تحلیلی بر فیلمنامه مصائب مسیح :چون بره ای راهی مسلخ

فیلمنامه نویسان:بندیکت فیتس جرالد و مل گیبسون ، کارگردان:مل گیبسون ، بازیگران:جیمز کاویزل ، مونیکا بلوچی ، کلادیا گرینی ، محصول (2004)، آمریکا.
شنبه، 12 اسفند 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تحلیلی بر فیلمنامه مصائب مسیح :چون بره ای راهی مسلخ
تحلیلی ب فیلمنامه مصائب مسیح
 





 
اشکان راد
فیلمنامه نویسان:بندیکت فیتس جرالد و مل گیبسون ، کارگردان:مل گیبسون ، بازیگران:جیمز کاویزل ، مونیکا بلوچی ، کلادیا گرینی ، محصول (2004)، آمریکا.
عیسی ناصری درآخرین ساعات زندگی اش در کوه زیتون مشغول دعاست.او بر وسوسه های شیطان پیروز می شود ، اما یارانش وی را دراین دعا همراهی نمی کنند.یهودا در قبال سی سکه نقره محل عیسی را به کاهنان سنهدرین اطلاع می دهد و عیسی دستگیر می شود.پونتیوس پیلاتوس حاکم رومی فلسطین دراثرفشارسنهدرین و مردم یهودی مجبور می شود فرمان تصلیب عیسی را بدهد و او شلاق خورده و زخمی صلیب خود را همراه با شمعون قیروانی به جلجتا حمل می کند تا مرگ بر آن ، مأموریت خویش را کامل کرده و جان را کفاره گناهان آدمیان سازد.
او درمنظر چشمان خدا چون درختی کوچک و شکننده رویید ، درختی که از زمین بی آب سر بیرون می زند.درنگاه ما او را جمال و جلوه ای نبود تا مشتاقش گردیم.خوارش شمردیم و تکفیرش کردیم.صورت هایمان را از او برگرداندیم و قدرش نشناختیم.او درد و غم را تحمل کرد .رنج های ما را بردوش کشید و به خاطر لغزش های ما زخم آگین گشت.اما گمان کردیم این درد و رنج مجازاتی است که خدا بر وی فرستاده.با تسمه شلاق فرود آمده بر پشتش شفا یافتیم .ضربه شلاق ها پریشانش کرد، اما لب برنگشود.همچون بره ای راهی مسلخ ، لب برنگشود.(کتاب اشعیا )
1.زمانه دیکتاتوری مطلق علم ابزاری درعالم ، اندک اندک به پایان خود می رسد.صدای این ناقوس حداقل درعرصه هنر طنین آشکارتری دارد.توجه به مقولات متافیزیکی سیر صعودی اش را با سرعت بسیار طی می کند و اساطیر ، ادیان و مناسک مرتبط با آنها بدل به موضوعات روزگشته اند.واین می تواند پایان فترت طولانی معنا در زندگی بشر عصر مدرنیته لقب بگیرد.توفیق آثاری چون سه گانه ارباب حلقه ها ، ماتریکس ، داستان های کودکانه هری پاتر(که به شکل قابل تعمقی جایگزین داستان های علم گرای ژول ورن شده است )و... خود به بهترین وجه نیاز آدمیان به گفتمانی غیراز علم را نشان می دهد.رویکرد افراطی مردم به مقولاتی چون آیین ذن ، بودیسم ، فرق عرفان گرا ، یوگا و ...جلوه دیگری از ناتمامیت علم است.با توجه به این مقدمه اقبال عمومی گسترده به فیلمی چون مصائب مسیح دور از انتظار نبود.آخرین فیلم مل گیبسون به سرعت بدل به یکی از ده فیلم پر فروش تاریخ سینما شد و نشان داد جست و جوی معنا برای مردم این عصر شاید بزرگ ترین دغدغه ها باشد.
2.مصائب مسیح با فیلمنامه ای از بندیکت فیتس جرالد و مل گیبسون ظاهرا داعیه آن را دارد که درزمانه عسرت معنا فرزندان آدم را به یاد رنج های مسیح انداخته و از این راه ایمان از دست رفته را از نو احیا کند.فیلم نامه نویسان می خواهند مقوله دشوار فدیه جان پسر خدا در ازای گناه ازلی تمام آدم ها را تبیین کرده و از این راه حاکمیت گناه بر بشرامروز را تقبیح کنند.می خواهند اخلاق مسیحی را گوشزد کرده و پیامبری را معرفی کنند که باید به معنای واقعی کلمه منجی انسان ها باشد.اما مصائب مسیح چه از دیدگاهی درون دینی و چه از منظری برون دینی اثری سطحی است که به هیچ وجه توان تبیین ماهیت رازآلود و ماورا بشری دین را ندارد.درادامه خواهیم دید که شیوه اتخاذ شده برای شخصیت پردازی عیسی ناصری کاملا در جهت اسطوره زدایی و زدودن الوهیت از شخصیت اوست .
3.مل گیبسون درمصاحبه ای مدعی شده قصد ساختن رئالیستی بر اساس انجیل را داشته است.این گفته خود برآمده از نگاهی عقل گرایانه است که نمی تواند ماهیت غیر رئالیستی و متافیزیکی ادیان را بپذیرد.در واقع این نگرش موضع روشنفکری دینی است که می خواهد به هر شکل ممکن دین را عقلانی نماید .ازاین نگاه تفسیری که از مسیح با محوریت وجود متافیزیکی وی می شود و آن را تحلیل می کند ، شکست خواهد خورد ، چرا که درعصرحاضرانسان های برآمده از دامان مدرنیته را به قیاس میان عناصر اسطوره ای دین و جهان بینی مبتنی بر علم بر می انگیزد و حاصل این انطباق چیزی جز نابودی دین نخواهد بود.به قول رودولف بولتمان ، پیشاهنگ نظریه الهیات وجودی «غیر ممکن است که از نور الکتریکی و وسایل بی سیم استفاده کنیم و فردا را به دست کشفیات پزشکی و جراحی بسپاریم و در عین حال به جهان عهد جدیدی ارواح و معجزات اعتقاد داشته باشیم.می پنداریم که درزندگی خصوصی خود می توانیم چنین کنیم ، اما اگر انتظار داشته باشیم که دیگران نیز چنین کنند ، ایمان مسیحی را به چیزی نافهمیدنی و نپذیرفتنی برای جهان جدید بدل کرده ایم.»و این همان نکته ای است که فیلمنامه نویسان را از آوردن تمام اعجازهای عیسی در اثر برحذر داشته است .در مصائب مسیح ما نه شاهد تولد روحانی مسیح هستیم و نه شفای جذامی ، دیوانه ، افلیج ، کور ، لال و ...را می بینیم ، نه زنده کردن ایلعازر را مشاهده می کنیم و نه تبدیل آب به شراب و سیرکردن پنج هزار نفر با پنج نان و دو ماهی را ، نه راه رفتن عیسی بر روی آب را درک می کنیم و نه فرمانروایی وی بر باد و دریا را و...تمام این معجزات آگاهانه حذف شده اند تا مبادا منافاتی با ذهنیت بشر مدرن داشته باشد .اما این شیوه روایت نقص غرض آشکاری است ، چرا که وقتی از همان آغازبا تاکید بر این که عیسی ثمره روح القدس و زاده مریم باکره است ، پرتوی اسطوره ای بر شخصیت وی افتاده و وی در تلقی دینداران مسیحی همان پسر خدایی است که موجودیتی
ازلی و ملکوتی دارد و تنها برای رستگاری جمیع بشریت ، هیئتی انسانی به خود گرفته و با رنج بسیاربرصلیب رفته است ؛ دیگر چگونه می توان گفتمانی عقلانی را حاکم بر چنین دیدگاهی نمود ؟ دین بازی زبانی خاص خود را دارد و تردیدی نیست اگر که بازی زبانی علم را برای قرائت دین به کار بریم.درضلال مبین خواهیم بود.به واقع چطور ممکن است انسانی را که بمانند تمام مفسدان تنها از جهت اشتراک لفظ انسان نامیده می شود و به وضوح ماهیتی فراتراز ماده دارد را به شیوه ای رئالیستی تصویر کرد؟
گیبسون در راه این اسطوره زدایی حتی از بیان تمثیل های عیسی هم می پرهیزد تا به واسطه سمبولیسم حاکم برآنها منطق علت و معلولی اثرش دچارخلل نگردد.هیچ یک از سیزده فلاش بک فیلم به تمثیل های عیسی اختصاص نیافته است.حکایت کشاورز ، گنج ، گوسفند گمشده ، باغبان های ظالم و ...همه و همه مغفول گذاشته می شوند ، حال آن که توجه به این حکایات می توانست در تبیین اوضاع حاکم بر زمانه عیسی و ماهیت معنوی دعوت وی تأثیرشایانی داشته باشد.درانجیل متی آمده است:«من با مثل و حکایت سخن خواهم گفت و اسراری را بیان خواهم کرد که از زمان آفرینش دنیا تا حال پوشیده مانده است.»
این رویه درمورد نمایش شخصیت اسطوره ای چون مسیحا هم ادامه دارد.از نگاه مسیحیت ، عیسی ناصری همان مسیح موعود است ، مسیحا درادبیات عرفانی یهود انسانی است از تبار داوود که منجی بشریت و علی الخصوص بنی اسرائیل است ، او بار گناه بشریت را بر دوش خواهد کشید.با ظهور مسیحاست که از خود بیگانگی انسان از بین می رود.حضور وی صلح و عدالت اجتماعی را برقرار خواهد ساخت و...درکتاب دانیال وی چنین توصیف شده است :«کسی را دیدم همچون پسر انسان (مسیحا )که با ابرهای آسمان می آمد ، نزد خداوند رسید و وی را به حضورآوردند.اقتدارو جلال و قدرت سلطنت به وی داده شد تا همه اقوام از هر زبان و نژاد ، او را خدمت کنند .قدرت او ابدی و سلطنت اش بی زوال است.»و یا در مکاشفه می خوانیم:«من ابتدا و انتها هستم !من زنده بودم و مردم و حال تا ابد زنده ام و کلیدهای مرگ و عالم مرگ را در دست دارم .»قیاس مسیح گیبسون با آن که از کتاب مقدس می شناسیم ، قیاسی مع الفارق است.
فیلمنامه نویسان مصائب مسیح ، مسیحایی آفریده اند فارغ از هر جلوه اسطوره ای .در واقع عیسی ناصری در این فیلم همان طور که گیبسون هم اشاره کرده ، پیشوایی چون گاندی است.انسانی بهره مند از تمام خصایل انسانی ، احیاگر اخلاق و ریاضت و طبعا بی بهره از فر ایزدی .یک رهبر مصلح و یک انسان به معنای واقعی کلمه.اما به واقع شان عیسی به عنوان فرستاده خداست ، نه انسانی معمولی که در زمان خود رهبری معنوی تعداد اندکی را برعهده داشته است.در همین راستای اسطوره زدایی است که فیلمنامه نویسان تنها به ذکر آن دستورالعمل های اخلاقی عیسی می پردازند که به نوعی با فلسفه اخلاق عصر مدرن هم خوانی داشته باشد.مواعظی چون «هر که شمشیر بکشد ، با شمشیر نیز کشته خواهد شد.»یا «شنیده اید که می گویند با دوستان خود دوست باش و با دشمنانت دشمن ؟ اما من می گویم که دشمنان خود را دوست بدارید و هرکه شما را لعنت کند برای او دعای برکت کنید و...»در مقابل مواعظی چون «گمان مبرید که آمده ام صلح و آرامش را بر زمین برقرارسازم.نه ، آمده ام تا شمشیر را برقرارکنم ، آمده ام تا پسر را از پدر جدا کنم ، دختر را از مادرو عروس را از مادرشوهر.به طوری که دشمنان هر کس ، اهل خانه او خواهند بود و...»که در چهار چوب مبانی اخلاقی مدرنیته جایی ندارند ، مورد توجه قرارنمی گیرد.
4.«من داستان را موبه مو طبق کتاب مقدس تعریف می کنم .»گیبسون در مورد فیلمش چنین نظری دارد.ادعایی بزرگ ، که به هیچ وجه امکان پذیرنیست ، چرا که به طور کلی اناجیل چهارگانه هیچ یک به طور کامل با یکدیگر منطبق نیستند.پس حتی وفادارانه ترین اقتباس هم لاجرم باید خود را به یکی از اناجیل مقید سازد ؛ کاری که البته فیلمنامه نویسان مصائب مسیح انجام نداده اند و به شکلی کاملا التقاتی
صفحه48@ازاناجیل استفاده کرده اند.برای مثال سیلی زدن سرباز به عیسی به واسطه پاسخ او به قیاف او ، گفت و گوی عیسی با پونتیوس پیلاتوس درباره حقیقت تنها در انجیل یوحنا آمده است.سخن عیسی درباره شمشیر ، دست شستن پیلاتوس از خون عیسی و برگرداندن پول از سوی یهودا با دو جنایتکاری که با وی مصلوب شدند، این سخن که «خدایا آنان را ببخش ، نمی دانند که چه می کنند »تنها درانجیل لقوا آمده است.این زنجیر را همچنان می توان ادامه داد و به موارد دیگری اشاره کرد .برای مثال به بوسه یهودا درانجیل یوحنا اشاره ای نشده است و حتی جمله بسیار معروف «خدایا ، خدایا ، چرا تنهایم گذاشتی ؟»درانجیل یوحنا و لقوا نیامده است.یا خودکشی یهودا که در هیچ یک از اناجیل نیامده و تنها دراعمال رسولان آمده یهودا مزرعه ای خرید و همان جا «با سر سقوط کرد و از وسط دوپاره شد و تمام روده هایش بیرون ریخت.»این موارد را می توان با اتفاقات و سخنانی که در هر یک از اناجیل وجود دارد اما در فیلمنامه اثری از آنها نیست ادامه داد ، اما به نظرمی رسد همین مقدار برای اثبات التقاتی بودن اثر کافی است.
مصائب مسیح روایت خود را به شکلی خطی مختص به آخرین شب زندگی عیسی و روز تصلیبش می نماید .ازآخرین دعا در کوه زیتون (جتیسمانی )آغاز می شود و با رستاخیزوی پایان می پذیرد.اما فیلمنامه در سیزده فلاش بک که به تناوب درروایت اصلی گنجانده شده اند ، فرازهایی از زندگی و تعلیمات عیسی را هم طرح می کند.اما مشکل بعدی درجهت تطابق کتاب مقدس از همین جا شکل می گیرد.جایی که فیلمنامه نویسان مجبور به انتخاب میان وقایع مختلف زندگی مسیح می شوند.علاوه بر آن که این انتخاب سلیقه ای است ، تعدادی از این فلاش بک ها در اناجیل نیامده است.برای مثال نجاری کردن عیسی ، دویدن مریم برای کمک کردن به عیسی و ...حتی در مورد جلوگیری کردن عیسی از سنگسار شدن مریم مجدلیه هم جز در انجیل یوحنا آن هم بدون ذکر اسم چیزی دراناجیل موجود نیست.هر چند در انجیل مرقس هم از مریم مجدلیه به عنوان زنی که عیسی از وی «هفت روح ناپاک را خارج کرده »یاد می شود .
نکته دیگری که می توان به آن اشاره کرد ، چگونگی حضور مریم مقدس درمصائب مسیح است.همان طور که گفته شد ، فلاش بک گفت و گوی مریم و عیسی در مسیر تصلیب ، در هیچ یک از اناجیل نیامده است.علاوه برآن ، فیلمنامه نویسان راسا نقشی بسیار فراتر از آن چه در اناجیل آمده به مریم می دهند.درواقع هیچ یک از صحنه های تمیز کردن خون عیسی ، گفت و گوی مادر و فرزند در باب این که «من همه چیز را تازه خواهم کرد »در اناجیل وجود ندارد.حتی در صحنه تصلیب طبق آن چه از اناجیل استنباط می شود ، مریم مقدس حضور نداشته .در انجیل متی به «...مریم مجدلیه ، مریم مادر یعقوب و یوشا و سالومه »اشاره می شود ، در انجیل لوقایی ذکر نام از «دوستان عیسی و زنانی که ازجلیل به دنبال او آمده بودند »یاد می شود و تنها در انجیل یوحناست که «مریم مادر عیسی ، خاله عیسی ، مریم زن کلوپا و مریم مجدلیه »درپای صلیب حضور دارند.و این نکته ازآن جهت قابل توجه است که روایتی متواتر در اناجیل به ما می گویند:«پس یک نفر برای عیسی پیغام آورد و گفت :مادر و برادرانت منتظر تو هستند.عیسی گفت :مادر من کیست ؟ برادرانم کیستند ؟ سپس به شاگردانش اشاره کرد و گفت:اینها هستند مادرو برادران من.هر که از پدرآسمانی من اطاعت کند ،برادر، خواهر و مادرمن است.» می بینیم که باز هم با نوعی بدعت گذاری روبه روییم .به هرحال آن چه گفته شد تنها چند نمونه ازعدم تطبیق ماجراهای فیلم با اناجیل است که با مدعای سازندگان اثر مطابقت ندارد.
5.آن چه پیش از این بدان اشاره شد ، تنها مرتبط با نص صریح اناجیل است.نقد دیگری که می توان به مصائب مسیح وارد کرد ، در تفسیرخاص و اغراق شده فیلمنامه نویسان ازشکنجه های عیساست که عملا بیش ازنیمی ازفیلمنامه را مختص به خود کرده است.حال آن که درهیچ یک ازاناجیل توجه به شکنجه های مسیح این قدر افراطی نیست.رنج های فیزیکی عیسی دراناجیل منحصربه یک یا دو سطری می شود که درمقابل حجم کلی عهد جدید بسیاراندک است.برای مثال درانجیل مرقس تنها آورده شده:«دستور داد عیسی را پس از شلاق زدن برصلیب اعدام کنند.»درلوقا فقط به فرمان شلاق زدن اکتفا شده و در یوحنا هم تنها سیلی زدن به عیسی وجود دارد.در انجیل متی هم آمده:«پس پیلاتوس به سربازان دستور داد عیسی را شلاق بزنند و بعد او را بر روی صلیب اعدام کنند.»و«به صورتش آب دهان انداخته و چوب را از دستش گرفته و بر سرش زدند.»اما سوال اصلی در اینجاست که چگونه همین اندک در دستان سازندگان مصائب مسیح به شکلی سرطانی رشد کرده و عمده زمان فیلم را به خود مختص می سازد ؟ در واقع فیلمنامه نویسان برای ذکر رنج های مسیح ساده ترین راه را برگزیده اند ؛ نمایش فیزیکی و بی پرده خشونت.و این هم برآمده از همان نگرش علمی ای است که پیشتر از آن سخن گفتیم .به هر حال نمایش زجر متافیزیکی و روحانی انسانی بی گناه و تنها به واسطه کفاره گناه دیگران مصلوب می شود ، ساده نیست .به این سادگی نمی توان رنج پیامبری را که حواریانش نمی توانند حتی یک ساعت بیدار مانده و وی را در نیایش همراهی کنند نمایش داد، رنج انکارشدن توسط نزدیکترین حواری و تنهایی بر روی صلیب.آن فریاد «خدایا، خدایا، چرا تنهایم گذاشتی »برای تذکررنج بسیاربیانگرتراز تمام سکانس های وحشیانه شلاق زدن و تصلیب است.علم واقعیت محسوس را می خواهند و نه چیزی بیش از آن را.
6.ازدید بسیاری مصائب مسیح آشکارا نوک پیکان اتهام را به سمت یهودیان نشانه گیری کرده و آنان را در زمینه تصلیب مسیح مقصر دانسته است.دراناجیل چهارگانه موارد متعددی از اختلاف نظر عیسی ناصری با کاهنان سنهدرین ، فریسیان و تا حدودی صدوقیان آورده می شود.رفت و آمد عیسی با گناهکارانی چون باج گیرها ، فواحش و ...، روزه نگرفتن ، احترام نگذاشتن به روز سبت ، نشستن دست پیش از خوردن غذا ، منع حکم طلاق ، سخن گفتن درباره خراب کردن و دوباره ساختن خانه خدا و از همه جدی تر ادعای مسیحا بودن ، عیسی را وارد چالش جدی با کاهنان یهود کرده بود.این دشمنی تنها از سوی فریسیان نبود ، بلکه عیسی هم به شاگردانش توصیه می کرد :«خود را از خمیر مایه فریسی ها دور کنید.»و با لحنی عتاب آلود می گفت:«فاحشه ها و گناهکاران هم از شما به ملکوت نزدیک ترند .»درانجیل متی عیسی درباب علمای مذهبی یهود و فریسیان چنین می گوید :«هر کاری می کنند ، برای تظاهراست.دعاها و آیه های کتاب آسمانی را می نویسند و به بازوهایشان می بندند و دامن رداهایشان را عمدا درازتر می دوزند تا جلب توجه کنند چقدر دوست دارند مردم آنها را دیندار بدانند ...وای به حال شما ای علمای دینی و فریسیان!چقدر ریاکارید !نه می گذارید دیگران به ملکوت خداوند وارد شوند و نه خود وارد می شوید ...اموال بیوه زنان بیچاره را می خورید.ای دوروها ...»
البته درباب مفهوم مسیحا اختلاف نظری میان سنهدرین و عیسی وجود نداشت ، اما اعضای سنهدرین عیسی را به عنوان مسیحا قبول نداشتند .به همین دلیل است که قیافا -کاهن اعظم-پس از آن که عیسی خود را پسر خدا و مسیحا می نامد ، جامعه خود را دریده و خواستار مرگ او می شود .اما دراین بین نباید از نظر دور داشت که بر صلیب کشیدن کاملا رسمی رومی بوده است و یهودیان در چنین مواردی به طور معمول مجازات سنگ را درنظرمی گرفتند.جرم عیسی هم همان طور که بر بالای سرش نوشته می شود ،«پادشاه یهود »است که جرمی سیاسی قلمداد می شود ، البته اگر پادشاه یهود را به معنای مسیحا نگیریم.در ضمن قوم یهود دراورشلیم آن دوران کاملا اسیر قدرت روم بوده اند و قاعدتا نباید چندان قدرت تصمیم گیری داشته باشند.این که چرا در هیچ یک از اناجیل ، رومی ها به عنوان قاتل مسیح معرفی نمی شوند را هم شاید بتوان به حساب قدرت روم در آن زمان گذاشت.به هرحال نمی توان از وقایعی چون تلاش سنهدرین برای تصلیب عیسی ، فریادهای «مصلوبش کنید »مردم ،درخواست آزادی باراباس و ...صرف نظر کرد.کاهنان سنهدرین اگر هم به طور کامل مسئول تصلیب عیسی نباشند ، ازارکان این عمل بوده اند.هرچند درسال (1962)پاپ جان بیست و سوم اعلام کرد بر صلیب رفتن مسیح برای انجام وظیفه او الزامی بوده و نتیجتا هیچ گناهی را نمی توان به پای طراحان و اجرا کنندگان تصلیب قائل شد.اما این سوال که چه کسی عیسی را کشت ، هیچ گاه پاسخ قانع کننده خود را نگرفت.همان طور که فیلم گیبسون هم در این راه نمی تواند قانع کننده باشد ، چون اسطوره همواره با راز همراه و همنشین بوده و خواهد بود.
منبع: فیلم نگار شماره 22




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.