نگاهی به فیلمنامه «رودمیستیک» : جبرو سرنوشت

جیمی ، شان و دیو، سه دوست دوران نوجوانی ، پس از بیست و پنج سال دوباره به یکدیگر پیوند می خورند.دختر جیمی کشته می شود و همان شب دیو، خون آلود به خانه می آید .شان مأمور رسیدگی به این پرونده می شود.
شنبه، 12 اسفند 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاهی به فیلمنامه «رودمیستیک» : جبرو سرنوشت
نگاهی به فیلمنامه «رودمیستیک »
 





 
افشین ابراهیمی
فیلمنامه نویس:برایان هلگلند، کارگردان:کلینت ایستوود، بازیگران:شان پن ، تیم رابینز، کوین بیکن ، محصول (2003)، آمریکا.
جیمی ، شان و دیو، سه دوست دوران نوجوانی ، پس از بیست و پنج سال دوباره به یکدیگر پیوند می خورند.دختر جیمی کشته می شود و همان شب دیو، خون آلود به خانه می آید .شان مأمور رسیدگی به این پرونده می شود.
فیلمنامه رود میستیک براساس رمانی جنایی به قلم دنیس لهین نوشته شده است ؛اما مهم ترین نقطه قوت فیلمنامه برایان هلگلند این است که فیلمنامه ای بر مبنای این کتاب نوشته که ماجرای قتل و پیدا کردن قاتل را تبدیل به عنصری حاشیه ای کرده و به پس زمینه برده و مفاهیمی مثل جبرو سرنوشت را برجسته کرده است.
سکانس افتتاحیه یک فلاش بک کلیدی است که تاثیراتش بر تمام داستان اصلی که در زمان حال رخ می دهد سایه انداخته است.سه پسر بچه (جیمی ، شان و دیو)درخیابان مشغول بازی هستند که دو مرد منحرف خود را به جای پلیس جا زده ، بچه ها را به این بهانه که روی سیمان خیس پیاده رو اسمشان را می نوشته اند دعوا کرده و یکی از آنها را سوار ماشینشان کرده و می دزدند.بلاهایی که طی چند روزاسارت دیو برسراو می آورند ، تا آخرعمراو را تحت تاثیر قرار داده و حتی موجب مرگ او می شود.این که آنها دیو را با خود می برند (و نه شان یا جیمی را)نخستین تأثیرعمیق جبر و سرنوشت است که در همان سکانس افتتاحیه با آن روبه رو می شویم و در ادامه فیلمنامه صحنه درخشانی داریم که جیمی و شان با ناراحتی -ولی بدون این که بدانند رفتن دیو درواقع به معنای نجات آنهاست -درخیابان ایستاده اند.اهمیت این صحنه (علاوه برتأثیرگذاری حسی که به خوبی در فیلمنامه پیش بینی شده )تنها درسکانس ماقبل نهایی که صحنه ای مشابه دارد مشخص می شود.
یکی ازنقاط قوت فیلمنامه درسکانس اول ، ایده نام نویسی بچه ها روی بتن خیس کف خیابان است.این کار که بهانه کودک آزاران برای بردن دیو می شود،استعاره ای از جا ماندن دیو در بین راه از همراهی جیمی و شان است که تا آخرکارپیش می روند ، نقش نام ها را بر کف پیاده رو تبدیل به فضای ایده آلی می کند که در ادامه طی دو سکانس به آن رجعت کرده و از آن استفاده می کند و بالاخره این که بر اسم سه پسر تاکید می کند تا به خوبی طی همین یک سکانس در یاد مخاطب بماند.علت این تاکید این است که درسکانس بعد باید معلوم شود که پیش از این ، یک فلاش بک را دیده ایم و قراراست سرنوشت این سه پسر را چندین سال بعد دنبال کنیم.هلگلند دراینجا از تمهیدی بسیار ساده استفاده کرده است:بعد ازاین که مطمئن شد مخاطب اسم این سه پسر را به یاد دارد ، طی سه سکانس متوالی که بزرگسالی آنها را نشان می دهد ، گفت و گوهایی گنجانده که به اسم شخصیت ها اشاره می شود.در نتیجه به همین سادگی و در کوتاه ترین زمان ممکن به مخاطبش می فهماند که این پلیس همان شان است ، مرد آرام و خانواده دوست دیو و مغازه دارمتکی هم جیمی است.
اینجا نوبت به یکی از تمهیدات ارزشمند هلگلند می رسد که چندین بار درطول فیلمنامه از آن استفاده می کند:ندادن یا دیردادن اطلاعات.در حالی که آخرین
صحنه ای که درباره ارتباط پسرها دیده ایم ، نگاه غمگین و نگران جیمی و شان از داخل خیابان به پنجره اتاق دیو تازه فرار کرده بود.حالا که داستان به حدود سی سال بعد جهش کرده هم هیچ اطلاعی درباره میزان و نحوه ارتباط آنها با هم نمی گیریم.با درکنارهم گذاشتن اطلاعاتی که هلگلند به صورت قطره ای به ما می دهد ؛ نزدیک میانه های فیلمنامه است که بالاخره به طور دقیق می فهمیم که رابطه هر یک از شخصیت ها با دو نفر دیگر چطور و درچه حد است.به همین ترتیب دلیل نفرت جیمی از برندان و خانواده اش ، چندین سکانس پس از مطرح شدن است که توجیه می شود و درخشان تراز همه رابطه عجیب شان با همسرش است که او را بی مقدمه و بی دلیل ترک کرده ، هر روز به او تلفن می زند و صحبت نمی کند و در نهایت هم بدون این که ما و حتی خودشان دلیلش را بفهمند دوباره زندگی مشترکشان را ازسرمی گیرند !
نزدیک شدن دوباره این سه نفر(به خصوص جیمی و دیو در مرحله اول )حتی پیش از آن بیان می شود که بفهمیم ارتباط آنها با هم بسیار محدود و تقریبا قطع شده بوده است.باردیگر یک فاجعه این سه را گرد هم می آورد (این بارقتل دختر جیمی ).درحالی که هلگلند بالاخره کمی ازجنبه پلیسی داستان را هم وارد فیلمنامه اش می کند (ظن به برندان و بازجویی ازاو ، صحنه کلیشه ای اما تأثیر گذارشناسایی جسد مقتول درسردخانه و خونی و زخمی به خانه آمدن دیو درشب قتل )، رابطه سه دوست این بارتبدیل به مثلث پلیس -پدرمقتول -مظنون به قتل می شود.
درعین این که هنوز فقط نزدیک شدن جیمی و دیو را شاهدیم و شان سعی دارد فقط رابطه حرفه ای اش را به عنوان مسئول پرونده حفظ کند ، ولی طی چند صحنه اشارات مبهمی به درگیری عاطفی او با مشکلات دو دوست قدیمی اش را می بینیم.هلگلند باز هم در ارائه اطلاعات امساک کرده و کمتر چیزی را به وضوح بیان می کند.یکی از ویژگی های فیلمنامه رودمیستیک (مثل نوشته تحسین شده دیگر هلگلند ، محرمانه لس آنجلس )دراین است که سعی نمی کند ابتدا شخصیت هایش را معرفی کند ، پیرنگش را بچیند و بعد داستانش را تعریف کند.بلکه دریک سوم پایانی فیلمنامه ، هنوز هم معرفی شخصیت ها تکمیل نشده است.مثلا هنوز شخصیت پردازی جیمی ادامه دارد و راجع به او وانگیزه هایش اطلاعات کلیدی می گیریم.البته نقطه قوت فیلمنامه این است که ازاطلاعاتی که ارائه می کند استفاده ای دوگانه یا چند گانه می برد.مثلا وقتی بالاخره بیان می کند که علت کناره گیری جیمی از خلافکاری ، علاقه شدید به دخترش بوده ، هم ابهام های این شخصیت را رفع می کند و هم علاقه فراوان جیمی به دخترش و درنتیجه میزان تراژیک بودن مرگ دخترش برای او را بارزتر بیان می کند.یا وقتی که ماجرای کشته شدن پدربرندان به دست جیمی رو می شود، هم علت نفرت جیمی ازاو(که درهمان ابتدای فیلم بیان شده بود )توجیه می شود ، هم ایده جالب قاتلی که تا سال ها برای فرزند مقتول(درعین نفرت ازاو)پول می فرستد را پیش می کشد و هم مقدمه ای برای قتل بعدی جیمی و جمله درخشانی که شان در سکانس پایانی دراین مورد می گوید فراهم می سازد.
پس از کشته شدن دیو نوبت به این رسیده که هلگلند با سبک اطلاع رسانی قطره ای خودش ، گره پلیسی داستان(که درفیلمنامه برخلاف رمان به حاشیه رفته بود)را بگشاید.ما راجع به قتل دیو و پدر برندان اطلاعات کافی داریم ، ولی از دو قتل اصلی داستان(دخترجیمی و قتل توسط دیو )اطلاعاتی معدود و ضد نقیض گرفته ایم.پس بهترین کار این است که ما هم مثل جیمی راز هر دو قتل را همزمان و از زبان شان بشنویم تا مثل او شوکه بشویم و یک باردیگر(مثل سکانس ابتدایی )از بازی سرنوشت رودست بخوریم.در پایان باز هم جیمی و شان می مانند و پیاده رویی که اسم آنها کامل و اسم دیو ناقص روی آن نوشته شده است.بار دیگر دیو رفته و آن دو با ناراحتی نبودش را نظاره می کنند .همان طور که آن بار هم دست سرنوشت دیو را برد و همین امرباعث نجات جیمی و شان شد ،باز هم آنها وارد مرحله آرامش و سعادت در زندگی خانوادگی می شوند و مشکلاتشان را پشت سر می گذارند.باز هم دیو است که میانه مسیر جا مانده است.
منبع: فیلم نگار شماره 22


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.