نگاهی به فیلمنامه «ساعت بیست و پنجم»:همه ما نشستیم و خود ویرانگری او را نظاره کردیم

مانتی بروگان جوانی نیویورکی است که درآغاز، سگی را که به شدت کتک خورده ، نجات می دهد.او فروشنده مواد مخدر است و دوستانی دارد که با آنها حرف می زند و ارتباط دارد.پدرش ، یک کافی شاپ دار ایرلندی ، جیکوب ، یک
شنبه، 12 اسفند 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاهی به فیلمنامه «ساعت بیست و پنجم»:همه ما نشستیم و خود ویرانگری او را نظاره کردیم
نگاهی به فیلمنامه «ساعت بیست و پنجم »
 

نویسنده:مهدی مصطفوی



 
فیلمنامه نویس:دیوید بنیوف، کارگردان:اسپایک لی ، بازیگران:ادوارد نورتون ، فیلیپ سیمور هافمن ، برایان کاکس ، محصول (2002)، آمریکا.
مانتی بروگان جوانی نیویورکی است که درآغاز، سگی را که به شدت کتک خورده ، نجات می دهد.او فروشنده مواد مخدر است و دوستانی دارد که با آنها حرف می زند و ارتباط دارد.پدرش ، یک کافی شاپ دار ایرلندی ، جیکوب ، یک معلم و فرانسیس ، یک سرمایه گذار.حالا او بیست وچهارساعت فرصت دارد؛ فرصتی قبل از زندان رفتن که هفت سال را باید آنجا بگذارند.وضعیت او طوری است که به نظرمی رسد وقتی به زندان می رسد، همچون سگی کتک خورده باشد .
می گویند آدم وقتی دربسترمرگ می افتد ، درلحظات آخروقایع و آدم های زندگی اش را از چشم می گذراند ، دوست دارد با آنها که دوستشان داشته سرکند و ازخاطرات خوبش بشنود ، به کارهای بدش اعتراف کند و احیانا ازبقیه اعتراف بگیرد.تعریف کردن حالات روحی چنین آدمی صرفا تعریف و انتقال یک حس و حال است ، قرار نیست اوج و فرود یا گره و چرخشی وجود داشته باشد.فیلمنامه ساعت بیست و پنجم نیز تعریف چنین قصه ای است با چند فرق بارز درظاهر ولی نهان در باطن.مانتی ،(24)ساعت آزادی موقت دارد و بعد از آن باید خود را معرفی کند تا دوران هفت ساله زندانش آغاز شود.وی در برزخی یک روزه به سرمی برد و می خواهد از(31)سال زندگی گذشته اش ، لحظات خوب را به یاد بیاورد و با خود به جهنم زندان ببرد ؛ لحظاتی که توان آن را داشته باشند هفت سال او را به خود مشغول کنند.(مثل دیدار به یادماندنی اش با نچرل درآن لباس شب نقره ای رنگ.)فرانک ، دوست مانتی ، درحالی که به خرابه های برج های تجارت جهانی نگاه می کند، به جیکوب، دوست دیگر مانتی ، می گوید:«او به جهنم می رود.»واقعا هم قرار است به جهنم برود.برای همین است که درآخرین لحظات آزادی، ازدوستانش می خواهد ان قدراو را به باد کتک بگیرند تا چهره زیبایش ، زشت شود ، درست شبیه هم بند های آتی اش.
فیلمنامه دیوید بنیوف، به شیوه ای کاملا کلاسیک آغاز می شود:شخصیت ها تک تک معرفی می شوند و بیشت و چهارساعت نهایی در دو ساعت فیلمنامه فشرده شده است.اکثرلحظات داستان ازنقطه نظر مانتی و بعضا با مونولوگ های او سپری می شود.درمجموع سه مورد فلاش بک داریم که لحظاتی کلیدی درزندگی مانتی را به تصویر کشیده اند.درچند سکانس کوتاه ولی جذاب ، روایت مانتی را رها می کند و داستان را درغیاب او و با حضوردوستانش پی می گیرد.سیرشناخت ما از شخصیت ها (و خود مانتی )که با پرسه زدن های ظاهرا بی هدف او درخیابان، مدرسه و شبیه آن همراه است ، کاملا تدریجی و حساب شده است و بنیوف با حوصله و با استفاده از گفت و گوهای بسیارساده و روزمره و غیرمستقیم و گهگاه با استفاده از میمیک های صورت نکات جالبی را درباره آنها برای ما روشن می کند.فرانک و جیکوب، همچون مانتی ، به نوعی دست به قمارهای بزرگی درزندگی زده اند.
زندگی کاری فرانک دروال استریت،تماما با چرخش پول سرو کاردارد و جیکوب نیز در رابطه ای که با دانش آموزش ، مری،برقرارمی کند، اصول محافظه کارانه فکری و اخلاقی اش را زیر پا گذارده است.البته ازمیان آنها تنها مانتی است که درآستانه تجربه کردن فرجام تلخ قماری که در زندگی به آن دست زده (قاچاق مواد مخدر)قراردارد.با این که فرانک بهترین دوست مانتی محسوب می شود ، به نظر می رسد آدمی است پول دوست ، رند و خوشگذران که این جنبه های منفی شخصیتی درکنار تلاش هایی که به شیوه خودش صورت می دهد تا ساعت های آخر آزادی به مانتی خوش بگذرد ، از او شخصیتی باور پذیر و واقعی ساخته است.فلیپ سیمور هافمن انگار که شخصیت جیکوب را از نقشی که خودش در فیلم خوشبختی ( 1998، تادسولوندز )بازی کرده بود، ربوده است.جیکوب همچون آلن درخوشبختی ، آدم ضعیف النفس و ساده ای است که درایجاد ارتباط با دیگران ، خصوصا جنس مخالف ، مشکل دارد و این ویژگی ها منجر به شکل گیری صحنه های جالبی درساعت بیست و پنجم شده است.او علاقه نامتعارف خود به دانش آموز شانزده ساله اش ، مری ، را به یک معلم خیالی نسبت می دهد ، درحالی که می دانیم خود وی (بی آن که جرئت ابرازش را داشته باشد )شیفته دخترشده است.ماجرای فرعی جیکوب که لحظات نسبتا کمی ازفیلمنامه را به خود اختصاص داده و خیلی زودترازپایان ، به نتیجه می رسد ، می توانست به تنهایی به درون مایه اصلی فیلمی دیگر تبدیل شود، ولی اینجا به هیچ وجه درراستای داستان اصلی قرارندارد.
ساعت بیست و پنجم فیلمی است کاملا نیویورکی.نویسنده کتاب و فیلمنامه اش ، دیوید بنیوف و کارگردانش ، اسپایک لی اهل نیویورک هستند.لوکیشن های شهر به روشنی مکان هایی واقعی در نیویورک هستند.حتی پارک ابتدای فیلم ، محل بازی بنیوف دردوران کودکی بوده و شخصیت ها و حتی نام هایشان ، نیزانعکاسی از آدم هایی بوده اند که او طی زندگی اش در این شهر می شناخته است.پس تعجبی ندارد که بروزحادثه ای همچون (11)سپتامبردراندک زمانی پیش از شروع کار فیلم ، آنها را ترغیب کند که حوادث مرثیه وار فیلم را دربسترفاجعه (11)سپتامبر قراردهند.کتاب ساعت بیست و پنجم چند ماه پیش از این اتفاق منتشر شده بود و بنیوف ولی ، مشترکا به این نتیجه رسیدند که از حس و حال حسرت آمیز بقایای برج ها برای داستان خود بهره بگیرند.عناوین ابتدایی فیلم روی صحنه هایی از منهتن درشب آغازمی شود که دو خط نورآبی رنگ را به یادبود فاجعه از زوایای مختلف نشان می دهد.درصحنه ای دیگر، فرانک و جیکوب ، درخانه فرانک درباره مانتی صحبت می کنند ، درحالی که در پس زمینه خاک برداری از لاشه ساختمان ها را می بینیم(این خرابه ها ، نمادی ازمانتی شکست خورده و نومید است که درآن صحنه کنار دوستانش قرار ندارد.)این تصاویر جذاب رودریگو پریه توی فیلمبردار که ظاهرا اولین بار است در فیلمی نشان داده می شوند ، با همراهی موسیقی حزن انگیز، به تقویت حال و هوای حسرت انگیز فیلم کمک کرده ، ولی در خط روایی فیلمنامه وصله ناجوری است که بیشتر حکایت از ذوق زدگی سازندگان دراستفاده ازآن دارد.
یکی از پیرنگ های فرعی فیلمنامه که در ابتدا نهفته است ولی به مرور اهمیتش افزایش می یابد ، قضیه خیانت احتمالی نچرل ، شریک زندگی مانتی ، نسبت به اوست.دغدغه های ذهنی مانتی در این باره در لابه لای صحبت هایش با دیگران مشهود است.از زمانی که مانتی لو رفته ، رابطه اش با نچرل سردتر شده و دیگر نمی تواند به وفاداری او اعتماد داشته باشد.سگ همواره نماد وفاداری بوده و همراهی سگ خال خالی مانتیث با او دراکثر لوکیشن های فیلم (مدرسه و...)، نشانه نیاز مبرم مانتی به وفاداری و بیزاری او ازخیانت است.هنگامی که وی از بی گناهی و وفاداری نچرل مطمئن می شود ، می تواند سگش ، دویل ، رابا خیالی آسوده به جیکوب بسپارد و راهی زندان شود.
ساعت بیست و پنجم تلاشی است موفق درنمایش یأس و نومیدی آدمی که به پایان خط رسیده و می خواهد درزمانی کوتاه رابطه اش را با عزیزانش به نتیجه برساند و تصویری است از نزدیکان او که افسوس می خورند که درحق او قصورکرده اند.هر چند برخی صحنه ها شعاری شده اند(مانند صحنه دشنام مانتی به همه آدم های دنیا روبه روی آینه دستشویی رستوران )و برخی متظاهرانه و تکراری هستند (مانند صحنه رویایی پایانی که مانتی ، ایده آل ها و انتظاراتش از زندگی را درذهن مرورمی کند و سکانس مشابه و بهتری را در بزرگ کردن آریزونا اثر برادران کوئن به یاد می آورد)، ولی بنیوف بدون آن که تأثیر گذاری را فدای کوتاه کردن زمان کنند ، اثری دلچسب و گیرا آفریده اند..
منبع: فیلم نگار شماره 22


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.