تحولات سیاسی و اداری در دوره ی زندیه

جنگ های داخلی بین اقوام مختلف، پس از نادر ادامه یافت. طایفه ابدالی به سرکردگی احمدخان درانی، هرات و سیستان را متصرف شد، افعانستان را دولتی مستقل اعلام کرد. در استرآباد و مازندران محمد حسن خان قاجار، و در جنوب
يکشنبه، 13 اسفند 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تحولات سیاسی و اداری در دوره ی زندیه
تحولات سیاسی و اداری در دوره ی زندیه

نویسنده: سید علی علوی



 
جنگ های داخلی بین اقوام مختلف، پس از نادر ادامه یافت. طایفه ابدالی به سرکردگی احمدخان درانی، هرات و سیستان را متصرف شد، افعانستان را دولتی مستقل اعلام کرد. در استرآباد و مازندران محمد حسن خان قاجار، و در جنوب آذربایجان آزادخان افغان سردار سابق نادرشاه بیش از پیش بر قدرت خود افزودند. خان نشین های آذربایجان شمالی و ارمنستان، و سلطان نشین گرجستان شرقی نیز عملا اعلام استقلال کردند. در ایران مرکزی علی مردان خان رئیس ایل بختیاری و کریم خان رئیس ایل زند حکومت را به دست گرفتند. (ورهرام 1385: 43) بنا به گفته اقبال آشتیانی در این زمان ابوالفتح خان بختیاری که در زمان سلطنت شاهرخ حکومت اصفهان را به عهده داشت و همیاری علی مردان خان بختیاری که در زمان سلطنت شاهرخ حکومت اصفهان را به عهده داشت و همیاری علی مردان خان بختیاری و کریم خان موجب شکست او، و رانده شدنش از اصفهان شده بود، چاره ای جز تسلیم ندید و اطاعت رقبای خود را گردن نهاد، و سه خان لر در سال 1163 در باب سلطنت ایران به مشورت پرداختند و تصمیم ایشان عاقبت بر این قرار گرفت که یکی از دخترزادگان شاه سلطان حسین صفوی را به نام اسماعیل سوم به پادشاهی بردارند، و علی مردان خان نایب السطنه ئ کریم خان سردار سپاه و ابوالفتح خان والی اصفهان باشد. این سه مرد سوگند یاد کردند که با هم سلطنت شاه اسماعیل سوم را حفظ کنند اما وفای به این سوگند دیری نپایید. نخستین کسی که این پیمان را نقص کرد علی مردان خان بود که در غیاب کریم خان، ابوالفتح خان را کشت. کریم خان که در این تاریخ برای دفع سرکشان به کردستان رفته بود، به اصفهان آمد و آن جا را گرفت و علی مردان خان به بختیاری پناه برد.(اقبال آشتیانی، بی تا: 739-740) و بدین ترتیب سلسله زند تأسیس شد(1209-1163 هجری قمری مطابق 1974-1749میلادی). کریم خان زند (1163-1193)، شیراز را مقر خویش قرارداد و با کنار گذاشتن شاه اسماعیل سوم، عملاً خود حکومت را در دست گرفت، اما لقب شاهی بر خود ننهاد و به لقب وکیل الرعایا اکتفا کرد. در ابتدای زمام داری کریم خان جنگ های داخلی کماکان ادامه داشت و نواحی فارس، استرآباد، مازندران و آذربایجان محل منازعه کریم خان، و محمد حسن خان قاجار در آخرین نبردی که به منظور محاصره شیراز کرد از کریم خان و شیخ علی خان زند شکست خورد و به مازندران گریخت. شیخ علی خان زند به قصد سرکوبی قطعی وی به تعقیبش پرداخت. پیوستن دسته یوخاری باش به زندیه کار را بر محمد حسن خان سخت تر کرد و سرانجام وی در میدان نبرد به دست امرای یوخاری باش به قتل رسید. کشته شدن محمد حسن خان، موجب شد که امرای اشاقه باش و آغا محمد خان و حسین قلی خان دو فرزند محمد حسن خان به ترکمن ها پناهنده شوند. اما این وضع چهار سال بیش تر دوام نیافت، چه آغامحمد خان و حسین قلی خان به دربار کریم خان رفتند و در آن جا به عنوان گروگان ساکن شدند.(ورهرام 1385: 43-44) بعد از محمد حسن خان کسی که به مخالفت با کریم خان برخاست فتحعلی خان افشار از اتباع آزادخان افغان بود. کریم خان و شیخ علی خان به دفع او به ارومیه رفتند و فتحعلی خان از در عذرخواهی درآمد و عفو شد. پس از دفع فتحعلی خان افشار و مسلم شدن آذربایجان، زندیه کرمان و یزد و جنوب خراسان را هم تحت امر خود درآوردند و کریم خان از این تاریخ تا سال آخر عمر خویش به لشکرکشی مهمی مبادرت نورزید و بیش تر اوقات خود را در شیراز صرف خوش گذرانی و ترفیه حال مردم و آبادی نمود و کوششی که او به خصوص در تهیه اسباب عیش و راحت مردم و دفع ظلم و تعدی از ایشان کرد، بیش از هر چیز کریم خان را محبوب معاصرین نمود و وی را سربلند و نیک نام کرد.(اقبال آشتیانی، بی تا: 743)

روابط ایران و غرب در زمان زندیه

آرامشی که پس از دوران پرتلاطم اواخر دوره صفویه تا اوایل دوره زندیه به همت کریم خان به وجود آمد زمینه را برای اعزام نمایندگان غربی و جلب رضایت حکم روایان ایران برای گرفتن امتیاز و نفوذ در این مرز و بوم فراهم ساخت. کریم خان که مردی عامی بود و به علت صفای باطنش یکی از خوش نام ترین سلطان این مرز و بوم، به علت ناآگاهی و بی اطلاعیش از قواعد دیپلماسی، فرمانی تأمل برانگیز صادر کرد. در رابطه با صدور فرمان مذکور، لازم به ذکر است که تجارت دریایی خلیج فارس به هنگام حکومت کریم خان در دست انگلیسی ها و هلندی ها بود و فرانسوی ها که در این ایام با انگلیسی ها در حال جنگ بودند، در خلیج فارس نیز مزاحم انگلیسی و هلندی ها می شدند، چنان که در محرم 1173 با چهار کشتی به بندرعباس آمدند و دارالتجاره ی انگلیسی ها را گلوله باران کردند و پس از سوزاندن عمارت و غارت اشیاء آن، پس از یازده روز از آن جا رفتند. چهار سال بعد از این واقعه، انگلیسی ها مرکز تجاری خود را از بندر عباس به بصره منتقل کردند و این عمل بعد از آن که هلندی ها هم دارالتجاره خود را به خاک عثمانی منتقل کردند، موجب ضرر و زیان تجارت خارجی ایران شد. کریم خان برای تلافی این حال انگیسی ها را در سال 1177 به بوشهر برگرداند و حق انحصار تجارت بوشهر را به ایشان واگذاشت.(اقبال آشتیانی، بی تا: 744) هرچند موافقت با تأسیس تجارت خانه با توجه به اختلالی که در امر تجارت خارجی ایران به وجود آمده بود، ظاهراً امر نامعقولی نبوده است، و بی شک کریم خان به نیت ترفیه حال مردم و رونق تجارت خارجی این فرمان را صادر کرده است، نه تمایل به انگلیسی ها، چرا که پس از انتقال مرکز تجاری انگلیسی ها به بصره کریم خان مصمم شد آن جا را مسخر سازد تا هم زهرچشمی از انگلیسی ها بگیرد و هم بصره را از رونق و اعتبار تجاری بیندازد. و به همین منظور اردوی ایران از خشکی و دریا در ماه صفر 1189 بصره را در محاصره گرفتند، و انگلیسی ها که می دانستند غرض عمده ی کریم خان از لشکرکشی به بصره، دشمنی با ایشان است دو کشتی خود را در اختیار عثمانی ها گذاشت ولی ایرانیان پس از سیزده ماه محاصره بصره، بالاخره این شهر را در سال 1190 به تصرف خود درآوردند. (اقبال آشتیانی، بی تا: 749-747) اما مفاد فرمان، و دامنه ی اختیاراتی که به بیگانگان داده شده است عجیب است و محل تأمل. محمود در مورد مفاد این قرارداد می نویسد: در سال 1176 هجری مطابق 1763 میلادی، در آن هنگام که کریم خان زند به سلطنت رسید. انگلیسی ها از او اجازه خواستند در بوشهر تجارت خانه ای دایر نموده و در اطراف و سواحل خلیج فارس متاع خویش را به فروش رسانند و امتعه ایران را خریداری کنند. و اینک فرازهایی از فرمان کریم خان زند، مبنی بر اجازه ی داد و ستد به انگلیسی ها:
«الحال نظر به این که جناب ویلیام آندریوپرایس نماینده ی ملت انگلیس به خلیج فارس وارد شده و دارای اختیارات مخصوص می باشد که در بوشهر ایجاد کارخانه نماید و مستر بنجامین جرویس را در آن جا مقیم کرده. او نیز به موجب دستور نماینده ی فوق الذکر مستر توماس دورن فورد و استفن هرمیت را نزد اینجانب فرستاده تا از من فرمانی تقاضا نمایند، که اجازه بدهم به موجب سابقه قدیمی که در تجارت این مملکت داشتند، مجدداً در آن تجارت نمایند. اینک به میل و اراده ی خود و نظر به حسن دوستی که نسبت به ملت انگلیس دارم به نماینده ی فوق الذکر بکه از طرف پادشاه و کمپانی خود، رسالت دارد. این مقررات را که غیرقابل تغییر و با ایمان کامل باید محترم شناخته شود به موجب فرمان مخصوص اعطا می نمایم.
کمپانی انگلیسی می تواند هر مقدار زمین که برای تجارت خانه ی خود لازم دارد در بوشهر یا در هر محلی که می خواهد در سواحل خلیج فارس کارخانه بسازد، اختیار کند و هرچند توپ بخواهند در آن کارخانه سوار کنند مجاز خواهند بود. در باب حقوق گمرکی، هیچ نوع حقوق گمرکی به متاع انگلیسی ها یا به آن متاعی که از ایران خارج می کنند تعلق نخواهند گرفت. نه در بوشهر و نه در سایر بنادر خلیج فارس. مشروط بر این که هیچ وقت اموال یا متاع سایرین را چه واردات باشد و چه صادرات، جزء متاع خویش قلم داد نکنند. تجار انگلیسی مجاز می باشند متاع خود را چه در بوشهر و چه در سایر نقاط مملکت به فروش برسانند و هیچ نوع مالیاتی از آن ها دریافت نخواهد شد. مگر این که شیوخ و یا حکام بنادر، فقط حقط دارند سه درصد (3%) از آن ها حقوق گمرکی برای متاعی که صادر می کنند دریافت دارند.
هیچ یک از ملل اروپایی حق ندارند متاع پشمی، جز انگلیسی ها به بنادر خلیج فارس وارد نماید و هرگاه کسی چنین عملی را انجام دهد، بدون ملاحظه متاع او ضبط دیوان اعلی خواهد گردید.
هرگاه یکی از تجار ایرانی به کمپانی انگلیس حقاً مدیون شد، شیخ محل یا حاکم، او را مجبور خواهد نمود قرض خود را تأدیه کند. در صورتی که حاکم یا شیخ نتواند وصول نماید، کمپانی انگلیس خود مجاز خواهد بود به طریقی که صلاح می داند، طلب خود را از مدیون وصول کند.
در هر محلی که انگلیسی ها دارای تجارت خانه شوند، مترجمین و سایر نوکرهای آن ها از ادای هر مالیاتی معاف خواهند بود، هم چنین این اشخاص در تحت اوامر آن ها بوده و مطیع حاکم آن ها خواهند بود و کسی دخالت نخواهد کرد. در هر جایی که انگلیسی ها مقیم باشند، در آن جا محل در اختیار آن ها خواهد بود که اموات خودشان را در آن محل دفن کنند و هرگاه محتاج به محل باشند که در آن جا برای خودشان باغی احداث کنند که آن زمین متعلق به پادشاه باشد مجاناً واگذار می شود. اگر محل، مال غیر باشد یک قیمت عادلانه در مقابل آن خواهند پرداخت.(محمود 1353، ج1: 8-5)
در سال 1193 هجری مطابق 1779 میلادی کریم خان زند درگذشت و چون جعفرخان برادرزاده ی کریم خان زند، در بصره تسلط و اقتدار به هم رسانیده بود. در فرمانی که از طرف جعفرخان صادر شد تسهیلاتی برای انگلیسی ها (که در بصره تجارت خانه داشتند) قائل شد که بنا به گفته خودش در همین فرمان که گوید: «لازم است دوست محترم ما بالیوز انگلیس مقیم بصره به خوبی بداند که عواطف و همراهی ما درباره شما بسیار زیاد و فوق خیال شماهاست». والحق جعفرخان تسهیلات اعطایی کریم را اتم و اکمل نمود. در فرمان مذکور آمده است: «هر اندازه متاع ملت انگلیس وارد ایران گردد هیچ مانعی و عایقی برای ورود آن سد راه نخواهد بود و آزادانه در هر کجای ایران به خواهند می توانند متاع خودشان را به فروش رسانند و پس از فروش هم در تحت حفاظت ما، آسوده خاطر وجوه آن را برگردانند. (در فرمان کریم خان این قید وجود داشت که: انگلیسی ها مجاز نیستند تمام وجوه مال التجاره خودشان ر ا که در ایران به فروش می رسانند به خارج حمل کنند زیرا که این عمل انگلیسی ها مملکت ایران را از حیث ثروت و مکنت فقیر خواهد نمود). ما قول می دهیم که به هیچ اسم و رسم یا عنوانی از آن ها وجهی دریافت نداریم و اگر سابقاً قرار بوده حقوق گمرکی مطالبه شود بعد از این فرمان ما به هیچ عنوانی مطالبه حقوق گمرکی نخواهیم نمود و آن چه هم در سابق برقرار بوده ما آن ها را لغو و باطل می نماییم (قاعدتاً اشاره به 3% حقوق گمرکی در فرمان کریم خان است) این فرمان در تاریخ هشتم ربیع الثانی سال 1202 مطابق هیجده ژانویه 1788 صادر گردیده است. (محمود 1353، ج1: 9-10)

جانشینان کریم خان زند

کریم خان در روز سیزدهم صفر 1193 به علت کهولت و بیماری هایی که بر او غلبه کرده بود درگذشت و سه پسر و چهار دختر از خود به جا گذاشت، ولی بدان علت که کسی را به عنوان جانشین خود تعیین نکرده بود، پیش از آن که جسد او به خاک سپرده شود نزاع بر سر تصاحب تخت شاهی، در میان بازماندگان او درگرفت. ابتدا «زکی خان» برادر مادری کریم خان، «ابوالفتح خان» پسر ارشد کریم خان را به سلطنت برداشت، ولی طولی نکشید که «محمد علی خان»، پسر دیگر کریم خان را با وی شریک کرد و در واقع خود زمام امور را در دست گرفت و در دوره حکومت صد روزه خود جمعی از خوانین زند را به قتل رساند.[1] در این مدت «صادق خان» برادر وکلیل الرعایا که در زمان مرگ کریم خان در بصره به سر می برد، برای تصاحب تاج و تخت برادر عازم شیراز شد، و شیراز را به محاصره خود درآورد، اما چون سپاهیان صادق خان از ترس عملی شدن تهدید زکی خان که به آنان پیام داده بود «اگر با من موافقت نکنید، تمام عیال شما که در شهر توقف دارند، به باد فنای حوادث خواهم داد» از گرد او پراکنده شدند و تنها قریب سیصد تن باقی ماندند، ناگزیر صادق خان دست از محاصره شیراز برداشت و عازم کرمان شد. در این حال «علی مراد خان زند» خواهرزاده زکی خان، اصفهان را به نام وارث کریم خان به تصرف آورد. زکی خان برای دفع علی مرادخان عازم اصفهان شد و در قصبه ایزد خواست مرتکب فجایعی شد که ناچار در شب 23 جمادی الاول سال 1193 علی خان مافی و بعضی دیگر به خوابگاه او رفته، به گلوله تپ آن چه رهسپار آخرتش کردند. (شعبانی 1385: 159-160) میرزا محمد کلانتر می نویسد: زمان استبداد زکی خان صد روز تمام بود. بعد از قتل او، ابوالفتح خان و محمد علی خان که هر دو در اردو بودند را برداشته به شیراز آمدیم. ابوالفتح خان در روز 23 جمادی الاول 1193 به شیراز وارد شد، صد هزار نفر مردم شیراز به استقبال وی آمدند و او را به پادشاهی تهنیت گفتند و روز بعد خطبه و سکه را به نام او نمودیم.(شعبانی 1385: 161) وی در بدو امر علی مرادخان را به سرداری عراق (عجم) منصوب کرد و قاصدی نیز به جانب صادق خان عموی خود که در کرمان بود فرستاد و او را به شیراز دعوت کرد. صادق خان اگرچه ابتدا روش تبعیت و تمکین از شاه جوان را در پیش گرفته بود، اما دیری نپایید که صادق خان با برخی از بزرگان در برانداختن حکومت ابوالفتح خان متحد شد و روز یک شنبه نهم شعبان 1193، بدون نزاع و جدال وی را از سلطنت خلع کرده به حکومت هفتاد روزه ابوالفتح خان خاتمه داد.(شعبانی 1385: 161) بنا به گفته بامداد: صادق خان پس از این که ابوالفتح خان را از سلطنت خلع کرد وی را در حال مستی گرفته زندانی کرد، و بالاخره چند روز بعد در ربیع الاخر 1193 او را کور کرد (بامداد1371، ج2: 499). علی مراد خان که از جانب ابوالفتح خان به حکومت عراق منصوب شده بود، با شنیدن خبر عزل ابوالفتح خان، مدعی صادق خان شد و از زنجان رهسپار اصفهان گردید. در خلال سال 1194 اصفهان و نواحی شمال فارس میدان زد و خورد پسران صادق خان (از جمله جعفرخان)، و سرداران علی مراد خان زند بود. در اوایل سال 1195ق اصفهان به کلی از تسلط صادق خان خارج شد و سپاهیان علی مراد خان به سرداری اکبرخان [2] و صید مرادخان[3] به طور پیاپی فرزندان صادق خان را در آباده و هزار بیضا شکست دادند. صادق خان پس از محاصره شیراز توسط علی مرادخان ناچار در قلعه شیراز حصاری شد. تا بالاخره سپاهیان باجلان و فیلی که مستحفظ دروازه ی باغ شاه بودند و از تداوم محاصره و قحط و غلایی که در شیراز بروز یافته بود، و خشم و خشونت و بی رحمی بی حد و حصر صادق خان که در این ایام به اندک بهانه ای به بریدن دست و پا و بینی و گوش مردم فرمان می داد، به ستوه آمده، در روز هیجدهم ربیع الاول سال 1195، دروازه های شهر را به روی سپاهیان علی مراد خان گشودند، و بدین طریق سپاهیان علی مرادخان وارد شهر شدند و پس از غارت چند محله شیراز، صادق خان و دو فرزندش «تقی خان» و «علی نقی خان» را دست گیر کردند. اکبرخان به فرمان علی مرادخان آنان را «اولاً از حلیه بصر عاری نمود و بعد از دو سه ساعتی، هر سه نفر را به قتل رسانید!».(شعبانی 1385: 162-163) بامداد در این مورد می نویسد: از پسران صادق خان، «جعفرخان» پسر بزرگ او که برادر مادری علی مرادخان بود، به علی مرادخان پیوست و «حسن خان» پسر کوچک صادق خان ناخوش شد (وی در ایام محاصره درگذشت) و فقط تقی خان و علی نقی خان برای عملیات باقی ماندند و سخت به مدافعه پرداختند، محاصره شیراز نه ماه طول کشید و قحط و غلای شدیدی پدید آمد و علی نقی خان، تا آخرین درجه ی ممکن مردانه جنگید و بالاخره مغلوب شد و اکبرخان فرمانده ی قوای مهاجم فاتح شیراز گردید و علی نقی خان نیز همانند پدر به اراک پناهنده شد، و تمام شهر به تصرف اکبرخان درآمد، پس از دو روز مذاکره صادق خان از در مصالحه درآمد، و ارک را به تصرف اکبرخان داد، و یک روز بعد اکبرخان، به امر علی مرادخان، صادق خان و تقی خان را کور کرد و بعد از گذشتن دو سه ساعتی هر سه نفر را در ربیع الاول 1196، کشت (بامداد 1371، ج5: 500) علی مرادخان پس از ظلم و ستم بسیاری که بر مردم رواداشت و اموال بسیاری که به یغما برد، به اکبرخان فرمان داد فرزندان وکیل را کور کند. چند روز بعد نیز دستور توقیف اکبرخان را صادر کرد. و او را به جعفرخان (پسرصادق خان) سپرد تا به قتل برساند. سرانجام علی مراد خان پس از جمع آوری مالیات و خراج فارس، حکومت آن ایالت را به «صید مراخان» واگذار کرد و خود به اصفهان رفت، و در آن جا تاج گذاری کرد و به نام خود سکه زد.(شعبانی 1385: 163) در مدتی که خوانین زند به جان هم افتاده بودند، آقامحمد خان قاجار، بدون مزاحمت دیگران، شهرهای مازندران و گیلان را تحت فرمان خود آورده بود و در سال های اول حکومت علی مرادخان، حوزه نفوذ خود را تا قزوین و تهران توسعه داده و زمینه سلطنت جدیدی را در شمال ایران فراهم ساخته بود. علی مرادخان پس از جمع آوری سپاه، «شیخ ویس»، فرزند پانزده ساله ی خود را به فرماندهی سپاه گماشت و مأمور جنگ با آقا محمد خان کرد. پس از جنگ و گریزهایی، بالاخره سپاهیان شیخ ویس از مقابل سپاهیان آقا محمد خان گریختند. علی مراد خان برای جبران شکست «شیخ ویس»، مجدداً به جمع آوری سپاه پرداخت، اما این لشکر هم از «جعفرقلی خان» برادر آقا محمد خان شکست خورد. پس از شکست های پی درپی علی مرادخان، «جعفرخان زند» دست به شورش زد و از زنجان به سوی اصفهان حرکت کرد. در این ایام علی مراد خان مریض شد و در مورچه خورت اصفهان درگذشت.(شعبانی 1385: 164-165)
«جعفرخان زند» هم پس از سه سال سلطنت، که همه ی آن را صرف کور کردن و محبوس نمودن فرزندان و حامیان علی مرادخان، و جنگ با خان قاجار، و فرو نشاندن اعتراضات عشایر، از جمله شیخ غضبان و اعراب بنی کعب در نواحی دورق، «خسروخان» والی کردستان، «الله قلی خان» حاکم کرمانشاه و خوانین تون و طبس کرد و شکست هایی که نصیبش شد، سرانجام بیمار شد، و به علت بیماری کم تر می توانست از شیراز خارج شود. در سال 1203 بیماری او شدت یافت، این خبر به صید مرادخان زند و حاجی علی قلی خان کازرونی [4] و ابراهیم خان که در همان ارگ مسکونی زندانی بودند رسید. آنان به کمک دیگر یاران و برادران، خود را از بند رهانیدند و پنهانی بر سر جعفرخان بیماری ریختند و سرش را از تن جدا کردند.(شعبانی 1385: 165تا168) توطئه گران بلادرنگ «صید مرادخان» را به سلطنت برداشتند. اما قتل جعفر خان موجب بلوایی عظیم در شیراز شد. نفوذ جعفر خان و جناح وابسته به او، بیش از آن بود که به صید مراخان فرصت دهند بیش از چند صباحی بر تخت سلطنت بنشیند. عناصر مهم و مؤثر در برانداختن صید مرادخان زند، حاجی ابراهیم کلانتر، مرد متنفذ فارس و وزیر خاندان زند، میرزا حسن و دیگر بزرگان بودند. آنان صید مرادخان را دست گیر و زندانی کردند و لطفعلی خان زند، پسر جعفرخان را در دوازدهم شعبان 1203 به جای او نشاندند.(شعبانی 1385: 168-170)
لطفعلی خان، پسر جعفرخان، نواده صادق خان و هشتمین حکم ران سلسله زندیه بود که از سال 1203 بر تخت نشست و سرانجام پس از شش سال سلطنت و رشادت های زیاد و بی تدبیری ها و ناپختگی های زیادتر، به سال 1209 در اثر خیانت اطرافیان توسط دشمنان اسیرشد و سرانجام به فرمان آقا محمد خان قاجار به دست میرزا محمد خان، حاکم تهران کشته شد و جسدش در بقعه امام زاده زید دفن گردید. (شعبانی 1385: 170-178) و بدین نحو دوره حکومت زندیه به پایان رسید.

تشکیلات اداری در دوره زندیه

تشکیلات اداری در زمان زندیه نیز کمابیش همانند تشکیلات اداری عصر صفویه و افشاریه بود و متصدیان امور و صاحبان مناصب زیر، وظایفی مشابه ادوار قبل را به عهده داشتنند.
شاه: در محرم 1164در اصفهان، کریم خان نوه ی دختری شاه سلطان حسین صفوی، فرزند هشت ساله ی «سید میرزا مرتضی صدرالممالک» که نام مادرش را «خان آغا بیگم و یا مریم بیگم» بود را با عنوان شاه اسماعیل سوم بر تخت سلطنت نشاند.(ورهرام 1385: 107-108)
نایب السلطنه: شاه سلطان اسماعیل سوم در واقع مقامی تشریفاتی داشت. و به علت صغر سن در سال 1164 «علی مردان خان» به عنوان نایب السلطنه معرفی شد، که با قدرت گرفتن کار کریم خان عملاً «نایب السلطنه» قدرت اجرایی چندانی نداشت.(ورهرام 1385: 108)
وکیل: «وکیل الدوله»، «وکیل الرعایا» و «وکیل الخلایق» القابی است که کریم خان داشت. عنوان «وکیل الدوله» در کتب تاریخی بیش تر ذکر شده است. این منصب در ادوار قدیمی تر، مانند عصر صفویه نیز وجود داشته است و بالاترین مقام حکومت را وکیل می خواندند. به طوری که پس از جلوس شاه اسماعیل اول، معلم وی (لله باشی) به نام حسین بیگ لله، با سمت «وکیل نفس نفیس همایون» نایب السلطنه شد. شاه عباس اول این مقام را که در واقع مقام نایب السلطنه بود، منسوخ نمود. پس از سقوط دولت صفوی در سال 1135 و در زمان شاه طهاسب دوم پسر شاه سلطان حسین، این مقام با عنوان «وکیل الدوله» مجدداً باب شد. کریم خان نیز با چنین عنوانی در واقع کلیه مراکز قدرت را در اختیار خود گرفت.(ورهرام 1385: 108-109)
وزیر: از جمله مناسبی که در زمان زندیه ذکر کرده اند منصب وزیر است و نوشته اند که میرزا محمد جعفر یا میرزا جعفر از سادات اصفهان وزیر کریم خان زند بوده است.(بامداد 1371، ج5: 221) لطفعلی خان زند در سال 1305 که مسافرت جنگی خود را به طرف کرمان آغاز نمود برادر خود خسرومیرزا را به جای خود در شیراز گذاشت و وزارت را به حاج ابراهیم کلانتر داد.(بامداد 1371، ج1: 478)
نایب الوزاره: یکی دیگر از مناصب در دوره کریم خان نایب الوزاره بوده است. بامداد می نویسد: «میرزا عبدالباقی» برادر میرزا جعفر، وزیرکریم خان بود. کریم خان در سال 1182 قمری او را نایب الوزاره نمود. وزیر در این جا به معنی نخست وزیر و نایب الوزاره معاون نخست وزیر بوده است.(بامداد 1371، ج5: 138)
مستوفی: منصب مستوفی گری، چون ادوار گذشته، از جمله مناصب دوره ی زندیه بود و گمان نمی رود که در عصر زندیه در وظیفه ی وی که نظارت بر امور مالی بود تغییر عمده ای پدید آمده باشد. نوشته اند: میرزا محمد جعفر یا میرزا جعفر از سادات اصفهان که در اوایل حال در دفترخانه نادرشاه سررشته دار(حسابدار) یا مستوفی نظام لشکر بود، بعد از نادرشاه در عهد آزادخان هوتکی غلیجائی در سال های 1166 و 1167 حاکم اصفهان بود، و هنگامی که کریم خان در سال 1175 متوجه آذربایجان گردید میرزا محمد جعفر، به منصب استیفاء ممالک رسید، یعنی مستوفی الممالک شد. (بامداد 1371، ج5: 221) و بعد از آن به مقام وزارت رسید. میرزا عقیل نیز از مستوفی های درجه اول بود و در دربار کریم خان وکیل، تقربی داشت و از خاصان وی به شمار می رفت، وی در سال 1176 قمری به جرمی که کسی از آن سر در نیاورد و نفهمید که چه بوده است، به حکم کریم خان کشته شد(بامداد 1371، ج5: 154) زیرنظر مستوفی الممالک، اغلب مناصب دیگری مانند ناظر، داروغه و دفترخانه، صاحب توجیه، ضابطه نویس و اوارجه نویس نیز به خدمت مشغول بوده اند. گاه نیز مأموران مالیاتی مانند عمال، تحصیل داران و محصلان مالیاتی، زیر نظر مستوفی به کار مشغول بوده اند.(ورهرام 1385: 110)
ایشک آقاسی: منصب ایشیک آقاسی در دوره های قبل از زندیه و بعد از آن یعنی دوره قاجار نیز وجود داشته است. ایشیک آقاسی در واقع ریاست تشریفات و انتظامات دربار را به عهده داشته است. اغلب، امور داخلی حرم خانه نیز به وظایف او اضافه می شد.(ورهرام 1385: 110) بنابه گفته مهدی بامداد: «خدامراد خان زند» از منسوبان و سرداران کریم خان (عم علی مراد خان زند و پدر صید مراد خان زند) عهده دار این سمت در دربار کریم خان بود. کریم خان در سال 1172 خدامراد خان را که سمت ایشیک آقاسی (رئیس تشریفات) دربار را برعهده داشت با سپاهی برای گرفتن کرمان روانه نمود.(بامداد 1371، ج6: 95)
معیّرالممالک: یکی از مناصب مهم در ضراب خانه بود. نظارت و ریاست ضراب خانه، نظارت و دقت در عیار مسکوکات، جلوگیری از تنزل جنس و پول و دیگر امور ضراب خانه از جمله وظایف وی بوده است. وی هم چنین نمایندگانی در سراسر ایران داشته است. «ضراب باشی» و «زرگرباشی» نیز تحت نظارت او بودند. ضراب باشی در مراحل مختلف ضرب سکه شخصاً نظارت داشت و زرگرباشی، امور زرگرخانه و خرید و فروش جواهرات دولتی را برعهده داشت.(ورهرام 1385: 110)
منشی الممالک: وظیفه صاحب این منصب تهیه اسناد و مدارک امور مملکتی و فرستاد آن به کلیه نقاط کشور بود. گاه نیز وظایف منشی را «مجلس نویس» انجام می داد. «صاحب قلمدان» نیز از مناصبی بود که زیرنظر منشی به کار اشتغال داشت.(ورهرام 1385: 111-110)
وقایع نگار: مناصب «وقایع نگار»، «مجلس نگار» و «واقعه نویس» از جمله مناصب مهم این عهد بود. بامداد می نویسد: میرزا محمد صادق اصفهانی از سادات موسوی و متخلص به «نامی» و معروف به میرزا محمد صادق منشی، از دبیران و شاعران نامی زمان خویش که چندین تألیف، از جمله «تاریخ گیتی گشا در تاریخ زندیه» از خود به یادگار گذاشت، سمتش در دربار کریم خان زند وقایع نگار بود. نامی در سال 1243 قمری درگذشت.(بامداد 1371، ج5: 250)
ایلچی باشی: وظیفه وی، سرپرستی هیأت های اعزامی دولتی و رساندن پیغام های حکومتی بود. ایلچیان چاپارانی را نیز برای مأموریت خود همراه داشتند. (ورهرام 1385 :111) از دیگر مناصب کشوری و اداری عصر زند، «کشیک چی باشی»، «خادم باشی» و «میر شب» بود که به ترتیب وظایفی مانند نگهبانی و حراست، خدمت گزاری به افراد عالی مرتبه حکومتی، و نگه داری شهر و تجسس را برعهده داشتند. میرشب زیرنظر داروغه انجام وظیفه می کرد.(1385: 111)
کلانتر: وظیفه وی نظارت بر اصناف و تعیین ریش سفیدان صاحب حرف و پیشه بوده است. کلانتر شیراز که مقر حکومت زندیه بود، از اعتبار خاصی برخوردار بود. از کلانتران معروف این عصر، میرزا محمد کلانتر و میرزا ابراهیم خان کلانتر بودند[5]. مقام کلانتر در عصر زندیه، گاه معادل حاکم بود.(ورهرام 1385: 11)
داروغه: امنیت و نگه داری شهر و محلات نزدیک به آن، از جمله وظایف داروغه بود. داروغه به نحوی زیر نظر کلانتر انجام وظیفه می کرد و خود نیز سرپرستی محتسب، نقیب و میرشب را دارا بود. صالح خان زند داروغه، از معروف ترین داروغه های اوایل عصر زندیه به شمار می رفت.(ورهرام 1385: 111-112)

مناصب کشوری در عصر زندیه

تقسیمات کشوری عصر زندیه، کم و بیش همان تقسیمات کشوری عصر صفوی و افشاری است. و کسانی با عناوین والی، بیگلر بیگی، حاکم، خان و سلطان اداره بخش های مختلف کشور را برعهده داشتند.
والی: این مقام از دوران گذشته عالی ترین مقام کشوری بوده است. اما والیان سرحرحدی به علت موقعیت جغرافیایی و سیاسی کماکان از اعتبار ویژه ای برخوردار بودند. از ولایات عصر زندیه، ولایات عربستان، لرستان، کرمانشاهان و کردستان بود. مجمل التواریخ گرجستان را نیز از ولایات دانسته است قابل توجه این که، همان مناطقی که در زمان صفویه به عنوان ولایت اعلام شده بود، در عهد زند نیز کماکان دارای والی بود. لازم به ذکر است که در عهد زند در تقسیمات کشوری هم از ایالت و هم از ولایت نام برده می شد، و هر دو تقسیم بندی در این دوره وجود داشته است. فارس و اصفهان را گاه ایالت و زمانی ولایت خوانده اند. از میان والیان، والی فارس مقام ارزشمندی را دارا بوده است.(ورهرام 1385: 113)
بیگلربیگی: فرمانروایانی بودند که از جانب وکیل زند بر مناطقی که اهمیت سوق الجیشی کم تری از ولایات داشت، منصوب می شدند.(ورهرام 1385: 113)
حاکم: حاکمان معمولاً بر یک شهر، حکم می راندند. کریم خان پس از فتح هر شهر، بلافاصله حاکمی را بر آن شهر می گماشت. به طور مثال پس از سلطه بر مراغه، حاجی قاسم خان را به حکومت این شهر گماشت، و نیز در سال 1175 حاج جعفرخان را به حکومت تهران منصوب کرد.(ورهرام 1385: 113)
خان: از عناوینی بود که از دوره های قبل نیز متداول بود. در عصر صفویه عنوان خان از اهمیت ویژه ای برخوردار بود. در عصر افشاری نیز غیر از دریافت عنوان خان که گاه با منصبی همراه بود، افراد بنابر ارتقاء رتبه، می توانستند به لقب خانی مفتخر شوند. خود کریم خان پس از بازگشت از خراسان، موفق به دریافت لقب خانی شد.(ورهرام 1385: 113-114)
سلطان: از عناوینی که در عصر صفوی و افشار نیز متداول بود، لقب سلطان بود. لقب سلطان پس از بیگلربیگی و گاه خان قرار داشت.(ورهرام 1385: 114)

مناصب لشکری در عهد زندیه

در مورد مناصب نظامی در عصر زندیه آن چه می توان گفت این که بالاترین منصب تشکیلات نظامی «سردار سپه» که خود کریم خان این سمت را برعهده داشت. از دیگر مناصب نظامی در این دوره می توان از مناصب زیر یاد کرد:
قورچی باشی: از صاحب منصبان عمده نظامی بود، در واقع قورچی باشی به منزله وزیر جنگ بود. با توجه به این که در دولت کریم خانی، خود کریم خان سردار سپاه بود، می توان گفت قورچی باشی مقام دوم را در سلسله مراتب نظامی داشته است.(ورهرام 1385: 127)
توپچی باشی: مسئولیت توپ خانه را برعهده داشت و در جنگ ها به ویژه این سمت از اهمیت خاصی برخوردار بود. منصب توپچی باشی اغلب مستقیماً از جانب کریم خان تعیین می شد. به طور مثال در حمله کریم خان به آذربایجان، سمت توپچی باشی را به لطف علی خان گرجی واگذار کرد. سمت توپچی باشی را «میرآتشی» نیز می گفتند.(ورهرام 1385: 127) تفنگچی باشی، زنبورکچی باشی، چرخچی باشی، جزایرچی باشی نیز هم چون عصر افشاریه از جمله مناصب نظامی عهد زندیه بود که در مورد هریک، ذیل نظام اداری عهد افشار سخن گفتیم.

جمع بندی

سه خان لر(ابوالفتح خان بختیاری و علی مردان خان بختیاری و کریم خان زند) در سال 1163 در باب سلطنت ایران به مشورت پرداختند و تصمیم ایشان عاقبت بر این قرار گرفت که یکی از دختر زادگان شاه سلطان حسین صفوی را به نام اسماعیل سوم به پادشاهی بردارند، و علی مردان خان نایب السطنه و کریم خان سرار سپاه و ابوالفتح خان والی اصفهان باشد. این سه مرد سوگند یاد کردند که با هم سلطنت شاه اسماعیل سوم را حفظ کنند اما وفای به این سوگند دیری نپایید. و علی مردان خان در غیاب کریم خان، ابوالفتح خان را کشت. کریم خان که در این تاریخ برای دفع سرکشان به کردستان رفته بود، به اصفهان آمد و آن جا را گرفت و علی مردان خان به بختیاری پناه برد. و بدین ترتیب سلسله زند تأسیس شد(1209-1163 هجری قمری مطابق 1974-1749 میلادی). کریم خان زند (1163-1193)، شیراز را مقر خویش قرار داد و با کنار گذاشتن شاه اسماعیل سوم، عملاً خود حکومت را در دست گرفت، اما لقب شاهی بر خود ننهاد و به لقب وکیل الرعایا اکتفا کرد. در ابتدای زمام داری کریم خان جنگ های داخلی کماکان ادامه داشت و نواحی فارس، استرآباد، مازندران و آذربایجان محل منازعه کریم خان شد. محمد حسن خان و آزادخان افغان بود. بالاخره در این نبردها پیروزی نصیب کریم خان، محمد حسن خان و آزادخان افغان بود. بالاخره در این نبردها پیروزی نصیب کریم خان شد. پس از زد و خوردهای بسیار با رقبا، زندیه کرمان و یزد و جنوب خراسان را هم تحت امر خود درآوردند و کریم خان پس از این موفقیت ها تا آخر عمر خویش به لشکرکشی مهمی مبادرت نورزید و بیش تر اوقات خود را در شیراز صرف خوش گذرانی و ترفیه حال مردم و آبادی نمود.
کریم خان زند در روز سیزدهم صفر 1193 به علت کهولت و بیماری هایی که بر او غلبه کرده بود درگذشت. ولی بدان علت که کسی را به عنوان جانشین خود تعیین نکرده بود، پیش از آن که جسد او به خاک سپرده شود نزاع بر سر تصاحب تخت شاهی، در میان بازماندگان او درگرفت. ابتدا «زکی خان» برادر مادری کریم خان، «ابوالفتح خان» پسر ارشد کریم خان را به سلطنت برداشت، ولی طولی نکشید که «محمد علی خان»، پسر دیگر کریم خان را با وی شریک کرد و در واقع خود زمام امور را در دست گرفت و در دوره حکومت صد روزه خود جمعی از خوانین زند را به قتل رساند. در این مدت «صادق خان» برادر وکیل الرعایا که در زمان مرگ کریم خان در بصره به سر می برد، برای تصاحب تاج و تخت برادر عازم شیراز شد، و شیراز را به محاصره خود درآورد، اما دست از محاصره شیراز برداشت و عازم کرمان شد. در این حال «علی مراد خان زند» خواهرزاده زکی خان، اصفهان را به نام وارث کریم خان به تصرف آورد. زکی خان برای دفع علی مرادخان عازم اصفهان شد و در قصبه ایزد خواست به رسید. و ابوالفتح خان در روز 23جمادی الاول 1193 به شیراز وارد شد و مردم او را به پادشاهی تهنیت گفتند و روز بعد خطبه و سکه به نام او کردند. وی به دست صادق خان عمویش که به دعوت وی از کرمان به شیراز آمده بود در روز یک شنبه نهم شعبان 1193، از سلطنت خلع شد و به حکومت هفتاد روزه ابوالفتح خان خاتمه داده شد. صادق خان پس از این که ابوالفتح خان را از سلطنت خلع کرد چند روز بعد در ربیع الاخر 1193 او را کور کرد. علی مراد خان که از جانب ابوالفتح خان به حکومت عراق منصوب شده بود، با شنیدن خبر عزل ابوالفتح خان، مدعی صادق خان شد و از زنجان رهسپار اصفهان گردید. سپاهیان علی مراد خان شیراز را محاصره کردند. در روز هیجدهم ربیع الاول سال 1195، سپاهیان علی مرادخان وارد شهر شدند و پس از غارت چند محله شیراز، صادق خان و دو فرزندش «تقی خان» و «علی نقی خان» را دست گیر کردند. اکبرخان به فرمان علی مرادخان آ«ان را «اولاً از حیله بصر عاری نمود و بعد از دو سه ساعتی، هر سه نفر را به قتل رسانید!» علی مراد خان پس از ظلم و ستم حکومت ایالت فارس را به «صید مرادخان» واگذار کرد و خود به اصفهان رفت، و در آن جا تاج گذاری کرد و به نام خود سکه زد. در مدتی که خوانین زند به جان هم افتاده بودند، آقا محمد خان قاجار، بدون مزاحمت دیگران، شهرهای مازندران و گیلان را تحت فرمان خود آورده بود و در سال های اول حکومت علی مرادخان، حوزه نفوذ خود را تا قزوین و تهران توسعه داده و زمینه سلطنت جدیدی را در شمال ایران فراهم ساخته بود. پس از درگذشت علی مرادخان در مورچه خورت اصفهان. پس از او جعفرخان زند بر اریکه قدرت نشست.
«جعفرخان زند» هم پس از سه سال سلطنت، که همه ی آن را صرف کور کردن و محبوس نمودن فرزندان و حامیان علی مرادخان، و جنگ با خان قاجار، و فرونشاندن اعتراضات عشایر نمود، سرانجام بیمار شد، و در سال 1203 صید مرادخان زند و حاجی علی قلی خان کازرونی و ابراهیم خان که در همان ارگ مسکونی زندانی بودند، به کمک دیگر یاران و برادران، خود را از بند رهانیدند و پنهانی بر سر جعفرخان بیمار ریختند و سرش را از تن جدا کردند. توطئه گران بلادرنگ «صیدمرادخان» را به سلطنت برداشتند. اما قتل جعفرخان موجب بلوایی عظیم در شیراز شد. نفوذ جعفرخان و جناح وابسته به او، بیش از آن بود که به صید مرادخان فرصت دهند بیش از چند صباحی بر تخت سلطنت بنشیند. آنان صید مرادخان را دست گیر و زندانی کردند و لطفعلی خان زند، پسر جعفرخان را در دوازدهم شعبان 1203به جای او نشاندند.
لطفعلی خان، پسر جعفر خان، نواده صاق خان و هشتمین حکم ران سلسله زندیه بود که از سال 1203 بر تخت نشست و سرانجام پس از شش سال سلطنت و رشادت های زیاد و بی تدبیری ها و ناپختگی های زیادتر، به سال 1209 در اثر خیانت اطرافیان توسط دشمنان اسیر شد و سرانجام به فرمان آقا محمد خان قاجار به دست میرزا محمد خان، حاکم تهران کشته شد و جسدش در بقعه امام زاده زید دفن گردید. و بدین نحو دوره حکومت زندیه به پایان رسید.
تشکیلات اداری در دوره زندیه: تشکیلات اداری در زمان زندیه نیز کمابیش همانند تشکیلات اداری عصر صفویه و افشاریه بود و متصدیان امور و صاحبان مناصب زیر، وظایفی مشابه ادوار قبل را به عهده داشتند.
شاه: در محرم 1164 در اصفهان، کریم خان نوه ی دختری شاه سلطان حسین صفوی، فرزند هشت ساله ی «سید میرزا مرتضی صدرالممالک» که نام مادرش را «خان آغابیگم و یا مریم بیلگم» بود را با عنوان شاه اسماعیل سوم بر تخت سلطنت نشاند.
نایب السلطنه: شاه سلطان اسماعیل سوم در واقع مقامی تشریفاتی داشت. و به علت صغر سن در سال 1164 «علیمردان خان» به عنوان نایب السلطنه معرفی شد، که با قدرت گرفتن کار کریم خان عملاً «نایب السلطنه» قدرت اجرایی چندانی نداشت.
وکیل: «وکیل الدوله»، «وکیل الرعایا» و «وکیل الخلایق» القابی است که کریم خان داشت. عنوان «وکیل الدوله» در کتب تاریخی بیش تر ذکر شده است. این منصب در ادوار قدیمی تر، مانند عصر صفویه نیز وجود داشته است و بالاترین مقام حکومت را وکیل می خواندند.
وزیر: از جمله مناسبی که در زمان زندیه ذکر کرده اند منصب وزیر است و نوشته اند که میرزا محمد جعفر یا میرزا جعفر از سادات اصفهان وزیر کریم خان زند بوده است.
نایب الوزاره: یکی دیگر از مناصب در دوره کریم خان نایب الوزاره بوده است. بامداد می نویسد: «میرزا عبدالباقی» برادر میرزا جعفر، وزیر کریم خان بود. کریم خان در سال 1182 قمری او را نایب الوزاره نمود. وزیر در این جا به معنی نخست وزیر و نایب الوزاره معاون نخست وزیر بوده است.
مستوفی: منصب مستوفی گری، چون ادوار گذشته، از جمله مناصب دوره ی زندیه بود و گمان نمی رود که در عصر زندیه در وظیفه ی وی که نظارت بر امور مالی بود تغییر عمده ای پدید آمده باشد.
ایشیک آقاسی: منصب ایشیک آقاسی در دوره های قبل از زندیه و بعد از آن یعنی دوره قاجار نیز وجود داشته است. ایشیک آقاسی در واقع ریاست تشریفات و انتظامت دربار را به عهده داشته است. اغلب، امور داخلی حرم خانه نیز به وظایف او اضافه می شد.
معیّرالممالک: یکی از مناصب مهم در ضراب خانه بود. نظارت و ریاست ضراب خانه، نظارت و دقت در عیار مسکوکات، جلوگیری از تنزل جنس و پول و دیگر امور ضراب خانه از جمله وظایف وی بوده است.
منشی الممالک: وظیفه صاحب این منصب تهیه اسناد و مدارک امور مملکتی و فرستاد آن به کلیه نقاط کشور بود. گاه نیز وظایف منشی را «مجلس نویس» انجام می داد. «صاحب قلمدان» نیز از مناصبی بود که زیر نظر منشی به کار اشتغال داشت.
وقایع نگار: مناصب «وقایع نگار»، «مجلس نگار» و «واقعه نویس» از جمله مناصب مهم این عهد بود.
ایلچی باشی: وظیفه وی، سرپرستی هیأت های اعزامی دولتی و رساندن پیغام های حکومتی بود. ایلچیان چاپارانی را نیز برای مأموریت خود همراه داشتند. از دیگر مناصب کشوری و ادرای عصر زند، «کشیک چی باشی»، «خادم باشی» و «میرشب» بود که به ترتیب وظایفی مانند نگهبانی و حراست، خدمت گزاری به افراد عالی مرتبه حکومتی، و نگه داری شهر و تجسس را برعهده داشتند. میرشب زیر نظر داروغه انجام وظیفه می کرد.
کلانتر: وظیفه وی نظارت بر اصناف و تعیین ریش سفیدان صاحب حرف و پیشه بوده است. کلانتر شیراز که مقر حکومت زندیه بود، از اعتبار خاصی برخوردار بود. مقام کلانتر در عصر زندیه، گاه معادل حاکم بود.
داروغه: امنیت و نگه داری شهر و محلات نزدیک به آن، از جمله وظایف داروغه بود. داروغه به نحوی زیر نظر کلانتر انجام وظیفه می کرد و خود نیز سرپرستی محتسب، نقیب و میرشب را دارا بود.
تقسیمات کشوری عصر زندیه، کم و بیش همان تقسیمات کشوری عصر صفوی و افشاری بود. و کسانی با عناوین والی، بیگلربیگی، حاکم، خان و سلطان اداره بخش های مختلف کشور را برعهده داشتند.
بیگلربیگی: فرمانروایانی بودند که از جانب وکیل زند بر مناطقی که اهمیت سوق الجیشی کم تری از ولایات داشت، منصوب می شدند.
حاکم: حاکمان معمولاً بر یک شهر، حکم می راندند. کریم خان پس از فتح هر شهر، بلافاصله حاکمی را بر آن شهر می گماشت.
خان: از عناوینی بود که از دوره های قبل نیز متداول بود. در عصر صفویه عنوان خان از اهمیت ویژه ای برخوردار بود. در عصر افشاری نیز غیر از دریافت عنوان خان که گاه با منصبی همراه بود، افراد بنابر ارتقاء رتبه، می توانستند به لقب خانی مفتخر شوند. خود کریم خان پس از بازگشت از خراسان، موفق به دریافت لقب خانی شد.
سلطان: سلطان از عناوینی بود که در عصر صفوی و افشار نیز متداول بود، لقب سلطان پس از بیگلربیگی و گاه خان قرار داشت. در مورد مناصب نظامی در عصر زندیه آن چه می توان گفت این که بالاترین منصب تشکیلات نظامی «سردار سپه» بود که خود کریم خان این سمت را برعهده داشت. از دیگر مناصب نظامی در این دوره می توان از مناصب زیر یاد کرد:
قورچی باشی: از صاحب منصبان عمده نظامی بود، در واقع قورچی باشی به منزله وزیر جنگ بود. با توجه به این که در دولت کریم خانی، خود کریم خان سردار سپاه بود، می توان گفت قورچی باشی مقام دوم را در سلسله مراتب نظامی داشته است.
توپچی باشی: مسئولیت توپ خانه را برعهده داشت و در جنگ ها به ویژه این سمت از اهمیت خاصی برخوردار بود. منصب توپچی باشی اغلب مستقیماً از جانب کریم خان تعیین می شد. سمت توپچی باشی را «میرآتشی» نیز می گفتند.
تفنگچی باشی، زنبورکچی باشی، چرخچی باشی، جزایرچی باشی نیز هم چون عصر افشاریه از جمله مناصب نظامی عهد زندیه بود که در مورد هر یک، ذیل نظام اداری عهد افشار سخن گفتیم.

پی نوشت ها :

1. بنابه گفته بامداد زکی خان هفتاد تن از رؤسای طایفه زند را قتل عام کرد.(بامداد 1371، ج2: 485)
2. اکبرخان پسرزکی خان دایی علی مرادخان بود. بنابراین اکبرخان پسردایی علی مرادخان بود.
3. صید مراد خان پسر مرادخان زند عموی علی مرادخان بود بنابراین صید مرادخان پسرعموی علی مرادخان بود.
4. حاجی علی قلی خان کازرونی، از سرکردگان نادرشاه و کریم خان بود و به عنوان سردار جنگی با سرکوب شورشیان طبس شر آنان را از جعفرخان، دفع کرده بود. ولی جعفرخان با ناسپاسی و پیمان شکنی در روز سیزدهم رمضان 1200 او را دست گیر و در ارگ شاهی زندانیش کرده بود.(شعبانی 1385: 168)
5. حاج میرزا ابراهیم در ایام خان خای فارس و پس از مرگ کریم خان(13 صفر 1193 قمری) در زمان جعفرخان زند، به منصب کلانتری منصوب شد. (باستانی پاریزی 1371، ج2: 860)

منبع: علوی، سید علی؛ (1390)، تاریخ تحولات سیاسی و اداری در ایران (از آغاز حکومت امرا و سلاطین تا پایان عصر قاجار)(جلد دوم)؛ تهران: دانشگاه امام صادق، چاپ اول.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط