پیشنهاد رمان «هیس» برای یک اقتباس جنایی

راوی که پلیس است، «پسر صمد» را به جرم دله دزدی از انبارهای گندم و جو دستگیر می کند و به بنگاه «نعمان» در کاروانسرای قوچه می برد. راوی دچار بیماری صعب العلاج شده و دکتر به او گفته است که تا چند روز دیگر خواهد
دوشنبه، 14 اسفند 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پیشنهاد رمان «هیس» برای یک اقتباس جنایی
 پیشنهاد رمان «هیس» برای یک اقتباس جنایی
 

نویسنده: حمیدرضا بیات



 

تصویر مرگ؟ یا تصویر هوس؟

ماجرای هیس:

راوی که پلیس است، «پسر صمد» را به جرم دله دزدی از انبارهای گندم و جو دستگیر می کند و به بنگاه «نعمان» در کاروانسرای قوچه می برد. راوی دچار بیماری صعب العلاج شده و دکتر به او گفته است که تا چند روز دیگر خواهد مرد. او به یاد محاکمه و مرگ «جهان شاه» می افتد که هفده زن و دختر را کشته بود. در روزهایی که جهان شاه زندانی راوی بوده، ماجرای قتل زن ها و هوسی که برای جان دادن و ریختن خون آنها داشته را برای راوی تعریف می کند، زیرا فقط به او اعتماد کرده و او را لایق می داند. در روز اجرای حکم اعدام، به علت شلوغی محل اعدام، مردم به جهان شاه حمله می کنند و قبل از اجرای حکم به وسیله چوبه دار، او را می کشند. راوی بر جنازه جهان شاه دچار حیرت و هوس مرگ می شود. او می خواهد طوری بمیرد که در یادها باقی بماند. شبی دیگر به او خبر می دهند جنازه ای در اتوبان پیدا شده است. راوی با دیدن چشمان خمار سر متلاشی شده جسد دچار حس مرموزی می شود. کتابچه دست نویسی در کت مندرس او می یابد که جسد را مجید معرفی کرده و ماجراهای مبهمی در آن نوشته شده است. راوی هر دوشنبه خود را ملزم به خیرات خرما در محل یافتن جسد مجید می کند و با «ساروق» که راننده تریلی است و زن چشم آبی ناشناسی که به او علاقه مند شده آشنا می شود. «سرهنگ قاسمی» - ما فوق او - با اطلاع از چنین وضعی او را از ادامه این کار منع می کند. بیماری راوی وخامت بیشتری می گیرد. او از پسر صمد می خواهد محکم به گوش «نعمان» که سرمایه دار منتفذی است بزند، زیرا نعمان باعث مرگ پدرش شده است. سپس نعمان خونین و زار به راوی قول می دهد تا آخر عمر هر روز پولی به پسر صمد بدهد. او بعدا پرده از رابطه اش با اکرم - که احتمالا زن مجید بوده و با طلاق از او باعث مرگش شده - برمی دارد و فاش می کند چگونه بچه ای را که در شکم اکرم بوده انکار کرده و باعث خودسوزی اکرم شده است. راوی که همچنان در حیرت از مرگ جهان شاه و مجید است، به روزهای پایانی عمر خود نزدیک می شود. و هنوز در معنای هوس و مرگ و ماندگاری در تردید است. در پایان نویسنده وارد داستان می شود و به وقوع همه چیز ابراز تردید کرده و خودکشی می کند.
داستان مرموز پنهان در جنایت
ماجراهای جنایی مثل رمان ها و فیلم های جنایی، مرموز و مبهم اند. روزهایی که جنایت برملا شده و خبر اول رسانه ها و شایعه هاست، میل واضحی برای اسرارآمیز نمودن چگونگی جنایت و دلایل و انگیزه های قاتل و نیز ابهامات و «راز»های زندگی مقتول وجود دارد. ماجراهایی مثل خفاش شب، قتل های زنجیره ای، قتل های محفلی، باند کرکس و ... در سال های اخیر از چنان وحشت جذابی برخوردار بوده اند که کمتر فیلم یا رمانی توانسته حس آن را خلق کند. خصلت بزرگ نمایی و گنده گویی مردم درباره جنایت از سویی و پرده پوشی و ساده سازی جنایت به وسیله تریبون های رسمی از سوی دیگر به نحو دلپذیری! واقعیت را هیجان انگیز و سینمایی می کند. البته غلبه بر ذهنیت کلیشه ای و آشنایی زدایی از الگوهایی که در ذهن نویسندگان جنایی نویس جا خوش کرده و اجازه نمی دهد از منحنی ها و بردارهای تکراری «داستان جنایی» خارج شوند، کار مشکلی است؛ «قاتل دزد و بی شرف از دوران کودکی و نوجوانی دچار عقده، ناکامی و سرخوردگی بوده و حالا هم کسی او را درک نمی کند و همسر و فرزندان به او بی مهری کرده، یک یا چند نفر از فامیل، همکاران یا همسایه ها حسابی حال او را می گیرند. در نتیجه دچار جنون آنی شده و خواسته یا ناخواسته دچار قتل می شود! قتل های بعدی نیز به همین ترتیب...»
اتفاقا در ماجراهای جنایی سال های اخیر پیروی از چنین الگویی بسیار مسخره و بی معنی می نماید، چون بیشتر قاتلان مثل قاتل فیلم هفت (یا حتی راسکولنیکف عزیز و قدیمی خودمان) دارای براهین فلسفی و کلامی مستدل بوده و کار خود را حساب شده و دقیق انجام می داده اند.
پر واضح است که در هر صورت نیز باید دلایل هر قاتل در داستان یا فیلمنامه روشن و منطقی باشد و به طرح چنین فیلمنامه هایی بیش از هر فیلمنامه ای باید اندیشید. البته پیدا کردن عناصر جدید و در طرح و ایجاد روایت های نامتعارف، به اندازه انجام دادن قتل برای کسی که تا به حال قتل نکرده مشکل است. ممکن است اصرار زیاد بر گفتن قصه ای جدید به بازی فرمی و انکار اصالت قصه منجر شود. که البته چندان مطلوب فیلمنامه جنایی که به استغراق مخاطب می اندیشد نیست. از طرف دیگر چون علی رغم نصایح اخلاقیون و تمهیدات پلیس، روزانه جنایت های بی شماری صورت می گیرد، احتمالا ایده های جدیدی برای قتل وجود دارد که قاتل های معاصر بر اساس آن کسی را بکشند و با نقشه ای جدید پلیس را گمراه کنند. بنابراین نویسندگان نیز می توانند توانایی های خود را در لابه لای اخبار جنایات و تحلیل شخصیت ها و مهم تر از همه پر دادن تخیل به آسمان همه آدم ها جست و جو کنند. ساختن قصه های جنایی البته با محذورات اخلاقی و اجرایی در سینمای ما مواجه بوده، چرا که نمایش عریان خشونت و هم ذات پنداری با قاتل که نقش فوق العاده ای در خلق وحشت و تردید دارد، قبیح شمرده شده یا غیر اجرایی تلقی می گردد. در این میان ادبیات جنایی کمتر چنین مشکلاتی را دارد. ذهن و تخیل رمان نویسان اوج بیشتری می گیرد و فضاهای ناآشناتری در جهان رمان ترسیم می شود. رمان هیس نوشته محمدرضا کاتب از این جهت که دارای روایت ناآرام، تأکید فراوان بر عنصر «راز» و استفاده از عناصری مثل «خون»، «هوس» و «زن» و تلاش برای تعریف غیر متعارفی از مرگ است، دستمایه وحشت بار و وهم انگیزی را برای روایتی سینمایی پیشنهاد می کند. هیس که از ماجرای به یادماندنی «خفاش شب» الهام گرفته است، از ساعات پایان چند زندگی و روایت مرگ های غیرعادی از ذهن و زبان راوی که «پلیس» است، قصه ای را می سازد که علی رغم فرم مخاطب گریزش توانسته با طرح سؤالات ذهن خراش، علاوه بر پی گیری ماجرای جنایی اش، خواننده را دچار چالش ها با رازهای کشف ناشدنی کند. علی رغم آن که بخشی از رمان ذهنی است و فضاهای سورئال در ایجاد اوهام نقش اساسی دارد، اما نویسنده کوشیده است از مصالح و ابزار عینی و کاملا مادی و بصری در ساختن داستان استفاده کند که این تکنیک در نوع خود کم نظیر است. در واقع نویسنده با چیدن رویدادها و عناصر عینی و مادی، سؤالات عمیق خود درباره مرگ و هوس را طرح می کند.

راز و وحشت

آن چه می تواند چشم فیلمنامه نویس ژانر جنایی را در رمان هیس سیراب کند، «رازآلودی» و «وحشت انگیزی» آن است؛ ماجراهای رخ داده برای «راوی» که اتفاقا پلیس است، او را از شخصیت کلیشه ای خارج شاخته و به طور غریبی او را درگیر چشمان خمار جسد متلاشی شده مجید کرده و به هوس می اندازد دوشنبه ها در اتوبان خرما خیرات کند، چیزهایی که باعث می شود «جهان شاه» هفده زن و دختر را بکشد، دلایلی که منجر به خودکشی مجید می شود و رازهایی که در زندگی او وجود دارد و خلاصه زندگی هر شخصیتی که در رمان هیس به آن اشاره می شود، رازآلودتر از اعماق اقیانوس ها و قعر جهان لایتناهی است! چون با شناخت اجمالی و متناقضی که از آنها پدید آمده پرسش های بی شماری مطرح شده و با پیش رفتن داستان دامنه آنها بیشتر می شود. همه این قصه ها البته حول راز واحدی دور می زند که نویسنده آن را در تمام قصه تکرار کرده و با گفتن و نگفتن آن راز و کنکاش بین حقیقت و واقعیت، خواننده را تا انتها به دنبال کشف آن بکشد. «نیروی مرموزی» در رمان حضور دارد که جهان شاه را به کشتن اکرم که اتفاقا دوستش دارد، مجید را به خودکشی و راوی را به انتقام از نعمان وامی دارد. این نیروی مرموز محرک اصلی شخصیت هاست و در ساختار رازآلود رمان نقش اصلی را دارد. اساسا همه جنایت ها و مرگ ها در هاله ای از راز قرار می گیرند. پدیده ها و عناصر معمولی به عناصر شک برانگیز و موهوم تبدیل می شوند؛ راوی که دچار تنهایی شده، به درخت مو حیاط خانه ای که در آن مستأجر است دلبسته می شود، نام او را زری می گذارد و گردنبند عاشقانه بر شاخه آن آویزان می کند. طرح موقعیت های جذابی از قبیل حالتی که چند ساعت قبل از مرگ برای شخصیت ها اتفاق می افتد و شناخت آنها را از همه چیز دگرگون می کند، تلاش نافرجام شخصیت های در حال مرگ برای مخفی کردن گذشته و روایت پی در پی مرگ و زندگی شخصیت های اصلی، نشانه هایی است که به جست و جوی سیری ناپذیر خواننده برای کشف رمز و راز داستان دامن می زند. فضای داستان نیز در تصاویری مبهم و مرموز اتفاق می افتد؛ پیدا کردن جنازه مجید در کنار میله های اتوبان پربرف و تاریک، کاروانسرای قوچه که حجره نعمان را در طبقه بالا و لابه لای پرده های بسته و تاریک نشان می دهد، دیدار هفتگی با ساروق که راننده تریلی است و انتظار زن چشم آبی در اتوبان، خانه ای که جهان شاه در آن زندگی می کند و انبوه انارهای آبلمبو را زیر صندلی راحتی اش نشان می دهد، صحنه اعدام و چندین مکان نامشخص و بی هویت دیگر که محل وقوع داستان هستند، در هاله ای سورئالیستی قرار دارند. به جز چند اشاره کوتاه که به میدان بهارستان و اتوبان قم می شود، به جغرافیای شهر محل وقوع تأکید نمی شود و این بی نام و نشانی کمک قابل توجهی به گسترش رمز و راز در ساختار رمان کرده است. که اتفاقا بیشتر عناصر درونی آن به زبان سینما نزدیک است. از ابتدای رمان که راوی از مرگ آتی خود صحبت می کند و پسر صمد را دستگیر کرده و تهدید می کند، تا تعریف های جهان شاه از چگونگی قتل زن ها، توأم با وحشتی قابل تأمل است. جهان شاه به چگونگی آشنایی خود با زن ها اشاره نمی کند و معلوم نیست آنها با پای خود به خانه او آمده اند یا جهان شاه آنها را به دام انداخته است. اما وقتی روش مرحله به مرحله قتل آنها را تعریف می کند انگار آن زن ها سال ها او را می شناختند و جهان شاه نزدیک ترین کسان خود را به فجیع ترین شکل ممکن کشته است. راز و وحشت دو سر متصل ماجرا هستند که با هم روی می دهند. «مرگ» حلقه واسطه همه آدم ها و ماجراهای فرعی رمان است و در حقیقت مرگ، موضوع جست و جوی راوی برای پاسخ به پرسش ازلی بشر است که نویسنده با توصیف صحنه های هراس انگیز آن را طرح می کند؛ حمله مردم به حهان شاه و مرگ دلخراش او، سر متلاشی شده مجید لابه لای برف ها و توصیف غریب جهان شاه از ریختن خون زن ها که «مثل پمپ از شاهرگشان توی پیاله گل و مرغی می ریخته» و لذت غریب او از خون ریزی و کشتن زن ها که منجر به نوعی معرفت غریب تر شده و دستیابی به آن جز مرگ راهی نداشته، جهان وحشت داستان را تکمیل می کنند.
نویسنده تأکید فراوانی بر «خون» به عنوان عنصری کلیدی در تعریف شخصیت ها از جمله جهان شاه دارد. او اصرار می کند قاضی را به صورت خصوصی ببیند تا از او بخواهد به جای حلق آویز کردن، او را تیرباران کنند تا خونش ریخته شود؛ که احتمالا نشانه ای از تطهیر او باشد. خون آلود کردن جهان شاه توسط پدر یکی از مقتولان در دادگاه، زدن رگ جهان شاه توسط اصغر کتلت به درخواست خودش و تصویری که از خودزنی اصغر کتلت وجود دارد که در آن خون او از لای چوب های تختش بر سر و روی جهان شاه می ریزد، صحنه هایی هستند که جهان تیره و سرد داستان را تکمیل می کنند. آن چه این رمان را متفاوت می کند، پیدایش معرفتی در پس جنایت است. چشم خمار مقتولان جهان شاه و تأکید او بر نشان دادن این چشم ها به وسیله آینه به خود آنها و تمثیل شهرزادوار زنان مقتول که اگر بتوانند قصه ای بگویند، آنها را نخواهد کشت، با آگاهی جهان شاه توأم است تا آنجا که مرگ خود را ماندگار دانسته و راوی را دچار حیرت و بهت می کند.

روایت جست و جو

بدون در نظر گرفتن درون مایه های رمان هیس و بدون دقت در نشانه ها و اشاره هایی که جهان معنای آن را شکل می هند، روایتی نامتعارف و زاویه ای خاص باعث پیچیدگی هایی در ساختار رمان شده که احتمالا باعث زدگی و گریز ذهن سینمایی از آن می شود. اما باید توجه داشت که مهم ترین دلیل رازناکی این ماجرا روایت «غیرعادی» آن است. استفاده از چند نوع حروف تایپی، تیترهای عجیب و پراکنده لابه لای فصول کتاب و صفحات پایانی که مستقیما به مقولات درون مایه کتاب تصریح می کند (که باید به آن بی توجه بود)، نباید باعث شود که ارزش قصه موجود در رمان با محور راوی و موقعیت های مرموزی که به وجود آمده نادیده گرفته شود. مهم ترین ویژگی روایی، نگرش به جنایت از زاویه فعل جنایت (یعنی قتل) است. راوی با شنیدن حرف های اسرارآمیزی از جهان شاه با او احساس نزدیکی می کند و موضوع مرگ برای او هوسناک می شود. راوی ذهنیت کارآگاهی خود را فراموش می کند و می کوشد از ظاهر قضایای قتل و مرگ به درون پرراز آنها نقب بزند. او خواننده را به جست و جو در درون مسائلی که به ظاهر قطعی و اثبات شده اند دعوت می کند و پیشنهادهایی برای یافتن سر نخ ماجرا و حل معماها می کند. در واقع قاتل و مقتول و پلیس در این رمان آدم هایی هستند که کمتر آگاهی درباره آنها وجود دارد. قتل و عشق و معرفت در هم تنیده شده است و همین مسئله زندگی راوی را دستخوش تنش می کند و او را به جست و جوی اسرار ناشناخته می فرستد. در شناخت اسرار نیز اصل عدم قطعیت مبنای روایت قرار می گیرد.
اتفاقا ماجراهایی مثل خفاش شب نیز رازآلود بوده و به سادگی نمی توان تحلیلی درباره شخصیت قاتل و چگونگی قتل ها اظهار کرد. دعوت به قضاوت همه جانبه و نفی تک صدایی و قضاوت ساده لوحانه کارآگاهی باعث می شود کنش و عنصر ساده ای مثل «پوتین» راوی که دائما در صدد است آن را تا لحظه مرگ تمیز نگه دارد، به مسئله ای قابل تأمل بدل شود. راوی از اتفاقات یا ابهامات موجود به ماجراهای گذشته و آینده نقب می زند و با گریز از طرح سنتی و ارتباط علّی و معلولی، صرفا پدیده ها را مطرح می کند. این شیوه باعث گره افکنی فزاینده در ماجراها می شود و بیش از هر چیز مخاطب را درگیر دغدغه های راوی می کند. چون راوی با دیدگاهی جزئی نگر به ریزترین اجزای پیرامون خویش (مثل کت مندرس مجید، هوس های جهان شاه، گونی پاره پاره پسر صمد و...) می نگرد، مخاطب را علاقه مند کرده و علی رغم گسل هایی که ظاهرا در روایت داستان وجود دارد، بین راوی و مخاطب گسستی اتفاق نمی افتد. در واقع مخاطب روایت ناتمام از ماجراهای فرعی را در درون خود ادامه می دهد و با شک و تردیدی که نویسنده درباره ماجراها و موقعیت ها ایجاد کرده، انگیزه لازم برای درگیر شدن با شخصیت ها و داستان را پیدا می کند. نداشتن تشبیهات و توصیفات ادبی یا شاعرانه و توسل به زبانی ساده و خالی از کلمات سنگین مسیر دیگری برای راهیابی به اقتباس سینمایی این رمان است. گریز از بازی های زبانی باعث ارتباط ساده و تأثیرگذار با خواننده شده و پیچیدگی را به ساختار درونی محدود کرده و دچار پیچیده نمایی نمی کند. البته نویسنده در ساخت روان شناختی شخصیت ها تلاش چندانی نکرده و چون خواسته آنها را در تناقض و تردید نگه دارد، به شخصیت پردازی توجه عمده ای نکرده است. یعنی آدم ها بسیار شبیه هم هستند و نویسنده در تحلیل و ریشه یابی قتل ها و مرگ ها کنکاش درستی نکرده است. این مسئله اگر دارای توجیهات ادبی باشد، برای اقتباس سینمایی باید توسط فیلمنامه نویس تکمیل شود. در عوض عناصر داستانی در رمان وجود دارد که علاوه بر کمک به شناخت شخصیت ها، خواننده را در سحر داستان فرو می برد.
1. بازی
خواننده و نویسنده با شخصیت های داستان درگیر یک بازی هستند. نویسنده با دادن نشانه های عجیب ولی غلط سر خواننده را کلاه می گذارد و داستان را به مسیر دیگری منحرف می کند. جهان شاه و مجید نیز در حال بازی با خود و مقتولان هستند. جهان شاه قبل از قتل زن ها در بازی کودکانه ای مثل زن و شوهرهای واقعی غرق می شود و قتل ها را با یک شوخی آغاز می کند، زیرا می خواهد برایش قصه بگوید تا او را نکشد. راوی نیز در ماجرای نعمان طوری ماجرا را تعریف می کند گویی بازی شاه، دزد اجرا می کند و از پسر صمد می خواهد محکم به گوش نعمان بزند! این بازی ها وقتی وحشتناک تر خواهند شد که نتیجه همه آنها به مرگ ختم می شود.
2. هوس
انگیزه اعمال بیشتر آدم های داستان هوس است. میل به تجربه چیزهایی که خیلی ارزان نیست. مثل قتل و خودکشی و انتقام. جهان شاه هوس آلودترین شخصیت رمان است که با مرگ خود هوس را به راوی منتقل می کند. هوس رگ زدن، هوس کشتن پرستاری که از جهان شاه مراقبت می کند و هوس اعدام شدن از وحشت بارترین هوس های عالم است که جهان شاه در کمال سادگی و بی هیچ نگرانی به آنها اشاره می کند و راوی را به هوس می اندازد تا قتل و مرگ را تجربه کند. او هوس می کند به جای مجید مغزش متلاشی شده بود یا به جای جهان شاه اعدام شده بود. در حقیقت هوس رشته باریکی است که معانی و مضامین درونی رمان را تشکیل می دهد و از طرفی هوس خواننده را برای سر در آوردن از راز هوس ها برمی انگیزد.
3. زن
در همه اتفاقات و ماجراهای مرموز رمان یک زن نقش دارد. نویسنده در ظاهر می کوشد علت قتل ها و خودکشی ها را زنانی معرفی کند که در ماجرا نقش داشته اند، ولی در حقیقت این یک بازی است تا خواننده را با این موضع گیری تحریک کند. راوی مجرد است و ارتباط عاشقانه خود را به درخت مو حیاط که نامش را زری گذاشته محدود کرده است. او با این که هیچ تمایلی به زن ندارد، دائما از دیگران درباره بدی های زن گرفتن می شنود. بی خود نیست که هیچ یک از اشاره های زن چشم آبی که در اتوبان با او آشنا شده را نمی فهمد، اما همو است که مرگ و زجر زن ها توسط جهان شاه و مرگ اکرم توسط نعمان را درشت می بیند و بر آن تأکید می کند. این موضوع صرف نظر از ارزش مضمونی اش واجد بار دراماتیکی است که باعث کنش بین شخصیت های داستان می شود.
4. سفر
جهان شاه خود را مسافری می داند که سفرش به تأخیر افتاده و می کوشد به مسیر کوتاه میدان اعدام بسنده کند و آن را سفری مهم بداند. مجید نیز در حال سفر خودکشی می کند، راوی نیز در انتظار کسی است که او را به سفر ببرد و میل دائمی به سفر و حرکت در تمام روایت او قابل رؤیت است. در همین سفرهاست که داستان شکل می گیرد و حادثه ها اتفاق می افتد و می تواند گسترش یابد. حلقه مفقود و ابهام در برخی از لحظات رمان عدم توجه به این نکته است که همه در حال سفر هستند.
منبع : ماهنامه فیلم نگار شماره 23

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.