نویسنده: مایکل استنفورد
ترجمه: دکتر مسعود صادقی
ترجمه: دکتر مسعود صادقی
1. آیا تاریخ به مثابه گزارش، انباشتی است؟
یکی دیگر از عقاید راسخ برودل این است که تاریخ نگاری (نگارش تاریخ) باید کاری دسته جمعی باشد؛ اما بیشتر مورخان، انفرادی کار می کنند. آیا تاریخ امری انباشتی است؟ آیا تاریخ (در اصطلاح فرهنگ لغت) «به وسیله اضافه های پیاپی» افزایش می یابد؟ آیا مانند تلی از ماسه است که هر کسی می تواند بیلی به آن اضافه کند تا بر مقدار آن بیفزاید؟ آیا تواریخ این گونهاند؟ یا مانند آثار هنریاند؟ (آیا سمفونی بتهوون به سبب اینکه شخصی چند میزان به آن بیفزاید، یا مونالیزا به سبب افزودن چند ضربه قلم مو بهتر خواهد شد؟)تنها برودل نبود که به کار جمعی در تاریخ اعتقاد داشت. جی. بی. بری، در سال 1903، ضمن سخنرانی افتتاحیه مشهورش در کمبریج کار جمعی را ستود. او از «خیل محققان سختکوش» سخن گفت و اعلام کرد:
ما تلی از مواد خام تهیه می کنیم و مطابق بهترین روشهایی که می شناسیم آنها را مرتب می سازیم... کار ما مورد استفاده عصرهای آینده خواهد بود (بنگرید به: Bury, 1930, p. 17; also printed in Stern, 1970, pp. 219-20) .
استفاده کنونی بری از استعاره تل ماسه حاکی از این است که وی گمان می کند تاریخ (2) می تواند واقعاً امری انباشتی باشد، اما نمی توان منکر شد که حداقل نگارش نهایی باید کار یک نفر باشد.
2. آیا تاریخ به مثابه رویداد، امری انباشتی است؟
اما درباره تاریخ به مثابه رویداد چه می توان گفت؟ اگر «تاریخ ادواری» باشد ورای نقطه پایانی هر دوره نمی تواند انباشتی صورت گیرد. اما آیا در «تاریخ خطی» شکافهایی وجود دارد؟ میشل فوکو (Foucault, 1970, p, xxii), (1) فیلسوف فرانسوی، معتقد بود که وی دو شکاف یا «دو گسست» از گسستها را در تفکر غرب یافته است ـ یکی در اواسط قرن هفدهم و دیگری در آغاز قرن نوزدهم. آیا سقوط قسطنطنیه در سال 1453 گسست دیگری فراهم نیاورده است؟ ثالثاً درباره جوامع و تمدنهایی که متقابلاً از هم غافل بوده اند ـ مثلاً اروپا و چین قبل از مارکوپولو یا امریکای قبل از [کشف کریستف] کلمب ـ چه می توان گفت؟ آیا آنها انباشتهای کاملاً جداگانه ای از تاریخ نبوده اند؟سرانجام اینکه می توان پرسید آیا ممکن است «اکنون» را سرجمع تمام آنچه قبلاً واقع شده است دانست؟ دقیقاً نمی توان چنین گفت. نمی توانم به چیزی در گذشته اشاره کنم که هیچ نقشی در حال نداشته است. صرف آگاهی من از آن امر نقشی ایجاد می کند. با این حال، از همه گذشته آگاه نیستیم، بنابراین احتمالاتی از رویدادهای ناشناخته گذشته باقی می ماند که «اکنون» ما را شکل داده است.
ما به سبب تمام دانسته هایمان ممکن است در موضع یونانیان باستان ایستاده باشیم. هر چند آنها نمی دانستند، اما اکنون ما می دانیم که بخش عظیمی از فرهنگشان استمراری بود از فرهنگ میسنی (2) (حدوداً از عصر جنگ تروجان) و فرهنگ میسن بسیار مدیون فرهنگهای مینوسی (3) کرت بود و مینوسها چیزهایی از مصر اخذ کرده بودند و مطمئناً این تنها نمونه اقوامی نیست که از ریشه هایشان بی اطلاع اند و نمی دانند چرا نحوه رفتارشان چنین است. در چهارچوب تمدن می توان از تشبیه «ناخودآگاه» فرویدی استفاده کرد و گفت که تمدن شکل کودکی را حفظ می کند. سرموریس پوویک به حق مورخان را وا می دارد:
«ذخایری را بازیابند که در راه رها شده و مفقود گردیده اند و اگر بازگردانده شوند تمدن ما را غنی می سازند (Powicke, 1955, p. 95).
با این حال، نمی توانیم امید داشته باشیم که همه آن ذخایر را بازیابیم. بنابراین پرسشمان باید بی جواب بماند.
پی نوشت ها :
1. Micher Foucault؛ فیلسوف و مورخ فرانسوی (1926 ـ 1984).
2. Mycenaen .
3. Minoan .