چگونگی شناسایی شواهد

فرد در نگاه نخست به یک سند، متمایل است بگوید «این نامه ای است از الف (امضا کننده) به ب (دریافت کننده)». اما این جهش به حوزه وظیفه سومین دستور فوق است. وظیفه نخست این است که دریابد دقیقاً با چه چیزی مواجه است.
پنجشنبه، 17 اسفند 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چگونگی شناسایی شواهد
 چگونگی شناسایی شواهد

نویسنده: مایکل استنفورد
ترجمه: دکتر مسعود صادقی


 

شناسایی شواهد

فرد در نگاه نخست به یک سند، متمایل است بگوید «این نامه ای است از الف (امضا کننده) به ب (دریافت کننده)». اما این جهش به حوزه وظیفه سومین دستور فوق است. وظیفه نخست این است که دریابد دقیقاً با چه چیزی مواجه است. آیا نوشته ای بر کاغذ یا بر پوست است؟ ترکیب جوهری که با آن نوشته شده چیست؟ دسته نوشته کیست یا چیست؟ و قس علی هذا. نباید فریب سندی جعلی را بخوریم. در باب دستور دوم، بیشتر شواهدی که بر تفکر مورخ تأثیر گذارند در کتابها یافت می شوند ـ چه منابع دست دوم چه مجموعه های منابع دست اول. این مجموعه ها از واسطه دستان نسخه نویس (و احتمالاً مترجم)، عامل چاپ و ویراستار گذشته اند. مورخ بیشتر اوقات باید بر کار مورخان دیگر تکیه کند؛ وی نمی تواند بار دیگر همان کارهایی را انجام دهد که اسلافشان انجام دادند. با این حال، هر گاه که تردیدی درباره اعتبارشان داشته باشد، به همان جایی رجوع می کند که آنها آن اطلاعات را اخذ کردند ـ «شاهدشان برای این سخن چه بود؟». پژوهش ممکن است وی را به ویرایشی جدید از متن کهن بکشاند ـ مثلاً شهریار ماکیاولی یا رساله یک مساوات طلب دهه 1640. وی ممکن است از میزان علمی بودن این ویرایش جدید راضی باشد. از طرف دیگر، چه بسا تشخیص دهد که متن علی الظاهر دقیقی که پیش روی خود دارد از دستان بسیاری گذر کرده است و برای رفع تردیدهایش، به جستجوی اصل سند برآید. این احتمالاً به آسانی میسر نیست، اما اگر او بتواند روی آن کار کند که موفق شده است از واسطه های بسیاری گذر کند و در حد توان خود، به اصل نزدیک شود. (در واقع، اگر توان وی همانند آن محققی که با تخصص بالای خود ویرایش جدیدی را ارائه می کند نباشد، ممکن است بیراهه رفته باشد و خود را به خطا افکنده باشد، اما این را فعلاً به کناری می نهیم). حتی در این صورت نیز، کارش تمام نشده است. سند اصلی ای که او اکنون در دست دارد و در آرشیو یا گنجینه ای نگهداری می شود چگونه سر از آنجا درآورده است؟ قبل از آن کجا بوده است؟ در طول همه این قرون، چه بر سر آن آمده است؟ (برای مثال، این واقعیت که شهریار نوزده سال بعد از نگارش انتشار یافته است، چه دلالتهایی دارد؟). این پژوهش (همانند آن پژوهشهایی که دلالان آثار هنری در مورد نقاشیها انجام داده اند) جستجوی اصل و منشأ سند خوانده می شود. در واقع، این امر جستجوی اصل و منشأ تاریخ است. همان طور که کیتسن کلارک توضیح داده، «این سؤالات را که شاهد از دستان چه کسانی گذشته است و آنها با آن چه کرده اند، نمی توان محدود و منحصر به کسانی کرد که اسناد در اختیارشان بوده است. آنها را باید از کسان دیگری پرسید که شواهدی را انتقال داده اند که تاریخی که مردان و زنان از آن استفاده می کنند، بر آن مبتنی است (G. Kitson Clark, 1967, p. 82)». دستور سوم عبارت است از مشخص ساختن دلیل ایجاد آن سند در جای نخست. آیا واقعاً سند نامه ای از الف به ب بود؟ یا اینکه به منظور تبلیغ یا فریب نگاشته شده بود؟ اگر یک نامه حقیقی شخصی بود، آیا اصلاً فرستاده شد؟ اگر فرستاده شد، آیا فرد مورد نظر آن را خواند؟
اگر آن را خواند، آیا بر اساس آن عمل کرد یا آن را فراموش کرد؟ پرسشها تقریباً بی پایان اند شاید آن سند بخشی از دفتر کل مأمور گمرک باشد. آیا وی با نهایت وفاداری کالاها را ثبت می کند؟ آیا گزارشی ارائه می کند که مافوقهایش راضی شوند؟ حتی اگر این مأمور بسیار امین باشد، آیا نمی تواند درباره برخی از کمیتها اشتباه کرده باشد؟ در اینجا باز سؤالات زیادی باقی می ماند.
اما هنگامی که سه دستور فوق به بهترین نحو اجرا شده باشند (و نه قبل از آن)، می توانیم به نیمه دیگر معرفت عمودی باز گردیم. شاید فراموش کرده اید که ما تا اینجا تنها مرحله دوم معرفت عمومی ـ یعنی امتداد زمانی بین منشأ و زمان حال ـ را ملاحظه کردیم. اما درباره مرحله پیش، یعنی مرحله ای که قبل از ایجاد شاهد می آید، چطور؟ علل و دلایل مقدم آن چه بودند؟

بقایا سخن نمی گویند

بنابراین، همه اینها در به طور صحیح «سر جای خود گذاشتن» و شناسایی شواهد، دخیل اند؛ اما کافی نیستند. اگر همه آن اطلاعات را در اختیار یک محقق تعلیم ندیده قرار دهید، وی گیج و سردرگم می شود. و با درماندگی شکوه خواهد کرد که «اما منظور همه این شواهد چیست؟». حق کاملاً با اوست. آنچه درباره شاهد اهمیت دارد این است که به طور صحیح تفسیر شود، یعنی، بدانیم برای چه چیزی شاهد بوده است. در اینجا تمایز مهمی را متذکر می شویم؛ تمایز بین شاهد به عنوان باقی مانده و شاهد به عنوان استدلال. برخی از رویدادها در گذشته، آثاری را در زمان حال بر جای نهاده اند: آنها تمام چیزی اند که باید به آن تکیه کنیم. اما این آثار صامت اند: آنها اعم از استخوانها، دژها یا اسناد، در سکوت انتظار ما را می کشند که از آنها سردر آوریم، آنها را به سخن درآوریم و معنای آنها را معین کنیم. تنها هنگامی که آنها را فهمیدیم (یا به گمانمان فهمیدیم)، آنها می توانند شاهد چیزی در نظر گرفته شوند. و همان طور که داستانهای پلیسی کهن نشان می دهند، یک اثر از گذشته (رد پا، یک تار مو، یک یادداشت کتبی) را می توان به چندین شیوه فهمید. در یک کلمه، شاهد به عنوان اثر باقی مانده، ساکت است. ماییم که آن را به عنوان شاهدی برای این یا ان تفسیر می کنیم و بدین سان از آن شاهد برای استدلال بهره می بریم.

سه تفسیر

بنابراین، همان طور که هنر نانوا همان کاری است که وی با آرد انجام می دهد، هنر مورخ نیز عبارت است از آنچه او با شاهد انجام می دهد. البته، تفسیر کاملاً جدای از شناسایی و در جای خود گذاری که قبلاً بحث کردیم نیست. در واقع، می توان آنها را یکسان دانست. اوکشات نوشت:
«تثبیت» یک متن، قبل از اینکه شروع به تفسیر آن کنیم... محال است. «تثبیت کردن» یک متن متضمن تفسیر است؛ متن، تفسیر است و تفسیر، متن است (Oakeshott, 1933, p. 113).
با این حال، شایسته است در اینجا به طور جداگانه به آنها بپردازیم.
وقتی که برای بار اول یک متن را می خوانیم ـ چه رمانی جدید یا شعر باشد، چه سندی تاریخی ـ در تجربه مان طنین می اندازد. در واقع، هر آنچه از زندگی آموخته ایم ـ مطالعاتمان، گفتگوهایمان، اعمال و احساسات و رنجهایمان ـ را باید به کار بندیم. اگر اینها را نداشتیم تا به آنها تکیه کنیم، نمی توانستیم از متن سر درآوریم. خلاصه، نخستین و طبیعی ترین تفسیر، آن معنایی است که برای ما در اینجا و اکنون، در بافت لحظه حال زندگیمان دارد.
این مطلب همان قدر که درباره مورخ صادق است، درباره هر کس دیگری نیز صادق است، اما مورخ (برخلاف بقیه) در آنجا متوقف نمی شود. وی به جستجوی تفسیر دومی بر می آید. او با دیدن یک سند تاریخی (یا دیگر بقایای گذشته) معنایی را که برای شخص یا اشخاص پدید آورنده آن یا هم عصرانشان داشته جویا می شود. توماس جفرسن برده دار نوشت: «ما این حقایق را بدیهی می انگاشتیم که همه انسانها یکسان آفریده شده اند...». این کلمات الهام بخش هزاران نفر بود. آیا بر اساس این سخن آنها بردگان خودشان را آزاد کردند؟ آیا آنها انتظار داشتند جفرسن بردگانش را آزاد کند؟ بسیار آسان است که جفرسن را دروغگو یا مزدور بپنداریم و او را کنار بگذاریم. بهتر است بپرسیم چنین کلماتی برای مردان و زنان 1776 چه معنایی داشتند؟ ظاهراً تفسیرشان تفسیر ما نبود.
در باب این تکلیف شاق برای مورخ، یعنی تلاش برای ارائه تفسیر دوم، بسیار نوشته اند. اما وظیفه او با این تفسیر متوقف نمی شود. تفسیر سومی نیز وجود دارد؛ تفسیری که تنها بعد از انجام دادن دو تفسیر اول باید به آن برسیم. این تفسیر، آن معنایی است که متن، در شناخت کامل معنایی که برای گذشتگان دارد، برای ما دارد. به یک معنا، هر این چنین باقی مانده ای از گذشته، در حال حاضر این معنای سوم را برای مورخ دارد، صرفاً بدین دلیل که به عنوان شاهد برای او عمل می کند. بدین سان، افکار و نوشته های کنونی اش را درباره گذشته با خود آن گذشته قبلاً زنده که موضوعش است مرتبط می سازد. اما بعضی از بقایا، به ویژه بعضی از متون، معنای دیگری در حال حاضر دارند. «اعلامیه استقلال»، مثال خوبی در این زمینه است. این اعلامیه، مانند «منشور کبیر» (1215)، یا «اعلامیه حقوق بشر و شهروند» (1789) یا «مانیفست کمونیست» (1848) برای انسانهای امروز اهمیت دارد، نه تنها برای آنچه اکنون به ما می گوید، بلکه به خاطر معنای آن در زمان خود ـ و از این رو، به مراتب چیزهای بیشتری برای گفتن دارد: این اعلامیه طنینی سه گانه دارد.

تنوع در تفسیر

به دلیل این کثرت (ظاهری) انعکاسها، تفسیر مقبول از شادی واحد می تواند از زمانی به زمانی دیگر، و همچنین از کشوری به کشوری یا از یک مکتب تاریخ نویسی به مکتبی دیگر، تفاوت کند. خواندن اول، دارای معنای متفاوتی برای انسانهای متفاوت است، زیرا آنها تجارب متفاوتی دارند. هنگامی که با مفروضات مختلف به گذشته روی می کنند، ممکن است معانی هم زمان متفاوتی در تفسیر دوم به آن اسناد بدهند.
سرانجام اینکه، همه این تفاوتها به طور چند جانبه حتی به اختلاف گسترده تر در تفسیر سوم می انجامد. با وجود این، جای تعجب است که توافق زیادی بین مورخان وجود دارد. می توانیم در باب نیروهای اجتماعی مختلفی که بر چنین توافق تأثیر می گذارند تأمل کنیم. حتی می توانیم در این باب تأمل کنیم که آن تفسیر صحیح مطلوبی که باید وجود داشته باشد چه خواهد بود. خرسندیم که درباره برخی از چیزها (مانند زمانها) توافق داریم؛ تأسف آور می بود اگر همگی در باب همه امور توافق می داشتیم. آیا می توانیم واقعاً آرزومند این باشیم که کلمات طنین انداز جفرسون، برای نسلهای آینده، حرف تازه ای برای گفتن نداشته باشد؟
اما اجازه دهید به مورخ و شواهدش برگردیم. تکرار می کنم این ارتباط بین موضوع او در گذشته و اندیشه های او راجع به زمان حال ضروری است. بدون شواهد، وی افسانه خواهد نوشت. اگر او مورخ خوبی باشد، از تفسیر اول و دوم گذر خواهد کرد و به تفسیر سوم ـ معنایی که متن، اکنون نظریه معنای آن برای انسانها در زمان گذشته، برای او دارد ـ خواهد رسید. این تفسیر متلاطم است با بقیه آن تصویری از گذشته که وی با دقت ساخته بود، هر چند ممکن است آن تصویر جرح و تعدیلهایی را لازم داشته باشد. من این را آن فرایندی می دانم که ای. اج. کار، هنگامی که از مورخ به عنوان «شخصی که به طور پیوسته واقعیتهایش را با تفسیرش و تفسیرش را با واقعیتهایش تطبیق می دهد» سخن می گوید، به آن اشاره دارد (E. H. Carr, 1964, p. 29).
اما، در این تلاطم خطری در کمین است. با اینکه کاملاً درست است که بازسازی موقت مورخ از گذشته باید در پرتو شواهد جدید اصلاح شود (این امر در جریان تقریباً هر داستان پلیسی ای اتفاق می افتد)، درست نیست که وی شواهدش را جرح و تعدیل کند تا با بازسازی اش تناسب پیدا کند. (آیا مراد کار از «تطبیق واقعیتها با تفسیر» همین است؟) وسوسه بسیار بیشتر است، زیرا وی می تواند معنای کامل شواهد را تنها با توجه به بافت و زمینه های مختلفش تشخیص دهد. و او این بافت و زمینه ها را مدنظر قرار می دهد، و شاید حتی آنها را در بازسازی اش قرار دهد. با وجود این، هرگز نباید فراموش کند که بافت و زمینه شاهد، رویدادهای گذشته است، نه اندیشه ها و نوشته هایش در زمان حال، اما با کمال انصاف، باید پذیرفت که تمایز نهادن بین این دو برای مورخ دشوار است. منتقدانش چه بسا با تفسیر او از شاهدی خاص موافق نباشند، اما اگر آن تفسیر کاملاً با آنچه وی بازسازی کرده عجین شده باشد، آنها در می یایند که احتمالاً باید کل کتاب او را به چالش بخوانند. از آنجا که ممکن است وقت نداشته باشند که همه شواهد را خود مورد بررسی قرار دهند، کار وی برای چند سال به قوت خود باقی می ماند. اما بالاخره احتمال آن هست که به چالش خوانده شود و جایگاه خود را از دست بدهد. جفری التن به حق تأکید دارد که تنها دو پرسش برای روش تاریخی، بنیادین است: «دقیقاً چه شاهدی وجود دارد؟ و [این شاهد] دقیقاً به چه معناست؟» (Elton, 1969, p. 87) با این حال، تعیین معنای شاهد همواره آسان نیست، و از آن دشوارتر تعیین معنای «دقیق» آن است. در نتیجه، مهم است دریابیم که برای بعضی از سؤالها (مانند «نبرد واترلو چه زمانی واقع شد؟» و «چه کسی پیروز شد؟») به دنبال توافق بین مورخان بودن مطلوب و پسندیده است، اما برای بعضی دیگر (مانند «معنا و اهمیت رنسانس ایتالیایی قرن چهاردهم چیست؟») مطلوب نیست. اینکه آیا چنین توافقی در هر مورد خاصی امکان دارد، به کلی، امر دیگری است.

واقعیت و تفسیر

در این بحث، درباره «واقعیت» و «تفسیر» باید به خودمان یادآوری کنیم که در تاریخ، ما تنها شاهد و داوریهایی درباره آن شاهد را داریم. نه «واقعیت» و نه «تفسیر»، پدیده ثابت و معینی نیستند که مانند استخوانهای یک دایناسور از زیر خاک درآورده شوند. «واقعیت» چیزی بیشتر از حکمی مورد توافق نیست. درجه پذیرش بر حسب این داوریها، دامنه ای از قریب به یقین (مثلاً، اینکه ناپلئون امپراتور فرانسه بود) تا بسیار تردید آمیز (مثلاً اینکه ناپلئون فرزند راستین انقلاب بود که خود را ملزم دید در حین دفاع از خود، اروپا را فتح کند) دارد. اگر این دامنه را نادیده بگیریم، خطر آن هست که مقدار زیادی از انرژی خود را در استدلال درباره اینکه واقعیت چه هست و چه نیست، یا در جستجوی یک تفسیر دقیق از هر شادی به هدر دهیم. نباید واژه «واقعیت» گمراهمان کند. اگر ناپلئون فرزند راستین یا از این قبیل نبود، پس این یک واقعیت است که او فرزند راستین یا از این قبیل نبود. پرسش تاریخی حول این «اگر» می گردد. بنابراین، مفهوم «واقعیت» به هیچ وجه کمک نمی کند، هر چند «واقعیت» لفظ مختصر و مفیدی برای داوریهای مورد توافق است. شما معترض می شوید که «اما اگر چیزی واقعیت است، باید درست باشد! مطمئناً ما به آنچه درست است می پردازیم، نه صرفاً به آنچه استادان فاضل تصور می کنند!» سخن بسیار دقیقی است. اما اجازه دهید به شما متذکر شوم که حقیقت در پایان پژوهشهایمان نهفته است و مقصد آنجاست. ما نباید در حین سفر ادعای رسیدن کنیم. زمانی که بین اذهان فرهیخته اجماع وجود داشته باشد، دستیابی ما به حقیقت به بهترین نحو تضمین می شود. محققان مصون از خطا نیستند ، اما، قبل از روز بزرگ داوری الهی، از کجا می توان برای رسیدن به حقیقت تاریخی راهنمایی بهتر از تخصص تاریخی یافت؟

ربط و ارتباط شواهد

پیش از آنکه موضوع کاربرد شواهد توسط مورخ را کنار بگذاریم، دو نکته کوچک باقی می ماند. یکی مسئله ارتباط است. مورخ متأثر از هیجان کشفی تازه ـ شاید مجموعه ای از اسناد بسیار روشنگر ـ یا در اثر شیفتگی نسبت به داستانی کنجکاوی برانگیز، ممکن است از هدف اصلی اش منحرف شود. نقطه ضعف همه، جز منضبط ترین مورخان، این است که به نقل چیزهایی می پردازند که مهم، سرگرم کننده، جذاب، مستهجن یا هیجان انگیز به نظر می رسند، اما دقیقاً با موضوع مورد بحث ربطی ندارند. هنگام مطالعه تاریخ چقدر پیش می آید که فرد بخواهد از نویسنده ایراد بگیرد که: «درست، اما هدف از گفتن این مطلب به من چیست؟». مورخان همیشه باید از خود بپرسند: «آیا هیچ مطلب مرتبطی را فراموش نکرده ام؟ آیا هیچ مطلب بی ربطی را نگنجانده ام؟».

شواهد نقل شده

هشدار دیگر مربوط به استفاده از نقل قول است. در تاریخ، تلاش می کنیم به «آنچه واقعاً اتفاق افتاده» برسیم. در اکثر موارد، هر چند یقیناً نه در همه موارد، شاهد ما برای آن مورد چیزی است که دیگری وقوع آن را خبر داده است. حتی منابعی به سادگی آماری از وزارت دارایی، فهرستی از دعاوی شنوده شده در دادگاه، یا برگی از رسیدهای عوارض گمرکی حاصل تصورات فردی اند که فکر می کرد ـ یا تظاهر می کرد که فکر کرده ـ چنین وقایعی رخ داده اند. بنابراین، حتی در اصلی ترین منابع نیز اطلاعات برحسب آنچه برای تدوین کننده آنها قابل فهم بوده تهیه شده اند. آنها آنچه را روی می داده مشاهده و تعبیر کرده اند. در اصطلاح ادبی، آنها رویدادها را در ذهن مجسم کرده اند. شاید برای گزارشی حقیقتاً بی طرفانه و عینی، باید موجود مریخی بسیار تیزبینی داشته باشیم که بتواند هر چیزی را ببیند و هیچ چیز را نفهمد. (اما چگونه خواهد توانست آن را توصیف کند؟)
اجازه دهید مورد خاصی را در نظر بگیریم. یک مورخ برای اینکه به گزارش خود اصالت و صراحت ببخشد، غالباً بخشی از شاهد را نقل می کند:
جان رولی و هواخواهانش... فرمان دادند... همه بادبانها را پایین بیندازند و گرنه آنها می گفتند... کشتی ای را ... که بسیار فرسوده بود غرق کنند و خیلی زود، دست به کار غرق کردن می شدند و بنابراین، آنها از روی ترس، همه بادبانها را پایین انداختند... .
(بخشی از گزارش حمله به یک کشتی اسپانیایی در سال 1549 توسط برادر نانتی والتر رالی. بنگرید به:
Stanford, 1962, p. 24).
حفظ املای اصلی، حسن لحن قرن شانزدهم را افزایش می دهد. با وجود این، اگر چه مطلب آن قدر آشناست که احتمالاً می توانیم به «آنچه در واقع اتفاق افتاده» دست یابیم، اما صدق دانستن آن ناشی از توهّم است. کلمات نقل شده نسخه (تقریباً لاتین) منشی از سندی است که وکیل فردی اسپانیایی، تسلیم دادگاه عالی نیروی دریایی کرد ـ احتمال دارد که آن فرد اسپانیایی، پیش از تحویل سند به وکیل، آن را به مترجمی سپرده باشد. بعید است که ناخدای محنت زده و مغموم گزارش کامل و بی طرفانه ای از رویدادها ارائه کرده باشد. اما حتی اگر چنین کرده باشد، و حتی اگر کلماتش که از واسطه های متعددی گذر کرده اند توصیفی روشن به ما بدهند، این گزارش همچنان اتفاقات و شرایط را بر حسب افعال انسانی ترسیم می کند. می توانیم بگوییم که شرایط و اوضاع بر حسب افعال انسانی از پیش تفسیر شده اند. اینکه نگرش ما به زندگی همیشه چنین است از این واقعیت روشن می شود که روایتی افسانه ای می تواند دقیقاً از همین کلمات استفاده کند. بنابراین، نقل قولهای مورخ، هر چند بر اساس مبانی ادبی، به خاطر رنگ دادن به داستان موجه اند، بر اساس مبانی معرفت شناختی، مورد تردیدند ـ آنها به ندرت ضمانتهایی بر وجود حقیقت اند. این نقل قولها آنچه را به گفته یا گمان مردم روی داده اند به ما می گویند نه «آنچه واقعاً روی داده است».
اما از بیم آنکه مبادا گمان شود به روایات نقل شده از افراد سهیم در رویدادها بسیار بی اعتنا هستم، اجازه دهید این بخش را با سخن کارلایل درباره جمع آوری اش از نامه ها و سخنرانیهای کرامول به پایان برسانم:
اینها کلماتی اند که این مرد برای تصویر کردن خود اشیائی که پیرامون او و در وجود خود او بوده اند مناسب یافته است و ما از آنها تاریخ را جویا می شویم. «رویدادها و اشیاء تازه متولد شده»، آن طور که آنها از چشم انداز پرجوش و خروش زمان در حال گذر خودشان را برای الیور کرامول نمایان ساخته اند، این نام و تعریفی است که وی مناسب دیده است به آنها بدهد (Carlyle, 1893, p. 10).
منبع: استنفورد، مایکل؛ (1384)، درآمدی بر تاریخ پژوهی، مسعود صادقی، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی، دانشگاه امام صادق (ع) معاونت پژوهشی، 1385.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط