خاستگاه شواهد در تاریخ

در این مقاله به شواهد تاریخی به عنوان چیزی نگریسته ایم که پلی اساسی بین لحظه ای در گذشته و لحظه ای که آن را زمان حال می خوانیم ایجاد می کند. هر دانش آموز خردسالی داستان تبر جورج واشنگتن را می داند ـ «این همان تبری
پنجشنبه، 17 اسفند 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خاستگاه شواهد در تاریخ
 خاستگاه شواهد در تاریخ

نویسنده: مایکل استنفورد
ترجمه: دکتر مسعود صادقی


 

پل شواهد

در این مقاله به شواهد تاریخی به عنوان چیزی نگریسته ایم که پلی اساسی بین لحظه ای در گذشته و لحظه ای که آن را زمان حال می خوانیم ایجاد می کند. هر دانش آموز خردسالی داستان تبر جورج واشنگتن را می داند ـ «این همان تبری است که وی با آن درخت گیلاس را قطع کرد ـ هر چند [این تبر] سه بار تیغه و دو بار دسته آن عوض شده است». واضح است که این تبر هیچ نوع شاهدی به شمار نمی آمد، زیرا [ردّ آن] به اندازه کافی به گذشته ـ یعنی تا دوران کودکی واشنگتن ـ امتداد نداشت.

چهار نوع پل

پلهای میان گذشته و حال را می توان در چهار مقوله جای داد: طبیعی (1)، مصنوعی (2)، ارتباطی (3) و فرایندی (4).
1) شاهد طبیعی توضیح اندکی می طلبد. صخره ها به زمین شناس تاریخ زمین را می گویند. برای دیرین شناس، همان صخره ها به شکل سنگواره، داستان حیات بر روی زمین را آشکار می سازند. جغرافیای تاریخی مطالعه جذابی است در مناظر گذشته، و اینکه انسان چگونه آنها را دگرگون ساخته است. اما در اینجا به مقوله دوم روی می کنیم.
2) شاهد مصنوعی عبارت است از مصنوعات ـ دستاوردهای انسانها برای تغییر محیط طبیعی، مطابق مقاصد خودشان. مزرعه کشت شده، جنگ صاف شده، پل روی یک رودخانه، قلم تزئین شده با پر غاز، خانه، بطری نوشابه، یا دستگاه لیزر همگی بقایایی اند که حامل شاهدی از گذشته هایی اند که از آن آمده اند. وسایل منزل ـ اثاثیه قدیمی، دوچرخه، حوضچه، ابزار و آلات باغبانی اهمیتی خاص دارند. اینها با نیرویی خاص واقعیت تغییر را، حتی به بی ذوق ترین افراد، تفهیم می کنند.
3) از مقوله اخیر، من طبقه ای از مصنوعات را جدا کرده ام که بیشتر به ما معرفت تاریخی می دهند. شاهدی ارتباطی که پرده از قاصد ارتباطی موجود بر می دارد شامل ترانه ها، نقاشیهای روی صخره و غار، نوشته های روی جنگ افزارها یا سنگها، مجسمه های معابد، و بسیاری (اگر نه همه) دیگر صور هنر می شود. اما بیشتر مصنوعات ارتباطی حامل نوعی نوشته اند ـ از خط تصویری مصری تا نوار ضبطهای الکترونیکی و دیسکهای رایانه ای. با این حال، در مورد شاهد کتبی، این تمایز مهم وجود دارد که برخی فقط به قصد ملاحظه هم عصران نگاشته شده اند و بعضی به قصد نسلهای آینده، حتی مردی به راست گویی سموئل جانسون هم تأکید می کند که هیچ گفته ای، حتی آنچه بشر برای سنگ مزارش بر می گزیند، صادقانه نیست شاهان و جباران بناها و مدالهای چشمگیر را به منظور تأثیر نهادن بر نسلهای آینده و همچنین رعایایشان ایجاد کرده اند ـ مانند اوزیمندیاس شلی (5). سیاستمداران و سرلشکرها، بیشتر به خاطر شهرت خودشان و نه دقت تاریخ، یادداشتهای روزانه را حفظ می کنند و خاطرات را منتشر می کنند. بنابراین، مورخان نامه خصوصی ای را ترجیح می دهند که جز برای دریافت کننده، برای هیچ خواننده ای قصد نشده باشد، و مقصود از آن تأثیر نهادن بر آیندگان نبوده باشد.
4) شاهد «فرایندی» کمتر متداول است، اما نباید آن را نادیده گرفت. اتفاق می افتد که آنچه از گذشته برای حال برجا مانده، نه یک چیز، بلکه یک فرایند باشد. برای مثال، مزرعه گندم شاهدی است از فعالیتهای پیشین شخم زدن و بذر افشاندن، هر چند خود اینها بر جا نمانده اند. شاهد در فرایند رشد نهفته است. همچنین، یک جامعه ممکن است قانون مدار یا قانون گریز باشد؛ روابط بین زوجها ممکن است دوستانه یا با کج خلقی باشد. شخصی ممکن است مؤدب و آگاه باشد؛ آن یکی ممکن است جاهل و بی نزاکت باشد. رشد اجتماعی، زندگی زناشویی و تربیت، فرایندند. همه اینها شواهد غیرمستقیمی از اتفاقات گذشته اند، اتفاقاتی که خود دیگر به جای نمانده اند. آنچه باقی می ماند فقط نتیجه یک فرایند است.
مسئله شاهد «فرایندی» به معنای فوق الذکر باید از مسئله دیگری که پرسیدن آن در مواجهه با هر نوع شاهدی ضروری است متمایز شود. آن مسئله این است که آن اثر باقی مانده در میسر خود از خاستگاهش تاکنون متحمل چه فرایندهایی شده است. اسناد ممکن است دگرگون یا مخدوش شده باشند، عمارتها ممکن است فرو ریخته، منهدم شده یا مرمت شده باشند. بقایای اندکی به شکل سالم و دست نخورده از خلال سالها به ما رسیده اند. ما باید جهت کشف آنچه در این اثنا بر سر آنها آمده است تلاش کنیم ـ گاهی این اثنا مدت بسیار طولانی هزار سال یا بیشتر را شامل می شود. مورخ باید فرایندهایی را درک کند که به واسطه آنها، هر چیزی که خاستگاهی در گذشته داشته به وضعیتی رسیده است که اکنون در آن وضعیت خودش را به ما می نمایاند. در غیر این صورت، وی در تفسیر شاهد دچار خطای بزرگی می شود ـ مانند باور به اینکه معماران نورماندی کاخ وینزر را ساختند، یا آلمانیهای قرون وسطی، نیو اشوانشتاین(6) را .

آنچه باقی نمی ماند

شخص می تواند آن قدر غرق شاهدی که از عصر پیشین باقی مانده بشود که فراموش کند که آن شاهد چقدر نادر و غیر معمول است. اکثر آنچه زندگیهای ما را می سازند ـ اشیاء طبیعی، مصنوعات، اندیشه ها، محاورات (و حتی خود ما انسانها) ـ باقی نمی مانند. فقط به اطرافتان بنگرید و از خودتان بپرسید چه مقدار از آنچه به زندگی شما در این هفته معنا می دهد در صد سال بعد همچنان در اطرافتان خواهد بود. والتر رالی نوشت:
حتی چنین است زمان، که جوانی مان، شادی مان و همه دارایی مان را به امانت از ما می گیرد، و به ما جز پیری و خاک نمی پردازد... .
در واقع، بسیار اندک اند چیزهایی که قابلیت بقای طولانی داشته باشند. از این رو، شواهد ما بسیاری گزینشی اند. این واقعیت در باستان شناسی که کاسه (اما نه سوپ در آن) ممکن است باقی بماند و یا در دیرین شناسی که استخوانها (اما نه قلبها و ششها) ممکن است یافت شوند، آشکارتر است. بنابراین، در تاریخ اکثر چیزهایی که بیشتر مورد توجه ما هستند، ماندگارتر از صد سال یا یبشتر نیستند و از آن طبقات اندکی که این قابلیت را دارند، در واقع، تنها یک بخش بسیار کوچک باقی می ماند.

بافت و زمینه خاستگاه (7)

از این رو، باید بافت و زمینه ای را فراهم سازیم که در آن، شاهد باقی مانده (استثنائی) ما به وجود آمده است. نیت نویسنده فلان سند چه بود؟ قراردادهای اداری و اجتماعی ای که وی در چارچوب آن می نوشت، چه بودند؟ نیروهای سیاسی و اجتماعی ای که در آن زمان بر او تأثیر گذاشته چه بودند؟ سایقهای روان شناختی ای که او را با دیدن آن موقعیت و بروز چنین واکنشی سوق دادند چه بودند؟ خواننده مورد نظر آن سند احتمالاً چه چیزی باید از آن می فهمید؟ مفروضات اظهار شده مشترک نویسنده و خواننده چه بودند؟ نمی گویم که این پرسشها را می توان در هر مورد خاصی پاسخ داد. اما تأکید می کنم که آنها (و پرسشهای دیگری مانند آنها) را باید بپرسیم، یا احتمال آن هست که گرفتار و قربانی مفروضات خودمان بشویم.
همان طور که متذکر شدیم، مورخ هرگز نباید فراموش کند که سند پیش روی او ـ دست کم در اکثر موارد ـ نه برای ملاحظه او، که برای دیگری ارائه شده است. به نحو تناقض آمیزی، درست در همان مواقعی که او گمان می کند که برای او نگاشته شده، باید در آن تردید کند. بالاتر از اینها، مورخ باید به خاطر داشته باشد که آن سند موقعیت آن روزگار را نه تنها به انحایی که نویسنده دیده و فهمیده است، بلکه همچنین در قالب کلماتی که نویسنده برای توصیف آن به کار برده است ثبت می کند. آنچه مورخ در مقابل خود دارد، بازنمود کلامی نویسنده است: همین کلمات ممکن بود واقعیت متفاوتی را برای او ترسیم کنند. هنگامی که او منبعش را ارزیابی می کند، باید همه این چیزها را در ذهن داشته باشد، مورخ مجبور است هرگاه دو یا چند منبع در تعارض اند، شرایط معتبرتر را در نظر بگیرد. اما حتی هنگامی که تنها یک منبع دارد، یا هنگامی که بیش از یک منبع دارد اما آنها در تعاریض نیستند، این مسئولیت از دوش او برداشته نمی شود. شاهد تاریخی تنها گواه ما از گذشته است. بنابراین، مورخ باید همانند یک وکیل خواهان از آن شواهد استنطاق بی رحمانه کند.

پی نوشت ها :

1. natural evidence
2. artificial evidence
3. communicative evidence
4. processive evidence
5. شلی (P. B. Shelley) شاعری انگلیسی است که شعری درباره اوزیمندیاس (Ozymandias) سرود. اوزیمندیاس نامی است یونانی برای رامسس دوم، پادشاه مصر.
6. Neu Schwanstein: قلعه ای در آلمان، در جنوب غربی باواریا، نزدیک مرزهای اتریش و سوئیس، که در زمان شاه لودویگ دوم (1845) ساخته شد.
7. context of origin

منبع: استنفورد، مایکل؛ (1384)، درآمدی بر تاریخ پژوهی، مسعود صادقی، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی، دانشگاه امام صادق (ع) معاونت پژوهشی، 1385.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط