نویسنده: مصطفی دلشاد تهرانی
مشورت در اداره ی امور و پرهیز از خودرأیی از مؤکدترین کارها در راه و رسم مدیریتی امیرمؤمنان علی (ع) است. آن حضرت هم چون رسول خدا (ص) با وجود برخورداری از مقام عصمت و طهارت، و با آن که از نظر علم و دانش، و عقل و خردمندی، و تدبیر و سیاست مداری در مرتبه ای قرار داشت که او را از آراء و نظریات دیگران بی نیاز می ساخت اما پیوسته مشورت می کرد و به کارگزاران خود می آموخت که چنین کنند. پیشوای آزادگان علی (ع) در نامه ای که به سران سپاه خود نوشته، در این باره چنین فرموده است:
«مَن عَبدِ اللهِ علی امیرالمؤمنین الی اصحابِ المسَالحِ: اما بَعدُ، فانَّ حقاً علَی الوالِی ان لا یُغیِرَهُ علی رعَیتهِ فضَلُ نالهُ و لا طَولُ خُص به، و ان یَزیدُه ما قَسم اللُه له من نِعمِه دنُواً من عبادهِ و عطفاً علَی اخوانهِ. الا و انَّ لکُم عندیِ ان لا احتَجِزَ دونَکُم سراً فی حربٍ، و لا اطویَ دوُنکَم امراً الا فی حُکم.ٍ»(1)
از بنده ی خود علی بن ابی طالب، امیرمؤمنان به نیروهای مسلح و نگه دارنده ی مرزها: اما بعد، حقی که بر والی و زمامدار، انجام دادن آن لازم است این است که فضل و برتری که به او رسیده و مقام خاصی که به او داده شده است، نباید او را نسبت به رعیت دگرگون کند و این نعمتی که خداوند به او ارزانی داشته است، باید هر چه بیشتر او را به بندگان خدا نزدیک و نسبت به برادرانش رئوف و مهربان سازد. آگاه باشید! حق شما بر من این است که جز اسرار جنگی، هیچ سری را از شما پنهان نسازم و در اموری که پیش می آید، جز حکم الهی، بدون مشورت شما کاری انجام ندهم.
علی (ع) در امور مختلف با نزدیکان و یاران خود مشورت می کرد و آن گاه خود تصمیم می گرفت، چنان که به عبدالله بن عباس درباره ی نظری که داده بود و امام (ع) با آن موافق نبود فرمود:
«لکَ ان تُشیرَ علیَ و اری، فَان عَصیتُکَ فاطعِنی.»(2)
این حق تو است که نظر مشورتی خود را به من بگویی و اگر نپذیرفتم از من اطاعت کنی.
روشن است که هر زمامدار و مدیری باید نظرهای مشورتی بگیرد و در آنها بیندیشد و خود تصمیم نهایی را بگیرد و طبیعی است که نظر دهندگان نباید آراء خود را تحمیل کنند. امیرمؤمنان علی (ع) اصرار داشت که مردمش از دادن نظر مشورتی خودداری نکنند، چنان که در پیکار صفین ضمن خطبه ای که در آن حقوق متقابل مردمان و زمامداران را بیان کرده است، فرمود:
«فَلا تکُفوا عن مقالهٍ بحقٍ، او مَشَُورهٍ بعدلٍ.»(3)
پس، از گفتن حق، یا رأی زدن در عدالت باز مایستید.
این همه تأکید به خاطر نگاهی است که آن حضرت به امر مشورت داشت و جایگاهی که برای آن در اداره ی امور قائل بود.
«لا مَظاهرهَ اوثَقُ من المُشاوَرهِ.»(4)
هیچ پشتیبان استوارتر از مشورت کردن نیست.
هر انسان خردمندی این حقیقت را در می یابد و هیچ خردمندی خود را از آن بی نیاز نمی بیند. به بیان علی (ع):
«لا یَستغنِی العِاقلُ عَن المُشاورهِ.»(5)
هیچ خردمندی از مشورت بی نیاز نمی شود.
انسان خردمند مدیریتی خردمندانه دارد و از نشانه های مدیریت خردمندانه مشورت کردن است، یعنی انسان های خردمند آرای صاحب نظران را بر آرای خود می افزایند و از خرد دیگران برای تصمیم گیری به درستی بهره می گیرند. روایت شده است که امیرمؤمنان علی (ع) فرمود:
«حَقُّّ علَی العاقلِ ان یُضیفَ الی رایهِ رایَ العُقلاء، و یَضُمَّ الی علِمه علُومَ العُلماءِ.»(6)
سزاوار است که خردمند رأی خردمندان را به رأی خود، و دانش و آگاهی دانشمندان را به دانش خویش بیفزاید.
بدین ترتیب از منظر امام علی (ع)، مشورت کردن راهی نیکو به سوی بهترین تصمیم ها و انجام دادن درست کارهاست. امیر بیان (ع) فرموده است:
«مَن شَاورَ ذوَا الالبابِ، دُلَ عَلی الصَّوابِ.»(7)
هر کس با خردمندان مشورت کند، به آن چه درست است رهنمون شود.
در سخنان امیرمؤمنان علی (ع) مشورت کردن ممتازترین کارها برای رسیدن به راه و تصمیم درست معرفی شده و حضرتش فرموده است:
«مَا استنِبطَ الصَوابُ بمثلِ المُشاورهِ.»(8)
راه و تصمیم درست و حق از هیچ کجا بهتر از مشورت به دست نمی آید.
اگر کارها با مشورت صورت گیرد، اعتماد و اطمینان به آن کارها بیشتر خواهد بود و طبیعتاً هر زمامدار و مدیری که خود را از چنین پایگاه و پشتیبانی محروم سازد، رو به لغزش و پشیمانی گام می نهد، امیرمؤمنان علی (ع) سفارش کرده است:
«شَاور ذَوا العقُولِ تاَمن الزَللَ و النَّدمَ.»(9)
با خردمندان مشورت کن تا از لغزش ها و پشیمانی ها ایمن گردی.
مشورت با کسانی که اهلیت مشورت کردن و صلاحیت لازم را دارند، از تزلزل رأی و سرگشتگی جلوگیری می کند و هر انسان فهیمی می داند که هیچ کس با خودرأیی به صلاح و صواب نمی رسد. امیرمؤمنان علی (ع) فرموده است:
«مَا ضلَّ مَن استَرشدَ و لا حارَ من استشارَ. الحازمُ لا یستبدُ برایه.ِ»(10)
آن که راهنمایی جوید گمراه نشود و آن که مشورت کند حیران نماند. انسان دوراندیش و محکم کننده ی امور، استبداد رأی نمی کند.
در اندیشه ی امیرمؤمنان علی (ع) مشورت کردن چنان مهم تلقی شده است که مشورت کننده از اشتباه و خطا به دور معرفی شده است:
«المُسَتشیِرُ متُحَصِنُ مِنَ السَّقطِ.»(11)
مشورت کننده، از خطا ایمن و به دور است.
«ولا تدُخلنَ فی مَشورتکَ بخیلاً، یَعدِلُ بکَ عن الفَضل و یَعدُکَ الفَقرَ، و لا جَباناً یضُعفُکَ عَن الامورِ، و لا حریصاً، یُزینُ لکَ الشَرهِ بالجَور؛ فانَّ البُخلً و الجُبنَ و الحِرصَ غرائُز شتَّییجَمعُها سُوءُ الظنِ باللهِ.»(13)
بخیل ار در مشورت خود دخالت مده، زیرا که تو را از احسان منصرف می کند و از نیازمندی می ترساند؛ و نیز با شخص ترسو مشورت مکن، زیرا در کارها روحیه ات را تضعیف می کند. هم چنین حریص را به مشاورت مگیر که با ستمگری، حرص را در نظرت زینت می دهد. [همه ی آن چه درباره ی این اشخاص گفتم] به خاطر این است که بخل و ترس و حرص غرایز و تمایلات مختلفی اند که از بدگمانی به خدا سرچشمه می گیرند.
در سفارش های امیرمؤمنان علی (ع) بهترین مشاوران اشخاص امین و مجرب، خردمند و دوراندیش معرفی شده اند، چنان که روایت شده است که فرمود:
«افضلُ مَن شَاورتَ ذوُو التَجارب،ِ و شَر مَن ذووالمَعایبِ.»(14)
بهترین کسی که با وی مشورت کنی، آن است که دارای تجربه باشد، و بدترین کسی که با او همراه باشی، آن کسی است که دارای عیب باشد.
امام (ع) اشخاصی را که متصف به صفات مذموم و اهل کردار نادرستند، شایسته ی مشورت نمی داند و از مشورت با چنین اشخاصی پرهیز می دهد و نتیجه ی انتخاب مشاور نادرست را تباهی و هلاکت می داند. در غررالحکم وارد شده است:
«جَهلُ المُشیرِ هَلاکُ المُستشیرِ.»(15)
نادانی مشاور، سبب هلاکت مشورت کننده است.
در سخنان وارد شده از امیرمؤمنان علی (ع) تأکید شده است که با خردمندان و خداترسان و مجریان و دوراندیشان مشورت شود.
«شَاوِر ذوَا العُقولِ.»(16)
با خردمندان مشورت کن
«شَاوِر فی امُورکَ الذینَ یَخشونَ اللهَ ترَشَد.»(17)
در کارها و امور خود با آنان که خدا ترسند مشورت کن تا رشد یابی و به درستی رسی.
«مُشاوَرهُ الحَازم ِالمُشفق ِظَفرُ.»(18)
مشورت کردن با انسان دوراندیش دل سوز سبب پیروزی است.
«افضلُ مَن شَاورت ذوُوا التَجارِب.»(19)
بهترین مشاوران اشخاص با تجربه اند.
بنابراین انسان فهیم و خردمند، خود را از مشورت و نظر و رأی دیگران محروم نمی سازد و نیز در مشورت کردن بهترین ها و برترین ها را به کار می گیرد، چه از نظر عقل و خرد و چه از نظر علم و دانش و چه از نظر تجربه و دوراندیشی.
علی (ع) بهترین مشاوران را چنین معرفی کرده است:
«َخیرُ مَن شَاورتَ ذوُوا النُهی و العلم،ِ و اوُلوا التجاربِ و الحزمِ.»(20)
بهترین کسانی که با آنان مشورت کنی صاحبان خرد و دانش، و خداوندان تجربه و دوراندیشی اند.
البته از آداب مهم مشورت آن است که مشاور باید همه ی همت خود را در ارائه ی راه صحیح به کار گیرد و حق امانت داری را رعایت نماید، چنان که در سخنان حکیمانه ی امیرمؤمنان علی (ع) آمده است:
«علَی المُشیرِ الاجتهادُ فی الرای و لیَس علیهِ ضمَانُ النُجحِ.»(21)
بر مشاور است که تمام تلاش خود را در ارائه ی نظر صحیح به کار گیرد، اما او ضامن به نتیجه رسیدن نظرش نیست.
امیر مؤمنان علی (ع) خود برترین نمونه ی مشاوران خیرخواه است، چنان که در دوران خلافت «عمر بن خطاب» هر بار که خلیفه با آن حضرت مشورت کرد بهترین رأی را دریافت کرد که البته در مواردی به آن عمل کرد و در مواردی نیز راه خود را رفت.
هنگامی که عمر بن خطاب با امیرمؤمنان علی (ع) برای شرکت در جنگ با روم مشورت کرد، امام (ع) به او چنین گفت:
«وَقد تَوکلَ الله لاهلِ هذا الدینِ با عزازِ الحوزهِ، و سَترِ العورهِ و الذی نَصرهُم، و هُم قلیلُ لا یَنتصِروُن، و مَنعهُم و هُم قَلیلُ یَمتعوُن، حیُ لا یموتُ.
انکَ متی تَسر الی هذا العَدوُ بنفسکَ، فَتلقَهُم فَتُنکَب، لا تَکُن للمسلمینَ کانفهُ دونَ اقصی بلادهِم. لیسَ بعَدکَ مَرجعُ یَرجعُونَ الیهِ. فَابعث الیهِم رجلاً محرباً، و احِفز معَه اهلَ البلاءِ و النَصیحه، فان اظهرَ اللُه فذاکَ ما تُحبُ، و ان تَکُن الاخُری کَُنتَ ردءاً للناسِ و مثابهً للمسلمینَ.»(22)
خداوند برای مسلمانان عهده دار شده است که حوزه ی مسلمانی را نیرومند سازد تا حرمتشان مصون ماند. آن که آنان را یاری کرد در حالی که اندک بودند، و کسی نبود یاری شان کند، و دشمنان را از آنان بازداشت در حالی که شمارشان کم بود، و کسی نبود که بازشان دارد، زنده است و نمی میرد.
هر گاه خود به سوی این دشمن روی و با آنان رو به رو شوی و آسیبی یابی، مسلمانان تا دورترین شهرهای خود، دیگر پناهگاهی ندارند و پس از تو کسی نیست تا بدو رو آرند. مردی دلیر را به سوی آنان روانه گردان و جنگ آزمودگان و خیرخواهان مسلمانان را با او برانگیزان. اگر خدا پیروزی داد، چنان است که تو دوست داری و اگر کاری دیگر پیش آمد، باری تو [جای خویش می داری] پناه مردمان خواهی بود و مرجع مسلمانان.
هم چنین وقتی عمربن خطاب با امیرمؤمنان علی (ع) مشورت کرد که خود برای جنگ با ایرانیان بیرون شود، امام (ع) بدو چنین نظر مشورتی داد:
«ان هذا الامرَ لم یَکُن نصرهُ و لا خِذلانُه بکَثرهٍ و لا بقلهٍ. و هُو دینُ اللِه الذی اظهرُه، و جنَُده الذی اعدهُ و امدُه حتی بَلغَ ما بَلغ، و طلَع حیثُ طلعَ؛ و نحنُ علی موعودٍ من الله، و الله منجزُ وعدَهُ، و ناصرُ جندهُ. و مکانُ القیمِ بالامرِ مکانُ النظامِ من الخَرزِ یجمعهُ و یضمُه: فان انقطعَ النظامُ تفرقَ الخرزُ و ذهبَ، ثم لَم یجَتمع بحذافیرهِ ابداً. و الَعربُ الیومَ، و ان کانوا قلیلاً، فهُم کثَیرونَ بالاسلامِ، عزَیزونَ بالاجتماعِ. فکُن قطباً، و استَدر الرَّحی بالعرَبِ، و اصلهِم دونکَ ناَر الحَربِ، فانکَ ان شَخصتَ من هذهِ الارض انتقَضت علیکَ الَعربُ من اطرافِها و اقطارِها، حتَی یَکونَ ما تَدعُ وراءکَ من العَوراتُ اهَّم الیکَ مما بَین یَدیکَ.
ان الاعاِجمَ ان یَنظُرو الیکَ غداً یقوُلوا: هذا اصلُ العَربِ، فاذا اقتطعتمُوه استَرحتُم، فیکُون ذلکَ اشدَّ لکَلبهِم علَیک، و طَمعهِم فیکً.
فامَّا ما ذَکرتَ من مَسیرِ القَومِ الی قتالِ المُسلمینَ، فانَّ الله سُبحانُه هو اکرهُ لمسیرِهم منکَ، و هو اقَدرُ علَی تَغییرِ ما یَکره. و اما ما ذَکرتَ من عدَدِهم، فانَّا لَم نَکُن نُقاتِلُ فیَما مَضی بالکثَرهِ و انما کنُا نُقاتلُ بالنَّصر و المَعُونهِ!»(23)
این کار پیروزی و خواری اش نه به اندکی سپاه بود، و نه به بسیاری آن. دین خدا بود که خدا چیره اش نمود، و سپاه او که آماده اش کرد، و یاری اش فرمود، تا بدان جا رسید که رسید، و پرتو آن بدان جا دمید که دمید. ما از خدا وعده ی پیروزی داریم[و به وفای او امیدواریم]. او به وعده ی خود وفا کند و سپاه خود را یاری دهد. جایگاه زمامدار در این کار، جایگاه رشته ای است که مهره ها را به هم فراهم آرد و برخی را ضمیمه ی برخی دیگر دارد. اگر رشته ببرد، مهره ها پراکنده شود و از میان رود، و دیگر به تمامی فراهم نیاید؛ و عرب امروز اگر چه اندکند در شمار، اما با یکدلی و یک سخنی در اسلام نیرومندند و بسیار. تو همانند قطب بر جای بمان، و عرب را چون آسیا سنگ، گرد خود بگردان؛ و به آنان آتش جنگ را برافروزان که اگر تو از این سرزمین برون شوی، عرب از هر سو تو را رها کند، و پیمان بسته را بشکند و چنان شود که نگاه داری مرزها که پشت سر می گذاری برای تو مهم تر باشد از آن چه پیش روی داری.
همان جا عجم اگر فردا تو را بنگرد، گوید این ریشه ی عرب است، اگر آن را بریدید آسوده گردید؛ و همین سبب شود که فشار آنان به تو سخت تر گردد و طمع ایشان در تو بیشتر. اینکه گفتی آنان به راه افتاده اند، تا با مسلمانان پیکار کنند، ناخشنودی خدای سبحان از عزم آنان به جنگ با مسلمانان از تو بیشتر است، و او بر دگرگون ساختن آن چه خود ناپسند می دارد تواناتر، اما آنچه از شمار آنان گفتی، ما در گذشته نمی جنگیدیم به خاطر بسیاری، بلکه می جنگیدیم برای پیروزی و یاری خداوند باری.
مورد دیگر زمانی است که عمر بن خطاب تصمیم گرفت پرده خانه ی کعبه و زبور آن را بفروشد و به مصرف تدارکات سپاه اسلام برساند. شریف رضی آورده است که: گفته اند در روزگار خلافت عمر بن خطاب از زیور کعبه و فراوانی آن نزد وی سخن رفت، گروهی گفتند اگر آن را به فروش رسانی و به بهایش سپاه مسلمانان را آماده گردانی ثوابش بیشتر است. کعبه را چه نیاز به زیور است؟ عمر قصد چنین کار کرد و از امیرمؤمنان پرسید، پس علی (ع) فرمود:
«انَ القُرآن انزلَ علَی النبیِ - صلی الله علیه و آله - و الاموالُ اربعهُ: اموالُ المسلمینَ فقَسمها بیَن الوَرثهِ فی الفرائضِ، و الفیءُ فقَسمهُ علَی مستَحقیِه، و الخُمُس فوَضعهُ اللُه حَیثُ وضعهُ، و الصَدقاتُ فجعلهَا اللُه حَیثُ جعَلها. و کانَ حَلیُ الکعبِه فیها یومئذٍ، فتَرکهُ اللهُ علیَ حالهِ، ولَم یتَرکُه نسیاناً، ولَم یَخفَ علیهِ مکَاناً فاَقرُه حَیثُ اقرُه اللهُ و رسولُه.
[فقال له عمر: لولاک لافتضحنا و ترک الحلی بحاله.]»(24)
قرآن بر پیامبر (ص) نازل گردید و مال ها چهار قسم بود: مال های مسلمانان که آن را به سهم هر یک میان میراث بران قسمت نمود، و غنیمت جنگی که آن را بر مستحقانش توزیع فرمود، و خمس که آن را در جایی که باید نهاد، و صدقات که خدا آنرا در مصرف های معین قرار داد. در آن روز کعبه زیور داشت و خدا آن را بدان حال که بود گذاشت. آن را از روی فراموشی رها ننمود و جایش برخدا پوشیده نبود. تو نیز آن را در جایی بنه که خدا و پیامبر او مقرر فرمود.
[عمر گفت: اگر تو نبودی رسوا می شدیم. و زیور را به حال خود گذارد.]
این نمونه ها به خوبی بیانگر آن است که امیرمؤمنان علی (ع) بهترین مشورت گیرنده در اداره ی امور و بهترین مشورت دهنده نسبت به کسانی بود که از آن حضرت نظر مشورتی می خواستند، و بی گمان پیروان او بر همین راه روشن می روند و از سیرت نیکوی مشورت دست بر نمی دارند.
«مَن عَبدِ اللهِ علی امیرالمؤمنین الی اصحابِ المسَالحِ: اما بَعدُ، فانَّ حقاً علَی الوالِی ان لا یُغیِرَهُ علی رعَیتهِ فضَلُ نالهُ و لا طَولُ خُص به، و ان یَزیدُه ما قَسم اللُه له من نِعمِه دنُواً من عبادهِ و عطفاً علَی اخوانهِ. الا و انَّ لکُم عندیِ ان لا احتَجِزَ دونَکُم سراً فی حربٍ، و لا اطویَ دوُنکَم امراً الا فی حُکم.ٍ»(1)
از بنده ی خود علی بن ابی طالب، امیرمؤمنان به نیروهای مسلح و نگه دارنده ی مرزها: اما بعد، حقی که بر والی و زمامدار، انجام دادن آن لازم است این است که فضل و برتری که به او رسیده و مقام خاصی که به او داده شده است، نباید او را نسبت به رعیت دگرگون کند و این نعمتی که خداوند به او ارزانی داشته است، باید هر چه بیشتر او را به بندگان خدا نزدیک و نسبت به برادرانش رئوف و مهربان سازد. آگاه باشید! حق شما بر من این است که جز اسرار جنگی، هیچ سری را از شما پنهان نسازم و در اموری که پیش می آید، جز حکم الهی، بدون مشورت شما کاری انجام ندهم.
علی (ع) در امور مختلف با نزدیکان و یاران خود مشورت می کرد و آن گاه خود تصمیم می گرفت، چنان که به عبدالله بن عباس درباره ی نظری که داده بود و امام (ع) با آن موافق نبود فرمود:
«لکَ ان تُشیرَ علیَ و اری، فَان عَصیتُکَ فاطعِنی.»(2)
این حق تو است که نظر مشورتی خود را به من بگویی و اگر نپذیرفتم از من اطاعت کنی.
روشن است که هر زمامدار و مدیری باید نظرهای مشورتی بگیرد و در آنها بیندیشد و خود تصمیم نهایی را بگیرد و طبیعی است که نظر دهندگان نباید آراء خود را تحمیل کنند. امیرمؤمنان علی (ع) اصرار داشت که مردمش از دادن نظر مشورتی خودداری نکنند، چنان که در پیکار صفین ضمن خطبه ای که در آن حقوق متقابل مردمان و زمامداران را بیان کرده است، فرمود:
«فَلا تکُفوا عن مقالهٍ بحقٍ، او مَشَُورهٍ بعدلٍ.»(3)
پس، از گفتن حق، یا رأی زدن در عدالت باز مایستید.
این همه تأکید به خاطر نگاهی است که آن حضرت به امر مشورت داشت و جایگاهی که برای آن در اداره ی امور قائل بود.
نقش اساسی مشورت در اداره ی امور
امیرمؤمنان علی (ع) هیچ حامی و پشتیبانی را برای اداره ی امور چون مشورت نمی دانست و در این باره فرموده است:«لا مَظاهرهَ اوثَقُ من المُشاوَرهِ.»(4)
هیچ پشتیبان استوارتر از مشورت کردن نیست.
هر انسان خردمندی این حقیقت را در می یابد و هیچ خردمندی خود را از آن بی نیاز نمی بیند. به بیان علی (ع):
«لا یَستغنِی العِاقلُ عَن المُشاورهِ.»(5)
هیچ خردمندی از مشورت بی نیاز نمی شود.
انسان خردمند مدیریتی خردمندانه دارد و از نشانه های مدیریت خردمندانه مشورت کردن است، یعنی انسان های خردمند آرای صاحب نظران را بر آرای خود می افزایند و از خرد دیگران برای تصمیم گیری به درستی بهره می گیرند. روایت شده است که امیرمؤمنان علی (ع) فرمود:
«حَقُّّ علَی العاقلِ ان یُضیفَ الی رایهِ رایَ العُقلاء، و یَضُمَّ الی علِمه علُومَ العُلماءِ.»(6)
سزاوار است که خردمند رأی خردمندان را به رأی خود، و دانش و آگاهی دانشمندان را به دانش خویش بیفزاید.
بدین ترتیب از منظر امام علی (ع)، مشورت کردن راهی نیکو به سوی بهترین تصمیم ها و انجام دادن درست کارهاست. امیر بیان (ع) فرموده است:
«مَن شَاورَ ذوَا الالبابِ، دُلَ عَلی الصَّوابِ.»(7)
هر کس با خردمندان مشورت کند، به آن چه درست است رهنمون شود.
در سخنان امیرمؤمنان علی (ع) مشورت کردن ممتازترین کارها برای رسیدن به راه و تصمیم درست معرفی شده و حضرتش فرموده است:
«مَا استنِبطَ الصَوابُ بمثلِ المُشاورهِ.»(8)
راه و تصمیم درست و حق از هیچ کجا بهتر از مشورت به دست نمی آید.
اگر کارها با مشورت صورت گیرد، اعتماد و اطمینان به آن کارها بیشتر خواهد بود و طبیعتاً هر زمامدار و مدیری که خود را از چنین پایگاه و پشتیبانی محروم سازد، رو به لغزش و پشیمانی گام می نهد، امیرمؤمنان علی (ع) سفارش کرده است:
«شَاور ذَوا العقُولِ تاَمن الزَللَ و النَّدمَ.»(9)
با خردمندان مشورت کن تا از لغزش ها و پشیمانی ها ایمن گردی.
مشورت با کسانی که اهلیت مشورت کردن و صلاحیت لازم را دارند، از تزلزل رأی و سرگشتگی جلوگیری می کند و هر انسان فهیمی می داند که هیچ کس با خودرأیی به صلاح و صواب نمی رسد. امیرمؤمنان علی (ع) فرموده است:
«مَا ضلَّ مَن استَرشدَ و لا حارَ من استشارَ. الحازمُ لا یستبدُ برایه.ِ»(10)
آن که راهنمایی جوید گمراه نشود و آن که مشورت کند حیران نماند. انسان دوراندیش و محکم کننده ی امور، استبداد رأی نمی کند.
در اندیشه ی امیرمؤمنان علی (ع) مشورت کردن چنان مهم تلقی شده است که مشورت کننده از اشتباه و خطا به دور معرفی شده است:
«المُسَتشیِرُ متُحَصِنُ مِنَ السَّقطِ.»(11)
مشورت کننده، از خطا ایمن و به دور است.
آداب مشورت
مشورتی موجب راهیابی درست و جلوگیری کننده از لغزش و پشیمانی ست که با آدابی درست صورت گیرد، یعنی برای مشورت در هر امر، از مشاورانی مناسب و صاحب اهلیت بهره گرفت و از هرکس نمی توان رأی خواست. به طور کلی با کسانی باید مشورت کرد که متصف به خدا ترسی، پرواپیشگی، رازداری و شجاعت باشند و از خردی نیکو و تجربه ای پربار برخوردار باشند و با اشخاص ترسو، حریص، دروغگو، جاهل، احمق و کسانی که زمام احساسات خویش را در دست ندارند، نباید مشورت کرد.(12) امیر مؤمنان علی (ع) در عهد نامه ی مالک اشتر به او چنین نوشته است:«ولا تدُخلنَ فی مَشورتکَ بخیلاً، یَعدِلُ بکَ عن الفَضل و یَعدُکَ الفَقرَ، و لا جَباناً یضُعفُکَ عَن الامورِ، و لا حریصاً، یُزینُ لکَ الشَرهِ بالجَور؛ فانَّ البُخلً و الجُبنَ و الحِرصَ غرائُز شتَّییجَمعُها سُوءُ الظنِ باللهِ.»(13)
بخیل ار در مشورت خود دخالت مده، زیرا که تو را از احسان منصرف می کند و از نیازمندی می ترساند؛ و نیز با شخص ترسو مشورت مکن، زیرا در کارها روحیه ات را تضعیف می کند. هم چنین حریص را به مشاورت مگیر که با ستمگری، حرص را در نظرت زینت می دهد. [همه ی آن چه درباره ی این اشخاص گفتم] به خاطر این است که بخل و ترس و حرص غرایز و تمایلات مختلفی اند که از بدگمانی به خدا سرچشمه می گیرند.
در سفارش های امیرمؤمنان علی (ع) بهترین مشاوران اشخاص امین و مجرب، خردمند و دوراندیش معرفی شده اند، چنان که روایت شده است که فرمود:
«افضلُ مَن شَاورتَ ذوُو التَجارب،ِ و شَر مَن ذووالمَعایبِ.»(14)
بهترین کسی که با وی مشورت کنی، آن است که دارای تجربه باشد، و بدترین کسی که با او همراه باشی، آن کسی است که دارای عیب باشد.
امام (ع) اشخاصی را که متصف به صفات مذموم و اهل کردار نادرستند، شایسته ی مشورت نمی داند و از مشورت با چنین اشخاصی پرهیز می دهد و نتیجه ی انتخاب مشاور نادرست را تباهی و هلاکت می داند. در غررالحکم وارد شده است:
«جَهلُ المُشیرِ هَلاکُ المُستشیرِ.»(15)
نادانی مشاور، سبب هلاکت مشورت کننده است.
در سخنان وارد شده از امیرمؤمنان علی (ع) تأکید شده است که با خردمندان و خداترسان و مجریان و دوراندیشان مشورت شود.
«شَاوِر ذوَا العُقولِ.»(16)
با خردمندان مشورت کن
«شَاوِر فی امُورکَ الذینَ یَخشونَ اللهَ ترَشَد.»(17)
در کارها و امور خود با آنان که خدا ترسند مشورت کن تا رشد یابی و به درستی رسی.
«مُشاوَرهُ الحَازم ِالمُشفق ِظَفرُ.»(18)
مشورت کردن با انسان دوراندیش دل سوز سبب پیروزی است.
«افضلُ مَن شَاورت ذوُوا التَجارِب.»(19)
بهترین مشاوران اشخاص با تجربه اند.
بنابراین انسان فهیم و خردمند، خود را از مشورت و نظر و رأی دیگران محروم نمی سازد و نیز در مشورت کردن بهترین ها و برترین ها را به کار می گیرد، چه از نظر عقل و خرد و چه از نظر علم و دانش و چه از نظر تجربه و دوراندیشی.
علی (ع) بهترین مشاوران را چنین معرفی کرده است:
«َخیرُ مَن شَاورتَ ذوُوا النُهی و العلم،ِ و اوُلوا التجاربِ و الحزمِ.»(20)
بهترین کسانی که با آنان مشورت کنی صاحبان خرد و دانش، و خداوندان تجربه و دوراندیشی اند.
البته از آداب مهم مشورت آن است که مشاور باید همه ی همت خود را در ارائه ی راه صحیح به کار گیرد و حق امانت داری را رعایت نماید، چنان که در سخنان حکیمانه ی امیرمؤمنان علی (ع) آمده است:
«علَی المُشیرِ الاجتهادُ فی الرای و لیَس علیهِ ضمَانُ النُجحِ.»(21)
بر مشاور است که تمام تلاش خود را در ارائه ی نظر صحیح به کار گیرد، اما او ضامن به نتیجه رسیدن نظرش نیست.
امیر مؤمنان علی (ع) خود برترین نمونه ی مشاوران خیرخواه است، چنان که در دوران خلافت «عمر بن خطاب» هر بار که خلیفه با آن حضرت مشورت کرد بهترین رأی را دریافت کرد که البته در مواردی به آن عمل کرد و در مواردی نیز راه خود را رفت.
هنگامی که عمر بن خطاب با امیرمؤمنان علی (ع) برای شرکت در جنگ با روم مشورت کرد، امام (ع) به او چنین گفت:
«وَقد تَوکلَ الله لاهلِ هذا الدینِ با عزازِ الحوزهِ، و سَترِ العورهِ و الذی نَصرهُم، و هُم قلیلُ لا یَنتصِروُن، و مَنعهُم و هُم قَلیلُ یَمتعوُن، حیُ لا یموتُ.
انکَ متی تَسر الی هذا العَدوُ بنفسکَ، فَتلقَهُم فَتُنکَب، لا تَکُن للمسلمینَ کانفهُ دونَ اقصی بلادهِم. لیسَ بعَدکَ مَرجعُ یَرجعُونَ الیهِ. فَابعث الیهِم رجلاً محرباً، و احِفز معَه اهلَ البلاءِ و النَصیحه، فان اظهرَ اللُه فذاکَ ما تُحبُ، و ان تَکُن الاخُری کَُنتَ ردءاً للناسِ و مثابهً للمسلمینَ.»(22)
خداوند برای مسلمانان عهده دار شده است که حوزه ی مسلمانی را نیرومند سازد تا حرمتشان مصون ماند. آن که آنان را یاری کرد در حالی که اندک بودند، و کسی نبود یاری شان کند، و دشمنان را از آنان بازداشت در حالی که شمارشان کم بود، و کسی نبود که بازشان دارد، زنده است و نمی میرد.
هر گاه خود به سوی این دشمن روی و با آنان رو به رو شوی و آسیبی یابی، مسلمانان تا دورترین شهرهای خود، دیگر پناهگاهی ندارند و پس از تو کسی نیست تا بدو رو آرند. مردی دلیر را به سوی آنان روانه گردان و جنگ آزمودگان و خیرخواهان مسلمانان را با او برانگیزان. اگر خدا پیروزی داد، چنان است که تو دوست داری و اگر کاری دیگر پیش آمد، باری تو [جای خویش می داری] پناه مردمان خواهی بود و مرجع مسلمانان.
هم چنین وقتی عمربن خطاب با امیرمؤمنان علی (ع) مشورت کرد که خود برای جنگ با ایرانیان بیرون شود، امام (ع) بدو چنین نظر مشورتی داد:
«ان هذا الامرَ لم یَکُن نصرهُ و لا خِذلانُه بکَثرهٍ و لا بقلهٍ. و هُو دینُ اللِه الذی اظهرُه، و جنَُده الذی اعدهُ و امدُه حتی بَلغَ ما بَلغ، و طلَع حیثُ طلعَ؛ و نحنُ علی موعودٍ من الله، و الله منجزُ وعدَهُ، و ناصرُ جندهُ. و مکانُ القیمِ بالامرِ مکانُ النظامِ من الخَرزِ یجمعهُ و یضمُه: فان انقطعَ النظامُ تفرقَ الخرزُ و ذهبَ، ثم لَم یجَتمع بحذافیرهِ ابداً. و الَعربُ الیومَ، و ان کانوا قلیلاً، فهُم کثَیرونَ بالاسلامِ، عزَیزونَ بالاجتماعِ. فکُن قطباً، و استَدر الرَّحی بالعرَبِ، و اصلهِم دونکَ ناَر الحَربِ، فانکَ ان شَخصتَ من هذهِ الارض انتقَضت علیکَ الَعربُ من اطرافِها و اقطارِها، حتَی یَکونَ ما تَدعُ وراءکَ من العَوراتُ اهَّم الیکَ مما بَین یَدیکَ.
ان الاعاِجمَ ان یَنظُرو الیکَ غداً یقوُلوا: هذا اصلُ العَربِ، فاذا اقتطعتمُوه استَرحتُم، فیکُون ذلکَ اشدَّ لکَلبهِم علَیک، و طَمعهِم فیکً.
فامَّا ما ذَکرتَ من مَسیرِ القَومِ الی قتالِ المُسلمینَ، فانَّ الله سُبحانُه هو اکرهُ لمسیرِهم منکَ، و هو اقَدرُ علَی تَغییرِ ما یَکره. و اما ما ذَکرتَ من عدَدِهم، فانَّا لَم نَکُن نُقاتِلُ فیَما مَضی بالکثَرهِ و انما کنُا نُقاتلُ بالنَّصر و المَعُونهِ!»(23)
این کار پیروزی و خواری اش نه به اندکی سپاه بود، و نه به بسیاری آن. دین خدا بود که خدا چیره اش نمود، و سپاه او که آماده اش کرد، و یاری اش فرمود، تا بدان جا رسید که رسید، و پرتو آن بدان جا دمید که دمید. ما از خدا وعده ی پیروزی داریم[و به وفای او امیدواریم]. او به وعده ی خود وفا کند و سپاه خود را یاری دهد. جایگاه زمامدار در این کار، جایگاه رشته ای است که مهره ها را به هم فراهم آرد و برخی را ضمیمه ی برخی دیگر دارد. اگر رشته ببرد، مهره ها پراکنده شود و از میان رود، و دیگر به تمامی فراهم نیاید؛ و عرب امروز اگر چه اندکند در شمار، اما با یکدلی و یک سخنی در اسلام نیرومندند و بسیار. تو همانند قطب بر جای بمان، و عرب را چون آسیا سنگ، گرد خود بگردان؛ و به آنان آتش جنگ را برافروزان که اگر تو از این سرزمین برون شوی، عرب از هر سو تو را رها کند، و پیمان بسته را بشکند و چنان شود که نگاه داری مرزها که پشت سر می گذاری برای تو مهم تر باشد از آن چه پیش روی داری.
همان جا عجم اگر فردا تو را بنگرد، گوید این ریشه ی عرب است، اگر آن را بریدید آسوده گردید؛ و همین سبب شود که فشار آنان به تو سخت تر گردد و طمع ایشان در تو بیشتر. اینکه گفتی آنان به راه افتاده اند، تا با مسلمانان پیکار کنند، ناخشنودی خدای سبحان از عزم آنان به جنگ با مسلمانان از تو بیشتر است، و او بر دگرگون ساختن آن چه خود ناپسند می دارد تواناتر، اما آنچه از شمار آنان گفتی، ما در گذشته نمی جنگیدیم به خاطر بسیاری، بلکه می جنگیدیم برای پیروزی و یاری خداوند باری.
مورد دیگر زمانی است که عمر بن خطاب تصمیم گرفت پرده خانه ی کعبه و زبور آن را بفروشد و به مصرف تدارکات سپاه اسلام برساند. شریف رضی آورده است که: گفته اند در روزگار خلافت عمر بن خطاب از زیور کعبه و فراوانی آن نزد وی سخن رفت، گروهی گفتند اگر آن را به فروش رسانی و به بهایش سپاه مسلمانان را آماده گردانی ثوابش بیشتر است. کعبه را چه نیاز به زیور است؟ عمر قصد چنین کار کرد و از امیرمؤمنان پرسید، پس علی (ع) فرمود:
«انَ القُرآن انزلَ علَی النبیِ - صلی الله علیه و آله - و الاموالُ اربعهُ: اموالُ المسلمینَ فقَسمها بیَن الوَرثهِ فی الفرائضِ، و الفیءُ فقَسمهُ علَی مستَحقیِه، و الخُمُس فوَضعهُ اللُه حَیثُ وضعهُ، و الصَدقاتُ فجعلهَا اللُه حَیثُ جعَلها. و کانَ حَلیُ الکعبِه فیها یومئذٍ، فتَرکهُ اللهُ علیَ حالهِ، ولَم یتَرکُه نسیاناً، ولَم یَخفَ علیهِ مکَاناً فاَقرُه حَیثُ اقرُه اللهُ و رسولُه.
[فقال له عمر: لولاک لافتضحنا و ترک الحلی بحاله.]»(24)
قرآن بر پیامبر (ص) نازل گردید و مال ها چهار قسم بود: مال های مسلمانان که آن را به سهم هر یک میان میراث بران قسمت نمود، و غنیمت جنگی که آن را بر مستحقانش توزیع فرمود، و خمس که آن را در جایی که باید نهاد، و صدقات که خدا آنرا در مصرف های معین قرار داد. در آن روز کعبه زیور داشت و خدا آن را بدان حال که بود گذاشت. آن را از روی فراموشی رها ننمود و جایش برخدا پوشیده نبود. تو نیز آن را در جایی بنه که خدا و پیامبر او مقرر فرمود.
[عمر گفت: اگر تو نبودی رسوا می شدیم. و زیور را به حال خود گذارد.]
این نمونه ها به خوبی بیانگر آن است که امیرمؤمنان علی (ع) بهترین مشورت گیرنده در اداره ی امور و بهترین مشورت دهنده نسبت به کسانی بود که از آن حضرت نظر مشورتی می خواستند، و بی گمان پیروان او بر همین راه روشن می روند و از سیرت نیکوی مشورت دست بر نمی دارند.
پی نوشت ها :
1. همان، نامه ی 50.
2. همان، حکمت 321.
3. همان، خطبه ی 216
4. همان، حکمت 113.
5. غررالحکم، ج2، ص 354.
6. همان، ج1، ص 345.
7. الارشاد، ص 142.
8. غررالحکم، ج2، ص 263.
9. همان، ج1، ص 407.
10. بحارالانوار، ج78، صص 12-13.
11. غررالحکم، ج1، ص 58.
12. وسائل الشیعه، ج8، ص 426.
13. نهج البلاغه، نامه ی 53.
14. شرح غررالحکم، ج2، ص 456.
15. همان، ج3، ص 367.
16. همان، ج1، ص 407.
17. همان، 4، ص 179.
18. همان، ج6، ص 146.
19. همان، ج2، ص 456.
20. همان، ج3، ص 428.
21. همان، ج4، ص 316.
22. نهج البلاغه، کلام 134.
23. همان، کلام 146.
24. همان، حکمت 270.