جنگ با خانواده

خانواده، نخستین محیط اجتماعی است و گروه آن از نظر عاطفی« گروه نخستین» شمرده می شود. محیط خانه، پناهگاه مطمئن نیازهای زیستی، روانی و معنوی انسان ها و محل مناسب انتقال ارزش ها، باورها و فرهنگ جامعه است....
پنجشنبه، 24 اسفند 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جنگ با خانواده
 جنگ با خانواده

نویسنده: اسماعیل چراغی کوتیانی




 

مقدمه

خانواده، نخستین محیط اجتماعی است و گروه آن از نظر عاطفی« گروه نخستین» شمرده می شود. محیط خانه، پناهگاه مطمئن نیازهای زیستی، روانی و معنوی انسان ها و محل مناسب انتقال ارزش ها، باورها و فرهنگ جامعه است. آدمی اولین زمزمه های هستی را در خانواده می شنود و شناخت آغازین جهان و پدیده های آن را از طریق خانواده فرا می گیرد. خانواده، نخستین مرکز آموزشی است و دیدگاه های فرد نسبت به خدا، هستی و انسان از آن جا پدید می آید. عادات، آداب و رسوم، آرمان ها، عقاید، برداشت های ذهنی از نیک و بد، از خانواده سرچشمه می گیرد.
با وجود این که خانواده در زندگی انسان ضرورتی شناخته شده دارد، اما امروزه «بحران فروپاشی خانواده»، زمزمه ای آشناست که پیامدهای آن گریبان گیر جوامع غربی شده است و بسیاری از اندیشمندان و مصلحان اجتماعی را به واکاوی علل این پدیده و تلاش برای یافتن راه کارهایی برای مقابله با آن واداشته است.

خانواده در جهان صنعتی

هر اندازه جوامع، فرایند صنعتی شدن را بیشتر سپری کرده باشند، بحران خانواده را بیش تر لمس می کنند؛ چرا که جهان صنعتی شده وضعیتی را پیش می آورد که ابتدا خانواده، موقعیت حداقلی پیدا کرده و به تدریج با بحران معناداری مواجه شود. نقطه عطف بحران خانواده از دست رفتن ارزش های ذاتی آن است. خانواده در جوامع غیرصنعتی، مسئولیت های چندگانه ای هم چون تربیت و نگهداری نوزادان، فرزندان و سالمندان را برعهده داشت و مادر خانواده، مسئولیت تمام این امور را به دوش می کشید؛ اما با صنعتی شدن جوامع و نهادینه شدن اصل تقسیم کار، بسیاری از این وظایف به نهادهای مستقل از خانواده سپرده شد.
آن چه موجب دگرگونی در خانواده و کارکردهای آن می شود دو چیز است: 1. تغییرات ارزشی 2. جایگزین شدن نهادها و سازمان های عهده دار کارکردهای خانواده. در این صورت، خانواده با بحران بی کارکردی رو به رو می شود و در سراشیبی فروپاشی قرار می گیرد.

فمینیسم

فمینیسم، یک مفهوم واحد نیست، بلکه مجموعه ای از عقاید و کنش های چندوجهی است که اساس همه آن ها موقعیت فرودست زنان در جامعه و تبعیضی است که زنان به دلیل جنس خود با آن رو به رو می شوند و فمینیسم، به منظور کاهش این تبعیض و غلبه بر آن، خواهان تغییراتی در نظم اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است(1).
فمینیسم در آغاز به صورت اعتراض محدود مطرح شد، در ادامه به اعتراض اجتماعی و در نهایت به یک جنبش در حوزه زنان بدل شد. این جنبش،‌ چون فاقد یک نظام اندیشه ای بود، دست به دامان دیگر نظام های فکری شد. بن مایه هویتی فمینیسم عبارت از اصول اومانیسم، سکولاریسم، اصالت فرد، تجربه، نسبیت گرایی، آزادی، برابری و عمل گرایی است. این اصول در حقیقت، مبانی پیدایش سرمایه داری و غرب جدید است.

خانواده

تعریف خانواده در فرهنگ علوم اجتماعی چنین است: «مجموع اسلاف، اخلاف و خویشان جانبی و والدین متعلق به یک دودمان و یا جمع زوجین و فرزندان آنان که اولین سلول و یا واحد حیات طبیعی- اجتماعی است.»(2) از نظر برخی دیگر«خانواده از گروهی از آدم ها ترکیب می شود که از راه خون، زناشویی و یا فرزندپذیری با یکدیگر ارتباط می یابند و طی یک دوره زمانی نامشخص، با هم زندگی می کنند»(3).

خانواده در رویکرد فمینیستی

خانواده در رویکردهای فمینیستی، ساختاری ستم آلود است. دگرگونی در ساختار خانواده و سوق دادن زنان به مشاغل عمومی و تضعیف نقش مادران در خانواده، از اصول آن هاست. سیمون دوبوار، ازدواج را نوعی «فحشای عمومی» و عامل بدبختی زنان می دانست و در مخالفت با تولید مثل، شکل رایج روابط جنسی را از مسایل اساسی جنبش فمینیسم تلقی می کرد(4).
جسی برنارد، نظریه پرداز فمینیسم لیبرال، با تقسیم ازدواج به ازدواج فرهنگی( جنبه آرمانی ازدواج زنان) و ازدواج نهادی(‌ازدواج رایج)، ازدواج نوع دوم را به ضرر زنان می دانست. به عقیده او تأثیر نابرابر زناشویی، روی دو جنس، زمانی متوقف خواهد شد که زن و مرد نوعی از ازدواجی را در پیش گیرند که با نیازها و شخصیتشان بهترین هم خوانی را دارد.(5)
فمینیست های مارکسیست در ارزش گذاری خود درباره خانواده به تقسیم جنسی کار می پردازند. کریستین دلفی، ازدواج را قراردادی کاری می داند که در آن شوهر، صاحب کار بدون مزد زن است و این امر به شیوه تولید خانگی و یک شیوه استثمار مردسالارانه شکل می بخشد(6). از نظر میشل بارت، رمز ستمدیدگی زنان، خانواده است(7).
از نگاه فمینیست های سوسیالیست، مردان، در حیطه سیاست، اقتصاد و خانواده با زنان مثل برده رفتار می کنند. از نظر آن ها نهاد ازدواج، سبب خودخواهی و بی کفایتی می گردد(8) و اصولاً نهاد خانواده پدیده ای بورژوایی است و برای نجات زنان باید خانواده و نهاد ازدواج را منحل ساخت.
در نگاه فمینیست های رادیکال نیز ازدواج، نهادی است که انقیاد مستمر زنان را به لحاظ اقتصادی، مالی، حقوقی، سیاسی و عاطفی تضمین می کند. خانواده هسته ای،‌ قالبی فرهنگی است که مردان از طریق آن می خواهند نقش خود را تعیین کنند زیرا خانواده را مِلک خود می دانند. خانواده هم علت و هم معلول کم ارج کردن زنان است.(9) آن ها تبلیغ می کردند: ازدواج، زن را به موجودی «خانه دار»،« فرزندزا» و مرد را به «نان آور»، «پدر» و «من اصلی» تبدیل می کند و به این دلیل که مردان حتی در نزدیک ترین نوع روابط، زنان را زیر سلطه خود درمی آورند، زنان باید جدای از مردان زندگی کنند؛ لذا نظریه «زوج آزاد» را آسان ترین راه برای رهایی از بردگی ازدواج می دانستند.
زوج آزاد، نوعی هم زیستی مشترک بین زن و مرد است که طی آن هیچ مسئولیت حقوقی برعهده طرفین نمی آید، بلکه فقط پاسخی به نیازهای جنسی، بدون در نظر گرفتن وجوه عاطفی آن است. در دیدگاه افراطی تر، این نظریه تا هم جنس بازی پیش می رود. این نوع هم زیستی، زنان را از خود دیگربینی تاریخی رها خواهد ساخت.(10)
در مقابلِ همه جریان های موج دوم فمینیسم که مخالفت خود را با نهاد خانواده و ازدواج، بیان می کردند، جریان« فمینیسم پست مدرن» قرار گرفته است که ریشه سلطه مذکر بر مؤنث را در نوع روابطی می دانند که دختر و پسر از دوران کودکی در کنار هم تجربه می کنند.(11)
از سوی دیگر، فمینیست های مارکسیست نیز فعالیت زایشی زنان را نادیده گرفته و زایندگی را یک روند حیوانی می دانند تا عملی انسانی. آن ها سرشت انسانی را از طریق کار تولیدی قابل تغییر می دانند، نه از طریق کار زایشی. از نظر آنان، کار زنان ممکن است از نظر اجتماعی ضروری محسوب شود، اما کاملاً تاریخی است و کاملاً انسانی به حساب نمی آید.
فمینیست های سوسیالیست معتقدند زنان، در طول تاریخ در درجه اول با کار جنسی و زایشی خود به مثابه مادران تعریف شده اند؛ با چنین تعاریفی،‌ این واقعیت که نیمی از کشاورزان جهان زن هستند، در سایه قرار می گیرد. به نظر آن ها جدا کردن زنان از عرصه تولید و در نظر گرفتن آن ها به عنوان مادر، استثمار زنان را که در جامعه صنعتی شدت یافته، گسترش داده است.(12)
ریشه های مخالفت فمینیسم با خانواده نگرش های پیش گفته، ریشه در پایه های اندیشه تمدنی غرب جدید دارد و فمینیسم محصول این حوزه تمدنی است. در نگاه انسان گرایانه(اومانیستی) فمینیست ها، محور در خانه و خانواده، انسان و خواسته های نفسانی اوست و خانواده باید به گونه ای بازسازی و تعریف شود که لذت در آن نقش محوری داشته باشد و هر چیز که بخواهد آن را محدود یا تهدید کند، محکوم به نابودی است؛ هرچند نظام خانواده باشد.
حاکمیت نگرش سکولار بر اندیشه فمینیستی از دیگر عوامل مخالفت آنان با نهاد خانواده است؛‌ از این رو فمینیسم به دنبال حذف دین و آموزه های آن از نهاد خانواده است. فمینیست های افراطی نمی توانند به ارزش های دینی معتقد باشند، زیرا مسائل حقوقی و سیاسی- اجتماعی مربوط به زنان را خارج از قلمرو هر دینی می دانند؛ بنابراین احکام مربوط به خانواده و ارزش های دینی را مصداق ستم به زنان، معرفی و در راستای محو آن ها تلاش می کنند. این امر، پیامد حاکمیت روح سکولاریستی فرهنگ سرمایه داری غرب است که پیش از این، دین را از ساحت های زندگی اجتماعی بیرون راند و افراد را به بهره بردن از لذت های مادی تشویق کرد و همان چیزی است که در دیدگاه های موج دوم فمینیست ها دیده می شود(13).
مذهب، بر تأسیس و استمرار خانواده تأکید می کند. زمانی که کلیسا در غرب دچار فرایند سکولاریزاسیون شد، خانواده نیز پشتوانه اجتماعی و سیاسی و فرهنگی خود را از دست داد و به همین دلیل، فرایند فروپاشی خانواده از سکولاریسم شروع شد و تا زمانی که سکولاریسم بر تمدن غرب حکومت کند، ادامه خواهد یافت.
نسبیت گرایی معرفتی و اخلاق را نیز می توان از ریشه های مخالفت فمینیسم با خانواده دانست. تأکید بر نسبیت اخلاقی پیامدهای مهمی را در پی دارد، از جمله این که: انسان را از همه قیود اخلاقی و ارزش های انسانی آزاد می کند و سرکشی در مقابل فرمان های اخلاقی و دینی را مجاز می شمرد.
فمینیسم از این اصل سود می جوید و هیچ ارزش اخلاقی و دینی را ثابت و مطلق نمی داند و عقیده دارد: هرکس حق دارد هرگونه که بخواهد زندگی کند. تربیت جنسی آرمانی برای فمینیست ها آن است که هر فردی مناسب ترین سبک زندگی را برای خود برگزیند و گزینش او از سوی دیگران پذیرفته و مورد احترام قرار گیرد.(14)
از دیگر سرچشمه های مخالفت فمینیسم با خانواده، نگرش لیبرالیستی آنان است. اندیشمندان فمینیست از جمله« استوارت میل» در کتاب «انقیاد زنان» در دفاع از آزادی تا آن جا پیش می روند که ازدواج و تشکیل خانواده را به بردگی تشبیه کرده و آن را تنها برده داری قانونی برمی شمرند(15).
فمینیست های رادیکال در استراتژی های خود،‌ برای تعریف هویت، از نظریه های اصول گرایانه استفاده کردند؛ زنان را در طبیعت، موجود برتر می دیدند؛ برای ایجاد هویت جدیدی که بتواند زن را موجودی مستقل و آزاد از ستم جنسی و روحی مردان نماید، به محو ارزش ها و طراحی باورهای جدید و آزمون آن ها در عرصه واقعی اجتماع پرداختند؛ ازدواج را اولین مرحله ایجاد تفاوت زن و مرد می شمارند و دغدغه اصلی آن ها شکست ساختاری است که به ره یافت های پذیرش نقش های سنتی زنان می انجامد. « کیت ملیت» پیشنهاد می دهد: انجمن هایی تأسیس شود که هرکسی بتواند آزادانه در این محافل نیاز جنسی خود را ارضا کند و از احترام اجتماعی نیز برخوردار باشد.(16)

سخن پایانی

اگر در دنیای اندیشه و عمل، ‌شاهد جریانی به نام فمینیسم با نگرشی خاص به خانواده هستیم، بذر آن را باید در بنیان های فکری و اجتماعی غرب جست و جو کنیم. نسخه هایی که این اندیشه می پیچد با نگرش به فرهنگ گذشته و حال غرب است و نمی توان آن را به فرهنگ ها و جوامع دیگر سرایت داد و چون هیچ کدام از مبانی اندیشه فمینیسم در اسلام پذیرفته نیست، آموزه های آن هم نمی تواند برای جوامع اسلامی مقبولیت داشته باشد. پس از گذشت دوره افراطی گری فمینیستی درباره خانواده، با موجی از زنان فمینیست تجدیدنظر طلب رو به رو هستیم که با آشکار شدن بی مایگی ادعاهای افراطی و غیرواقع گرایانه فمینیسم درباره خانواده، دیدگاه خود را تعدیل کرده و از هویت خانواده دفاع می کنند.(17) مطالعات متعدد در اروپا نشان می دهد که زنان غربی، دیگر رغبتی به فمینیسم ندارند. مطالعه میدانی میان زنان بریتانیایی در سال 1988 نشان داد: فقط 9 درصد از زنان بین سنین 18 تا 34 سال خود را فمینیست توصیف می کردند و 25 درصد،‌ فمینیسم را نفرت انگیز یافتند. دلایلی که زنان در این مطالعات ارائه می کردند این بود که فمینیسم بسیار افراطی، مردستیز، جدایی طلب و ضد خانواده است و بسیاری از چیزهایی را رد می کند که زنان از آن ها لذت می برند(18).

پی نوشت ها :

1. جین فریدمن، فمینیسم، ص 5.
2. آلن بیرو، فرهنگ علوم اجتماعی، ص 130.
3. بروس کوئن، درآمدی به جامعه شناسی، ص 127.
4. مؤسسه فرهنگی طه، نگاهی به فمینیسم، ص 17.
5. جورج ریتزر، نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر، ص 475-476.
6. مگی هام، فرهنگ نظریه های فمینیستی، ص 262.
7. پاملا آبوت، و والاس کلر، درآمدی بر جامعه شناسی نگرش های فمینیستی؛ ص 250.
8.ریک ویلفورد، فمینیسم: مقدمه ای بر ایدئولوژی های سیاسی، ص 361.
9. حمیرا مشیرزاده، از جنبش تا نظریه اجتماعی: تاریخ دو قرن فمینیسم، ص 283.
10. مؤسسه فرهنگی طه، پیشین، ص 17.
11. محمد حکیم پور، حقوق زن در کشاکش سنت و تجدد؛ تأملی در مبادی هرمنوتیک حقوق زنان، ص 378.
12. ابراهیم حسینی، فمینیزم علیه زنان: کتاب نقد، ش 17، ص 167.
13.پل ویتز، پاسخ دین و دولت در قبال بحران خانواده، ماهنامه سیاحت غرب، ش9، ص 83.
14.جورج ریتزر، پیشین، ص 477.
15. جان استوارت میل، انقیاد زنان، ‌ص 126.
16.فرهمند و دیگران، واگردهای فمینیستی در ازدواج: فصلنامه کتاب زنان، ش 31، صص 96-95.
17. جنیفر سامرویل، فمینیسم و خانواده: سیاست و جامعه در ایالات متحده و بریتانیا، ص 217.
18. همان،‌ص 228.

منبع: نشریه طرح ولایت، شماره 5.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط