روابط اهل تسنن و شیعه
آن طور که در بررسی روابط سنی و شیعه معلوم می شود، پیروان آن دو فرقه از ابتدای اختلافی از نظر عقیده که منجر به زد و خورد و جدل شده باشد تقریباً وجود نداشته است، ملاحظه می شود که در فتوح اسلامی، فریقین و بزرگانشان بدون هیچ تفاوتی شرکت داشته اند و اما اینکه در طول تاریخ اسلام به موارد متعددی از نزاع سنی و شیعه و زد و خوردها و حتی کشتارهایی برخورد می شود، معلول عواملی غیر از موضوع های اعتقادی است که از دو مورد آن به طور اجمال سخن گفته خواهد شد:اقدامات خلفا و فرمانروایان برای ایجاد اختلاف
مضمون جمله معروف اختلاف بینداز و حکومت کن، گویا در این امر تردیدی نباشد که اختلاف و حتی جدایی میان پیروان مذاهب تسنن و تشیع را حکام جور با لطایف الحیل و اغلب من غیر مستقیم، به وجود می آورده اند و به آن دامن می زده اند تا میان این دو قشر عظیم اسلامی خصومت به وجود بیاورند و از گرد آمدن آنها برای مبارزه با ستمگری های آنان آسوده خاطر گردند.و گرنه مردم عادی، چه سنی و چه شیعه با یکدیگر اختلافی و خصومتی که به زدو خورد و حتی کشتار همدیگر منجر شود نداشته اند.
نخستین فرمانروایی که با ترفندهای گوناگون، میان مسلمانان جدایی افکند و تخم دشمنی در میان آنان پراکند، معاویه بن ابی سفیان بود، قبل از معاویه نیز اختلافاتی به صورت های گوناگون، ایجاد شده بود لیکن نحوه آن اختلافاتی که معاویه به اصطلاح امروزی با برنامه ریزی های دقیق به وجود آورد، به کلی متفاوت بود.
او برخلاف روح اسلام که همه مسلمانان را از هر نژاد و رنگ برادر خوانده و ملاک برتری نزد خدا را فقط تقوی قرار داده، میان عرب و عجم جدایی انداخت و عرب ها را وادار ساخت تا به انواع مختلف، عجم ها را تحقیر کنند و آنان را عبید بنامند و کارهای دیگری از این قبیل که در کتب تاریخ به تفضیل ذکر شده است، معاویه با این اعمال حیله گرانه خود، مردم شام را در مقابل شیعه از یک طرف و در مقابل اقوام غیر عرب از طرف دیگر بر می انگیخت بسیاری از اهل شام هم در آن وقت، مردمی بودند بی اطلاع و جاهل و طبعاً زود باور که به آسانی سخنی را می پذیرفتند و در آن مبالغه و تعصب به کار می برند. (1)
از سوی دیگر، معاویه و خلف او یزید و بعداً دیگر بنی امیه (به استثنای عمر بن عبد العزیر)، سخت به آزار و شکنجه شیعه می پرداختند؛ پیشوایان و بزرگان شیعه را به شهادت می رسانیدند، روز عاشورا که مهمترین روز سوگواری شیعه است، عید می گرفتند و لباس نو می پوشیدند و جشن و سرور برپا می کردند، و از هیچ توهین و تهمتی نسبت به شیعه فروگذار نمی کردند، شیعه نیز ساکت نمی نشستند و به صور مختلف با بنی امیه به مبارزه برخاستند و اگر یارای مبارزه علنی نداشتند، در خفا برای برانداختن بنی امیه فعالیت می کردند، تا سرانجام امویان را از میان بردند، اما بی آنکه شیعه بخواهد بنی العباس روی کار آمدند، شیعه معتقد بود که خلافت حق آل علی علیه السلام است و بنی العباس ماند بنی امیه، به ناحق آن را در دست گرفته اند و به قول نویسنده تاریخ قدیم بخارا چون آل عباس خلافت را در دست گرفتند، شیعه آل علی علیه السلام از خلافت آنان خرسند نبودند و می گفتند:
ما از رنج مروانیان اکنون خلاص یافتیم، ما را رنج آل عباس نمی یابد، فرزندان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم باید که خلیفه پیغامبر باشند. (2)
دشمنی و ستمی که عباسیان با آل علی علیه السلام و پیروانشان روا می داشتند، از دشمنی و ستم امویان کمتر نبود بلکه افزون بود، اینان نیز مردم را برای آزار رساندن شیعه و دشمنی با آنان تحریک و ترغیب می کردند، در آن وقت که بیشتر ساکنان سرزمین های اسلامی پیرو مذهب تسنن بودند، و غالب آنها از عقاید و فقه و حدیث شیعه آگاهی نداشتند و پیشوایان شیعه را نمی شناختند، با تلقینات نادرستی که به آنها شده بود و با اعمالی که از عمال بنی العباس می دیدند، گاهی پاره ای از آنها، به دشمنی با شیعه بر می خواستند و به آزار آنان می پرداختند و نسبت به اموری که از نظر شیعه مقدس و محترم بود، اهانت می کردند.
تحریکات قصه گویان و قوالان و پاره ای از نویسندگان
گذشته از واعظان که غالباً از معلومات کافی و عمیقی برخوردار بودند، افراد دیگری بودند که برای مردم عادی و عامی سخن می گفتند و مردم برای شنیدن سخنان آنها علاقه وافری داشند، از جمله این افراد، قصه خوانان یا قصه گویان بودند که در مساجد یا کنار کوچه ها بر روی کرسی می نشستند و به عنوان موعظه برای مردم سخن می گفتند، این افراد دارای معلومات کافی نبودند و از دروغ گویی و جعل حدیث هم باکی نداشتند، بیانشان رسا و فصیح و سخنانشان مسجع بود و آوازی دلنشین داشتند، و چون مستمعین آن ها عوام الناس بودند برای جلب توجه ایشان تدابیری به کار می بردند، چهره خود را با روغن زیتونه و سیاه دانه یا زیره، بخور می دادند تا زرد شود (برای اینکه مردم ایشان را شب زنده دار و ریاضت کش بدانند) بعضی از آنها چیزهایی همراه داشتند که چون می بوییدند، اشک از چشمانشان جاری می شد، بعضی از قصه خوانان از روی وجد و عشق جامه های خود را می دریدند. (3) بنابر گفته جاحظ، قصه گو باید ریشی انبوه و سفید داشته باشد، صدای رسا و خوب از حلقوم او بر آید با هیئتی زیبا و پاکیزه و اشکی در آستین. (4)قصه خوانان در مواردی کنار کوچه و بازار می نشستند و مردم را به فتنه گری و آشوب و دشمنی با یکدیگر، سوق می دادند، این فتنه گری گاهی چنان شدت می یافت که از طرف فرمانروایان دستور منع قصه خوانی داده می شد، یکی از آن موارد در سال 279 بود که قصه خوانان و منجمان (مدعیان پیشگویی از روی ستارگان) و فال بینان از نشستن در راه ها و در مسجد جامع منع شدند، (5) مورد دیگر در سال 367، که نزاع مداوم میان سنی و شیعه و شیوع فتنه و فساد، بغداد را به تباهی کشیده بود، عضد الدوله دیلمی، آن اوضاع را در اثر فتنه انگیزی قصه خوانان دانست و دستور داد، منادیان ندا در دهند که هیچ کس در کنار کوچه ها و در مسجد جامع به قصه خوانی نپردازند و اینکه هر کس از این دستور سرپیچی کند، خونش هدر است. (6) ظاهراً به علت فتنه گری های قصه خوانان بوده است که اخباری در مذمت آنها وارد شده است (7) معلوم است که قصه خوانی از صدر اسلام وجود داشته و از قدیمترین قصه خوانان اسود بن سریع است که خدمت پیغمبر صلی الله علیه وآله را نیز درک کرده بود، وی پس از بنای مسجد بصره نخستین کسی است که در آن به قصه خوانی پرداخت (8) و جاحظ از قدیمترین نویسندگان و ادبای عرب فصلی از کتاب معروف خود، البیان و التبیین، را به این طبقه اختصاص داده است.
قوالان با قصه گویان تفاوتی نداشته اند، جز اینکه گویا از معلومات کمتری برخوردار بوده اند، در ضمن سخن گفتن هم جا به جا آواز می خوانده اند، از قوالان قرن چهارم مردی معروف به عین الزمان بوده که سخنان او مورد اعتماد نبوده است. (9)
باید دانست که قوالان مذکور با قول و غزل خوانان صوفیه که در کتاب اسرار التوحید و دیگر آثار صوفیه از آنها نام برده شده، به کلی تفاوت دارند.
از عوامل دیگری که موجب اختلاف و نزاع میان سنی و شیعه می گردید، کتاب ها و رساله هایی بود که باعث دشمنی و نزاع میان طرفین می گشت، یکی از معروف ترین این گونه کتاب ها کتاب عثمانیه جاحظ است که به احتمالی، قصه خوانان و قوالان مطالب تحریک آمیز آن کتاب و نظائر آن را با بیانی بلیغ و مؤثر و محرک برای مردم عامی نقل می کرده اند و آنها را به جان یکدیگر می انداخته اند.
در قرن چهارم و پنجم
در قرن چهارم و پنجم به خصوص در نیمه دوم قرن چهارم و نیمه اول قرن پنجم، رفتار اهل تسنن و تشیع نسبت به یکدیگر، در مقایسه با زمان های قبل و بعد از آن دو قرن به کلی متفاوت بود، درست است که در این دو قرن نیز اختلافاتی میان سنی و شیعه وجود داشت که گاهی به زد و خورد هم منجر می شد اما با شرایطی که وجود داشت، و با کم شدن عواملی که موجب اختلاف می گردید، در بیشتر مواقع، روابط دوستانه بود و در مواردی که زد و خورد به میان می آمد، به موجب تعصبات محله ای و قومی بود، همچنین در آن اوقات که شیعه آشکارا شعائر مذهبی خود را انجام می دادند، اهل تسنن همان طور که گفته خواهد شد، معارضه به مثل می کردند و اگر از این رهگذر زد و خوردی پیش می آمد، جنبه مذهبی نداشت و مربوط به دسته بندیهای محلی بود.رقابت اهل تسنن با شیعه در انجام شعارهای مذهبی
گفته شد که از نیمه دوم قرن چهارم، شیعه به طور علنی در روز عاشورا بر امام حسین علیه السلام و اصحاب آن حضرت سوگواری می کردند و دسته جمعی در کوچه و بازار به شیون و ندبه می پرداختند، و بیشتر از همه اهالی محله کرخ و بغداد به این امر اقدام می نمودند.اهل سنت در مقام رقابت، نخست در همان روز عاشورا دسته جمعی به راهی مخالف راه شیعه حرکت می کردند و طبعاً دو دسته به هم می رسیدند و اغلب به زد و خورد می انجامید؛ همان طور که قبلاً گفته شد آنها گاهی در مقابل واقعه عاشورا، شبیه جنگ جمل را نشان می دادند بدین صورت که زنی را سوار شتر می کردند و او را عایشه می نامیدند، یک نفر خود را طلحه می نامید و دیگری زبیر و می گفتند ما با اصحاب علی علیه السلام قتال می کنیم. (10)
بعد از مدتی، به نوع دیگری شروع به رقابت کردند بدین توضیح که گفتند به همان گونه که روز دهم محرم روز شهادت حسین علیه السلام است، روز دوازدهم محرم هم روز قتل مصعب بن زبیر است، بنابراین آن ها نیز در آن روز مصعب ماتم به پا می داشتند
و به زیارت قبر او می رفتند. (11)
در مورد جشن و سرور شیعه و در روز هیجدهم ذیحجه به مناسبت روز غدیر خم، جمعی از اهل تسنن، در مقام معارضه با شیعه برخاستند و گفتند که روز بیست و ششم ذیحجه نیز روز داخل شدن پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و ابوبکر به غار ثور است و در آن روز جشن و سرور به پا می داشتند نخستین سالی که آنها اقدام به این معارضه کردند سال 389 بود. (12)
ابن کثیر حنبلی در ضمن شرح معارضه مذکور گفته است:
این سخن از روی نادانی بوده است زیرا رفتن پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و ابوبکر به غار ثور است در اوایل ماه ربیع الاول وقوع یافت. (13)
دیگر از موارد رقابت این بود که چون جوانان شیعه کرخ هنگام رفتن به زیارت کربلا، منجنیق ها و محمل های مخصوصی را با خود حمل می کردند، جوانان اهل تسنن نیز در موقع رفتن به زیارت قبر مصعب بن زبیر، منجنیق های مجللی با خود می بردند. (14)
ملاحظه می شود که در این معارضه ها که گاهی به زد و خورد هم کشیده می شد، در حقیقت رقابت های محله ای در کار بوده است که هر محله ای می خواست قدرت خود را به رخ طرف بکشد و در هیچ چیز از محله رقیب عقب نیفتد و آن را نمی توان به حساب اختلاف میان سنی و شیعه گذاشت، (15) به احتمال قوی در این رقابت ها و اختلافات، دست پنهانی حکام وقت نیز در کار بوده است و قرائنی هم درباره اقدام فرمانروایان در ایجاد اختلاف به صورت های مختلف در دست است از جمله اینکه عضد الدوله دیلمی هرگاه احساس می کرد، چند تن از رؤسای قبایل به یکدیگر نزدیک شده اند، به مردی به نام محمد بن احدب که می توانست خط هر کسی را مانند او بنویسد دستور می داد نامه هایی از طرف هر یک از آنها برای دیگری یا دیگران بنویسد و مضمون نامه ها را طوری قرار می داد که موجب اختلاف میان آنان شود. (16)
مطلبی که در این مورد نباید از نظر دور داشت این است که اختلافات و نزاع هایی که میان دسته جات و محله های مختلف با دستاویز قرار دادن مذهب، رخ می داد، منحصر به سنی و شیعه نبود، در همان ایام نزاع و زد و خورد میان شافعیان و حنبلیان در بغداد (17) و نیز میان حنبلیها و اشاعره در همان شهر و در ری میان شافعیها و حنفیها رخ می داده است (18) به این مطلب نیز باید توجه داشت که در قرن های چهارم و پنجم تعصبات مردم عامی در اختلافات مذهبی راه یافته بوده و از این رهگذر زد و خوردهای خونی جریان می یافته است. از همین بابت بوده که دسته هایی از قبیل فضلی و مرعوشی در بغداد و خوزستان و صدقی و سمکی در سیستان و عروسیه و اهلیه در سرخس به وجود آمدند.
در مورد معارضه میان سنی و شیعه، نوعی رقابت وجود داشت که می توان گفت رقابت محله ای نبود و منشأ دیگری داشت و آن رقابت فضایل خوانان بود که در برابر مناقب خوانان اشعاری در فضایل صحابه می خواندند. (19)
پینوشتها:
1- مسعودی درباره غفلت و بی اطلاعی اهل شام و عراق در آن زمان داستان های عجیبی ذکر کرده که از روی آن ها می توان دریافت که آن مردم چرا به آسانی تحت تأثیر مکر و فریب معاویه و امثال او قرار می گرفتند.
(به مروج الذهب چاپ لبنان ج3 ص 32، بعد مراجعه فرمائید).
2- تاریخ بخارا تألیف ابوبکر نرشخی از آثار نیمه اول قرن چهارم، چاپ تهران.
3- کتاب القصص و القصاص ص 67، به نقل از کتاب القصاص ابن الجوزی.
4- کتاب البخلا جاحظ ص 49، چاپ دارالمعارف مصر.
5- کتاب المنتظم ابن الجوزی ج 5، ص 122.
6- کتاب المنتظم ج 7، ص 88.
7- سفینه البحار ج 2، ص 433، چاپ نجف و شرح جامع الصغیر سیوطی ج 1 ص 5، ج 2 و ص 59.
8- ابن عبد البر در کتاب الاستیعاب ج 1، ص 72، چاپ مصر.
9- ثعالبی در یتیمه الدهر ج1، ص 206، چاپ دمشق.
10- ابن اثیر ج 7 ص 51.
11- ابن کثیر ج11، ص 325، مصعب (به ضم میم و سکون صاد و فتح عین) برادر عبدالله زبیر که در جنگ با عبد المطلب مروان، در ناحیه مشکن (بر وزن مغرب) کشته شد و در همانجا که در ده فرسنگی ناحیه بغداد واقع بوده، مدفون گردید.
12- ابن الجوزی ج 7، ص 206.
13- البلدایه و النهایه ج 11، ص 325.
14- کتاب المنتظم ج8، ص 78.
15- تا سی چهل سال اخیر نیز در ایام سوگواری مخصوصاً روز عاشوراً، رقابت های محله ای وجود داشت که گاهی به تصیفه حساب و زد و خورد می انجامید.
16- ابن اثیر ج 7 ص 106.
17- ابن اثیر ج 8، ص 131.
18- ابن الجوزی ج 8، ص 163.
19- در اوایل این مقاله درباره مناقب خوانان، سخن گفته شده است.
/ج