چکیده
یکی از موضوعات که در مورد آن اختلاف نظر وجود دارد بحث «شفاعت» است، بعضی از فرقهها از جمله وهابیت گمان کردهاند: که هر گونه شفاعت و توسل جستن به غیرخدا و تبرک به اشیاء و اشخاص جایز نیست و در شرع اسلام ممنوع شده است و آن را عبادت غیرخدا و شرک در عبادت میدانند و بعضی از عوام فکر میکنند شفاعت یک نوع «پارتی بازی» است، وعدهی دیگر میگویند شفاعت خلاف قانون عقل میباشد و این یک نوع قانون شکنی است.قرآن که کتاب هدایت و معجزهی جاویدان پیامبر (ص) است با بیانات و تعبیرات بسیار زیبا به این مقام شفاعت پرداخته، و با ذکر شرائط و آثار آن به این شبهه پاسخ داده است پروردگار عالم جهت هدایت و رشد کمال انسانها دریچههای رحمت خود را به سوی آنها باز کرده است. شفاعت نیز یکی از آن دریچههای رحمت واسعه پروردگار جهان است که به انسان اعطاء شده است؛ و در این نوشتار ابتدا معانی لغوی و اصطلاحی شفاعت و اقسام و شرایط و آثار شفاعت را شرح داده و بعد از آن به دیدگاه آیات و روایات و فرقهی معتزله و وهابیت پرداخته و در آخر هم شبهات را پیرامون شفاعت پاسخ داده، باید اذعان داشت با اینکه منابع پیرامون این موضوع بسیار اندک بود اما سعی شده تا این مبحث بحث برانگیز را از منظر شیعه و سنی تبیین نمود ...
کلید واژهها : شفاعت، تقرب، وهابیت، معتزله، شیعه، سنی.
مقدمه
بحث از شفاعت به قبل از اسلام برمیگردد. آن زمان که مردمان به جای خدای یکتا وبیهمتا بتان را میپرستیدند و معتقد بودند که اینها خدایان آنهاست و شفیعان در پیشگاه حضرت حق و با عبودیت بتان سنگی خود میخواستند به خداوند تقرب جویند و این بیانگر جهالت این قوم مشرکت بود و بعد از آمدن اسلام و نزول قرآن یکی از موضوعات بحث برانگیز «شفاعت» بود. بعد از تحقیق وجستجو پیرامون این موضوع به کتابی مستقل که فقط به موضوع شفاعت پرداخته باشد برخورد نکردم.اما با این وجود سعی شد از همین منابع موجود مقاله را که برای بسیاری از جستجوگران جویا و نسل جویا که سئوالات و شبهاتی را بیان میکنند ارائه نموده، انشاءالله که برای تمام تشنگان حقیقت و رهبران شریعت مثمر ثمرگردد.
بدون شک مجازاتهای الهی چه در این جهان و چه در قیامت جنبه انتقامی ندارد، بلکه همهی آنها در حقیقت ضامن اجرا برای اطاعت از قوانین و در نتیجه پیشرفت و تکامل انسانها است، بنابراین هر چیز که این ضامن اجراء را تضعیف کند باید از آن دوری کرد تا جرأت و جسارت بر گناه در مردم پیدا نشود.
از سوی دیگر نباید راه بازگشت و اصلاح را به کلی برروی گناهکاران بست بلکه باید به آنها امکان داد که خود را اصلاح کنند وبه سوی خدا و پاکی تقوا بازگردند.
«شفاعت» در معنی صحیحش برای حفظ همین تعادل است، و وسیلهای است برای بازگشت گناهکاران و آلودگان، و در معنی غلط ونادرستش موجب تشویق و جرأت بر گناه است.
تعریف لغوی شفاعت
شفاعت را از آن جهت شفاعت گوییم که شفیع خواهش خویش را به ایمان و عمل طرف مقابل منضم میکند و هر دو مجموعاً پیش خدا اثر میکنند .شفع و شفاعت هر دو مصدراند به معنی ضمیمه کردن چیزی به چیزی و یا کنار هم قرار دادن دو چیز را گویند.
در کتاب فرهنگ لغت عمید هم شفاعت را به این معانی آورده است: خواهش کردن، در خواست عفو یا کمک از کسی برای دیگری خواهشگری، پایمردی .
شفاعت در اسلام به معنای تکمیل وسیله است. این از معنای لغوی شفاعت گرفته شده است.
زیرا، شفاعت از مادهی «شفع» به معنای جفت وقرین شدن و ضمیمهکردن چیزی به چیز دیگر است در مقابل «وتر» که به معنای طاق وفرد است.
تعریف اصطلاحی
در مورد معنای اصطلاحی شفاعت میتوان گفت که در حقیقت شخصی که متوسل به شفیع میشود نیروی خودش به تنهایی برای رسیدنش به هدف کافی نیست؛ لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند، در نتیجه آن رو دوچندان نموده و با آنچه میخواهد نائل میشود و به طوری که اگر این کار را نمیکرد و تنها نیروی خود را به کار میبست به مقصود خود نمیرسید چون نیروی خودش به تنهایی ناقص و ضعیف بود . .در اصطلاح شفاعت عبارت است از اینکه گناهکار جهت عفو و بخشش گناه خود یا قبولی دعا به درگاه رسول خدا و ائمه و صالحین برود و آنها را واسطه قرار دهد.ظاهراً شفاعت را از آن جهت شفاعت گوئیم که شفیع خواهش خویش را با ایمان و عمل ناقض شفاعت میشوند. همراه میکند و هر دو مجموعاً پیش خدا اثر میکند.
با در نظر گرفتن این که انگیزانندهای شفیع، خداست و او دستور داده چنین خواهشی بکند چنان که خواهیم گفت، مثلاً رسول خدا با اجازه خدا خواهش خویش را با عمل ناقص مؤمن توأم کرده و از خدا میخواهد که او را بیامرزد. به عبارت دیگر همان طور که آن حضرت در دنیا شفاعت رهبری دارد و واسطه در رساندن احکام خداست، در آخرت نیز واسطه در جلب مغفرت خداست؛ لذا معنای اولی درآن ملحوظ میشود. بنابراین شفیع به معنی واسطه، وسیله و کمک است.
خداوند در کتاب آسمانی خود میفرماید:
«یا اَیُّهَا الّذینَ امَنُوا اتَّقُواالله وَ ابتَغُوا اِلَیهِ الوِسیلَهَ»
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! تقوای الهی پیشه خود سازید و در رسیدن به آن وسیلهای را طلب کنید.»
و یا این که دعا و توبه خود را مقرون به زمن شریف مثل روز جمعه یا طلوع فجر و مکان شریف مثل حجر اسماعیل، مقام ابراهیم، مسجد و حرم ائمه (ع) میکند تا نواقص موجود را که بر اثر ارتکاب گناه به وجود آورده برطرف نماید و دعا و توبه خود را تکمیل نماید.
این همان چیزی است که خداوند سبحان به پیامبر اکرم (ص) میفرماید:
«وَلَو اَنَّهُم اِذظَلَمُوا اَنفُسَهُم جاَؤُکَ فَاستَغفَرُوالله وَ استَغفَرَلهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُو الله تَوّاباً رَحیماً.»
«هنگامی که مردم مرتکب گناه میشدند وبرخود ستم میکردند به نزد تو میآمدند و تو از خداوند طلب آمرزش میکرد، خدا را نیز توبه پذیر و مهربان مییافتند»
یعنی: اگر میخواهید دعا و توبه شما با دعای یک انسان شریف مقرون و همراه باشد تا تکمیل گردد به سراغ پیامبر بروید و دعا و توبه خودتان را با دعای آن حضرت قرین سازید تا به اجابت برسد.
شفاعت در زبان عامه به این گفته میشود که شخص شفیع از موقعیت و شخصیت نفوذ خود استفاده کرده ونظر شخص صاحب قدرتی را در مورد مجازات زیردستان خود عوض کند و به نوعی پارتی بازی نماید نگاه عوام به شفاعت نگاهی دنیوی است که افراد براساس رابطه و واسطه با هم تعامل مینمایند.
مفهوم دیگر شفاعت از نظر خواص بر محور دگرگونی و تغییر موضوع «شفاعت شونده» دور میزند، یعنی شخص شفاعت شونده موجباتی فراهم میسازد که از یک وضع نامطلوب و در خور کیفر بیرون آمده و به وسیلهی ارتباط با شفیع، خود را در وضع مطلوبی قرار دهد که شایسته ومستحق بخشودگی گردد، و همانطور که خواهیم دید ایمان به این نوع شفاعت در واقع یک مکتب عالی تربیت و وسیلهی اصلاح افراد گناهکار و آلوده، و بیداری و آگاهی است، وشفاعت در منطق اسلام از نوع اخیر است.
شفاعت در زمان جاهلیت که همان مشرکین بودند که تقریب جستن به بت را مایهی شفاعت در پیشگاه حضرت حق میدانستند و میگفتند:
«هؤُلاءِ شُفَعائُنا عِندَاللهِ»
«این بتها شفعای ما در نزد پرورگادر هستند.»
و در آیه دیگر عقیده باطل آنها را درباره شفاعت بیان میکند و میفرماید:
«وَالّذینَ اتَّخَذُو مِن دُونِهِ اَولِیاءَ ما نَعبُدُهُم اِلاّ لِیُقَرَّبُونا اِلیَ اللهِ زُلفی».
«آنهایی که غیر خدا را اولیاء خود قرار دادهاند میگویند: اینها را نمیپرستیم مگر به خاطر این که ما را به خداوند نزدیک کنند.»
قرآن اصل واسطهای که مشرکین بین خود و خدای خود قرار میدادند مورد اشکال قرار نمیدهد، بلکه مصداقی که برای این کار انتخاب کرده بودند را تخطئه میکند. چون آنان واسطههای خود را بت میدانستند و قرآن آن مصداق را باطل میداند.
انواع شفاعت
1- شفاعت فضلی:
شفاعتی است که خداوند به بندگانش تفضل کرده و باب آن را به سوی آنها گشوده است.این نوع از شفاعت انسان را از عذاب نجات میدهد و موجب میشودکه از گناهانش مغفرت و بخشش یابد.
تا اینجا بحثی که درباره شفاعت شد همان شفاعت فضلی بود که در کلام رسول گرامی اسلامی (ص) این نوع از شفاعت آمده است. در آنجایی که میفرماید:
«اِدَّخَرتُ شَفاعَتی لِاَهلِ الکَبائِرِ مِن اُمَّتی اَمَّا المُحسِنُونَ فَما عَلَیهِم مِن سَبیلٍ.»
«من شفاعتم را برای آن دسته از گناهکاران امتم که گناه کبیره مرتکب میشوند ذخیره کردهام، اما نیکوکاران مورد مؤاخذه قرار نمیگیرند.»
2- شفاعت رهبری:
شفاعتی است که انسان را از عذاب الهی نجات میدهد و به حسنات و نیکیها نائل میسازد و موجب ترفیع درجه انسان در پیشگاه الهی میگردد.مثلاً اگر انسان به قرآن عمل کند، در روز قیامت شفیع و واسطه انسان میشود واو را از عذاب الهی نجات میدهد و روانه بهشت میگرداند.
یا این که پیامبر با آوردن شریعت، انسان را هدایت کرده و او را وارد بهشت کرده است.
به این نوع ازشفاعت، «شفاعت عملی» نیز میگویند. ما شفاعت رهبری را قبول داریم، زیرا، مثلاً عالمی که انسان را تربیت کرده در واقع واسطه شده است تا آن شخص هدایت شود؛ و این نوع شفاعت رهبری است.
آیه شریفه 85 سوره نساء به این نوع از شفاعت اشاره دارد و میفرماید:
«مَن یَشفَع شَفاعَهً حَسَنَهً یَکُن لَهُ نصیبٌ مِنها وَ مَن یَشفَع شَفاعَهً سَیَّئَهً یَکُن لَهُ کِفلٌ مِنها وَ کانَ اللهُ عَلی کُلَّ شَیءٍ مُقیتاً.»
«اگر کسی، کسی را هدایت کرد و او را تشویق و شفاعت به کار نیکی نمود، نصیبی از آن برای او خواهد بود، وکسی که تشویق و کمک به کار بدی کند، سهمی از آن خواهد داشت. خداوند حسابرسی و نگهداری هر چیز است.»
و همچنین آیهای که درباره فرعون است اشاره به شفاعت رهبری دارد.
«یَقدُمُ قَومَهُ یَومَ القِیامَهِ فَاَورَدَهُمُ النَّارَ.»
«فرعون روز قیامت پیشاپیش پیروان خود حرکت میکند و آنها را وارد آتش میسازد.»
با این توصیح روشن گردید که شفاعت رهبری هم در حسنه ممکن است و هم در سیّئه و بستگی به رفتار و عملکرد انسان دارد.
اگر رهبری در این جهان پیروان خود را به نیکی دعوت به خیر کرد و آنها را دعوت نمود در روز قیامت هم شفیع و واسطه آنها میشود و هم آنها را از عذاب جهنم نجات میدهد و وارد بهشت میکند.
اما رهبری که در این دنیا پیروانش را به گمراهی وضلالت کشانده است، در آخرت نیز آنها را وارد برزخ میکند و همان طوری که در این دنیا قائد و پیشوای گمراهان بود، در آخرت نیز قائد و پیشوای آنان میشود و آنها را واردبرزخ میسازد.
شرایط شفاعت کننده:
الف- اذن پروردگار:
1- «مَن ذَاالَّذی یَشفَعُ عِندَهُ اِلاّ بِاِذنِهِ»«کیست در نزد او جز به فرمان و اذن او شفاعت کند؟»
2- «یَومَئِذٍ لا تَنفَعُ الشَّفاعَهُ اِلاّ مَن اَذِنَ لَهُ الرّحمنُ.»
«در روز قیامت شفاعت هیچ کس سودی نمیبخشد جز کسی که خداوند رحمان به او اذن داده باشد»
3- «ما مِن شَفیعٍ اِلاّ مِن بَعدِ اِذنِهِ.»
«هیچ شفاعت کنندهای جز به اذن او وجود ندارد.»
4- «وَکَم مِن مَلَکٍ فِی السَّمواتِ لاتُغنی شَفاعَتُهُم شَیئاً اِلاّ مِن بَعدِ اَن یَأذَنَ اللهُ لِمَن یَشآءُ.»
«چه بسیار فرشتگانی که در آسمانها هستند اما شفاعت آنها سودی نمیبخشد مگر بعد از آن که خداوند برای هرکس بخواهد و اذن دهد.»
بنابراین؛ شفیع را خداوند انتخاب میکند و به او اذن میدهد. نه این که انتخاب شفیع در دست انسانها باشد.
ب- شفاعت باید در امر مشروع باشد:
یکی دیگر از شرائط شفاعت کننده این است که چیزی یا شخصی را که میخواهد موردشفاعت خودش قرار بدهد باید مشروعیت داشته باشد و خداوند آن را بپسندد و مورد رضایت او واقع شود.مثلاً اگر دعا میکند برای این که خداوند او را در امر نامشروعی موفق کند مورد پسند ورضایت الهی قرار نمیگیرد و خداند سبحان شفاعت آن شخص را نمیپذیرد.
همان طوری که در سوره طه آمده است:
«در روز قیامت شفاعت هیچ کس سودی نمیبخشد مگر کسی که خداوند رحمان به او اذن داده باشد و از گفتارش راضی باشد».
ج- خداوند از شفاعت شونده راضی باشد:
شخصی میتواند مورد شفاعت شفاعت کنندگان قرار بگیرد که مورد رضایت خداوند باشد.بنابراین، شفاعت کنندگان نمیتوانند انسانهای مغضوب درگاه الهی را مورد شفاعت خود قرار دهند. چون انسان متمرد وطاغی مورد رضایت خداوند نیست. بلکه انسانی موردرضایت خداوند است که در حد توان آنچه که در اختیار دارد تقدیم پیشگاه حضرت حق کرده باشد. در سوره انبیاء آمده است:
«لا یَشفَعُونَ اِلاّ لِمَنِ ارتَضی.»
«آنها (فرشتگان) جز برای کسی که خداوند از او راضی باشد شفاعت نمیکنند.»
در آیه دیگرشفاعت را از ظالمین که همان مشرکان و منافقان هستند برداشته و فرموده است:
«ما لِلظّالِمینَ مِن حَمیمٍ یُطاعُ»
«برای ستم کاران نه دوستی وجود دارد و نه شفاعت کنندهای که شفاعتش پذیرفته شود.»چ
د- شفاعت کننده باید موحد ویکتاپرست باشد:
از جمله شرائط شفاعت کننده این است که موحد و یکتاپرست باشد و شفاعت را از بتها وغیرآنها نفی کند وهمیشه درسایه توحید اعتقاد به عنایات ویژه الهی داشته باشد و شهادت به حقانیت خداوند و یکتایی او داده باشد.«وَلا یَملِکُ الّذینَ یَدعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفاعَهَ اِلاّ مَن شَهِدَ بَالحَقِّ وَ هُم یَعلَمُونَ.»
«کسانی که غیر از خداوند را میخوانند قادر به شفاعت نیستند، مگر کسانی که شهادت به حق (موحد) دادهاند و به خوبی آگاهند.»
ه- علم و آگاهی شفاعت کننده:
کسی که شهادت به حق میدهد و موحد و یکتاپرست است باید اعتقادش آمیخته با علم و آگاهی باش و بداند که چه کسی را مورد شفاعت خود قرار میدهد.«اِلاّ مَن شَهِدَ بِالحقَّ وَهُم یَعلَمُونَ».
«شفاعت کنندگان کسانی باید باشند که شهادت به حق را از روی علم و آگاهی میدهند.»
و- در نزد خداوند دارای عهد و پیمان باشد:
خداوند در سوره مریم، بعد از اشاره به رانده شدن مجرمان و گنهکاران در قیامت به سوی جهنم میفرماید:«لا یَملِکُونَ الشّفاعَهَ اِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِندَالرَّحمنِ عَهداً.»
«آنها مالک وصاحب اختیار شفاعت نیستند مگر کسی که نزد خداوند رحمان عهد و پیمانی دارد.»
گرچه مفسران درباره «عهد» احتمالات مختلفی را ذکر کردهاند اما آنچه را که میتوان به عنوان قدر جامع مطرح کرد همان ایمان و تصدیق و اقرار به یگانگی خدا و تصدیق انبیا است.
قرآن و شفاعت
درقرآن درباره مسأله شفاعت (به همین عنوان) در حدود 30 مورد بحث شده است (البته بحثها واشارات دیگری به این مسأله بدون ذکر این عنوان نیز دیده میشود).آیاتی که در قرآن پیرامون این مسأله بحث میکند در حقیقت به چنددسته تقسیم میشوند.
دستهی اول: آیاتی است که بطور مطلق شفاعت را نفی میکنند مانند:
«اَنفِقُوا مِمّا رَزَقناکُم مِن قَبلِ اَن یَأتِیَ یَومٌ لا بَیعُ فیهِ ولا خُلَهُ ولا شَفاعَهُ » و مانند «وَلا یُقبَل مِنها شَفاعَهُ».
در این آیات راههای متصور برای نجات مجرمان غیراز ایمان و عمل صالح چه از طریق پرداختن عوض مادی، یا پیوند و سابقهی دوستی، و یا مساله شفاعت نفی شده است
در مورد بعضی از مجرمان میخوانیم: «فَما تَنفَعُهُم شَفاعَهُ الشّافِعین» 4 «شفاعت به حال آنها سودی ندارد»
دستهی دوم: آیاتی است که شفیع را منحصراً خدا معرفی میکند مانند «مالَکُم مِن دُونِهِ مِن وَلِیٍ وَلا شَفیع» 5(غیر از خدا ولی وشفیعی نداریم) و «قل لله الشفاعه جمیعاً» 6 «همه شفاعتها مخصوص خداست است.»
دستهی سوم: آیاتی است که شفاعت را مشروط به اذن و فرمان خدا میکند مانند «مَن ذَالذَّی یَشفَعُ عِندَهُ اِلاّ بِاِذنِهِ» چه کسی میتواند جز به اذن خداوند شفاعت نماید؟ و «وَلا تَنفَعُ الشفاعَهُ عِندَهُ اِلاّ لِمَن اَذِنَ لَهُ» «شفاعت جز برای کسانی که خدا اجازه دهد سودی ندارد»
دستهی چهارم: آیاتی است که شرایطی برای شفاعت شونده بیان کرده است گاهی این شرط را رضایت و خشنودی خد امعرفی میکند مانند: «وَلا یَشفَعُونَ الاّ لِمَنِ ارتَضی»
طبق این آیه شفاعت شفیعان منحصراً شامل حال کسانی است که به مقام «ارتضاء» یعنی پذیرفته شدن در پیشگاه خداوند، رسیدهاند.
و هر گاه شرط آن را گرفتن عهد و پیمان نزد خدا معرفی میکند مانند: «لا یَملِکُونَ الشَّفاعَهَ الاّ مَنِ اتَّخَذَ عِندَالرَّحمنِ عهداً . «ممنظور از این عهده و پیمان ایمان به خداو پیامران الهی است» و زمانی صلاحیت شفاعت شدن را از بعضی از مجرمان سلب میکند، مانندسلب شفاعت از ظالمان درآیه: «مما لِلظاّلِمینَ مِن حَمیمٍ وَلا یشفَعٍ یُطع» 99
و به این ترتیب داشتن عهد وپیمان الهی یعنی ایمان، ورسیدن به مقام خشنودی پروردگار و پرهیز از گناهانی چون ظلم وستم، جزء شرایط حتمی شفاعت است.
شفاعت در روایات
در روایات اسلامی نیز تعبیرات فراوانی میبینیم که مکمل مفاد آیات فوق است و گاهی صریحتر از آن، از جمله:روایت اول از امام کاظم (ع) از امام علی (ع) نقل شده که میفرماید: از پیامبر (ص) شنیدم: «شفاعت من برای مرتکبین گناهان کبیره است» را وی حدیث که ابن ابی عمیراست میگوید: از اما کاظم (ع) پرسیدم چگونه برای مرتکبان گناهان کبیره شفاعت ممکن است در حالی که خداوند میفرماید: «وَلا یَشفَعُونَ الاّ لِمَنِ ارتَضی » مسلم است کسی که مرتکیب کبائر شود مورد ارتضاء و خشنودی خدا نیست.
امام در پاسخ فرمود: «هر فرد با ایمانی که مرتکب گناهی میشود طبعاً پشیمان خواهد شد و پیامبر (ص) فرموده پیشیمانی از گناه توبه است... و کسی که پشیمان نگردد مؤمن واقعی نیست، و شفاعت برای او نخواهد بود و عمل او ظلم است و خداوند میفرماید ظالمان دوست و شفاعت کنندهای ندارند»
مضمون صدر حدیث این است که شفاعت شامل مرتکبان کبائر میشود.
ولی ذیل حدیث روشن میکند که شرط اصلی پذیرش شفاعت و اجد بودن ایمانی است که مجرم را به مرحلهی ندامت و خودسازی و جبران برساند و از ظلم و طغیان و قانون شکنی برهاند.
شفاعت به اذن خداست
آیاتی داریم که میگویند: هیچ شفیعی نیست مگر به اذن خداوند مثلاً در آیهی 44 زمر آمده است «قُل لِلهِ الشَّفاعَهُ جمیعاً» «بگو تمام شفاعت از آن خداست» و در ادامه آمده «له ملک السماوات والارض ثم الیه ترجعون» «چرا که مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین از آن اوست، و سپس همهی شما به سوی او باز میگردید».این آیه صریحاً اعلام میکند مطلق شفاعت مال خدا است و حکومت آسمانها و زمین از آن اوست.
اوست که در دنیا اسباب و وسائل زندگی و رحمت و در آخرت واسطههای شفاعت قرار میدهد.
بنابراین شفاعت آن نیست که مجرم با کمک شفیع جلو مقررات خدایی را بگیرد و نقص قانون کن مثال پارتیبازیهای دنیا. بلکه خود قانون گذار (خدا) همانطور که عدهای را در دنیا وسیله هدایت و واسطهی رساندن احکام قرار داده، آنها را در آخرت وسیلهی مغفرت خویش قرار داده است.
به گفتهی بعضی از مفسران اساساً حقیقت شفاعت همان توسل به اسماء حسنای خداوند است، توسل به رحمانیت و غفاریت او است بنابراین هر گونه شفاعتی سرانجام به ذات پاک او برمیگردد، با این حال چگونه میتوان از غیرخدا بدون اذن او شفاعت طلبید؟
شفاعت پیامبر(ص)
در مورد شفاعت پیامبر به آیهی زیر اشاره میکنیم:«وَ لَسَوفَ یُعطیکَ رَبُّکَ فَتَرضی» «به زودی پروردگارت آن قدر به تو عطا میکند که خشنود شوی»
این بالاترین اکرام و احترام پروردگار نسبت به بندهی خاصش محمد (ص) است که میفرماید: به تو میبخشم تا راضی شوی، در دنیا بر دشمنان پیروز خواهی شد و آئین تو جهان گیر خواهد گشت و درآخرت نیز مشمول بزرگترین مواهب خواهی بود
ناگفته پیداست که شفاعت پیامبر شرایطی دارد، نه او برای هر کس شفاعت میکند، و نه هر گنهکاری میتواند، چنین انتظاری داشته باشد.
در حدیثی دیگر از امام صادق میخوانیم، رسول خدا وارد خانه فاطمه (س) شد در حالی که لباس خشنی از پشم شتر در تن دخترش بود، با یک دست آسیا میکرد، و بادست دیگر فرزندش را شیر میداد، اشک در چشمان پیامبر ظاهر شد فرمود: دخترم تلخی دنیا را در برابر شیرینی آخرت تحمل کن، چرا که خداوند بر من نازل کرده است که آن قدر پروردگارت به تو میبخشد که راضی شوی!
دیدگاه اهل سنن پیرامون شفیعان روز جزا
شفیعان در روز قیامت متعددند و دایرهی شفاعت آنها متفاوت است از مجموع روایاتی که از منابع شیعه و اهل سنت نقل شده- و این روایات بسیار زیاد است، استفاده میشود که این شفیعان در قیامت برای گناهکارانی که زمینههای شفاعت در آنها موجود است شفاعت میکنند.
شفاعت پیامبر (ص) : نخستین شفیع شخص پیامبر اسلام (ص) است، چنان که در حدیثی میخوانیم رسول الله (ص) فرمودند: «انا اول شافع فی الجنه»
شفاعت انبیاء: تمام انبیاء از شفعاء روز قیامتند، چنان که در حدیث دیگری از پیامبر اکرم (ص) «مخلضاً فیخرجونهم منها». «پیامبران دربارهی تمام کسانی که از روی اخلاص به وحدانیت خداوند گواهی میدهند شفاعت میکنند، و آنها را از دوزخ خارج میسازند»
شفاعت فرشتگان: فرشتگان از شفیعان روز محشرند، همان گونه که از رسول خدا (ص) نقل شده لایؤذن للملائکه و النبیین و الشهداء ان یشفعوا «درآن روز به فرشتگان و انبیاء و شهداء اجازه داده میشود که شفاعت کنند»
شفاعت معصومین (ع) : ائمهی معصومین و شیعیان آنها نیز شفاعت میکنند چنان که حضرت علی (ع) میفرماید: «لنا شفاعه و لاهل مودتنا شفاعه»
«برای ما شفاعت است و برای ما دوستان ما نیز مقام شفاعت است»
شفاعت علماء و شهداء: علماء و دانشمندان و هم چنین شهیدان راه خدا از شفیعانند چنان که در حدیثی از پیامبر اکرم (ص) میخونیم: «یشفع یوم القیامه الانبیاء ثم الشهداء»
«در روز قیامت نخست انبیاء شفاعت میکنند سپس علما، و بعد ازآنها شهدا»
شفاعت قرآن
قرآن نیز در روز قیامت شفاعت میکند چنان که حضرت علی (ع) فرمود: «اعلموا انَّه القرآن شافع مشفع». «بدانید قرآن شفاعت کنندهای است که شفاعتش پذیرفته میشود»شفاعت سالخوردگان مؤمن: کسانی که عمری در اسلام صرف کردهاند، چنان که در حدیثی ازپیامبر اکرم (ص) میخوانیم: «اذا بلغ الرجل التسعین غفرالله ما تقدم من ذنبه و ما تأخرّ و شفع فی اهله».
«هنگامی که انسان به نودسالگی برسد (و در مسیر ایمان سیر کند) خداوندگناهان گذشته و آینده او را میبخشد، و شفاعت او در خانوادهاش پذیرفته میشود»
شفاعت اعمال: عبادات نیز شفاعت میکنند، چنان که در حدیثی از رسول خدا (ص) آمده است : «الصیام و القرآن شفعان للعبد یوم القیامه».
«روزه و قرآن برای بندگان در قیامت شفاعت میکنند.»
از بعضی از روایات استفاده میشودکه اعمال نیک مانند امانتی که انسان در حفظ آن کوشیده است نیز در قیامت از انسان شفاعت میکند.
شفاعت خداوند
جالب این از بعضی روایات استفاده میشود که خود خداوند هم شفاعت گنهکاران را میکند، چنان که در حدیث دیگری ازرسول اکرم (ص) آمده است: «در قیامت پیامبران و فرشتگاه و مؤمنان شفاعت میکنند، و خداوند میفرماید شفاعت من باقی مانده است»روایات در این زمینه بسیار فراوان است و آن چه ذکر کردیم گوشهای از آن میباشد.
حکم اولی آیات قرآن آن است که در آخرت مطلقاً شفاعت و واسطهای نیست و هیچ کس حق قدم زدن ندارد. کارها فقط در اختیار خداست و احدی به حال احدی مفید نیست و کسی در کار کسی حق دخالت ندارد. مانند آیات زیر: «یَومَ لاتَملِکُ نفسُ لِنَفسٍ شیئاً وَالاَ مرُ یَومَئذٍلِلهِ »«ر روزی که هیچ کسی قادر به هیچ کاری نیست و درآن روز حاکم تنها با خداست»
«یَومَ لا یُغنی مَولیً شیئاً وَالاهُم یُنصَرُونَ » ««روزی که حمایت دوستی از دوستی سودی ندارد وآنها یاری نمیشوند»
همچنین است آیاتی که مطلق دوستی و شفاعت و دادو ستد را در آخرت نفی میکنند مانند این آیه «یا اَیُّها الذَینَ امَنوا اَنفِقوُا مِمَّا رَزَقناکُم مِن قَبلِ انیاتیَ یَومُ لا بَیعٌ فیهِ وَلا شَفاعَهٌ والکافِرونَ هُمُ الظّالِمُونَ »«ا ای اهل ایمان، ازآنچه روزی شما کردیم انفاق کنید پیش از آنکه روزی بیاید که کسی نه چیزی تواند خرید و نه دوستی و نه شفاعتی به کار آید و کافران دریابند که ستم بسیار کردهاند».
و آیاتی که فایده شفاعت را نفی کرده و آن را بیفایده میدانند مانند آیهی «وَاتَّقُوا یَوماً لا تَجزی نفسٌ عَن نَفسٍ شَیئاً وَلا یُقبَلُ مِنها شفاعهٌ وَلا یُؤخَذُ مِنها عَدلُ ولاهُم یُنصَروُون »«وو بترسید از روزی که کسی به جای دیگری مجازات نبیند و هیچ شفاعتی از کسی پذیرفته نشود و خدا و عوض نکنند و یاری نشون به موجب این آیات شفاعتی در آخرت نیست و اگر هم کسی دربارهی کسی سخن گوید مسموع نخواهد بود. لیکن با ملاحظهی آیات دیگر که شفاعت را به اذن خدا اثبات میکنند خواهیم دانست مقصود از آیات نفی، استقلال در شفاعت است. به عبارت دیگر آن دسته آیات میگویند، کسی در شفاعت به دیگران استقلال ندارد و نمیتواند به دون اذن خدا کاری کند ولی شفاعت پس از اجازهی خداوند مرحلهی دیگری است که آیات بسیاری آن را اثبات میکنند. مثل:
«ما مِن شَفیغٍ اِلاّمِن بَعدِ اَذنِهِ» «هیچ کس شفیع نیست مگر بعد از اجازه او » و در آیهی ««وَکُم مِن مَلَکٍ فِی السَّمواتِ لا تُغنی شَفاعَتُهُم شَیئاً اِلاّ مِن بَعدِ اَن یَاذَنَ اللهُ لِمَن یَشآءُ وَیَرض ««وچه بسیار فرشته در آسمانها هستند که شفاعتشان هیچ سودی ندهد جز بعد از آن که خداوند، بر کسی که بخواهد و خشنود باشد اجازه دهدد» منضای این این آیات است که بعد از اذن خدا شفاعت هست. ملائکهی آسمان شفاعت میکنند ولی شفاعتشان فایدهای ندارد مگر پس از اذن خدا.
واسطههای هدایت: و در کل شافعان قیامت بعد از اذن خداوند آنانی هستند که در دنیا واسطهی فیض و هدایتاند. این قاعده از قرآن با کمک روایات به بهترین وجهی استفاده میشود. توصیح این که به تصریح قرآن از جملهی شفعاء روز قیامت ملائکهاند چنان که در آیهی 26 نجم گذشت. ملائکه در دنیا واسطهی فیض و هدایت اند و حتی عدهای از آن بزرگواران در دنیا نیز پیوسته برای اهل ایمان استغفار میکنند.
این فرشتگان چنان که در دنیا چنین محل فیضاند و حتما دعای آنها در پیشگاه خداوند مقبول است. ایضاً در آخرت شفیع خواهند بود.
آیهی دیگری که شافعان قیامت را معرفی میکند این آیه است:
«ولا یَملِکُ الذّینَ یَدعُونَ مِن دُونِهِ الشَفاعَهَ اِلاّ مَن شَهِدَ بِالحَقِّ وَهُم یَعلَمُونَ » ««آنانی که غیر از خدائی میخوانند قادر به شفاعت نیستند مگر کسانی که بر حق گوهی دهند، درحالی که میدانند».
مراداز حق چنان که گفتهاند توحید است یعنی بتها و معبودان دروغین مالک شفاعت نیستند بلکه مالک شفاعت آنهاهستند که دانسته و از روی علم به توحید اقرار کردهاند.
جملهی «شَهِدَ بِالحَقِّ و هُم یَعلَمُون»، شامل انبیاء، ائمه، علماء و صلحاء و غیرهم است. بنابراین اینها همه در قیامت شفیعاند چنان که در نقل روایات آورده شد و اینها همه در دنیا واسطهی فیض و هدایتاند.
آثار و شروط شفاعت
شرط اول: پرهیز از گناه: با توجه به اینکه شفاعت به معنی صحیح قیود و شرایط فراوانی در چند جهت دارد، کسانی که معتقد به این اصلند برای اینکه مشمول آن شوند ناگزیرند شرایط آن را فراهم سازند، و از یک دگرگونی عمیق و هم جانبه در وضع خویش روشن کنند، و برای رسیدن به مقام ارتضاء و برقرار ساختن عهد الهی از گناه توبه کنند، و یا حداقل در آستانه توبه قرار گیرند.شرط دوم: پیوند با شفیع: و از طرفی برای برقرار ساختن پیوند میان خود و شفاعت کننده از صفات او اقتباس کنند و یک نوع شخصیت، هر چند ضعیف میان خود و او برقرار سازند، یعنی همان طور که در شفاعت تکوینی آمادگی و سنخیت، و تسلیم در برابر عومل تکامل، شرط تأثیر علل تکوینی لازم است، در مرحله شفاعت تشریعی نیز برای رسیدن به نتیجه این گونه آمادگیها لازم است.
شرط سوم: خشنودی خدا: به موجب آیهی «یَعلَمُ ما بَینَ اَیدیهِم وَ ما خَلفَهُم وَلایَشفَعُونَ اَلاّ لِمَنِ ارتَضی وَهُم مِن خَشیَهِ مُشفِقُونَ»
«(خدا) آنچهرا پیش روی دارند یا پشت سرگذاشتهاند میداند، و شفاعت کسی را نمیکنند مگر آن که خدا از او خشنود است، و از خشیت او بیمناکند».
شفاعت شدگان کسانی هستند که خدا از آنها راضی است
و به موجب آیهی «لا یَملِکونَ الشَّفاعَهَ اِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عَندَالرَّحمنِ عَهداً»
«هیچ کس مالک شفاعت نباشد، مگر کسی که از خدای مهربان عهدی دارد.»
بنابرآن که مراد از آیه و از عهد، توحید است، اهل توحید، اهل شفاعت اهل نتیجه آن که برای کفار ومشرکان شفاعتی نیست که نه عهدی عندالله دارد و نه خدا از آنهاراضی است.
و به موجب روایات شفاعت شدگان گناهکاران اهل توحیداند و در بعضی هست که همه به شفاعت رسول خدا محتاج خواهند بود.
بزرگترین اشکالی که دربارهی شفاعت کردهاند آن است که شفاعت موجب تجری به گناه بلکه موجب تشویق به گناه است.
فواید شفاعت
امید به خدا: بالاترین اثر مثبت شفاعت این است که انسان را به خدا امیدوار میکند و روح یأس و نومیدی را از انسان میزداید.در حقیقت منشأ فلسفه شفاعت این است که اصل در آفرینش جهان رحمت است و امیدموجودات به رحمت پروردگار موجب تداوم آنها میگردد.
لذا، پروردگار جهان دریچههای رحمت خویش را به سوی انسانها باز کرده است و هر کس به اندازه عمل خیری که انجام میدهد از آن سیراب میشود.
پیامبر اکرم (ص) در خطبهای که در اواخر عمرشان برای مسلمین ایراد فرمود دو عامل را برای نجات و رستگاری معرفی کرد: عمل و رحمت. «ای مردم!»
مایوس نبودن: از جمله آثار و نتایج شفاعت، زدودن روح یأس ونومیدی از انسان است و مایه این میشود که انسان هیچ گاه از رحمت خدا مأیوس نگردد.
«شخصی شصت نفر از سادات را گردن زد و روزههای خود را نیز میخورد. وقتی از او سؤال کردند:»
خداوند در قرآن یأس و نومیدی را در سر حد کفر میداند و میفرماید:
«وَلا تَأیسُوا مِن رُوحِ اللهِ اِنَّهُ لا یَأیَسُ مَن رُوحِ اللهِ اِلاَّ القَومُ الکافِرونَ.»
«از رحمت خدا مأیوس نشوید؛ چون تنها کافران هستند که از رحمت خدا مأیوس میشوند».
ایجاد انگیزه برای تحصیل شرائط شفاعت:
کسی که امید به شفاعت داشته باشد سعی و تلاش میکند که خود را بر انجام کارهای نیک و خیر وادار کند تا مورد شفاعت اولیاء الهی قرار بگیرد و عملی انجام دهد تا خداوند از عمل و گفتار او راضی باشد.
همان طوری که در روایات گذشته گفته شد خداوند اجازه برای شفاعت کسی میدهد که از گفتار او راضی باشد. «وَ رِضیَ لَهُ قَولاً»
شفاعت امید به رحمت خدا: ولی باید دانست که شفاعت فقط امیدواری ایجاد میکند و از یأس باز میدارد توضیح آن که به موجب آیهی «اَفَاَمِنوُا مَکرَاللهِ فَلا یَأمَنُ مَکرَ اللهِ اِلاَّ القومُ الخاسِرون »«آ آیا از مکر خدا در امان شدهاند؟ کسی از مکر خداوند ایمن نمیشود مگر مردم زیان کار» نباید از مکر خدا و قهر او ایمن بود.
به موجب آیهی «یا بَنِیَّ اذهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِن یُوسُفَ وَاخیرِ وَلا تَیاَسُوامِن رَوحِ اللهِ اِنَّهُ لا یَباَسُ مِن رَوحِ الله اِلاَّ القَومُ الکافِرُونَ.»
«ای فرزندم! بروید از یوسف و برادرش تحقیق کنید و از رحمت خدا نومید مباشید، که جز کافران هیچ کس از رحمت خدا نومید نیست»
نمیتوان از رحمت خدا ناامید شد زیرا این هر دو از گناهان کبیره است، بندهی مؤمن کسی است که پیوسته بین خوف و رجاء باشد عقیده به شفاعت فقط باعث رجاء است.
میدانیم که خداوند غفور و رحیم است ولی هیچ گاه نگفتهاند غفور و رحیم بودن خدا موجب تشویق به گناه است. «به موجب آیهی» اَنَّ اللهَ لا یَغفِرُ اَن یُشرَکَ بِه وَ یَغفِرُ مادونَ ذلِکَ لِمَن یَشاءُ باللهِ فَقَدِافتَری اِثماً عَظیماً «خدا مشرکان به او را نمیآمرزد و گناه کمتر از شرک هر کس را که بخواهد میآمرزد و کسی که برای خدا شریک قایل شود به خدا نهمت زده، که همانا آن گناهی بزرگ است»
حضرت ابراهیم (ع) به خدا عرض میکند «رَبَّنَا اغفِرلی وَلِوالِدَیَّ وَلِلمُؤمِنینَ یَومَ یَقُومُ الحِساب» «پروردگار ما، مرا و والدین مرا و مؤمنان را روزی که حساب برپا شود ببخشا».
حال آن که دعای او مقبول درگاه خدا است و برای مؤمنان در روز قیامت مغفرت خواسته است.
یعقوب به پسران گناهکارش میگوید: «قالَ سَوفَ اَستَغفِرُلَکُم رَبِّی اِنَّهُ هُوَ الغََفُوُرالرَّحیم »گفت:بزودی از خدایم برای شما آموزش میطلبیم که او آمرزنده و مهربان اس».
به رسو خدا (ص) دستور میرسد برای خودت و امتت استغفار کن.
«فَاعلَمُ اَنَّهُ لا اِلهَاِلاَّ اللهُ یَعلَمُ مُتُقَلَّبَکُم وَ مَتولکُم»
«پس بدان به درستی که جز خدا معبودی نیست و برای گناه خود و مردان و زنان مؤمن درخواست آمرزش کن که خدا به فرجام و جایگاه شما داناست».
حاملان عرش و دیگر فرشتگان پیوسته به مؤمنان استغفار میکنند و «فَاغفِرللِذین تابوا» میگویند.
آیا اینها غیر از شفاعت است؟ آیا اینهاموجب تشویق به گناه است؟
آیا وجود دکتر و دارو و عمل جراحی مشوق و موجب آن است که ما عملاً شکم خویش را بشکافیم؟ نه بلکه وجود آنه باعث اطمینان خاطر است که مبادا به دردما خواهند خورد.
از طرف دیگر روشن نیست که همهی گناهان مورد شفاعت خواهند بود چنان که در روایات بعضی از گناهان نام برده شده که مورد شفاعت نخواهند بود.
خلاصه شفاعت مورد رجاء وامید است نه موجب تشویق به گناه.
دیدگاه معتزله و شفاعت:
به عقیدهی معتزله شفاعت برای مطیعیین و توبه کاران است و باعث ترفیع مقام آنها خواهد بود ولی به عقیدهی امامیه شفاعت برای گناهکاران اهل ایمان است.معتزله آیات شفاعت را اختصاص دادهاند به اهل طاعت نه اهل گناه و معصیت.
میگویند: اهل گناه تا ابد در آتش بصورت جاودانه خواهند ماند اگر توبه نکنند و این یکی از اصلیترین اصول اعتزال است یعنی ابدی بودن گناهکار در آتش اگر بدون توبه مرده باشد و این حکم اجتهادی است
شفاعت گناهان را از بین میبرد و یا درجه را بالا میبرد شفاعت فکر جدید وابتکار اسلام نیست بلکه فکری است رایج بین همهی امتها عالم و اسلام آن را پاک و مهذّب نمود.
چرا توبه کاران به شفاعت نیازمندند؟
در این جا سؤال پیش میآید که چرا توبه کاران نیز به شفاعت نیازمند؟ با اینکه توبه طبق اعتقادات مسلم مذهبی موجب آمرزش گناه میگردد.
دلیل این موضوع دو چیز است:
1- توبه کاران نیز برای افزایش مقامات معنوی و پرورش و تکامل و ارتقاء مقام نیاز به شفاعت دارند اگر چه نیازشان در زمینه جرم و گناه با توبه برآورده شده است.
2- اشتباه بزرگی که برای بسیاری در زمینهی تأثیر توبه رخ داده موجب این گونه اشکالات میشود و آن این است که تصورشان این است که توبه و ندامت و پشیمانی از گناه میتواند انسان را به حالت قبل از گناه درآورد و به تعبیر دیگر توبه مراحلی دارد و ندامت از گناه و تصمیم برای پاک بودن در آینده تنها مرحلهی نخستین است.
مرحله نهایی آن به این حاصل میشودکه توبه کار از هر نظر به حالت روحانی قبل از گناه درآید و در این مرحله است که شفاعت شافعان و پیوند و ارتباط با آنها میتواند اثربخش باشد.
شاهد بر این سخن همان است که در آیات مربوط به استغفار میبینیم که علاوه بر توبه شخص مجرم، استغفار پیامبر (ص) شرط پذیرش توبه قرارداد، شده است و همچنین دربارهی توبه برادران یوسف استغفار یعقوب برای آنها، و از همه روشنتر استغفار فرشتگان برای افرادی که نیکوکار و صالح و مصلحند.
دیدگاه وهابیت
نخست توجه به این موضوع لازم است که وهابیها که درد و قرن اخیر به رهبری «محمدبن عبدالوهاب» سرزمین حجاز را تحت نفوذ افکار خود قرار دادهاند در معتقدات تند و حاد خود که بیشتر درزمینهی توحید است تنها با شیعه مخالفت ندارند بلکه با اکثر مسلمانهای اهل تسنن نیز شدیداً مخالفند.روی هم رفته پیروان این مکتب همانند محمدبن عبدالوهاب افرادی خشن و غیرقابل انعطاف و قشری و متعصبند و بیش از آنچه روی منطق تکیه کنند، شدت عمل و خشونت به هرج میدهند، و دانسته یا ندانسته مسائل اسلامی را خلاصه در مبارزه کردن با چند مسأله همانند موضوع شفاعت و زیارت قبور و توسل کرده، و عملاً مردم را از مباحث مهم اجتماعی اسلام مخصوصاً آنچه مربوط به عدالت اجتماعی و محو آثار استعمار و مبارزه منطقی با غلبهی روح مادیگری و مکتبهای الحادی است دورنگه داشتهاند.
در هر صورت آنها در مورد مسألهی شفاعت چنین میگویند: هیچ کس حق ندارد از پیامبر (ص) شفاعت بطلبد و مثلاً بگوید: «یا محمد اشفع لی عندالله» زیرا خداوند میگوید: «وان المساجدلله فلاتدعوا مع الله احداً»
در رسالهی «کشف الشبهات» نوشتهی محمد بن عبدالوهاب چنین میخوانیم:
«اگر کسی بگوید ما میدانیم خدا به پیامبر (ص) مقام شفاعت بخشیده وبه اذن و فرمان او میتواند شفاعت کند و چه مانعی دارد ما آنچه را که خدا به او بخشیده از او تقاضا کنیم؟»
در پاسخ میگوئیم درست است که خدا به او مقام شفاعت داده ولی با این حال نهی کرده است که از او شفاعت بطلبیم! و گفته است: «قال تدعو مع الله احداً»
بعلاوه مقام شفاعت منحصر به پیامبر نیست، فرشتگان و دوستان خدا نیز این مقام را دارند، آیا میتوانیم از آنها نیز درخواست شفاعت کنیم؟ اگر کسی چنین بگوید، پرستش و عبادت بندگان صالح خدا را کرده است
و نیز نامبرده در رسالهی «اربع قواعد» سخنی دارد که خلاصهاش این است:رهایی از شرک تنها به شناسایی چهار قاعده ممکن است.
چهار قاعدهی وهابیون
1- کافری که پیامبر (ص) با آنها نبرد کرد اقرار داشتندبه اینکه:خداوند خالق و رازق و تدبیرکنندهی جهان هستی است چنان که قرآن میگوید:
«قل من یرزقکم من السماء و الارض….. و من یدبر الامر فسیقولون الله »ولی این اقرار و اعتراف هرگز آنها را در زمرهی مسلمانان قرار نداد.
2- آنها میگفتند: توجه ما به بتها وعبادت ما از آنها تنها به خاطر طلب قرب و شفاعت میباشد، «و یقولون هؤلاء شفعائنا عندالله»
3- پیامبر (ص) تمام کسانی را که عبادت غیرخدا میکردند محکوم ساخت، اعم از آنها که عبادت فرشتگان و انبیاء و صالحین میکردند یا آنها که اشجار و احجار و خورشید و ماه را میپرستیدند و هیچ گونه تفاوتی در میان آنها قائل نشد.
4- مشرکان عصر ما در مسیرشرک از مشرکان زمان جاهلیت بدترند!، زیرا آنهابه هنگام آرامش، عبادت بتها میکردند ولی در شدت و سختی به مقتضای «فَاِذَا رَکِبُوا فِی الفُلکِ دَعَوُاللهَ مُخلِصِینَ الدِّین » تنها خدا را میخواندند، ولی مشرکان زمان ما در حالت آرامش و سختی هر دو متوسل به غیرخدا میشوند.
عجیب این که این گروه وهابیان درنسبت دادن شرک به سایر مسلمانان و کسانی که با عقاید آنان هماهنگی ندارند، اعم از سنی و شیعه، به اندازهای جری وجسور هستند که خون و مال مسلمانان دیگر را به سادگی مباح و حلال میشمرند، و قتل آنها را، خیلی آسان، مجاز میدانند، همانطور که در طول تاریخ خود، بارها عملاً نیز این مطلب را نشان دادهاند.
1- محمدبن عبدالوهاب برداشت نادرستی دربارهی «توحید» و «شرک» دارد و تمام کسانی را که از پیامبر اسلام (ص) تقاضای شفاعت عندالله کنند- در حالی که مواقف صریح آیات وروایات است-مشرک و کافر میداند و جان ومال و ناموس آنها را مباح میشمرد.
به یقین همهی مسلمانان اعم از سنی و شیعه (به جز وهابیها) از پیغمبر اکرم (ص) طلب شفاعت عندالله میکنند، بنابراین همه آنها کافرند و خون و جان و مال و زنانشان بر وهابیها حلال است!
2- از این هم فراتر رفته و با صراحت میگوید: مشرکین زمان ما از مشرکان عصرپیامبر (ص) که آن حضرت با آنها جنگیدند، بدترند! به دو دلیل:
اولاً، مشرکان زمان پیامبر (ص) تنها در حال آرامش به غیرخدا متوسل میشدند ولی- طبق آیات قرآن- هنگامی که گرفتار بلا میشدند (مثلاً گرفتار امواج خروشان دریایی) خدا را خالصانه میخواندند (فَاِذَا رَکِبُوا فِی الفُلکِ دَعَوُاللهَ مُخلِصِینَ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُم إِذَاهُم یُشرِکُون) 2
ولی مشرکان زمان ما در هر دو حال به غیرخدا متوسل میشوند هم در رفاه و هم در بلا!.
ثانیاً، مشرکان جاهلیت سنگ و چوبی را میپرستیدند که مخلوق و مطیع خدا است! ولی مشرکان عصر ما افراد فاسق را میپرستند (که به ظاهر منظورش بعضی از سران صوفیه است) به این ترتیب خون و مال وناموس آنها مباحتر است!
البته این برداشتها حاصل یک سلسله مغالطههاست. در اینجا منظور روشن ساختن ریشهی خشونت آنها نسبت به جان و مال مسلمین غیر وهابی است.
3- نمونهی دیگری از خشونت آنها این است که مخالفان خود را که جمعی از بزرگان علمای اهل سنت هستند- هنگام گفتگو با القاب زشت و توهین آمیز یاد میکند، به عنوان مثال:
در یک جا میگوید: أیّها المشرک! (ای مشرک).
در جای دیگر اعداء الله! (دشمنان خدا).
در جای دیگر للمشرکین شبهه اخری (مشرکان ایراد دیگری دارند!).
در جای دیگر هولاء المشرکین الجهال (این مشرکان جاهل!).
و در جای دیگر میگوید یک نفر عامی بیسواد بر هزار نفر از علمای مشرکین (مسلمانانی که معتقد به شفاعت هستند) غلبه پیدا میکند.
همان گونه که قبل از این اشاره شد امام این مذهب بهرهی کمی از معلومات اسلامی داشته است و به نظر میرسد از پاسخگوییهای علمای بزرگ عصبانی بوده، لذا آنها را با انواع کلمات اهانتآمیز خطاب و همه را متهم به شرک و کفر و جهل میکند، در حالی که قرآن مجید با صراحت میگوید: «به کسانی که اظهار اسلام میکنند و از در صلح در میآیند نگویید مسلمان نیستید تا اموال آنها را به عنوان غنایم به چنگ آورید.
دیدگاه وهابیت در مورد شفاعت:
وهابیون معتقدند اگر از پیامبر (ص) یا امامان اهل بیت (ع) یا صالحان دیگر تقاضای شفاعت کنند، «مشرک»! اندآنها به قدری در این راه تندروی میکنند که پیشوای آنان دررسالهی «کشف الشبهات» این مشرکان را به دو دلیل بدتر از بت پرستان زمان جاهلیت میشمرد و تصریح میکند، با این که آنها نه اعتقاد به معاد داشتند، نه نماز میخواندند و نه چیزی از فرائض اسلام را بجا میآوردند، پیامبراسلام (ص) را ساحر و واجب القتل، وقرآن را سحر میشمردند، باز هم بر مشرکان عصر ما (آنها که همه چیز را قبول دارند و متعبد به تمام آداب اسلام هستند و فقط از پیغمبر اکرم) ص طلب شفاعت میکنند برتری دارند!! و تصریح میکند شرک آنها سبکتر از شرک اینهاست! چرا؟
زیرا آنها در حال رفاه «بت» میپرستیدند، ولی در حال سختی (به عنوان مثال هنگامی که گرفتار امواج خروشان و خطرناک دریا میشدند) خدا را با اخلاص میخواندند!
آیا کسی این گونه سخنان دور از منطق را در دنیای امروز میپذیرد!؟
چه مشکلی از نظر توحیدی در اصل مسألهی شفاعت نهفته شده که این همه کافر و مشرک و مهدورالدم درست کردهاند!؟
آیا شیخ الاسلام کشف تازهای در این مسأله کرده که برهمهی علمای اسلام در طول تاریخ جز او و جناب ابن تیمیه مخفی مانده است!؟
حقیقیت این است که اصل مسألهی شفاعت ضمن آیات فراوانی از قرآن مجید به اثبات رسیده و به اجماع علمای اسلامی از مسلمات است، حتی وهابیها نیز منکر اصل شفاعت نیستند و با صراحت به آن معترفند.
نکتهی دیگر، عدم امکان شفاعت شفیعان، بدون اذن خدا نیز از مسلمات است، زیرا در بیش از پنج آیه از قرآن به این موضوع تصریح شده از جمله در آیه الکرسی میخوانیم: «مَن ذَالَّذِی یَشفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذنِهِ»
«چه کسی نزد خداوند – جز به اذن او –شفاعت میکند!؟»
توحید افعالی میگویدهمه چیز در عالم باید به اذن خدا صورت گیرد و کسی همتا و شریک او نیست، اگر شفاعتی هم صورت میگیرد به اذن و فرمان او است و از آنجا که او حکیم است، اذن و اجازهاش نیز براساس حکمتی انجام میگیرد و دربارهی کسانی اجازهی شفاعت میدهد که لیاقت شفاعت را داشته باشند و در طریق عصیان، تمام پلهای پشت سرخود را ویران نکرده باشند.
تا اینجا همهی مسائل مورد توافق است، پس اختلاف در کجاست؟
اختلاف در این است که علمای اسلامی میگویند تقاضای از پیغمبر (ص) نسبت به چیزی که خدا به او داده (یعنی مقام شفاعت) کار شایستهای است و نه تنها مخالف توحید نیست، بلکه مؤیّد آن است، ولی وهّابیها میگویند اگر از او تقاضای شفاعت کنی کافر و مشرک و مباح الدم و المال میشوی!
شبهه پنجم
آیا شفاعت باطل است؟ نه، زیرا به اتفاق همهی علما جایز است.آیا پیامبر اسلام (ص) مقام شفاعت ندارد؟ همه میگویند البته دارد.
میگوییم ما هرگز پیامبر (ص) و خاندان او را پرستش نمیکنیم و درخواست شفاعت ربطی به عبادت و پرستش ندارد.
آیا شفاعت موجب جرأت بر معصیت نمیشود؟
آیا امید به شفاعت مایهی جرأت انسان به گناه و معصیت نمیشود؟ آیا شفاعت تشویق به گناه نیست؟ آیا شفاعت باعث نمیشود که انسان به امید پیشوانه قوی مانند ائمه و اولیاء الهی مرتکب انواع گناهان شود؟ و خلاصه آیا شفاعت موجب تجری بر گناه نخواهد شد؟
پاسخ شبهه
اولاً: کسی که امید به شفاعت دارد جرأت معصیت نمیتواند بکند. چون میترسد شرط شفاعت را از دست بدهد.مثلاً؛ با قطع رحم، غیبت کردن و دروغ گفتن تمام اعمال خیری که باعث زمینه شفاعت شده بودند باطل کند.
پس شفاعت نه تنها مایهی جرأت بر گناه نمیشود بلکه در انسان امیدواری ایجاد میکند و مایهی این میشود که انسان هیچ گاه از رحمت خدا مأیوس نگردد.
ثانیاً: همان گونه که در بحثهای گذشته اشاره شد، انسان با عمل صالح خودش که در اختیار دارد به مقامی میرسد که مورد توجه ائمه و اولیاء الهی قرار بگیرد تا آن مقدار از لغزشهایی که از هر انسانی سرمیزند پاک و منزه گردد و از عذاب روز قیامت نجات یابد.
لذا قرآن کریم میفرماید: «وَلا یَشفَعُونَ اِلاّ لِمَنِ ارتَضی»
«آنها کسی را شفاعت میکنند که خداوند از آنها رضایت داشته باشد».
وهم چنین پیامبر گرامی اسلام در آخرین خطبهاش به عمل توأم با رحمت اشاره داشت که دو عامل و رکن اساسی رستگاری و نجات انسان هستند.
ثالثاً: هیچ گونه تضمینی در آیات و روایات دیده نمیشود که هر گنهکاری به شفاعت برسد اولیاء الهی آنها را مورد شفاعت خودشان قرار بدهند. بلکه به صورت یک عامل احتمالی مطرح شده است که با شرائط خاصی نصیب انسانها میگردد.
شبهات شفاعت
شبهه اول:
با وجود آیات نفی شفاعت، چگونه میتوان اعتماد به تحقق آن داشت؟نخستین شبهه در مورد شفاعت این است که چندین آیهی قرآن کریم دلالت دارد بر اینکه در روز قیامت شفاعت دربارهی هیچ کس پذیرفته نمیشود از جمله آیه (48) بقره: وَاتَّقوا یَوماً لا تَجزی نَفسٌ عَن نَفسٍ شَیئاً وَلا یُقبَلُ مِنها شَفاعَهٌ وَلا یُؤخَذُ مِنها عَدلٌ وَلاهُم یُنصَرونَ بترسید از روزی که هیچ کس به هیچ وجه از دیگری کفایت نمیکند و از هیچ کس شفاعتی پذیرفته نمیشود و از کسی عوض و بدل گرفته نمیشود و نه مورد یاری واقع میشوند.
پاسخ این است که این گونه آیات در مقام نفی شفاعت استقلالی وبیضابطه است که کسانی که به آن معتقد بودند. مضافاً به اینکه، آیات مزبور عام است و میتوان قانون کلی را به وسیلهی آیاتی که دلالت برپذیرش شفاعت باذن الله وضوابط معین دارد تخصصین زد چنانکه اشاره شد.
شبهه دوم:
آیا لازمهی شفاعت تأثیرگذاری دیگران برخدای متعال نیست؟خیر، زیرا پذیرفتن شفاعت به معنای تحت تأثیر قرار گرفتن خدا نیست. چنان که قبول توبه و استجابت دعا نیز چنین لازمهی نادرستی ندارد بلکه در همهی این موارد، کارهای بندگان، موجب آمادگی برای پذیرش رحمت الهی است. باصطلاح «شرط قابلیت قابل است نه شرط فاعلیت فاعل» در قابل دگرگونی ایجاد میشود نه در فاعل.
شبهه سوم:
آیا لازمهی شفاعت این نیست که شفاعت کنندگان دایهی مهربانتر از مادر، باشند؟خیر زیرا دلسوزی و مهربانی شفاعت کنندگان، پرتوی از رحمت بیپایان الهی است وبه دیگر سخن: شفاعت، وسیله و راهی است که خدای متعال خودش برای آمرزش بندگان گنهکارش قرار داده و در حقیقت، تجلی و تبلور بالاترین رحمتهای اوست که در بندگان شایسته و برگزیدهاش نمایان میشود چنانچه دعا و توبه نیز وسایل دیگری هستند که او خودش برای قضای حوائج و آمرزش گناهان عنایت فرموده و مقرر کرده است.
شبهه چهارم:
رابطهی شفاعت با عدل الهی را توضیح دهید؟اگر حکم الهی به عذاب گنهکاران، مقتضای عدالت باشد، پذیرفتن شفاعت دربارهی آنان خلاف عدل خواهد بود و اگر نجات از عذاب- که مقتضای پذیرفتن شفاعت است-عادلانه باشد حکم به عذاب که قبلاً وجود داشته غیرعادلانه بوده است.
جواب این است که هریک از احکام الهی- چه حکم به عذاب قبل از شفاعت و چه حکم به نجات از عذاب بعد از آن-موافق عدل وحکمت است ومعنای عدالت وحکمیانه بودن هر دو، جمع بین ضدین نیست، زیرا موضوع آنها تفاوت دارد، زیرا: حکم به عذاب الهی، مقتضای ارتکاب گناه است. صرفنظر از مقتضیاتی که موجب تحقق شفاعت و پذیرش آن در حق گنهکار میشود و حکم به نجات از عذاب، به موجب ظهور مقتضیات مزبور است و تغییر حکم به تبعیت از تغییر قید موضوع، نظایر فراوانی در احکام و مقررات به تبعیت از تغییر قید موضوع، نظایر فراوانی در احکام و مقررات تکوینی و در احکام و قوانین تشریعی دارد و همچنان که عادلانه بودن حکم منسوخ نسبت به زمان خودش و منافاتی، با عادلانه بودن حکم ناسخ در زمان بعد از نسخ ندارد و حکیمانه بودن تقدیر بلاء قبل از دعا یا دادن صدقه، منافاتی با حکیمانه بودن رفع آن بعد از دعاء و صدقه ندارد همچنین حکم به آمرزش گناه بعد از شفاعت هم، منافاتی با حکم به عذاب قبل از تحقق شفاعت نخواهد داشت.
شبهه پنجم:
آیا شفاعت موجب تغییر سنت الهی نیست؟اشکال دیگری که مطرح شده این است که خدای متعال پیروی از شیطان را موجب دچار شدن به عذاب دوزخ دانسته است.
(43 و 42) حجر: اِنّ عِبادی لَیسَ لَکَ عَلَیهِم سُلطانٌ اِلاّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الغاوین و انَّ جَهَنَّمَ عِدُهُم اَجمَعینَ: تحقیقاً تو ای ابلیس بر بندگان من تسلطی نخواهی داشت مگر گمراهانی که از تو پیروی کنند و وعدگاه همگی ایشان در دوزخ است. درحقیقت عذاب کردن گنهکاران در عالم آخرت، یکی از سنتهای الهی است و میدانیم که سنتهای الهی قابل تغییر و تبدیل نیست، چنانکه درآیهی (43) فاطر فرموده: فَلَن تَجِدَ لِسُنَّهِ اللهِ تَبدیلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّهِ اللهِ تَحویلاً. هرگز برای سنت الهی تبدیل وتغییری نخواهی یافت. پس چگونه امکان دارد با شفاعت، سنت الهی تقض شود و تغییر یابد!؟
جواب این است که پذیرفتن شفاعت دربارهی گنهکاران واجد شرائط هم، یکی از سنتهای تغییرناپذیر الهی است و هیچ سنتی با وجود مقتضیات و شرایط وجودی و عدمی آن تغییرناپذیر نیست، ولی عباراتی که دلالت بر این سنتها میکند غالباً در مقام بیان همگی قیود موضوع و شرایط مختلف آن نیست، و از این رو مواردی یافت میشود که ظاهر آیات مربوط به چند سنت مختلف، شامل آنها میگردد در صورتی که در واقع مصداق آیهی اخصّ و تابع ملاک اقوی است. پس هر سنتی با توجه به قیود وشرایط واقعی موضوعش (و نه تنها قیود و شرایطی که درعبارت آمده است) ثابت وتغییرناپذیر است و از جملهی آنها سنت شفاعت است که نسبت به گنهکاران خاصی که واجد شرایط معینی و مشمول ضوابط مشخصی باشند، ثابت و غیرقابل تبدیل میباشد.
شبهه ششم:
آیا وعدهی شفاعت، باعث گستاخی گنهکاران نمیشود؟خیر زیرا مشمول شفاعت و مغفرت واقع شدن، مشروط به شرایطی است که شخص گنهکار نمیتواند یقین به حصول آنها پیدا کند و از جمله شرایط شفاعت شدن این است که ایمان خود را تاواپسین لحظات حیاتش حفظ کند و میدانیم که هیچ کس نمیتواند به تحقق چنین شرطی یقین داشته باشد.
از سوی دیگر، کسی که مرتکب گناهی شد، اگر هیچ امیدی به آمرزش نداشته باشد، گرفتار یأس و نومیدی میشود و همین نومیدی انگیزهی ترک گناه را در او ضعیف میکند و به ادامهی راه خطاء وانحراف میکشاند. از این روست که روش تربیت مربیان الهی این است که همواره مردم را بین خوف و رجاء نگهدارند، و نه چندان به رحمت الهی امیدوارشان کنند که دچار «اَمن از مکر الهی» شوند و نه چندان آنان را از عذاب بترسانند که گرفتار «یأس از رحمت الهی» گردند و چنانکه میدانیم اینها از گناهان کبیره به شمار میروند.
شبهه هفتم: توضیح دهید که شفاعت منافاتی با استناد سعادت افراد به سعی و کوشش خودشان ندارد؟
آیه شریفه: «واََن لَیسَ لِلاِنسانَ اِلاّ ما سَعی» تنها تلاش و کوشش خود شخص است که او را به سعادت میرساند.
توضیح: سعی و کوشش شخص برای رسیدن به مقصود، گاهی بطور مستقیم انجام میگیرد و تا پایان راه ادامه مییابد و گاهی بطور غیرمستقیم و با فراهم کردن مقدمات.
شخصی که مورد شفاعت قرار میگیرد، سعی وکوششی در تحصیل مقدمات سعادت انجام میدهد، زیرا ایمان آوردن و تحصیل شرایط استحقاق شفاعت، کوشش و تلاش در راه رسیدن به سعادت، محسوب میشود و هر چند تلاشی ناقص و نارسا باشد و به همین جهت مدتی گرفتار رنجها و سختیهای برزخ و عرصات آغازین و رستاخیز میشود ولی به هر حال خودش ریشهی سعادت یعنی ایمان را در زمین دلش غرس کرده و احیاناً آن را با اعمال شایستهای آبیاری کرده به گونهای که تا پایان عمرش در دنیا نخشکد، پس سعادت نهائیش مستند به کوشش و تلاش خودش میباشد هر چند شفاعت کنندگان هم به نحوی تأثیر در بارور شدن این درخت دارند، چنانکه در دنیا هم کسان دیگری مؤثر در هدایت و تربیت انسانها هستند و تأثیر آنان به معنای نفی سعی و کوشش خود فرد نیست.
نتیجهگیری
و در آخر به خطبهی 176 نهج البلاغه اشاره نموده:«آگاه باشید! همانا این قرآن پنددهندهای است که نمیفریبد، و هدایت کنندهای است که گمراه نمیسازد، و سخنگویی است که هرگز دروغ نمیگوید. کسی با قرآن همنشین نشد مگر آن که بر او افزود یا از او کاست، درهدایت او افزود و از کوردلی و گمراهیاش کاست.»
آگاه باشید! کسی با داشتن قرآن، نیاز ندارد و بدون قرآن بینیاز نخواهد بود.
پس درمان خود را از قرآن بخواهید در سختیها از قرآن یاری بطلبید، که در قرآن درمان بزرگترین بیماریها یعنی کفر ونفاق و شرکشی و گمراهی است، پس به وسیله قرآن خواستههای خود را از خدا بخواهید، و با دوستی قرآن به خدا روی آورید، و به وسیله قرآن از خلق خدا چیزی نخواهید، زیرا وسیلهای برای تقرب بندگان به خدا، بهتر از قرآن وجود ندارد.
آگاه باشید! که شفاعت قرآن پذیرفته، و سخنش تصدیق میگردد، آن کس که در قیامت، قرآن شفاعتش کند، بخشوده میشود، و آن کس که قرآن از او شکایت کند محکوم است، در روز قیامت ندا دهندهای بانگ میزند که: «آگاه باشید امروز هر کس گرفتار بذری است که کاشته و عملی است که انجام داده، جز اعمال منطبق با قرآن».
پس شما در شمار عمل کنندگان به قرآن باشید، از قرآن پیروی کنید، با قرآن خدا را بشناسید، وخویشتن را با قرآن اندرز دهید، و رأی و نظر خود را برابر قرآن متهم کنید، و خواستههای خود را با قرآن نادرست بشمارید.
پیامبر ختمی مرتبت در آخرین خطبه خود میفرماید:
«ای مردم! خداوند با هیچ کس خویشاوندی ندارد و هیچ رابطهای برای جلب منفعت و دفع ضرر وجود ندارد مگر عمل، آگاه باشید که ادعای گزاف نکنید و آرزوی بیجهت نداشته باشید. قسم به آن کسی که مرا به حق و حقیقت فرستاد آنچه که موجب نجات انسان میشود عمل توأم با رحمت الهی است و من که پیامبر هستم اگر عصیان میکردم سقوط کرده بودم. خدایا آیا تبلیغ کردم؟»
منابع و مأخذ
1-قرآن کریم ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، انتشارات سروش، 1371 ش2-صدوق، علی ابن بابویه، من الایحضره الفقیه، تهران انتشارات آفتاب، 1376 ش
3- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تحقیق سیدابراهیم میانجی و محمدباقر بهبودی، بیروت، انتشارات الوفاء ج دوم، 1403 ق.
4- طبرسی، فضل ین حسن امین الااسلام، تفسیر مجمع البیان، تهران. انتشارات ناصر خسرو، بیتا.
5-مکارم شیرازی، ناصر، وهابیت برسردوراهی، قم انتشاراتمدرسه الامام علیبنابیطالب (ع).1389
6- سید رضی (موسوی)، محمد، نهج البلاغة، ترجمه: سید جعفر شهیدی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1378 ش.
7- ابن ابی الحدید، عزالدین عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، قم، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1378 ق،1959 م
8- بخاری، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری القاهرةالطبعة: الأولی، 1406 ه - 1985 م
9- ابن حنبل، احمد، مسند احمد، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1415، الطبعة الثالثة.
10- قزوینی، حافظ ابوعبدالله محمد بن عیرید، سنن ابن ماجه، لجامعة الإسلامیة، المدینة المنورةالطبعة: السنة الثالثة - العدد الأول، 1390 ه/1970 م
11- معرفت، محمد هادی، معارفی از قرآن قم، انتشارات ائمه (ع) 1380
12- زنجانی، عمید، فرنگ عمید، تهران، انتشارات فرهنگ و ارشاد اسلامی- 1385
13- آشتیانی و امامی، عقاید اسلامی سطح عالی، بی جا، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، زمستان 1367.
14- راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ترجمه داوودی، دمشق، دارالقلم، چاپ اول، 1412 ه. ق.
14- طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ج 1، قم، مؤسسه مطبوعات اسماعیلیان، 1412 ه. ق.
/ج