بر اساس متن نامه ی (1) ایشان به ناصرالدین شاه در محکومیت امتیاز رویتر
مقدمه
الحمدُلله ربِّ العالمین و صلّی الله علی محمد و آلهِ الطّاهرینقلم قاصر از نوشتن و زبان ناتوان از گفتن آنچه باید، درباره ی بزرگان است. قلم ها باید فرسوده شوند و دفترها نگاشته شوند تا شاید گوشه ای از عظمت آنان که خود را به حضرات معصومین و خداوند متعال پیوند زده اند عنوان گردد. لیک باید نوشت تا شاید اندکی از وظیفه ی سپاسگزاری از ایشان را عمل کرده باشیم و خداوند متعال را سپاسی برای نعمت سپاسگزاری.
حاج ملاعلی کنی، در سال 1220 هـ. ق در روستای کن از توابع تهران دیده به جهان گشود. پس از آنکه دروس مکتب را به پایان برد، ولی با وجود علاقه بسیار به تحصیل علوم دینی و حوزوی، به سبب مخالفت خانواده اش، تا سن بیست سالگی از این تصمیم خود باز ماند. با این وجود در این مدت به طور مخفیانه به تحصیل علوم پرداخت. در بیست سالگی با کسب رضایت از خانواده، ابتدا در حوزه ی تهران و سپس حوزه ی اصفهان مشغول به تحصیل شد. در اصفهان از محضر سید اسدالله اصفهانی بهره مند گردید. پس از آن به عراق رفته، در حوزه ی نجف و کربلا، از محضر اساتیدی چون شیخ محمد حسن نجفی صاحب کتاب جواهر الکلام، سیدابراهیم موسوی قزوینی صاحب کتاب ضوابط الاصول، شیخ حسن کاشف الغطاء و شیخ مشکور حولاوی نجفی، کسب فیض کرد و بهره ها برد.(2) در سال 1262 هـ. ق پس از زیارت مرقد امام هشتم (ع)، در تهران ساکن شده و به تدریس و تألیف پرداخت. در ابتدای ورود به تهران، روزهای سختی را در اثر فقر و تنگدستی سپری کرد. در همین ایام، با تألیف دو کتاب و اندک سود حاصل از آن، گذران زندگی نمود. پس از آن با خرید و احیای زمینی متروکه و احداث قنات و با درآمد حاصل از تألیفات دیگر و مراجعات مردم، کم کم اوضاع دگرگون شده و حاج ملاعلی از متمولین عصر خود گشت.(3)
سخن درباره ی حیات علمی، اجتماعی و سیاسی حاج ملاعلی کنی، بزرگ مجتهد عصر ناصری بسیار زیاد است؛ چه از نظر سیاسی و شیوه ی برخورد با دولتمردان و درباریان و شخص ناصرالدین شاه، چه از منظر مبارزه با استثمار و استعمار که در آن زمان به هر نحو ممکن، چپاول منابع عظیم ملی ایران را در سر می پروراندند؛ چه از باب موقوفات و دستگیری از نیازمندان و ایتام و مردم ستم کشیده ای که در آن زمان کماکان و شاید بیشتر از زمان های گذشته مورد بی مهری صاحبان قدرت قرار می گرفتند. لیکن در بین موضوعات فراوانی که می توان از زندگی ایشان برای تحقیق و بررسی انتخاب کرد و بدان پرداخت، نامه ملاعلی کنی به ناصرالدین شاه، چونان آئینه تمام قدی که بسیاری از کمالات علمی و شخصیتی این عالم دین را نشان می دهد، خودنمایی می کند؛ نامه ای که در ظاهر در مخالفت با یک امتیاز ننگین است. امتیاز رویتر از سوی شاه ایران و به واسطه ی میرزا حسین خان سپهسالار و ملکم خان، به بارون ژولیوس دورویتر انگلیسی واگذار گردیده است؛ ولی با تأمل و تعمّق در محتوای نامه، می توان اطلاعاتی بسیار بیش از متن یک نامه ی هر چند مهم و اعتراض آمیز، استخراج کرد. متن این نامه تاریخی، به وضوح ابعاد اعتقادی، عمق نگاه سیاسی، جهاد اقتصادی و بینش جامعه و عمیق یکی از عالمان بزرگ دین را، نسبت به وقایع و اتفاقات اجتماعی نشان داده است.
در زمانی که استعمار انگلیس و روس، در چپاول هر چه بیشتر دیگر کشورها، از یکدیگر پیشی می گرفتند، دست نشاندگان انگلیسی یا خود باختگان دربار ایران، امتیاز احداث راه آهن را به بارون ژولیوس دورویتر دادند. این امتیاز که در تاریخ 18 جمادی الاول 1289 هـ. ق به امضا رسید به حدی نسبت به سایر قراردادهای مشابه، وطن فروشانه بود که حیرت جهانیان را برانگیخت. به گونه ای که لرد کرزن پس از انتشار آن می گوید: « به نظر دنیا عجیب ترین امتیازی آمد که دولتی تمام منابع ثروت خود را به اجنبی واگذار کند»(4).
امتیازهایی که بر اساس این قرارداد به رویتر واگذار شد بدین قرار است: 1. انحصار کشیدن راه آهن و تراموای در سراسر ایران. 2- انحصار استخراج تمام معادن. 3. امتیاز بهره برداری از جنگل ها. 4. انحصار آباد کردن کلیه ی زمین های بایر. 5. انحصار حفر قنوات و مجاری آب در تمام ایران. 6. امتیاز تمام مسائل مربوط به آبیاری و ساختن آسیاب و کارخانجات. 7. امتیاز دایر کردن بانک دولتی.8. امتیاز ساختن هر گونه راه. 9. امتیاز کشیدن خط تلگراف در سراسر ایران. (5) برای هر یک از موارد ذکر شده باید اجازه ی به کارگیری هر تعداد نیروی ایرانی و خارجی و امکان تهیه ی تمام مواد لازم از منابع ملی و معافیت از پرداخت مالیات و عوارض گمرکی را نیز باید افزود.
با انتشار خبر واگذاری منابع ثروت ایران به رویتر، مخالفت ها علیه عاملان آن شدت گرفت. در این بین، حاج ملاعلی کنی طی نامه ای به ناصرالدین شاه قاجار که به تازگی از سفر فرنگ بازگشته بود، به شدت و صلابت، علیه این امتیاز و عاملان آن موضع گرفت. این نامه که از جهات مختلف، بسیار متفاوت از نامه های دیگر است؛ در این سند مهم تاریخ شیعه، اعتراض به شخص شاه و یک قرارداد خائنانه تمام عیار، با همه اهمیت، فرع و راه و روش های سیاست گذاری ملت و مملکت اسلامی در روابط داخلی و خارجی به عنوان اصول اساسی، مورد توجه قرار گرفته است؛ مطالبی که به کمک آن ها تا حدی می توان به عمق نگرانی ها و شخصیت حاج ملاعلی کنی پی بُرد که در ادامه به آن پرداخته می شود.
ولایت فقیه
حاج ملاعلی کنی در اولین فراز از نامه ی سراسر هشدار خود به ناصرالدین شاه، به اصل ولایت حضرت رسول و ائمه اطهار (ع) می پردازد:....حضرت ختمی مرتبت پس از ریاضت کافه چهل ساله، مبعوث به جهت قاطبه عباد و انتظام بلاد و رفع هر گونه خلل و فساد شدند؛ لهذا مصدر و مظهر مقامات علم و سلطنت و اجراء قوانین و احکام متعلقه به دنیا و آخرت بودند و از جانب خداوند متعال، ابلاغ رسوم و قواعد و تهذیب و تکمیل نفوس به ریاضیات و عبادات و نظم ابواب معاملات و معاشرات و حفظ نفوس و اعراض و اموال، به حدود سیاسیات، مجاهدت فرمودند: « فجزاهم الله عن جمیع الجزاء. و بعد از خود، همه مقامات را تفویض وصی و نائب خود فرمود، الی حضرت حجه (عجل الله فرجه) که دارای جمیع مقامات هستند...
همان گونه که از متن نامه بر می آید، خداوند متعال، ولایت مطلقه ی مخصوص خود را، ابتدا به حضرت رسول (ص) به عنوان نماینده و پیامبر خود بخشیده و ایشان را، نسبت به سایر انسان ها این امتیاز داده اند که در امور مخلوقات، اعم از مادی و معنوی، حق تصرف داشته باشند. حضرت محمد مصطفی (ص) در پایان عمر سراسر خیر و برکت خود، به امر خداوند متعال، آن ولایت الهی را، به حضرت علی و فرزندان معصوم ایشان واگذار کردند، تا هستی را به سمت کمال و سعادت ابدی رهنمون سازند.
نکته ی مهم و قابل ذکر این است که مطالب مطرح شده در این قسمت از نامه، جزو مسائل اعتقادی شیعه بوده و شک و شبهه ای از جهت اعتراف به ولایت مطلقه ی حضرت رسول و جانشینان ایشان، نزد هیچ شیعه ی معتقدی وجود ندارد.
حال این سؤال مطرح می شود که چرا حاج ملاعلی به بیان واضحات پرداخته و مطالبی را بیان می کنند که همه به آن معترف هستند؟
پاسخ این است که ایشان در پرده ی بیان این مطلب، متذکر می شوند که با توجه به اینکه حضرت رسول (ص) به دستور خداوند امور مادی و معنوی مخلوقات را به نائبان خود سپرده اند، و حق هم همین بود که امور را کسانی به دست گیرند، عالم و عامل به احکام و آگاه به امور و از همه مهمتر، دارای مجوز از صاحب اصلی امور، ولی درواقع مشاهده می شود که حاکمیت جامعه از همان ابتدای ایام پس از رحلت پیامبر اکرم، توسط کسانی دیگر، به یغما رفت و نه تنها حکومت دنیوی جهانیان، که سرپرستی مسلمین نیز از مدینه ی فاضله ی پیش رو، به سمت مدینه ی جاهله و ظالمه گام نهاد. در ادامه و پس از بیان ولایت مطلقه ی ائمه ی معصومین (ع) حاج ملاعلی به بیان ولایت فقیه در دوران غیبت پرداخته و می نویسند:
....در ازمنه غیاب آن حضرت، خداوند متعال برای هر منصب و مقامی از مقامات آن جناب، نائب و مظهری مقرّر فرمودند. علمای اعلام را نایب و مظهر علم و تکمیل نفوس و تطهیر اموال و انصاب مقرر فرمودند، که بیان طریق آنها را، از معاملات و مناکحات و غیر ذلک بفرمایند و سلاطین اسلام را در هر عصری از اعصار، مصدر و مظهر تنظیم امور عباد و رفع تقلب متقلبین و امنیت طرق و بلاد مقرر داشتند، تا ایادی اقویا، از سر ضعفا کوتاه فرمایند.
این قسمت از نامه، که در حکم نتیجه بخش اول نامه است، ضرورت بیان مبانی اعتقادی شیعه در ولایت حضرت رسول و ائمه معصومین (ع) را نمایان می کند. حاج ملاعلی کنی در این بخش، با توجه به روایات فراوانی که درباره ی رجوع به فقها در زمان غیبت وجود دارد، عالمان دینی را مانند زمان ائمه ی معصومین (ع) که حکومت از دستان پرتوانشان خارج شده بود، معرفی می کند. که آن را با اصل قضا و قدر الهی می توان تفسیر کرد و نه آنکه حقیقت و خواست خداوند متعال راضی به حکومت کسانی غیر از منتخبین خود باشد.
در اثبات این ولایت، و پیوستگی ولایت دینی و ولایت اجتماعی، در ادامه ی نامه آمده است: «...به هیچ وجه دولت و ملت را از یکدیگر جدا نمی توان نمود، چه فی الحقیقه هر دو یکی و از جانب یکی می باشند.»
با این بیان، وقتی کل جامعه اعم از کسانی که در صدر امور قرار دارند و یا سایر افراد پائین دست، یک واحد را تشکیل می دهند و مبدأ و مقصد این جامعه از خدا و به سوی خداست، چگونه ممکن است اداره ی امور را به دو گروه متفاوت با سیاست گذاری متفاوت، در دست داشته باشند؟ مگر آنکه یکی از این دو، غاصب بخشی از امور شده باشد که باز با مراجعه ی به روایات متعدد در ضرورت مراجعه ی مردم به فقهای دین در زمان غیبت، گروه غاصب غیر از عالمان دینی می باشند.
شاهدی دیگر بر اعتقاد حاج ملاعلی به ولایت مطلقه ی فقیه و اینکه امور باید در دست فقیه منتخب از جانب امام معصوم (ع) باشد. آنجاست که در اعتراض به دولت منتخب توسط ناصرالدین شاه نوشتند: «...دولت را چه تسلط است بر املاک و اشجار و آب و اراضی رعایا که حتماً بفروشد؟»
با این حساب و بیان حاج ملاعلی شاه و سلاطین حق تصرف در مسائل دنیوی افراد و جامعه و آنچه در تعابیر فقهی و قرآنی «انفال» نامیده می شود را نیز نخواهند داشت.
فرهنگی- سیاسی
از تاریخچه و گذشته ی سراسر رمز و راز فرماسونری که بگذریم، لژهای فراماسونری در شیوه ی نوین استعمار معنا و مفهومی عملی به خود گرفته و به صورت ابزاری در دست استعمارگران و شاید، خالق استعمارگری درآمده است. لژهای فراماسونری وظیفه داشتند نیروهای مورد نیاز استعمارگران برای در اختیار گرفتن منابع کشورهای دیگر را از افراد بومی سرزمین های هدف، تأمین کنند. با این شیوه، کشورهای استعماری، بدون نیاز به لشکرکشی های پر هزینه، کنترل حکومت ها را در دست می گرفتند. لژهای فراماسونری برای دستیابی به اهداف خود، تهاجم به فرهنگ بومی جوامع را سرلوحه ی فعالیت خود قرار داده، با شعارهای فریبنده ای مانند برابری، برادری و آزادی، به جذب افراد پرداختند.(6)آغاز به کار این سازمان در ایران به زمان فتحعلی شاه قاجار و اعزام گروهی از محصلین ایرانی به اروپا باز می گردد. نخستین کسی که اقدام به برپایی انجمن فراماسونری در ایران کرد را ملکم خان دانسته اند.(7) در اینجا گذری کوتاه بر زندگی ملکم خان و میرزا حسین خان سپهسالار و اقدامات این دو به عنوان بانیان اصلی عقد امتیاز رویتر ضروری به نظر می رسد.
میرزا ملکم خان، پسر میرزا یعقوب خان، از ارامنه ی اصفهان در سال 1249 هـ. ق به دنیا آمد. میرزا یعقوب خان که در سفارت روس به مترجمی مشغول بود و آن گونه که آورده اند در تمام عمر خود برای انگلیسی ها جاسوسی می کرده، ملکم را کاملاً آشنا به آداب اسلامی تربیت کرد. میرزا ملکم در سن ده سالگی به فرانسه رفت و در آنجا به تحصیل پرداخت. پس از اتمام تحصیلاتش در سال 1268 هـ. ق به ایران بازگشت. در سال 1273 هـ. ق به همراه هیئت اعزامی در مسئله ی جنگ هرات، به پاریس رفت و در همین سفر به فراموشخانه پیوست. در سال 1274 هـ. ق، اقدام به تأسیس فراموشخانه ای پنهانی در تهران کرد. این فراموشخانه در سال 1279 هـ. ق به دلیل شورشی علیه دولت تعطیل و میرزا ملکم به اسلامبول رفت. در اسلامبول با عنایات میرزا حسین خان مشیرالدوله، از سوی دولت ایران به عنوان کنسول به مصر رفت و پس از مدتی دوباره به اسلامبول بازگشته، به خدمت در دولت عثمانی مشغول شد. میرزا ملکم خان به خدمت عثمانی مشغول بود تا اینکه میرزا حسین خان مشیرالدوله در سال 1287 هـ. ق به تهران آمد و مدتی بعد با عنوان سپهسالار به صدارت عظمای ایران منصوب گردید. در این زمان، ملکم خان توسط سپهسالار به ایران آمد و مقام مستشاری صدر اعظم را همراه لقب ناظم الملکی به دست گرفت. او از اصلی ترین عاملان انعقاد قرارداد رویتر بود. (8)
حاج ملاعلی کنی در نامه ی خود به ناصرالدین شاه ضمن اشاره به اقدامات گذشته ی ملکم خان در تشکیل فراموشخانه، تیزبینی و آگاهی یک عالم دین نسبت به احوال زمان خود را نشان می دهد. این بخش از بیدارگری ملاعلی کنی، سیاست ضد دینی و ضد ملی این گونه افراد را در پوشش قراردادهای اقتصادی به خوبی نشان می دهد:
مدت زمانی نگذشته بود که در دارالخلافه ابراز شعبده های زیاد نموده و مجلس فراموشی ترتیب داده بود. و به این تزویر شعبده در خیال تصاحب ملک و دولت و اضمحلال مذهب و ملت بود...
دشمن شناسی و لزوم مرزبندی با دشمنان ملت و دولت اسلامی را، صریحاً این گونه بیان کردند:
....شخص میرزا ملکم خان را ما دشمن دین و دولت دانسته ایم و به هیچ وجه صلاحیت وکالت از دولت و سلطنت و انتظام ملک و مملکت ندارد که به خطاب و لقب ناظم الملکی مخاطب و ملقب باشد.
ملاعلی، که به خوبی، هم از سیاست های پنهان اینگونه قراردادها آگاه است و هم افراد وابسته به این جریانات را به خوبی می شناسد، به ارائه اطلاعات و تحلیل های دقیقی از سیر این قرارداد و افراد دخیل در آن می پردازد.
میرزا حسین خان فرزند میرزا نبی خان، که بعدها به سپهسالار شهرت یافت، مهره ای است که توسط امپراطوری بریتانیا برای تصاحب بی سر و صدای ایران به کار گرفته شده است. او در سال 1243 هـ. ق در قزوین متولد شد. پدرش امیر دیوان قزوین بود و پس از مدتی به دربار وارد شد. میرزا حسین خان به واسطه ی خدمات پدر، در دربار جایگاهی یافت. در زمان میرزا تقی خان امیرکبیر، به عنوان کارپرداز به بمبئی رفت. پس از آن کنسولگری ایران در تفلیس را به عهده گرفت و در سال 1275 هـ.ق منصب وزیر مختاری اسلامبول را عهده دار شد. در زمان او اوضاع ایرانیان در اسلامبول بهبود یافته و کارهای مشکل را به واسطه ی رابطه هایی که با افراد دربار عثمانی برقرار کرده بود حل می کرد. در سال 1287 هـ. ق. ناصرالدین شاه به اماکن متبرکه عراق سفر کرد. مشیرالدوله نیز از اسلامبول به شاه پیوست و با دریافت حکم سه وزارت عدلیه، وظایف و اوقاف، شاه را تا تهران همراهی کرد. در سال 1288 هـ. ق به صدراعظمی دست یافت. در مدت صدارت عظمی، اقداماتی که انجام داد و دست هایی را از ثروت کوتاه کرد، که گه گاه، حتی توسط شاه، او را با امیرکبیر مقایسه کردند. در این مدت سپهسالار به خوبی توانست نظر شاه را نسبت به خود جلب کند. در سال 1289 هـ. ق امتیاز رویتر را با همدستی دوست و همراه خود میرزا ملکم خان، واگذار کرد و در مدت کوتاهی پس از آن شاه را به سفر اروپا برد.(9)
احمدخان ملک ساسانی، با توجه به رقابت شدید انگلیس و روس در شرق ایران و وحشت انگلیسی ها از ورود روس ها به بخارا، معتقد است انگلیسی ها برای اینکه حضور روس ها به سمت هندوستان دارای حدی معین باشد، از یک سو برای برقراری روابط دوستی با روس به مذاکره با آن کشور پرداختند و از دیگر سو در فکر ایجاد یک اتحاد متشکل از کشورهای انگلیس، عثمانی، ایران و افغانستان در برابر روسیه بودند. خان ملک ساسانی دستیابی میرزا حسین خان سپهسالار به صدارت عظمی را از طرح های انگلیس در جهت مبارزه با روسیه می داند و در ادامه می نویسد:
در موقع تعیین میرزا حسین خان به صدارت، انگلیسی ها برای چهار فقره از تقاضاهای خودشان، از او قول گرفتند. اول قبول حکمیّت انگلیس راجع به بلوچستان، دوم قبول حکمیت مأمور انگلیس راجع به حدود سیستان، سوم دادن منابع ثروت سرتاسر ایران به بارون ژولیوس دورویتر، چهارم بردن ناصرالدین شاه به لندن برای دیدن جلال و عظمت امپراطوری انگلیس صدراعظم دست نشانده هم، هر چهار فقره را موافق دلخواه آن ها انجام داد.(10)
گذشته از اینکه آیا واقعاً چنین قول و قرارهایی بین سپهسالار و انگلیسی ها بوده یا نه؟ نکته ی مهم این است که سپهسالار در منصب صدراعظم، چنین خدماتی را در عمل نسبت به انگلیس انجام داد و آن قدر نسبت به دولت انگلیس خوش بینانه برخورد کرده است که لرد کرزن، در این خصوص می نویسد:
شوق و ذوق برای دوستی با انگلیس، صمیمیت و وفاداری نسبت به دولت انگلیس، هیچ وقت به این درجه بالا نگرفته بود که در زمان میرزاحسین خان سپهسالار بالا گرفت.(11)
همچنین ابراهیم تیموری در کتاب خود ضمن اینکه صدارت میرزا حسین خان سپهسالار را به دو دوره ی دوستی با انگلیس و دوستی با روسیه تقسیم کرده است، معتقد است: در زمان دوستی با انگلیس، نفوذ این دولت به همکاری میرزا ملکم خان، در ایران به حدی رسید که دولت انگلیس در هیچ جایی نمی توانست دلال هایی مثل آن ها پیدا کند.(12)
با این اوصاف و حمایت هایی که سپهسالار از ملکم خان کرد، به متن نامه ی حاج ملاعلی کنی رفته که ضمن یادآوری فراموشخانه ی ملکم خان، خطرات تشکیلات فراماسونری را متذکر شدند.
حاج ملاعلی هدف اصلی از تشکیل فراموشخانه توسط ملکم خان را، در دست گرفتن قدرت و ثروت و ضربه زدن به مذهب به عنوان اصلی ترین نیروی مقاومت در برابر زیاده خواهی ها دانسته و می نویسد:
...در دارالخلافه ابراز شعبده های زیاد نموده و مجلس فراموشی ترتیب داده بود و به این تزویر و شعبده در خیال تصاحب ملک و دولت و اضمحلال مذهب و ملت بود.
و در ادامه ی کلام خود ذکر کردند که حرف از یک گروه کوچک و مشخص نیست که بتوان به سادگی از کنار آن گذشت؛ بلکه صحبت از تشکیلاتی پیچیده است:
... در وقت اجراء شروط و فرصت و جمیع اسباب نهضت و حرکت، همگی یکدفعه حمله ور شوند و بر غیر، هر که باشد، بتازند و هر چه بخواهند بگیرند و ببرند.
حاج ملاعلی کنی در قسمتی دیگر از نامه ی خود به شعار آزادی از شعارهای تقریباً نوظهور در آن زمان، که اکثراً در فراماسونری و انجمن های فراموشخانه مطرح می شد پرداخته و درباره ی آن اینگونه موضع گرفتند: «... کلمه قبیحه آزادی است، که به ظاهر خیلی خوش نماست و خوب و در باطن سراپا نقص است و عیوب.»
در بیان حاج ملاعلی، با آگاهی از پشت پرده ی عنوان های زیباروی و زشت خویی چون آزادی که توسط فراموشخانه عنوان می شد را قبیح دانسته و معتقدند: «...این مسئله برخلاف جمیع احکام رسل و اوصیاء و جمیع سلاطین عظام و حکام والا مقام است.»
و در ادامه دلیل عقلی و منطقی خود را در این خصوص این گونه مطرح کردند:
به واسطه اینکه اصل شرایع و ادیان در هر زمان، خود قید محکم سخت و شدیدی بوده و می باشد که ارتکاب مناهی و محرومات ننمایند؛ متعرض اموال و ناموس مردم نشوند و هکذا. برخلاف مقاصد و انتظام دولت و سلطنت است که هرکس هر چه بخواهد بگوید و از طریق تقلب و فساد، نهب اموال نماید و بگوید آزادی است و شخص اول مملکت همه را آزاد کرده است و در معنی به حالت وحوش برگردانیده، معلوم است نفوس بالطبع طبیعت شیطانی، مایل به هوی و هوس و برآوردن مشتبهات خودند. همین مایه بی نظمی و زیادی تاخت و تاز شده و هیچکس نمی تواند چاره کند. این است که قاطبه علماء و فضلاء را به صدا درآورده، حکام و داروغه را خانه نشین و عاجز نموده.
استعمال کلمه ی آزادی در میان جامعه، در آن زمان پدیده ای نوظهور بوده و برداشت و تعریفی درست و بومی از آن در بین افراد وجود نداشت و آن آزادی که از سوی فراماسونری و روشنفکران، فرنگ رفته، مطرح می شد، همان آزادی به سبک و سیاق اروپایی آن بود که مسلماً در زمان حال نیز به هیچ روی امثال حاج ملاعلی کنی با آن موافقت نمی کنند. و به مبارزه با آن بر می خیزند وگرنه آزادی در حد معین دینی آن نه تنها توسط ایشان طرد نشده که مورد تأیید و بلکه مطالبه بزرگان دین نیز بوده است. آنجا که برای عدم مجبور بودن مردم برای اجرای قرار داد رویتر داستانی را ذکر کردند که:
مسموع شد از آن شخص فرانسوی که در جنگ مرو اسیر شده بود و امپراطور آن دولت به اهتمام که به قیمت تمام بلکه الوف و آلاف در خریداری و استرداد او مصرف داشت، او گفته بود که مقام عدل و مهربانی دولت ما به حدی ست که با این همه التفات و در حقیقت خریداری من، حق این را ندارند بگویند چرا دستکش دست چپ را به دست راست کرده ای؟
اقتصادی
حاج ملاعلی کنی در اعتراض به امتیاز رویتر، به مواردی پرداختند که بسیار واضح و روشن بوده و تقریباً نیاز به توضیح ندارند. از لحن نامه، هر شخص عاقل و با وجدانی به سهولت از سویی اعتراض، خشم، تأسف و گوشه ای نیشخند را نسبت به شخص ناصرالدین شاه و کسانی که در جریان واگذاری امتیازات بودند و از سویی دیگر نگرانی، دلسوزی، شعف و مهربانی و تأسف به حال مردم بیچاره را می بیند....آنکه جمیع خلق مجبور بر تسلیم اموال و املاک خود باشند، از قبیل جنگل ها و معادن و قنوات، بلکه سلطان با اقتدار نیز در این اجبار داخل باشد که املاک خالصه و زرخریدی و معادن و رودخانه ها را بتوانند به اجبار ببرند، به حدی که اگر پس از زمانی دولت بخواهد رفع آن ها را بکند، جمیع نقود خزانه عامره و نقود اجناس متداوله موجوده در دست رعایا، وفا به اداء تاوان و زیان آن ننماید و اگر جسارت نباشد، گوینده را می رسد که بگوید و بپرسد دولت را چه تسلط است بر املاک و اشجار و آب و اراضی رعایا که حتماً بفروشد؟
خشم مشفقانه ی حاج ملاعلی تا آنجا که می رسد که تحمیل کنندگان این قرارداد به مردم را بی دین دانسته و با جمله بندی خاصی آن را این گونه بیان کردند: «..گمان ندارم در شرع خود بلکه سایر ادیان تجویز این قسم اجبارها شده باشد.»
از نکات دیگر این بخش از نامه، تسلط کامل حاج ملاعلی بر اوضاع جهانی و حربه های نوین استعمارگران برای دست اندازی در کشورهای دیگر است که شبه قاره ی هند با آن عظمت جغرافیایی و تمدن غنی را به عنوان یک کشور مستعمره ی در دست یک کمپانی تجاری و استعمار انگلیس مثال زدند: « کمپانی هند، تمام هند به آن وسعت و مکنت را، به خریداری و تملک یک جریب زمین مخصوص سکونت خود برد.»
شاید منظور از یک جریب زمین، ساختمان محل استقرار کمپانی هند شرقی انگلستان باشد.
در ادامه به خلق و خوی انگلیسی ها پرداخته و بازگذاشته شدن دست آن ها برای تجاوز و دست اندازی به جان و مال ایران و ایرانی را این گونه هشدار می دهند:
...کمپانی معاصر ما با تصرف آن همه اراضی متعلقه به راه آهن استحقاق انتفاع جمیع معادن و رودخانه ها و اراضی، با حق به کار واداشتن جمیع کارکنان از رعایا، چگونه ایران نبرد؟ و چرا نبرد؟
جایگاه سیاسی و اجتماعی
متن نامه ی ملاعلی کنی به ناصرالدین شاه، حکایت از اوج اقتدار این مرد بزرگ در برابر شاه و استعمار و مخالفان دین و مردم، از سویی، و از شدت عطوفت و شفقّت و نگرانی او از اوضاع مردم از سوی دیگر دارد، جامعیت و صراحت متن نامه به گونه ای است که بهتر از هر سند دیگری بیانگر نوع برخورد ملاعلی به ناصرالدین شاه می تواند مورد بررسی قرار گیرد.نوع برخوردی که حاج ملاعلی کنی با افراد مختلف داشتند، در بطن نامه به خوبی مشهود است. در جایی در قبال دولت و شاه می نویسد که اگر اختلالی در کار دولت ببیند بدون توجه به اینکه «...پسند خاطر مبارک بشود یا نشود...» آن را تذکر خواهند داد و چنین اقدامی «... بر علماء و غیر علماء لازم است...» و در جایی دیگر در قبال اعطای لقب ناظم الملکی به میرزا ملکم خان نوشتند که: «...هر کس باعث این امر شده است خیانت کلی به دین و دولت نموده است.»
قدر و منزلت حاج ملا علی کنی، در بین مردم چنان بود که دوست و دشمن به آن اعتراف کرده اند. برای نمونه ساموئل بنجامین نخستین سفیر آمریکا در ایران در خاطراتش می نویسد:
....وقتی در کوچه راه می رود، بر قاطر سفیدی سوار است و فقط یک نفر نوکر دارد. اما جمعیت از هر طرف به جلو او ازدحام می کنند؛ مثل اینکه وجودی ملکوتی است. یک کلمه بگوید، می تواند اعلیحضرت شاه را از سلطنت خلع کند، یا تمام عیسوی ها و خارجه ی مقیم ایران را به کشتن دهد.(13)
همچنین در ادامه از مقام حاج ملاعلی در نزد شاه، و جایگاهی که ملاعلی کنی در سیاست و حتی در نزد پادشاه مقتدری چون ناصرالدین شاه دارد، اینگونه می نویسد: «...وقتی به نزد اعلیحضرت شاه می آید، پادشاه به جهت احترام او قیام تمام به عمل می آورند.(14)
اولین سفیر آمریکا در ایران، برای اثبات ادعای خود نسبت به میزان نفوذ و قدرت ملاعلی کنی، شاهدی از محافظان سفارت متبوع خود بیان می کند.
ساموئل گیرین ویلر بنجامین، عقیده و سخن صریح یکی از محافظان دولتی سفارت آمریکا را چنین می نویسد:
...سربازهایی که در سفارت ممالک متحده آمریکا قراول می کشیدند، به من گفتند که: اگرچه ما برای حفظ وجود شما اینجا فرستاده شده ایم، اما اگر حاج ملاعلی امر کند همه ی شماها را می کُشیم.(15)
و در بیان نقش تعیین کننده و تأثیرگذاری حاجی ملاعلی کنی آورده است: «...باید دانست که در ایران، هر اصلاح و نظمی را که بخواهند مجری سازند، باید اول به لحاظ حاجی ملاعلی برسد.» (16)
عده ای معلوم الحال نیز نسبت به حاج ملاعلی، باب دشمنی و کینه توزی را باز کرده به گونه ای دیگر سخن گفته اند:
سپهسالار در نامه ای که چندی پس از عزل خود از مقام صدارت عظمی و از گیلان برای شاه نوشت، ملاعلی کنی را متهم به احتکار آذوقه و غله در قحطی سال گذشته می کند. (17) گرانفروشی را هم کسان دیگری به ملا علی نسبت داده اند. (18) و عده ای نیز علت مخالفت حاج ملاعلی با امتیاز رویتر را فریب او توسط شاهزادگان و همچنین تأثیر از سیاست های دولت روس دانسته و ایشان را متملق و چاپلوس می خوانند. (19) طالبوف تبریزی هم او را عالم دنیوی معرفی می کند.(20)
از کم لطفی های دیگر نسبت به حاج ملاعلی اینکه مورخین سکولار در تواریخ خود، یا نام و نشانی از ایشان نیاورده اند و یا نقشی بی ارزش برایشان ترسیم کرده اند.(21)
اما در بیان عظمت و قدرت حاج ملاعلی کنی همین بس که دوست و دشمن آن جا که اندکی از قرض ورزی و عناد فاصله گرفته اند، نتوانسته اند عظمت مقام نقش و جایگاه او را نادیده بگیرند. قضاوت سفیر آمریکا به هر انگیزه ای که نوشته شده باشد، نسبت ملاعلی کنی با دربار، از پادشاه تا سرباز سفارت را بیان می کند. اما برای بیان بزرگی شخصیت ملا علی کنی در میان بزرگان دین همین بس که میرزای شیرازی، قطب مرجعیت عالم تشیع، که در سامرا حضور داشتند دادخواهی های مردم ایران از ظلم و ستم های عمال حکومتی که به ایشان می رسید را به حاجی ملا علی کنی حواله می کردند.(22)
خاتمه
قرار بود برای توسعه و اعتلای کشورمان راه آهن بسازند. قراردادی تجاری فی ما بین نمایندگان کشور ایران و یک شخص حقیقی به اسم بارون ژولیوس دورویتر به امضا رسید. قراردادی که در آن تمام کشور به یک نفر بیگانه واگذار شد. در طول دوران تاریخ قبل از این، هیچگاه داغ چنین ننگی بر پیشانی ایران و ایرانی نخورده بود. حتی در امتیازنامه های گلستان و ترکمان چای با آن صدمات جبران ناپذیرش چنین اتفاقی رخ نداده بود. تحمل این واقعه برای هر شخص وطن پرستی سخت بود. اعتراض ها بالا گرفت. حاج ملا علی به پا خواست و قرارداد به هم خورد. عده ای ولی حتی پس از الغای آن نیز باور نکردند که خیانت کرده اند، گویا دروغ هایشان را آنقدر تکرار کرده اند که خودشان هم باورشان شده است. و هنوز باور خیانت برای کسانی که او را امیرکبیر ثانی می خوانند سخت است و گناه آن را بر گردن این و آن می گذارند. شاید بتوانند نقش سیاه گناه خود و جای حدّ اجرا شده توسط حاج ملاعلی را پاک کرده و یا لااقل کم رنگ کنند؛ ولی هیهات که تا تاریخ هست، حق پیروز است.حاج ملا علی در طول دوران پرخیر و برکت خود تألیفات زیادی نیز داشته اند که مهم ترین آن ها عبارتند از: 1. الاستصحاب. 2. الاوامر. 3. ایضاح المشتبهات فی تفسیر الکلمات. 6. تلخیص المسائل.7. توضیح المقال فی علم الدرایه والرجال. 8. الصلوه. 9. الطهاره. 10. القضاء و الشهادات. (23)
از شاگردان بی شمار ایشان نیز می توان به حاج میرزا حسین نایب الصدر و ملا محمد علی خوانساری اشاره کرد.(24)
و سرانجام حاج ملا علی کنی این «...عالم تحریر، فقیه بی نظیر و مسلم فقهای تهران و از معمرین علمای این زمان و در امر به معروف، یگانه دوران...(25) » در 27 محرم الحرام سال 1306 هـ. ق بدرود حیات گفت، و در سوم صفر در جوار حضرت عبدالعظیم (ع) به خاک سپرده شد. در مراسم تشییع پیکرش به نقل از اعتمادالسلطنه، حتی یهودی و ارمنی به نوحه سرایی پرداختند.(26) و عین السلطنه می گوید: « در تهران و اطراف و اکناف آن در مساجد و کاروانسراها و بازارها مراسم عزاداری به پا شد.» (27)
منابع تحقیق :
1. بامداد، مهدی. تاریخ رجال ایران. چاپ اول. جلد دوم. تهران. کتابفروشی زوّار. 1347 ش.
2. بصیرت منش، حمید. علما و رژیم رضاشاه، چاپ دوم. تهران. نشر عروج. 1378 ش.
3. تنکابنی، محمد بن سلیمان. قصص العلما. چاپ اول. تهران. انتشارات علمی و فرهنگی 1384 ش.
4. تیموری، ابراهیم. عصر بی خبری یا تاریخ امتیازات در ایران. چاپ چهارم. تهران. نشر اقبال، 1363 ش.
5. جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم. گلشن ابرار. چاپ سوم. جلد اول. قم. نشر معروف، 1385 ش.
6. خان ملک ساسانی، احمد. سیاستگران دوره قاجار. چاپ اول. تهران. انتشارات مُگستان. 1379 ش.
7. رجبی، محمد حسن. علمای مجاهد. چاپ اول. تهران. مرکز اسناد انقلاب اسلامی. 1382ش.
8. طهرانی، شیخ آقا بزرگ. شرح زندگانی میرزای شیرازی. چاپ اول. تهران. انتشارات میقات. 1362 ش.
9. فراستخواه، مقصود. سرآغاز نواندیشی معاصر. چاپ اول. تهران. شرکت سهامی انتشار. 1373 ش.
10. قمی، شیخ عباس، الفوائد الرضویه فی الحوال علماء المذهب الجعفریه. چاپ دوم. جلد اول. قم. مؤسسه بوستان کتاب. 1387 ش.
11. کریمان، حسین. تهران در گذشته و حال. چاپ اول. تهران. انتشارات دانشگاه ملی ایران. 1355 ش.
12. گیرین ویلر بنجامین، ساموئل، ایران و ایرانیان، به اهتمام رحیم رضا زاده ملک. چاپ اول. تهران. نشر گلبانگ. 1363 ش.
13. مؤسسه قدرولایت. در مشروطه چه گذشت؟. چاپ اول. جلد اول. تهران. مؤسسه قدر ولایت، 1389 ش.
14. مدرس، محمد علی. ریحانه الادب. چاپ دوم. جلد پنجم. تبریز. کتابفروشی شفق. بی تا.
15. معلم حبیب آبادی، محمد علی. مکارم الآثار. چاپ اول. جلد سوم. اصفهان. انجمن کتابخانه های عمومی اصفهان. 1351 ش.
16. نجفی، موسی. تعامل سیاست و دیانت در ایران، چاپ اول. تهران. مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران. 1378 ش.
17. نجفی، موسی. فقیه حقّانی. موسی. تاریخ تحولات سیاسی ایران. چاپ دوم. تهران. مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران. 1381 ش.
پی نوشت ها :
1.ابراهیم تیموری، عصر بی خبری، ص 125- 126.
2. مهدی بامداد، تاریخ رجال ایران، ج 2، ص 349. جمعی از پژوهشگران، گلشن ابرار، ج 1، ص 366.
3. جمعی از پژوهشگران، گلشن ابرار، ج 1، ص367.
4. احمد خان ملک ساسانی، سیاستگران دوره قاجار، ص 100.
5. احمد خان ملک ساسانی، همان، ص 100.
6. موسی نجفی و موسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، ص 538- 539.
7. تاریخ مطبوعات و احزاب سیاسی در ایران، نادره جلالی، ص 118.
8. احمد خان ملک ساسانی، پیشین، ص 151.
9. احمد خان ملک ساسانی، پیشین، ص 89- 100.
10. احمد خان ملک ساسانی، پیشین، ص 101- 102.
11. احمد خان ملک ساسانی، پیشین، ص 105.
12. ابراهیم تیموری، عصر بی خبری، ص 50.
13. ساموئل گیرین ویلر بنجامین، ایران و ایرانیان، ص 499- 500.
14. همان، ص 499- 500.
15. همان، ص 499- 500.
16. همان، ص 499- 500.
17. ابراهیم تیموری، عصر بی خبری، ص 44.
18. مقصود فراستخواه، سرآغاز نواندیشی معاصر، ص 115.
19. مهدی بامداد، پیشین، ص 350.
20. مقصود فراستخواه، سرآغاز نواندیشی معاصر، ص 125.
21. موسی نجفی، تعامل دیانت و سیاست در ایران، ص 89.
22. شیخ آقابزرگ تهرانی، شرح زندگانی میرزای شیرازی، ص 68.
23. محمد علی مدرس، ریحانه الادب، ج 5، ص 98.
24. محمد علی معلم حبیب آبادی، مکارم الآثار، 699.
25. محمد بن سلیمان تنکابنی، قصص العلما، ص 150.
26. مهدی بامداد، تاریخ رجال ایران، ص 351.
27. عین السلطنه، روزنامه خاطرات عین السلطنه، ص 177.