مکان‌های حج اعراب بدوی

بر ذهن کسی نباید خطور کند که مکّه-اگر چه نسبت به سایر مکان‌های عبادت از جایگاه والاتری برخوردار است- تنها قبله در شبه جزیره بوده است. حقیقت آن است که قوم عرب کعبه های متعددی داشته است که در موسم‌های معین یا غیرمعین برای
چهارشنبه، 14 فروردين 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مکان‌های حج اعراب بدوی
مکان‌های حج اعراب بدوی

نویسنده: محمود سلیم الحوت
ترجمه و تحقیق: منیژه عبداللهی و حسین کیانی



 
بر ذهن کسی نباید خطور کند که مکّه-اگر چه نسبت به سایر مکان‌های عبادت از جایگاه والاتری برخوردار است- تنها قبله در شبه جزیره بوده است. حقیقت آن است که قوم عرب کعبه های متعددی داشته است که در موسم‌های معین یا غیرمعین برای حج به آن جا می‌رفته است، در برابر آن خانه‌ها مراسم قربانی به جا می‌آورده، نذرها و هدایایی تقدیم می‌کرده و بر گرد آن‌ها طواف می‌کرده است. سپس بعد از آن که تمام مناسک دینی مورد درخواست را برپا می‌داشته، از آن جا می‌رفته است.
نکته ای که باید ملاحظه شود، آن است که در شبه جزیره، هر خانه یا معبدی که به خدایان اختصاص داشته است، در جای قرار می‌گرفته که نشانه‌هایی از شروع زندگی استقرار یافته و یک جانشینی در آن یافت می‌شود. حقیقت آن است که مهم‌ترین شعایر دینی بدوی در موسم حج و در مکان‌های مقدس اعراب یک جانشین در شهرها، متجلی می‌شده است. هم چون منات و لات و عزی که در مدینه و طایف و مکّه قرار داشتند. زیارت گاه های درجه دومی که برخی از قبایل آهنگ آن‌ها می‌کرده اند- و اگرچه در مواردی از شهرها دور بوده است- بیش‌تر در جاها و سرزمین‌هایی ساخته می‌شد که ساکنان آن‌ها بدوی ناب و خالص [صحرانشین] نبوده اند (1) و همان گونه که کعبه خادم و پرده دار داشته است، این خانه‌ها نیز- که بعضی از آن‌ها برای برابری با کعبه ساخته شده بودند- کاهنان و پرده دارانی داشته‌اند. چنان که همدانی در الاکلیل می‌گوید: «و قوم عرب خانه‌هایی داشته است که در آن جا حج می‌گذاشتند (2)». وی در ادامه [کعبه‌ی] لات، ذوالخلصه، کعبه‌ی نجران، کعبه‌ی شدادالایادی و کعبه‌ی غطفان را برمی شمارد که گفته می‌شود این آخری را ظالم بن سعد بن ربیعه ساخت و زهیر بن حباب کلبی ویران کرد و پیامبر بعدها فرمود: هیچ کاری در دوران جاهلیت مطابق با اسلام صورت نپذیرفت، مگر آن چه را که زهیربن حبا ب انجام داد. همدانی در توصیف جزیره العرب می‌گوید:
مکان‌های عبادت، در مکّه، ایلیاء در مرتفعات نخله، ذوالخلصه در ناحیه تباله، کعبه‌ی نجران و رئام در سرزمین همدان و کنیسه الباغونه در حیره، بوده است (3).
و در السیره آمده است:
اعراب از کعبه «طواغیت» را اخذ کرده بودند و آن خانه‌هایی بود که هم چون خانه‌ی کعبه بزرگ داشته می‌شدند، پرده دار و حاجب داشتند و برای آن‌ها به همان ترتیب کعبه، هدیه می‌بردند و هم چون کعبه آن‌ها را طواف می‌کردند و در برابرشان مراسم قربانی انجام می‌دادند (4).
و نیز در کتاب السیره به جز نام کعبه‌هایی که پیش از این ذکر شد، از [کعبه های] عزّی و منات و رضاء یاد شده است. هم چنین در کتاب الاصنام، ابن کلبی از کنیسه ای نام می‌برد که ابرهه اشرم بر دروازه‌ی صنعاء بنا نهاد تا اعراب را از مکّه منصرف کند (5). یاقوت نیز از آن یاد کرده و گفته است:
آن گاه که ابرهه ساختمان القلیس را به پایان رساند، به نجاشی چنین نوشت: ای پادشاه، من برای تو کنیسه ای ساختم که برای هیچ پادشاهی پیش از تو ساخته نشده است و [این کار را] به پایان نخواهم برد مگر آن که حج اعراب را به سمت آن بکشانم ... داستان این نامه بر سر زبان اعراب افتاد و یکی از سران [عرب] بر او خشم گرفت و کسی را فرستاد که آن جا را آلوده سازد و به ابرهه گفته شد که این کار را کسی از اهل کعبه ای کرده است که اعراب در مکّه به حج آن می‌روند؛ پس ابرهه را خشم فراگرفت و داستان فیل به وجود آمد (6).
از خلاصه شده‌ی آن چه در «الروض الانف» درباره‌ی «القلیس» آمده، چنین برمی آید که چون حکومت و حکمرانی حبشه بر یمن فرو پاشید و از میان رفت، سرزمین‌های اطراف کنیسه ویران شد و کسی آن را آباد نکرد و درندگان و مارها آن را چنان فراگرفتند که اعراب از نزدیک شدن به آن بیم داشتند و گمان می‌کردند که اگر کسی چیزی از ویرانه های آن را بردارد، دچار جن زدگی می‌شود. این ویرانه‌ها تا زمان ابوالعباس سفاح وجود داشت تا این که کارگزاری را به یمن فرستاد و آن چه را که در آن بر جای مانده بود، بیرون آورد؛ سپس آن را ویران کرد تا نشانه های آن محو شد و داستان آن پایان یافت (7).
از این سخن اعشی درباره‌ی کعبه‌ی نجران:
و کعبه نجران حتم علیک ان تناخی بابوابها
نزور یزیدً و عبدالمسیح و قیس، هم خیر ارباب‌ها (8)
(کعبه‌ی نجران ضروری ست و حکمی قاطع است که در بارگاه آن اقامت گزینی. [در آن جا] یزید و عبدالمسیح و قیس را زیارت می‌کنیم، که آنان بهترین صاحبان آن هستند).
آشکار می‌شود که کعبه‌ی نجران بعد از ورود نصرانیت، به صورت کنیسه (9) یا شبیه به کنیسه درآمد ... هم چنین گفته می‌شود کعبه‌ی نجران در ابتدا برای برابری و مقابله با خانه‌ی کعبه ساخته شد. و از جمله روایت‌ها درباره‌ی کعبه‌ی نجران، گفته شده سقف [گنبد] چرمین آن از سی صد پوست ساخته شده بوده است و اگر پناهنده ای به آن جا پناه می‌برد در امان بوده است و حاجت نیازمند در آن جا روا می‌شده و نیز هر یاری خواهی، در آن یاوری می‌شده است. اگر چنین بوده است، در این صورت این خانه [یعنی کعبه‌ی نجران] با خیمه‌ها و سراپرده های شیوخ که خیمه های عشیره و طایفه در حول آن برپا می‌شده، تفاوتی نداشته است و هیبت و عظمت آن خانه‌ها نیز از شخصیت شیخ و ثروت و کرم او، اخذ می‌شده است. بنابراین، کعبه‌ی نجران هم چون چادر یا خیمه‌ی بزرگ ثروت مندان بوده است که معمولاً از چرم ساخته می‌شده است. چنان که شاعر می‌گوید:
رأیت بنی الغبراء لا ینکروننی
و لا اهل هذاک الطراف الممد (10)
(می‌دانم که مستمندان و خاک نشینان مرا می‌شناسند، هم چنین صاحبان این سراپرده‌ی بلند چرمین).
ظن غالب آن است که پرستندگان و اطرافیان کعبه‌ی نجران، نصرانی بوده‌اند. زیرا اعشی از عبدالمسیح-و یزید و قیس- به عنوان بهترین صاحبان آن نام می‌برد و بر اساس آن چه یاقوت گفته است: «در آن جا اسقف‌های شب زنده دار بوده‌اند (11)».
ذوالخلصه خانه‌ی مقدس دیگری بوده است که در جنوب واقع شده بود و پیش‌تر در مورد آن سخن گفته شد. یاقوت هم چنین یادآور می‌شود که در تباله بت خانه ای بوده است که تعداد زیادی از قبایل عرب آن را مقدس می‌داشتند و به دلیل احترام و بزرگ داشتی که برای آن قایل بودند، در مقابل کعبه الشامیه یعنی بیت الحرام، آن را کعبه الیمانیه می‌خواندند. (12)
رئام نیز در ردیف همین خانه های مقدس قرار می‌گیرد. همدانی می‌گوید:
رئام خانه ای بوده که محل عبادت و گوشه نشینی عابدان بوده است و برای آن حج برگزار می‌شده است. این خانه در قله‌ی کوهی بزرگ در سرزمین هَمدان بوده است. (13)
و ابن اسحاق می‌گوید:
رئام خانه ای بوده که [اهل یمن] به آن احترام می‌گذاشتند و در برابرش شتر قربانی می‌کردند و در آن زمان که مردم بر دین شرک پرستی بودند، [می‌پنداشتند که از آن خانه] با ایشان سخن می‌گویند. پس آن دو راهب (66) (که پیش از این از آنان سخن به میان آمد)، به تُبّع گفتند که شیطان [با سخن گفتن از درون خانه] مردم را می‌فریبند پس ما را از آن رهایی ده. تُبّع گفت: این کار بر عهده‌ی شما دو نفر است. آن گاه آن دو راهب را از آن خانه [موجودی را] بیرون آوردند که مردم یمن را هم چون سگی سیاه پنداشتند و آن را کشتند. سپس خانه را ویران ساختند و آثار و بقایای آن ویرانه‌ها تا امروز (روزگار ابن اسحاق) بر جای مانده است-و مطابق آن چه که به من (ابن اسحاق) گفته شده- هنوز از خون‌هایی که [از قربانی‌ها] بر آن جا ریخته شده، آثاری وجود دارد (14).
و نیز در حاشیه‌ی الاکلیل آمده است:
شیطان در رئام جای داشت و زمانی که دو راهب به همراه تُبَّع به یمن آمدند، تورات را در برابر خانه نشر دادند و به قرائت مشغول شدند. پس شیطان [تاب نیاورد] و از آن خانه بیرون پرید و در دریا فرو افتاد (15).
با این حال، گفتنی ست که این خانه‌ها که اعراب جنوبی آن‌ها را مقدس می‌پنداشتند، هرگز به پای عظمت و بزرگ داشت خانه‌ی کعبه نرسید و بعید نیست که عظمت و مقام بیت الحرام همه‌ی این خانه‌ها را تحت الشعاع قرار داده باشد. اما خانه‌ی کعبه با آن که از قداست بهره مند بود، برای اعراب حجاز کفایت نمی‌کرد و آنان در شهرهای مهم، عبادت گاه های دیگری هم چون خانه‌ی ثقیف داشتند که پرده دارانی داشت که با قریش برابری می‌کردند (16). که پیش از این در مورد لات و منات و عزّی مفصل گفت و گو شد.
می‌توان گفت قصر ذوالشرفات که اسود بن یعفر آن را در قصیده ای در کنار بارق و خورنق و سدیر آورده است، از مشهورترین مکان‌های مقدس در قسمت شمال شرقی جزیره العرب بوده است. این قصر در سرزمین‌های متعلق به قبیله‌ی ایاد واقع شده بود که رود سنداد، که در میان حیره تا ابله جاری بود، از آن ناحیه سرچشمه می‌گرفت و در همین مکان این قصر بنا شده بود و مردمان عرب به آن حج می‌کردند. از جمله روایت‌هایی که در مورد این گونه بناها نقل شده آن است که عمربن عبدالعزیز از قصری مربوط به آل جفنه می‌گذشت. یکی از اطرافیان او به نام مزاحم به مناسبتی به قصیده‌ی اسود نهشلی نقل کرد که گفته بود:
ماذا اؤمل بعد آل محرق
ترکو منازلهم، و بعد ایاد
اهل الخورنق و السدیر و بارق
والقصر ذی الشرفات من سنداد
(به چه امید داشته باشم بعد از آن که آل محرق اقامت گاه های خود را فرو گذاشتند و بعد از آن که قبیله‌ی ایاد که از ساکنان خورنق و سدیر و بارق و قصر ذوالشرفات در سنداد، بودند!؟).
پس عمر به او گفت: آیا این آیه را نخوانده ای که می‌فرماید (17): «کم ترکوا من جناتٍ و عیون و زروع و مقام کریم ... (18)»، ([وه] چه باغ‌ها و چشمه سارانی [که آن‌ها بعد از خود] بر جای نهادند و کشتزارها و جایگاه های نیکو...).
قصر ذوالشرفات به نام قصر ذوالکعبات نیز خوانده می‌شده است. همدانی می‌گوید: «آنان خانه ای را عبادت می‌کردند که ذوالکعبات نامیده می‌شد (19)».
و از ملتمس نقل شده که گفته است:
ألک السدیر و بارق و مبایض و لک الخورنق
و القصر من سنداد ذوالکعبات و النخل المنبق (20)
(آیا سدیر و بارق و مبایض و خورنق از آن توست، هم چنین ذوالکعبات، همان قصر واقع در سنداد و آن نخل تناور).
و همچنین می‌توان گفت در سرزمین اعراب عبادت گاه های متعددی بزرگ داشته می‌شد که در مکان‌های مختلف پراکنده شده بودند، هم چون رُضی یا رُضاء که آن را مستوغر (عمرو بن ربیعه بن کعب) در دوران اسلامی ویران کرد و در این مورد گفت:
و لقد شددت علی رضاء شده
فترکتها تلا تنازع أسحما
و دعوت عبدالله فی مکرورها
و لمثل عبدالله یغشی المحرما(21)
(بر رضاء حمله ای شدید کردم و آن را هم چون تلی که با ابری سیاه همانندی می‌کرد، فروگذاشتم. در این حمله و تاختن از عبدالله کمک خواستم [زیرا] مردی به سان عبدالله لازم است تا بتواند بر مکانی که صورت حرم یافته، بتازد).
هم چنین است «فَلس» مربوط به قبیله های «طی» که در میان دو کوه سلمی و اَجأ (22) بوده است و «السعیده» خانه‌ی دیگری که اعراب به آن حج می‌کردند و بنی عجلان پرده داران آن بودند و گفته شده که قبایل اَزد برای حج به آن جا می‌آمدند (23). آن چه مسلم است تعداد زیادی از این خانه‌ها وجود داشته است که اعراب برای حج به آن جا می‌رفته‌اند و آن‌ها را مقدس می‌داشته اند و به آن‌ها قربانی هدایای دیگر تقدیم می‌کرده اند. این خانه‌ها حاجبان و پرده دارانی مختص به خود داشته‌اند و هر کس از کنار آن می‌گذشته، چه با قصد قبلی و چه به عنوان مسافر، برای احترام در کنار آن‌ها مدتی توقف می‌کرده است و در آن جا چندی می‌آسوده و سیراب و سیر می‌گشته است. بسیاری از این زیارت گاه های مقدس در کنار چشمه یا برکه و یا واحه و یا دره های کوهستانی واقع شده بود.

پی نوشت ها :

1. Smith: Religion of Semites، ص 112.
2. الهمذانی، الاکلیل، ج8، ص 84.
3. الهمذانی، صفه جزیره العرب، ص 127.
4. السیره، ص 54-55.
5. کتاب الاصنام، ص 46-47.
6. معجم البلدان، ج4، ص 172.
7. هامش کتاب الاصنام، ص 46.
8. دیوان الاعشی، ص 25.
9. در متن به همین صورت نوشته شده است، که بر اساس زبان عربی به معنی کلیسا به کار می‌رود.
10. الآلوسی، ج3، ص 394.
11. معجم البدان، ج4، ص 756.
12. همان، ج4، ص 461.
13. الهمذانی، الاکلیل، ص 82.
14. حضور این دو راهب افسانه ای در اساطیر کهن عرب به این واقعیت تاریخی اشاره دارد که یهودیان یمن در اوایل قرن ششم میلادی توانستند یکی از ملوک تُبّع یمن معروف به ذونواس را به کیش خود درآوردند. گویا ذونواس از بیم نفوذ مسیحیت خود می‌توانست به نفوذ و حضور حبشه ختم شود، به یهودیان قدرت داده بود و به این ترتیب یک دوره‌ی تعقیب و آزار مسیحیان در یمن آغاز شد. گفته می‌شود داستان «اصحاب الاخدود» مندرج در سوره‌ی «بروج» قرآن انعکاس دهنده‌ی این ماجراست.
15. السیره، ص 17-18.
16. هامش الاکلیل،ص 83.
17. الجاحظ، الحیوان، ج7، ص 60 و نیز مراجعه کنید به کتاب الاصنام، ص 16 و السیره، ص 32.
18. معجم البلدان، ج3، ص 164-165.
19. سوره‌ی 44، آیات 25-28.
20. الهمذانی، صفه جزیره العرب، ص 171.
21. همان، ص 230.
22. کتاب الاصنام، ص 30.
23. السیره، ص 56 و نیز در کتاب الاصنام آمده است: «قبیله‌ی طَیّ بتی داشتند فَلس نام و آن دماغه ای بود سرخ فام، مایل به سیاهی، در میان کوهی به نام «اجأ» از کوهسار «طی» که گویی تمثال آدمی ست و آن را می‌پرستیدند» (کتاب الاصنام، ص 155، ترجمه‌ی فارسی)، در ادامه داستان جذابی نقل شده که صَیفی پرده دار این بت، شتری را از همسایگان ربود و به قرق گاه بت راند، مالک بن کلثوم، به طلب آن آمد و برخلاف قانون حریم خانه‌ی بت، شتر را بازپس گرفت و مردمان نگران بودند که بت بر مالک خشم بگیرد و به او بلایی رساند و چون چنین نشد، گروهی از جمله عُدَی پسر حاتم از پرستش آن رو گرداندند. سرانجام این بت به دست علی بن ابی طالب (ع) نابود شد.

منبع: سلیم الحوت؛ محمود، (1390)، باورها و اسطوره های عرب پیش از اسلام، منیژه عبداللهی و حسین کیانی، تهران، نشر علم، چاپ اول.

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط