چه کسی مسئول کیفیت ارتباطات جمعی است؟

این مقاله توسط ویراستار این جلد، به عنوان آخرین فصل کتاب، تحت عنوان مسئولیت در ارتباط جمعی، توسط انتشارات هارپر و برادران (2) در سال 1957 به چاپ رسید، اینک این نوشته با اجازه ی ناشر مزبور که حق تألیف اثر مذکور به او می
پنجشنبه، 15 فروردين 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چه کسی مسئول کیفیت ارتباطات جمعی است؟
 چه کسی مسئول کیفیت ارتباطات جمعی است؟

نویسنده: ویلبر شرام
مترجم: نوشین آقاجانی چوبر *



 
این مقاله توسط ویراستار این جلد، به عنوان آخرین فصل کتاب، تحت عنوان مسئولیت در ارتباط جمعی، توسط انتشارات هارپر و برادران (2) در سال 1957 به چاپ رسید، اینک این نوشته با اجازه ی ناشر مزبور که حق تألیف اثر مذکور به او می باشد، دوباره چاپ می شود.
تنها سه ابزار بزرگ وجود دارد که جامعه می تواند از آن ها برای تشویق، یا یادآوری به رسانه های جمعی، به منظور عمل کرد مسئولان، استفاده کند. این سه ابزار عبارتند از: حکومت و ارکان نظارت کننده آن - اعم از ملی، دولتی و محلی - ، خود رسانه ها و فرد فرد کارکنان آن ها، انجمن ها و سازمان های اداری رسمی و غیر رسمی آن.
اگر بپرسیم که بین این ها، جایگاه مسئولیت برای آن نوع ارتباط جمعی که ما در این کشور از آن بر خورداریم و نیز برای تغییری که می خواهیم در ارتباط جمعی ایجاد کنیم، در کجا قرار دارد، آن وقت کاملاً به وضوح به این پاسخ می رسیم که مسئولیت، تقسیم شده است. از یک سو، نه می توان روی دولت، رسانه ها و مردم به تنهایی حساب کرد، و از سوی دیگر، هیچ کدام از آن ها از مسئولیت انجام آن معاف نیستند. آن چه که ما به دنبال آن هستیم ... یک تعادل مطلوب مسئولیت میان آن هاست....
حال، اجازه دهید مسئولیت مردم را مورد بررسی قرار دهیم. «کمیسیون آزادی مطبوعات(3)» نتیجه گیری کرد که هر چه رسانه ها و مردم تمایل بیشتری به تضمین یک نظام آزاد و پاسخ گوی ارتباطات داشته باشند، سهم کمتری برای دولت در این کار باقی می ماند؛ و مطلب دیگر این است که به طور کلی«نیروهای بیرون» از قانون و افکار عمومی، قادرند جنبه های بد عمل کرد رسانه ها را کنترل کنند، ولی فقط خود رسانه ها هستند که می توانند موجب عمل کرد خوب شوند.
مخالفت با این اظهارات کمیسیون مزبور، دشوار است. ولی من قدری از این تأکید کمیسیون دور می شوم. به نظر من کاملاً روشن است که رسانه ها مسئولیت اصلی را بر عهده دارند. اگر آن ها این مسئولیت را نپذیرند، و اگر دواطبانه خدمات عمومی را که جامعه ی ما به آن نیاز دارد در سطح بالای حرفه ای فراهم نکنند، در آن صورت، برای من قابل پیش بینی نیست که چه گونه می توان مشکل ارتباطات را حل کرد بی آن که تا اندازه ای از حدود و ثغور خود خارج شود، چرا که ما حدود و ثغور کردار مطلوب را تعریف کرده ایم.
آن چه را که رسانه ها برای ما انجام نمی دهند. در حقیقت دولت را دعوت می کنند که قدم جلو بگذارند و آن را انجام دهد. از نگاه ما، این مسئله، نوعی عمل خطرناک و تهدید آمیز است. به همین دلیل، تأکید کرده ام که دولت در هر جا که می تواند، در این قضیه دخالت نکند، وسوسه ی قدم جلو گذاشتن و سامان دادن به مسائل را سرکوب کند، محدودیت های شدید را در مورد نوع اقداماتی که در خصوص ارتباطات جمعی انجام خواهد داد، برقرار سازد، و این که این اقدامات، بایستی اساساً تسهیل کننده ارتباطات جمعی باشد، نه آن که آن ها را محدود سازد.
بنابراین، تمایل من بر این بوده است که برای رسانه ها و مردم، مقدار مسئولیتی بیشتر از آن چه کمیسیون پیش بینی کرده، در نظر گرفته شود. در حالی که رسانه ها باید مسئولیت اصلی را عهده دار شده و وظیفه ی خود را انجام دهند، مردم را به عنوان محرک های اولیه در پویایی ارتباط در نظر می گیرم، اعتقاد راسخ دارم که مردم می توانند به هر نوع نظام ارتباط جمعی که خواستار آن هستند، کاملاً دسترسی داشته باشند. البته، این امر در زمانی است که مردم بدانند چه می خواهند و آن چه را که می خواهند بیان کنند. من این تفکر قدیمی را که رسانه ها گروهی عمومی به مثابه یک گیاه است(4)، نمی پذیرم. من فکر می کنم که یک «مخاطب بزرگ»(5) می تواند بیشتر فعال باشد تا منفعل، و این که بتواند احتیاجاتش را بسنجد و آن ها را بر زبان آورد. با مسلم فرض کردن این فرضیه ها، به نظر می آید که مردم با تصمیم گیری در باره ی شکل نظامشان و خدماتی که به آنان ارائه می دهد، موازنه قدرت را حفظ می کنند.
مردم با گوش دادن، تماشا کردن و خواندن [رسانه ها]، این قدرت خود را دست کم می گیرند. اما رؤسای رسانه ها آن را دست کم نمی گیرند. من تعداد کمی از دست اندرکاران رسانه ها را دیده ام که مردم را به عنوان توده ای که باید از آن الگو گرفت، به شمار آورده و بگویند که «امسال، به مردم خواهیم آموخت که فلان چیز را دوست بدارند. » بلکه آن ها عمیقاً به آن چه مردم به آن علاقه مندند، آن چه که اکنون مردم می خواهند و نیز در آینده خواهند خواست، توجه می کنند، و یکی از بزرگ ترین مشکلاتشان تلاش برای کشف این چیزهاست.
هر کس که به ارتباط جمعی به عنوان یک نهاد اجتماعی می نگرد، از این نکته غافل نمی ماند که نوسان عظیمی از علایق و سلایق مردم در این نهاد وجود دارد. الگوی برنامه ی شبکه ها، بر اساس امار ماهانه ی بینندگان برنامه، هم چون تبدیل باد به نسیم، در حال نوسان است. فیلم های جدید، راهی پیش نمایش هایی «مخفی» می شوند تا واکنش مردم را ارزیابی کنند. و سپس به اتاق تدوین بر می گردند. صد نامه ی ارسالی به یک شبکه ی تلویزیونی، غالباً بازنگری در سیاست آن شبکه را در پی خواهد داشت؛ حتی تعداد کمی نامه های ارسالی به ایستگاه شبکه، باعث بازنگری در برنامه و یا ساختار آن خواهد شد. دیدار اعضای یک انجمن رسمی و فعال با سردبیر یک روزنامه، او را به تفکر جدی در باره ی آن چه که انجام می دهد، وا می دارد، حتی اگر در قول دادن به افراد سخت گیر باشد. صنعت فیلم سینمایی، از تحریم ها بیشتر از سانسور می ترسد. اصول و ضوابط آن که به طور کامل با «قانونی خاص» مشخص شده است، قصد دارد که خشم این یا آن گروه ها را کاهش دهد و از تحریم یا انتقاد مردم اجتناب کند.
در ابتدای کتاب ما به این اشاره کردیم که چه گونه یک غلیان نسبتاً مختصر، خشم عمومی، یک شبکه را مجبور کرد که برنامه ی یک شخصیت سرشناس را حذف کند زیرا او به دوستان «شب آرام» توهین کرده بود. نامه های ارسالی به «کمیسیون ارتباطات فدرال»(6) در پرونده های مربوط به ایستگاه های رادیو تلویزیونی بایگانی شده و سپس به دادرسی های ناراحت کننده ای تبدیل می شوند. شوراهای شنوندگان، در موارد بسیاری قادر بوده اند که نفوذی واقعی و مفید را بر نوع برنامه های یک ایستگاه محلی اعمال کنند و در زیر تمامی این ها، موج بزرگ مخاطبان و توجه قرار دارد که هیچ یک از رسانه ها نمی توانند آن ها را نادیده بگیرند. یک ناشر روزنامه که در برابر آن چه که آن را یک گروه فشار ویژه یا یک درخواست ویژه تلقی می نماید، ایستادگی می کند، چنان که از شمارگان روزنامه اش کاسته شود، ناگزیر خواهد شد به آن ها توجه کند. موقعی که آمار بینندگان یک شبکه با ایستگاه تلویزیونی شروع به کاهش نماید، تازه متوجه خطر می شود. یک استودیوی فیلم سازی کاملاً آگاه است که فیلم های آن در راستای چه کسب و کاری است. یک مجله، زمانی که بازار فروش آن در دکه ی روزنامه فروشی کم می شود، یا خوانندگانش توجه کمی به بخش معینی از محتوای آن دارند، مجبور می شود که نگران شود.
بنابر این، نهایتاً مخاطبان هستند که زمام یک رسانه را در اختیار دارند. برگ برنده در دست مردم است. و تنها مسئله این است که آیا مردم با کارت هایشان بازی خواهند کرد یا نه؟
آیا واقع بینانه است که امیدوار باشیم عموم مردم، یعنی مخاطبان بزرگ، این فرصت را مغتنم خواهند شمرد؟ البته، این مشکل اساسی است که بر حسب کثرت و قلت مخاطبان، برای آن ها مطرح می شد. یعنی زمانی که تعداد رسانه ها زیاد بود و مخاطبان آن ها کم بودند؛ زمانی که تنها درصد کوچکی از مردم سواد خواندن داشتند و تنها یک گروه کوچک از نخبگان به صورت مخاطبان برای اغلب روزنامه ها و مجلات و کتاب ها در آمدند. زمانی که تعداد رسانه های تفریحی، اندک و عمیق بود - در آن زمان، یک ارتباط نزدیک بین افرادی که مطالب رسانه ها را تهیه می کردند و مخاطبانشان وجود داشت. یک بازتاب سریع و قوی از تقاضاها و داوری ها وجود داشت. خود مخاطبان نیز نزدیکی رابطه شان را حس می کردند و به آن چه که رسانه ها انجام می دادند توجهی پرشور داشتند. خوانندگان، سردبیرها را می شناختند. مجریان برنامه ها، بعضی مخاطبانشان را می شناختند. اما اکنون تعداد مخاطبان به قدری زیاد شده است که تقریباً تمام مردم را شامل می شود، موقعی که اکثریت این مخاطبان ناشناخته و گمنام هستند، و رسانه ها آنان را فقط بر حسب آمار بینندگان برنامه و درصد خوانندگان یا تعداد شمارگان می شناسند، آیا امید واقع بینانه ای وجود دارد که بخشی از این ارتباط نزدیک و عمیق را که در گذشته وجود داشت، از نو به دست آورد؟
البته، بعید است که شبکه ی تلویزیونی سی بی اس(7) یا کمپانی فیلم سازی متروگلدوین مایر (8) یا مجله ی ریدرز دایجست(9) هرگز بتوانند رابطه ی نزدیکی را که مجله ی قدرتمند دایال (10) با دویست نفر از مشترکان خود داشت و اکثر آنان برای مارگارت فولر (11) (سردبیر مجله) شناخته شده بودند، از نو به دست آورند. یقیناً غیر واقع بینانه است که انتظار داشته باشیم موقعیت فولر از نو تکرار شود، جز در مورد یک مجله کوچک که برای خدمت کردن به یک گروه خاص، از کمک مالی برخوردار است. اما بین آن موقعیت و نقطه ی پایانی درجه بندی آن، که در آن جا مخاطبان، نوعی توده گمنام هستند، من فکر می کنم که برای مخاطبان وسیال ارتباط جمعی کاملاً واقع گرایانه و امکان پذیر است که راه طولانی را از وضعیت گمنامی به سمت شناخته شده بپیمایند. به نظرم کاملاً محتمل می رسد که این مخاطبان وسیع و بزرگ مبدل به مخاطبانی زنده، پاسخ گو و با فراست در آیند، و عقاید و آرزوهایشان را بر رسانه ها معلوم سازند، و عقاید و آمال خود را به طریقی آرام به رسانه ها تحمیل کنند. اگر به نظر برسد که در این مخاطبان، شماری از سطوح سلیقه و انواع نیاز وجود دارد، در این صورت، فکر می کنم که برای مخاطبان کاملاً امکان پذیر است که پافشاری کنند که رسانه ها به جای آن که آش شله قلمکاری را تدارک ببیند که برای هر کس کمی جاذبه دارد ولی هیچ کس را ارضا نمی کند، در خدمت این سلایق و نیازها باشند.
بنابر این، مسئولیت اصلی مردم این است که تا آن جا که ممکن است، از خود، یک مخاطب آگاه و بافراست بسازند. این امر ممکن است به یک عادت ذهنی متفاوت با عادت ذهنی فرد نیاز داشته باشد که ما غالباً آن را در بسیاری از افرادی می یابیم که به دلیل موقعیت اجتماعی یا تحصیلی، می توان از آنان انتظار داشت که در راستای خواست های مردم از رسانه ها، رهبران مردم یا سخنگویان آنان باشند. این نگرش کلی که «اوه، من هرگز تلویزیون تماشا نمی کنم جز زمانی که کنوانسیون حزبی را نشان می دهد، همه ی برنامه هایش آشغال است!» اساساً یک نگرش بدون حس مسئولیت است. این نگرش، این حقیقت را نادیده گرفته است که برنامه های تلویزیون لزوماً نباید آشغال باشد، هر چند که در واقع این چنین باشد. تلویزیون به نحو بالقوه، یکی از پنجره های بزرگ ما به روی دنیاست. تلویزیون یکی از بهترین راه هایی است که به کمک آن، ما می توانیم افق هایمان را گسترش دهیم، یک حس واقعی را از رویدادهای دور دست ایجاد کنیم، داوری آگاهانه تری درباره ی شخصیت های اجتماعی داشته باشیم، در سخنرانی ها و تظاهرات در بزرگ ترین دانشگاه ها سهیم باشیم، برخی از اپراها، باله ها، اجرای نمایشنامه ها، موزه ها و برگزاری کنسرت هنرمندانی را ببینیم که پیش از این، فقط برای معدود افراد خوش اقبال، که اکثر آنان در شهرها زندگی می کردند، امکان پذیر بود. اگر تلویزیون بدین سان مورد استفاده قرار نگیرد، چه اتلاف اجتماعی بزرگی خواهد بود! چه ضرر بزرگی را متحمل خواهیم شد! و مقصر کیست؟ اساساً مقصر مردم هستند که آن را تماشا نمی کنند و برای بهبود آن نیز کاری انجام نمی دهند.
بزرگ ترین سرویس های گردآوری خبر که بشر تاکنون ابداع کرده است، به روزنامه های شهر ما متصل شده اند. از طریق خدمات تلکس(12) این روزنامه ها به هر گوشه ی دنیا که خبری وجود دارد، متصل شده اند. یک جمله از جمال عبدالناصر در مصر، شاید فقط در عرض بیست دقیقه در هریک از روزنامه های ما به چاپ می رسد. یک رویداد در کنار پرده آهنین (13) یا پرده خیزران(14)، حداکثر در عرض سی دقیقه به اتاق خبر ما می رسد. یک تفسیر کامل از آخرین اظهارات آقای دالس(15) می تواند در دسترس باشد به شرطی که به چند نفر در واشنگتن یا نیویورک یا در یک محوطه ی دانشگاهی چند ساعت فرصت دهند تا در باره ی آن بیندیشند. در آن موقعیت، همان طور که بسیاری از ما می گوییم، آیا حق داریم بگوییم: «من نمی توانیم از روزنامه مان، اطلاعی درباره ی آن چه که در دنیا روی می دهد، به دست آورم چون روزانه فقط شش یا هفت خبر خارجی را درج می کند «یا» من به راستی سر در نمی آورم که درسیاست بین المللی یا فلان موقعیت بین المللی چه می گذرد. ما هرگز از پیش زمینه ی این رویدادها آگاه نمی شویم.» اگر ما هرگز در این مورد، به سردبیر شکایت نکنیم، آیا این حق را داریم که این حرف ها را بر زبان آوریم؟ او فضای کافی دارد تا خبرهای جهانی بیشتری و پیش زمینه های زیادتری را درج کند، البته اگر با خود بیندیشید که مخاطبان او طالب این اطلاعات هستند. او این فضا را به مطالبی درباره ی ورزش، گزارش ها، مسائل اجتماعی، یا سایر اخبار، اختصاص می دهد. اما اگر فکر کند که درخواست جدی ای برای اخبار جهانی و یا پیش زمینه های آن، به مقدار بیشتر وجود دارد، آن را درج خواهد کرد.
بنابر این، اولین شرط لازم، وجود یک مخاطب آگاه و علاقه مند است. این امر متضمن آن است که مابه رسانه ی خود توجه داریم. ما می خوانیم، تماشا می کنیم، گوش می دهیم. آن چه را که در رسانه هست، کشف می کنیم. یا این فرض که رسانه ها در حال سرمشق و الگوشود برای دیگران هستند، دست از رسانه نمی شوییم.
سپس سعی می کنیم خود را به مخاطبانی با فراست مبدل کنیم. در باره آن چه که رسانه ها می توانند به ما بدهند، ابراز عقیده می کنیم. درباره رسانه ها با دوستان خود صحبت می کنیم. شاید ما شوراهای شنوندگان یا گروه های خونندگان را سازمان دهیم تا راجع به آن که در رسانه ها می یابیم، گفت و گو کنند. سعی می کنیم تا ببینیم که مدرسه هایمان به این پرسش که چگونه با هوشمندی ار رسانه ها استفاده کنیم، کمی توجه کنند؛ کتاب های درسی خوبی در باره ی موضوعاتی هم چون «چه گونه روزنامه بخواهیم؟» وجود دارد و بسیاری از مدارس به دانش آموزانشان کمک می کنند تا بهترین استفاده را از رسانه های جمعی داشته باشند، درست همان طور که آنان را آماده می سازند تا از بخش های دیگر تجارب انسانی بهره جویی کنند. وانگهی، این جوانان شاید پنج ساعت را در روز یا تقریباً یک سوم از زمان بیداریشان را، با رسانه های گروهی مشغول خواهند بود. این بخش بسیار بزرگی از زندگی است که به طرز اتلاف آمیزی هدر می رود. بنابراین، سعی داریم شاهد باشیم که جوانان ما به شکلی نظام مند با رسانه ها آشنا شده اند. ما سعی می کنیم تا نقد یک روزنامه یا مجله از رسانه های گروهی دیگر را بخوانیم، درست همان طور که نقدهای کتاب را می خوانیم و به هر صورتی سعی می کنیم که معیارهایی را برای داوری درباره ی آن چه که می بینیم، می شنویم و می خوانیم، در ذهن خود ایجاد کنیم.
روش دیگری که می توانیم به کمک آن، قدرت تشخیص خود را زیاد کنیم عبارت است از کنترل کردن توجه مان به رسانه ها، اگر نمی خواهیم که تمام فیلم هایی که ساخته می شوند، فقط برای بچه ها باشد، می توانیم کودکانمان را از تماشای بعضی فیلم ها دور نگه داریم. اگر نمی خواهیم که تمامی برنامه های تلویزیون از صافی رد بشود، به نحوی که برتر از حساسیت ها و احساسات هر یک از اعضای خانواده ما نباشد، در این صورت، بیایید کمی قدرت تشخیص را در باره آن چه که اعضای خانواده ما در زمان معینی در تلویزیون تماشا می کنند، اعمال کنیم. این کار، تا حدودی در مسئولیت ما است. ما نمی توانیم انتظار داشته باشیم که رسانه ها در خدمت منافع همه ی گروه های مردم باشند و هیچ کس را نرنجانند و ناراضی نکنند، مگر این که کاری کنیم که گروه های بر حق در زمان درست، به سمت رسانه ها کشانده شوند.
سپس، گام بعدی در مسئولیت ما، شناساندن دیدگاه هایمان به رسانه هاست. یک روش برای انجام این کار، صرفاً عبارت است از منعکس کردن قوه تشخیص مان در حمایت از آن چه که مورد تأیید ما است، آن چه که به آن توجه داریم، و آن چه که تماشا می کنیم یا گوش می دهیم. اگر تعداد مناسب و کافی از ما، این کار را انجام دهد، مؤثر خواهد بود. اما بعضی اوقات این روش به جای درست کردن ابرو، چشم را کور خواهد کرد. برای مثال، اگر ما خریدن روزنامه محلی خود را متوقف کنیم، آن هم به این دلیل که در روز فقط هفت خبر مهم خارجی را منتشر می کند، این کار باعث می شود که همه ی خبرهای داخلی را هم از دست بدهیم. سیاست تهدید به اعمال زور، بهترین راه ممکن نیست. راه بهتر این است که به رسانه های خود بگوییم که در مورد مطالب آن ها چه چیزی را دوست داریم و چه چیزی را دوست نداریم و چه چیزی باعث خواهد شد که آن ها را بیشتر دوست داشته باشیم.
این کار را می توانیم با ارسال نامه انجام دهیم: به سر دبیر، به ایستگاه رادیو - تلویزیونی، به شبکه، به تماشاخانه یا به استودیوی فیلم سازی. این نامه ها هر چه شخصی تر باشند، بهتر خواهند بود. رسانه ها مایلند که سطل های زباله ی خود را با نامه هایی که همگی آن ها با کلمات مشخصی نوشته شده اند و لذا آشکار می شود که از یک گروه فشار الهام گرفته اند، پر کنند. اما نامه های شخصی، خوانده شده و بها داده می شوند. تماس های شخصی نیز از همین ارزش برخوردارند، هر زمان که این تماس ها امکان پذیر باشند. همه ی این ها به شما کمک می کنند که به کارکنان رسانه ها، و به ویژه رؤسای آن ها، بگویید که شما درباره ی محصولشان چه فکر می کنید. اگر در پشنهاد خود به قدر کافی جدی هستید، می توانیم با سر دبیر یک نشریه یا یک ایستگاه رادیو - تلویزیونی و یا مالک یک تماشاخانه ملاقات کنید و پیشنهاد خود را مطرح سازید. یقیناً می توانید از گردهمایی ها یا مناسبت های اجتماعی یا تماس های اتفاقی استفاده کرده و با دست اندرکاران رسانه ها صحبت کنید. آنان از این بازتاب های کوچک قدردانی می کنند و در طول چند هفته، یک چنین تماس هایی منجر به درک بیشتر از درخواست ها و تفکرات مردم می شود.
چیزهایی از این قبیل را می توانید به طور غیر رسمی و فردی انجام دهید، یا آن را سازمان داده و به طور رسمی تر انجام دهید. ما گاهگاهی در این کتاب موضوعات غیر منصفانه ای را درباره ی گروه های فشار مطرح کرده ایم، اما در فلسفه ی سیاسی ما، هیچ چیزی وجود ندارد که مخاطبان را از سازمان دهی ارتباط مؤثر تر با رسانه ها باز دارد، صرف نظر از این که این ارتباط در چه زمانی و با چه کسی صورت گیرد. شوراهای شنوندگان، در جاهایی که سازمان دهی شده اند، در این زمینه بسیار مؤثر بوده اند. تشکیلاتی مثل مجمع زنان رأی دهنده (16) یا انجمن زنان دانشگاهی (17)، موضوع رسانه ها را موضوع اصلی بحث خود قرار داده و هیئت ها یا قطعنامه هایی را که بیانگر عقاید و خواست های آنان می باشند به نزد رؤسای رسانه ها گسیل کرده اند. بعضی اوقات گروه های اجتماعی، یا گروه های دانش آموزی، یا گروه های کلیسایی، به دلیل نارضایتی از بعضی جنبه های یک رسانه، به طور خود جوش تشکیل می شوند. این گروه ها غالباً از خبرنگاران یا مجریان برنامه در رادیو و تلویزیون یا مدیران تماشاخانه ها و یا مدیران فروش مجلات، می خواهند که در نشست های این گروه ها شرکت و گفت و گو کرده، و بدین سان با افکار و اندیشه های این گروه ها آشنا شده و احساسات آنان را در رسانه ها منعکس نمایند.
هم اکنون تعدادی از گروه هایی که به درستی سازمان دهی شده اند، در این زمینه فعال هستند، بسیاری از آن ها با کارکنان حرفه ای خود به تماشای رسانه ها می نشینند و سعی دارند که از خلال آن ها، مطالب توهین آمیز به یک گروه خاص را استخراج کنند، مانند لژیون ضوابط اخلاقی (18) اتاق بارزگانی (19)، لژیون آمریکایی (20) و نظایر آن، هیچ اشکالی برای این کار، وجود ندارد. هر گروهی حق دارد که سازمان دهی شود و به رسانه ها بگوید که در باره ی آن ها چه می اندیشد. اما به یاد داشته باشید که نظام ارتباطی ما بر پایه ی نظریه ی بازار آزاد عقاید بنا شده است. این نظام فقط موقعی عملکرد صحیحی خواهد داشت که تمامی دیدگاه ها در باره ی یک مسئله ی بحث انگیز، به طور آزادانه بیان شوند.
بنابر این یک نوع فعالیت گروه فشار وجود دارد که به وضوح خارج از این محدوده قرار دارند، مانند مداخله دولت در رسانه ها، مقصود من، آن نوع از سانسور غیر رسمی است که می کوشد تا شکل رسانه ها را به سود نیازها و حساسیت های یک گروه و به زیان سایر گروه ها، از نو بسازد. اخبار مربوط به کریسمس سال 1956، می تواند مثالی از این نوع فعالیت باشد. ایستگاه تلویزیونی WGN-TV شیکاگو، اولین نمایش جهانی تلویزونی فیلم مارتین لوتر (21) را متوقف کرد. این ایستگاه گفت که متوقف شدن پخش فیلم مزبور، به دلیل «واکنش عاطفی» مردم در مخالفت با پخش آن بوده است. طبق گفته ی کریستین سنچوری (22) ، این «واکنش عاطفی» شکل یک یورش شدید تلفنی را به خود گرفت که توسط کلیسای کاتولیک سازمان دهی شده بود تا زنگ های تلفن WGN توسط معترضین به صدا در بیاید. رئیس بخش اسقفی شیکاگو اظهار داشت که کلیسای کاتولیک هیچ گونه اعتراض رسمی به تلویزیون WGN نکرده بود، و اگر کاتولیک ها به نمایش این فیلم اعتراض کرده اند، یک موضوع شخصی بوده است. ادعا شده بود که این فیلم، توهین آشکار به کاتولیک ها بود.
در حال حاضر، من نه در باره ی این حقایق تحقیق کرده ام و نه فیلم مزبور را دیده ام. با وجود این، این یک واقعیت است که این فیلم، در سینماهای متعدد به نمایش در آمد، بی آن که مخالفت اساسی با این کار بشود اگر واقعیت ها آن گونه که هستند که نشان داده می شود. یک مبارزه ی سازمان یافته توسط اعضای یک فرقه ی دینی به منظور جلوگیری از پخش یک فیلم در باره ی بنیان گذار سایر فرقه های دینی - در آن صورت، این یک نوع فعالیت سؤال بر انگیز گروه فشار است. هیچ اعتراض احتمالی را نمی توان نسبت به کلیسایی مطرح کرد که به اعمال انضباط در مورد اعضایش می پردازد و آنان را از رفتن به سینما یا تماشای یک برنامه ی تلویزیونی بر حذر می دارد. اما زمانی که یک چنین گروهی، اقدام به محروم کردن سایر گروه ها از فرصت هایی می کند که آن ها بسیار مایلند این فرصت ها را در رسانه ها داشته باشند، یعنی فرصت هایی که مبتذل یا آشکارا قابل سانسور نمی باشند، در این صورت، به نظر می رسد که اقدام مزبور در راستای محدود کردن بازار آزاد عقاید بوده، و رسانه ها و مردم باید این نوع اقدامات را محدود سازند.
به عقیده ی من، رویداد شیکاگو می تواند مثالی از این نوع عمل کرد باشد یا نباشد؛ من آن را به طور کامل بررسی نکرده ام. و گروه مذهبی خاصی که به آن اشاره شد، به هیچ رو تنها گروه دینی یا سیاسی نیست که به چنین فعالیتی متهم شده است. اما هر کس که این کار را می کند، با نظام ما سازگاری ندارد.
گروه های فشار، مانند دولت، معمولاً وقتی که مانعی در مقابل فعالیت شان وجو ندارد کمتر خطرناک هستند تا زمانی که این مانع وجود دارد. یعنی هنگامی که می کوشند تا مظهر نیازهای مردم باشند، مفید تر از موقعی هستند که سخن گوی حساسیت های گروه های خاص می باشند. اما حتی در این مورد نیز باید با احتیاط سخن گفت. ما نمی توانیم انتظار داشته باشیم که ارتباط جمعی پاسخ گوی همه نیازهای ما باشد، اگر بر چند گروه به خوبی سازمان یافته که هر کدام بر اساس منفعت خاصی، سخن گوی ما هستند، تکیه کنیم، این گروه ها می توانند رسانه ها را از مسائلی که مزاحمت ایجاد می کنند دور نگه دارند و آن ها را تشویق کنند که مطالبی را ارائه کنند که لژیون آمریکا، اتاق بازرگانی، کلیسای کاتولیک رم، مجلس یا سایر سازمان ها را راضی می کند؛ ولی لزوماً نگران این موضوع نیستند که رسانه ها مسئولیتی را بر دوش دارند که بقیه مردم خواستار آن هستند یا به آن نیاز دارند. برای اصلاح این موقعیت نیاز به شکایت از «گروه های فشار» نمی باشد، بلکه از طریق سازمان دهی گروه هایی است که نماینده ی منافع ما باشند، چنان که این نمایندگان را نداشته باشند. زمانی که سران رسانه ها طیف کامل نیازها و آرزوهای مردم را مشاهده کنند، بهتر خواهند توانست محصول خود را برنامه ریزی کنند.
چنین به نظر ما می رسد که مسئولیت بیشتر مردم، باعث تشویق انتقاد هوشمندانه از رسانه ها می شود. این امر به معنای حمله به رسانه ها نیست، بلکه خدمتی است به رسانه ها و مردم به یک اندازه. در طول سال های بسیار، نقد کتاب ها نه تنها به ارتقای ضوابط سلیقه از جانب نویسنده، خوانند و ویراستار انجامیده، بلکه توجه مردم را به کتاب های جدید مورد علاقه جلب کرده است. به نظر عجیب می آید که نقد بسیار کمی درباره ی پخش برنامه های رادیویی و تلویزیونی و نیز روزنامه ها صورت می گیرد. تعداد نقدهای مؤثر روزانه ی برنامه های رادیو و تلویزیون، انگشت شمار هستند. هیچ انتقاد منظم و مستمری از روزنامه ها، تا به حال صورت نگرفته است. اما نقد از این نوع، به یقین بخشی از حرفه ای کردن و پیشرفت عمومی این رسانه است.
کمیسیون آزادی مطبوعات توصیه کرد که باید یک «مؤسسه جدید و مستقل» تشکیل شود تا «به ارزیابی و گزارش سالانه در باره ی عمل کرد مطبوعات» بپردازد. منظور کمیسیون از کلمه ی «مطبوعات»، تمامی وسایل ارتباط جمعی است. واکنش روزنامه ها در برابر این پیشنهاد، یک احساس ترس آشکار بود که آن را معادل با تهدیداتی متوجه مطبوعات دانستند. اما به سختی می توان باور کرد که یک چنین مؤسسه ای که شماری از شهروندان برجسته در آن عضویت دارند و نیز کارکنان شیاسته ای دارد، چه گونه می تواند به راستی آزادی مطبوعات را تهدید کند. بلکه حتی می تواند خدمت بزرگی را انجام دهد، هم به صورت بررسی دقیق از مطبوعات برای مردم و نیز نمایندگی مردم به لحاظ بیان ناخشنودی ها و نیازهای برآورده نشده ی مردم، در نزد مطبوعات. البته یک چنین مؤسسه ای، فاقد هر گونه ارتباط با دولت است و اساساً نماینده ی عامه ی مردم است تا قشری از آنان، کمیسیون مزبور یک فهرست طولانی از خدماتی را که یک چنین مؤسسه ای می تواند عهده دار شود، ارائه داد، که از جمله شامل این خدمات بود:
یاری رساندن به رسانه ها «برای ارائه تعریفی از معیارهای علمی کارکرد آن»؛
یاد آوری این موضوع که خدمت رسانه ها در برخی مسائل، ناکافی می باشد:
تحقیق در باره ی مسائل و مواردی « که در آن جا، گروه های اقلیت از دسترسی معقول، به مجاری ارتباط محروم شده اند»؛
بررسی «تصویر زندگی آمریکایی» که توسط رسانه ها به دنیای خارج عرضه می شود؛
ارزیابی «اقدامات دولت که در امر ارتباطات مؤثر است»؛
ارزیابی «گرایش ها و ویژگی های شاخه های متعدد صنعت ارتباطات» ؛
تشویق به «تأسیس مراکز مطالعات و تحقیقات و انتقاد پیشرفته در رشته ارتباطات در دانشگاه ها» ؛
ترغیب طرح هایی که این امیدواری را ایجاد کند که نیازهای مخاطبان خاص برآورده شود؛
«ارائه گسترده ترین تبلیغات و مباحثات عمومی ممکن» برای تمامی یافته های [کمیسیون مزبور] .
برای یک چنین مؤسسه ای، این وظایف می تواند یک تکلیف بسیار بلند پروازانه باشد. با وجود این، هدف تمامی وظایف آن، به قدر کافی ساده است: مؤسسه ای که نماینده ی منافع مردم به طور کلی است، به آن گونه که متمایز از منافع خاص گروه ها می باشد؛ سخن گوی مردم بودن به طریقی که مردم به عنوان افراد واحد، هرگز سخنی نگویند؛ مشاهده عملکرد رسانه ها و نیز اندیشیدن به این موضوع به لحاظ نیازها و منافع مردم آمریکا؛ و بالاخره، گزارش به رسانه ها و نیز به مردم، و بدین سان نقش یک ارتباط ارزشمند را بین رسانه ها و مردم ایفا نماید. گزینش هیئت مدیره و کارکنان یک چنین مؤسسه عمومی، کاری دشوار خواهد بود. یک طرح کلی از وظایف این مؤسسه را ارائه دادن و محدود کردن وظایف آن به هدف های واقع گرا و محدود آن، نیاز به تفکر و تلاش زیاد دارد. اما نتیحه ی آن می تواند بسیار مفید باشد و به تفاهم متقابل بسیار بیشتری بین رسانه ها و مردم بیانجامد، و به طور کلی یک طرح عالی باشد که بر مبنای آن، یک بنیاد می تواند مقداری پول را روی آن شرط بندی کند.
اگریک چنین مؤسسه ارتباطات و تحقیقاتی تأسیس شود، مسئولیت تأسیس آن به عهده ی مردم است. این مؤسسه نباید توسط دولت و نیز بوسیله رسانه ها، تأسیس شود، گرچه بایستی هم با رسانه ها و هم، با دولت، مشورت کند. این مؤسسه باید نماینده ی منافع مردم در بالاترین سطح باشد، تا جایی که به اعتراض روزنامه ها مربوط می شود، به خوبی می توان حدس زد که پس از نخستین واکنش مقاومت آمیز و خود به خود جراید، اکثر آن ها و نیز سایر رسانه ها، به این مؤسسه جدید احترام گذارده و به آن خوش آمد خواهند گفت.
در فصل پیش گفتیم که در مسئولیت رسانه ها است که به تأسیس آموزشگاه های کافی برای اعضای آینده ی این حرفه، هم چنین تأسیس مراکز تحقیق دانشگاهی در زمینه ی ارتباط جمعی، کمک کنند. یقیناً در مسئولیت رسانه ها است که به این مسائل بپردازند و به حل آن ها کمک کنند، ولی مسئولیت اصلی بر عهده ی مردم است. مردم باید چنین تشکیلاتی را در دانشگاه ها بیابند و جوانان توانا را به آن جا بفرستند. در طول دو یا سه دهه ی بعد، مدارس روزنامه نگاری و مراکز تحقیق و آموزش مربوط به آنها می توانند اختلافی عمیق در سطح کارکنان رسانه ها ایجاد کنند. آن ها قادر به این کار هستند و این بدان معناست که اگر به جهت نیروی بالقوه شان به کار گرفته شوند، که همان طور که در فصل قبل بیان شد، این کارگیری به منظور آموزش حرفه ای نیست بلکه برای آموزشی وسیع و عمیق است که مشاغل اندک دیگری به آن نیاز دارند.
به عبارت دیگر، باید گفت که از مدرسه روزنامه نگاری و دیگر دوره های آموزش ارتباط جمعی که دانش آموزان را برای شش ماه اول استخدامشان تربیت می کنند، استفاده بهینه نمی شود؛ این مدارس باید دانش آموختگان را برای سال های بعد از شش ماه اول آماده کنند، نه به لحاظ آموزش مهارت هایی که به یک کارمند جوان امکان می دهد که در ابتدای کارش به خوبی کار کند، بلکه به لحاظ درک و فهمی که به او امکان می دهد که در سراسر طول حرفه اش به خوبی کار کند. دلیلی وجود ندارد که چرا او نباید یک رشته مهارت ها را نیز فرا نگیرد اما، هر گاه مجبور باشد که در انتخاب زمان بین یادگیری مهارت های حرفه ای و فهم وسیع تر از جامعه و جایگاه ارتباط جمعی در آن، یکی را بر گزیند، همیشه بایستی زمان را برای مطالعات مفید کلی تر و کمتر فوری در نظر گرفت. این مدارس باید برای اهدف بلند مدت باشد، نه کوتاه مدت؛ زیرا این فرد جدید در شغل خود، قادر است با سهولت بیشتری به فراگیری مهارت های حرفه ای خود بپردازد، تا فراگیری درک افراد بشر، سازمان اجتماعی، حکومت، علم اقتصاد، و علم به طور کلی.
مدارس روزنامه نگاری در همین جهت حرکت کرده اند. اما با مانع یک سنت روبرو شده اند که به صورت دانشکده هایی که زمین های آن ها اهدایی بود و نمونه ای از خدمت به کشاورزی بودند(23) ، و نیز با مانع رهبری اولیه خبرنگاران نشریات هفتگی که عقیده داشتند کارکنان آنها مجبور به آموزش نیستند. حتی اکنون نیز مدارس روزنامه نگاری، بر خلاف سایر مدارس حرفه ای یا شبه حرفه ای هستند که در آن ها، آموزش اعضای جدید آن حرفه، چنانکه در مدارس پزشکی یا حقوق این آموزش الزامی است، ضروری به نظر نمی رسد؛ دانش آموختگان هر برنامه ی آموزشی دیگر در دانشگاه و با دانشجویان فارغ التحصل نشده ی دانشگاه ها رقابت کنند. در واقع این حقیقت که دانش آموختگان دانشگاه، حقوق بیشتری را توقع دارند، امتیازی را به دانش نیاموختگان دانشگاهی در روزنامه های کوچک تر و سایر رسانه ها می دهد. بنابر این، مدرسه روزنامه نگاری این نیاز مختصر را احساس کرده است که از طریق آموزش فنون روزنامه نگاری، بر منحصر بودن رشته ی تحصیلی اش در دانشگاه و رابطه ی نزدیک آن با روزنامه ها و خبرنگاران، تأکید ورزد. با وجود این، بهترین آموزشگاه ها، در زمان حاضر، برنامه های درسی شان را بر اساس پایه ی وسیع تحقیقات ترقی خواهانه در سایر گروه های دانشگاهی پی ریزی می کنند، و این گرایشی است که مردم یقیناً باید آن را تشویق کنند.
یک پیشرفت سالم دیگر، عبارت است از تأسیس مراکز تحقیق و ارائه ی برنامه هایی در ارتباط با چند مدرسه ی روزنامه نگاری، و در جاهای دیگر، در چند دانشگاه. این کار، گام بندی است به سوی حرفه ای کردن روزنامه نگاری بدون برنامه های قوی تحقیقاتی در ارتباط با مدارس پزشکی و تغذیه ی علمی آن ها، ما هنوز هم می بایست برای بیماری های گوناگون، حجامت می کردیم و بیماران روانی را غل و زنجیر کرده، در سیاهچال ها نگه داری می کردیم. باید خاطر نشان کرد که مدارس و نیز مراکز تحقیقاتی در وسایل ارتباط جمعی، اساساً در مسئولیت مردم قرار دارند.
یک روش مهم دیگر که به کمک آن، مردم می توانند توجه دقیق خود نسبت به وسایل ارتباط جمعی را به اثبات برسانند، ترغیب کارهای مخاطره آمیز جدید است. در ارتباطات جمعی، شروع هر کار جدید به طور فزاینده ای سخت است زیرا شامل صرف هزینه می شود. با وجود این، نیاز فزاینده ای به کارهای مخاطره آمیز جدید وجود دارد، نه تنها برای ایجاد تنوع در دیدگاه ها، بلکه مهم تراز آن، برای تأمین نیازهای گروه هایی در درون مخاطبان پر شمار که توسط رسانه هایی با محتوای مشترک، به قدر کافی به آنان خدمت نشده است. اگر مردم، یا اقشاری از آنان، خواستار این خدمات ویژه باشند، باید خواسته های خود را مطرح کنند و هنگامی که این کارهای مخاطره آمیز جدید آغاز می شوند، مردم باید آماده حمایت از آن ها بوده و یا دست کم آن ها را آزمایش کنند.
روزنامه های بیشتری می توانند وجود داشته باشند که مسائل مردم را به شکلی که روزنامه «نیویورک تامیز» (24) انجام می دهد، پوشش دهند، اما به شرطی که ناشرین درسایر نقاط امریکا، به این نتیجه برسند که تعداد کافی از خریداران روزنامه های آنان وجود دارد. هم چنین، ایستگاه های تلویزیونی محلی بیشتری می تواند برنامه ی تفریحی و اطلاع رسانی محلی را پخش کنند، به شرطی که مخاطبان به ازای هر بیننده، سالانه حق اشتراک بپردازند. ایستگاه های رادیو و تلویزیون دانشگاهی در حقیقت قادرند خدمات بهتری را به مردم ارائه کنند - در واقع، آن ها می توانند یک خدمت بسیار هیجان انگیز را عرضه کنند - به شرطی که مردم، متصدیان قوه مجریه و نمایندگان مجلس را آگاه کنند که مردم خواهان آن هستند که این فعالیت ها از طریق تخصیص بودجه، به قدر کافی حمایت شود. سالن های سینمایی بیشتر می تواند وجود داشته باشد که برای نمایش فیلم هایی با کیفت بالا تخصیص دارند و نیز استودیو های فیلم سازی بیشتری که یک چنین فیلم هایی را برای یک چنین سالن های سینما بسازند، التبه به شرطی که مردم از آن ها حمایت کنند. امکان تأسیس روزنامه ها و ایستگاه های رادیو - تلویزیونی وقفی، فکر خوبی در این راستا است، ولی ضرورتی ندارد که تأمین مالی آن توسط یک بنیاد یا یک فرد ثروتمند به منظور ایجاد ارتباطات بیشتر باشد. آن چه که در راستای ایجاد کارهای مخاطره آمیز جدید، بسیار مورد نیاز است، این تضمین است که مردمی دقیق در انتظار آن ها هستند و آماده حمایت از آن ها می باشند.
هم چنین، ازسوی دیگر، مردم مسئولیت خاصی را در زمینه ی ارتباطات جمعی دارند. اعضای غیر حرفه ای بیشتری از مردم، باید طرز استفاده از رسانه ها را باید بگیرند، دیگر نمی توان بهانه آورد که پخش برنامه های مذهبی، از مهارت کمتری در مقایسه با برنامه های تفریحی، برخوردار است. دلیلی وجود ندارد که چرا مردم باید اجازه بدهند که پخش برنامه های آموزشی، از مهارت کمتری در مقایسه با پخش برنامه های تفریحی برخوردار باشد؛ با این وصف، ایستگاه های آموزشی نیاز مبرمی به بودجه دارند و لذا قادر نیستند مجریان ورزیده ای را آموزش داده و داشته باشند. هیچ دلیلی وجود ندارد برای این که چرا پخش محلی اعم از رادیو تلویزیون، بیشتر از آن چه که هستند نمی توانند نافذ باشند؛ زیرا کسب مهارت های پایه ی پخش برنامه توسط رهبران یک اجتماع، وظیفه خطیری نمی باشد. این امر هم چنین متضمن آن است که شمار بیشتری از اعضای غیر حرفه ای اجتماع باید شروع به درک رسانه ها بنماید - فراگیری آن چه که می توان از روزنامه ها و به ویژه از مجریان برنامه ها آموخت، نحوه ی همکاری با آنان و استفاده از رسانه ها به بهترین صورت است.
همه ی این ها به این پرسش بر می گردد که آیا ما می توانیم به طور واقع بینانه متوقع باشیم که مردمی با نشاط، گویا و زبان دار و دقیق داشته باشیم که به ارتباط جمعی بپردازند. اگر پاسخ مثبت است، امکان کارهای بزرگ وجود دارد. و گرنه، پیشرفت به صورت آهسته خواهد بود. زیرا، همان طور که سعی کرده ام نشان بدهم، مسئولیت در ارتباط جمعی به معنای یک تعادل ظریف بین رسانه ها، دولت و مردم است. مسئولیت عمده برای انجام آن چه که نیاز به انجام شدن در راستای ارتباط جمعی دارد، به عهده ی رسانه ها است، ولی در این معنا که تعهد اصلی با مردم باشد. مسئولیت مردم این است که فعال بوده و مخاطبانی دقیق باشند، نیازهایشان را به رسانه ها بشناسانند، و هنگامی که رسانه ها تلاش می کنند این نیازها را بر طرف سازند، در مسئولیت مردم است که به رسانه ها یاری رسانند - به بیان دیگر، در وظیفه ی سازندگی نوعی ارتباط که جامعه به آن نیاز دارد، مشارکت کامل کنند. در جایی که نقش مردم، کمتر از یک شریک کامل است، دولت و رسانه ها این شکاف را پر خواهند کرد، و ما اطمینان کمتری در باره ی آن چه که می خواهیم، خواهیم داشت، زیرا در مسئولیت خود مردم است که بر این امر نظارت داشته باشند، و چنان چه این مسئولیت را اعمال نکنیم، بنابر این، سزاوار آن چیزی هستیم که دریافت می کنیم.
چورج برنارد شاو (26)، در یک سخن رانی رادیویی در سال 1931، در امریکا، و با همان زبان نکته دان و شوخ طبعانه ی همیشگی خود، برخی از شنوندگان را با این سخن خود حیرت زده کرد. او گفت: «هر کس که زندگی خود را مدیون جامعه متمدن باشد و از دوران کودکی تاکنون، از حمایت ها و مزایای گران قیمت این اجتماع بهره مند شده باشد، باید در فواصل زمانی معقولی در نزد یک هیئت منصفه ی دارای صلاحیت، حاضر شده و بقای خود را توجیه نماید، و چنان چه از این کار خودداری کند، باید به بقای او به طرزی سریع و بدون درد، پایان داد» .
من از چنین عدالت سریع، حمایت نمی کنم. اما باید بگویم که همگی ما که از حمایت ها و مزایای یک نظام ارتباطی آزاد لذت می بریم، در واقع برای توجیه بقای خود در نظام مزبور، متعهد می باشیم. من آنچه را که این تعهد شامل آن می شود، بیان کرده ام. و اگر ما فعالیت کافی را برای توجیه این حمایت ها و مزایا، انجام ندهیم، در این صورت، شکی نیست که ما در این قرن سرنوشت ساز، با این احتمال روبرو خواهیم شد که بقای ما به گونه ای سریع - اما نه بدون درد - پایان یابد.
منابع تحقیق :
Sehramm, Wilbur (1960): Mas communications, university of Illinois press, Urbana, Chicageo, London, pp. (648-660).

پی نوشت ها :

1. Who is Responsible For the Quality of Mass Communications?
* دانشجوی دکترای علوم ارتباطات، محقق و مترجم و عضو هیأت علمی گروه ارتباطات دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی.
2. Harper and Brothers.
3. The Commission on Freedom of the Press
4. کنایه از منفعل و غیر فعال بودن است. - و.
5. Great Audience
6. The Federal Communications Commission
7. CBS
8. Metro-Goldwyn Mayer
9. Reader's Digest
10. Dial
11. Margaret Fuller
12. Wire Services
13. Iron Gurtain، واژه ای که در دنیای غرب برای اتحاد شوروی و کشورهای اقمار آن به کار می رفت. - و.
14. Bamboo Curtain، واژه ای که در مورد چین کمونیست تا سال 1975 به کار می رفت. - و.
15. جان فاستر دالس (1888- 1959) وزیر خارجه ایالات متحده امریکا در سال های 1953- 1959.- و.
16. The League of Women Voters
17. The Association of University Women
18. The Legion of Deccency
19. Chamber of Commerce
20. American Legion
21. مارتین لوتر (1483-1546) کشیش اصلاح طلب آلمانی که با مذهب کاتولیک به مخالفت برخاست و مذهب پروتستان را بنا نهاد. - و.
22. Christia Century
23. تأسیس مدارس کشاوری در ایالات متحده ، ابتدا به صورت اهدای زمین به دانشگاه ها بود تا مشوق توسعه ی کشاورزی باشند. - و.
24. New York Times
25. جورج برنارد شاو (1856- 1950)، نویسنده و ادیب بریتانیایی. - و.

منبع: ساروخانی، باقر، 1383، اندیشه های بنیادین عصر ارتباطات، تهران، انتشارات خجسته، چاپ اول 1383.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط