ساعت بیست و پنجم

رُمان ساعت بیست و پنجمLa vingt-cinquieme heure اثر گئورگیو (متولد 1916) نویسنده رومانی، وقتی اولین بار به سال 1949 در پاریس منتشر شد غوغایی برانگیخت. به زودی کتابی پرفروش شد و بحثهای متعددی به
يکشنبه، 18 فروردين 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ساعت بیست و پنجم
ساعت بیست و پنجم(*)

نویسنده: ویرژیل گئورگیو
مترجم: کامبیز گوتن



 

مقدمه

ساعت بیست و پنجم(*)

فرانکلین لوفان باومر:
رُمان ساعت بیست و پنجمLa vingt-cinquieme heure اثر گئورگیو (متولد 1916) نویسنده رومانی، وقتی اولین بار به سال 1949 در پاریس منتشر شد غوغایی برانگیخت. به زودی کتابی پرفروش شد و بحثهای متعددی به صورت مقالات روزنامه ها و سخنرانی های بی شمار درباره اش درگرفت. درگزیده زیرین، قهرمان داستان، ترایان کوروگا Traian Koruga ، طرحهای خود را برای نوشتن یک رمان با دوستش ژرژ دامیانG. Damian وکیل دعاوی، در میان می گذارد.
-شوخ طبعی و کنایه را کنار بگذار، ژرژ! ترایان جوابش داد. احساس می کنم واقعه ای سهمگین در دور و برمان دارد اتفاق می افتد. این را که سرآغازش در کجا و کی بوده و تا چه مدت دوام خواهد آورد من نمی دانم. ولی وجودش را احساس می کنم. ما در چنبره اش گرفتار آمده ایم؛ پوست و گوشت هر کداممان را یک به یک خواهد جوید و استخوانهایمان را در هم فرو خواهد شکست. احساسم در مورد این واقعه درست مثل احساس موشهایی است که می خواهند از توی یک کشتی که به حال غرق شدن افتاده است پای به فرار بگذارند؛ تنها تفاوتش این است که من نمی دانم باید به کدامین جا بگریزم. برایمان گریزگاهی در هیچ جای جهان نیست.
- به چه واقعه ای داری اشاره می کنی؟
- تو، اگر دلت بخواهد، می توانی آن را انقلاب بخوانی، ترایان جوابش داد. انقلابی که ابعاد و هولناکی آن را تصور نتوان کرد. و همه انسانها قربانی آن خواهند شد... .
- خطر عظیمی که همگی ما را تهدید می کند چیست؟ وکیل دعاوی از او پرسید.
- برده ماشینی! ترایان کروگار پاسخ داد. تو، خودت نیز، آن را می شناسی، ژرژ. برده ماشینی که هر روز هزاران خدمت برایمان انجام می دهد و بدون او هیچ کاری از دستمایه ساخته نیست. او اتومیل مان را به جلو می راند، نور به ما می دهد، آب به دستمان می ریزد تا خود را تمیز کنیم، ماساژمان می دهد، برای سرگرم کردنمان حکایت نقل می کند وقتی پیچ رادیو را می چرخانیم، راهها برایمان می گشاید، کوهها را جابجا می سازد... .
جامعه ای که در آن دها میلیارد برده ماشینی وجود دارد و کل نفوس بشری در آن از دو میلیارد تجاوز نمی کند(حتی اگر اداره جامعه به عهده آدمها باشد)، باز برده های ماشینی هستند که اکثریت پرولتاریایی را تشکیل می دهد... .
ما قوانین مان و نوع زبانی را که بدان تکلم می کنیم از بردگان می آموزیم تا بهتر به آنها امر و نهی کنیم. و بدینسان اندک اندک، بی اینکه متوجه باشیم خصلتهای انسانی و قواعدی را که از آن ماست از دست می دهیم. ما شأن انسانی خود را نادیده گرفته و روش زندگی بردگان مان را برمی گزینیم. اولین علامت نادیده گرفتن شان انسانی مان همانا با دیده تحقیر به انسان نگاه کردن ماست. انسان مدرن می داند که همنوعان او، و حتی خود او، قطعاتی هستند نیمه فرسوده که می توان دورشان انداخت و جایشان را با قطعات بهتری پر کرد. جامعه معاصر که در آن در کنار هر انسانی چند دوجین برده ماشینی وجود دارد باید بر اساس قوانین تکنیکی سازمان دهی شده و کار کند. این جامعه ای است که بر شالوده مقتضیات مکانیکی و نه برای جوابگویی به ضروریات انسانی. و در همین جاست که ما با آغاز درام روبروییم... .
این روند آهسته فساد و فرسودگی آدمی را بر آن می دارد که احساسات و عواطف خود را کنار بگذارد، از روابط اجتماعیش دست بر دارد تا آنها را به حد پذیره های جَزمی Categorique تقلیل شان بدهد، به امور دقیق اتوماتیک، همان نوع رابطه هایی که یک قطعه از ماشین را به قطعه دیگر متصل می سازد. ریتم و زبان برده ماشینی در روابط اجتماعی، در اداره امور دولتی، در نقاشی، در ادبیات، در رقص الگو قرار گرفته و از آن تقلید می شود. آدمیان، بوزینگان مقلد(Perroquets ) بردگان ماشینی می گردند... .
جامعه تکنیکی می تواند راحتی بیافریند و تن آسایی ولی نمی تواند خالق روح و شعور باشد. و بدون روح و شعور نیز نابغه ای وجود ندارد. و جامعه ای که جای نوابغ در آن خالی است محکوم به زوال است و نابودی. جامعه تکنیکی که بر جامعه غربی حاکم است و سرآن دارد که تمامی پهنه کره زمین را تسخیر نماید، خودش نیز محکوم به نابودی است... .
اضمحلال جامعه ماشینی، تولد دگرباره ارزشهای انسانی و معنوی را به دنبال خواهد آورد. این فروغ فروزان بی شک از مشرق زمین برخواهد دمید، از آسیا. نه از روسیه. روسها در مقابل نور الکتریکی غرب به سجده درآمده اند و پیشانی بر خاک سائیده اند. آنها نیز راه به سلامت به درنبرده و نابود خواهند شد. انسان شرقی بر جامعه ماشینی چیره خواهد شد و نور الکتریکی را برای روشنایی کوچه ها و خانه ها بکار خواهد برد. و او هرگز به بردگی به آن تن در نخواهد داد و برایش محرابها به پا نخواهد کرد. چنان که جامعه ماشینی امروزی در وحشی گری و بربریت خود بدان تن در می دهد. او این اندیشه را به سرنخواهد داشت که روح و دل خویش را با نور نئون روشن سازد. انسان شرقی با روح خویش، همچو یک رهبر ارکستر، به یمن خوش شگونی هارمونی موزیکال، بر جامعه تکنیکی چیرگی یافته و آن را به خدمت خود خواهد گماشت. ولی ما این را نمی دانیم که این واقعه در چه عصری رخ خواهد داد. ما در روزگاری بسر می بریم که آدمی در برابر خورشید الکتریکی همچو یک بربر وحشی زانو بر زمین زده و پیشانی به خاک می مالد.
- پس در این صورت ما در غل و زنجیر سر به نیست خواهیم شد؟ وکیل دعاوی پرسش کرد.
- تا جایی که به شخص من و تو مربوط می شود ما هر دو در غل و زنجیرِ بردگان ماشینی هلاک خواهیم شد. رُمان من کتابی برای یک چنین پایان کاری خواهد بود.
- عنوانش چیست؟
- ساعت بیست و پنجم، ترایان به او جواب داد. ساعتی که هر تلاشی برای نجات پیدا کردن بی فایده خواهد بود. حتی اگر مسیح هم ظهور کند نتیجه ای حاصل نخواهد شد. این واپسین ساعت نخواهد بود: بلکه یک ساعت پس از واپسین ساعت خواهد بود. ساعتی که هم اکنون در آن بسر می بریم درست ساعت جامعه غربی است. ساعت دقیق و به هنگام.

پی نوشت ها :

* The Twenty-fifth Hour by C. Viril Gheorghiu: Alfred A.Knoff, Inc, copyright 1950 by C.Virgil Georghiu. pp. 41-2, 45-6, 48-9.

منبع: فرانکلین، لوفان باومر؛ (1389)، جریان های اصلی اندیشه غربی جلد دوم، کامبیز گوتن، تهران، انتشارات حکمت، چاپ دوم، 1389.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط