نویسندگان: دکترمحمد امیر شیخ نوری / محمدعلی پرغو
هـ) افزایش نفوذ و اقتدار علمای شیعه در ایران
همان طوری که در مباحث قبل ذکر آن گذشت، تمایل و همکاری علمای شیعه و فرمانروایان صفوی، منجر به شکل گیری یک نهاد دینی اثنی عشری در ساختار حکومت صفویه شد. ازآنجا که این نهاد دینی، هم از لحاظ سیاسی و هم از لحاظ اقتصادی کاملاً به نهاد سیاست وابسته بود، قدرت و نفوذ آنها نیز متأثر از اقتدار سلاطین وقت و نوع برخورد و ارتباط آنها با نهاد دین، با نوساناتی همراه بود.در دوره ی سلطنت شاه اسماعیل اول، با وجود احترام وی به علمای شیعه، آنها فرصت چندانی برای قدرت نمایی نیافتند؛ زیرا از یک طرف شاه اداره ی امور سیاسی و دینی را با هم داشت و از طرف دیگر، شمار علمای شیعه در قلمرو صفویان درحدی نبود که بتوانند به صورت یک نیروی منسجم و متشکل اعمال نفوذ کنند (لاپیدوس، 1376، ص379). در عصر شاه طهماسب به دلیل مهاجرت گسترده ی علمای شیعه از سرزمین های عربی به ایران و احترام و حمایت چشمگیر نهاد سیاست از آنها، زمینه ی مناسبی برای شکل گیری یک ساختار رسمی شیعی و اعمال نفوذ آن در اغلب امور شرعی و عرفی جامعه فراهم شد (حقیقت، 1377، ص379). این امر تا حد زیادی ناشی از شخصیت برجسته ی محقق کرکی و احترام و نفوذ فراوان وی در دربار شاه طهماسب بود. کرکی که شدیداً خواهان مشارکت علما در دولت صفویه بود، پس از حضور در دربار صفویان با طرح این نظریه ی فقهی که درعصر غیبت تمام اختیارات معصوم به مجتهد جامع الشرایط تعلق دارد و او می تواند «از روی مصلحت وقت، قدرت سیاسی مشروع خود را به سلطان واگذار کند»، از یک طرف راه را برای همکاری بیش از پیش علمای شیعه با دولت صفوی هموار نمود و از طرف دیگر عملاً پادشاه را نایب مجتهد دراداره ی امور عرفی جامعه دانست و از این طریق، سلطنت او را مشروعیت بخشید. این امر به صراحت از سوی شاه طهماسب مورد پذیرش قرار گرفت و او خود را نایب فقیه جامع الشرایط دانست (جعفریان، 1379، ص 121). طهماسب سپس طی فرمان هایی از تمام امرا و حکام عرف و شرع درشهرهای مختلف قلمرو خویش درخواست نمود از فرامین و دستورات علامه کرکی بدون استثنا پیروی نموده، بدانند پایه ی مملکت و کشورداری به عهده ی اوست؛ زیرا وی نایب امام(علیهم السلام)است و امور محول به امام زیر نظر او اداره خواهد شد. وی در این فرمان ها، مخالفت با حکم مجتهدان را با شرک برابر دانسته و تأکید کرده است: هرکس با «خاتم المجتهدین»، کرکی، مخالفت نماید و «در مقام متابعت نباشد، بی شائبه ملعون و مردود است و به سیاسات عظیمه و تأدیبات بلیغه مؤاخذه خواهد شد» (خوانساری، 1360، ج3، ص 346).
قدرت و نفوذ نهاد دینی که در عصر شاه طهماسب به اوج خود رسیده بود، در دوره ی اسماعیل دوم به دلیل اقدامات وی در محو آثار شیعی گری دوره ی طهماسب و شاه اسماعیل اول، تا حد زیادی کاهش یافت. این روند در دوره ی محمد خدابنده (985-996ق) نیز به دلیل ضعف قدرت پادشاه و خودسری های صوفیان قزلباش، همچنان ادامه یافت (آغاجری، 1380، ص 27-28).
در دوره ی سلطنت شاه عباس اول (996-1038ق) به دلایلی چون سرکوب صوفیان قزلباش، افزایش ثبات و اقتدار نهاد سیاست و حمایت مادی و معنوی شاه عباس از علمای شیعه، نهاد دینی جایگاه ویژه ای یافت و بار دیگر جایگاه و اقتدار گذشته ی خویش را بازیافت، هرچند قدرت و کنترل شخص پادشاه برعلما مانع از قدرت یابی بیش از حد آنها نظیر دوره ی شاه طهماسب می شد.
علاوه برحمایت های معنوی و مادی پادشاه صفوی از علما، آنچه باعث استمرار اقتدار و نفوذ آنها در دوره های بعد شد، پرورش نسل جدیدی از فقهای شیعه و عمدتاً ایرانی در مدارس و تأسیسات فرهنگی - مذهبی بود که در طول یک قرن نخست حکومت صفویان، به همت علمای شیعه و با حمایت مالی نهاد سیاست در شهرهای مختلف ایران تأسیس شده بود (صفت گل، 1381، ص 174). در این دوره روحانیان در مراسم تاجگذاری و به تخت نشستن سلاطین صفوی حضور می یابند و تشریفات مربوط به آن را به عهده می گیرند؛ تا جایی که به تعبیر شاردن، «شناختن شاهزاده به پادشاهی، بی قبول شیخ الاسلام - که رئیس روحانی کشور بود - امر ناتمام بود» (شاردن، 1374، ص 1644). به هر حال بخشش ها و املاک وقفی وسیعی که از سوی پادشاه صفوی به روحانیان شیعه اعطا می شد، قدرت اقتصادی آنها را به طور چشمگیری افزایش داد؛ این امر به همراه عوامل دیگری چون سرکوب صوفیان و کاهش اعتبار آنها در میان مردم، اداره ی امور شرعی جامعه از سوی روحانیان و اعمال نفوذ مقتدرانه ی آنها بر نهاد سیاست، باعث افزایش نفوذ و اعتبار آنها در میان طبقات مختلف مردم به ویژه تجار و اصناف شد (بنانی، 1380، ص 196-200). از آن پس علما و روحانیان شیعه در عین برخورداری از حمایت های سیاسی و مالی پادشاهان صفوی، از پایگاهی اجتماعی در جامعه ی شیعی ایران نیز برخوردار شدند و پیوند روزافزون آنها با اعضای این جامعه ی شیعی، علاوه برآنکه موجب تقویت پایگاه اجتماعی آنها می شد، بخشی از نیازهای مالی آنها را نیز تأمین می کرد. این امر به تدریج زمینه ی تشکیل و استقلال نسبی نهاد دینی شیعه از نهاد سیاست را فراهم نمود (آغاجری، 1380، ص 37)؛ به طوری که در پایان این دوره، روحانیت شیعه «از یک اتحادیه ی برخوردار از امتیازات ویژه، به یک دستگاه «روحانی سالاری» (Hirocracy) مقتدر مبدل شد...» (شجاعی زند، 1375، ص 199).
با فروپاشی دولت صفویه، اگر چه روحانیت شیعه از حمایت نهاد سیاست محروم شد و در نتیجه ی عوامل متعددی چون ناامنی حاصل از سقوط دولت صفویه، روی کار آمدن افاغنه ی سنی مذهب، رونق اخباری گری و سیاست های خشن نادرشاه در قبال آنها، ناچار به سکوت و عزلت و یا مهاجرت به عتبات در عراق شدند، لیکن این وضعیت زمین را برای استقلال روحانیت شیعه از نهاد سیاست فراهم کرد (کدیور، 1379، ص 182). در طول دوره ی فترت میان سقوط صفویان و برآمدن قاجارها، روحانیان شیعه «به تحکیم موقعیت خود در میان مردم و تقویت بنیه ی علمی و تشکیلاتی خویش پرداختند» و در آغاز دوره ی قاجار با قدرت بیشتری سربرآوردند (شجاعی زند، همان، ص 200). از آن پس روحانیت شیعه به صورت کانون اعتراض افکار عمومی علیه استبداد و استعمار درآمد و در طول حکومت قاجارها، بخش مهمی از آنها در رأس حرکت های ضد استعماری و ضد استبدادی مردم ایران نظیر جنگ های ایران و روس، جنبش تنباکو، انقلاب مشروطیت و... قرار گرفتند (کدی، 1369، ص 63). این چالش توانمند روحانیت شیعه با دستگاه سیاسی، در سراسر دوره قاجاریه و پهلوی کم و بیش ادامه یافت.
نتیجه
به طور کلی خواست و هدف اصلی این مقاله، بررسی چگونگی رسمیت یافتن تشیع توسط صفویان و پیامدهای آن بود که صفویان را بر آن داشت پس از یک رویکرد تدریجی و معتدل به تشیع، در نهایت به شیعیانی متعصب و ضد تسنن تبدیل شده، در آغازین سال های قرن دهم هجری، مذهب تشیع اثنی عشری را در ایران رسمیت بخشند. اساساً مذهب شیعه از همان آغاز، در نتیجه ی مهاجرت علویان و گروه های مختلف شیعی به ایران، در این سرزمین راه یافته، شروع به گسترش نمود؛ به طوری که در آستانه ی قرن دهم و قبل از رسمیت یافتن این مذهب در ایران، اگرچه هنوز اکثریت با اهل تسنن بود، ولی در بسیاری از شهرها و مناطق مختلف ایران نیز اکثریت با شیعیان بود و در سایر شهرها و مناطق نیز جمعیت های بزرگ و با نفوذی از شیعیان در کنار اهل تسنن زندگی می کرده اند. بدون تردید، این امر در گسترش روزافزون تشیع و توجه برخی داعیه داران قدرت سیاسی به این مذهب و سرانجام برآمدن آن به عنوان تنها مذهب رسمی و قابل قبول در ایران، بسیار مؤثر بوده است.با این حال، پرو بال گرفتن مذهب شیعه، بیش از هرچیز، نتیجه ی تغییر و تحولات شگرفی بود که از قرن هفتم هجری به بعد در عرصه ی حیات سیاسی، اجتماعی، دینی و فکری جهان اسلام به وقوع پیوست. در این دوره، تسلط مغولان برجهان اسلام و سیاست تسامح و تساهل مذهبی آنها، به همراه امحاء و انقراض خلافت سنی مذهب عباسی، فرصتی استثنایی برای اهل تشیع فراهم نمود تا با آزادی کامل و به دور از سختگیری ها و محدودیت های گذشته، به تبلیغ و ترویج عقاید خویش بپردازند؛ در چنین فضایی، تشیع در دو جهت شروع به گسترش نمود: یکی در شکل فقاهتی آن که نتیجه ی فعالیت های علمی، فرهنگی و تبلیغی علمای شیعه بود و دیگری تشیع غالیانه و افراطی، که برآیند فراهم شدن بستر مناسب برای تشدید فعالیت و ظهور گروه های مختلف غلات شیعه بود. همه ی این امور، به نوعی درگسترش و برآمدن مذهب شیعه در ایران نقش داشته اند. گسترش تصوف و درآمیختن آن با تشیع، ضمن آنکه زمینه را برای فروکش کردن تعصبات مذهبی فراهم نمود، منجر به ظهور برخی طریقت های شیعی و یا گرایش برخی طریقت های سنی مذهب به تشیع گردید.
همچنین احترام و توجه بیش از پیش مردم به سادات و علویان، باعث شد داعیه داران قدرت سیاسی، مدعی سیادت و نسبت علوی شوند، این امر می توانست در درازمدت زمینه ساز رویکرد آنها به تشیع شود؛ در واقع همه ی این عوامل و زمینه های پیش گفته، در رویکرد و گرایش تدریجی صفویان به تشیع نقش داشته اند. صفویان که همواره در تدارک دستیابی به قدرت سیاسی بودند، درصدد برآمدند تا از دستاویزهای معنوی دیگری چون ادعای سیادت و تشیع نیز بهره بگیرند؛ زیرا سید و علوی بودن از مؤلفه های مشروعیت بخش قدرت سیاسی در میان مسلمانان بود و تشیع نیز به نحو فزاینده ای رو به گسترش گذاشته، به عقیده ی اصلی جنبش های اجتماعی و مدعیات قدرت تبدیل شده بود؛ از این رو جنبش های شیعی که با حسن توجه توده های ستم دیده روبرو بودند، از بخت موفقیت بیشتری برخوردار بودند. این امر باعث شد صفویان که داعیه دار قدرت سیاسی بودند، از ادعای سیادت شروع کرده، به تدریج به علویت و تشیع درآیند؛ در این میان موجباتی چون وسعت مشرب تصوف و عدم تعصب مذهبی متصوفه، در آمیختن تشیع با تصوف، تسنن شافعی صفویان و نیز گسترش طریقت صفویه در میان ترکمانان شیعه مذهب آناتولی، زمینه ساز این تحول عقیدتی درمیان مشایخ صفوی و رویکرد آنها به تشیع بوده است؛ تا اینکه سرانجام، شاه اسماعیل صفوی موفق شد در سال 907 قمری تأسیس دولت صفوی و رسمیت یافتن مذهب شیعه در ایران را به طور همزمان اعلام نماید.
رسمیت یافتن تشیع و ترویج و تثبیت آن درایران، پیامدهای متعددی به دنبال داشت که از مهم ترین آنها می توان به تشدید اختلافات فرقه ای درجهان اسلام، غلبه ی تشیع برتصوف و کنارزدن آن، درگیرشدن روزافزون روحانیت شیعه در امور حکومتی و مسائل سیاسی - اجتماعی جامعه، افزایش نفوذ و اقتدار روحانیت شیعه و جدایی تدریجی آنها از نهاد سیاست و سرانجام قدرت یابی نهایی آنان در ایران، اشاره کرد.
منابع تحقیق :
1. آربری، آ.ج. و دیگران؛ تاریخ اسلام کمبریج؛ ترجمه احمد آرام؛ تهران: امیرکبیر، 1380.
2. آغاجری، هاشم؛ کنش دین و دولت در ایران عصر صفوی؛ تهران: باز، 1380.
3. بارتولد، و.و؛ فرهنگ و تمدن مسلمانان؛ ترجمه و تصحیح علی اکبر دیانت؛ تبریز: ابن سینا، 1373.
4. بنانی، امین؛ ساختار اجتماعی - اقتصادی دوره صفوی؛ ترجمه و تدوین یعقوب آژند؛ تهران: مولی، 1380.
5. پطروشفسکی، ایلیاپاولویچ؛ اسلام درایران، ترجمه کریم کشاورز؛ ج4، تهران: پیام. 1354.
6. ترکمان، اسکندربیگ؛ عالم آرای عباسی، به کوشش ایرج افشار؛ 2ج، چ2، تهران: امیرکبیر، 1350.
7. جعفریان، رسول؛ صفویه درعرصه ی دین، فرهنگ و سیاست؛ 3ج، قم : پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1379.
8. ـــــــــــ؛ «رویاروی فقیهان و صوفیان در عصر صفوی»؛ کیهان اندیشه، ش 33، آذر و دی 1369.
9. جمعی از نویسندگان؛ سفرنامه های ونیزیان در ایران، ترجمه منوچهرامیری؛ تهران: خوارزمی، 1349.
10. حجاریان، سعید؛ «نگاهی به مسئله ی مشروعیت»؛ راهبرد، ش3، بهار 1373.
11. حسینی زاده، محمد علی؛ علما و مشروعیت دولت صفوی؛ تهران: انجمن معارف اسلامی، 1379.
12. حسینی قمی، احمد بن شرف الدین الحسین؛ خلاصه التواریخ؛ تصحیح احسان اشراقی؛ تهران: دانشگاه تهران، 1359.
13. حقیقت، عبدالرفیع؛ تاریخ جنبش های مذهبی در ایران؛ ج3، تهران: کومش، 1377.
14. خواندمیر، امیرمحمود؛ تاریخ شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی (ذیل تاریخ حبیب السیر)؛ تصحیح دکتر احسان اشراقی و دکتر محمد تقی امامی؛ تهران: گستره، 1370.
15. خوانساری، میرزامحمد باقر؛ روضات الجنات فی احوال العلما و السادات؛ ترجمه محمد باقر ساعدی خراسانی؛ ج3-5 و 7، تهران: کتابفروشی اسلامیه، 1360.
16. روملو، حسن بیگ؛ احسن التواریخ، به سعی و تصحیح چارلس نارمن سیدن؛ ج12، تهران: کتابخانه صدرا، 1342.
17. رویمر، هانس روبرت؛ «قزلباشان بنیانگذاران و قربانیان حکومت صفوی»؛ ترجمه مجید جلیلوند؛ مجله آینده. ش 1-3، س13(فروردین - خرداد)، 1366.
18. زرین کوب، عبدالحسین؛ روزگاران دیگر، از صفویه تا عصر حاضر؛ تهران: سخن، 1375.
19. سیوری، راجر؛ درباب صفویان، ترجمه رمضان علی روح اللهی؛ تهران: مرکز، 1380.
20. ــــــــــــــ؛ ایران عصر صفوی؛ ترجمه کامبیز عزیزی، چ4، تهران: مرکز، 1374.
21. شاردن، ژان؛ سفرنامه شوالیه شاردن؛ ترجمه اقبال یغمایی؛ ج3-4، تهران: توس، 1374.
22. شجاعی زند، علی رضا؛ مشروعیت دینی دولت و اقتدار سیاسی دین، تهران: تبیان، 1376.
23. صفا، ذبیح الله؛ تاریخ ادبیات درایران؛ ج5، تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، 1362.
24. صفت گل، منصور؛ ساختار نهاد و اندیشه دینی در ایران عصر صفوی، تهران: رسا، 1381.
25. عنایت، حمید؛ اندیشه سیاسی دراسلام معاصر، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی؛ چ2، تهران: خوارزمی، 1365.
26. فراهانی منفرد، مهدی؛ مهاجرت علمای شیعه از جبل عامل به ایران درعصر صفوی؛ تهران: امیرکبیر، 1377.
27. فوران، جان؛ مقاومت شکننده، تاریخ تحولات اجتماعی ایران؛ ترجمه احمد تدین؛ چ2، تهران: رسا، 1378.
28. کدی، نیکی آر؛ ریشه های انقلاب ایران؛ ترجمه عبدالرحیم گواهی؛ تهران: قلم، 1369.
29. کدیور، جمیله؛ تحول گفتمان سیاسی شیعه در ایران؛ چ2، تهران: طرح نو، 1379.
30. کربن، هانری؛ تاریخ فلسفه اسلامی؛ ترجمه اسدالله مبشری؛ ج1، تهران: امیرکبیر، 1352.
31. کمپر، انگلبرت؛ در دربار شاهنشاهی ایران؛ ترجمه کیکاووس جهانداری؛ تهران: انجمن آثار ملی، 135.
32. لاپیدوس، ایرام؛ تاریخ جوامع اسلامی از آغاز تا قرن هجدهم؛ ترجمه محمود رمضان زاده؛ ج1، مشهد: آستان قدس رضوی، 1376.
33. نویدی شیرازی، خواجه زین العابدین علی (عبدی بیگ)؛ تکمله الاخبار؛ تصحیح عبدالحسین نوایی؛ چ1، تهران: نی ، 1369.
34. یوسفی اشکوری، حسن؛ «تشیع - اندیشه های سیاسی»؛ دایره المعارف تشیع، ج4، تهران: سعید محبی، 1373.
منبع: نشریه شیعه شناسی، شماره30.