نویسنده: ورونیکا ایونس
مترجم: باجلان فرخی
مترجم: باجلان فرخی
کوه
کوه ها در اساطیر هندو از نقش مهمی برخوردارند، نماد قدرت خدایان اند و خدایان در اوج خشم خویش کوه ها را ماننده اند و گاه چون سلاحی پرتابی توسط خدایان و اهریمنان مورد کاربرد قرار می گیرند. برخی از این کوه ها خود خدا انگاشته می شوند و مهم ترین این کوه ها همانا هیمالیا است که آسمان ها بر قله آن قرار دارند. بزرگ ترین کوه اسطوره ئی که از رشته کوه های هیمالیا است مرو نام دارد و بر قله این کوه است که محور سه جهان و جایگاه برهما قرار دارد و هیاکل آسمانی همه پیرامون آن می چرخند. در اسطوره ئی ویندهایه(1) خدای کوه ها که مرز شمالی دکن(2) را شکل می دهد به قدرت هیمالیا که در هیأت هیماون مجسم می شود حسادت می برد و از خورشید می خواهد به جای گردیدن بر پیرامون کوه مرو به گرد او بچرخد. سوریا از این کار امتناع می کند ویندهایه در سودای نهان کردن هیمالیا از چشم خورشید شروع به بزرگ شدن می کند. خدایان دست به دامان فرزانه عارف آگاستیه که آموزگار ویندهایه است می شوند و آگاسیته از ویندهایه می خواهد که خم شود تا او بتواند از روی او بگذرد و به جنوب سفر کند و باز گردد. ویندها به احترام آموزگار خویش خم می شود و آگاستیه از روی آن عبور می کند و باز نمی گردد و بدین سان ویندهایه همچنان خمیده و کوتاه می ماند.هنگامی که خدایان می خواهند ساتی دیگر بار زاده شود هیماون به هیأت انسانی در می آید و نخست پدر گنگا و بعد پدر پارواتی می شود؛ و همسر هیماون در این اسطوره مِنا نام دارد. کوه ماندارا از رشته های هیمالیا چندان سنگین و نیرومند است که در کره گیری اقیانوس شیر مشکل ایجاد می کند و سرانجام از آن به عنوان محور کره گیری بهره می جویند. ماندارا مأوای دورگه است. کوه کیلسا جایگاه ویشنو در اسطوره ئی وسیله از میان رفتن مشاجره ایندرا و کرتی کیا در بیان قدرت خویش است. برای پایان یافتن این مشاجره این دو مسابقه ئی بین خود ترتیب می دهند تا گرد کیلسا بدوند، ایندرا و کرتی کیا پیرامون این کوه می دوند و هر دو با هم به مقصد می رسند و مشاجره پایان نمی گیرد؛ و برخی می گویند که کرتی کیا در این مسابقه برنده شد. ایندرا و کرتی کیا کوه کیلسا را به داوری بر می گزینند و کیلسا به نفع ایندرا رأی می دهد و کرتی کیا خشمگین از این بی عدالتی نیزه خود را به جانب کوه پرتاب می کند و آن را می شکافد و گذرگاه کراونچه(3) را پدید می آورد. در اسطوره ئی دیگر ایندرا کوه ها را تنبیه می کند و بال آنان را می بُرد.
رودها
گنگا نخستین دختر هیماون و مِنا رود مقدسی است که سه بار شهر برهما را بر قله مِرو دور می زند. گنگا با خدایان ازدواج می کند و تا زمانی که با تلاش بهاگیراته(4) نوه ساگارَه شهریار ایودهیا به زمین جاری می شود در آسمان ها جا دارد.ساگارَه از تبار خورشید خدای قدرتمندی بود که به سبب نداشتن پسر از زندگانی خود ناخشنود بود. پس ساگارَه با فرزانه عارف آوروه(5) به مشورت نشست و آوروه بدو وعده داد که یکی از زنان او برای او یک پسر و دیگر زنان او برای او شش هزار پسر می زایند. کشینی(6) دختر ویدهاربه(7) داشتن یک پسر را انتخاب کرد و مادر آسمانجاش(8) شد؛ و سوماتی(9) دختر کاشیاپه شش هزار پسر زایید که همه از کدوئی که سوماتی زائید و منفجر شد هستی یافتند. آسمانجاش بالید و جوانی هرزه شد و پدر او را از سرزمین خود تبعید کرد؛ دیگر پسران ساگاره از آسمانجاش بهتر نشدند و خدایان از آنان به ویشنو و فرزانه عارف کاپیله(10) شکایت بردند. و ویشنو بر آن شد که ساگاره و پسرانش را رام سازد.
ساگاره بر آن شد که به نشان تسلط بر جهان یا جهانشاهی ایندرا را معزول و اسبی قربانی کند. ایندرا به هیأت اهریمنی درآمد و اسب قربانی را به قلمروهای زیرین تارانید. ساگاره از شش هزار پسر خویش که پاسدار اسب قربانی بودند خواست به جستجوی اسب برخیزند. پسران ساگارَه برای یافتن اسب در زمین گودالی کندند؛ هر یک گودال را یک فرسنگ ژرف تر کرد و با آن که زمین را شش هزار فرسنگ کندند به اسب دست نیافتند. زمین را کندند و گود کردند تا سرانجام به مرکز زمین و جائی که فیل های نگهدارنده زمین بود رسیدند. به فیل های نگهدار زمین رسیدند و اسب را یافتند. سرانجام اسب را در چراگاه و عزلتگاهی یافتند که فرزانه عارف کاپیله در زیر زمین و در پاتالا پدید آورده بود. پسران ساگارَه خلوت کاپیلَه را به هم زدند و او را متهم به اسب دزدی نمودند. هم در این زمان زمین از زخم عمیقی که پسران ساگارَه بر تن او پدید آورده بودند به همسر خویش ویشنو شکایت برد. این خطای فرزندان ساگاره و خطاهای پیشین آنان و به هم زدن خلوت فرزانه عارف کاپیله ویشنو را خشمگین کرد و به کیفر این کار به یک نگاه، آتش مقدس، فرزندان ساگاره را سوزانید و خاکستر کرد.
پس ساگاره نوه خود آنسومان(11) پسر آسمانجاش را به دنبال شش هزار پسر خویش فرستاد تا از آنان برای او خبر آورد. آنسومان با رسیدن به پاتالا مؤدبانه به خدمت کاپیله رفت و از او از عموهای خود پرسید. کاپیله که از تواضع و حرمتگزاری آنسومان خشنود شده بود ماجرائی را که بر عموهای او رفته بود برای او تعریف کرد. وقتی آنسومان از کاپیله پرسید چگونه می توان آنان را پس از دیدن کیفر خویش دیگر بار زنده ساخت کاپیله گفت تنها با جاری ساختن گنگا بر زمین و روان شدن گنگ بر خاکستر آنان در پاتالا می توان زندگی را بدانان باز گردانید. پس کاپیله آنسومان را اجازه داد با اسب باز گردد و بدین سان قربانی اسب انجام گرفت.
ساگارَه سی هزار سال بر زمین فرمان راند و با همه تلاش خویش نتوانست گنگ را بر زمین جاری سازد. پس از او آنسومان بر تخت نشست اما او و بعد او پسرش دیلی په(12) نیز در این راه موفق نشدند. شهریار بعدی پسر دیلی په، بهاگیراته با دست یازیدن به ریاضت کشی به مقامی دست یافت که توانست از برهما تمنّا کند گنگا را بر زمین جاری سازد و برهما به گنگ فرمان داد و بر زمین جاری شد.
گنگا از ترک آسمان ناخشنود بود و خدایان دریافتند اگر گنگ با همه قدرت از آسمان بر زمین فرو افتد همه زمین را نابود می کند. پس برهما، بهاگیراته را از خطر آگاه ساخت و از او ساخت از شیوا یاری جوید. بهاگیراته به درگاه شیوا به نیایش پرداخت و از او یاری ساخت و شیوا وعده داد با فرود آوردن گنگ بر قله کیلسا و جاری ساختن آن از درون
انبوه موهای خویش از قدرت گنگا بکاهد. بدین سان بر خلاف میل گنگا که می خواست زمین را به اعماق پاتالا فرو برد گنگ با فرو افتادن بر کیلسا و گذر از درون موهای شیوا به هفت شاخه تقسیم شد. رود گنگ یکی از این هفت شاخه مقدس است که امروز هم بدین نام مشهور است بهاگیراته سوار بر گردونه خویش گنگ را به قلمروهای زیرین راهنمائی کرد. اما بهاگیراته در راه خویش ناخواسته از باغ فرزانه عارف جَهنو(13) گذشت و گنگ این باغ را ویران ساخت و جََهنو خشمگین همه آب گنگ را فرو بلعید. بهاگیراته از جَهنو پوزش خوست و جَهنو اجازه داد بار دیگر گنگ از گوش های او جاری شود. گنگ به گودالی که شش هزار پسر ساگارَه کنده بود فرو ریخت و اقیانوس (ساگارَه) را پدید آورد. پس گنگ به پاتالا جاری شد و با جاری شدن بر خاکستر پسران ساگارَه آنان را پالود و آنان را رها و به آسمان ایندرا سورگ روان ساخت.
هم از آن روزگار تا به حال گنگ از آسمان جاری است، از زمین می گذرد و به پاتالا فرو می شود و سه جهان را سیراب می سازد. در اسطوره ئی دیگر خاستگاه گنگ در پنجه پای ویشنو قرار دارد. با آن که می گویند هفت رود مقدس از گنگ سرچشمه می گیرند در روایات مختلف هر یک از این رودها را خاستگاه خاصی است. در این روایات سرچشمه رود جَمنا(14) یَمی خواهر دوقلوی یَمه دختر سوریا و سارانیو و چنان که دیدیم سَرسَوَتی است. جز این رودها مشهورترین رودهای مقدس سوتودری(15) و سوتلِج(16) نام دارند.
در روایتی گنگا همسر ویشنو است و زمانی که ویشنو داشتن یک همسر را ترجیح می دهد او را به شیوا وا می گذارد و چنان که دیدیم در روایتی گنگا مادر کرتی کیا پسر شیوا است. نیز در روایتی گنگا از اَگنی صاحب پسری می شود؛ پسری که چون زر خالص رخشان است. نیز می گویند گنگا با شهریاری میرا به نام سانتانو(17) ازدواج کرد. واسوها [مشاوران ایندرا] بر اثر نفرینی مقدّر شد به هیأت موجودی میرا از گنگا زاده شوند. و چنین بود که گنگا با سانتانو ازدواج کرد. گنگا از سانتانو که شهریاری پیر بود صاحب هفت پسر شد و بی درنگ هر یک از آنان را کشت و نوزادان مرده به مقام جاودانگی و واسوئی دست یافتند. سانتانو وحشت زده از رفتار گنگا او را از کشتن هشتمین فرزند خود بهیشما باز داشت و بهیشما پس از بزرگ شدن یکی از قهرمانان مهابهاراته شد و بعد از مرگ نیز به مقام واسوئی و مشاوری ایندرا دست یافت. واسوها وعده داده بودند در برابر خدمت گنگا هر یک، یک هشتم قدرت خویش را به آخرین پسر گنگا بدهند و چنین بود که بهیشما به مقام قهرمانی دست یافت.
تالاب های مقدس
بسیاری از تالاب ها و آبگیرها مقدس اند و به خدائی خاص یا که آپسره (حوری )ئی تعلّق دارند. این خدایان نیایش کنندگان خویش را فرزانگی و الهام می بخشند و غالب این خدایان ساکن همین آبگیرهایند. برخی از این آبگیرها به خدایان یا خدابانوئی بزرگ تر تعلق دارند و از این شمار است تالاب هائی که به ویشنو یا سَرسَوَتی خدابانوی آب ها نسبت داده می شود. صاحبان این آبگیرها غالباً خدایانی مطلوبند اما اقیانوس قلمرو ارواح خبیث و مقرّ فرمانروائی وارونا در کنترل این ارواح است.پی نوشت ها :
1- Vindhya
2- Deccan
3- Krauncha
4- Bhagiratha
5- Aurva
6- Kesini
7- Vidharba
8- Asmanjas
9- Sumati
10- Kapila
11- Ansuman
12- Dilipa
13- Jahnu
14- (Jumna (Yamuna
15- Sutudri
16- Sutlej
17- Santanu