مترجم: ضیاء الدین دهشیری
سید حسن تقی زاده یکی از فعال ترین و نامدارترین رجال صدر مشروطیت ایران است. او را به (انگلوفیلی) یعنی انگلیس دوستی منتسب کرده اند. در آغاز مشروطیت که محمدعلی شاه قاجار و یاران او (مستبدان) به روسها اتکاء داشتند مشروطه خواهان هم به انگلیس ها تکیه داده بودند. سفارت انگلیس پناه گاه آزادیخواهان و عدالت طلبان شده بود. در آن موقع هم که تقی زاده به انگلیسها تمایل داشته گویا کسی به او ایراد نگرفته است. زمانی هم که در سال 1914 میلادی جنگ جهانی اول روی داد تقی زاده از امریکا به آلمان آمد و رهبری آزادیخواهان را که علیه انگلیس و روس قیام نموده و از ایران مهاجرت کرده بودند در آنجا به عهده داشت. روزنامه کاوه را در برلین دائر کرد و به دفاع از مصالح ایران پرداخت. در آن موقوع هم نشنیدم که کسی نسبت به او اظهار سوء ظنی کرده باشد. آشنائی و دوستی و مراوده و مکاتبه میان او و من در همان اوقات شروع شد. او به من اظهار محبت و اعتماد می نمود. محبت، محبت می آورد.
در اول سال 1916 برای تمرین زبان آلمانی از سویس به برلین رفته بودم و شش ماه در آنجا توقف نمودم. سفر دومی نیز چند سال بعد در سنه 1921 برای چاپ کتاب سیاست اروپا در ایران به زبان فرانسه (که در آنجا خیلی ارزانتر از سویس بود) به برلین رفتم. پس از مراجعت از سفر اول به لوزان است که بعضی کارها برای تقی زاده و روزنامه کاوه به طور رایگان و از روی کمال میل برای وطنم انجام می دادم که از جمله نوشتن مقالات در جرائد سویس بود که بعضی از آنها در مجله (شرق جدید) به زبان آلمانی و روزنامه (دویچه الگماینه تسیتونگ) برلن منعکس شده است. این اقدامات و مقالات از نظر جاسوسان انگلیس و فرانسه در لوزان که در میان ایرانیان هم بودند مخفی نمانده بود و موجب ممانعت آن دولت ها در مسافرتهای آن موقع من به بعضی از نقاط گردید که در پاره ای از نامه های تقی زاده و سفارت ایران در لندن و غیره به من منعکس است. خلاصه بعضی از آن نامه ها و عکس برخی از تمام آنها را که حاکی از وطن پرستی و علاقه او به زبان فارسی و وحدت ملی ایران است و وجه مشترک میان ما بود می آورم.
در این سفرهاست که جز با تقی زاده با محمد قزوینی، جمال زاده، کاظم زاده ایرانشهر، مهندس طاهرزاده بهزاد، سید ابوالحسن علوی و ایرانیان دیگر از جمله حسینقلی خان نواب سفیر ایران در آلمان و وزیر خارجه سابق و دیگر ایرانیان و ایران شناسان آلمانی مانند پرفسور (مارکوارت) نویسنده کتاب مهم (ایرانشهر) در جغرافیای تاریخی ایران آشنا شدم.
چون از نواب و مارکوارت نام بردم خاطره ای که از آنها دارم نقل می نمایم. وقتی اشتیاق خود را به دیدار علامه ایران شناس نامبرده به تقی زاده اظهار نمودم ایشان گفتند روزی او را به چای عصر به اداره کاوه دعوت می کنند و مرا هم خبر خواهند نمود، و چنین کردند. به یاد دارم که حسینقلی نواب و علامه قزوینی هم حضور داشتند. من از پرفسور (مارکوارت) که در علم جغرافیای تاریخی ایران تبحر داشت راجع به پیشینه و نام آذربایجان و اران سئوال کردم. او شرح مبسوطی در این باره بیان نمود که همگی مخصوصاً قزوینی که عاشق اینطور مطالب و تحقیقات بود مانند خود من سراپا چشم و گوش شده بودیم. اما نواب که حوصله شنیدن این گونه سخنان را نداشت او را خواب در ربود. این حالت او ما را در برابر پرفسور کمی ناراحت نمود.
از این گذشته، حسینقلی خان نواب، که برادراش عباسقلی خان نواب شیرازی منشی باشی سفارت انگلیس در تهران بود، در موقعی که مشروطه خواهان به انگلیسها حسن عقیده داشتند در کابینه دموکرات به وزارت خارجه منصوب گردید. تا حدی که من او را شناختم مردی نیک نفس، بسیار دقیق، مهربان، خوش بیان و خوش مشرب بود. یک شنبه ها که تعطیل عمومی بود و با دوستان به دریاچه (وان زه) نزدیک برلین می رفتم و مشاعره می کردیم گاهی او هم به جرگه ما می پیوست. میان او و تقی زاده راجع به سن و سالش بحثهای شیرینی می شد. او می خواست سن خود را کمتر از آنچه داشت بگوید ولی تقی زاده خاطره هائی که از نواب به یاد داشت و در مواقع مختلف گفته بود یادداشت کرده و به استناد آنها سن نواب را خیلی بیشتر از آنچه می گفت، بازگو می کرد و همه را می خنداند. تقی زاده ی سرد و «عبوس» و کم حرف در معاشرتهای دوستانه گشاده رو و گرم سخن بود.
***
سوء ظن و بدگوئی نسبت به او و مخالفت عده ای با وی زمانی شروع شد که قرارداد (نفت دارسی) در عصر رضاشاه و دوره وزارت دارائی او تجدید و تمدید گردید. در این موضوع باریک و تاریک است که می خواهم بحثی را به میان آورم و با کمال بیطرفی نظر خود را بنگارم.
در آن موقع من رئیس اداره حقوقی و اقتصادی وزارت دارائی بودم. او مرا به این سمت منصوب کرده بود. محمود نریمان که بعداً وزیر شد معاون من و عبدالحسین هژیر که سپس وزیر، نخست وزیر و وزیر دربار گردید کوچکترین عضو اداره ما بود.
او قبلاً عضو کنسولخانه روس بود و از آنجا زمان وزارت طرق (راه) تقی زاده به دعوت او با عنوان کنتراتی به آن وزارتخانه منتقل گردید. چون تقی زاده به وزارت دارائی منصوب شد هژیر را به وزارت دارائی آورد و به کارمندی اداره من منصوب نمود. معمولاً پرونده های ادارات مختلف دارائی برای حل مشکلات قانونی و اقتصادی به اداره حقوقی و اقتصادی می آمد و من آنها را میان اعضا برای رسیدگی و اظهارنظر ارجاع می کردم و بالاخره با رسیدگی نهائی خود برمی گردانیدم. یک روز دیدم که هژیر مشغول مطالعه پرونده قطوری می باشد که من به او ارجاع نکرده بودم و این نخستین بار بود که چنین وضع خاصی را دیدم. پرسیدم این چیست؟ گفت پرونده نفت است که آقای وزیر به من داده اند تا گزارشی برای ایشان تهیه کنم. قدری تعجب کردم که چرا این پرونده نزد من نیامده و مستقیماً به او رجوع شده است. پیش خود اندیشیدم که شاید مصلحتی در این کار بوده است... این تنها «اطلاعی» بود که من آن موقع راجع به موضوع نفت پیدا کردم... آنوقت فهمیدم که هژیر باید مورد اعتماد خاص تقی زاده باشد که از کنسولخانه روی به وزارت راه آمده و از آنجا با تقی زاده به وزارت دارائی منتقل شده و حال هم مستقیماً مأمور مطالعه پرونده مهم نفت شده است. عجب تر آنکه بعد از معزول شدن تقی زاده، هژیر، عضو کوچک اداره حقوقی و اقتصادی، تمام مدارج ترقی را تا وزارت دربار و نخست وزیری طی کرده و در اعلا مقام رسمی بود که کشته شد... اینها چند جمله معترضه بود که نوشتم و ارتباطی به اصل مطلب ندارد. فقط مختصر اطلاعی که از رابطه تقی زاده و هژیر و ترقی برق آسای او داشتم نگاشتم.
گفتم که تقی زاده به عنوان وزیر دارائی سند را امضاء کرد. داور، وزیر دادگستری هم از طرف دولت مأمور شده بود که به انجمن ملل در ژنو برود و از نظر ایران در برابر انگلیسها دفاع نماید. در زمان شاه فقید کسی را یارای آن نبود که علناً از تقی زاده وزیر دارائی او برای امضای قرارداد جدید نفت انتقاد کند. پس از استعفای شاه فقید و رفتن او از ایران زمزمه انتقاد از تقی زاده شروع شد. وی در مجلس شورای ملی به طور علتی اقرار و اعتراف نمود که در این قضیه «آلت فعل» بوده است.
آلت فعل به چیزی و به کسی می گویند که از خود اختیار و اراده ای نداشته و آنرا، یا او را، به کار وادارند. ناچار منظور تقی زاده از آن بیان این بوده است که او در وضعی و موقعی واقع شده که اگر قرارداد را امضاء نمی کرد «خطری» متوجه او بوده است. من چون به پاکدامنی، وطن پرستی، راستی و درستی وی اعتماد داشتم این سخن او را باور کردم و اکنون هم باور دارم. شاید بعضی بگویند همه این صفات را که برشمردی داشته اما «شهامت» نداشته که از وزارت استعفا بدهد و سند تازه را امضاء نکند. ولی آنرا هم باید پذیرفت که این شجاعت را داشته که در مجلس علنی به گناه خود که «آلت فعل شدن» باشد اعتراف نموده است و مانند وثوق الدوله درصدد این برنیامد که خطای خود را پرده پوشی کند و موجه نشان دهد، زیرا گفتن این که آلت فعل شده اقرار است به انجام کاری که نمی بایست بکند.
***
کمابیش روشی که سید حسن تقی زاده در این اظهار خود (آلت فعل) شدن اتخاذ نمود شبیه است به اظهاری که مدرس درباره خود در مجلس شورای ملی قبل از او نموده بود. سید حسن مدرس اصفهانی نیز در مجلس اظهار کرد که در زمان جنگ اول با جمعی دیگر از ایران مهاجرت کرده و از آلمانها پول گرفته است. (1) این مطلب را از مقاله فاضلانه ای که به قلم استاد دانشگاه تهران دکتر جواد شیخ الاسلامی مندرج در مجله یغما می باشد نقل می نمایم:
(در دومین سال جنگ جهانی اول که ایران تحت اشغال نظامی نیروهای متحارب (عثمانی - روسیه - انگلستان) قرار داشت و همه می دانستند که با فتح روسیه تزاری در این جنگ ناقوس فنای ایران نواخته خواهد شد زیرا نصف بیشتر فراخنای ارضی این کشور تحت پیمان های 1907 و 1915 منعقد در پطرزبورگ و قسطنطنیه قرار بود پس از خاتمه جنگ به روسیه داده شود جمعی از وطن پرستان ایرانی که قلباً مایل بودند امپراتوری آلمان (دشمن نیرومند روسیه) فاتح گردد حکومتی مهاجر تحت قیادت مرحوم مدرس اصفهانی و سلیمان میرزا قاجار و برخی دیگر از رجال سرشناس ایرانی تشکیل دادند و پای این حکومت طرفدار آلمان تا کرمانشاه هم کشیده شد و در آنجا کابینه ای سیار که نخست وزیرش نظام السلطنه مافی و وزیر دادگستری اش مرحوم مدرس بود تشکیل شد. بعدها عده ای از بیخبران که از رموز سیاست جهانی بی اطلاع بودند و نیت پاک مرحوم مدرس را دانسته یا ندانسته سوء تعبیر می کردند در مجلس شورای ملی به او تاختند که چرا در جنگ جهانی اول با آلمانها همکاری می کرده است. مدرس جواب داد:
«... در قضیه مهاجرت خود آقای رئیس الوزراء کنونی (2) هم با ما موافق بودند. بنده و آقای سلیمان میرزا و جمعی دیگر جزء مهاجران بودیم. یک مشت از آقایان عقیده داشتند که این مهاجرت به صلاح و صرفه مملکت است. مشتی دیگر معتقد بودند که به ضرر مملکت است. مسائل سیاسی عموماً نظری و نسبی است و هر کس یک جور عقیده ای دارد. در هر صورت سیاسیون مملکت دو دسته شدند. من از آن دسته بودم که عقیده داشتند مهاجرت به صلاح مملکت است به مهاجرت رفتیم و هرگز از کسانی که عمل ما را به صلاح مملکت نمی دانستند غیبت و بدگوئی نکردیم. خودم صاحب عقیده بودم و رفتم. پول هم از آلمانها گرفتیم و خرج کردیم... (یکی از نمایندگان: خیانت کردید) - مدرس: «... نه خیر خیانت نکردیم. برای انجام هدف پول لازم داشتیم و خرج هم کردیم و خسارتهائی هم وارد شد. الان هم که خدمت آقایان ایستاده ام هنوز بر سر این عقیده باقی هستم که این کار ما (تشکیل حکومت مهاجر) متضمن فواید سیاسی بود. حالا چه کسی باید تشخیص بدهد که این کار من خوب بوده است یا بد؟ بلی اگر محکمه ای صالح رأی داد که در عمل خود مقصر بوده ام آن وقت البته باید مرا مجازات کرد...» (3)
دفاعی که مدرس از خودش در مجلس نمود، به بیشتر کسانی که با او از ایران به عثمان مهاجرت کردند مربوط می شود. بعضی از آنها که در آلمان و سویس سر در آوردند یا از امریکا و اروپا به تقی زاده در برلین پیوستند، مانند رضا افشار، قاسم صور، ابراهیم پورداود، محمد علی کلوب (فرزین) و بسیاری دیگر که نام پاره ای از آنان از پیش برده شد از پول آلمانی برای امرار معاش و انجام امور سیاسی که به بعضی از آنها محول می شد استفاده می نمودند. چاره ای نداشتند. شاید پولی از ایران برای آنها نمی رسید. بعضی هم برای خود در برلین کسب و کاری راه انداختند: رضا تربیت، خویش نزدیک تقی زاده، مغازه ای بنام (پرسپلیس) داشت. کاظم زاده ایرانشهر مطبعه کوچک و مجله ای بنام ایرانشهر دائر کرده بود که من رساله دکترای خود را به زبان فرانسه در مطبعه او به چاپ رسانیدم. خود تقی زاده، به نحوی که وضع او را در برلین دیدم، خیلی مقتصدانه و حتی «فقیرانه» زندگانی می کرد. روی کفش او وصله خورده بود. وقتی هم مرحوم شد ثروتی نداشت جز شاید همان خانه مسکونی که گویا زمین آنرا در دروس شمیران مخبرالسلطنه هدایت به او هدیه کرده بود. در تهران هم تا آخر عمر با همان وضع «درویشی» زندگانی می نمود. چنین کسی را که مراتب دانش او مورد تصدیق همه است نمی توان پنداشت که برای مال و جاه دنیا خواسته و دانسته به قصد خیانت به وطنش (آلت فعل) با اراده اغیار شده است. همچنان که مدرس و اکثر مهاجران و انصار نیز از روی کمال حسن نیت قیام کرده بودند. در میان آنها کسانی هم بوده اند که دو ضربه یا دودوزه بازی می نموده و شاید برای دشمنان ایران جاسوسی هم می کرده اند. ولی به گمان نگارنده چنین نسبتی به تقی زاده وارد نیست. بعضی از مهاجران در مراجعت به ایران به وکالت و وزارت رسیدند. بیان جزئیات هر یک خارج از موضوع گفتار ماست. پس، وزیر شدن تقی زاده بطور کلی امر غیر عادی نبوده است.
شاید، وقتی تقی زاده متوجه شده که استعمارگران دامی برای او گسترده اند که دیگر کار از کار گذشته بوده است و اگر شانه از زیر بار خالی می کرد زندگانی او در خطر می بود... این را باید قبول داشت که کمتر کسی آماده است که جان خود را به خطر اندازد.
***
بدیهی است که انگلیسها نه به تقی زاده و نه به دیگری قبلاً نگفته بودند که ما می خواهیم قرارداد نفت را تجدید و تمدید کنیم و برای این کار هم شما را در نظر گرفته ایم که آلت فعل ما باشید تا او از قبول وزارت دارائی امتناع کند. طوری نقشه کار را کشیده اند که او در دام افتاده و شکار شده است. از این لحاظ مردان سیاسی باید خیلی بیدار و هوشیار باشند که در دام استعمار نیفتند. استعمارگران اگر نوکرهای وطن فروش «بله قربان» گو می خواهند، به رجال نیک نام وطن پرست (اگر بتوانند آنان را مورد استفاده قرار دهند) بیشتر نیاز دارند. منتها چون نمی توانند با آنان مستقیماً تبانی کنند غیر مستقیم آنها را (اگر مراقب خود نباشند) صید می کنند.
شایسته است که درباره دام گستردن استعمارگران و استثمار کنان و تخدیر ملتها و آلت فعل کردن «مستعدان» چند سطری بنگارم.
سیاستهای استعماری برای استعمار یک کشور و استثمار یک ملت مبتنی بر این است که مردم را به انواع مختلف گرفتار و سرگردان و تخدیر کنند و چنان به خود مشغول سازند که به آنها نپردازند و آنها بتوانند با فراغت بال مقاصد خود را انجام دهند. روش بر این است که از یک طرف مردم استعمارزده را در برابر سیاست خود کوچک کنند و عقده حقارت در آنها ایجاد نمایند ولی در عین حال با خیالات واهی، حرفهای پوچ و ادعاهای بیجا حس خودپسندی و عقده خود بزرگ نمائی را در آنها به وجود آورند و بدین گونه آنها را «تخدیر» کنند. از طرف دیگر به وسیله ایجاد اختلافهای مذهبی، حتی اختراع مذهب و طریقه یا تقویت فرقه های دینی موجود و مباحثه بر سر موضوعات غیر مهم اجتماعی و سیاسی و گرفتاریهای زندگانی و اداری، مردم را سرگرم و مشغول می کنند تا بتوانند به آسانی منظورهای استعماری و استثماری خود را انجام دهند. حتی بعضی برآنند که ریشه اصلی جارو جنجالهای کوچک «ادبی» یا «بی ادبی» هم (بی آنکه «شاخ و برگها» اطلاعی داشته باشند) از جای دیگر آب می خورد و به منظور اینست که ارباب دانش و بینش هم که با جاه و مال سر و کاری ندارند، نوغی دیگر مشغول باشند. این عقیده من نیست ولی چون شنیده بودم آوردم. اگر ببینند که مردم یا زعمای ملت مایل به چیزی هستند که در صلاح استعمار نیست، علی البدل مصنوعی (به قول آلمانها «ارزاتس» آن را می سازند و به وسیله عمال ایرانی خود به خورد مردم می دهند.
برای رسیدن به این مقاصد، استعمارگران احتیاج به کارکنانی دارند که به دست آنها تار و پود مشکلاتی را می تنند و چنان زمینه سازی می کنند تا همه کس گرفتار باشد و به آنها نپردازد.
عده خاص کمتری برای مال و مقام دنیا خواسته و دانسته آلت اجرای این وسائل و مقاصد استعمارگران می شوند و عده عام بیشتری ناخواسته و ندانسته اسباب انجام منظورهای استعمارگران می گردند.
هنگامی که وثوق الدوله، نصره الدوله و شرکا با انگلیسها مشغول بند و بست قرارداد 1919 بودند هیئتی را به ریاست مشاور الممالک مسعود انصاری و عضویت ذکاءالملک فروغی و انتظام الملک عمید و حسین علا (معین الوزراء) که همه نیک نام بودند، به پاریس فرستادند که برای خودنمائی و تخدیر ملت ادعاهای نامربوط به کنفرانس صلح تقدیم نماید. این هم، به اصطلاح، برای رد گم کردن موقع عقد قرارداد انگلیس و ایران بود.
این سیاست (اختلاف بینداز و حکومت کن) از زمان امپراتوری روم قدیم روش سیاسی استعمارگران بوده است. به زبان رومی (لاتینی) می گفته اند:
divide et impera یا divide ut imperes یا divide ut reganes,
سپس این «پند سیاسی» مورد تأئید (ماکیاول) معروف ایتالیائی قرار گرفته و دولت انگلیس هم در عصر جدید به نحو کامل آن را به کار برده است.
***
همان وقت که مدرس و دیگر مهاجران ایرانی به عثمانی رفتند بعضی نیز تا برلن آمدند و در آنجا به رهبری تقی زاده از پول آلمانها گرفتند و خرج کردند. در یکی از نامه های تقی زاده به من، به مناسبتی می نویسد که کتابخانه کاوه قسمتی با پول آلمانها تأسیس شده است و همه کتابها به او تعلق ندارد. چون کتاب لاردکرزن راجع به ایران در آن تاریخ نایاب بود و دو سال جلوتر هم هنگامی که مشغول نوشتن رساله دکترای خود بودم و بدان احتیاج داشتم نتوانستم به وسیله کتابفروشیها تهیه کنم نامه ای به پروفسور براون نوشته از او چاره جوئی کردم و راهنمائی خواستم. چنین به من نوشت: (... از کتابهای راجع به ایران که پرسیده بودید کتاب لاردکرزن (دو جلد Persia) چنان نادر و نایاب شده که به مثابه عنقا و کبریت احمر است و اگر هم یافته شود خیلی گران است...) ولی چند سال پیش، پس از مرگ کرزن آنرا تجدید چاپ کردند و در تهران هم دیپلمات و مترجم دانشمند وحید مازندرانی آن را به فارسی ترجمه کرده اند. متأسفانه بعداً در لندن هم نتوانستم آنرا بیابم و بخرم ولی دیده بودم که در اداره کاوه دو نسخه از آنرا دارند. به تقی زاده پیشنهاد کردم که یکی از آنها را به من بفروشند. ایشان ضمن نامه ای به خط خود (4) مورخ 21 % 1921/10 م از برلن به لندن که آنوقت من آنجا بودم چنین نوشتند: (... ما یک دوره کامل و یک جلد ناقص داریم. اگر جلد ناقص به درد شما می خورد حاضرم آن را به قیمتی که در لندن فروخته می شود (اگر پیدا شود) تقدیم کنم. باید عرض کنم که کتابخانه کاوه ملک شخصی نیست و تأسیسی است که قسمتی از آن به اداره متعلق است که در مدت جنگ و تا یک سال بعد از جنگ از کاوه نگهداری می کرد و لهذا اگر چیزی هم فروخته شود باید کتابی در عوض خریده به کتابخانه گذاشته شود. (5) امیدوارم در مدت اقامت در لندن از خزانه الکتب (بریتیش موزئوم) مخصوصاً کتبی که به کار شما می خورد که این کتابخانه غنی ترین کتابخانه های دنیا درین حیث است استفاده کامل می کنید...)
من آن موقع عازم فرانسه و ایران بودم و به خرید کتب راجع به ایران اشتغال داشتم.
***
اگر پول آلمانها به مهاجران نمی رسید نه می توانستند مجله کاوه را اداره کنند نه اقدامات دیگری که برای ایران می کردند بنمایند. اما نگارنده این سطور، به گواهی همین نامه های تقی زاده که بعضی از آنها نقل می شود، نه تنها دیناری پول آلمانی یا کشور دیگری نگرفتم بلکه از پول تحصیل خودم که پدرم برای من می فرستاد در راه وطنم برای خرجهای کوچکی که پیش می آمد، از جمله چاپ کنفرانس که در ژنو داده بودم، مصرف می کردم. این موجب ناراحتی تقی زاده شد و به من پیشنهاد کرده بود که «کمکی» برای بعضی خرجها به من بنماید. من در برابر این پیشنهاد او سخت برآشفتم و نامه تندی نوشتم که در جواب من عذرخواهی کرده است در پایان این نامه که در سه صفحه بزرگ از طرف روزنامه کاوه مورخ 22 ماه می 1917 به قلم جمال زاده و به امضای تقی زاده به اینجانب می باشد (شصت سال پیش) - تقی زاده شرحی به خط خود در این موضوع نوشته است که عیناً نقل می شود:
(چند کلمه هم می خواهم شخصاً به آن دوست عزیز درباره شرحی که راجع به بعضی فقرات مکتوب سابق ما نوشته بودید عرض کنم. معلوم می شود چند کلمه عرایض ساده و بی بطون ما را راجع به اینکه می خواهیم به واسطه کثرت رجوعات که ممکن است در سویس داشته باشیم و قسمت زیادی از وقت آن دوست وطن پرستی که طرف آن رجوعات می شود بگیریم کمکی مالی بکنیم یا حق الزحمه وقت مصرف را بدهیم خیلی بزرگتر از معنی خود برداشته و تفسیرات به آن داده اید و لهذا اسباب کدورت خاطر عزیز شما گردیده. ما به هیچ غرضمان این نبود که وقت شریف سرکار را بخریم. معلوم است وقت شما به قدری گرانبها است که قیمت ندارد و باید مصروف تحصیلات خودتان باشد لکن گمان کردیم که به قدری زحمات ما ممکن است زیاد باشد که دیگر نشود با کمال حریت به سر کار مزاحم بشویم علاوه بر اینکه در بین از خورده مخارج و غیره ممکن است همه وقت مبلغی به سرکار ضرر بخورد و آنگهی خیلی ممکن بود و آسان که سرکار در صورتیکه طرف مسؤل و عمده امورات ما باشید امورات جزئی را که دوندگی لازم دارد به یکی از جوانان که قبول کمک به شما بکند رجوع فرمائید و چیزی به او ماهانه داده شود و هکذا یعنی مقصود مستقیماً تکلیف اجرت و قیمت به وقت عزیز شما نبوده و نیست. خواهشمندم از این بابت ابداً غباری به خاطر نازنین خود راه ندهید و یقین قطعی داشته باشید که دوستان و معتقدین شما ذره ای در مقامات و کرامات و خصائل عالیه و خلوص شما شکی ندارند و شما هم نباید در عالم دوستی اینقدر خورده بین باشید و سخت بگیرید. امیدوارم هرگونه ملالی که در خاطر باشد پاک بکنید و ببخشید. زیاده دوام صداقت و ارادت س. حسن تقی زاده) (6)
***
اگر (مهاجر و انصار) به گفته مدرس پول آلمانی گرفتند و خرج کردند و کم و بیش با آلمانها همکاری کردند یا به اظهار تقی زاده «آلت فعل» شدند غیر از پول گرفتن وثوق الدوله و نصره الدوله و صارم الدوله از انگلیسهاست که با آنها تبانی کرده خواسته و دانسته آلت اجرای مقاصد آنها شده و قرارداد (فروش ایران) را بستند.
وقتی انسان به دوره سلطنت ننگین قاجاریه رجوع می کند و می بیند که بعضی رجال آن دوره مانند میرزا ابوالحسن خان شیرازی وزیر خارجه فتحعلی شاه یا میرزا آقاخان نوری اعتمادالدوله صدراعظم ناصرالدین شاه و برخی دیگر، از انگلیسها پول می گرفته و برای آنها خدمتگزاری می کرده اند متوجه می شود که این عادت زشت خیانتکارانه از همان زمان حالت و طبیعت بعضی رجال خائن بوده است. برای اطلاع کامل به کتاب (حقوق بگیران انگلیس در ایران) تألیف اسمعیل رائین رجوع نمائید. همین میرزا آقاخان که در قتل امیرکبیر دست داشته و جانشین او شده مورد ستایش سپهر و قاآنی قرار گرفته است. به این دو بیت از قصیده قاآنی توجه فرمائید:
(صدراعظم) خلق را چون آصف بن برخیا
آگه از کردار «دیو» و حالت جم کرد باز
اسم شه را خواند و بر آن «دیو بدگوهر» دمید
قصه کوته هرچه کرد آن «اسم اعظم» کرد باز
مقصود قاآنی از صدراعظم و اسم اعظم میرزا آقاخان صدراعظم و منظورش از (دیو) امیرکبیر است!
***
شاید کسانی بپرسند که چرا به تقی زاده ارادت داشته و اکنون هم پس از وفاتش از او دفاع می نمایم. نامه هائی که به من نوشته و حکایت از علاقه او چه درباره خودم و چه درباره وطنم دارد کاملاً گویاست. بعضی از آنها را که مفصل است به طور اختصار و برخی که مختصرتر است عیناً به صورت فتوکپی منعکس می نمایم تا مؤید پندار و گفتارم باشد. اکنون برای پایان دادن به این مبحث یک بیت حافظ را، با مختصر تغییر در لفظ نه معنی، که همان عقیده من است در پاکدامنی او، می آورم:
در شأن او به دردکشی ظن بد مبر
کالوده گشت جامه ولی پاک دامن است. (7)
پی نوشت ها :
1. در اینجا به واسطه تقارن دو نام (سید حسن) سخنی از سید حسن مدرس به خاطرم رسید که با لهجه اصفهانی هنگام تشکیل کابینه (حسن مستوفی) و عضویت (حسن وثوق) گفته بود، و آن اینکه آنها هر دو (حسنند) من هم یک (حسنم) اما «از این حسن تا آن حسن صد گز رسن!» اینجا هم می توان گفت: مدرس (سید حسن) است تقی زاده هم (سید حسن) اما - از این (سید حسن) تا آن (سید حسن) صد گز رسن! مدرس و تقی زاده هر دو وطن پرست بودند اما تفاوتهای بارزی میان آنها بود. تقی زاده به دانشهای جدید آشناتر و دنیا دیده تر بود، وگرنه از لحاظ وطن پرستی رجحانی نمی بینم.
2. مستوقی الممالک
3. از صورت جلسه مذاکرات (آغاز دوره ششم) - در پنجاه و چند سال پیش که نگارنده، مجله آینده را می نوشتم و مصادف بود با این نطق مدرس، در شماره 12 سال اول زیر عنوان (نطقهای مهم در موضوع قراداد 1919) خلاصه نطقهای دکتر مصدق، مدرس و وثوق را منتشر کردم، و در شماره 11 مقاله اساسی را زیر عنوان (بحران سیاسی) پیرامون همین موضوع نگاشتم. به خاطر دارم که علی سهیلی نخست وزیر بعدتر که آن موقع معاون یا رئیس یکی از ادارات وزارت خارجه بود گفت: خلاصه مقاله شما به قدری بیطرفانه بود که در محیط وزارت خارجه موافق و مخالف آنرا بیطرفانه دانستند باید اضافه کنم که صاحبان نطقها نیز اظهاری نکردند که نکته ای اساسی از نطقشان حذف شده باشد. معتقدم که وقایع نگار و مورخ یا هر منتقدی دارای هر عقیده باشند، در نقل اقوال و افعال باید بی غرضی و بیطرفی خود را حفظ کنند و هر نظر موافق یا مخالفی دارند جداگانه بر آنها بیفزایند. کسانی که میل داشته باشند می توانند در شماره های تیرماه و مهرماه 1305 سال اول مجله آینده آن سر مقاله و این نطقها را که پیرامون مسئله مهاجرت و قرارداد 1919 می باشد بخوانند.
4. اینکه می نویسم به خط و امضای تقی زاده به سبب اینست که بعضی از نامه ها به خط نویسنده دانشمند آزادیخواه جمال زاده و امضای تقی زاده است، زیرا آن موقع او نیز در اداره مجله کاوه با تقی زاده همکاری می نمود.
5. مقصود تقی زاده از (اداره ای که از کاوه نگهداری می کرد) همان آلمانها می باشند. شاید اداره تبلیغات یا مطبوعات وزارت خارجه آلمان بوده است.
6. باید اضافه کنم که قبول کارهای وطنی و ملی روزنامه کاوه و تقی زاده به منظور خدمت به ایران مانع من از ادامه تحصیل نشد، به نحوی که در سن 25 سالگی لیسانس گرفتم و در 27 سالگی به درجه دکترا از دانشگاه لوزان نائل شدم و در 28 سالگی رساله دکترا را چاپ و منتشر کردم.
7. اصل بیت حافظ که درباره خود گفته چنین است:
در شأن من به درد کشی ظن بد مبر
کالوده گشت جامه ولی پاک دامنم