سخنگوی مکتب گشتالت

کوهلر، جوانترین عضو گروه سه نفری و سخنگوی حرکت گشتالت و معروفترین آنها بود. (1) او در بالتیک متولد شد و در پنج سالگی همراه با خانواده ی خود به شمال آلمان مهاجرت کرد. تحصیلات دانشگاهی او در «تابین جن»،
دوشنبه، 26 فروردين 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سخنگوی مکتب گشتالت
 سخنگوی مکتب گشتالت

نویسنده: حسین شکرکن و دیگران




 

کوهلر، جوانترین عضو گروه سه نفری و سخنگوی حرکت گشتالت و معروفترین آنها بود. (1) او در بالتیک متولد شد و در پنج سالگی همراه با خانواده ی خود به شمال آلمان مهاجرت کرد. تحصیلات دانشگاهی او در «تابین جن»، «بن» و «برلین» ادامه یافت و پس از پایان تحصیل (1909) به فرانکفورت رفت و همراه با ورتایمر و کافکا مشغول کار شد. کوهلر مدت زیادی نیز در رشته ی فیزیک تحصیل کرد و در این زمینه اطلاعات گرانبهایی به دست آورد و شاید به همین دلیل بود که اعتقاد داشت روش تحقیق در مطالعات روانشناختی باید شبیه روشی باشد که در فیزیک مرسوم است.
وی در سال 1913، به «تنریف» (2) رفت و به مطالعه درباره ی شمپانزه ها پرداخت. هنوز چند ماهی از اقامت او در آنجا نگذشته بود که جنگ جهانی اول آغاز شد و به همین دلیل مدت اقامتش در آنجا هفت سال طول کشید. کتاب ذهنیت میمونها (3) که در سال 1917 منتشر شد، شرح کامل مطالعات او درباره ی شمپانزه هاست. این کتاب در سال 1924 تجدید چاپ شد و سپس در سال 1925 به زبان انگلیسی و در سال 1928 به فرانسه ترجمه شد.
کوهلر در سال 1920 به آلمان بازگشت و دو سال بعد به دانشگاه برلین رفت. در آنجا تا سال 1935 ماند. او در این فاصله، کتاب ایستایی و ثبات گشتالت فیزیکی (4) را منتشر کرد. همچنین سخنرانیهای مؤثری در دانشگاههای امریکا از جمله دانشگاه «کلارک» و «هاروارد» ایراد کرد. در سال 1929، کتاب معروف روانشناسی گشتالت را منتشر کرد. این کتاب، هنوز از جمله مهمترین کتابها در زمینه ی نظریه ی گشتالت به شمار می رود. سرانجام، او به دلیل نقشی که در توسعه و رشد روانشناسی داشت، موفق به دریافت جایزه ی انجمن روانشناسان امریکا شد (1956) و سه سال بعد به ریاست آن انجمن انتخاب گردید. جایگاه ارزش در جهان واقعیت و پویایی در روانشناسی از جمله آثار ارزشمند او به حساب می آید.
از نظر روانشناسی گشتالت، شخص در نتیجه ی کنش متقابل انسان و محیط، می تواند روابط موجود در واقعیتهای بیرونی را درک کند. این امر، به عنوان یک کل که روابط ادراک شده یکی از ویژگیهای آن است، بینش نام دارد. بنابراین، توسعه و تحول بینش به معنی ادراک نظریه ها و دیدن کل موقعیت است و زمانی حاصل می شود که شخص در واقع (یا به طور نمادی) کاری انجام دهد یا از آنچه رخ می دهد، آگاه باشد. از این رو، ملاک تشخیص رفتار بینشی از رفتارهایی که فاقد چنین خصوصیتی هستند، ظهور یک راه حل کامل با ارجاع به کل میدان است. در شرایط آزمایشگاهی، رسیدن به حل مسأله هنگامی بینش است که آزمایشگر، راه حل را انتخاب نکند و بر آزمودنی تحمیل نسازد. بینش بر فرایندی ناظر است که طی آن حل مسأله به طور مستقیم در ارتباط با طبیعت موقعیت مورد نظر باشد. به همین دلیل، کوهلر راه حلی را که آزمودنیهای هارلو به آن دست می یافتند، بینش نمی دانست؛ زیرا در آزمایشهای او حل مسأله عبارت بود از انتخاب مواد فرد (در مقابل جفت) در بین گروهی از اشیا. به نظر کوهلر، در این آزمایش، آزمایشگر انتخاب مواد فرد را به آزمودنی تحمیل کرده بود.
از دیدگاه کوهلر، حل مسأله ممکن است به روشهای مختلفی انجام گیرد که هیچ کدام از آن روشها بینش نباشد؛ (5) زیرا بینش ویژگی خاصی دارد که می توان آن را درک یا احساس روابط موجود در کل موقعیت خواند. این درک و احساس همراه با درک معنا، همان موقعیت است. لازم به توضیح است که بینش به معنی آگاهی یا هوشیاری فرد یا توانایی او در توضیح کلامی آنها نیست، بلکه به معنای دریافت یا ادراک فرد از یک الگو در موقعیت زندگی است. (6) ممکن است فرد تنها در خلال تجربه ی یک مورد به بینش دست یابد و این بینش هیچ گاه در موقعیتهای دیگر استفاده نگردد اما مراد از بینشهای ارزشمند، آن دسته از بینشهاست که در موارد متعدد، به موقعیتهای جدید انتقال و تعمیم یافته، عملکرد آنها تأیید شود. چنین بینشی ناظر است بر معنی یا بصیرتی که در موقعیتهای متعدد، که لزوماً همانند نیستند، به کار می رود. یادگیری و انتقال آن، چیزی جز همین انتقال و تعمیم بینشها نیست. کوهلر برای اثبات و حل مسأ‌له ی بینش، از طریق آن آزمایشهایی با شمپانزه انجام داد و جمع بندی نتایج به دست آمده را در کتابی بنام ذهنیت میمونها انتشار داد.
طی جنگ جهانی اول، کوهلر به سرزمین «تنریف» مسافرت کرد و در آنجا به بررسی چگونگی یادگیری شمپانزه ها در فرایندی که به حل مسأله منتهی می شد، پرداخت. ابزار آزمایشی او عبارت بود از چوب خیزران، موز، مانع و قفسی که حیوان در آن قرار می گرفت. پس از سالها مطالعه و آزمایش، کوهلر با توجه به نظریه ی گشتالت، نتایج به دست آمده را در اصطلاحات درک کل موقعیت و روابط موجود بین محرکهای گوناگون تعبیر و تفسیر کرد و نتیجه گرفت که حل مسأله عبارت است از ساختاربندی مجدد ادراکی که در نتیجه ی یادگیری یا درک روابط محقق می شود.
آزمایش او بدین شکل بود که ابتدا، شمپانزه را درون قفسی می گذاشت و سپس موزی را بیرون قفس روی میزی دور از دسترس حیوان قرار می داد؛ همچنین برای اینکه حیوان بتواند به موز دسترسی پیدا کند یک وسیله ی واسطه ای - چوب - نیز در اختیار حیوان قرار می گرفت. شمپانزه در چنین وضعیتی بی درنگ از چوب استفاده می کرد و موز را به داخل قفس می آورد. کوهلر درباره ی این فرایند مدعی است که حیوان در چنین موقعیتی، مسأله (استفاده از چوب برای دستیابی به موز) را به عنوان یک کل، ادراک می کند. در همین آزمایش، اگر به جای یک چوب چندین چوب با طولهای متفاوت در اختیار حیوان گذاشته شود، حیوان در حل مسأله دچار مشکل خواهد شد؛ زیرا قادر به تشخیص اینکه از کدام چوب باید استفاده کرد، نیست. به نظر کوهلر، علت این امر عدم توانایی حیوان در بصری کردن کل مسأله در یک زمان است.
نکته ی دیگری که کوهلر به آن اشاره می کند، این است که در این آزمایش، اگر موقعیت را به گونه ای ترتیب دهیم که چوب و موز به منزله ی بخشهایی از یک موقعیت به نظر برسند، حیوان براحتی، از چوب برای دستیابی به موز استفاده خواهد کرد، اما اگر چوب در جای دیگری مثلاً در عقب قفس قرار گیرد به نحوی که دو شیء یعنی چوب و موز به عنوان اجزای یک موقعیت کلی ادراک نشوند، حیوان به حل مسأله موفق نخواهد شد. در مورد نخست، ساختاربندی مجدد ادراکی ضرورتاً به حل مسأله منتهی می شود.
در یک آزمایش مشابه دیگر، کوهلر تغییر مختصری در اوضاع آزمایشی داد. به این ترتیب که به جای یک چوب، چندین چوب خیزران قابل اتصال به موقعیت اضافه کرد. در عین حال، فاصله ی موز با حیوان را آنقدر افزایش داد که حیوان تنها در صورتی می توانست به موز دست یابد که دو چوب را به هم وصل کند. شمپانزه در مقابله با چنین موقعیتی، ابتدا سعی کرد که موز را با یک چوب به طرف خود بکشد. بعد از اینکه با عدم موفقیت روبرو شد، همان چوب را تا آنجا که می توانست به بیرون دراز کرد و با چوب دیگری، آن را تا جایی که موز را لمس کند، هل داد (یک کوشش بسیار جالب). اما بعد از یک ساعت تلاش، شمپانزه ی کوهلر که سلطان خوانده می شد، به حل مسأله موفق نگردید. در این آزمایش، شمپانزه باید به درک ارتباطی کاملاً نو در بین اجزای این موقعیت کلی، نایل می شد. پس از مدتی، سلطان در حالی که با چوبها بازی می کرد، ناگهان مسأله را حل کرد. کوهلر این فرایند را چنین توضیح می دهد:
ابتدا سلطان، بی تفاوت روی جعبه ای که کمی عقب تر از نرده ی قفس قرار داشت، نشست. سپس برخاست و با دو چوب شروع به بازی کرد. در همین هنگام، متوجه شد که چوبها را به هم وصل کرده و چوبی در دست دارد که به اندازه ی کافی بلند است. او کمی قسمت نازک یک چوب را (که به طور تصادفی داخل قسمت گشادتر چوب کلفت قرار گرفته بود) به درون قسمت گشاد فشار داد و آنگاه برخاست و به سوی نرده دوید... و شروع به کشیدن موز به طرف خود کرد. (7)
در آزمایشهای بعد، سلطان بدون هیچ مشکلی موفق به حل مسأله شد، حتی وقتی که چوبهایی در اختیار او قرار گفت که قابل اتصال نبودند. کوهلر گزارش می دهد که سلطان حتی در وصل چوبهای غیر قابل اتصال نیز سعی نکرد. به نظر وی، مطالعاتی از این قبیل و نتایج حاصل از آن بر مقوله ای به نام بینش یا کشف ناگهانی روابط دلالت دارد:
حل چنین مسائلی در لحظه ی وقوع، ناگهانی به نظر می رسد، مانند یک هیأت نو ناگهان در خودآگاه حیوان جرقه می زند. این عمل، دقیقاً به منزله ی عمل مناسبی که به دنبال یک جرقه ی بینشی می آید، انجام گرفت و نظیر تمام موارد رفتارهای بینشی به صورت یک ویژگی و یادگیری پایدار باقی ماند و صاحبش را قادر ساخت تا در موقعیتهای بعد نیز همان عمل را انجام دهد. (8)
روشن است که این نظریه، با دیدگاه آزمایش و خطای ثورندایک و دیگران متفاوت است. کوهلر پس از اتمام آزمایشهای خود، به عنوان یکی از برجسته ترین منتقدان اصول یادگیری ثورندایک معروف شد. به عقیده ی او، ترتیب و نظم آزمایشگاهی ثورندایک مصنوعی بوده، به حیوان تنها اجازه ی بروز و نمایش رفتاری کور، تصادفی و آزمایشی می دهد. برای نمونه، گربه های جعبه ی ثورندایک، نمی توانند ساخت کامل رها شدن از قفس (درک تمام عناصری که تشکیل دهنده ی یک کل هستند) را برآورد کنند. البته آزمایشگر به هیچ چیز جز آزمایش و خطا اجازه مداخله نمی دهد. به طور کلی، در اینگونه آزمایشها، حیوان در یک مرحله نمی تواند کل الگو یا طرح را ببیند، او چیزی جز کوچه ای که به آن وارد می شود نمی بیند و بنابراین کاری جز آزمایش همه ی راههای جدید نمی تواند انجام دهد. به نظر کوهلر، پیش از اینکه «بینش» رخ دهد، موجود زنده باید قادر به دیدن روابط موجود در بین بخشهای گوناگون مسأله باشد، وگرنه هرگز بینش رخ نخواهد داد.
این مطالعات درخشان درباره ی بینش و حل مسأله، برای حمایت از مفهوم کلی رفتار گشتالتی استفاده شد و تأییدی بود بر اینکه یادگیری نیازمند سازماندهی مجدد یا ساختاربندی مجدد محیط روانشناختی است.

پی نوشت ها :

1. Boring, E.G.; A History of Experimental Psychology (2nd ed.); New York: Appleton, 1950.
2. Tenerif
3. Kohler, W.; Mentality of Apes; New York: Vintage Books, 1959, PP. 178-179.
4. Static and Stationary of Physical Gestalt
5. Gestalt Psychology Today, American Psychologists; PP. 727-734.
6. Learning Theories for Teachers; P. 208.
7. The Mentality of Apes; P. 198.
8. loc.cit.

منبع مقاله: شکرکن، حسین و دیگران، (1372) مکتبهای روانشناسی و نقد آن (جلد دوم)، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، مرکز تحقیق و توسعه ی علوم انسانی، چاپ ششم 1390.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط