پرسش و پاسخ هایی در مورد عالم ذر (1)

اشکال ها و سوال های متنوعی پیرامون عالم ذر مطرح است که بخش قابل توجهی از آنها به مناسبت در ضمن مباحث مختلف این کتاب پاسخ داده شده و به بخش دیگری از آنها در این فصل پاسخ می گوییم.
پنجشنبه، 29 فروردين 1392
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حجت اله مومنی
موارد بیشتر برای شما
پرسش و پاسخ هایی در مورد عالم ذر (1)
پرسش و پاسخ هایی در مورد عالم ذر(1)
 
نویسنده: محمدرضا اکبری




 
اشکال ها و سوال های متنوعی پیرامون عالم ذر مطرح است که بخش قابل توجهی از آنها به مناسبت در ضمن مباحث مختلف این کتاب پاسخ داده شده و به بخش دیگری از آنها در این فصل پاسخ می گوییم.
1-چرا عالم ذر را عالم ذر نامیدند؟
«ذر» به مورچه و هر چیز ریز دیگر اطلاق می شود و از آنجایی که جثه انسان ها در عالم میثاق ریز بوده است آن را عالم ذر نامیده اند.
خواجه عبدالله انصاری در تفسیر خود می نویسد:
قیل: کانوا کالذر کثره لاصغراً(1)
گفته شده آنها مانند مورچه بودند به خاطر زیادی نه کوچکی.
آن گاه این قول را رد می کند.
ما در مباحث قبل، این سخن را از تفسیر المیزان نقل کرده و پاسخ آن را بیان نمودیم. اگر چه تشبیه به مورچه از دو احتمال ریز و زیاد بود برخوردار است اما آنچه بیشتر به ذهن انسان تبادر می کند همان ویژگی ریز بودن است و مهم تر اینکه روایات به ریز بودن آنها تصریح کرده اند و با وجود این روایات که نقل کردیم جایی برای احتمال دیگر نمی ماند.
2-چگونه با جسم ریزی که داشتند پاسخ دادند؟
این سوال در گذشته نیز مطرح بوده است. ابی بصیر از اصحاب امام ششم (علیه السلام)گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: چگونه انسان ها به خدا پاسخ دادند در حالی که جسم ریزی داشتند؟ حضرت فرمود: جعل فیهم ما اذا سالهم اجابوه (خداوند چیزی در آنها قرار داد که چون از آنها سوال شود پاسخ دهند).(2)
علامه مجلسی در توضیح این روایت می نویسد:
ارواح انسان ها به این بدن های ریز تعلق گرفت و عقل و وسیله شنوایی و گویایی در آنها قرار داد تا اینکه خطاب الهی را شنیدند و در حالی که ریز بودند به آن پاسخ دادند.(3)
علامه طباطبایی بر این سخن علامه مجلسی اشکال کرده، می نویسد:
ظاهر الروایه لسان الحال او انهم کانوا علی خلقه لو نزلوا منزل الدنیا ظهر ذلک منهم فی صوره السوال و الجواب و اما ما ذکره رحمه الله فبعید عن سیاق الخبر.(4)
ظاهر روایت بیان کننده زبان حال است یا اینکه آنها به گونه ای بودند که اگر به دنیا می آمدند در صورت سوال و جواب چنین پاسخی از آنها اظهار می شد. آنچه را که او گفته است (دارای نطق و شنوایی بودند)از سیاق روایت دور است.
اما علامه مجلسی در جای دیگربحارالانوار، ذیل همین حدیث آورده است:
و کسی که آیه را بر استعاره و تمثیل حمل کند خبر را بر این معنا حمل کرده است که خداوند به گونه ای آنها را قرار داده است که چون درعالم فعلی سوال شوند، به زبان گفتار پاسخ می دهند و این از ظاهر روایت دور است.(5)
علامه طباطبایی این روایت را در تفسیر المیزان آورده و در ذیل آن می نویسد:
مقصود از جمله «خداوند در همان ذرات چیزی قرار داده بود که وقتی از آنها سوال شود بتوانند جواب گویند» صرف زبان حال نیست، بلکه از آنجایی که راوی دیده بود که جواب ذرات از نوع جواب های دنیوی است و استبعاد کرده بود که چنین جوابی از ذره صادر شود، از این معنا سوال کرده است و امام (علیه السلام)هم جواب داده که امر آن عالم به گونه ای بوده است که اگر به عالم دنیا می آمدند همان حال، جواب دنیوی و زبانی آنها می شد. مؤید این معنا جمله «چیزی در آنها قرار داده بود که اگر از آنها سوال شود بتوانند جواب دهند» می باشد زیرا این تعبیر با تعبیر «چیزی در آنها قرارداد که اگر اهل سخن می بودند جواب می دادند» و امثال آن فرق دارد.(6)
این برداشت، بر خلاف ظاهر روایت می باشد چرا که امام صادق (علیه السلام) پاسخ داده است:«خداوند در همان ذرات چیزی قرار داده بود که اگر از آنها سوال شود بتوانند جواب دهند» مراد از این سخن آن است که خداوند آنها را از قوه شنوایی و گویایی برخوردار کرده بود که اگر از آنها سوال شود با قوه شنوایی سوال را بشنوند و با قوه گویایی که زبان است پاسخ دهند.
آنچه را که المیزان در قالب ورود به دنیا مطرح کرده است در روایت نیست و هیچ قرینه ای هم بر این معنا در آن وجود ندارد. مفاد روایت همان است که از ظاهر آن برداشت می شود و آن پاسخگویی و «بلی گفتن» انسان ها در عالم میثاق است حتی اگر دنیایی در کار نمی بود.
نتیجه اینکه آن موجودات ریز دارای حس گویایی و شنوایی بودند و خدای متعال قادر است که موجود ریزی را از این گونه حواس برخوردار سازد چه اینکه قرآن درباره مورچه و هدهد می فرماید:
«وقتی سپاهیان سلیمان به وادی مورچه ها رسیدند مورچه ای گفت:ای مورچه ها! همه به خانه های خود داخل شوید تا مبادا سلیمان و سپاهیانش ندانسته شما را پایمال کنند. سلیمان از این سخن مورچه تبسم کرد.»(7)
در چند آیه بعد آمده است:
«حضرت سلیمان جویای حال پرندگان شد و فرمود هدهد را نمی بینم یا غیبت کرده است؟ او را عذابی سخت خواهم کرد. یا سر از بدنش جدا می سازم یا باید علت موجه و روشنی از غیبت خود بیاورد. پس از مدتی کوتاه هدهد حاضر شد و به سلیمان گفت خبری یافته ام که از آن اطلاع نداری، از ملک و پادشاهی سبأ خبری یقینی برای تو آورده ام. من زنی را یافتم که بر مردم آن دیار حکومت می کند و از هر نعمتی بهره مند گردیده و از تخت با عظمتی برخوردار است. او و ملتش را دیدم که برای خورشید سجده می کنند و شیطان اعمالشان را برای آنها زینت داده و آنها را از یاد خدا باز داشته است تا هدایت نشوند و خدایی را که هر پنهانی را در آسمان و زمین آشکار می کند و بر نهان و آشکار شما آگاه است بندگی نکنند. خدایی که جز او خدایی نیست و پروردگار عرش بزرگ است. سلیمان به هدهد گفت باید تحقیق کنم که تو راست می گویی یا از دروغگویانی. حال این نامه مرا به آنها برسان و برگرد تا ببینی چه پاسخی می دهند.»(8)
خواجه عبدالله انصاری در تأیید آنچه بیان کردیم در ذیل آیه (172)سوره اعراف آورده است:
«زجاج گفت: جاز ان یجعل سبحانه لا مثال الذر فهما تعقل به امره کما قال تعالی:«قالت نمله»(9)و کما قال:«و سخرنا مع داود الجبال یسبحن و الطیر و کنا فاعلین»(10)...اذا لا ننکر قدره الله علی ان یجعل الذر عاقلا یفهم الخطاب و یسمع و یجیب(11)
می شود خدای سبحان برای نظیر مورچه فهمی قرار دهد که با آن بیندیشد همان گونه که خدای تعالی فرمود:«مورچه گفت» و همان گونه که فرمود:«ما کوه ها و پرندگان را با داوود مسخر گردانیدیم که به همراه او تسبیح می گفتند و ما این کار را انجام دادیم.«...زیرا ما منکر قدرت خدا نیستیم که موجود ریزی را عاقل قرار دهد که خطاب دیگری را بفهمد و بشنود و پاسخ گوید.»
3-چگونه یک ذره مورد اتمام حجت قرار می گیرد؟
پس از آنکه علامه طباطبایی ماجرای عالم ذر را مطرح می کند، می نویسد:
اینها جهات مختلف اشکال هایی بود که در عالم ذر برای انسان وجود دارد که از روایات فهمیده اند و هیچ راهی در مباحث علمی برای حل آنها نیست و نمی توان آیه را بر آن حمل کرد.(12)
آن گاه تفسیری را بر عالم ذر مطرح می کد که اشکال های مورد نظر او را نداشته باشد و آن، تفسیر عالم ذر به عالم ملکوت است.
البته اشکال هایی که بر نظریه او وارد می باشد عمیق تر و بیشتر از اشکال هایی است که او بر نظریه برخاسته از روایات محققان کرده است و ما این نظریه را در فصل ویژگی های عالم ذر در ضمن بحث مکان عالم ذر مورد بررسی قرار دادیم و اشکال ها و دلایل رد آن را ارائه کردیم.
اما پیش از آنکه به مطالب علامه طباطبایی و پاسخ اشکال های او بپردازیم بیان این نکته لازم است که ذکر کلماتی نظیر محال بودن، مخالفت با عقل و وحی و امثال آن از بنیان محکمی برخوردار نیستند و دلایلی که آورده شده همه قابل پاسخگویی بوده و برخی از آنها بسیار ضعیف می باشند. این برداشتی که محققان از عالم ذر ارائه کرده اند که در مقطعی از دنیا واقع شده است در ده ها روایت آمده است و این نظریه پیش از آنکه به محققان نسبت داده شود به معصومین علیهم السلام منسوب است آن گاه طرح محال بودن و غیر قابل اثبات بودن موضوعی که در روایات فراوانی وارد شده است در غایت دشواری است و انصراف این اشکال ها ازمعصومین (علیهم السلام)و نسبت آنها به محققان نیز آن را توجیه نمی کند.
تحقق عالم ذر بر روی زمین و پیش از مقطع کنونی دنیا نه محال است و نه مخالف آیات و روایات می باشد بلکه امری ممکن و برخاسته از قرآن و روایات است. وجود عالم ذر پیش از آفرینش مقطع کنونی انسان هیچ امتناعی ندارد و اثبات آن از اثبات رجعت، قیامت و برخی مسائل آن نظیر شبهه آکل و مأکول دشوارتر نیست. ممکن است عالم ذر و مسائل آن به شکلی که در روایات آمده است برای کسی حل نشود اما به توفیق الهی برای دیگران حل شود. امام رضا (علیه السلام)در نامه ای می نویسد:
لا تقل لما بلغت عنا او نسب الینا هذا باطل و ان کنت تعرف خلافه فانک لا تدری لم قلنا و علی ای وجه وصفه؟(13)
وقتی حدیثی از ما یا منسوب به ما به تو رسید نگو باطل است اگر چه خلاف آن را بدانی، تو که نمی دانی چرا ما آن را بیان کردیم و بر چه صورت و صفتی می باشد؟
و امام باقر (علیه السلام)فرمود:
لا تکذبوا بحدیث آتاکم احد فانکم لا تدرون لعله من الحق؛(14): حدیثی را که کسی برای شما می آورد تکذیب نکنید، شما که نمی دانید شاید حق باشد.
بنابراین باید در رد معارفی که روایات فراوانی بر آنها وارد شده و امتناعی نداشته و بلکه می توانند در پرتو قدرت خداوند تحقق یابند و مورد تأیید بسیاری از علما و محققان قرار گرفته اند جانب احتیاط را پیش گرفت.
اکنون وقت بررسی اشکال های علامه طباطبایی بر عالم ذر رسیده است همان اشکال هایی که او را در مقام نتیجه گیری به اتخاذ مواضع مطرح شده سوق داده بود البته فرمایش های آن بزرگوار زیاد است و ما آنها را به تدریج مطرح و مورد بررسی و پاسخگویی قرار می دهیم. او در بیان ماجرای عالم ذر از دید طرفداران آن می نویسد:
آنچه را که طرفداران عالم ذر از روایات فهمیده و آن را بر آیه حمل کرده و بر اثبات آن همت گمارده اند این است که خدای سبحان پس از آنکه جسم آدم را به صورت کامل آفرید نطفه هایی را که در پشت او بود بیرون آورد و آنها فرزندان بدون واسطه او شدند آن گاه از آن نطفه ها، نطفه های دیگری را که فرزندان نطفه های قبلی شدند بیرون آورد و اجزاء اصلی آن را از این اجزاء جدا کرد و سپس از این اجزاء دیگری را که نطفه اجزاء دیگر بودند بیرون آورد و این کار را همچنان ادامه داد تا آخرین اجزایی که مشتق می شد بیرون آورد. به عبارت دیگر نطفه آدم را که ماده اصلی بشر است بیرون آورد و آن را به تعداد بی شماری از بنی آدم تجزیه کرد سپس خدای سبحان هر یک از این ذرات را به صورت انسانی تمام عیار و عین همان انسان دنیوی که این ذره جزئی از آن است در آورد به گونه ای که جزئی از اجزاء جسم زید بود عیناً زید گردید و آن جزئی که از اجزاء جسم عمرو بود عیناً عمرو گردید و همه را از جان و عقل و چیزی که با آن بشنوند و سخن بگویند و چیزی را ظاهر کرده و یا کتمان کنند برخوردار گرداند و در این هنگام خود را به آنها شناساند و همه را مخاطب خود ساخته و آنها هم جواب او را دادند و صادقانه یا غیر صادقانه به پروردگاری او اعتراف کردند. آن گاه خداوند پس از گرفتن پیمان از آنها همه را به پشت پدر خود برگرداند تا اینکه همه در پشت آدم جمع شدند در حالی که همه آنها دارای حیات و معرفت به پروردگاری او بودند اگر چه جز این معرفت همه مسائل دیگر آن عالم را از آنچه به هنگام شهادت دادن و پیمان سپردن فراموش کردند و آنها در پشت پدران خود خواهند بود تا خداوند اجازه خروج به دنیا را به آنها بدهد. پس به دنیا خواهند آمد در حالی که آن معرفت را که در خلقت اول خود در عالم ذر به دست آورده بودند به همراه خواهند داشت و آن معرفت حکم آنها به وجود پروردگار و مالک و مدبری است که امور آنها را اداره می کند.»
آن گاه بر این برداشتی که نقل کرده است اشکال کرده می گوید:
چگونه می توان اثبات کرد که یک ذره از ذرات بدن زید که یک جزء از اجزائی است که از پشت آدم و از طریق نطفه او به فرزندش و از آن فرزند به فرزندش و از آن، به فرزندش و همچنین ادامه یابد با به زید برسد عیناً همان زید باشد و دارای درک زید و عقل و دل و گوش و چشم او باشد و همان باشد که تکلیف متوجه او گشته و حجت بر او تمام شده و از او عهد و پیمان گرفته شد و پاداش و عذاب بر او واقع گردد در حالی که حجت قاطع عقلی و نقلی قائم است که انسانیت انسان به نفس اوست که حقیقتی ماوراء ماده دارد و با بدن دنیوی به وجود می آید.(15)
آنچه را که علامه طباطبایی به طرفداران عالم ذر نسبت داده و همچنین اشکال هایی را که بر آنها وارد کرده است جای تأمل دارد؛ زیرا درباره آفرینش آدم دو قول مطرح است که یکی از آن دو قول این است که همه آنها را از گل آفرید در این صورت ماده اصلی آنها همان گل اولیه است. این قول را که برخاسته از برخی روایات می باشد کسی بر آیه تحمیل نکرده است بلکه آن را متفاوت از آیه دانسته و حمل بر تعدد عالم ذر می کنیم و با وجود تحقق این احتمال اشکال منتفی می گردد.
اما قول دیگر که گرفتن ذریه آدم از پشت اوست به گونه ای که در سخنان علامه آمده محل تردید است و نمی توان این شیوه تکثیر نسل را قطعی دانست. بله می توان آن را به عنوان یک احتمال مطرح کرد.
صاحب تفسیر المیزان در ادامه احتمال خود می نویسد:
به عبارت دیگر نطفه آدم را که ماده اصلی بشر است بیرون آورد و آن را به تعداد بی شماری از بنی آدم تجزیه کرد...
اما ما دلیل قطعی بر این نظر نداریم. این نگاه تجزیه ای به نحوه شکل گیری نسل آدم در عالم ذر می تواند صرفاً یک حدس و احتمال باشد که اگر کسی هم آن را مطرح کرده باشد قول همه طرفداران عالم ذر نخواهد بود. بله گرفتن فرزندان آدم از پشت او مطرح است اما اینکه چگونه خداوند آنها را از پشت آدم گرفت روشن نیست.
نسل موجود در مقطع فعلی دنیا هم از پشت آدم گرفته شده است اما به این صورت که ذراتی از پشت آدم در رحم حوا قرار گرفت و با توجه به شرایط خاص خود، فرزندانی شدند که از حوا متولد گردیده و بزرگ شدند و آنها نیز با اختیار همسر فرزندانی پیدا کردند و به همین صورت استمرار یافته تا به نسل فعلی رسیده است ولی آیا در عالم ذر این گونه بوده است؟ آیا به شکل برخی موجودات دیگر تکثیر شده اند و با چه سرعتی این کار انجام گرفته و سوالات دیگری که پاسخ آنها برای ما معلوم نیست.
آنچه احتمالاً معلوم است این است که خداوند به حکمت و قدرت خود نسل آدم را تکثیر کرد اما اینکه جزئیات این تکثیر و شیوه آن چگونه بوده است بیان نشده است و نیازی هم به بیان آن نبوده است زیرا پرداختن به این مسائل حاشیه ای، انسان را از اصل مطلب که پیمان سپاری است دور می سازد.
نکته دیگری که در تفسیر المیزان مطرح شده مسئله بازگشت ذریه آدم به پشت اوست که می نویسند:«خداوند پس از گرفتن پیمان، آنها را به پشت او بازگرداند و همه در آنجا جمع شدند تا خداوند اجازه خروج به دنیا را به آنها بدهد.»
اصل برگشت ذریه آدم به پشت او در روایات وارد شده است اما این برگشت به چه صورت بوده است، آیا آنها هر کدام به پشت پدر خود بازگشته اند تا به آدم (علیه السلام)رسیده است و تنها فرزندان بدون واسطه اش به پشت او بازگشته اند یا به گونه دیگری بوده است و آیا این بازگشت به صورت تغذیه و شیوه آکل و مأکول صورت گرفته که آنها مانند سیر طبیعی این مقطع از دنیا مرده و جزء خاک شده و آن گاه در یک سیر غذایی جزء بدن او شده باشند، احتمالات مختلفی وجود دارد که نمی توان به صورت قطعی درباره آن نظر داد. آنچه مسلم است این است که خداوند همه آنها را به حکمت و قدرت خود به هر شکلی که اراده کرده بود به صلب آدم (علیه السلام)بازگرداند و ورود در شیوه و جزئیات آن، که تولید برخی از اشکالات را هم به همراه دارد ضرورتی نخواهد داشت.
این گونه مطالب درباره قیامت و زنده شدن بدن انسان ها به گونه ای که در دنیا بوده است مطرح می باشد که باید به اصل مسئله بازگشت و سازندگی آن در زندگی او پرداخت و جزئیات و شیوه های آن را که سبب مباحث غیرلازم و بی نتیجه می گردد به علم خدا ارجاع داد.
اما اینکه در بیان علامه طباطبایی آمده بود که یک ذره دارای درک زید و عقل و گوش و چشم باشد و تکلیف متوجه او گشته و پیمان از او گرفته شده و پاداش و عذاب بر او واقع شود در حالی که انسانیت به نفس اوست، به برداشت خاص او مربوط می شود و طرفداران عالم ذر هرگز امور ذکر شده را تنها متوجه آن ذره و بدون توجه به روح او نمی دانند بلکه آنچه مورد توجه است روح انسان است که روزی در مقطعی از دنیا به جسم کوچکی تعلق گرفته است و روز دیگری در مقطع دیگری از دنیا به آن جسم بزرگ تر تعلق می گیرد و عقل و درک و تکلیف متوجه اوست و جسم مادی در عالم ذر و یا در عالم فعلی ابزاری در خدمت او می باشد.
نکته دیگری که در پایان آن بخش در تفسیر المیزان آمده بود که «روح حقیقتی، ماوراء ماده است که با بدن دنیوی به وجود می آید» اگر چه به وجود آمدن روح با بدن با نص صریح روایات فراوانی سازش ندارد و عده ای از فلاسفه نیز در جای خود آن را نپذیرفته اند، به فرض که چنین نظریه ای درست باشد لازم نیست روح انسان همزمان با بدن فعلی او به وجود آید بلکه می تواند با همان بدن عالم ذر به وجود آمده باشد و دوباره در این مقطع از دنیا به بدن او تعلق گیرد. البته بنابر روایات معصومین (علیهم السلام)ارواح انسان ها پیش از عالم ذر، در عالم ارواح آفریده شده بودند و در دو مقطع از دنیا و سپس در عالم قیامت هم به آن تعلق خواهند گرفت و این تعلق برای کسانی که رجعت می کنند در سه مقطع از دنیا صورت خواهد گرفت.
4-آیا تصدیق ربوبیت پروردگار نیازمند یک ترکیب دنیوی جسمانی نیست؟
علامه طباطبایی در دنبال مطالب خود شش اشکال را مطرح می کند که یکی پس از دیگری آنها را مورد بررسی قرار می دهیم. اما درباره اشکال اول می نویسد:
به طور قطع ثابت شده است که علوم تصدیقی انسان اعم از بدیهی و نظری که از جمله آنها تصدیق به پروردگاری است که مالک و مدبر اوست، بعد از آن است که تصوراتی برای او حاصل می شود و تمام این تصورات و تصدیقات به احساسات ظاهری و باطنی منتهی می گردد و این احساسات بر وجود یک ترکیب مادی دنیوی جسمانی مبتنی است. این است حال علوم حصولی که یکی از آنها تصدیق به وجود پروردگاری است که برای رفع نیازهای انسان قیام می کند.(16)
و پاسخ آن این است که کسانی که بنابر روایات، عالم ذر را مقطعی از همین دنیا به حساب می آورند، بدن انسان ها را هم دارای چنین ترکیبی می دانند و منعی برای امکان وقوع این ترکیب وجود ندارد.

پی نوشت ها :

1-کشف الاسرار و عده الابرار، ج3، ص786.
2-بحارالانوار،ج5،ص257؛ کافی، ج2،ص12.
3-همان، منبع، پاورقی.
4-بحارالانوار، ج5،ص257.
5-بحارالانوار، ج64،ص101.
6-تفسیرالمیزان،ج8،ص326، ذیل تفسیر آیه 172سوره اعراف.
7-سوره نمل، آیات 18 و 17.
8-سوره نمل، آیات 20 تا 28.
9-سوره نمل، آیه 18.
10-سوره انبیاء، آیه 79.
11-کشف الاسرار و عده الابرار، ج3،ص786.
12-تفسیرالمیزان، ج8،ص318،ذیل آیه 172 سوره اعراف.
13-بحارالانوار، ج2،ص186.
14-بحارالانوار،ج2،ص186.
15-تفسیرالمیزان، ج8،ص314،315، ذیل آیه 172 سوره اعراف.
16-المیزان، ج8،ص316، ذیل آیه 172سوره اعراف.

ادامه دارد ...
منبع: اکبری، محمد رضا، (1388)، عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ سوم.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.