اهمیت آثار فلسفی فارسی در سنت فلسفه اسلامی

اشاره: نوشتار پیش رو ترجمه مقاله ای است از دکتر سید حسین نصر که در یکی از مجموعه مقالات ایشان، با نام سنت عقلی اسلامی در ایران، با ویراستاری مهدی امین رضوی به چاپ رسیده است.(1) این جستار پژوهشی است تاریخی کتاب
يکشنبه، 1 ارديبهشت 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اهمیت آثار فلسفی فارسی در سنت فلسفه اسلامی
اهمیت آثار فلسفی فارسی در سنت فلسفه اسلامی

نویسنده: سید حسین نصر مترجم: مهدی عظیمی




 
اشاره: نوشتار پیش رو ترجمه مقاله ای است از دکتر سید حسین نصر که در یکی از مجموعه مقالات ایشان، با نام سنت عقلی اسلامی در ایران، با ویراستاری مهدی امین رضوی به چاپ رسیده است.(1) این جستار پژوهشی است تاریخی کتاب شناختی در پیرامون جایگاه و اهمیت آن دسته از نوشتارگان فلسفه اسلامی که به زبان فارسی نوشته شده اند. نویسنده با آگاهی گسترده ای که از تاریخ و فرهنگ ایرانی اسلامی دارد، پژوهش را از نخستین سده های تاریخ اسلام آغاز کرده و جایگاه آثار فلسفی فارسی را به ترتیب در قرن چهارم هجری، دوره اسماعیلیان، عصر سلجوقی، روزگار مغولان و تیموریان، عهد صفوی، و دوره قاجار و پهلوی بررسیده است و در پایان اهمیت این آثار را در حیات فکری مسلمانان، به ویژه فارسی زبانان، تبیین کرده است. این جستار نه تنها نقش زبان فارسی را در تاریخ اندیشه ایرانی اسلامی روشن می سازد، بلکه داده های کتاب شناختی ارزشمندی را در اختیار فلسفه پژوهان و نیز محققان زبان و ادب فارسی می گذارد.
اهمیت آثار فلسفی فارسی در سنت فلسفه اسلامی

کتاب ماه فلسفه

بی شک، عربی مهم ترین زبان فلسفه اسلامی است و حتی ایرانیان، که بیشترین شمار فیلسوفان اسلامی را پرورانده اند، [آثار خود را] بیشتر به عربی نوشته اند و برخی از پرآوازه ترین متون رسمی فلسفه اسلامی مانند شفا و مقاصد الفلاسفه را به زبان عربی پدید آورده اند. اما این نیز به همان اندازه درست است که متون فارسی فلسفه اسلامی نوشتارگان مهمی را تشکیل می دهند که بدون مطالعه آن ها فهم فلسفه اسلامی متأخر، آن گونه که در ایران و شبه قاره هند- پاکستان گسترش یافته است، ناممکن خواهد بود.افزون بر این، حتی درباره چهره های متقدم فلسفه اسلامی مانند ابن سینا و غزالی، که [آثار خود را] هم به فارسی نوشته اند و هم به عربی، تمامت پیام شان را بدون توجه به نوشته های فارسی شان نمی توان دریافت. حتی، هم در قرن های متقدم و هم در قرن های متأخر تاریخ اسلامی، چهره هایی وجود دارند که غالباً یا کاملاً به فارسی [مطلب] نوشته اند، [چهره هایی ] همچون ناصر خسرو و افضل الدین کاشانی، و کسانی که در بیشتر تاریخ های عمومی فلسفه اسلامی درست به خاطر زبانی که اندیشه هایشان را در [قالب] آن بیان کرده اند معمولاً از قلم افتاده اند البته زبان های ترکی و اردو نیز برای متون فلسفی ویژه ای که در دو یا سه قرن گذشته نوشته شده اند تا اندازه ای مهم اند، ولی کاربرد زبان فارسی به بیش از هزار سال پیش باز می گردد و باید آن را هم پای عربی زبانی اصلی به شمار آورد که علوم عقلی اسلامی در خود ایران و نیز در شبه قاره و حتی تا اندازه معینی در جهان ترک زبان به وسیله آن بازگو شده است.
از آن جا که رویکرد نوین غرب به فلسفه اسلامی در درون سنّتی مدرسی رشد یافت که در آن شناخت فلسفه اسلامی به متون عربی محدود شده بود در مغرب زمین نیز گرایش به مغفول گذاردن [آن دسته از ] نوشتارگان چشم گیر فلسفه اسلامی که به زبان فارسی نوشته شده اند استمرار یافته است.(2) تنها در چند سال اخیر به این دسته از نوشته ها توجه شده است. و آثار فلسفی مهمی که کسانی چون ابن سینا، ناصر خسرو، سهروردی، افضل الدین کاشانی، نصیرالدین طوسی، و دیگران به زبان فارسی نوشته اند دارند کم کم شروع به رخ نمودن می کنند. با این همه، این عرصه هنوز بکر است. کارهای بسیاری بر جای اند که باید انجام گیرند، حتی باید عناوین همه متون فلسفی فارسی را استخراج کرد، و بیش از آن آثار بسیاری هست که باید تصحیح و منتشر کرد.(3)
تبیین این واقعیّت که مقدر بوده است زبان فارسی زبان عقلی مهمی در جهان اسلام گردد، بر پایه معیارهای صرفاًً تاریخی دشوار است. «عدم تقارن» در موضوع زبان که می توان آن را در تاریخ صدر اسلام دید، میدان را برای ظهور فارسی نوین به عنوان زبانی اسلامی باز کرد. منظور از این عدم تقارن، اسلامی سازی کامل و نیز عربی سازی کامل سرزمین های دار الاسلام (4) در غرب عربستان و اسلامی سازی کامل به همراه عربی سازی بسیار ناقص سرزمین های دار الاسلام در شرق عراق است.(5) درست در زمانی که اسلام تمدنی یک پارچه را با دو مرکز فرهنگی، یکی عربی و یکی ایرانی، پدید آورد، زبان فارسی محدود به این بود که به عنوان زبان گفتمان های عقلی گسترش یابد. به ویژه از آن روی که ایرانیان خود در علوم عقلی بسیار پرکار بودند و حتی در گسترش نثر عربی در عرصه علم و فلسفه سهم بزرگی داشتند. چون از قرن چهارم هجری (10 م.) به بعد ایران رفته رفته از خلافت عربی مستقل شد، زبان فارسی نیز به سرعت در زمینه شعر و نثر شروع به توسعه یافتن کرد و از همان دوره نخستین، آثار علمی و فلسفی ای به زبان فارسی پدید آمدند که شالوده را برای متون فلسفی فارسی درخشان تر و موفق تر قرن های بعدی پی ریختند.
نخستین آثار منثور زبان فارسی، که به قرن چهارم هجری تعلق دارند، یا به موضوعات دینی به ویژه تفاسیر قرآن و تصوّف می پردازند یا به شاخه هایی از علوم عقلی که تنها تا اندازه ای با فلسفه اسلامی پیوند دارند. برخی از این آثار منثور فارسی، مانند کتاب المعالجات البقراطیه ی اثر احمد بن محمد طبری، پزشک رکن الدوله دیلمی، و هدایه المتعلّمین فی الطلب(6) اثر ابوبکر اَجوینی بخاری، یکی از شاگردان محمد بن زکریای رازی، در باره طب اند، ولی بخش هایی را دربر دارند که به فلسفه طبیعی نیز تعلق دارند. از سوی دیگر، برخی از آثار صوفیانه این دوره نیز، مانند نور العلم ابوالحسن خرّقانی، به موضوعات متافیزیکی ویژه ای مربوط می شوند که پیوند نزدیکی با فلسفه دارند.(7)
از پایان قرن چهارم(10م). و آغاز قرن پنجم هجری (11م.) آثار فلسفی فارسی به معنای دقیق کلمه شروع به پدیدار شدن کردند. اسماعیلیان، که حتی وقتی کانون فعالیت سیاسی شان مصر بود هم مرکز فکری شان هم چنان ایران ماند، برخی از نخستین آثار فلسفی زبان فارسی را پدید آوردند. شرح ابوسعد محمد بن سرخ نیشابوری بر قصیده فلسفی ابوالهیثم (8) و نسخه فارسی کشف المحجوب ابویعقوب اسحاق سجستانی (9) متعلق به همین سال های نخستین است. اندکی پس از این دوره، ناصر خسرو، گمنام ترین متکلم و فیلسوف ایرانی، همه آثار فلسفی اش را به فارسی نوشت. جامع الحکمتین، زاد المسافرین، وجه دین، سفرنامه، خوان الاخوان، و گشایش و رهایش او به همراه شاهکار عربی حمید الدین کرمانی، راحه العقل، اوج گسترش فلسفه اسماعیلیِ مکتب فاطمی را به نمایش می گذارند.(10)
اهمیت آثار فلسفی فارسی در سنت فلسفه اسلامی
نیز در همین دوره، نخستین آثار فارسی مکتب مشایی پدید آمدند که سرآغاز آنها کتاب دوران ساز ابن سینا، دانش نامه علایی، بود که نخستین اثر نظام مند فارسی در فلسفه مشایی است.(11) این اثر، به دلیل آن که برخی از اصطلاحات فنی اش تا اندازه ای تصنعی باقی ماند، توفیق نیافت که بی درنگ زبان فارسی را به عنوان ابزار بیان فلسفه مشایی تثبیت کند، ولی آغاز جریانی را نشان می دهد که در دو قرن بعد با سهروردی و طوسی به اوج خود رسید. دانش نامه نه تنها به عنوان سندی در تاریخ زبان فارسی، بلکه به منزله عاملی در نمودار شدن ابعاد خاصی از اندیشه ابن سینا که در آثار مشایی عربی اش به آسانی کشف نمی شوند نیز دارای اهمیت است. در رأس این امور، بحث درباره مسئله وجود است، زیرا در عربی هیچ رابطی میان موضوع و محمول وجود ندارد، در حالی که در فارسی چنین رابطی وجود دارد. گذشته از آن، همین امکان استفاده از واژه فارسی برای وجود (هستی)، در کنار واژه های عربی وجود و موجود، برای ابن سینا ممکن می ساخت که به تمایز پر اهمیت میان وجود به مثابه یک حالت و وجود به منزله یک واقعیت کاملاً آگاه باشد. فیلسوفان ایرانی بعدی نیز بر آن بودند که تا از این امکان بهره بگیرند؛ برای نمونه، ملاصدرا را می بینیم که حتی در وسط یک متن عربی به «هستی» اشاره می کند تا تمایز بنیادینی را که میان حالت واقعیت وجود برقرار است کاملاً روشن سازد.(12) این پیشرفت مهم در هستی شناسی فلسفه اسلامی و پیوند آن با مسائل معناشناسی را باید تا اندازه زیادی در دانش نامه و در تلاشی پی جست که ابن سینا برای بحث از هستی شناسی در دو زبانی که ساختار دستوری کاملاً متفاوتی دارند، به عمل آورد.
مجموعه ای از آثار فارسی در طول زندگی ابن سینا یا اندکی پس از آن پدید آمدند که منسوب به اویند، ولی به احتمال قوی ترجمه هایی از آثار عربی او هستند که شاگردان بی واسطه و پیروان مکتب اش فراهم کرده اند. این مجموعه، رساله هایی چون ظفرنامه، حکمه الموت، رساله نفس، المبدأ و المعاد، اثبات النبوه، رساله در اقسام نفوس، رساله اکسیر، قراضه طبیعیّات، رساله در حقیقت و کیفیت سلسله موجودات و تسلسل اسباب و مسببات، علم پیشین و برین، رساله عشق، رساله در منطق (13) ترجمه فارسی الإشارات و التنبیهات (14)، و ترجمه و شرح فارسی حیّ بن یقظان(15)را در برمی گیرد. پیدایش ناگهانی همه این آثار متعلق به مکتب ابن سینا به زبان فارسی، یقیناً در گسترش نفوذ این استاد فلسفه مشایی مسلمانان در ایران، به فراسوی حلقه فیلسوفان سنّتی که عربی نیز می دانستند[ یعنی] به [قلمرو] مخاطبان گسترده تری که تقریباً همه طبقات افراد علاقه مند به فراگیری زبان فارسی و، در عین حال آشنا با آن را دربر می گرفت، سودمند بوده است.
عصر سلجوقی دوره ای طلایی برای نثر فارسی بود. دراین دوره شاهکارهای بزرگ نثر فارسی در زمینه تصوف پدید آمدند که از آن جمله اند کشف المحجوب هُجویری، اسرارالتوحید ابوسعید، آثار خواجه عبدالله انصاری، ترجمه فارسی رسالات القشیریّه، و تفسیر بزرگ رمزی و عرفانی قرآن، [ یعنی] کشف الاسرار میبدی، که همه به طور غیرمستقیم در توسعه بعدی حکمت دارای اهمیت بوده اند. اما درباره [آن دسته از ] آثار صوفیانه این دوره که مستقیماً بر مکاتب حکمی پس از خود تأثیر داشته اند، باید به طور ویژه از نوشته های غزالی و عین القضات همدانی یاد کرد. درغرب هیچ گاه روی آثار فارسی غزالی چنان که باید مطالعه دقیق نشده است.
کیمیای سعادت و نصیحه الملوک او، که هر دو به فارسی اند و قرن ها بر مسلمانان تأثیر داشته اند، درباره اخلاق و سیاست اند، درحالی که نامه های فارسی وی (مکاتبات) کلید حل شماری از ابعاد دشوار اندیشه وی را در بردارند. برخی از آثار او ترجمه هایی عربی از اثری هستند که در اصل فارسی بوده است. مانند ایّها الولد که ترجمه فرزندنامه است. همچنین اثر فارسی مهمّی از غزالی درباره معاد شناسی (زاد آخرت) هست که تاکنون کاملاً مغفول و تصحیح نشده مانده است.
اما درباره عین القضات، تمهیدات، رساله جمالی، و نامه های او که همه به فارسی اند، (16) مرحله مهمی را در گسترش تبیین عقلی تصوف نشان می دهند که کمال نهایی خود را به دست ابن عربی و شاگردان مکتب اش پیدا کرد. این نوع نگارش طبعاً بر مکاتب بعدی فلسفه اسلامی، که در بیشتر آن ها عرفان عنصر سازنده اصلی بود، اثر گذاشت.
اما درباره فلسفه به طور خاص باید گفت که درعصر سلجوقی تن به افول داد و در این دوره، نسبت به ادوار قبل و بعد، هم در زبان فارسی و هم در زبان عربی، آثار فلسفی کم تری نوشته شد. با وجود این، آثار فلسفی مهمی در این روزگار به فارسی درخشان و پخته ای تألیف شدند. خیام نه تنها خطبه الغرّای ابن سینا را از عربی به فارسی برگرداند. بلکه چندین رساله فلسفی مستقل هم به فارسی نوشت که از آن میان به ویژه رساله وجود در خور توجه است.(17) همچنین فشرده نوشت هایی کیهان شناختی و کیهان نگاشتی (18) به زبان فارسی پدید آمدند که از آن جمله نزهت نامه علایی اثر شاهمردان بن ابی الخیر و کیهان شناخت قطان مروزی را می توان نام برد.
اهمیت آثار فلسفی فارسی در سنت فلسفه اسلامی
مهم ترین نوشتارگان فلسفی فارسی در این دوره نه از آن مکتب مشایی، بلکه متعلق به مکتب نوپیدای اشراق است که سهروردی آن را بنیان نهاد.(19) سیزده رساله فارسی سهروردی، که زمانی اعتبار دو تای آن ها از سوی برخی از پژوهشگران مورد تردید قرار گرفته بود ولی اینک محرز است در شمار برجسته ترین شاهکارهای زبان فارسی اند.(20) سهروردی به فارسی درخشانی که درعین حال سرشار از تصویرپردازی نمادین است آثاری درباره موضوعاتی نوشت که از منطق و فلسفه طبیعی گرفته تا شروح رمزی و نمادین را در بر می گیرند. او نه تنها در گشودن بعد عقلانی جدیدی در اسلام، بلکه در توسعه امکانات زبان فارسی برای بیان زنجیره کاملی از موضوعات نیز توفیق یافت؛ موضوعاتی از دقیق ترین مباحث منطق و مابعدالطبیعه گرفت تا شاعرانه ترین توصیفات درباره دگردیسی معنوی روح انسان. [گونه خاصی از] زبان فارسی که سهروردی پروراند، همانند خود حکمت اشراق که پلی است میان دنیای منطق و شور وصال معنوی، نیرومندترین ابزار برای بیان همه انواع مفاهیم حکمی و فلسفی موجود در سنت اندیشه اسلامی، از مفاهیم منطقی گرفته تا مضامین کاملاً رمزی و عرفانی، گردید.
همدرس سهرودی در اصفهان، فخرالدین رازی، همانند غزالی، متکلّمی ضد فلسفه بود، ولی او نیز همچون غزالی و حتی شاید بیش از او در توسعه بعدی فلسفه اسلامی عمیقاً مؤثر افتاد. رازی چندین رساله به زبان فارسی نوشت، از آن جمله جامع العلوم که خلاصه ای از دانش هاست، رساله در اصول عقاید درباره اصول دین، و رسالات الکمالیه در زمینه کلام. آثار او نمونه ای از گرایش موجود در آن زمان است که نه تنها فلسفه، بلکه کلام را هم به فارسی می نوشتند؛ گرایشی که در طول قرن های بعدی هنگامی که کلام شیعی وارد صحنه شد و به تدریج جایگزین مکتب اشعری در ایران شد، به قوت ادامه یافت.
عمده نوشتارگان پر اهمیت برای نثر فلسفی فارسی که درست در پایان قرن ششم (12م.) و آغاز قرن هفتم هجری (13م.) پدیدار شد، رساله های افضل الدین کاشانی معروف به بابا افضل است که هم حکیم بود و هم صوفی. او خویشاوند خواجه نصیر بود و بر فیلسوفانی که پس از حمله مغول ظهور کردند از جهات گوناگون اثر گذاشت. افضل الدین نویسنده سیزده رساله و نیز چندین نامه و جوابیه به فارسی بسیار عالی است. (21) این رساله ها دیدگاه های مکتب مشایی را با دیدگاه های تصوف و هرمسی گِرَوی (22) در می آمیزند و شاخصه توسعه بعدی فلسفه اسلامی در ایرانی اند که طی آن مکاتب گوناگون رفته رفته در هم تلفیق شدند. نوشته های بابا افضل، به همراه نوشته های سهروردی، اوج نثر فلسفی در زبان فارسی را به نمایش می گذارند؛ نثری که در آن عالی ترین مباحث عقلی با روشن ترین و زیباترین زبان بیان شده است.
اهمیت آثار فلسفی فارسی در سنت فلسفه اسلامی
با آمدن مغول ها و نیز در سراسر دوره تیموری، شمار فراوانی از آثار فلسفی همچنان به زبان فارسی پدید آمدند. چهره کانونی در احیای علوم عقلی پس از حمله مغول، خواجه نصیر الدین طوسی، آثار فلسفی متعددی به زبان فارسی نوشت که از آن جمله اند اقسام الحکمه، بقاء نفس، جبر و اختیار، ربط الحادث بالقدیم، العلم الاکتسابی، و نیز دو اثر اخلاقی مهم که یکی کتاب مشهور اخلاق ناصری (23) و دیگری که شهرت کم تری دارد اخلاق محتشمی (24) است.
شاگرد و همکار او، قطب الدین شیرازی، نویسنده درّه التاج (25) بزرگ ترین فشرده نوشت فلسفه مشایی به زبان فارسی است. البته خواجه نصیر و قطب الدین شیرازی هر دو آثار مهمی به زبان عربی نیز نوشته اند.
همچنین اند دیگر پیروان مکتب آن ها، مانند دبیران کاتبی قزوینی، نویسنده حکمه العین، و اثیرالدین ابهری که اثر جا افتاده مشهوری به نام کتاب الهدایه را نوشت اثری که برای چندین قرن به متنی رسمی در آموزش فلسفه بدل گردید. باری، متون فارسی به موازات متون عربی، با کیفیّت ادبی و آموزشی بالایی پدید آمدند که مشخصه مکتب خواجه نصیرند.
از قرن هفتم تا قرن دهم هجری (13- 16 م) در طول دوره ای از توسعه فلسفه اسلامی در ایران، که کم تر شناخته شده است، آثار مهمی همچنان به زبان فارسی ظهور یافتند که تنها بخش کوچکی از آن ها تاکنون مورد مطالعه قرار گرفته است. شاخصه مهم این دوره رساله های صائن الدین بن ترکه است که در قرن هشتم هجری (14م.) می زیسته و تقریباً چهل رساله به فارسی نوشته است که [این رساله ها] پیشاپیش از آمیزش نهایی مکاتب عرفانی، اشراقی، و مشایی خبر می دهند؛ آمیزشی که صدرالدین شیرازی در قرن دهم بدان دست یافت.(26) تا کنون حتی در خود ایران از این رساله ها غفلت شده است و تنها پس از تصحیح و چاپ آن ها، که آغاز شده است. اقبال عامی را که باید، در میان مخاطبان خود خواهند یافت؛ مخاطبانی که بی شک بسی گسترده تر از شمار اندکی خواهند بود که با نسخه های خطی در این زمینه آشنایی دارند.
اهمیت آثار فلسفی فارسی در سنت فلسفه اسلامی
دومین مجموعه مهم آثار فارسی این دوره نوشته های جلال الدین دوانی است که البته همانند ابن ترکه، قطب الدین شیرازی، و سهروردی [آثاری] به عربی نیز نوشته است. از میان آثار فارسی او اخلاق جلالی، که از روی اخلاق ناصری الگو برداری شده است، عمدتاً به علت عمومیت اش درهند وترجمه اش به انگلیسی در قرن گذشته، در غرب معروف است اما او آثاری هم به زبان فارسی در باب کلام، تصوف، و نیز فلسفه نوشته است.(27) نوشته های او همانند نوشته های ابن ترکه گرایش به تلفیق مکاتب گوناگون اسلام را نشان می دهند، که درباره او بیشتر تلفیق کلام و فلسفه مصداق دارد.
شگفت این که با ظهور صفویان که نماد پایه گذاری دولتی ملی در ایران بودند، کاربرد فارسی در علوم عقلی به جای اینکه افزایش یابد کاسته شد. میرداماد مؤسس «مکتب اصفهان»(28) اگرچه اشعار فارسی خوبی سروده است، تنها یک اثر فلسفی به فارسی نوشته که جذوات نام دارد.
بزرگ ترین حکیم این عصر، صدرالدین شیرازی نیز تنها یک اثر مهم به زبان فارسی نوشته است: رساله سه اصل، (29) در حالی که دیگر رساله های متعدد آموزشی اش به عربی اند. تنها درمیان چهره های متأخر عهد صفوی مانند ملامحسن فیض کاشانی، نویسنده کلمات مکنونه، عبدالرزاق لاهیجی، نویسنده گوهر مراد، قاضی سعید قمی، نویسنده کلید بهشت، دیگربار می توانیم علاقه بیشتری به فارسی نویسی را بیابیم، گرچه حتی ایشان نیز بیشتر آثارشان به زبان عربی بوده است.گذشته از این، کاشانی و لاهیجی شاعران مهمی در زبان فارسی بودند و در واقع بسیاری از آموزه های مابعدالطبیعی خود را در قالب منظومه های تعلیمی بیان کرده اند. در مجموع در عهد صفوی شاید شبه قاره هند فعال ترین ناحیه برای نثر فارسی در زمینه علوم عقلی بود، درحالی که در خود ایران در مقایسه با دوره های قبل یا بعد، کاهش محسوسی در کاربرد فارسی علمی و فلسفی وجود داشت.
در دوره قاجار زبان فارسی به نحو چشم گیری تجدید حیات یافت و نوعی بازگشت به نگارش فارسی آثار فلسفی رخ نمود، با این حال، عربی زبان اصلی علوم نقلی باقی ماند. در عهد قاجار، به ویژه از زمان ناصرالدین شاه، هنگامی که تهران کانون مطالعه فلسفه سنتی شد، جنبشی به منظور ترجمه فارسی آثار اصلی علوم اسلامی، به ویژه فلسفه، آغاز گردید. برای نمونه، در این زمان طی جنبشی که تا اندازه ای به کار ترجمه فارسی آثار ابن سینا و دیگر استادان در قرن های پنجم و ششم هجری شبیه بود، چندین اثر ملاصدرا از عربی [ به فارسی] ترجمه شدند.(30) به موازات این جنبش، بسیاری از حکیمان برجسته آن روزگار آثار مهمی به زبان فارسی نوشتند. حاج ملا هادی سبزواری، معروف ترین چهره روزگار خویش در زمینه حکمت، یکی از آثار مهم خود، اسرار الحکم،(31) را به فارسی نوشت، و نیز چندین رساله مستقل در باب حکمت به این زبان تألیف کرد.(32) ملا عبدالله زنوزی دو رساله مهم، که بیشتر درباره معاد شناسی اند، با عنوان های لمعات الهیّه و انوار جلیّه(33) به فارسی نوشته، در حالی که پسرش ملاعلی زنوزی، که شاید اصیل ترین حکیم روزگار خود بود، همه آثارش را، که از آن میان بدایع الحکم معروف است، به فارسی نوشته است. این گرایش به عصر پهلوی و به میان حکیمان سنتی نیز امتداد یافت، چنان که در نوشته های استادانی چون سید محمد کاظم عصار، سید ابوالحسن رفیعی قزوینی، و علامه طباطبایی، که همه به فارسی و عربی صاحب تألیف اند، قابل مشاهده است.
بخش عظیمی از متون فلسفی فارسی که در خود ایران و نیز در شبه قاره و ترکیه نوشته شده اند، تصحیح نشده باقی مانده و تنها به ندرت مورد مطالعه قرار گرفته اند. آثار اندکی که در این جا از آن ها یاد شد ستیغ هایی از چند کوه بیش نیستند. دنباله این رشته کوه در زیر ابرهایی پنهان مانده است که تنها پژوهش صبورانه و دقیق می تواند به تدریج آن ها را کنار بزند تا چشم انداز کامل این رشته کوه پدیدار شود. می توان گفت هر کتابخانه ای که اخیراً در ایران فهرست نویسی شده است، نسخه های خطی مهمی را در این زمینه هویدا ساخته است که پیش از این شناخته نبودند. این متون دست پژوهشگرانی را می بوسند که باید کار غالباً بی پاداش تصحیح این آثار را به انجام برسانند تا آن ها را در دسترس مخاطبان بیشتری قرار دهند.
مجموعه وسیع آثار فارسی فلسفی و حکمی بخش جدایی ناپذیر میراث فکری اسلامی است که بدون شناخت آن بسیاری از فصل های تاریخ فلسفه و علوم اسلامی کاملاً مبهم خواهد ماند. افزون بر آن، این دسته از آثار برای حیات فکری امروزین ایران، افغانستان، و حتی تاجیکستان و مسلمانان شبه قاره در اوج اهمیت اند، زیرا این آثارند که بیش از آثار عربی که امروزه افراد کم تری در این سرزمین ها آن ها را می خوانند می توانند بر آینده مسیر اندیشه و زندگی مسلمانان این نواحی اثر بگذارند. میراث فکری غنی اسلام، که به تنهایی سلاح لازم برای مبارزه با تأثیرات کشنده سکولاریزم و مدرنیزم را به دست می دهد، طبعاً برای جهان فارسی زبان از طریق آثاری که به زبان خودشان نوشته شده اند، آسان تر قابل دسترسی است. این متون برای توده مردمی که در این سرزمین ها آموزش جدید دیده اند و متأسفانه دانش عربی کلاسیک شان محدود شده است، کوتاه ترین راه برای رسیدن به آن «فردوس حکمت» فراهم می کند، آن که به بودن در صمیم قلب اسلام رسید و آن که گران بهاترین میراث برای همه مسلمانان است. اما برای پژوهشگران و ویراستاران [=متخصصان] در زمینه فلسفه اسلامی، این نوشتارگان فارسی مکمّلی ضروری برای آثار پایه عربی اند بدون این [نوشتارگان]، چشم انداز گسترده ای از علوم عقلی اسلامی را نمی توان به طور کامل دید، چشم اندازی که مقدر بوده بیشتر به زبان عربی، و البته تا درجه مهمی هم به زبان فارسی، ظهور یابد با این همه، گروه های قومی بسیاری در پیدایش این چشم انداز سهیم بوده اند.

پی نوشت ها :

Nasr, S. H. 'The Significance of Persian Works in the Tradition of Islamic Philosophy', in The Islamic Intellectual Tradition in Persia, ed. Mehdi Amin Razavi, Corzon Press, 1996,pp.47-56.
2. تا به امروز حتی در خود ایران دروس سنتی فلسفه اسلامی از روی متون عربی تعلیم داده شده اند که این متون ها را معمولاً استاد می خواند و سپس به فارسی شرح می کند. به همین دلیل، عمده تلاشی که در طول قرون گذشته در ایران برای چاپ سنگی متن های علوم سنتی اسلامی و از جمله فلسفه ( که ما در این مقاله آن را به معنای اسلامی و سنتی حکمت به کار برده ایم و نه به معنای الحادی اش) صورت گرفته مربوط بوده است. به بخش غالب که در برگیرنده متون عربی است و فقط متن های فارسی انگشت شماری در این دوره پدید آمده اند. تنها در روزگار حاضر، با کاهش عربی دانی در میان مردمی که آموزش نوین دیده اند، اهمیت متون فارسی در زنده نگه داشتن فلسفه اسلامی برای این گروه ها کاملاً معلوم شده و در چند سال گذشته تلاشی برای تصحیح متون فارسی آغاز گردیده است. ر. ک :
S.H.Nasr."Islamic Philosophy in Contemporary Persia; A Survey of Activity During the Past Two Decades. " Middle East Center, University of Utah, Monograph, 1971.
3. فهرست های نظام مند کتابخانه های مختلف که در طول چند سال گذشته زیر نظر کسانی چون محمد تقی دانش پژوه علینقی منزوی، ابن یوسف، عبدالحسین حائری، سید عبدالله انوار، واحمد گلچین معانی پدید آمده اند، بسیاری از نسخه های خطی مهم را کشف و عرضه کرده اند. ر. ک :
A. Monzavi, A Catalogue of Persian Manuscripts, 3 vols. (Tehran: Regional Cultural Institute, 1969- 70); and C. A. Storey, Persian Literature, A Bio- Bibliographical Survey , 1927- 58.
4. دارالاسلام در فقه اسلامی به سرزمین هایی گفته می شود که حکم اسلامی در آن جاری است. مترجم.
5. اعراب مسلمان پس از آن که به قصد گسترش قلمرو حکومت اسلامی پا از شبه جزیره عربستان بیرون نهادند، در شرق و غرب پیش روی کردند. در شرق همه ایران را تا هند ودر غرب همه شمال افریقا را تا کوه های پیرنه تصرف کردند. اسلام در سراسر قلمرو شرقی و غربی پذیرفته شد، ولی زبان عربی چنین نبود قلمرو غربی هم پای اسلامی شدن عربی هم شد، ولی قلمرو شرقی اگر چه یکسره اسلامی شد، تنها در بخش های بسیار کوچکی عربی گردید مترجم.
6. به تصحیح جلال متینی که متخصص در نثر فارسی قرن چهارم و پنجم هجری ( 10 و 11 م.) است، مشهد، 1344 هـ ش.
7. دکتر ذبیح الله صفا در تاریخ ادبیات در ایران، سه جلدی، تهران، 1342، بسیاری از آثار فلسفی، علمی، کلامی، و صوفیانه ای را که تا زمان حمله مغول به زبان فارسی نوشته شده اند، فهرست کرده است.
8. H. Corbin, ed., Commentaire de la Oasida Ismaelienne de Abul Haitham Jorjani( Tehran- Paris, 1955).
9. به تصحیح هانری کربن و محمد معین (تهرانپارس، 1949).
10. برای تاریخ این مکتب به غایت فراموش شده. ر. ک :
S.H.Nasr. "Philosophy," in Cambridge History of Iran, vol. 4, ed. R. N. Frye, 1975: and H. Corbin (with the collabboration of S. H. Nasr and O. Yahya), Historie de la philosophie islamique, vol. 1, Paris , 1964,pp.110 ff.
11. بخش های مابعدالطبیعه و فلسفه طبیعی این اثر به وسیله احمد خراسانی، تهران: 1315 هـ ش. سید محمد مشکوه، تهران: 1331 هـ. ش؛ محمد معین، تهران: 1331 هـ ش. تصحیح شده است.
12. ر. ک : مقدمه هانری کربن بر کتاب المشاعر ملاصدرا ( Le Liver des penetrations metaphysiqes )، تهران پارس : 1964.
13. بیشتر این آثار از سوی انجمن آثار ملی در تهران به مناسبت جشن هزاره ابن سینا چاپ شده است که اکثراً غلامحسین صادقی آن را تصحیح کرده است.
ر. ک : S.H.Nasr, An Introduction to Islamic Cosmological 97- Doctrines, Cambridge, 1964,pp. 296
14.به تصحیح احسان یارشاطر، تهران: 1333 هـ ش.
15. H. Corbin, ed. and trans., Avicenne et le recit visionnaire, vol. 2, Tehran- Paris, 1954.
16. ر. ک : تمهیدات، به تصحیح عفیف عسیران، تهران: 1341ش؛ و نامه های عین القضات، به تصحیح عفیف عسیران و علینقی منزوی، تهران: 1348 هـ ش.
17. ر.ک: رسایل خیام، به تصحیح مهرداد اوستا، تهران: 1338هـ. ش؛ و کلیات آثار فارسی حکیم عمر خیام، به تصحیح محمد عباسی، تهران: 1348 هـ. ش.
18. comological and comographical compendia.
19. درباره اهمیت این نوشتارگان ر. ک : فصل سیزدهم همین اثر:
S.H. Nasr, "The Persian Works of Shaykh al- Ishraq Shihab al - Din Suhrawardi."
20. ما مجموعه کامل این نوشته ها را تصحیح کرده ایم:
Les Oeuvres persanes de Sohrawardi, Tehran- Paris, 1970.
21. مصنفّات به تصحیح مجتبی مینوی ویحیی مهدوی، تهران: 1331- 1337هـ ش.
22. Hermeticism.
23. از میان آثاری که مسلمانان درباره اخلاق فلسفی نوشته اند، این اثر پر آوازه قرن ها متن اصلی در برنامه آموزشی ایرانیان و مسلمانان شبه قاره بوده است. ر.ک : G. M.Wickens, trans., Nasirean Ethics, London, 1964
24. به تصحیح محمد تقی دانش پژوه، تهران: 1339 هـ. ش.
25. بیشتر این اثر گسترده را سید محمد مشکوه تهران: 1317- 1320 هـ.، تصحیح کرده است.
26. این رساله ها برای نخستین بار به دست سید علی موسوی بهبهانی و ابراهیم دیباجی تصحیح و از سوی انتشارات دانشگاه تهران چاپ شده اند.
27. بیشتر این آثار را اسماعیل واعظ جوادی در شماره های گوناگون مجله تحقیق در مبدأ آفرینش تصحیح کرده است وی اکنون بر آن است که همه آثار فارسی دوانی را در یک جلد تصحیح کند.
28. See S.H. Nasr, "School of Ispahan" , in A History of Muslim Philosophy, ed , M. M. Sharif , vol. 2, Wiesbaden, 1966,pp.904 ff.
29. به تصحیح سید حسین نصر، تهران: 1340 هـ ش.
30. برای نمونه ر.ک : ترجمه بدیع الملک از مشاعر ملاصدرا، به تصحیح هانری کربن در:
Le Liver des penetrations metaphysiques (Kitab al- mashair).
31. به تصحیح ابوالحسن شعرانی، تهران: 1380 هـ. ش.
32. رسائل (فارسی وعربی)، به تصحیح سید جلال الدین آشتیانی، مشهد: 1970.
33. به تصحیح سید جلال الدین آشتیانی، تهران: 1371 هـ. ش.

منبع: ماهنامه کتاب ماه فلسفه، سال پنجم، شماره 60

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط