مترجم: دکتر هما زنجانی زاده
ضرورت مدلها
به منظور فهم نیازی که در جامعه شناسی برای تدوین یک نظریه سازمان اجتماعی احساس می شده است، باید از ملاحظات بسیار ابتدایی یعنی دانستن این نکته آغاز کرد که فیلسوفان، متفکران و محققان همه اعصار که در مورد زندگی انسان در جامعه به تفکر پرداخته اند برای به تصویر کشیدن جامعه همواره از تمثیل یا تصاویری استفاده کرده اند. در واقع سازمان اجتماعی یک واقعیت پیچیده متعدد و متحول است که نقش آدمی به دشواری آن را همزمان در کلیت و حرکتش در می یابد. به منظور به تصویر کشیدن سازمان اجتماعی و سخن گفتن از آن و همچنین تحلیل عناصر آن باید به مقایسه جوامع ملموس و محسوس با موضوعات یا اشیای شناخته شده و آشنا و لااقل آنچه که تصور می رود شناخته شده است دست زد و از آنها به عنوان مدلهای جامعه استفاده نمود.این شیوه عمل ضروری است چون شیوه طبیعی رایج ادراک اشیا پییده است دین سان من می توانم جهان عالم را چون گوی بازی یا کُره در نظر بگیریم و یا الکتریسیته را چون جریان آب یا رودخانه. بنابراین از واقعیتهای آشناتر و ساده تر آغاز می کنم که از طیق تمثیل نقطه آغازی برای فهم مجموعه پدیده های پیچیده و در نتیجه دشوارتر از نظر ادراک و تحلیل کلیت آنهاست. در اینجا فرایندی فکری در کار است حتی گاهی به طور ناآگاه براساس آن می اندیشیم، مثلاً در شناخت واقعیات یا پدیده های بیگانه همچون شناخت یک شهر ناشناس که می کوشیم از طریق شهرهایی که می شناسیم تصویری از آنها در ذهن خود بسازیم. این فرایند گذر از شناخته شده به کمتر شناخته شده، جزئی از شیوه علمی است که از تمثیل مدد می جوید، استفاده از این شیوه اغلب یا برای ارتقا به سطوح بالاتر تجربه یا تعمیم است، یا برای شناخت پدیده های ناشناخته از طریق پدیده هایی که آشنا هستند. علم که هدفش تفهیم و تبیین است، شیوه های مرسوم تفکر را تدقیق و ظریف می سازد ولی در ضمن روش دقیقتر و منطقی تری را می طلبد. بنابراین اگر در جامعه شناسی همانند خارج از حوزه جامعه شناسی از مدلهای زیادی برای شناخت جامعه استفاده می شود، نباید تعجب انگیز باشد. (1)
تحول مدلها
با وجود این اغلب اتفاق می افتد که همراه با رشد و توسعه یک علم ماهیت مدلهای مورد استفاده تغییر نماید. مدلهایی که اغلب به کار می روند نخست تصاویر یا مقایسه های متداول و بسیار ندیک به شعور مشترکند. تحقیقات تجربی و نظری بعدی امکان می دهد که نخستین مدلها پالوده تر شوند و یا مدلهای جدیدتر، انتزاعی تر و کلی تر یا منطقی تری ساخته شوند. این تحول را به آسانی در بسیاری از علوم می توان یافت. می توان گفت که نقطه اصلی جدایی بین علم سنتی و علم نوین وقتی به وجود آمد که علم نوین از مدلهای قدیمی بسیار ملموس و مستقیماً قابل درک توسط شعور شترک دور شد تا مدلهای نظری انتزاعی را بخصوص به برکت ریاضیات تدوین نماید. شاید همان طور که آرتور مارچ تشریح می کند گذر فیزیک کلاسیک به فیزیک مدرن بهترین نمونه باشد: «فیزیکدانان قدیم با دنیایی سر و کار داشته اند که با حواس و تجربه روزانه قابل درک بود. از آغاز قرن ما، تحقیق در جهانی انجام می شود که از اجزای ماده درست شده و پایه نامرئی جهان کلان را تشکیل می دهد. فیزیک کوانتم آنچنان انتزاعی است که ادراک آن بسیار دشوار است. در نتیجه ارائه یک تصویر ملموس از آنچه در جهان خود می گذرد غیر ممکن است، و علت آن مفاهیمی است که ما به کار می بریم تا از جهان ماکروسکوپیک (کلان و فراخ) آشنا سخن بگوییم، در حالی که این مفاهیم از بیان حوزه خُرد اجزای ابتدایی عاجزند و در نتیجه برای توصیف آن مناسب نیستند. بدین علت است که فیزیک نوین شدیداً طرز تفکر خود را تغییر داد و مفاهیمی را به کار برد که گرچه معنای دقیقی برحسب نمادهای ریاضی دارند از طریق اصطلاحات ملموس و محسوس قابل تفسیر نیستند، بنابراین فیزیک نوین برای کسی که آن را از بیرون مورد ملاحظه قرار می دهد قابل فهم نیست، نه به خاطر آنکه فیزیکدانان از به کار بردن مفاهیم قابل فهم پرهیز می کنند بلکه به جهت آنکه غرابت آن ناشی از خود تحقیق است که تحمل مفهوم ملموس و محسوس را ندارد» (2).مدلهای مادی
بدیهی است که جامعه شناسی از تغییرات و تحولات ناگهانی که فیزیک را دربرگرفته است به دور بوده است. با همه اینها می توان تحولی را در همین مسیر مشاهده نمود. ما در اینجا زبان و اصطلاحات روزن بلوت و وینر را برای بیان این امر به کار می بریم تا بگوییم شاهد تغییر تدریجی از مدلهای مادی به سوی مدلهای صوری (3) هستیم. «این محققان می گویند مدل مادی تصویر یک نظام پیچیده است به وسیله نظامی که فرض می شود ساده تر است و بنابراین تصور می شود که بعضی خصلتهای مشابه خصلتهایی را دارد که برای مطالعه در نظام پیچیده برویم آن است که یک واقعیت ملموس و حتی قابل فهم را به عنوان نقطه آغاز برای تدوین یک فکر انتزاعی تر پیشنهاد می کنند.مدلهای مکانیک
در جامعه شناسی مدلهای مادی مورد استفاده را می توان به دو دسته اساسی تقسیم کرد: مدلهای مکانیک و مدلهای ارگانیک. مدلهای مکانیک با پیچیدگیهای متعدد برای ارائه وجوه مختلف جامعه به کار می روند. اهرام مصر برای نشان دادن سلسله مراتب اجتماعی مفید بوده است بخصوص در جوامع کهن از نوع استبدادی یا فئودال. امروزه هنوز هم از این تصویر استفاده می شود هر چند در فضای دیگر، زمانی که در جمعیت شناسی از هرم سنین سخن می رود. مقیاس یک تصویر مفید برای نشان دادن سلسله مراتب یا قشربندی اجتماعی است؛ هنوز هم از مقیاس منزلت اجتماعی، مقیاس قدرت، و مقیاس ارزشها سخن می رود. ترازو از مدتها قبل نماد قانون و حقوق و در نتیجه نماد عدالت در جامعه بوده است. ارابه که قبلاً مرکوب رؤسای نظامی و سیاسی بوده است، امروز برای نشان دادن خود دولت به کار می رود که مستلزم هدایت و کنترل است و همچنین در جنگ از آن به منظور هدایت سربازان استفاده می شود. پیشرفت مکانیک، مدلهای پیچیده تری را به همراه داشته بخصوص ساعت که نشانه پیچیدگی مجموعه جامعه و هماهنگی آن و اکمال فونکسیونها و نظم اجزا به شمار می رود.ادراک جامعه به عنوان یک مکانیسم به صورت ساعت، همان اندازه برای اهل علم دوران رنسانس و کلاسیک جاذبه داشته است که برای «علم جدید»، بخصوص فیزیک مکانیک که امکان کشف بعضی از قوانین را فراهم آورده، آنچه واقعاً جهان را تبیین می کند چیزی است که امید کنترل کافی نیروهای طبیعت را به همراه داشته است. همچنان که در ذهن ماکیاولی،هابس، منتسکیو، آدام اسمیت و حتی کانت کشف قوانین پنهان قدرت سیاسی، حیات اقتصادی تاریخ، به منظور کنترل اهرمهای فرمان بوده است. کتاب ماکیاولی [شهریار] بخصوص از این نظرگاه درخور توجه است که بخوبی نمایانگر تغییرات ناگهانی و شدید چشم اندازی است که به وجود آمده است: برخلاف نمایانگر تغییرات ناگهانی و شدید چشم اندازی است که به وجود آمده است: برخلاف تمامی فیلسوفان دیگر آنچه ماکیاولی به شهریار پیشنهاد می کند نصایح اخلاقی نیست بلکه نتایج علمی درباره هنر در دست گرفتن قدرت و نگهداری آن است و این نتایج از دیدگاه ماکیاولی کاملاً علمی هستند، زیرا از تحلیل عینی و غیر اخلاقی تعدادی از موارد تاریخی نشأت گرفته اند که شباهتها و عدم شباهتها را نشان می دهد. بنابراین ماکیاولیسم اصیل اساساً روحیه علمی داشته است.
مدل مکانیک بخصوص در دوره رنسانس جذابیت بسیار داشت، چون بر این اصل ساده مبتنی بود که پدیده ای اساساً معلول یک علت است و برای فهم و تبیین یک پدیده باید علت واقعی آن را دریافت. این اصل علیت بسیار ابتدایی، در مقابل اصل غایت قرار می گیرد که مدتها دارای ارزش و در خود توجه بوده است. بنابراین اصل غایت، به جای آنکه علل واقعی و کافی پدیده ها مد نظر باشد، آنها را با نسبت دادن به یک غایت (یا علت غایی) تبیین می کنند.
مدلهای ارگانیک
اما قطعاً بیش از مدل مکانیک، مدل ارگانیک ارگانیسم زنده و معمولاً بدن انسان را مدنظر دارد و برای نشان دادن جامعه مورد استفاده قرار می دهد و دارای قدمت بیشتری است. از فیلسوفان یونان باستان تا به امروز می توان موارد متعددی را برشمرد که از مدل ارگانیک استفاده کرده اند. مثلاً ارسطو، جامعه را با بدن آدمی مقایسه می کند که در آن اعضای برتر بر اعضای کم اهمیت تر فرمان می دهند، و این همان چیزی است که به او امکان می دهد تا وجود سلسله مراتب اجتماعی را توجیه کند و از بردگی دفاع نماید. سن پل که می خواهد برای مسیحیان همبستگی عرفانی را تبیین کند و سببوحدت آنها با یکدیگر و مسیح می شود، مثال ارگانیسم زنده و پیوستگی متقابلی را به کار می برد که بین اعضا و بین ارگانها مشاهده می شود و این همان تمثیل بسیار معروف او از «بدن عرفانی مَسیح» است. بسیاری از مورخان آلمانی ملقب به «تاریخ جهانی» که در فصل چهارم [کتاب اول] در مورد مفهوم فرهنگ از آنها سخن گفتیم مراحلتمدن را بر دوره های متوالی زندگی ارگانیسم ارگانیسم انسانی منطبق می کنند، همچنان که در مورد یوهان آدلانگ مشاهده کردیک. این سنت تا قرن بیستم دوام داشته است. اسوالد اشپینگلر فیلسوف معاصر تاریخ، دوران تاریخی تمدنها را برحسب دوران زندگی انسان بیان می کند و می گوید که تمدنها به دنیا می آیند، بزرگ می شوند، پیر می گردند و می میرند. (4)در جامعه شناسی از مدل ارگانیک به فراوانی استفاده شده است تا به آن حد که می توان از نوعی مکتب «ارگانیسم اجتماعی» سخن گفت. معمولاً هربرت اسپنسر را بنیانگذار این مکتب می دانند، چون که او به شیوه ای بسیار دقیق و روشن جامعه را با ارگانیسم زنده مقایسه کرده است. امیل دورکیم از استفاده از مدل ارگانیک سر باز نزده است، مثلاً جامعه صنعتی از نظر او همان طور که در فصل اول ملاحظه کردیم با نوعی همبستگی مشخص می شود که آن را دقیقاً «ارگانیک» می نامد چون این همبستگی همانند ارگانیسم زنده با تقسیم کار بین اعضا و اکمال کارکردهای انجام شده توسط هر یک صورت می گیرد.
بدون شک، مدل ارگانیک اغلب در ذهنیتی مکانیکی برحسب اصل علیت ساده مدل مکانیک به کار گرفته شده است. با وجود این مدل ارگانیک بخصوص برای مشخص کردن وابستگی متقابل، اکمال و همبستگی بین اعضای جامعه به کار می رفته است. این مدل بخصوص بر روابط موجود بین اعضا و بین عناصر مختلف جامعه تأکید می ورزیده است. ما در این فصل نتایج مهم روش شناختی ناشی از آن را ملاحظه خواهیم کرد.
با وجود این، هر مدل مادی، خواه مدل مکانیکی یا ارگانیکی، را همواره باید با احتیاط تلقی کرد. مدل مادی از آنجا که صرفاً یک مقایسه ساده بین دو واقعیت است، همواره متفاوت و بی شباهت، در خطر آن است که واقعیت مورد مطالعه را پنهان کند در حالی که وانمود می کند آن را توصیف می کند. تمثیل بندرت کامل است و می تواند نگرش ناقص، پر خطا و حتی غلطی از واقعیت را القا و اظهار کند و بعضی از وجوه مهم را پنهان نماید، از آنجا که می تواند توجه به بعضی از بخشهای واقعیت را جلب و حفظ کند می تواند دیگر بخشها را که به همان اندازه مهم است پنهان کند. این خطرات هر چند در مورد کاربرد هر مدلی صادق است، در مورد کاربرد مدلهای مادی آشکارتر و واضح تر است.
مدلهای صوری
علم درصدد آن است که اگر بتواند مدلهای مادی را کنار بگذارد و بیشتر از مدلهای صوری استفاده کند. مدلهایی که روزن بلوت و وینر آنها را چنین تعریف می کنند: «یک مدل صوری یک ساخت نمادین و منطقی از یک موقعیت نسبتاً ساده است که به طور ذهنی تدارک می یابد و از همان اجزای ساختی نظام واقعی اصیل برخوردار است (5)». مدل صوری برخلاف مدل مادی، یک تمثیل نیست و به مقایسه با یک واقعیت که ماهیتی دگرگونه و نظمی متفاوت دارد نمی پردازد. دقیقتر بگوییم مدل صوری بازسازی ذهنی یک واقعیت به کمک نمادهای متفاوت بوده و حقیقتاً انتزاعی و مجرد است، زیرا با استفاده از بعضی خصوصیات واقعیت مورد بررسی ساخته می شود و وقتی به وسیله علائم یا مفاهیم نمایش داده شد می تواند در ارائه تفسیر و تبیین با خصلت منطقی این واقعیت به کار گرفته شود.مدلهای ریاضی
بدون شک مدل ریاضی، کاملترین و مستحکم ترین مدل صوری است. زبان لفظی غیر ریاضی همواره با خود گرایشهای تمثیلی، استعاری و کنایی دارد و بسهولت دارای بار عاطفی و احساسی است. زبان ریاضی خالص و به دور از همه ی این گرایشهاست و اساساً غیر استعاری است و به همین جهت است که ریاضی را فی نفسه زبان علمی می دانند و تمامی علوم درصدد آنند که تا سرحد امکان از آن استفاده کنند.در بین علوم انسانی تنها علم اقتصاد است که توانسته است بهتر از همه، زبان ریاضی را اخذ کند و مدلهای صوری بسازد و آنچه این امر را ممکن می سازد موضوع آن است، چون کالاهای تولید، مصرفی یا در جریان، و پول دو داده کمی به شمار می روند. جمعیت شناسی که ماهیتاً علم داده های کمی است از آنجا که به تحلیل جمعیت و حرکات آن می پردازد نیز می تواند از مدلهای ریاضی استفاده کند، هر چند کمتر از علم اقتصاد. دیگر علوم انسانی (روان شناسی، انسان شناسی، جامعه شناسی، علم سیاست) تا به حال توانسته اند استفاده محدودی از مدلهای ریاضی بنمایند. با وجود این باید یادآور شد که در جامعه شناسی تلاشهای قابل ملاحظه ای اساساً در مورد ساخت و پویایی گروههای محدود و شبکه ارتباطی و در روان شناسی اجتماعی در مورد اندازه گیری و تغییرات ایستارها به عمل آمده است. (6) با وجود این تلاشها، هنوز جامعه شناسی نتوانسته زبان ریاضی را به کار گیرد و تنها چشم اندازی برای ریاضی شدن در آینده وجود دارد و احتمال می رود که در دهه های آتی شاهد ریاضی شدن متزاید جامعه شناسی باشیم.
مدلهای غیر ریاضی
با وجود این، نباید مدل ریاضی را با مدل صوری یکسان بدانیم. هر مدلی می تواند صوری باشد، بی آنکه ریاضی باشد. در واقع مدلهای غیر ریاضی می توانند بسیار انتزاعی و منطقی باشند. مثلاً در چند سال گذشته در زبان شناسی مدلهای نظری ای تدوین شده است تا به مدد قواعد بسیار علمی، انواع بخشهای آوایی یا نحوی زبانها را تبیین کند. در این مورد می توان از مدل «تمایل به حفظ سکون داخلی» کانوان (Cannon) در زیست شناسی یاد کرد که هدفش تبیین تعادلی است که ارگانیسمهای زنده به وجود می آورند و یا به طور مستمر در جستجوی آن هستند.مدلهای صوری در جامعه شناسی
جامعه شناسی نیز همانند هر علم دیگر، در جستجوی مدلهای صوری، یعنی مدلهای ریاضی و شاید غیر ریاضی است که انتزاعی تر و از نظر علمی دقیقتر از مدلهای مادی باشد که در گذشته معمول بوده است. تاکنون این تلاش کم ثمرتر از تلاشهای مشابهی بوده که در حوزه های دیگر چون علوم اقتصادی و زبان شناسی صورت گرفته است. اما چون جامعه شناسی کنونی دلمشغول این موضوع است، و آینده جامعه شناسی به عنوان یک رشته علمی تا حدود زیادی به موفقیت یا عدم موفقیت این تحقیقات نظری بستگی دارد، شناخت حالت کنونی مسأله شایان توجه است.اصل موضوع نظام اجتماعی
ساخت یک مدل صوری امکان پذیر نیست مگر از طریق یک اصل موضوع اساسی یعنی شناخت این امر که واقعیت مورد مطالعه خصلتهای یک نظام را دارد. این اصل، کلاً به این معناست که واقعیت مورد مطالعه خصلتهای زیر را داراست:- از عناصری تشکیل شده که بین خود روابط وابستگی متقابل دارند.
- کلیت تشکیل شده از مجموعه عناصر به جمع این عناصر قابل تقلیل نیست.
- روابط وابستگی متقابل بین عناصر و کلیتی که از آن به دست می آید، برحسب قواعدی عمل می کند که بر طبق اصول منطقی قابل توصیف باشد.
این اصل موضوع قبلاً توسط کسانی مطرح شد که به مدلهای مادی جامعه متوسل شده بودند. با وجود این، یا این اصل بوضوح مطرح نشده بود، و یا نتوانستند نتایج روش شناختی که بعدها از آن مشتق شده است، به دست آورند. این دقیقاً یک ویژگی مدل صوری است که به گونه ای صریح و آشکار برپایه این اصل موضوع خصلتهای نظاممند واقعیت قرار گرفته است و به علت نتایجی که از این اصل موضوع به دست آمده است علم نوین تا این حد دچار تغییرات بنیانی شده است.
ره آورد پارتو
نخستین کسی که به شیوه ای روشن نیاز به مدهای صوری در جامعه شناسی را بیان کرده و اصل موضوع نظام اجتماعی را بنیان نهاده، احتمالاً اقتصاددان و جامعه شناس ایتالیایی ویلفردو پارتو است. او مقصود خود از نظریه جامعه شناسی را در یک متن بسیار مهم بیان می کند: «از صرف توصیف پدیده ها استنتاج چندانی نمی توان داشت. در نتیجه این عبارت که «تاریخ هرگز تکرار نمی شود» کاملاً صحیح است. باید این پدیده های ملموس را به پدیده های دیگر از سنخ آرمانی و ساده تر تجزیه کرد و کوشید تا چیزی با ثبات تر از پدیده واقعی که پیچیده تر و متغیرتر است به دست آورد. برای یافتن شباهتهای جامعه شناختی، جزئیات بسیار ریز و امور بسیار متعدد می توانند به جای مفید بودن، بسیار زیان بخش باشند؛ زیرا کسی که در سطح جزئیات متوقف می گردد براحتی در یک جنگل انبوه گم می شود. او نمی تواند شاخصهای مناسب عناصر مختلف را بیابد. او نقشهای کسانی را که اصلی هستند با نقشهای کسانی که ثانوی هستند جابجا می کند و افراد ثابت و افراد متغیر را درهم می آمیزد و در نهایت اثری را که عاری از هر ارزش علمی است به وجود می آورد... اگر می خواهیم علوم اجتماعی را به حد علوم طبیعی برسانیم باید در اینجا نیز مانند علوم طبیعی عمل کنیم یعنی پدیده های ملموس و محسوس پیچیده را به پدیده های نظری بسیار ساده تر تبدیل و تقلیل دهیم و بر آن باشیم که در این عملیات صرفاً به نیت کشف تشابهات تجربی هدایت شویم و ارزش و کفایت آن را صرفاً با بررسیهای تجربی که می توان انجام داد، بسنجیم (7).»در این متن پارتو بی شبهه نیازی را نشان می دهد که در جامعه شناسی برای ساخت مدلهای نظری انتزاعی احساس می شود و به طور تجربی قابل بررسی است. او بعضی از نیازهای این مشی را تصریح می کند. پارتو همانند اوگوست کنت، دورکیم و وبر می خواهد به علوم انسانی همان خصلت علمی علوم طبیعی را بدهد و به این منظور راه حلی نمی یابد جز آنکه خواهان همان دقت عمل روش شناختی باشد که سبب پیشرفت علوم طبیعی شده است. این امر مستلزم آن است که در جامعه شناسی همانند دیگر علوم به ساده شدن واقعیت روی آوریم و دقیقتر بگوییم پدیده های ملموس و محسوس منفرد را به صورت انتزاعی و کلی تبدیل کنیم. در این حال، نخستین تغییر و تبدیل نظری ایجاب می کند که هر جامعه ملموس و محسوس را به عنوان نشان دهنده اجزای دیگر نظام در نظر بگیریم: «تعداد عناصری را که در نظر می گیریم خواه بزرگ باشند خواه کوچک فرض می کنیم نظامی را تشکیل می دهد که آن را نظام اجتماعی می نامیم و ماهیت و اجزای آن را مورد بررسی قرار می دهیم. صورت و خصلت این نظام در خلال زمان تغییر می کند و آن گاه که آن را نظام اجتماعی می نامیم، نظام مورد نظر را هم در یک زمان معین و هم در تغییرات متوالی که در یک زمان معین انجام می پذیرد در نظر می گیریم. همچنین وقتی که سخن از نظام آموزشی به میان می آوریم، این نظام را هم در یک لحظه معین و هم در لحظات متوالی که فضای زمانی کوچک یا بزرگ را تشکیل می دهد در نظر می گیریم». (8) در اینجا پارتو بوضوح اصل موضوع اجزای نظام اجتماعی را پایه گذاری می کند و بلافاصله می افزاید که یک نظام باید پویا در نظر گرفته شود، نه ایستا.
از نظام اقتصادی تا نظام اجتماعی
برای فهم بهتر ره آورد پارتو، باید اضافه کرد که او قبل از هر چیز یک اقتصاددان است و بخش اعظم آثار او در حوزه نظریه اقتصادی جای می گیرد. اما او از اینکه اقتصاد سیاسی صرفاً به مطالعه رفتارهای منطقی یا عقلانی می پردازد و این بررسی جدا از زمینه روانی - اجتماعی صورت می گیرد، چندان راضی به نظر نمی رسد. خود او می گوید که رو به سوی جامعه شناسی آورده است تا بتواند اقتصاد سیاسی خود را تکمیل کند و ابعاد تحلیلهای سیاسی و اقتصادی خود را وسعت بخشد. پارتو از طریق نظام اقتصادی به مطالعه نظام اجتماعی می پردازد چون نظام اخیر بسط و توسعه نظام اولی است. از نظر پارتو نظام اجتماعی نوعی تغییر و تحول نظام اقتصادی است که سبب می شود در نظام اقتصادی چیزی که به کنار گذاشته شده وارد گردد. بخصوص «احساسات»، تجلیات، عقلانی - منطقی شدن آنها و کنشهای غیر منطقی که از احساسات منتج می شوند و از نظر پارتو اهمیت زیادی در زندگی اجتماعی دارند. بنابراین تحلیل نظام اجتماعی، در ذهن او، به منظور تبیین عقلانی غیر عقلانی در جامعه است.از نظر پارتو، جامعه ترکیبی از کنشهای منطقی و کنشهای غیر منطقی، احساسات و عقلانیت است. علم اقتصاد رفتارهای منطقی و عقلانی را که دائماً تحت تأثیر احساسات و رفتارهای غیر منطقی هستند مورد مطالعه قرار می دهد. بنابراین پارتو هدف اصلی جامعه شناسی را از سویی تبیین منطقی روابط بین احساسات، عقلانیت و کنشهای غیر منطقی و از سوی دیگر روابط و وابستگی متقابل بین رفتارهای غیر منطقی و رفتارهای منطقی می داند. همان طور که لورنس هندرسن بخوبی نشان داده است که اهل علم یک نظام نظری بنا می نهند و به تحلیل نظاممند واقعیت می پردازند، زمانی که این واقعیت را نتوان مورد یک تبیین علّی ساده قرار داد و به علاوه واقعیت دارای پیوستگی پیچیده ی تغییرات وابسته مبهم باشد. از نظر پارتو، تحلیل نظاممند جامعه دقیقاً همان«کاربرد روش منطقی است که در علوم فیزیکی و دیگر علوم با موفقیت به کار گرفته شده است، بخصوص وقتی که می بایست موقعیتهای پیچیده توصیف شوند که در آن متغیرهای متعددی در حالت وابستگی متقابل قرار دارند». (9)
با وجود این باید متذکر شد که پینشهاد پارتو در مورد در نظر گرفتن واقعیات اجتماعی به منزله یک نظام، تقریباً نادیده شمرده شده است. شاید فقط لورنس هندرسن به این دلیل احتمالی که یک فیزیولوژیست بوده و نه یک جامعه شناس، آن را درک کرده است. به علاوه، پارتو فقط پیشنهاد خود را تدوین کرده بی آنکه آن را بسط دهد و حقیقتاً به کار گیرد.
پی نوشت ها :
1. در ارائه مدهای جامعه، شیوه دیگری هر چند کمی متفاوت با روش ما در کتاب الکس اینکلس یافت می شود:
Alex, Inkeles, What is Sociology? An Introduction to the Discipline and Profession, Englewood Cliffis, N. J., Prentice-Hall, 1964, Chapitre III: "Models of society in Sociological Analysis".
2. Arthur March, La Physique moderne et ses theories, traduit de I'allemand par Serge Bricianer, Paris, Gallimard, 1965, p. 8-12.
3. Arturo Rosenblueth et Norbert Wiener, "The Role of Models in Sciences", Philosophy of Science, Vol. 12 (Oct. 1954), p. 316-321.
در مورد تحول مدلها و کاربرد آنها در علم معاصر، بخصوص در جامعه شناسی می توان همچنین به مقالات زیر مراجعه کرد:
Karl W. Deutsch, "Mechanism, organism, and Society: Some Models in Natural and Social Science", Philosophy of Science, 18 (Juillet 1951). p. 230-252, Herman Meyer, "on the Heuristic Value of scientific Models", Philosophy of Science 18 (Avril 1951), p. 111-123, Paul Meadows, "Models, Systems and Science", American Sociological Review, 22 (Fevrier 1957), p. 32-38, Roger Nett, "System Building in Sociology: A methodological Analysis", Social Forces, 31 (Octobre 1952).
همچنین مقالات متعددی در مورد این مسأله در
Symposium on Sociological Theory, New York, Harper and Row, 1959.
تحت نظر Llewellyn Gross
منتشر شده است.
4. Oswald Spengler, La Declin de l'Occident, Esquisse d'une morphologie de l'histoire universelle, traduit de l'allemand par M. Tazerout, Paris, Gallimard, 1948.
5. Op. cit., p. 317.
6. Herbert A. Simon. Models of Man, Social and Rational: Mathematical Essays on Rational Human Behavior in a Social Setting, New York, Willey, 1957; James S. Coleman, Introduction to Mathematical Sociology, Glencoe, III, The Free Press, 1964.
7. Vilfredo Pareto, Traite de sociologie generale, Paris, Librairie Payot et Cie, 1919, volume II, p. 1598-1600.
8. Ibid, p. 1308.
9. Lawrence J. Henderson, Pareto's General Sociology: A Physiologist's Interpretation, Cambridge, Harvard University Press, 1935, p. 17.