حزب توده، حزبی سر سپرده بود که میتوانست به مثابه خط کشی در زمینهی سیاست درست و نادرست محسوب شود. نوع رابطهی مصدق با این حزب بیانگر اشتباهها و سیاستهای غلط مصدق بود که از یک نگاه در نهایت حمایت مردمی را از او گرفت و زمینه ساز سقوط وی شد. در این مقاله برای بحث دربارهی رابطه و تعامل مصدق و حزب توده ابتدا به کالبدشکافی عملکرد حزب توده تا پیش از نخست وزیری مصدق میپردازیم و سپس تعامل و روابط مصدق و حزب توده را به بحث میگذاریم.
حزب توده از بدو تشکیل تا روی کار آمدن مصدق به نخست وزیری (1320-1329)
حزب توده از بقایای 53 نفر بنا شد. آنان که از همان ابتدا زیر چتر شوروی سازمان یافتند و از حمایتهای همه جانبهی این کشور برخوردار شدند، خواسته و یا ناخواسته ابزار اتحاد جماهیر شوروی نیز شدند. با این حال حزب در ابتدا به دلیل فضای مذهبی جامعهی ایران و منع تبلیغ مرام اشتراکی گرایشهای مارکسیستی خود را پنهان نمود. «استقرار دموکراسی پارلمانی، بازسازی اقتصادی سیاسی، گسترش رفاهی عمومی و عدالت اجتماعی» اهداف داخلیای بود که حزب توده بر روی کاغذ دنبال مینمود.[1] اما برنامههایی که حزب توده در جهت اهداف خود اعلام مینمود، حتی یک ناظر عادی را میتوانست به این نتیجه برساند که این حزب در چارچوب مارکسیسم فعالیت میکند. «محدود شدن ساعت کار کارگران به 8 ساعت در روز، تهیه و تدوین قانون کار به نفع طبقهی کارگر، الزام قانونی کارفرما به پرداخت دستمزد برای روزهای تعطیل، برقراری بیمه از کار افتادگی، تأمین مستمری ...» از جملهی این برنامهها بودند.[2]
جدای از آن که حزب توده از حمایت کامل شوروی برخوردار بود، اما از آنجا که در طول جنگ جهانی شوروی و انگلیس در جبههی متفقین کنار هم بودند، این حزب مصالح انگلیس را نیز دنبال مینمود. در مقابل «انگلیس هم در پشتیبانی از حزب توده نهایت سخاوت را نشان میداد ... روزنامهی «مردم»، از سوی یار همیشه همراه انگلیسیها، «مصطفی فاتح»، در اختیار تودهایها قرار گرفت و به عنوان ارگان این حزب در آمد[3] دفاع از تمام اقدامها و مقررات متفقین همچون قرارداد سه جانبه، تبدیل و افزایش نرخ ارز، پرداخت مخارج ارتشهای متفقین در ایران، استخدام مستشاران آمریکایی و ... نیز در همین راستا قابل بررسی است.[4] البته این خوش خدمتی تودهایها بی مزد نیز نبود. استفاده از نفوذ ارتش سرخ و دولت شوروی در انتخابات چهاردهم و پانزدهم، نمونهی کوچکی از این موارد است.
ورود «کافتارادزه» به ایران برای تحصیل امتیاز نفت شمال از دولت «ساعد» زوایای پنهان حزب توده را نشان داد. دولت شوروی در پی آن بود که امتیاز نواحی آذربایجان، گیلان، مازندران، قسمتی از نواحی سمنان، چند ناحیهی خراسان و شمال قوچان را به دست آورد. به دنبال ورود کافتارادزه به ایران، حزب توده دمونستراسیون عظیمی در زیر سر نیزهی حزب توده به راه انداخت که در آن دکتر «رادمنش»، نمایندهی فراکسیون حزب توده در مجلس و میدان بهارستان همه را از درگیری و مخالفت با دولت شوروی به عنوان غول سوسیالیستی بر حذر داشت.[5] به دنبال رد پیشنهاد کافتارادزه از سوی ایران، تودهایها یک بازی کودتا در تهران راه انداختند که البته نتیجهای برای آنها در برنداشت.
ماجرای فرقهی دموکرات آذربایجان و همکاری حزب توده با آنها که تماماً زیر لوای نیروهای نظامی شوروی انجام میشد، برگی دیگر از سرسپردگی تودهایها به شوروی است. «فرقهی دموکرات با آسان به دست آوردن و مالک شدن تشکیلات حزب توده در آذربایجان شروع به مستحکم کردن جا پای خود را در بین سایر طبقات اجتماع در چهار هفته بعدی گرفت.»[6] حزب توده تا آنجا پیش رفته بود که از افسران وابسته به خود و هم چنین سلاحهای بسیاری برای حزب دموکرات و پیشه وری میفرستاد. توجیه تودهایها این بود که «ارتش آذربایجان برای آزادی تمام ایران خواهد جنگید ...»[7] اما هدف اصلی تودهایها به عنوان ابزار امپریالیسم شوروی، یکی کردن آذربایجان ایران و آذربایجان شوروی بوده است. تودهایها در ایران کودتا نیز به راه انداختند. شب 24 مرداد 1324 افسران تودهای خراسان از جمله «اسکندانی» و سرهنگ «آذر» که معتقد بودند حزب توده میبایست یک حزب انقلابی باشد ولی رهبران آن را عناصر غیر انقلابی تشکیل میدهند، لشکر 8 خراسان را به خیابان ریختند. عدم حمایت شورویها بود که این فرصت را به نیروهای نظامی ایران داد که آنها را سرکوب کنند.[8]
حزب توده در عمل و به طور رسمی برای حضور شوروی در داخل ایران، قائل به حریم بود و به بهانهی فضای حیاتی، شمال ایران را منطقهی نفوذ شوروی میدانست. در ایام حضور شورویها در ایران، تودهایها آن چنان سود برده بودند که به ظاهر تمایل چندانی به خروج نیروهای ارتش سرخ از ایران نداشتند. آن چنان که مهندس «کیانوری آشکارا بیان میداشت شرط اصلی برای خروج نیروهای خارجی از ایران این است که آنها نسبت به منافع خود در ایران اطمینان حاصل نمایند و به طور قطع یکی از بزرگترین منافع شوروی قدرت یافتن ایادی آن یعنی تودهایها بود.
تودهایها تا کنگرهی دوم حزب، تمایلات ایدئولوژیک خود را در سطح جامعه بروز نداده بودند.[9] «در حوزههای حزب و سازمان جوانان تاریخ حزب کمونیست شوروی را که «تاریخ تمدن مینامیدند، به کادرها تدریس مینمودند ... استناد به گفتهها و نوشتههای «استالین» مانند آیات مقدس خدشه ناپذیر رواج داشت و اگر کسی جرأت میکرد منکر صحت مطلق یکی از آن آیات شود، همچون کافر و مرتد تلقی میگردید ... [10] تودهایها تلاش مینمودند تا تصویری از شوروی را در ذهن مردم ایران القا نمایند که در آن حکومت روسها یک رژیم سوسیالیستی که پرچمدار مبارزه با فاشیسم و سرمایهداری است، به نظر بیاید.[11]
این مسأله غیرقابل کتمان است که حزب توده مانند بسیاری دیگر از احزاب کمونیستی جهان در آن دوران منافع استراتژیک جهانی شوروی را مقدم بر استراتژی و مصالح ملی کشور قرار داده بود.[12] آنان دیدگاه تئوریسینهای روسی را پذیرفته بودند که ایران به هر قیمتی که شده باید به انقلاب کمونیستی بپیوندد. به طور قطع رهبران حزب توده در چارچوب پیگیری این خواستهی روسها، امیال شخصی خود را نیز دنبال مینمودند. یعنی در صورتی که ایران کشوری کمونیستی میشد، آنان نیز میتوانستند رهبران آن کشور کمونیستی شوند.
روابط و تعاملات مصدق و حزب توده
با توجه به آنچه گفته شد، طبیعی مینماید که هر طالب و خواهان ایران و آیندهی کشور نمیتوانست روابط حسنهای با حزب توده داشته باشد. آنچه اکنون موضوع پژوهش حاضر است، رابطهی مصدق و حزب توده و تعاملاتی است که وی در دورهی نخست وزیری خود با حزب توده داشته است. مصدق تا پیش از نخست وزیری، تعامل خاصی با حزب توده نداشت. در مورد نگاه مصدق در دورهی نمایندگیاش به سیاستهای شوروی در قبال ایران نیز همه چیز روشن است.سیاست موازنهی منفی که وی طرفدار آن بود، در عمل برهم زنندهی خواستهی شوروی مبنی بر به دست آوردن نفت شمال بود. حتی وقتی که روسها در مقابل واکنش منفی دولت ایران به رفتارهای آشوب طلبانه توسط ایادی خود همچون حزب توده روی آوردند نیز وی طی نطقی در مجلس، حرکات شورویرا تقبیح کرده بود: «آیا دولت شوروی برای هر تقاضایی که دولت ایران قبول ننمود، قطع رابطه میکند؟ ... ما از گذشته درس میگیریم و مقدرات خود را به تحولات عالم مربوط نمیکنیم....»[13]
به طور قطع نگاه مصدق به حزب توده به عنوان یکی از ایادی شوروی در ایران نیز میبایست در چارچوب همین سخنانش میبود. به نظر میرسد مصدق پس از این که به سمت نخست وزیری رسید، علاوه بر آن که همچنان سیاست موازنهی منفی را در عرصهی سیاست خارجی دنبال مینمود و در این راستا نگاهش نسبت به شوروی تغییر نکرده بود، لیکن حساب حزب توده را از شوروی جدا نموده بود. شیوهی برخورد و سیاست مصدق در برابر تودهایها به روشنی بیان کنندهی این نکته است. به طور قطع برای مصدق نیز روشن بوده که حزب توده به عنوان عامل روسها توجهای به منافع ملی ایرانیان ندارد. اما وی فضای مطلوبی را برای فعالیت تودهایها مهیا نمود. چرایی این مسأله، بحثی است که ادامهی این نوشتار بدان میپردازد.
به نظر میرسد نگاه ایجاد فضای باز برای عمل سیاسی حزب توده در عرصهی سیاسی بازتاب اندیشهی مصدق باشد که آن را در دو محور میتوان مطرح نمود: 1- اندیشهی لیبرالیستی و غربی وی و 2- واگرایی از فضای مذهبی جامعه و البته مجموعهی اینها نوعی نگاه منفعت طلبانه را نیز که او دنبال مینمود، سبب میشد. دو محوری که اساس اندیشهی مصدق در تعامل با حزب توده بود، نیاز به کالبدشکافی دارد.
1. مرام و اندیشهی لیبرالیستی مصدق و تأثیر آن در تعامل با حزب توده؛
مصدق تحصیل کردهی غرب بود و آن طور که به نظر میرسد به این فرهنگ تعلق خاطر نیز نداشت. او حزب توده را علاوه بر غیر قانونی بودن مرام اشتراکی در ایران، آزاد نهاده بود. حزب توده که پس از ترور نافرجام شاه در بهمن 1327 به فعالیت پنهانی روی آورده بود، در فروردین 1329 با انتشار روزنامهی «ظفر»، مجدد وارد عرصه شد.[14] آنها از روی کار آمدن مصدق نهایت استفاده را نمودند. به ویژه که تفکرات لیبرال مصدق دست آنان را در نگارش همه چیز آزاد میگذاشت. مصدق که ایران را با غرب اشتباه گرفته بود، از غربیها هم پیش رفت و در نامهای به شهربانی کشور، تمامی کسانی را که برضد او مطلب مینوشتند پیشاپیش از هرگونه اتهامی مبرا ساخت: «شهربانی کشور- در جراید آنچه راجع به شخص اینجانب نگاشته میشود، هر چه نوشته باشند و هر که نوشته باشد، به هیچ وجه نباید مورد اعتراض و تعریض قرار گیرد.»[15]مصدق به این نکته توجه نداشت که در مقام نخست وزیری شخصی حقیقی محسوب نمیشود، بلکه یک شخصیت حقوقی و نمایندهی یک ملت است. او پا را حتی از این نیز فراتر نهاد و دادن آزادی به حزب توده را به روزنامهها منحصر ننمود. حزب توده علاوه بر غیرقانونی بودنش، در برگزاری هر میتینگ و تظاهرات کارگری آزاد بود. زمانی که تودهایها از این شیوهها نیز به اهداف خود نرسیدند، از سیاستهای باز دولت مصدق نهایت استفاده را نمودند و با بهرهگیری از تواناییهای بالقوهی شورای مرکزی و نفوذ آنها در میان شماری از کارگران به کارخانهها روی آوردند و زمینه را برای اعتصابهای کارگری مهیا کردند[16] در این راستا بود که حزب توده به عنوان نمایندهی سرسپردهی شوروی در ایران در فروردین 1330 یعنی چند روز پس از تصویب اصل ملی کردن صنعت نفت و پیش از تصویب قانون خلع ید، در آبادان اعتصاب به راه انداخت و آشوب به پا نمود که طی آن یکی دو نفر انگلیسی کشته شدند.
این مسأله جدا از این که اوضاع ایران را بی ثبات نشان میداد، باعث شد تا انگلیس کشتی جنگی به مرزهای ایران اعزام نماید.[17] واقعیت این است که حزب توده در زمان مصدق آزادی هر کاری را داشت و اگر قیام مسلحانه نکرد تنها به این دلیل بود که از استالین اجازهاش را نداشت! داشتن روزنامههای متعددی که به طور مرتب منتشر میشد، آزادی چاپ هرگونه کتاب، آزادی تظاهرات و ... از جمله راههای نفوذ تودهایها بر مردم بود. اگر مصدق حزب توده را به طور رسمی آزاد ننمود، تنها به خاطر ترس شاه و آمریکا از حزب توده بود .... به علاوه حزب توده از رسمیت یافتن جز استفادهی تبلیغاتی سودی نمیبرد.[18] نتیجهی این سیاست مصدق در برابر حزب توده این بود که جبههی ملی و در رأس آن خود مصدق از هیاهوهای مارکسیستی حزب توده ضربهای کاری و مهم خورد...
فراتر از آن کشور نیز در منجلاب سقوط و تجزیه قرار گرفت. حزب توده از یک شاخهی نظامی برخوردار بود. مهمترین اطلاعات محرمانهی ارتش از سوی این شاخه وارد حزب میشدند و به طور قطع در اختیار روسها قرار میگرفتند ... به خصوص که تودهایها علاقهی خاصی به واگذاری خاک ایران به روسها داشتند. آن چنان که در اواخر دههی 1330 و در خلال مهمانی شام حزب کمونیست آذربایجان در باکو یکی از فعالان حزب توده، همهی حاضرین را دعوت کرد جامشان را به افتخار معاهدهی 1207 ترکمن چای که طی آن بخشهایی از قفقاز به روسیه واگذار شد، بنوشند. این در حالی است که از این معاهده در ایران به عنوان یکی از خفت بارترین برگههای تاریخ ایران زمین یاد میشود.[19]
2. واگرایی از فضای مذهبی جامعه؛
افزایش تعاملات مصدق با حزب توده، رابطهی معکوسی در ارتباطات وی با نیروهای مذهبی داشت. یعنی هر چه وی از نیروهای مذهبی فاصله میگرفت، به نیروهای سکولار بیشتر نزدیک میشد. اگرچه مصدق با تمام قوا در جهت بیرون راندن استعمار انگلیس کوشید، اما تمام دستآوردهای وی نتیجهی ائتلاف او و جبههی ملی با نیروهای مذهبی بود. مصدق در ائتلاف با نیروهای مذهبی بود که از پشتوانهی مردمی برخوردار شد. قیام 30 تیر و دعوت «آیت الله کاشانی» از مردم برای حمایت از مصدق، مهمترین مصداق در این زمینه بود. پس از این اما به تدریج خودسریها و نگاههای انحصار طلبانهی مصدق آغاز شد.اما مسأله در اینجا بود که مصدق هر چه که از مذهبیون دور میشد ناچار بود تا گروهی را به عنوان تکیه گاه خود جانشین کند. اندکی پس از 30 تیر بود که آیت الله کاشانی طی نامهای به دکتر مصدق از برخی انتصابهای وی انتقاد نمود، اما جالب آن که مصدق در جواب از او خواست تا از مداخله در امور خودداری نماید.
او به آیت الله کاشانی پاسخ داد که هیچ گونه اصلاحاتی ممکن نیست مگر آن که متصدی در کار خود آزاد باشد .... مخالفت دیگر آیت الله کاشانی با مصدق در درخواست او از مجلس برای اختیارات فوق العاده بود که آن را نقض آشکار قانون اساسی میدانست. از این پس بود که به تدریج روزنامههای تودهای نیز در همین راستا با روزنامههای ملیگرا هم داستان شدند. (حسن رحمانی، 90) توطئههای این چنینی از سوی حزب توده باعث گردید تا گروه زیادی از اقشار مختلف مردم اعتماد و امید خود را از مصدق سلب نمایند. این مسأله زمانی حادتر شد که مصدق خودسرانه تصمیم گرفت مجلس هفدهم را منحل نموده و انتخابات جدید برگزار نماید. آیت الله کاشانی طی اعلامیهای نخست وزیر را از «تحکیم دیکتاتوری و حکومت فردی و خودسری» برحذر داشت.[20]
مصدق همان طور که از نیروهای مذهبی فاصله میگرفت به سوی نیروهای سکولار و تودهای گرایش مییافت. او هنگامی که در واقعهی 30 تیر شاه را شکست داد، به تدریج نیروهای مذهبی را از خود دور کرد. وزارت کشور، کشاورزی و تجارت را به نیروهای غیرمذهبی سپرد. وزارت دادگستری را به «عبدالعلی لطفی» قاضی ضد روحانی که در بازسازی نظام قضایی به رضاشاه کمک نموده بود، واگذار کرد و از همه بدتر این که وزارت فرهنگ را که مهمترین متولی امر فرهنگ محسوب میشد به «مهدی آذر» استاد دانشگاه و از هواداران حزب توده سپرد. این گونه بود که به تحلیل «یرواند آبراهامیان» مصدق حمایت سه گروه مذهبی را از دست داد: «مجاهدین اسلام، حزب زحمتکشان و فداییان اسلام»[21]
به باور آبراهامیان «توهم قدرت مصدق گمراه کننده بود. زیرا وی در عین کسب پیروزیهای جدید، متحدان قدیم خود را از دست داد ...»[22] حزب توده علاوه بر افزایش فضای مانور، نقشهای دیگر در سر داشت. تودهایها در سالگرد قیام 30 تیر 1332 یک گردهمایی عظیم 100 هزار نفری به راه انداختند و امیدوار بودند تا با منزوی کردن آیت الله کاشانی و تضعیف مصدق، بتوانند با اعتصابهای کارگری به سمت انقلاب سوسیالیستی حرکت کنند و ایران را از بورژوازی ملی به رهبری مصدق به یک جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری حزب توده تبدیل نمایند و این گونه بود که به تضعیف دولت مصدق پرداختند.
نامهای که «هندرسون» سفیر آمریکا در ایران، در 29 مرداد یعنی یک روز پس از کودتا به وزارت خارجهی دولت مطبوع خود فرستاد به خوبی بیانگر منجلابی است که حزب توده، مصدق را در آن فرو برد و حمایت مردمیش را از او گرفت: «سیاست حزب توده این باور را در مردم به وجود آورده بود که باید بین مصدق و اتحاد شوروی از یک سو و شاه و دنیای غرب در سوی دیگر، یکی را انتخاب کنند. مردم ایران دیگر از سختیهای دو سال اخیر خسته شده بودند، دلشان میخواست که فرصت بهبود زندگی خودشان را پیدا کنند...»[23]
سیاست ضد مذهبی مصدق این جملات او را در حمایت از ایران و اسلام نقض نمود: «... من ایرانی و مسلمانم و بر ضد هر چه ایرانیت و اسلامیت ما را تهدید کند تا زنده هستم مبارزه مینمایم.»[24]
حزب توده و کودتا برضد مصدق
ماجرای کودتا برضد مصدق مدتها قبل از وقوع، توسط شاخهی نظامی آن شناسایی شده بود. جالبتر آن که در روز کودتا بسیاری از پستهای کلیدی و حساس نظامی در دست افسران حزب توده بود. ریاست چندین کلانتری، فرماندهی واحد زرهی که از کرمانشاه به تهران اعزام شده بود، پستهای حساس مخبرالدوله و ...، تانکهای حراست از رادیو تهران، فرماندهی گردان حفاظت از کاخهای شاه و محافظین شخصی «زاهدی» ... همه منتظر دستور مقابله با کودتا بودند. به ظاهر تمام آزادیهایی که مصدق به تودهایها داده بود بی اجر ماند زیرا آنان احتمالاً به دلیل صلاحدید روسها از کمک به مصدق خودداری نمودند.[25] البته اگر افسران حزب توده به کمک مصدق نیز میآمدند، شاید با پیروزی بر سلطنت طلبان خود، برضد مصدق کودتا مینمودند.از کلاف پیچیدهی کودتای 1328 هنوز گرههای بسیار ناگشوده مانده است. اما یکی از نتایج این کودتا شکست دو سویهی حزب توده و مصدق از تعامل با هم بود. زیرا در پی آن مصدق – که از نیروهای مذهبی جدا شده بود- سقوط نمود و یک دو سال بعد نوبت به حزب توده و شبکهی نظامی درون آن رسید که به دست فرمانداری نظامی محمد رضا شاه نابود شد.
سخن آخر
هر عمل سیاسی، مبنی بر یک اندیشه و تفکر سیاسی است. عملکرد سیاسی مصدق نیز از این قاعده استثنا نیست. برخورد مصدق با حزب توده ناشی از باورها و اعتقادهای وی بود. اتحادی که مصدق برای رویارویی با شاه و استعمار انگلیس با نیروهای مذهبی بسته بود، تنها یک اتحاد تاکتیکی و موقت بود. مصدق در بسیاری از تفکرات سکولار خود با تودهایها همراه و همگام بود. آزادی تفکر، اجتماع، انتشار و ... . حتی به قیمت بیگانگی با فرهنگ ایرانی- اسلامی.این همگامی باعث شد تا او دست تودهایها را نیز در ایران باز گذارد. بدون توجه به اینکه آنها به منافع ایران نمیاندیشند و به علاوه باور و اعتقادشان با فرهنگ ایرانیان انطباق ندارد. البته نزدیکی مصدق به تودهایها دلایل منفعتی نیز داشت و آن تلاش برای نگه داشتن تمامی بازیگران در جهت بقای خود بود. مصدق تلاش نمود تا با بها دادن به تودهایها، آنها را به سوی خود جلب کند و از همراهیشان استفاده کند. کاری که در عمل باعث خالی شدن پشتوانهی مردمی و مذهبی وی شد و سقوطش را در پی داشت.(*)
پینوشتها:
1- محمد رحیم عیوضی، روسوفیلهای ناکام، ماهنامهی زمانه، دی 1384، شمارهی 40، ص35
2- سیدحسن امین، هفتم مهر 1320: تأسیس حزب توده، حافظ، مهر 1384، شمارهی 19، ص 14
3- سیدحسن امین، همان، ص 12
4- انور خامهای، حزب تودهی ایران: 50 سال و 3 سال، گزارش، آبان 1374، ص 51
5- علی علی کیا، کارنامهی حزب توده، زمانه، سال چهارم، آبان 1384، شمارهی 38، ص 21
6- یرواند آبراهامیان، آذربایجان: حزب توده و فرقهی دموکرات، ترجمه: قدرت الله روشنی زعفرانلو، مجلهی یغما، ص 471
7- انور خامهای، همان، ص 52
8- جلال فرهمند، سازمان نظامی؛ حزب توده، تاریخ معاصر ایران، پاییز 1383، شمارههای 31، 303
9- غلامرضا ضابط پور، ناکارآمدی احزاب سیاسی در ایران معاصر، مجلهی علوم سیاسی، زمستان 1380، شمارهی 16، ص 222
10- انور خامهای، همان، ص 53
11- محمد رحیم عیوضی، همان، ص 35
12- محمد حسن رحمانی، سیری در مناسبات سیاسی آیت الله کاشانی و دکتر مصدق، یاد یاران، اسفند 1385، شمارهی 16، ص90
13- علی علی کیا، همان، ص 22
14- محمود طاهر احمدی،مصدق، کارگران و حزب توده، گنجینه اسناد، بهار و تابستان 1382، شمارههای 49 و 50 ، ص 57
15- جامی، گذشته چراغ راه آینده است، پژوهشی از جامی، تهران انتشارات ققنوس، چاپ ششم، ص 543
16- محمود طاهر احمدی، همان، 60
17- انور خامهای، همان، ص 52
18- مصطفی رحیمی، مصدق و حزب توده، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، فروردین و اردیبهشت 1378، شمارههای 139 و 140، ص 86
19- محمد رحیم عیوضی، همان، ص 39
20- محمد حسن رحمانی، همان، ص 91
21- یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب: از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ترجمه: کاظم فیروزمند، حسن شمس آوری و محسن مدیر شانه چی، تهران، نشر مرکز، 1381، صص 248 و 251
22- یرواند آبراهامیان، همان، ص247
23- مجید رهبانی، حزب توده از درونی پر آشوب، جهان کتاب، دی ماه 1375، شمارههای 27 و 28، ص 18
24- داود نامی، دیدگاههای سیاسی دکتر مصدق، مجلهی گزارش، مرداد 1383، شمارهی 155، ص14
25- رهبانی، همان
/ج