نویسنده: رحمت الله صدیق سروستانی و دیگران
در قرن چهارم پیش از میلاد متفکران فراوانی وجود دارند که در آراء خود به طور عمده از سقراط یا افلاطون یا ارسطو پیروی می کنند و در فلسفه ی آنان نظر تازه ای نسبت به استادانشان دیده نمی شود. مشهورترین نحله های فلسفی در این قرن، نحله های اپیکوری، کلبی و رواقی است که بر اساس افکار فلاسفه بزرگ پیش از خود به بیان لوازم سعادت فردی و کمال اخلاقی می پردازند و در زمینه اجتماعیات، تفکراتی که با آراء افلاطون و ارسطو از حیث عمق و جامعیت قابل قیاس باشد در آثار آنان دیده نمی شود. دلیل این امر نیز آن است که با لشکرکشی اسکندر و تشکیل امپراطوری مقدونی شهرهای مهم و از جمله آتن اهمیت سیاسی و فرهنگی خود را از دست می دهد، چنانکه «بریه» در مورد رواقیان می گوید: «به جای شهرهایی که پیش از این جدای از هم می زیستند... قدرت شهریارانی گسترده می شود که سودای حکومت بر نوع بشر را در سر دارند» (1) ثانیاً بر اثر نابسامانیهایی که در این دوره پدید می آید، توجه به جامعه و اصلاح آن کاهش می یابد و سعادت فردی بیش از صلاح اجتماعی فکر حکما را به خود مشغول می دارد، چنانکه اپیکوریان در جستجوی آرامش خاطر هستند و کلبیان برای نیل به سعادت، بی اعتنایی به مقررات اجتماعی را در پیش می گیرند و به این کار افتخار می کنند و رواقیان جهان را وطن خویش می شمارند و به سرنوشت «مدینه» عنایت چندانی ندارند. در قرن سوم و دوم پیش از میلاد نیز که مرکز تحقیق و تفکر به شهر اسکندریّه پایتخت بطلمیوسیان مصر منتقل می شود (و تا قرن چهارم میلادی ادامه دارد) (2) از یکسو تحقیقات در علوم ریاضی و طبیعی تفکرات اجتماعی را تحت الشعاع قرار می دهد و رواقیان جدید و نوافلاطونیان نیز بیشتر به تفکرات اخلاقی می پردازند و تفکرات اجتماعی مهمی در آثار آنان دیده نمی شود. در طلوع مسیحیت و در قرون اولیه میلادی نیز فلسفه ها جنبه ی التقاطی و اخلاقی دارد و حکمای رومی مانند «سیسرون»، «سنکا» و «مارکوس اورلیوس» نیز به تفکراتی می پردازند که از جهت اجتماعی تازگی ندارد.
پی نوشت ها :
1-بریه؛ تاریخ فلسفه در دوره ی انتشار فرهنگ یونانی و رومی؛ ص 86 و 87.
2- ر.ک.: فروغی، محمدعلی؛ سیر حکمت در اروپا؛ ج 1، ص 40-57.