نظریّه ی اقتصادی ابن خلدون

ابن خلدون درباره اقتصاد بحث مفصلی ندارد. این امر ممکن است برای بعضی عجیب باشد که با وجود مباحث نظری اقتصاد در آثار متفکران یونانی که ترجمه های عربی یا برداشتهای آزادی از آنها در دسترس ابن خلدون نیز بوده است چرا وی
جمعه، 6 ارديبهشت 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نظریّه ی اقتصادی ابن خلدون
نظریّه ی اقتصادی ابن خلدون

نویسنده: رحمت الله صدیق سروستانی و دیگران




 

ابن خلدون درباره اقتصاد بحث مفصلی ندارد. این امر ممکن است برای بعضی عجیب باشد که با وجود مباحث نظری اقتصاد در آثار متفکران یونانی که ترجمه های عربی یا برداشتهای آزادی از آنها در دسترس ابن خلدون نیز بوده است چرا وی توجهی به این موضوع نداشته است. به نظر می رسد این عدم توجه، نشانه ی علاقه وی به دیدگاهی جدید درباره ی پدیده های اجتماعی است. ابن خلدون با وجود اطلاع کافی از فلسفه و فقه به طور مستقل بدانها نیز نمی پردازد و تنها در مسائل علم عمران از آنها یاد می کند. وی هرگاه در نظریات اجتماعی خود احساس نیاز می کند موضوعات اقتصادی را به عنوان مقدمه مطرح می کند.
ابن خلدون باب پنجم از کتاب نخست را به بررسی جامعه شناسانه ی امور اقتصادی اختصاص می دهد. وی پس از بیان نیاز طبیعی انسان به خوراک و روزی، درباره ی منشأ ثروت چنین می گوید:
بنابراین دست آوردهای مزبور اگر به میزان ضرورت و نیاز باشد وسیله معاش او خواهد بود و اگر از اندازه ی ضرورت فزونی یابد آنوقت منبع ثروت و تمّول او به شمار می رود. (1)
ابن خلدون با استناد به حدیثی از پیامبر اکرم (ص) نتیجه می گیرد که رزق و روزی دست آوردی است که نیازهای غذایی، پوشاکی و نظایر آن را تأمین می کند و اگر از این حد بگذرد رزق و روزی نیست. وی سپس اصل مهم و اساسی ملاک ارزش را بیان می کند و در تمامی مباحث دیگر خود سعی دارد این اصل را حفظ کند؛ اما سرانجام ناگزیر می شود تا حدی از آن فاصله گیرد. از نظر ابن خلدون ملاک ارزش، نیروی کار انسانی است.
و ناچار باید در هر گونه محصول و ثروتی نیروی کار انسانی مصرف شود ... وگرنه به هیچ رو چیزی به دست نخواهد آمد و سودی از آن حاصل نخواهد شد. (2)
و چون همه ی این مقدمات ثابت شد باید دانست که آنچه انسان از آن سود بر می گیرد و از میان انواع ثروتها آن را کسب می کند، اگر از جمله صنایع باشد پس مایه ی سودی که از آن به دست می آید ارزش کاری است که در آن انجام گرفته است ... گاهی از صنایعی است که چیزهای دیگری هم در آنها هست مانند نجاری و پارچه بافی که با آنها چوب و رشتن هم می باشد؛ ولی در آن دو کار افزونتر است و بنابراین ارزش آن یعنی کار بیشتر است، و اگر ثروت و وسیله ی معاش بجز صنایع باشد آن وقت نیز ناچار باید در قیمت آن فایده و مایه کسب را در نظر گرفت و ارزش کاری را که به سبب آن به دست آمده است در آن داخل کرد؛ زیرا اگر کار نمی بود فایده و مایه ی کسب آن به دست نمی آمد. (3)
این مبنای ابن خلدون هر چند مارکسیستی به نظر می رسد، اما به هیچ وجه وی به سوسیالیسم متمایل نمی شود و برداشت او از این اصل به کلی با برداشت سوسیالیستی متفاوت بوده، آن را به انضمام اصول دیگر به نحوی به کار می گیرد که به نتیجه ای کاملاً متفاوت دست می یابد.

مفهوم جاه در نظریه ی قشربندی ابن خلدون

ابن خلدون برای تحصیل معاش سه راه طبیعی ذکر می کند: کشاورزی، صنعت و بازرگانی. او قسم اخیر را ضمن مشروع دانستن، همپایه دو قسم دیگر نمی داند. وی آنگاه نقش عامل اجتماعی – مانند جاه – را در افزایش ثروت بررسی می کند. او مفهوم جاه را آن قدر روشن می داند که نیازی به تعریف آن احساس نمی کند. از فحوای کلام وی چنین استنباط می شود که جاه همان منزلت اجتماعی یا پایگاه اجتماعی افراد است. جاه به صاحب خود این امکان را می دهد که از دسترنج دیگران بلاعوض استفاده کند. (4)
پس از بیان رابطه جاه و ثروت، و اینکه جاه قدرتی است که بهره برداری از امکانات اجتماعی را برای صاحب خود ممکن می سازد؛ با دو ملاک ثروت و جاه، افراد جامعه به طبقاتی تقسیم می شوند و در یک سلسله مراتب طولی قرا می گیرند.
و کارهایی که خداوندان جاه انجام می دهند بر میزان وسایل معاش و پیشه آنها می افزاید و ارزش کارها برای آنان تولید ثروت می کند و در کمترین مدتی دارایی و اموال فراوانی به دست می آورند.
سپس باید دانست که جاه و نفوذ در میان مردم به ترتیب طبقات تقسیم شده است و طبقه ای پس از طبقه دیگر دارای جاه و قدرت است؛ چنانکه در طبقات برتر به پادشاهان می رسد که هیچ قدرتی و دستی بالای توانایی آنان نیست، و طبقات فروتر به کسانی که در میان هم جنسان خود سود و زیانی ندارند و میان دو طبقه مزبور طبقات گوناگون دیگری است. (5)
به نظر می رسد نظریه ی جاه ابن خلدون، تلاشی برای توجیه علمی نابرابریهای اجتماعی است؛ زیرا اگر ارزش کالا ناشی از کار باشد ثروت اکثر افرادی که کار کمتری انجام می دهند در مقایسه با افرادی که کار بیشتری انجام می دهند مشکلی است که باید حل شود. آیا این ثروتها باید غیرمشروع دانسته شوند؟ ابن خلدون پاسخ می دهد، خیر. عده ای نان جاه خود را می خورند؛ کار اندک آنان به علاوه جاه فراوان موجب تجمع انبوه ثروت می شود در واقع جاه، ارزش کار را افزایش می دهد. این توجیه علمی مسأله است؛ اما ابن خلدون به توجیه اخلاقی و مذهبی نیز تمسک می جوید. به این منظور او به دامن این اصل کلامی دست می زند که خیر فراوان جز در سایه شرّ اندک حاصل نمی شود. خیر فراوان کدام است؟ تعاون و اجتماع بشر که لازمه ی تأمین معاش و بقا است؛ اما تعاون و همکاری به اختلاف طبقاتی چه ارتباطی دارد؟ ابن خلدون پاسخ می دهد که تعاون با اکراه تحقق می یابد و اکراه مستلزم سلسله مراتب قدرت است.
و از این رو که خدا به مردم آزادی و اختیار ارزانی داشته و افعال آنان از روی فکر و اندیشه صادر می شود، نه به حکم طبع و از روی غریزه، بنابراین گاهی از همکاری و یاریگری به هم سر باز می زنند و لازم می آید که آنان را بدان وادار کنند و ناچار باید پدید آید و آنان را با اکراه به مصالحشان وادارد تا حکمت ایزدی در بقای این نوع جامه عمل پوشد؛ ... پس آشکار شد که جاه عبارت است از قدرتی که برای بشر حاصل می شود و آن را درباره ی همنوعان زیردست خود از راه اجازه دادن و منع کردن و تسلط بر آنان به قهر و غلبه، به کار می برد؛ تا ایشان را از روی عدالت به وسیله احکام و قوانین شرایع یا سیاست به دفع مضار و جلب منافعشان و همچنین دیگر مقاصدی که دارد وادار کند؛ ولی عنایت پروردگار به وسیله نخستین (احکام شرایع) به طور ذاتی، و به وسیله دوم (احکام سیاست) به طریق عرضی است، مانند دیگر بدیهایی که در حکم ایزدی درآمده است؛ زیرا گاهی نیکی فراوان جز به سبب بدی اندک به خاطر مواد به کمال نمی رسد، و بدین نیکی از دست نمی رود؛ بلکه بر آنچه مشتمل بر بدی اندک است فرود می آید. و معنی روی دادن ستم در میان مردم همین است؛ پس باید نکته را دریافت. (6)
به این ترتیب ستم در میان مردم با رویکردی کارکردگرایانه توجیه می شود؛ حتی عصاره کلام جامعه شناسان کارکردگرای قرن بیستم چیزی بیش از این نیست. نقش جاه، به قدری از نظر ابن خلدون حایز اهمیت است که شخص فاقد جاه به پایین ترین طبقه تنزل یافته، بیش از سدجوع نمی تواند از ثروت بهره برگیرد. بنابراین با واقعگرایی ماکیاولیستی(7) پیشنهاد می شود که به منظور رهایی از تنگی معیشت، اشخاص خود را با چاپلوسی و تملّق گویی از صاحبان جاه سازند.
و بدین سبب گفتیم که فروتنی و چاپلوسی از موجبات به دست آوردن جاه است و جاه مایه سعادت و وسیله روزی است. چنانکه بیشتر توانگران و سعادتمندان بدین خوی متصفند و از این رو می بینیم کسانی که خوی بلندنظری و بلندپروازی دارند به هیچیک از مقاصد جاه نایل نمی شوند و در راه به دست آوردن معاش به نیروی کار خود اکتفا می کنند و با فقر و بینوایی دست به گریبان می باشند. (8)
خوانندگان آشنا با آراء وبر در خصوص قشربندی اجتماعی تا اینجا، به خوبی به شباهتهای بین نظریات وی و ابن خلدون درباره نقش جاه در قشربندی اجتماعی پی برده اند؛ هر چند تفاوتهای عمده ای نیز مشاهده می شود؛ از آن جمله بُعد قوی رویکرد کارکردگرایانه ی ابن خلدون که در نظریه ی وبر حضور ندارد.

پی نوشت ها :

1-مقدمه؛ ص 754 (381 عربی).
2- همان؛ ص 755 (381 عربی).
3- همان؛ ص 756 (381 و 382 عربی)
4- همان؛ ص 770 و 771 (389 عربی)
5-همان؛ ص 772 (390 عربی)
6- همان؛ ص 772 و 773 (390 و 391 عربی)
7-هر چند این تعبیر از لحاظ تاریخی صحیح نیست، اما از جهت انس ادبیات اجتماعی ما با ماکیاول چندان نابجا به نظر نمی رسد؛ لیکن تعبیر صحیحتر تاریخی این است که ماکیاول با ابن خلدون مثال زده شود.
8-مقدمه؛ ص 774 (391 عربی).

منبع: صدیق سروستانی، رحمت الله، ... و [دیگران]؛ (1373)، درآمدی به جامعه شناسی اسلامی، تهران: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، سازمان مطالعه و تدوین کتب انسانی دانشگاهها(سمت)، مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی، چاپ سوم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.