ارمغان فرهنگ ایران به ژاپن

مباد تا به قیامت خراب طارمِ تاک تاک و رَز و انگور شاید که بیش از هر درخت و میوه دیگر در شعر و ادب فارسی جای دارد، بویژه در شعرِ‌ عارفان و مردانِ راهِ حق که جهان را با دیده جان می دیده اند نه با چشمِ تن،‌...
شنبه، 7 ارديبهشت 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ارمغان فرهنگ ایران به ژاپن
ارمغان فرهنگ ایران به ژاپن

نوشته پروفسور ئه ایچی ایموتو
ترجمه دانشجویان بخش ایرانشناسی دانشگاه مطالعات خارجی اوساکا
زیر نظر و با مقدمه هاشم رجب زاده


 

سخنی در آغاز

فریبِ دخترِ‌ رَز طرفه می زند رهِ عقل
مباد تا به قیامت خراب طارمِ تاک تاک و رَز و انگور شاید که بیش از هر درخت و میوه دیگر در شعر و ادب فارسی جای دارد، بویژه در شعرِ‌ عارفان و مردانِ راهِ حق که جهان را با دیده جان می دیده اند نه با چشمِ تن،‌ و انگور و انار و سرو و سمن را به معنی نمادینِ آن و آیتی از حقیقت والای هستی گرفته و راز دل را با آن گفته اند. چنین است که این میوه هایِ بهشتی بار و برِ میراث فرهنگی را از روزگارانِ دیر و دور نگاهداشته و به زمانه ما رسانده؛ و اینک سختی دیگر است در راز و رمز نهفته در این مائده های مینوی در بردن فرهنگ از این سو به آن سوی خاور، از ایران به ژاپن.
پرفسور ئه ایچی ایموتو در کار تحقیق تمدن و فرهنگ خاور باستان و در جامعه خاورشناسی و نزد دوستداران فرهنگ شرق در ژاپن نامی آشناست؛ سالهای بسیار پی جوی مایه و میراث مشترک فرهنگی ایران و ژاپن بوده و در این باره کتابها و مقاله های فراوان انتشار داده است.
یکی از فصل های کتاب تازه استاد ایموتو که درباره یادگارهای تمدن و فرهنگ باستان و گسترش آن است، به موضوع بس گیرا و دلنشینِ‌ انتقال فرهنگ با آمدن گیاهها و میوه ها از ایران به چین و سپس به ژاپن می پردازد، و می نمایاند که این میوه ها که برای مردم معنایی نمادین و آسمانی هم داشته ره آورِ اندیشه و آیین و آداب میان دو سوی شرق بوده است.
این تحقیق روشنگر بسیاری نکته هاست که بر پژوهندگان غربی ناشناخته مانده بود. مقاله استاد ایموتو را دانشجویان بخش زبان فارسی و ایرانشناسی دانشگاه مطالعات خارجی اوساکا از ژاپنی به فارسی برگردانده اند. نامشان در زیر می آید تا ارج کارشان شناخته باشد: گو فوجی، نائوشی هانانو، هیتومی هاسه گاوا، مایُومی هاسه گاوا، تِتسِئویا هایاشی،‌کوجی کاوانو، ایزُومی کیموتو، کِیکو کیموُرا، کیوکو ماسُودا، کوجی میچی هاتا، کازوهیکو میمُورا، سایوری ناراساکی، نوبوکو ساکاموتو، کائوروُ سوُدؤ، یُوکو تاکِه دا، فوُمیکو تانی، یوکو اوُراتاکی، دایسوکه یامادا، جوُنکو یاماگوُچی، هیرومی یاماشینا، توشیکو یاماشیتا، یوکو یوشیدا، و نوریکو ناکایاما.
ترجمه این جوانان فارسی خوان را بازنوشته و زیرنویسهایی در توضیح پاره ای مطالب افزوده ام. باشد که با خواندن این نوشته به یاد آریم که:

سالها دل طلبِ جام جم از ما می کرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا می کرد
هاشم رجب زاده

لبوی داغ، انگور بی دانه و انارِ صد دانه؛
ره آوردِ‌ کاروانِ فرهنگ ایران به ژاپن

یکی از منظره های زمستانیِ ایران بساط لبوفروش است. لبو جوشیده چغندری است که از آن قند می گیرند. لبوفروش چغندرِ سرخ فام را روی چرخ دستیش می پزد و بعد آن را خوب و با سلیقه قاچ می دهد و در بشقابِ‌ روی جلوی مشتری می گذارد. لبویی آواز می دهد:« آی لبو! داغه لبو! لبویِ شیرین بخورید و گرم بشید!».
لبو را لُپو هم می گویند. اینکه چرا فقط چغندر پخته را به این نام می خوانند برایم روشن نیست. در اینجا می کوشد تا پیشینه و تاریخچه فرهنگی این واژه را باز نماید.
لبو یا لُپو، که در فارسی امروز چنین خوانده می شود، در فارسیِ میانه« لپوک» گفته می شد، و در سده چهارم میلادی لفظِ لپوک به کار می رفت. اما تا سده هفتم که ایران اسلام پذیرفت، این لفظ به «لبو» بدل شده بود. مرادف این کلمه در زبانهای هندواروپایی تلفظ مشابه دارد، و این لفظ در زبانهای لاتین، یونانی، فرانسه، انگلیسی و آلمانی از یک ریشه است.
چغندر و شلغم یک چیز نیست، و هرکدام از تیره گیاهی جداگانه است. شلغم به تیره گیاهی آبورانا و چغندر به تیره گیاهی آکازا تعلق دارد. گمان می رود که چون در قدیم طبقه بندی گیاهها هنوز چندان دقیق نبود، برای این دو گیاه از تیره های مختلف یک لفظ را(در بعضی زبانها) به کار بردند، زیرا که چغندر و شلغم در ظاهر همانندند.
چون فرهنگ های آوایی واژه های هند و اروپایی به لفظ های فارسی نپرداخته، این نکته تاریک مانده است. با این همه، به قیاس آواشناسی شاید تصور شود که سوسایی، چغندر، متعلق به حوزه دریای مدیترانه است. هافمَن B.J.Hofman در آواشناسیِ واژه های یونانی گفته است که این کلمه(لیپوس، به معنی لبو) باید عاریتی و از اصل ناشناخته ای باشد، زیرا که با آوا و لفظ زبانهای هم تیره اروپایی همساز نیست، و در هر حال گمان می رود که کلمه های هم تیره این واژه را در زبانهای غیر اروپایی می توان یافت. در «فرهنگ واژه های بابلی و آسوری» تألیف بتوارت C.Betuart کلمه «لاپتو» دیده می شود که به معنی شلغم آمده است. چون تصور می شود که «لاپ»(لاپو) که ریشه این کلمه است از واژه های تیره هندواروپایی باشد، می توان گفت که لفظی که شلغم یا چغندر را می رساند از دیرباز در خاور باستان وجود داشته است. این کلمه را از اصل سامی نمی توان دانست، هرچند که چنین لفظی در زبانهای سامی هست. گمان می رود که زبانهای سامی این لفظ را از زبانهای دیگر وام گرفته باشد.

لفظ «رافوُکو» از فارسی آمده است

زبان چینی این کلمه را از فارسی میانه گرفت. از آنجا که در کتاب سینو- ایرانیکا Sino-Iranica( شیکاگو، 1919) تألیف لوفِر Berthold Laufer از آمدن این لفظ به چین یاد نشده است، در اینجا به شرح آن می پردازد.
چنانکه پیشتر یاد شد، در فارسی قدیم، پیش از سده سوم میلادی، چغندر سرخِ پخته را که در فارسی امروز لبو خوانده می شود، لَپوک می گفتند. این به فارسی میانه باید لَپوک بوده باشد، اما روشن نیست که لَپوک فقط چغندر را می رسانده یا به شلغم هم که مانند چغندر است گفته می شده است. در زبان چینی، کلمه «رافوُکو» هست. در چینِ دوره کان( سالهای 206 تا 25 پیش از میلاد) این لفظ را بیشتر به صورت «را-پوکو» تلفظ می کردند، و با نشانه نگارشی ای که «لاپوکو» خوانده می شود هم می نوشتند؛ و چنانکه در «شو- وِن چیه- تزوُ»(فرهنگ شرح واژه های چینی) آمده، مصداق آن چیزی مانند شلغم است. جز این دو کلمه یا دو نشانه نگارشی، این لفظ را در چینی با چهار نشانه دیگر هم می نوشتند، که همه در تلفظ دوره کان لاپوک یا نزدیک به آن خوانده می شد. این نگارش ها مشتق شده از زبان و خط چینی نیست، بلکه نمودار واژه ای است که از زبانِ بیگانه آمده است. «ئره- یا»(فرهنگ چینی راهنمای تلفظ واژگان، حدود دو هزار سال پیش) که در دوره کان تألیف شده، مانند«شو- وِن چیه- تزوُ»برای هر یک از این لفظ ها معنیِ جداگانه آورده و به تعبیر و توضیح پرداخته، اما مصداق دقیق به دست نداده است. در «شو- ون چیه- تزو» می خوانیم که رافوُکو به بوُسِی شبیه است؛ اما روشن نیست که رافوکو همان شلغم است یا چیزی که ما آن را ترب سفید می خوانیم. لفظ بوُسِی( در چینی) هم باید از ریشه بیگانه باشد.«شی- یوُان»(فرهنگ چینی واژگان قدیم و جدید) دو نوع رافوکو شناخته، یکی که ریشه دراز و رنگ سفید دارد و خوراکی است، و دیگری سرخ رنگ که ریشه گرد و پوست سرخ و مغز سفید دارد و این هم خوردنی است. این دومی شلغم سرخ است.
ترب سفید و شلغم را دو فرشته انگاشته اند. شی- یوُان در شرح لفظِ رافوکو سه یی نوشته که این به معنیِ دست انداختن کودکان است. کیوکو یوکیبون در تسوُزوکو هِن این داستان را آورده است که سائیجون در هنگام جوانی همیشه دو نفر را پیش اسب می دید؛ اما پس از آنکه کیو و پِن از مادر زادند، دیگر نتوانست آن دو کس را ببیند. در پایان این داستان، گِن پو این آواز را برای بچه های کیوشی می خوانَد: در خانه، دو رافوکو سه یی بودند، اما آنها به الهه نگهبان گنجِ ریبوگو برخوردند. این نشانه آن بود که کیو به تانشو تبعید می شود و در آنجا می میرد.
گمان می رود که رافوکو سه یی( ترب سفید) میان مردم« به دست انداختنِ کودکان» معنی یافته، زیرا که کوچک و سفیدرنگ است.
سائی کیو در پایان دوره فوْکوسو وزیر اعظم امپراتور کیسو شد. پِن، برادر کوچک او، هم به وزارت رسید. در این داستان، روحِ اوُنه(یا، دو فرشته تربچه) کشور را ویران می کند، اما این دو کس آدمی زادند.
در حکایت شصت و هشتم تسوُرِه- زوُره- گوُسا(اثر ادبی ژاپن، بازمانده از سده چهارده) نیز داستان فرشته تربچه هست: در ناحیه کیوُشو( جنوب غرب ژاپن) امیری بود که عادت داشت که هر صبح دو تربچه برشته بخورد، با این عقیده که این دوای هر درد و پیشگیریِ هر ناخوشی است. روزی که نگهبانی در کاخ او نبود، دشمنان وقت را مناسب دیدند و به آنجا حمله آوردند؛ اما در این هنگام دو رزمنده پدید آمدند و جنگیدند و مهاجمان را راندند. این دو هیچ از مرگ پروا نداشتند، و امیر از دلیریشان در شگفت شد و از آنان پرسید:« من هرگز شما را ندیده ام. کیستید که چنین مردانه جنگیدید؟ » آنها گفتند:« ما همان تربچه هایی هستیم که سالهای بسیار هر روز خورده ای» و ناپدید شدند. فرشته های تربچه تسوُرِه- زوُرِه- گوُسا هم دو تا هستند؛ اما با فرشته های تربچه ای که فرزندان سائیجون اند فرق دارند؛ آنها سرزنده اند. دو فرشته پیشین روح زندگی و مرگ بودند؛ اما در تسوُرِه- زوُره- گوُسا چنین نیست.(1)

رسم خوردن ترب سفید ژاپنی در نوروز

روزگاری بود که ترب سفید را موجود آسمانی می دانستند. در متون ایرانی چیزی در این باره نیافته ام؛ اما سوُزوُ شیرو، یکی از تزیین ها و خوردنیهای هفت سین بهاره ژاپن، ترب سفید است.(2)(ترب درازی که در ژاپن دایکون خوانده می شود)، و سوُزوُنا هم شلغم است.
هفت سینِ بهار ژاپن با هفت سین نوروز ایران پیوند دارد؛ اما امروزه در هفت سینِ ایران ترب و شلغم نیست. در چین، سوای سنت هفت سین، رسم دارند که در نوروز چغندر برای تزیین می گذارند. ریُوزؤ ناگائو Ryûzô Nagao در جلد دوم کتابش «تاریخ مردم چین» نوشته که در شمال و نیز در جنوب چین رسم است که در هفتمین روزِ سالِ نو چغندر خام بخورند. همه مردم از دارا و نادار در این روز چغندر را خام می خورند.
در اِنکین سایزیکی هم می خوانیم که در روز هفتم سال( که ژاپنی ها آن را ریشوُن می خوانند) زنان لافوکو می خرند و می خورند. رسمِ چین نشان می دهد که در ریشوُن یا نوروز با خوردن غذایِ مرسوم نیاگان باوری در مردم پیدا شد، و می پنداشتند که ترب سفید و شلغم روح اجداد (توتم totem) است. در ژاپن هم این عقیده بود.
ماسُومی سوگای نوروز سال 1811 را در خانه ماهیگیر روستای مایازاوا، واقع در میان دریاچه کوتو و ناحیه سی اس، گذراند. اینجا در نوروز برگورِ نیاگان آب تازه می ریزند، و در روز دوم سال لقمه های برنج برای تقدیم به ارواح نیاگان و به خدایان درست می کنند و یک جفت چوب غذاخوری روی آن می نهند و ترب سفید و شلغم می گذارند و همه خانواده گرد می آیند و این خوردنی ها را به خدایان پیشکش می کنند. ترب سفید( دایکون) را گیاه بهشتی و نمادِ روح نیاگان می دانستند. در روزگاران پیش شاید که در آسیای باختری شلغم پس از غلّه خوراک عمده بود و ترب و شلغم در فرهنگ غذایی مردم جای عمده داشت و ترب روح و مایه زندگی شناخته می شد. پس از چندی «کوکوریؤ» که روح و مایه غلّه است، در پنداشت مردم جایگزین آن شد. گمان می رود که این گونه باورداشت به روزگاری بس دوُر باز می گردد، و چنین پنداشتی را می توان «توتِم» یا روح نیاگان و جوهر آسمانی هم دانست.
امپراتور جیتؤ در ماه سوم از سال هفتم بر نشستن خود فرمان داد تا درختهای توت و کتان و گلابی و نیز فندق و شلغم کاشتند، و این رستنی ها را برای خوراک مردم به غلات پنجگانه افزود(3). در پایان سده هفتم هم کشت گلابی و شلغم و خیار به این منظور رواج داده شد. این نمونه ها اندیشه و تدبیر غذایی باستان را نشان می دهد، و توجه برانگیز است.
امپراتورنین توکوُ(313 تا 393م، که برای نیکخواهی و رسیدگیش به رفاه رعیّت معروف است) شاهدخت هاتا- کوجی یو را به همسری گرفت؛ و پس از آن چون شهبانویش ایوا- نو- هیمه را پیش خود خواست، او از آمدن سرپیچید. در سرودی که از آن روزگار مانده آمده است: دستِ سفیدش به «نِجیرو» ترب سفید که یاماشیرو با بیلچه ای از چوبِ کاج( از زمین) بیرون می آورد، مانند است(4). ترب سفید دراز (= دایکون) و شلغم برای هدیه به خدایان بوده است، و روزگاری پیشتر به چین راه یافته (و از آنجا به ژاپن آمده) بود. پیشتر در چین ترب سفید را نمی شناختند، و آمدن آن در نتیجه انتقال فرهنگ ایرانی بود.

کاهو

کاهو، که لوفر هم در سینو- ایرانیکا درباره آن نوشته، گونه ای سبزی و گیاهی است به بلندی تقریباً چهل سانتیمتر. این از گونه سبزیِ کیکو، مانند کاهوی فرنگی(lettuce) یا چیشا نیست. کاهو به تیره کلم روغنی یا آزاکا تعلق دارد(5).
ایرانیان ساقه و برگ کاهو را خام می خورند یا در سالاد می ریزند. لوفر می گوید که این همان کاهویِ‌ فرنگی است؛ اما چنین نیست. به نظر می آید که این نام در فارسی میانه کاهوی یا کاهو( به فتح هاء) تلفظ می شده است. این نام را چینیان کوواکو تلفظ کردند. صدایِ«هـ» در تلفظ غرب ایران، در گویش چینی به «ک» بدل می شود؛ و«کا» با مدّ الف در گویش غرب ایران، در تلفظ چینی به «کوا» تغییر می یابد. در نتیجه، کاهو در چین کوواکو خوانده شد.
برابر شرح شی- یوُان( فرهنگ چینی واژه های قدیم و جدید)«کوُاکو»یِ چین چنان است که برگِ آن که از بُن ساقه می روید بلند و سرتیز می شود و برگی که از ساقه درمی آید به شکل دل می شود و رگه و نقشی ندارد، و پیچشی گردِ ساقه دارد. بلندی ساقه آن حدود 30 سانتیمتر است؛ و آن را، پس از جدا کردن از ساقه، خام می خورند. نیز نوشته اند که مزه این گیاه مانند خیار است و آن را می توان در نمک خواباند و ترشی انداخت. اما درباره چیکیو در کتاب هونسؤ کوموکوُ نوشته است که چون چیکیو از چین آمد این نام را به آن دادند؛ و افزوده است که چون برگ آن را بچینند، شیره سفیدرنگی درمی آید که چسبنده است، و برگ این گیاه سه چهار پا بلندی دارد. نوشته هونسؤ را درباره خاستگاه این گیاه نمی توان پذیرفت. به طور کلی« کوواکو»ی چین به کاهوی ایران بیشتر شبیه است تا به چیکیو یا به کاهوی فرنگی که در ژاپن می شناسیم. چون لوفر به کوُواکو در آواشناسی امروزینِ لفظ چینی پرداخته، بستگی آن را با کاهو در زبان فارسی درنیافته است.

تاریخچه فرهنگ انگور

در تاریخ مراوده شرق و غرب، نقش نمادین انگور از نمایان ترین ویژگیهای خاور است. نقش ظریفی از انگور بر دیواره پایه تندیس بودا، یا کوُشی نیورای(6)، در معبدِ یاکوُشی(یاکوُشی جی) در نارا بازمانده است. چرا انگور را برای تزیین این جایگاه روحانی برگزیدند؟ در میان گیاهان و میوه های باختر آسیا و شام و دریای مدیترانه گونه های زینتی تر و خوش نقش تر از انگور می بایست باشد، و با این همه انگور بر پایه تندیسِ‌ بودا نقش شده است. این باید از آن رو باشد که در آن روزگار انگور را مقدس می دانستند. در دوره کان، بو، امپراتور چین، چؤکِن را به باختر آسیا فرستاد؛ و او پس از آزمودن سختی بسیار به میهن بازگشت. یکی از چیزهایی که در این هنگام از غرب آسیا آورده شد، انگور بود. چؤکن لفظ انگور را به همان نام آن در جایگاه اصلیش با نشانه نگارشی چینی ای که همان تلفظ را داشت،‌ نوشت. تا قرن دوم پیش از میلاد این لفظ در تداول چینی به «بوآگ داگ» بدل شده بود. از آن پس نشانه های نگارشی دیگر در چینی برای نوشتن انگور به کاررفت، اما تلفظ آن همان بود. اکنون بنگریم که شراب را( که از انگور می گرفتند) در ایران چه می گفتند. شراب در روزگار هخامنشیان «باءتو» خوانده می شد. آوای این کلمه به لفظ چینی برای انگور شبیه نبود. در فارسی میانه شراب را باتَک یا واتَگ می گفتند. فارسی میانه از حدود قرن چهارم پیش از میلاد رایج بود. آن روزگار، دوره پارتها یا اشکانیان بود، و چون فارسی زبان مشترک این امپراتوری بود گمان می شود که همان لفظ انگور را برای شراب گرفت. از آنجا که شراب را در زبان پارتها «وادگ» می گفتند، شاید که لفظ چینی نام انگور از زبان پارتها آمده باشد. به هر روی، اصل این کلمه و لفظ از ایران است، زیرا که«بواگ داگ» چینی همان واتَگ فارسی بود. شراب را در فارسی جدید « باده» می گویند، و این از همان بادک/ باتَک فارسی میانه آمده است. از سوی دیگر، برای انگور در فارسی واژه ای دیگر، جز باده، به کار می بردند؛ اما در چینی بواگ داگ که از باتک یا واتَگ فارسی،‌ به معنی باده، گرفته شده است،‌ شراب نبود و تاک و میوه انگور بود.
در چین پس از دوره تؤ( یا، تانگ، از 620 تا 907م) شراب رواج پیدا کرد. در آئین زرتشت در ایران باستان هائوما، که گونه ای شراب بود، می نوشیدند و مست می شدند و در عالم پندار به دنیای افلاکی سفر می کردند. گفته اند که هائوما را با خُرد کردن و کوبیدن دانه های انگور و تخمیر شیره آن درست می کردند، اما این چندان روشن نیست. در هند باستان، سؤما هم چیزی از نوعِ هائوما، و آن نیز شربت سفید و روشنی بود که هنگام جشن می نوشیدند. پارسیان دوره هخامنشی به طور کلی زرتشتی بودند، اما در نوشته های این آیین جز در اشاره به نام قبیله سوکیتای ذکری از هائوما نشده است، و چنین می نماید که باده جای هائوما را گرفته بود.
شرح هرودوت در کتاب تاریخ او درباره رسم و راه زندگی پارسیان مشهور است. به نوشته او، آنان شراب را بسیار دوست می داشتند، و همچنانکه باده می نوشیدند درباره امور مهم تبادل نظر می کردند و روز دیگر، در هشیاری، اگر حاصل مشاوره را صواب می دیدند آن را می پذیرفتند. باده نوشیدن با هم در میان مردم باستان رسم بود. عجیب است که در اوستا، کتاب مقدس زرتشت، شراب به همان معنیِ هائوما آمده اما در تعالیم قدیم زرتشتی از هائوما یاد نشده است.
الهه میسُورا/ میترا که به دین زرتشتی آورده شده بود از آن مستقل شد و آیین میترا را رواج داد؛ اما در دینِ « میتراس» که رومیان پذیرفتند، شراب جایی داشت. دین مسیح که عناصری از آیین میتراس مانند تولد مسیح از خدا(آب و ابن و روح القدس ) و انقلاب شتوی و چیزهای دیگر به میراث برد، شراب را هم از آن گرفت. شراب نشانه خون گاوی انگاشته شد که در تولد دوباره الهه میتراس قربانی شد. نیز، شراب نمادِ خونی است که از تن مسیح برای رستگاری مردم ریخته و روان شد.
از روزگار باستان شیره انگور یا شراب را نمودار خون نیاگان می انگاشتند. گفته اند که به مسیح در بالای صلیب سرکه، که بر چیزی مانند پنبه ریخته بودند، نوشاندند. این به ظاهر نه سرکه، که شرابِ ترش است. می توان تصور کرد که این شراب نمادِ خون و نشانه برآمدن دوباره است. به گفته پلوتارک، مورخ یونانی، مردم بر تن کسانی که در راه یونان جان داده بودند شراب ریختند(اریستودِس، 21). پلوتارک در تاریخ اسکندر گفته است که کارانوس، فیلسوف هندی، بر تن خود شراب ریخت و سپس خود را بر تِلی از هیزم سوزاند. هم او در «شرح زندگی قهرمانان» مناظری چند را وصف می کند که بر گور مردان دلیر شراب می ریزند و آنان را تجلیل می کنند. این کار شاید نه برای آن که مردِ درگذشته شراب دوست می داشت، که برای احیای خونِ قربانی بود.
در ژاپن شراب برنج را چون مرده آن را دوست می داشته است بر گورش می ریزند. در اسپارت قدیم نوزاد را نه با آب، که با شراب می شستند. بچه ضعیف در این حال تشنج نشان می دهد، اما بچه تندرست بنیه دارتر می شود. اینجا، در آیین تولد نوزاد، شراب به جای خون و به نشانه زندگی یافتن به کار می آمد. در حکایتِ دینوئیسوس تجسّم درخت انگور و نیز الهه شراب هست. عقیده به الهه حیاتِ دوباره و نیز به دینوئیسوس در جای الهه را می توان مانند حکایت اتیس- اَدونیس در کتاب عهد جدید مسیحی دید. باب دهم« داستان زندگی یوحنا» در عهد جدید با این سخن که« من براستی درختِ انگورم؛ پدرم کشتکار است» شروع می شود. این گفته تأکید دارد که پسر خدای آسمان، پدر ما، انگور است. در عهد جدید آمده است که نوح( پس از توفان) از کشتی به خشکی آمد و کشاورزی پیشه کرد و تاکستان ساخت، و آنگاه از باده سرخوش شد و بی جامه آرمید. پس از آن حکایت برادرانِ‌ سام و حام آمده است( کتاب آفرینش، باب نهم). پس از آنکه همسرِ لوط( هنگام بیرون رفتن از سدوم) به پشتِ سر نگریست و به مجسمه ای از نمک بدل شد، لوط با دو دخترش در غاری مأوا گرفت. دو دختر به پدر شراب نوشاندند و با او درآمیختند، و موآب و بنیامین به دنیا آمدند. این هر دو پیشوا و راهبر شدند( کتاب آفرینش، باب نوزدهم).

کورش بزرگ و فوجی وارا کاماتاری

نوشیدن شراب و پدید آمدن نیاگان افسانه ای است واقعی نما. در ایران باستان در افسانه زاده شدن کورش دوم درخت انگور جای شراب را گرفته است. به روایتِ هرودوت، پادشاه ماد دختری به نام ماندانا داشت. پادشاه شبی به خواب دید که پیشاب دخترش به همه شهر سرازیر شد و نیز سراسر آسیا را فراگرفت. آستیاگوس از مُغی پیشگو تعبیر این خواب را پرسید و از آنچه شنید پریشان شد، و دخترش را به جای آنکه به همسری مادی دهد به کمبوجیه پارسی شوهر داد. در سالی که ماندانا عروسی کرد، آستیاگوس باز خواب دید که از رحِمِ دخترش تاکی رویید و بر سراسر آسیا شاخه گسترد. پیشگویان پادشاه در تعبیر این خواب گفتند که پسر ماندانا جانشین او خواهد شد. پس، دستور داده شد که فرزندی که از ماندانا به دنیا می آید کشته شود؛ اما وزیر پادشاه تدبیری در کار آورد و این نوزاد را با کودک مرده ای عوض کرد. این پسر بزودی کورش بزرگ و پایه گذارِ سلسله هخامنشی شد. نیای بزرگِ این خاندان هخامنش است، اما او بنیادکننده این سلسله نیست. برابرِ این افسانه، درختِ انگور روح نیاگانِ این خاندان است. مسیح بنیادگذار دین عیسوی هم خود را برآمده از تاک می شناخت، و مردم هم او را چنین می دانستند. به سخنِ دیگر، می توان گفت که باور این بود که اینان در واقع«توتِم» یا روح دختر رَز هستند که به هیأت آدمی در این جهان پدیدار شده اند.
در داستانی که از تولد افسانه ایِ فوجی وارا کاماتاری(7) گفته اند همین مایه دیده می شود. به نوشته میناکاتا کوُماکوُسوُ، گل« فوُجی» یا گلیسین روح نگهبان و اصلِ خاندان فوُجی وارا شد. او در این باره دو دلیل آورده: یکی از کتابِ‌ تابوُ فوئنکی درباره «توتِم» و روح نیاگان و نامگذاری کاماتاری، که گفته است که به هنگام زادنِ او مادرش در خواب دید که از رحم او گل فوُجی رویید و سحرگاه همه جا را پر گل ساخت؛ و دوم روایت کتاب «شین می کیو» که نوشته است که هنگامی که مادر این فرزند را آبستن بود چنین در خواب دید که گل فوُجی از رحِمِ او برآمد و رویید و همه ژاپن را فراگرفت. به نوشته تابوُ، مینه اِنگی مادرِ کاماتاری او را دوازده ماه آبستن بود.
در زندگینامه شوتوکوُ تایشی(8) و کوُکای(9)و، در چین، هوُکوُ - بوساتسوُ نیز چنین آمده است که آنها هم مانند کاماتاری پس از 12 ماه آبستنیِ مادر به دنیا آمدند. درباره این شرح میناکاتا، استاد ریوتارو اوبایاشی با اشاره به دقت نظر هرودوت گفته است که نمی توان پذیرفت که به استنادِ این نوشته ها گل فوُجی(= کلیسین) روح نیاگان خاندان فوُجی وارا بوده است. به گفته استاد اوبایاشی داستان همانندی میان ایران و ژاپن نیست، اما نگاره هایی از بودا هست که در آن نیلوفری از ناف او روییده است. این به هر مفهوم که باشد، ترکیب ناف و گلِ نیلوفر با تولدِ نخستین رابطه دارد.

انگور مقدس و افسانه ژاپن

روان غلّه را اصل یا ریشه(توتم) تیره و تبار انگاشته اند. روانِ انگور نیز در روزگار باستان اصل یا توتِم خاندانی یا کسی شناخته می شد. نگاره الهه ای در پای درختِ‌ انگور را که بر یک جام نقره بازمانده از دوره ساسانی منقوش است، توتمِ «نقش زنِ زیبا زیر درخت انگور» می دانند( این نقش ها در تاریخ هنرهای زیبا الهه آناهیتا را نشان می دهد). این توتِم شاید که آفرینش نخستین زن را می نمایاند. این الهه خوشه ای انگور و اناری در دست دارد. این نمادِ نیایش برای فرزند آوردن و فراوانی محصول است.
انگور و انار، که در زیر به آن خواهیم پرداخت، میوه های بهشتی بود، و در چین دوره های زویی و تؤ(10) انگور همراه با کائیجو( حیوانی افسانه ای) برای نقشِ زینتی آئینه به کار می رفت(11) آئینه در اصل نه از لوازم آرایش که شیئی مقدس بود و آن را دارای روان می دانستند. این آینه را با آبِ انار پاک می کردند و جَلا می دادند. نقش حیوانی چارپا در پشت آن نیز نمودار یک روان یا اصل(توتِم) بود.
در آغاز قرن هشتم که کیکی تألیف شد، لفظ انگور(بوُدو) از چین به ژاپن آمد. نیز، چین می نماید که در این سالها بود که دانستند که انگور چگونه چیزی است.
در کوجیکی(12) می خوانیم که ایزاناگی- نو- میکوتو(13) به سرزمین کوسِن(چشمه زرد) رفت تا همسرِ از دست رفته خود، ایزانامی-نو- میکوتو، را بیابد، و در راه گریختن از آنجا و بازگشتن از دنیای تاریکی، یوموتسُو شیکومه( دیوان دوزخ) سر در پی او گذاشتند. ایزاناگی با همه نیروی خود گریخت، و سرانجام برای رها شدن از تعقیب و آزار عفریتگان تاج گلی را که زینت موها داشت به سوی آن زنان دیوچهر انداخت. گفته اند که آن گُل سر یا شانه( کازورا) به خوشه های انگور( اِبی کازوُرا) بدَل شد.(14) تاک و درختِ انار را مرز میان این و آن دنیا انگاشته اند.
اِبی کازوُرا در زبان چینی نشانه نگارشی ویژه ای دارد. در نیهون شوکی این کلمه با اندک تفاوتی در نگارش ضبط شده است. اِبی کازوُرا همان انگور است. شگفت نیست اگر اِبی کازوُرا در کوجیکی و کلمه ای که در نیهون شوکی آمده هر دو به معنی انگور است. از اِبی کازورا نمی توانستند شراب بسازند. انگور و اِبی کازوُرا در اندازه و رنگ یکسان نیست، اما در شکل همانند است. نکته قابل توجه این است که نشانه نگارشی چینی برای انگور در ژاپن به کار بردند. سرانجام در دوره نارا و آسوکا در سده هشتم درخت انگور به ژاپن آورده و کاشته شد. آثار گیاهی از گونه کایجوُ- بوُدؤ- کیو که در ویرانه های تاکاماتسُو- زاکا یافته شد، به این نام نوشته و ثبت شده است، و باید همان انگور باشد. در گنجینه شوسوئین(15) جام بلورِ هکی روُری- های هست، که در دوره ئوکان- تؤ درباره آن می سرودند:« شراب صافی در جام، در نورِ شب می درخشد». در این جام گهگاه می نوشیدند، چنانکه امپراتور شوموُ(758-749م)و ملکه کؤمیو( سده هشتم)، همچنانکه امپراتور گِنشؤ(728-724م) و ملکه یؤ- کیمی شراب ژاپنی یا بیگانه در این جام می نوشیدند. تصور می رود که در چین دوره تؤ(907-620م) انگوری که می شناختند و شراب آن، از ایران گرفته شده، اما در این سالها معنایِ آسمانی شراب انگور از میان رفته بود. شاید که فقط در گونه بودؤ- کاراکوسا از تیره انگور هنوز نوعی تقدس شناخته می شد.

انار هم از ایران آمد

برای انار هم گاه جنبه نمادین انگاشته اند، و شاید که در روزگار باستان این میوه را مقدس می دانستند. نیز گفته اند که نام انار( که در ژاپنی زاکوُرو است) با نام کوههای زاگرس رابطه دارد؛ اما این فقط تصوّری است و پایه علمی ندارد. از آنجا که لوفر B.Laufer اشتقاق انار را به درستی بیان کرده است، در اینجا به آن استناد می کند.
انار، در ژاپنی زاکوُرو، چون به چین آمد آن را با نشانه نگارشی ای که آنجوکوُ تلفظ می شد نوشتند. این تلفظ به انسوک مانند است، و این لفظ با آرشاک همانندی دارد. آرشاک نام بنیادگذار سلسله اشکانی است، پس آنجوکو همان آرشاک پارسی است. لوفر عقیده دارد که نام انار در باختر آسیا در اصل از همین جا آمده، و این نظری منطقی است. براستی هم در کتاب مقدّس عهد عتیق و در زبان عربی کلمه هایی به معنی انار هست. لوفر گمان دارد که لفظ چینی از این کلمه ها گرفته شده است. در ایران، کتاب مقدس زرتشت نیز انار را رومونا نوشته که از همان اصل است.
نامهای سه گانه انار در نگارش چینی همه از یک اصل گرفته شده است. جاکوُرو تلفظ قدیم آن است، و این با کوهستان زاگرس ربط ندارد. این کلمه با نشانه ای نگارشی که تلفظ آن نزدیک به دانَک بود به چین آورده شد، و دانَک در فارسی میانه به معنی دانه است. این میوه را در فارسی امروز انار می نامند، و در فارسی میانه دانک بود و در فارسی باستان ناراکا نامیده می شد. لوفر گمان دارد که نارکا در فارسی میانه و هم نارک در زبان سغدی با آنجوکو مربوط است. به عقیده این نگارنده نارکا در فارسی میانه و نارکار در سانسکریت، به معنیِ دوزخ، هر دو از یک ریشه است. به این تعبیر که این میوه مائده ای آسمانی است.
نیز، در چینی هم کلمه ای مشتق از همان اصل هست به معنیِ انار. دالیما در سانسکریت هم انار را می رسانَد. لوفر می گوید که زبان پالی واژه ای در این معنی ندارد؛ اما دالیم هست. لوفر وگ- دزگِ چینی را دولیم می خواند. صورتی از این لفظ به چین آورده شد، و آن وَگ- داگ است که در قدیم دوگ- لیم خوانده می شد. بوا- دَگ( = باده) در زبان ژاپنی به بوُدو به معنی انگور بدل شد. از این رو او تصور می کند که زاکوُرو( لفظ ژاپنی برای انار)از زبان هندی آمده است. لوفر عقیده دارد که ریشه این کلمه فارسی است، و زبان هندی هم آن را از ایرانی باستان گرفته است.

خوردنی ها در دنیای دیگر

به گفته پرفسور نامیو اِگامی، استاد ممتاز دانشگاه توکیو، در دیوار اصلی آرامگاه کازانروک متعلق به مردم باستان که در سال 1944 در بلغارستان کنونی کشف شد، نقش زنی است که آخرین هدیه را به شوهر تازه درگذشته اش می دهد. انار و انگور و سیبی که او به شوهر متوفّایش تقدیم می کند فقط میوه و خوراکِ توشه راهِ سفرِ آخرت نیست، و معنای خاصی دارد؛ پیشکشی است به مناسبت ازدواج تازه شوهر با همسری نو در آن دنیا و عزیمت به سوی زندگی در عالمی دیگر. درباره سیب هنوز تعبیری نیست، اما جالب است که مائده آسمانی بودن انار و انگور با قراینِ باستانشناسی نیز ثابت شده است. در حقیقت هم در افسانه های یونانی انار همچون خوراک آخرت و دنیای پس از مرگ آمده است که مرد درگذشته، پس از خوردنِ‌ آن نمی تواند به این جهان بازگردد. در افسانه یونانی هنگامی که پرسه پُنه و مادرش دِمِتر علف می چیدند، هادِس، سلطان آسمان، آن دختر را ربود و او را به دنیای پس از مرگ برد و در آنجا به او انار خوراند؛ و پرسه پُنه بناچار می بایست یک سوم سال همچون ملکه آن دنیا در آنجا بماند.
اِروشس در نیایش پنهانی بر ضد الهه دِمتر، انار نیاز کرد و احیای روانِ غله را به دعا خواست.
زرتشتیان هند در آیین تدفین درگذشتگان، اگر هائوما در دسترس نباشد، آب انار به دهان مرده می ریزند.
در ایران، در داستان خسرو و شیرین سروده نظامی آمده است که چون فرهاد، دلداده شیرین، خبری ناراست شنید که دلدارش مرده است، خود را از کوه به زیر انداخت و جان داد. پس، از چوبِ دسته تیشه او درخت اناری رویید.
انار در ایران فراوان است و مردم آن را دوست می دارند؛ اما خوردن آن در چند مورد منع دارد: یکی در مورد زنِ‌ باردار است، زیرا که انار میوه دنیای پس از مرگ است. پس از زایمان، هفت میوه می چینند که انار در آن میان نیست؛ اما انگور و سیب را بد نمی دانند. در تحدید نهایات الاماکن نوشته بیرونی می خوانیم که در سده یازده میلادی در ایران می گفتند که اگر در روز مهرگان، که آن را روز آفرینش دوباره عالم می دانستند، انار بخورند، شگون دارد. انار فقط میوه جادویی و نشانه دنیای پس از مرگ شناخته نمی شد، بلکه برای زندگی دوباره بایسته بود. امروزه نیز در ایران در شب یلدا خربزه و هندوانه و انار می خورند و آن را مایه باز زیستن و دیرزیستن می دانند.

نوروز و انار

پلوتارک مورخ یونانی در شرح زندگی اردشیر می گوید که این پادشاه دهش و بخشندگی بسیار داشت. یک بار که کسی به نام اومیسس انار بسیار بزرگی به او پیشکش کرد، شاه گفت:« اگر شهری کوچک را هم به این مرد دهند، آن را بزودی بزرگ خواهد کرد». این داستان از پیشکش انار می گوید، که به نشانه نیایش باروری و فراوانی به پادشاه تقدیم شد. این می رساند که انار را میوه ای مبارک می دانستند. انار این گونه تقدّس داشت، و گاه میوه ای ممنوع و گاه خوراکی خوش یُمن بود. زرتشتیان ایران در نوروز انارهایی که سکه نقره بر آن نشانده شده است می چینند و نیز شاخه های سرو و کاج و انار به هم می دهند و می گیرند( مِری بویس Mary ، Boyce، زرتشت، اکسفورد، 1955، ص 167 تا 170). این رسم به آیینی در چین شبیه است. در پایان دوره تِه سینگ( سال 1644 تا پایان دوره امپراتوری در چین) رسم بود که با فرا رسیدن ماه پایان سال، شاخه بزرگی از درختی همیشه سبز( مانند کاج) که «یوُسِنجو»(درخت زینت آویز) نام داشت در گلدان می گذاشتند و آن را با سکه و زرق و برقهای دیگر و انار و گل ساختگی زینت می دادند و آماده سال نو می شدند. انار و گِن پو از آراستنی های ویژه سال نو بود. انار را چون دانه های بسیار دارد نشانه باروری می دانند، و گِن پو- سکه نقره- را نیز مایه فراوانی و ثروت می انگارند( بنگرید به تألیف ریوزو ناگائو: سندِ رسوم چین- شینا مینزو کوُشی( به ژاپنی)، ج1، ص 52 و 53). در رسم دیگری که با نوروز سروکار ندارد چینیان عقیده داشتند که اگر کودک جامه ای که نقش 9 انار و یک« هوتوکه شوکان»(گونه ای ترنج) بر آن دوخته شده است بپوشد، تا نود و نه سال عمر خواهد کرد. مردم سالمند هم این نقش را به توییِ جامه می دوختند( همان کتاب، ج6، ص 576 و 577). ویژگی انار برای سال نو از این است که انار خوراکی شاداب و ملَس است. چون از نظر باز زاده شدن و زندگی پس از مرگ هم بنگریم، غذایِ‌ در گور یا خوراکِ راه آخرت هم چنین چیزی است.

عروسی و انار و برزخ

لوفِر در «تاریخ شمال» از این رویداد تاریخی که هنگام ازدواج شاه آنتوکو از کشور سِی دو انار پیشکش شد یاد کرده، و افزوده است که امروزه نیز در چین انار هدیه عروسی است. در عروسی اَعراب بادیه نشین هم رسم است که عروس پس از پیاده شدن در جلوی چادر داماد انار هدیه می گیرد، و با ورود به خیمه آن را می فشارد و نرم می کند و هسته های انار را توی چادر می اندازد. در یونان امروزه چنین رسمی مانده است. در مولیا در ساحل شن زار اسپارت، هنگامی که عروس به خانه داماد قدم می نهاد، یکی از همراهان او در آستانه در اناری می فشرد.
در پرده عروسی در شین- زوکوُ کیبوُن اثرِ ناکاگاوا تاداهیده(16) می بینیم که در سوی عروس و نیز در سویِ داماد که بر کفِ اتاق نشسته اند پرده آویخته است؛ پرده کنار داماد نقش درخت دارد، اما بر پرده کنار عروس درخت و دانه های انار نقش شده است. البته در چینِ دوره تسین(شین)(سالهای 249 تا 206 پیش از میلاد)، و شاید هم اکنون، انار در مراسم عروسی جا داشت و دارد.
پیوند عروسی و انار در گستره جغرافیایی وسیعی دیده می شود. از قصه های مردم بنگال یکی این است که پسری به نام کمار درخت اناری می کارد و عهد می کند که با دختری که نخستین میوه آن را بخورد عروسی کند. این درخت بزرگ می شود و گل می کند و به بار می نشیند؛ اما خواهر بزرگتر کمار، زیرادونی، نخستین میوه را می خورَد. پسر خود را به این عروسی مقیّد ساخته است، و دختر( برای بیرون آمدن از بن بست) خود را به رود می اندازد و در ته رودخانه درونِ صدفی می رود. ملکه( که این صدف را می گیرد) دختر را می یابد( و او را به فرزندی می پذیرد) و او شاهدخت می شود. شاه به جستجوی همسری برای این دختر برمی آید و کمار را می یابد، و سرانجام این شاهدخت و کمار به شادمانی عروسی می کنند. آنها پیش از آمدن به این دنیا زن و شوی بودند.
در وصف های ادبی ایران و عرب پستان زن را به انار مانند می کنند. انار از یک نظر ناخوشایند بود، اما از نظر دیگر شگون داشت و برای آیین عروسی خوش یمن بود. در مثنوی خسرو و شیرین نظامی می خوانیم که هنگامی که شیرین آب تنی می کرد خسرو دو انار در چشمه می بیند، و ده ندیمه نارپستان در آن کنارند. در هزار و یک شب هم داستانی هست که در آن مردی با دیدن پستانهای دختری بی اختیار نام انار را بلند به زبان می آورد. در شاهنامه فردوسی گونه به گُل انار، لب به دانه انار، و برآمدگی سینه سیمین بران به دو انار مانند شده است. در این تشبیه و استعاره ها انار چیزی عادی و زمینی شده است؛ اما در روزگاران گذشته پیوند دادنِ زن با انار معنایی مقدس و آسمانی داشت.
در بارگاه سلیمان دو ستون بُرُنز بود و پایه سر ستون این هر دو با نقش دویست انار در دو ردیف تزیین شده بود( شاهنامه). زیبِ نقشِ انار بر ستونهایی که سرحدّ آسمانی را می سازد برای آن بود که مرز مقدس را ممتاز سازند. در اِجیبتوکی( فصل های 28، 33 و 34)می بینیم که کشیش آلن دامنِ ردای روحانی را یک در میان با زنگ کوچک زرین و انار زینت داده است، و هنگام ورود به عبادتگاه و بیرون رفتن از آنجا مردم می توانند ترنّم این زنگها را بشنوند. انارهایی که الن زیب جامه خود ساخته تناسب دارد، زیرا که او واسطه میان جهان مادی و دنیای روحانی است.
در بعضی جاها در آستانه کنیسه، عبادتگاه یهودیان، نقش اسلیمی انگور و انار کنده کاری شده است، و این شاید که مایه و پیشینه ای در تاریخ فرهنگی دارد. در مشرق زمین هنگامی که از انار نام می برند همان چیز را منظور دارند که الهه کیشی بوجین( در نقشی بازمانده از باستان) به دست راست خود دارد. او در دست چپ بچه ای دارد. از نظر نمادشناسی، در پایین پای کیشی بوجین پنج کودک دیده می شوند که( سرسوی بالا دارند و) این الهه را می نگرند. این ترکیب، مریم مقدس را که عیسی را در آغوش دارد در تصوّر می آورد.
دِمِتر( مادر پِرسه پُنه در افسانه یونانی) در نیایش پنهانی برای احیای روانِ غلات، انار با خود داشت. درباره این مراسم پنهان رستاخیز نقش و نشانه هایی دیگر هست که میوه ای جز انار را می رساند؛ اما به قرینه تاریخی فرهنگی این میوه همان انار است.
هنگامی که سون نی روحانیِ بزرگ کوهِ هیه ی به ریاضیت نشسته بود، شنید که کسی در می زند. او در را باز کرد، و دید که کانکو( میجی زانه)، که چندی پیش در گذشته بود، در آستانه در ایستاده است. روح کانکو گفت که می خواهد انتقام بگیرد. سون نی او را اندرز داد، و گفت:«‌مگر که تشنه باشی»، و اناری به وی داد. او آن انار را با صدا جوید، و هسته هایش را به درِ کلبه تف کرد. هماندم از تفاله انار آتشی برخاست و در را سوزاند؛ اما همانکه سون نی افسونی خواند آتش خاموش شد. پیشتر، موردی یاد شد که در جریان آیین و آداب انجام کاری، در آستانه در انار پاره می کردند. در آیین عروسی، عروس در درگاهِ بالای خانه از رویِ آتشدانِ افروخته می گذشت( که این آتش سرخ شاید که نمادی از انار بود). در کیتانو تِنجین اِنگی تغییر وضع این معنی را می توان دید. در این داستان، روحِ کانکو با خوردن انار، که آن را دوست نداشت، گریزان شد.
در جاهایی از ژاپن مردم خوش ندارند که درخت انار در باغ خانه بکارند؛ اما در جاهای دیگر این کار را دوست دارند. درباره درخت انجیر هم چنین است. این داستانها نمودار اندیشه مردم درباره انار است؛ درخت و میوه ای که از ایران به چین آمد و از جاده ابریشم به ژاپن هم راه پیدا کرد.

پی نوشت ها :

1.نویسنده تسوُره-زوُره-گوُسا این داستان را در اثبات فضیلت نفْس اعتقاد آورده، و نتیجه گرفته است که انسان حتی اگر به خاصیت تربچه اعتقاد استوار داشته باشد پاداش و رستگاری خواهد یافت.(ه.ز).
2. عدد هفت در ژاپن هم معنای خاص دارد، و نمونه آن را در زندگی و آیین های ژاپن فراوان می توان دید. ژاپنی ها در پاییز هفت گل و گیاه را آرایش می دهند، که به آن« هفت گیاه پاییزه» یا هفت چین می گویند؛ و در بهار هم هفت گیاه دیگر می گیرند، که همه گیاه خوراکی است، و آن را ناناکوُسا(= هفت گیاه) می نامند، و هفتمین روز سال نو هم به این روز خوانده می شود. این رسم به روزگاری باز می گردد که مردم از کوچک و بزرگ به دشت و دمن می رفتند تا هفت گیاه خوراکی بچینند. ژاپنی ها در این روز آشی از برنج و این هفت سبزی می پزند و خوردن آن را برای تندرستی و آمدِ کارها در سال نو مؤثر می دانند. رسم همانندی در گوشه و کنار ایران هنوز دیده می شود. نویسنده« زیر آسمان کویر»‌در شرح قریه دیهوک در کنار کویر و نزدیک طبس گفته است:« مردم دیهوک شب چهارم عید نوروز خمیر ترش را با سبزی آش می کنند و برای آمدِ کار می خورند».(علی اصغر مهاجر، تهران، کتابهای جیبی، 1340، ص 245)(هـ.ز).
3.نی جوْ- تِنّو( ملکه)، چهل و یکمین امپراتور ژاپن( سالهای 645 تا 701م) که از 687 تا 696م فرمانروا بود. نام اصلی وی هیرو-نو- هیمه، یا اونو- نو- ساسارا، و دختر ملکه تِن چی و امپراتور تِمّو بود و در 42 سالگی جانشین تِمّو شد. دوره فرمانروایی او با اصلاحات اداری ممتاز است. این ملکه به پیشرفت کشاورزی توجه شایان می نمود، و نیز نخستین سکه نقره در زمان او زده شد.
این شرح در «نیهون شوکی»، تاریخنامه قدیم ژاپن از روزگار باستان تا پایان سده هفتم، که در آغاز قرن هشتم- سال 720م- فراهم شد، نیز آمده است.
4. نین توکوُ، شانزدهمین امپراتور از سلسله پادشاهان ژاپن، نام اصلیش ئو- ساساکی و چهارمین پسر امپراتور اوجین بود و در بیست و سه سالگی جانشین پدر شد. در روز تولد او جغدی( که به ژاپنی چوُکوُ گفته می شود) به اتاقی که او در آن چشم به جهان می گشود،‌ آمد؛ اما یک ساساکی( پرنده ای مانند گنجشک) به خانه تاکه شی اوُچی- نو- سوُکوُنه وزیر پادشاه،‌ که بانوی او هم آن روز پسری به دنیا می آورد، پر کشید. این پرنده خوش یُمن شناخته می شد، اما جغد را شوم می دانستند. پس، امپراتور اوجین نام ئو- ساساگی به پسر خود داد(«ئو» در آغاز نامهای ژاپنی پیشاوندی به نشانه احترام است، اما امروزه در جلوی نام کسان به کار نمی رود)، و فرزند وزیرِ خود را چوُکوُ نامید. ئو- ساساکی را برادری بزرگتر،‌ به نام واکی- ایراتسوُکو، بود که پدر می خواست وی را جانشین خود سازد؛ اما او نمی پذیرفت. از سویی هم ئو-ساساکی برای آنکه در برابر خواست پدر مقاومت نشان نداده باشد، از پیش اعلام کرد که هرگز نخواهد پذیرفت که به جای برادر جانشین پدر شود. این وضع دو سالی دنباله داشت، تا سرانجام واکی- ایراتسوُکو خود را کشت و با این کار برادر را به قبول جانشینی واداشت. ئو-ساساکی پادشاهی نیک نفس و خوب کردار شد، و تا به امروز از او به نیکی یاد می کنند، زیرا که برای آسایش مردم از پا نمی نشست. او برای پیشرفت کشاورزی کوشید، مردم پراولاد را از مالیات معاف داشت، و در کارهای عمرانی مانند کشیدن نهر و قنات، ساختن سدّ ‌برای آبیاری و ایجاد انبارهای ذخیره برنج همت گماشت. وی پس از 87 سال پادشاهی و در 110 سالگی، و به روایتی در 143 سالگی، درگذشت.
5. در فرهنگ نامهای گیاهان ایران تألیف ولی الله مظفریان(فرهنگ معاصر، 1375)نام انواع کاهو چنین آمده است: کاهو منقاری( با گونه های: ارمنستانی، برگ کلمی، پرشاخه، خراسانی، زاگرسی، کپه کوچک، کرمانی)، کاهو آذربایجانی، کاهو برگ چرمی، کاهوی بیابانی، کاهوی پرشاخه، کاهوی جنگلی، خاردار، خرگوشی، خوراکی، دنائی، صخره ای، صخره ای بنفش، طوق های قورباغه، موّاج، نخجوانی، و نوک دراز.
6.این تندیس بودا که بر پایه ای پر نقش و نگار، و در دو سوی آن پیکره های دو قدیس بودایی، در تالار اصلی معبدِ یاکوُشی در نارا برجاست، به بلندی 255 سانتیمتر از برنز و در دوره هاکوُهو(645 تا 710 میلادی) ساخته شده و یکی از گنجینه های ملی فرهنگی ژاپن است. این پکیره به فرمان امپراتور تِمّو در سال 680م ساخته شد و آراستن و نصبِ آن در عهد ملکه جیتو در سال 697 به پایان آمد. این سالها از نظر مبادله فرهنگی میان ایران و ژاپن اهمیت خاص دارد. این تندیس، بودا را در جایِ «قدّیس شفابخش» و مالک «سرزمین پاکِ زمردّین خاور»‌نشان می دهد؛ قدّیسی که پیمان بست که بیماری دل و اندیشه مردم را درمان کند. بودا در این مظهر خود پیش از سده هفتم نیز در ژاپن مورد توجه عام بود، و مردم ازو عمر دراز هم می خواهند. با آنکه پیکره یاکوُشی نیورای معمولاً جام دارویی در دست دارد، در دست این تندیس جامی نیست؛ اما به جای گلبرگ های نیلوفر که بودا همیشه بر آن دیده می شود این بودا بر جعبه ای از دارو نشسته است. پایه ای که کرسی و تندیس بودا بر آن نهاده شده با حاشیه ای از طرحهای ظریف و زیبا تزیین یافته است. این طرحها را از ایران می دانند.
7. نیای خاندان نیرومند فوُجی وارا که از سده هفتم قدرت یافت و در سده سیزده بر همه ژاپن فرمان می راند. خاندان فوجی وارا از نسل اَمه- نو- کویانه- نو- میکوتو، یکی از یاران وفادار آماته راسُو و نینیگی- نو- میکوتو( فرزندان آسمان و نیاگان بزرگ مردم ژاپن) دانسته شده اند. تا زمان کاماتاری افراد این خاندان نام خانوادگی ناکاتومی داشتند.
کاماتاری(669-614م) نخست ناکاتومی- نو- کاماکو نام داشت و از خدمتگزاران وفادار کاروُ- نو- اوجی بود، و با او همدست شد و سوگا را که بلندپروازیش حد و مرزی نداشت برانداخت. یک روز که ملکه کؤ گیوکو فرستاده دربارِ کره را بار داده بود، سوگا- نو- ایروُکا را پیش روی ملکه کشتند، و پدرش سوگا- نو- ئه میشی را در خانه اش از پا درآوردند( 644م). پس، ملکه کناره گرفت و کاروُ-نو- اوجی با نام امپراتور کؤ توکوُ جانشین او شد. این امپراتور از همان آغاز نظام حکومت را بر بنیادی نو نهاد، و این تدابیر تازه« اصلاحاتِ تایکا»(تایکا- نو- کایشین) نام گرفت. کاماتاری وزارت یافت، و در روزگار امپراتور کؤتوکو و امپراتوران پس از او، سایمی و تِن چی، سهم فعّالی در کار حکومت داشت. کاماتاری در سال 669 سخت بیمار شد و در این هنگام امپراتور او را دای شوکوُکان(وزیر اعظم) ساخت و او و فرزندان و نوادگانش را فوُجی وارا نام داد. مقبره او در تاموُ- نو- مینه( یاماتو) است.
8. فرمانروای با تدبیر و پرآوازه ژاپن در سده های ششم و هفتم، که اصلاحات او در نظام حکومت ماندگار شد و وی را یکی از محبوب ترین چهره های تاریخ ژاپن ساخت. شوتوکو که نام اصلیش اوُمایادا بود از 572 تا 621 میلادی می زیست؛ ملکه سوُیکو این برادر زاده را نایب السلطنه خود و اختیاردار کشور ساخت، و او برای مقامهای درباری و دیوانی دوازده رده نهاد، و در سال 604 قانون اساسی ای در 17 اصل وضع کرد. نیز، وی به حمایت از آیین بودا برخاست، و در سالهای پایانی عمر دو کتاب تاریخ نگاشت. شوتوکو تایشی نخستین هیأت سفارت ژاپن را در سال 607 به دربار چین فرستاد، و گفته اند که هم در زمان او نخستین فرستاده ژاپن به ایران رفت.
9. راهب بزرگ(774 تا 835م) که پس از تحصیل الهیّات بودایی در چین و بازگشتن به ژاپن سرآمد همگنان شد. و به تبلیغ مکتب بودایی شینگون پرداخت و حوزه علمی و معبدِ مهم کونگوبوُ- جی را بنیاد کرد. حروف هجایی نگارشی ژاپنی( کانا)‌را ابداع او دانسته اند، و شعر 47 هجایی(ایروْها- اوُتا) سرود. پس از مرگ کوُکای و در سال 921 امپراتور دایگو نام احترامی کوبو- دایشی به این راهب بزرگ داد، و امروزه بیشتر به این نام شناخته می شود.
10. سلسله زویی(سویی) در چین از سال 590 تا 620، و سلسله تؤ(تانگ) در سالهای 620 تا 907م حکومت داشتند. در این دوره ها به ترتیب 3 و 20 امپراتور فرمان راندند.
11. در چین و ژاپن قدیم آئینه ها را از مفرغ می ساختند، که بیشتر دایره ای و یک روی آن صیقل داده شده و شفاف بود و اشیاء را منعکس می کرد و روی دیگرش نقش یا نوشته تزئینی داشت.
12. نخستین تاریخنامه ژاپن که در دست است در سالهای 711 و 712 فراهم آمده، و در سه مجلد، رویدادهای آغاز آفرینش تا پایان دوره ملکه سویکو(سال 628) را شامل است.
13. برابر افسانه های باستانی ژاپن، ایزاناگی همراه ایزانامی، هفتمین نسل از تبارِ‌ آسمان، به فرمان خدایان رهسپار جهان شد، و ایزاناگی با فرو بردن نیزه خود در اقیانوس هستی و با قطره ای که پس از برآوردن نیزه از نوک آن چکید، جزیره ای در این جهان ساخت که آنجا فرود آمدند و با هم زن و شوی شدند، و از این وصلت هشت جزیره ژاپن زاده شد و سپس دیگر عناصر هستی در وجود آمد، و زندگی در این جهان آغاز شد.
ایزانامی چون از پدید آوردن جزایر ژاپن بپرداخت، به زادن عناصر هستی آغاز کرد، که آخرین آن آتش بود و مادر به هنگام زادن این فرزند درگذشت. پس ایزاناگی،‌ از سر نومیدی و تنهایی، برای یافتن او به دنیای تاریکی یا برزخ( سرزمین چشمه زرد)‌رفت.
14.به تعبیر افسانه ای کوجیکی، دیوان دوزخی به خوردن میوه شیرین انگور سرگرم شدند و ایزاناگی توانست گامی چند از آنها دور شود.
15. خزانه ساخته شده در سال 756، نزدیک معبد بزرگ بوداییِ تؤدای جی در نارا، که در آن آثار بسیار متعلق به دوره امپراتور شؤموُ و امپراتور کؤکِن محفوظ مانده و به روزگار ما رسیده، و در آن میان آثاری نفیس از ایران است.
16.ناکاگاوا تاداهیده از فرهیختگان ساموُرایی دوره اِدو(1603 تا 1868) ژاپن بود که به تحقیق احوال بازرگانان چینی که به ساحل ناگاساکی( یگانه دروازه ژاپن به دنیای بیرون در آن روزگار)می آمدند، پرداخت، و یافته هایش را از آداب و سلوک ایشان در کتابی به نام شین- زوکو کیبون نگاشت.

منبع مقاله: رجب زاده، هاشم؛ (1386)، جستارهای ژاپنی در قلمرو ایرانشناسی، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، چاپ اول 1386.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط