وی که حضور نیروی سوم را عاملی برای دفاع از تمامیت ارضی و استقلال خود و وسیلهای برای حفظ سیاست تعادل و توازن در قبال انگلیس و شوروی میدانست،[1] ابتدا به آمریکا روی آورد و پس از آنکه نتوانست نظر مساعد آمریکا را برای حضور در ایران جلب کند، متوجه آلمان شد. آلمان نیروی سومی بود که علاوه بر نداشتن سابقهی مداخلات استعماری در ایران، از نظر علم و تکنولوژی جزء کشورهای پیشرفتهی جهان بود و به خاطر کمک به حفظ استقلال ایران در پیمان برست لیتوسفک و رقابت با دشمنان سنتی ایران، محبوبیت بسیاری در جامعهی ایران کسب کرده بود.
مطلب حاضر به نوسازی رضاشاه از منظر سیاست خارجی مینگرد وبه دنبال پاسخگویی به این سؤال است که سیاست خارجیِ گرایش به نیروی سوم چه جایگاهی در تلاش رضاشاه برای نوسازی ایران داشت؟
با به قدرت رسیدن رضاشاه، فصل نوینی در تاریخ ایران آغاز شد؛ فصلی که تضادها و تنشهای اجتماعی، اقتصادی، مذهبی، سیاسی و نظامی زیادی به همراه داشت و ظاهراً تلاشی برای نوسازی و بازسازی کشور بود. بهبود بخشیدن به نظام ارتباطی (از طریق جادهسازی و احداث نخستین راهآهن سراسری ایران، احداث جادههای تازه، ایجاد خطوط تلگراف و شبکهی تلفنی)، بالا بردن درآمدهای دولتی (از طریق مالیات، بانکداری و فعالیتهای گمرکی)، تجدید سازمان دیوانسالاری (از راه ایجاد نظام آموزشی نوین و وارد کردن دانش غربی از طریق اعزام دانشجو، استخدام مستشار و مشارکت دادن زنان در آموزش و پرورش، اقتصاد و زندگی عمومی) و در نهایت اصلاح بنیادین ارتش (با اجباری کردن خدمت نظام وظیفهی عمومی و سربازگیری) برنامههای کلی رضاشاه در جهت نوسازی کشور بودند.
رضاشاه، در راستای اجرای این برنامهها و در واقع در مسیر نوسازی و تقویت ایران در برابر غرب، بدون توجه به ساختار جامعهی ایران، از غرب الگو میگرفت و نوسازی وی چیزی جز تلاشی سطحی برای جذب دستاوردهای غرب نبود.[2] این عامل در کنار سیاست خارجی متمایل به نیروی سوم و مساعد بودن شرایط بینالمللی، یعنی موافقت انگلستان و تمایل ابتدایی شوروی، زمینههای نفوذ هرچه بیشتر آلمان را در ایران فراهم ساخت.
از طرف دیگر، آلمان بعد از تحمیلات صلح ورسای در رقابت با انگلیس و شوروی تلاش میکرد تا با یک برنامهریزی دقیق گامهای مستحکمی در جهت احیا و افزایش نفوذ خود در ایران و منطقهی خاورمیانه بردارد. تسلط بر خطوط ارتباطی ایران، به کار انداختن سرمایه و سرازیر کردن سیل اجناس از طریق سیستم حملونقل، نفوذ در اقتصاد ایران برای تسلط بیشتر بر امور سیاسی این کشور و جذب ایران به حوزهی نظامی خود مهمترین اقدامات آلمان در این راستا بودند[3] و با برنامههای اصلاحات و نوسازی دولت اقتدارگرای دیوان سالار رضاشاه[4] نیز هماهنگی داشتند. بنابراین آلمانیها برنامههای نوسازی رضاشاه را پلی برای رسیدن به بخشی از مقاصد خود در جهت به هم ریختن نظم ورسای و رقابت با انگلیس و شوروی برشمردند و از شرایط پیشآمده برای تحقق اهداف خود نهایت استفاده را کردند. این اهداف عبارتاند از:
1. تسلط آلمان بر خطوط ارتباطی ایران
برنامههای رضاشاه در راستای بهبود سیستم حملونقل کشور مورد استفادهی آلمانیها برای تسلط بر خطوط ارتباطی ایران قرار گرفت. آنها ابتدا در خطوط هوایی و دریایی نفوذ کردند، سپس با مشارکت در برنامهی ساخت راهآهن سراسری ایران گام بعدی خود را در جهت تسلط بر خطوط ارتباطی ایران برداشتند. شرکت یونکرس (Junkers) اولین شرکتی بود که در سال 1923 از طریق خارکف، تفلیس و باکو به ایران آمد و مذاکراتی با دولت ایران برای فروش چند فروند هواپیما انجام داد.[1]این شرکت در سال های بعد علیرغم وجود رقبای فرانسوی، شوروی و انگلیسی با تحصیل امتیازی از دولت ایران تمام خطوط هوایی داخلی و خارجی ایران را در اختیار خود گرفت و به ایجاد خطوط هوایی تهران، اصفهان و شیراز در داخل کشور و خطوط مشهد به کراچی و بمبئی، مشهد به هرات و کابل و رشت به باکو اقدام نمود. از سال 1937، شرکت هوایی لوفت هانزا (Lufthansa) جانشین کمپانی یونکرس شد و خط هوایی ایرانـاروپا را دایر کرد.[2]. مدتی بعد از این نیز اجازهی استفاده از فرودگاه نظامی مشهد به نیروی هوایی آلمان داده شد.[3]
علاوه بر این، یک خط کشتیرانی بین بندر هامبورگ در آلمان و بنادر خلیج فارس توسط آلمانیها برقرار شد و شرکت کشتیرانی آلمانی هانزا در شهرهای جنوبی ایران مانند اهواز، بندر شاپور و بوشهر شعباتی دایر کرد. در ادامهی فعالیت آلمانیها در خطوط ارتباطی ایران، آنها در احداث راهآهن سراسری ایران نقش فعالی به عهده گرفتند. در سال 1928، ساخت قسمتی از راهآهن شمال به مقاطعهکاران آلمانی واگذار[4] و قسمت اعظم احتیاجات ایران از لحاظ وسایل و ابزار راهآهن در این سالها از آلمان وارد شد. علاوه بر این آلمانیها، ضمن صدور اتومبیل، انحصار صدور موتورسیکلت به ایران را نیز در دست داشتند.5]
2. تثبیت موقعیت آلمان در ایران؛ مناسبات اقتصادی، صنعتی و بازرگانی
تمایل رضاشاه به صنعتی کردن کشور فرصت خوبی برای آلمانیها فراهم آورد تا بخش مهمی از فعالیتهای اقتصادی و صنعتی ایران را به خود اختصاص دهند. بدون اغراق، میتوان گفت بانی و مؤسس صنایع جوان ایران آلمان بود. این کشور در همهی زمینههای صنعتی مانند نساجی، کاغذسازی، چای خشککنی، سیمان، شیشهسازی، برق، اسلحهسازی و... در ایران فعالیت داشت. برای راهاندازی این کارخانهها و آموزش کادر لازم برای آنها، تعداد زیادی مستشار آلمانی به ایران اعزام شدند. ادارهی معادن ایران نیز مانند کارخانهها در اختیار آلمانیها بود. آنها برای تأمین کادر مجرب مورد نیاز صنایع و معادن، هنرستانهای صنعتی زیادی زیر نظر استادان آلمانی در شهرهای بزرگ ایران تأسیس کردند.[10]در زمینهی بازرگانی نیز ایران و آلمان مکمل یکدیگر بودند؛ ایران مواد خام، محصولات کشاورزی، دامی و قالی در اختیار آلمان قرار میداد و آلمان نیز تولیدات صنعتی، ماشینآلات، لوازم فنی، وسایل نقلیه، دارو و مواد شیمیایی مورد نیاز کارخانهها را به ایران صادر میکرد. به تدریج، آلمان موقعیت ممتازی از این لحاظ در ایران به دست آورد؛[11] به طوری که بازار ایران به ویژه در دههی سوم قرن بیستم در قبضهی شرکتهای آلمانی بود و حجم تجارت آلمان و ایران در یک روند صعودی در سالهای 1932، 1936و 1937 به ترتیب به 8، 21 و 42 درصد کل تجارت خارجی ایران رسید. حتی در سالهای شروع جنگ جهانی دوم این رقم به بیش از 45 درصد بالغ گردید. در حالی که این میزان در سال 1929 تنها 6 درصد بود و پس از شوروی با 32 درصد، انگلیس با 30 درصد و ایتالیا با 7 درصد در مقام چهارم قرار داشت.[12]
نه تنها بازرگانی، بلکه ادارات و مؤسسات کشاورزی و مراکز مالی ایران نیز در دست کارشناسان آلمانی قرار گرفت. لیندن بلات آلمانی (Lindenblatt)،به عنوان اولین رئیس بانک ملی ایران، در سال 1927 ادارهی کارهای بانکی ایران را به عهده گرفت. سازمان وزارت دارایی ایران نیز توسط متخصصین آلمانی پیریزی شد.[13]
بدینترتیب آلمان پس از جنگ جهانی اول، با توجه به شرایط جدید بهوجودآمده، یعنی قدرتگیری تدریجی رضاشاه و سیاست وی در زمینهی صنعتی کردن کشور و همچنین مواجه نشدن با مزاحمت انگلیس، توانست موفقیت اقتصادی خود را در ایران تثبیت نماید.
3. نفوذ فرهنگی آلمان در ایران
رضاشاه در ادامهی برنامهی نوسازی خود، گسترش و تجدید سازمان دیوانسالاری، اصلاحات اداری و تقسیمات جدید کشوری را زیر نظر دولت مد نظر قرارداد. گسترش دامنهی دولت بدین شکل تنها از طریق دخالت آن در قلمروی آموزش و پرورش امکانپذیر میشد.[14] پیروی این مسئله نظام آموزشی جدیدی با الگوگیری از غرب در سال های 1925 تا 1929پایهریزی شد. متعاقب آن، مدرسههای زیر کنترل روحانیت تا حد زیادی اهمیت خود را از دست دادند. مکتبخانهها تعطیل و مدارس جدید، دانشسراها و دانشکدهها و در نهایت دانشگاه تهران در سال 1934 تأسیس و مستشاران خارجی استخدام شدند. در زمینهی اعزام دانشجو به خارج نیز تصمیماتی اتخاذ و ضمن افزایش بودجهی وزارت فرهنگ، فرآیند اعزام دانشجو به خارج از سال 1928 آغاز شد.[15]آلمانیها، که برای نفوذ فرهنگی خود در ایران نیز اهمیت زیادی قائل بودند، تلاش کردند در دستگاه تعلیم و تربیت ایران پایگاهی برای خویش به دست آورند و در این راه تا حد زیادی موفق بودند. آنها از ابتدای سال 1925 فعالیت فرهنگی و تبلیغاتی خود را در ایران آغاز کردند و در مدت زمان کوتاهی مدارس و هنرستانهای صنعتی زیادی زیر نظر استادان آلمانی در شهرهای بزرگ ایران تأسیس شد. علاوه بر این، عدهی زیادی از دانشجویان ایرانی برای ادامهی تحصیل به آلمان فرستاده و در دانشگاههای این کشور مشغول به تحصیل شدند.[16]
آنچه در مورد اعزام دانشجو جالب به نظر میرسد حذف انگلیس از شمار کشورهایی است که مقصد دانشجویان بودند و حتی یک بورسیهی دولتی با انگلیس اعزام نشد. حال آنکه این رقم برای اعزام به آلمان 391 نفر بود.[17]
تلاش آلمانیها برای نفوذ فرهنگی در ایران به نفوذ در دستگاه تعلیم و تربیت محدود نشد. آنها دست به تبلیغات وسیعی در مورد مشترک بودن نژاد آریایی مردم ایران و آلمان و یکسان بودن هدفهای ملی دو کشور در مبارزه با کمونیسم و امپریالیسم زدند و رضاشاه را تشویق کردند تا نام کشور را در مکاتبات خارجی تغییر دهد و به جای پرس و پرشیا از کلمهی ایران استفاده کند. علاوه بر این، کابینهی رایش سوم در سال 1936 جلسهای تشکیل داد و ایرانیان را نژاد آریایی خالص معرفی کرد.[18]
سفرهای متعدد مقامات آلمان نازی به ایران نیز مکمل استراتژی تبلیغاتی آلمانها بود و این اقدامات، به ظاهر ملی و وطندوستانه، محبوبیت آلمانها را در ایران دوچندان و نفوذ آنها را بیش از پیش محقق ساخت.
4. آلمان و نوسازی ارتش رضاشاه
اصلاح بنیادین رضاشاه ایجاد ارتشی قدرتمند بود که قدرت دولت را در همه جا به اجرا در آورد. بازسازی نیروهای مسلح هرچند ابتدا بر اساس طرحهای دولت انگلستان در سال 1921 شروع شده بود،[19] اما به تدریج رد پای آلمانیها در این بخش نیز مانند سایر بخشهای برنامهی نوسازی رضاشاه پررنگ شد.از آنجا که اقدامات رضاشاه در جهت نوسازی ارتش ایران کاملاً با خواستهها و منافع آلمان، که به خاطر تحمیلات صلح ورسای با محدودیت شدید تولید و صدور وسایل تسلیحاتی مواجه شده بود، همسو مینمود؛ قراردهای متعددی در زمینهی نظامی بین دو کشور منعقد گردید. قراردادهای خرید تسلیحات نظامی، تأسیس مدرسهی نظامی در ایران، ساخت کارخانهی مونتاژ وسایل نظامی و خرید تمام وسایل آن از آلمان و... در این راستا قابل ذکر است.
اوج همکاری نظامی ایران و آلمان هنگامی بود که رئیس ستاد ارتش ایران تصمیم گرفت نظام آموزش نظامی آلمان را در ارتش ایران اجرا کند و متخصصان و معلمان نظامی آلمانی را به ایران بیاورد. به دنبال این تصمیم، در سال 1930، تعدادی از افسران ایرانی برای فراگرفتن فنون نظامی به آلمان اعزام و در مدارس نظامی مشغول به تحصیل شدند. دو سال بعد روابط دو کشور تا اندازهای روبه سردی نهاند، اما این کدورت دیری نپایید و این بار روابط نظامی ایران و آلمان صمیمانهتر و فروش سلاح به ایران پررونقتر گردید، البته باید اشاره کرد که افزایش بودجهی نظامی دولت ایران به گسترش این روابط کمک ارزندهای نمود.[20]
نتیجه
ابتکار سیاست خارجی رضاشاه گسترش روابط نزدیک با آلمان بود. هدف اولیهی او گرایش به آلمان به عنوان نیروی سوم بود. در این زمینه، رضاشاه حرکت به سوی نوسازی ایران را آغاز کرد و دستکم خواست، نفوذ روسیه و انگلستان را تحت کنترل درآورد. آلمان نیز به نوبهی خود شرایط را برای سرمایهگذاری در ایران و بسط منافع خود مساعد دید و با توجه به نیاز خود به منابع انرژی، به نفت خلیجفارس نزدیکتر شد. این کشور، برای دستیابی به اهداف خود، فعالیتهایش را در ایران بر پایهی برنامههای سطحی نوسازی رضاشاه استوار نمود و نقش بسیار مهمی در این نوسازی ایفا کرد؛ تسلط بر خطوط ارتباطی ایران، به کار انداختن سرمایه و سرازیر کردن سیل اجناس از طریق سیستم حملونقل، نفوذ در اقتصاد ایران برای تسلط بیشتر بر امور سیاسی این کشور و جذب ایران به حوزهی نظامی خود مهمترین اقدامات آلمان در این راستا بودند.در نهایت، سیاست گرایش به نیروی سوم به وابستگی بیش از اندازهی رضاشاه به آلمان و تکنولوژی برتر این کشور منجر شد و رضاشاه را از درک این نکته غافل ساخت که دو استعمارگر کهن روس و انگلیس تا آنجا در قبال این وضعیت واکنش جدی نشان نخواهند داد که منافعشان مورد تهدید قرار نگیرد. بنابراین با تغییراتی که در نظام بینالملل رخ داد و خطر آلمان برای این دو کشور جدی شد، با هم متحد شدند و رضاشاه، در صحنهی این اتحاد، مجبور به ترک سیاست نیروی سوم و کنارهگیری از قدرت شد و برنامهی نوسازی وی اعم از سیاست خارجی و داخلی به شکست انجامید.(*)
پینوشتها:
[1]جمعی از نویسندگان، سلسلهی پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، ترجمهی عباس مخبر، تهران، طرح نو، 1375، ص 172.
[2]فوران، همان، صص 337 و 338.
[3]ژرژ لنچاسفکی، سی سال رقابت غرب و شوروی در ایران، ترجمهی حورا یاوری، تهران، سحر، 1351، ص 188.
[4]حسین سیفزاده، نظریههای مختلف دربارهی راههای گوناگون نوسازی و دگرگونی سیاسی، تهران، قومس، 1375، ص 237.
[5]مریم میر احمدی، پژوهشی در تاریخ معاصر ایران: برخورد شرق و غرب در ایران (1900 تا1950)، مشهد، مؤسسهی چاپ و انتشار آستان قدس رضوی، 1368، ص 69.
[6]ایرج ذوقی، ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی دوم، تهران، نشر پاژنگ، 1368، صص 18 و 19.
[7]میراحمدی، همان، ص 70.
[8]هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران: از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ جهانی دوم، تهران، مؤسسهی انتشارات امیرکبیر، 1384، ص 397.
[9]امینی، همان، ص 48.
[10]امینی، همان، ص 49.
[11]ذوقی، همان، ص 18.
[12]علیاصغر زرگر، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دورهی رضاشاه، ترجمهی کاوه بیات، تهران، نشر پروین، 1372، ص 358.
[13]میر احمدی، همان، ص 73.
[14]فوران، همان، ص 332.
[15]احمد موثقی، نوسازی و اصلاحات در ایران معاصر، مجلهی دانشکدهی حقوق و علوم سیاسی، شمارهی 69، پاییز 1384، ص 246.
[16]علیرضا امینی، تاریخ روابط خارجی ایران در دوران پهلوی، تهران، صدای معاصر، 1386، ص 52.
[17]مریم زنوخی، بررسی دانشگاه و آموزش عالی در ایران با تکیه بر دوران حکومت رضاشاه پهلوی، تاریخ پژوهی، سال چهارم، شمارهی 12 و 13، ص 141.
[18]امینی، همان، ص 52.
[19]ازغندی، همان، ص 556.
[20]ازغندی، همان، صص 559 و 560.
/ج