نویسنده: دکتر عبدالعلی آل بویه لنگرودی
4- نگاهی به قصیده ی «اراده الحیاه»
قصیده «اراده الحیاه» که از شاهکارهای ادبیّات معاصر عربی و شعر مقاومت به شمار می رود، از سروده های زیبا، جاودانه و الهام بخش ابوالقاسم شابّی است. این قصیده که سرشار از عاطفه انسانی است، حاصل عشق شاعر به وطن، آزادی و استقلال آن است. «درون مایه آن عبارت است از دعوت به پویایی، امید و استادگی و پرهیز از جمود، ایستایی و رکود» (ناظمیان، 1388ش: 63).شاعر می خواهد غبار عقب ماندگی و سنّت های پوسیده کهن را از چهره مردم و کشورش بزداید. او در جامعه ای زندگی می کند که همچنان عقب ماندگی، جهل و بی سوادی در آن حکمفرماست، مردم خود را همچون انسان هایی بی اراده، تسلیم سرنوشت کرده اند، با چشمان خود نظاره گر تاخت و تاز سربازان اشغالگرند که در سرزمین آنها ترک تازی می کنند و ثروت ها و سرمایه های کشور را به یغما می برند و هرگونه مقاومت یا جنبش آزادی خواهانه ای در نطفه خفه می شود و مردم خاموش و آرام ننشسته اند، «رهبران آزادی خواه تونسی دستگیر می شوند، جمعی زندانی و جمعی از آنان تبعید می شوند، مردم زیر سلطه استعمار، شکنجه می شوند و این وضعیتّ سالها ادامه می یابد»(الهاشم و...، 1981، ج2: 417).
شابّی قصیده «اراده الحیاه» را در چنین موقعیّتی می سراید، او می داند که دوستداران وطن در چه وضعیّتی به سر می برند، او می داند که مبارزان راه آزادی چه روزهای سختی را پشت سرمی گذارند، لذا، در جایگاه یک مبارز انقلابی، شاعری متعهّد، آگاه و مسئول برمی خیزد و فریاد زندگی سرمی دهد و از اراده مردم سخن می گوید.
إذا الشَّعب یوماً أراد الحیاه
فلابُدّ ان یَستَجیب القدر
فلا بُدّ لَیلِ ان یَنجلی
فَلا بُدَّ للقَیدِ ان یَنکَسر
(بدوی، 1969: 323)
شابّی با الهام از آموزه قرآنی (رعد: 11) براین باور است که خداوند وضعیّت هیچ قومی را دگرگون نمی کند مگر آن که مردم خود برای تغییر وضعیت خود برخیزند و خویشتن را دگرگون می سازند، لذا، همه همّ خود را صرف آگاهی مردم می کند تا مردم خود برای تعیین سرنوشت خود گام بردارند.
«شابّی ایمان عمیق و راستینی به اراده و اختیار مردم دارد، اراده ای که می تواند سرنوشت را تسلیم خود کند، اراده ای که بهره نگرفتن از آن، انسان را از اوج افلاک به حضیض خاک می نشاند. شابّی در جای جای اشعارش به این نکته اشاره دارد و از آن به «شوق الحیاه»، «صمیم الحیاه» و «عزم الحیاه» تعبیر می کند» (النقّاش، 2004م: 61). زندگی مورد نظر شابّی، زندگی بیداری، انقلاب و تلاش است. این شعر لبریز از نیرو و قدرت است و شاعر با سرودن این قصیده می خواهد ملّت را برانگیزاند و رستاخیزی در آنان ایجاد کند و روح تازه ای را در کالبد خسته آنان بدمد و با نفس مسیحایی خویش، آرزوهای مرده را دوباره زنده کند.
شابّی در این قصیده، انسان را تجسّم آفرینش و ابداع می داند که هرگاه زندگی او، مبارزه و اثرگذاری در هستی و تاریخ خالی شود، زندگی و مرگ است که آثاری تلخ تر و سخت تر از مرگ جسمانی دارد. زیرا در مرگ معنوی، وظیفه، مسئولیت و به بیانی دیگر، اراده زندگی از انسان ها سلب می شود و تنها وظیفه غریزی که میان او و دیگر آفریده های خداوند مشترک است، باقی می ماند» (الحاوی، 1994م: 88).
شاعر، در بخش اول از قانون بزرگ هستی، یعنی اراده ملت ها سخن می گوید. در نظر او این مردم اند که سرنوشت خود را تعیین می کنند و اگر روزی «زندگی» را بخواهند، سرنوشت باید به خواسته آنان گردن نهد و این اراده، تیرگی ضعف و سستی را می زداید و همه قیدهای بندگی، خواری و انحطاط را می گسلد زیرا زندگی از آن کسانی است که «زندگی» را اراده کنند و شوق به آن همه وجودشان را فراگرفته باشد.
در بخش دوم همه را به آرمان گرایی و بلندپروازی دعوت می کند و این دعوت را از زبان «باد» بیان می دارد؛ بادی که با عزم و اراده شکست ناپذیر، از همه درها و کوه ها می گذرد و با ایمان به هدف، جامه پرهیز و احتیاط را از تن بیرون می کند و موانع را یکی پس از دیگری پشت سرمی گذارد، از درّه های دشوار و شدّت آتش شعله ور هراسی به دل راه نمی دهد و فریاد برمی آورد که هر کس صعود بر بلندای کوه را نخواهد، همیشه در میان حفره ها خواهد زیست. منظور شاعر از «بلندای کوه ها» زندگی شرافتمندانه، آزادانه و مستقل است که در آن کرامت انسانی به بهترین وجه پاس داشته می شود و مراد از «حفره ها» زندگی ذلیلانه زیر یوغ استعمار است.
در بخش سوم، شاعر، اندیشه های بلند خود را از زبان زمین بیان می کند؛ زمین نیز مردمانی را ستایش می کند که آرزوهای بلند دارند، از روبرو شدن با دشواری ها و خطرات هراسی ندارند، از کسانی که با زمان همراه نیستند و به زندگی ذلیلانه تن می دهند، بیزاری می جوید.
در بخش چهارم، ما را به حال و هوای پاییز می برد که در آن جا همه چیز رو به نابودی است؛ از تاریکی می پرسد که آیا آنان که بهار عمرشان پژمرده است، بار دیگر چشم به زندگی می گشایند؟ تاریکی سخنی نمی گوید و لب از لب نمی گشاید ولی جنگل با لطافت و مهربانی، داستان زمستان را حکایت می کند و سرانجام نتیجه می گیرد که تنها بذرها می مانند زیرا ذخیره عمر پربار گذشته به آنان سپرده شده است و با پایداری و مقاومت، قدرت زندگی را در خود حفظ کرده اند. منظور شاعر از بذرهای زندگی، نسل های جدیداند که از پس نسل ها می آیند و سرود زندگی بر لب دارند و همه اینها، حکایت از حیاتی دوباره دارد که در اثر تلاش، مبارزه و پایداری به دست می آید.
در بخش پنجم از قصیده، بذرها که نماد نسل بالنده اند، با وجود دشواری ها، سختی ها و گرفتاری هایی که بر سر راه وجود دارد، از خواب غفلت بیدار می شوند و رؤیای آنان برای بازگشت به زندگی، به واقعیّت می پیوندد و از پس پرده های تاریک خاک سربرمی آورند و مشتاقانه در جستجوی زیبایی ها برمی آیند، از مه صبحگاهی، شب افسونگر و نور مهتاب گرفته تا سایه سار درختان، از چشمه ای که میان مرغزارها نغمه گری می کند تا آواز خوش پرندگان، از نجوای نسیم تا آهنگ باران؛ بذرها تشنه این همه زیبایی اند و امیدوارانه چشم به بیکران هستی می دوزند. وقتی بذرها چنین شوقی را از خود نشان می دهند، نسل جوان نیز باید در جستجوی زیبایی های جهان پیرامون خود باشد؛ در جستجوی نور، روشنایی و سرانجام زندگی شرافتمندانه ای که در پس بیداری ملت ها، خودباوری و استقلال آنان رخ می نماید.
در بخش ششم به آینده روشن چشم می دوزد؛ همان آینده ای که مردم مشتاق زندگی، چشم به آن دوخته اند. او می بیند که بذرها رشد کرده اند و بر دشواری ها فائق آمده اند، زمین را شکافته اند و از زیر خاک سربرآورده اند؛ چشم آنان به زیبایی های طبیعت روشن شده است و بهار که نماد شادابی و طراوت و زندگی سخاوتمندانه است، با آنان همراه شده است. آرزوها و آرمان های تازه و لذّت بخشی را برای آنان به ارمغان آورده، به آنان حیات و جاودانگی را هدیه داده است و همه چیز برای رشد و بالندگی بذرها آماده است. نور به آنان برکت می دهد و راه می نماید تا در فضای بیکران به پرواز درآیند. نسل جوان نیز به چنین نوری نیاز دارد، نور علم، آزادی و معرفت تا راه روشن زندگی برای رسیدن به زندگی شرافتمندانه را بپیماید.
در بخش هفتم از قصیده، شاعر در برابر زیبایی های طبیعت به فکر فرو می رود و در آسمان خیال به پرواز درمی آید و آینده روشنی را تصوّر می کند؛ آینده ای که در آن، تاریکی از میان رخت برمی بندد و همه چیز به نور تبدیل می شود، نوری که خیال را به هیجان درمی آورد و اندیشه را برمی افروزد؛ سحر شگفت انگیزی جهان هستی را در بر می گیرد که نشان از ساحری توانا دارد. ستارگان آسمان نورافشانی می کنند و روحی که زیبایی بی مانندی دارد، با بال هایی از نور ماه به پرواز در می آید و سرود مقدّس زندگی در معبدی رؤیاپرور و افسونگر طنین می افکند: آرزومندی، فروغ زندگی و روح پیروزی است و اگر مردم به زندگی دل بستگی نشان می دهند، سرنوشت ناگزیر است به آن گردن نهد.
إذا طَمحَت للحَیاهِ النُّفُوسُ
فَلا بُدَّ ان یَستَجیبَ القَدر
ویژگی های خاصّ این قصیده را از نظر مضمون، می توان در موارد ذیل به اختصار بیان کرد:
- دارا بودن اندیشه ها و افکار عمیقی که نقشی سرنوشت ساز در زندگی انسان ها دارد و به اراده انسان، نقش کلیدی می دهد، زیرا اراده و همّت، اساس نبرد و پایداری در رهایی از استعمار است.
- در برداشتن مفاهیم منطقی و راهکارهای اصولی که می تواند چراغ راه ملتها در مسیر سعادتمندی باشد و اراده مردم بدون توجّه به آنان، نمی تواند به مقصد منتهی شود؛ از آن جمله: دور کردن ضعف و سستی، توجه به علم آموزی و داشتن هدف و برنامه معیّن برای رسیدن به آن، دوری از مفاسد اخلاقی و اجتماعی و پرهیز از اختلاف آرا و....
- حاکمیّت روح جمعی و اهتمام و ارزش گذاری بر حرکت های جمعی زیرا شاعر از خود سخن نمی گوید بلکه خود را در برابر توده عظیم مردم، مسئول می داند و همچون قطره ای با اقیانوس مردم همراه می شود، روح هم دردی و هم یاری بر اشعار او حکم فرماست.
- روحیه انسان دوستی و به سعادت جامعه بشری اندیشیدن و جهانی فکر کردن که این روحیه، او را از قلمروی سرزمین تونس بیرون می آورد تا همه انسان ها را در این کره خاکی با وجود تفاوت در زندگی، اندیشه و سنّت ها در بر بگیرد.
- دعوت همگان به مثبت اندیشی، دوست داشتن زندگی و خوش بین بودن به آینده، زیرا بدبینی روحیّه نشاط، امید و شادابی را که لازمه یک زندگی پویا است، از بین می برد.
- سرشار بودن قصیده از عاطفه انسانی که نشان دهنده دوستی شاعر با هم وطنان، زندگی و طبیعت است. او برای هم وطنان خود، خواهان زندگی سعادتمندانه، همراه با استقلال، آزادی و سربلندی میان دیگر ملّت ها است. او زندگی را تا حد پرستش دوست می دارد و همه سعادتمندی و نگون بختی ملّت ها را در نوع زندگی آنان برای خویش برمی گزینند، می بیند. او، همه ملّت ها به ویژه مردم خود را به این دوستی فرا می خواند و سرانجام بر دوستی خود نسبت به طبیعت تأکید می کند، زیرا طبیعت را نمادی از جهان هستی و زندگی می داند و از آن جهانی می سازد که گذشته، حال و آینده را در بر می گیرد و حقیقت زندگی و راز هستی را در آن می جوید.
- مفاهیم موجود در این قصیده، ثابت می کند که شابّی، شاعری رمانتیک است اما نه از نوع شاعران رمانتیک غربی و یا دیگر شاعران رمانتیک تونسی که حزن، اندوه و بدبینی بر آثار آنان غلبه دارد (الجیوسی، 2001: 429) و به طبیعت پناه می برند تا راه فراری از دشواری ها و واقعیّت های زندگی بیابند بلکه او به طبیعت روی می آورد تا از جلوه ها و عناصر آن برای رهایی، عزّت و سربلندی مردم یاری بخواهد. «از این رو، رمانتیسم شابّی ویژه اوست و به خوبی توانسته است، رمانتیسمی از گونه خاصّ خود بنا نهد.»(سیّدی، 1385: 234)
- او طبیعت را به یاری می طلبد، اما نه برای رهایی از غم ها و دل مشغولی های فردی، بلکه برای عزّت و سربلندی مردم؛ از این رو عاطفه، احساس و انگیزه او در این قصیده، در اوج عاطفه های انسانی قرار دارد، زیرا فرد، جامعه و انسانیّت را به آرمان گرایی، خوش بینی و سرانجام به پایداری فرا می خواند.
نتیجه
جلوه های پایداری در شعر شابّی از روحیّه آزادگی و ستم ناپذیری او سرچشمه می گیرد که ریشه در باورها و اعتقادات راسخ او درباره اراده ملت ها دارد. زندگی، پویایی، شوق و نشاط از واژه های کلیدی در فرهنگ پایداری شاعر است. زندگی در شعر او به معنای آگاهی، بیداری، اندیشه و حرکت به سمت اصلاح همه جانبه است. پویایی و سرزندگی از ویژگی های یک ملّت پایدار است که در شور و اشتیاق آنان به زندگی تجلّی می یابد. شابّی با ستایش از آزادی و آزادی خواهی که اساس اعتقادی او را تشکیل می دهد، همان آزادی و استقلالی را برای مردم خود می خواهد که نسیم و پرنده از آن بهره مندند. او با پای فشردن بر این اصل، به شناساندن چهره ظالم می پردازد و از بیدادگری های او پرده برمی دارد و در این راه از جنبش های اصلاح گرانه مردمی حمایت می کند و نهال امید به آینده و باور به پیروزی موعود را در قلب مردم می کارد و از بی هویّتی و غفلت مردم احساس نگرانی می کند. با این حال، به آینده امیدوار است که مردم بتوانند با الهام از آموزه های قرآنی، برای تغییر وضعیّت خود برخیزند.جلوه های پایداری در شعر شابّی که با کلیدواژه زندگی و نقش اراده ملّت ها آغاز می شود، در قصیده «اراده الحیاه» به اوج می رسد. شاعر معتقد است که ملّت ها هرچه بخواهند و در مسیر آن پایداری کنند، به آن دست می یابند. سپس با بیان دگرگونی ها و تحوّلاتی که دامنگیر طبیعت می شود، به مردم می آموزد که برای رسیدن به زندگی شرافتمندانه، آزاد و مستقل، باید از طبیعت درس گرفت و همچون بذر با حفظ روح زندگی در خود، در برابر تاریکی، سرما و دشواری ها، پایداری کرد و برای دست یابی به آینده ای روشن همه تلاش و توان خود را به کار گرفت، زیرا اگر مردم شوق به زندگی داشته باشند، سرنوشت ناگزیر است، به خواسته آنان گردن نهد.
کتابنامه:
الف-کتاب ها
1- اسماعیل، عزالدین، 2004م، «الاعمال الشعریه الکامله فی دیوان الشابی»، بیروت: دارالعوده.
2- بدوی، مصطفی، 1369، «گزیده ای از شعر عربی معاصر»، ترجمه: غلامحسین یوسفی، یوسف بکّار، تهران: اسپرک.
3- الجابری، محمّد صالح، 1974م، «الشعر التونسی المعاصر» بیروت: الشرکه التونسیه للتوزیع.
4- الجیوسی، سلمی الخضراء، 2001م، «الاتجاهات و الحرکات فی الشعر العربی»، ترجمه: الدکتور عبدالواحد، لؤلؤه، بیروت: مرکز دراسات الوحده العربیّه، بیروت.
5- الحاوی، ایلیا، 1974، «ابوالقاسم الشابّی شاعر الحیاه و الموت»، بیروت: دار الکتاب اللبنانی.
6- الشابّی، ابوالقاسم، 2008، «الاغانی» تحقیق صلاح الدین الهواری، بیروت: دارالعوده.
7- شکری، غالی، 1366، «ادب المقاومه»، ترجمه: محمدحسین روحانی، بیروت: نشر نو، تهران.
8- طراد، مجید، 1994م، «دیوان الشابّی و رسائله»، بیروت: دار الکتاب العربی.
9- الطریفی، یوسف عطا، 2009م، «ابوالقاسم الشابّی، حیاتهُ و شعرهُ»، عمان: مکتبه الاهلیه.
10- عوض، ریتا، 1983م، «ابوالقاسم الشابّی»، بیروت: المؤسسه العربیّه للدراسات و النشر.
11- کرو، ابوالقاسم، 1996، «الشابّی»، کفاح الشابّی، دمشق: دار طلاس.
12-__، 1999، «موسوعه الشابی»، بیروت: دار صار.
13-__، 1998، «حیاته و شعره»، بیروت: دار مکتبه الحیاه.
14-__، 1998، «مقدمه نثر الشابّی»، بیروت: دار صار.
15- المقالح، عبدالعزیز، «عمالقه عند مطلع القرن»، بیروت: منشورات دارالآداب.
16- میرقادری، فضل الله، 1385، «شعر تامّلی در ادبیات معاصر عربی»، شیراز: انتشارات نوید.
17- النقاش، رجاء، 2004، «ابوالقاسم شابّی شاعر الحب و الثوره»، القاهره: اطلس.
18- الهاشم، جوزیف و...، 1981، «المفید فی الأدب العربی»، الجزء الثانی، بیروت: المکتبه و المطبعه الافریقیّه.
ب-مجله ها
19-رحماندوست، مجتبی، 1379ش، «رمان مقاومت»، منابع، مضامین و بایدها، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، شماره 156، زمستان.
20- سنگری، حمیدرضا، 1385، «ادبیات پایداری»، مجله سوره مهر، شماره 39.
21- سیّدی، سیّد حسن، 1385ش، «شابّی و رمانتیسم»، مجله دانشکده ادبیّات و علوم انسانی دانشگاه مشهد، شماره 155.
22- صعود، حمادی، 1995، «الشعر العربی المعاصر فی تونس»، هیئته المنجم معجم البابطین، بیروت: نشر عبدالعزیز مسعود البابطین، ط1.
23- ناظمیان، هومن، ساختار داستانی و موسیقیایی در، «اراده الحیاه»، مجله انجمن ایرانی زبان و ادبیات عربی، شماره 13، زمستان 1388.
منبع مقاله: دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنر کرمان-نشریه ادبیات پایداری-سال دوم شماره 3 و 4