نویسنده: دکتر محمود نجم آبادی
بی شک ابن سینا یکی از پرکارترین و کم نظیرترین دانشمندان جهان است، که آثاری ارزنده در سطح جهانی از خود به یادگار گذاره است و این امر از منتهای حدت ذهن وجودت فکر وی می باشد.
آن طور که ابوعبید در شرح حال شیخ نوشته است، وی مردی زیبا و خوش اندام بوده، چنان که در جوانی که در بخارا می زیسته طرف توجه عموم بوده و مردم به تماشای او می ایستادند.
از آن گذشته مردی زورمند و خوش بنیه بوده که به نیروهای طبیعی خود اعتقاد کامل داشته است، تا آن که که در پایان عمر که گرفتار بیماری سخت گردیده در درمان خود اهمال می کرده و آن گاه که مرگ را احساس کرده خود را باخته است.
شیخ مردی خوش گذران و لطیف طبع بوده، به نحوی که شب ها مجلس باده گساری و خنیاگری و رامش گری داشته است. وی با شاگردانش پس از درس و بحث و هم چنین هنگام تألیف از میگساری روی گردان نبوده، بدین جهت مقداری از اشعار در فوائد شراب خواری به وی نسبت داده اند. شیخ مردی خوش طبع و شیرین سخن بوده که پادشاهان و امراء به مجالست و همنشینی وی راغب و آنان مایل بودند که وی را در سفر و حضر با خود همراه برند و به شرح ایضاً به واسطه همین شیرین سخنی و منطق قوی مجالس مباحثه و مناظره بسیار شیرین داشته و آن طور که در شرح حال شیخ آمد هفته ای یک بار در دربار سلاطین آل بویه مخصوصاً علاءالدوله مناظره بین شیخ و دانشمندان دیگر بوده است.
شیخ به واسطه طبع خوش گذرانی که داشته در سفرهای سلاطین با وجود بیماری همراه آنان بوده و سختی و رنج سفر را بر خود هموار می کرده است.
آن طور که از صحائف تاریخ پزشکی مستفاد می گردد، شیخ اولین طبیبی است که به دربار پادشاهان راه یافته و منصب صدارت یافته است.
گرچه قبل از شیخ عده ای از اطباء به دربار پادشاهان و خلفاء راه یافته و طبیب معالج آنان بوده اند، اما به مانند شیخ مقام و منصب صدارت نداشتند.
از صفات و سجایای شیخ آن که وی در کسوت های مختلف بوده، بدین معنی از پوشیدن جامه های بدل برای رفع خطر خودداری نمی کرده، کما این که با جامه فقیهان وطیلسان و تحت الحنک به دربار خوارزمشاه رفته است و آن گاه که از همدان به اصفهان گریخته در جامه صوفیان به این شهر وارد شده و سپس در دربار علاءالدوله کاکویه قبال دارایی و دستار کتان و موزه چرمی داشته است.
شیخ مردی جاه طلب و تجمل دوست بود و این دو صفت از رفتار وی چنان که در رساله سرگذشت آمده است مشهود می گردد. مثلاً در سفر همدان به اصفهان با آن که متنکراً بیرون آمده با برادرش محمود و دو غلام همراه بوده و ایضاً پیداست که مال بسیار و زندگی مجلل داشته و واقعاً برخلاف رازی که طبیبی فقیر بوده شیخ طبیبی صدراعظم و صاحب مال فراوان بود و آن طور که مشهور است غلامانش به مال فراوان وی طمع کرده و وی را مسموم کرده اند، تا طرفی ببندند.
میل فوق العاده ای که شیخ به مجالست و موانست با بزرگان داشته، می رساند که اصولاً او را با طبقات پائین سر و کاری نبوده و این امر نیز کاملاً بر عکس اخلاق و رفتار و صفات رازی است، که خود را طبیب مردم می دانسته، چنانکه در شرح حال وی آمد. وزارت و صدارت شمس الدوله و پیشکاری کدبانویه و ارتباط وی با علاءالدوله و مکاتبه پنهانی با وی و دوبار به زندان افتادن که یک بار آن چهار ماه به طور انجامیده و این قبیل وقایع تماماً دال بر جاه طلبی شیخ می باشد.
از طرفی شیخ با فراست کامل و هوش و نبوغ کم نظیر و ظرافت طبع مردی خشن و بد برخورد و سخت گیر بوده، که در اثر همین سخت گیری لشگریان بر وی شوریده و می خواستند وی را بکشند، که بناچار پنهان گردیده است. ایضاً نسبت به دانشمندان معاصر خود به مانند ابوریحان بیرونی و ابوعلی مسکویه و ابوالفرج عبدالله بن الطیب خشونت هائی به خرج داده که قسمتی از آن در شرح حال وی آمد.
پاره ای از مورخان به مانند ابوالحسن بیهقی در مؤلفات خود از بد زبانی و خشونت وی و بی احترامی و بی اعتنائی شیخ نسبت دانشمندان دوران خود مطالبی گفته اند.
شیخ بر ابوبکر محمد زکریای رازی طبیب نامدار ایرانی تاخته و او را یاوه سرا گفته و یا آن که رازی قبل از شیخ طبیب بسیار مجرب و دانشمندی بوده با نظر حقارت به وی نگریسته است. بر اثر این خرده گیری شیخ گوید: «رازی را چه کار که در الهیات که بیش از اندازه اوست گام نهد او راست که به پیشه خود که نگاه کردن به بربول و براز است بپردازد... ».
شیخ درباره استادان یونانی به مانند فرفوریوس و افلاطون خرده گیری کرده و مخصوصاً به افلاطون بالحن زننده ای در مؤلفات خود بر وی تاخته است. در میان حکمای ایرانی و یونانی نسبت به ابونصر فارابی و ارسطو احترامی بزرگ قائل بوده است. در این باب حکایتی مشهور است که بر سر زبان ها می باشد و آن این که گویند روزی از یکی از شاگردان خود پرسید آرزو داری به کجا برسی؟ وی در پاسخ گفت: آرزویم آن است به مانند شما شوم. شیخ گفت: خاکت بر سر. آرزو می کردم ارسطو شوم، این شدم که می بینی، تو که چنین آرزوئی داری چه خواهی شد؟ حکایت مزبور چه صحیح و چه ستقیم می رساند که وی را به ارسطو عقیدتی خاص بوده. با شرح بالا و ذکر صفات و خوی ابن سینا، باید اذعان داشت که وی از عجائب و شگفتیهای اولاد آدم است، چنان که در ده سالگی قرآن و ادب را فرا گرفته و در شانزده سالگی پزشکی و فقه و علوم دیگر متداول دوران را آموخته و توانسته است از استاد بی نیاز گردد، بلکه بر استاد هم خرده گیری کند. یا آن که در هیجده سالگی در پزشکی به درجه ای از حذافت رسیده که به درمان پادشاه زمان خود پرداخته است. و باز از عجائب کار شیخ آن است که عده ای از دانشمندان از وی در بیست و یک سالگی در خواست کرده اند که برایشان رساله بنویسد و ایضاً عجیب تر آن که در همین سن شهرتی به سزا یافته که مردم از راه های دور با وی مکاتبه می کرده و مشکلات و دشواریها را از وی درخواست می کردند و شیخ با سرعت تمام به جواب آن ها مبادرت می ورزیده است.
تعداد مؤلفات و آثاری که شیخ در علوم مختلف چه در سفر و چه در حضر و چه در زندان و مواقع ناراحتی و امثال آن ها نگاشته، آثاری ارزنده و کم نظیر بلکه بی نظیر می باشد و این مطلب از نبوغ فوق العاده وجودت ذهن و نیروی کم نظیرش بوده که در دوران حیاتش زبان زد خاص و عام گردیده و هنوز هم این شهرت باقی است.
شیخ در طی دوران زندگیش با قریب سیزده تن از علماء و دانشمندان معروف زمان خود رابطه علمی داشته و این مطلب می رساند که وی در حقیقت مرجع بزرگ علمی دوران محسوب می گردیده است.
دیگر از صفات بارز شیخ آن که هرگاه در جوانی برای فرا گرفتن دانش به دشواری هائی برخورد کرده به عبادت می پرداخته و به مسجد می رفته و صدقه می داده است. هنگام مرگ که دست از جهان شسته هر سه روز یک بار قرآن را ختم و رد مظالم می کرده، و غلامان خویش را آزاده کرده و آن چه داشته به نیازمندان داده است.
درباره کیش ابن سینا پدرش اسماعیلی بوده و شیخ نیز به دعوت اسماعیلیه به این دسته گرویده است و دوری جستن از محمود غزنوی به واسطه کینه ای بود که محمود نسبت به رافضیان و معتزلیان که اسماعیلیان را نیز از آنان می دانسته، بوده است.
در بعضی از کتاب ها آمده است که شیخ حنفی مذهب بوده و از فقه حنفی بحث کرده است. این مطلب ناصحیح است، زیرا از شیخ در کتاب های حنفیان و طبقات دیگر حنفیه ذکری نیامده است. به شرح ایضاً در کتب شافعیه نیز نامی از وی دیده نمی شود. برخلاف به مناسبت آن که رسائل و آثاری از شیخ به فارسی است، تمایل او را به اسماعیلیه می رساند، زیرا تألیف و تعلیم به زبان فارسی از کارهای صوفیه و اسماعیلیه بود که کوشا بودند عقاید خود را در میان عامه مردم رواج دهند، در حالی که سایر فرق تنها به انتشار عقاید خود در میان خواص قناعت می کردند.
چون در دوران سامانیان اسماعیلیه در ماوراءالنهر مخصوصاً بخارا نفوذ بسیار داشته و نیروی بزرگی بودند و ایرانیانی که از استیلای تازیان و خلفای بغداد دل تنگ بوده به جان و دل طریقه اسماعیلیه را می پذیرفتند، قطعی است که خاندان ابن سینا نیز از ایشان بوده و به عقاید آنان گرویده بودند.
عده ای از بزرگان اهل سنت را خشمی بزرگ بر ابن سینا بوده و بر وی اعتراضاتی کرده اند و همین امر می رساند که شیخ در سلک اهل تسنن نبوده بلکه اسماعیلی بوده است.
قاصی نورالله شوشتری در مجالس المؤمنین عقاید شیخ را می ستاید و استدلال می کند بر این که شیخ شیعه بوده است.
از رباعی معروف منسوب به ابن سینا عقاید و اندیشه مذهبی وی بسیار روشن و آشکار می باشد بدین شرح:
کفر چو منی گزاف و آسان نبود
محکم تر از ایمان من ایمان نبود
در دهر چومن یکی و آن هم کافر
پس در همه دهر یک مسلمان نبود
منبع :نجم آبادی، محمود؛ تاریخ طب در ایران پس از اسلام (از ظهور اسلام تا دوران مغول)، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم 1375.