چهره های برجسته ی تاریخ اسلام و ایران تا آخر سده ششم هجری و اوائل سده هفتم
47- ابوالفرج عبدالله بن الطیب
ابوالفرج از اطباء مشهور و دانشمندان قرن چهارم هجری و معاصر و معارض ابن سیناست. وی کیش مسیحی داشت و از اهل بغداد بود. گرچه از خلال صحائف تاریخ چنین مستفاد می گردد که به ایران نیامده و ایرانی نیست، اما از آن جا که با عده ای از دانشمندان ایرانی به مانند شیخ و ابوریحان معاصر بوده و با آنان سؤال و جواب و در مواردی هم معارضاتی داشته، بدین جهت در طب اسلامی اثری از خود گذارده به علاوه در بیمارستان تحصیل علم پزشکی کرده است. بدین ملاحظات نام وی در این قسمت آمد.ابوالفرج فیلسوف و طبیبی کم نظیر بود که مدت ها در بغداد در بیمارستان عضدی به پزشکی و تدریس پزشکی اشتغال و ریاست آن را داشت که حوزه ی درس وی مشهور آن زمان بود. مسیحیان بغداد به وی بسیار معتقد بودند. امتیازی که وی در میان اطباء زمان داشت آن که به زبان های یونانی و رومی و عربی آن ها بود.
تاریخ تولد وی به دست نیامد، اما مولدش بغداد بود. تاریخ وفاتش به قول صاحب قاموس الاعلام سال 435 هجری است. بنابراین یکی دو سال قبل از شیخ فوت کرده است.
ابوالفرج خود را از اولاد بولس(1) می دانست و تحصیلات خود را نزد ابوالخیر حسن بن سواربن بابا آموخته و از شاگردش ممتاز وی بود، که توانست در اندک زمانی شهرت کم نظیری بیابد.
بنا به گفته ی ابن ابی اصیبعه وی را مؤلفات و مصنفات زیادی در پزشکی و فلسفه است و مطالعاتی عمیق در این دو علم کرده و بسیار ماهرانه شروحی چند بر کتاب های ارسطو و بقراط و جالینوس نوشته و در تصنیف کتب بسیار قوی بوده و بسیاری از مصنفات او مطالبی است که خود او گفته است.
ابوالفرج چنان که آمده معاصر شیخ الرئیس ابن سینا بود. شیخ درباره وی گفته: «کلمات و بیانات او در پزشکی بسیار خوب ولی آن چه که در فلسفه و منطق و طبیعیات گفته مورد انتقاد است».
ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء حکایتی از دو نفر طالب علم پزشکی که مسلمان و مشتاق تحصیل نزد وی بودند نقل کرده که نظر احترام آمیز ابوالفرج را به دیانت ها و شرع مذاهب می رساند.(2)
شیخ مطالب ابوالفرج را در پزشکی ستوده، لیکن در فلسفه و منطق و طبیعیات و ریاضی نسبت عدم بضاعت به وی داده (همان طور که شیخ درباره ی رازی نیز همین عقیده را داشته است). و گوید: بهتر آن بود که ابوالفرج در قاروره و براز نظر و از ادعای به حکمت صرف نظر کند. بدین مناسبت وقتی ابوریحان سؤالاتی برای شیخ فرستاد و شیخ جواب آنها را داد و کلماتی زشت و ناشایست به ابوریحان بنگاشت و ابوریحان آن ها را نپسندید، مطلب به ابوالفرج عرضه شد، وی (ابوالفرج) گفت: او (شیخ) شایسته ی سخنان ناهنجار ابوریحان بود، چرا که شخصی که مردم را بزرگ دارد، مردم هم او را بزرگ می شمارند و اگر اهانت روا دارد او را خوار می دارند. ابوریحان نیابت مرا نمود»(3).
بنا بر روایت ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء(4): از قول محمد بن محمد ابی طالب ابوالفرج شاگردانی پس از خود به جا گذاشته، به مانند ابوالحسین بن بطلان و ابن بدرج و هروی و بنوحیون و ابوالفضل کتیفات و ابن اثردی و عبدان و ابن مصوصا و ابن علیق که همه شاگردان او بودند.
«و ابوالخطاب گفت: در عصر و دوره ی ابوالفرج جمعی از اطباء مثل صاعدبن عبدوس و ابن تفاح و حسن طبیب وبنوسنان و نائلی که ابن سینا از او آموخته بود و ابو سعید فضل بن عیسای یمامی بودند.
«و برایم (ابن ابی اصیبعه) گفت: از جمله شاگردان او ابن سینا و ابوسعید فضل بن عیسای یمامی بودند. هم چنین عیسی بن علی بن ابراهیم بن هلال کاتب که گمان می کنم او را بکس می گفتند و علی بن عیسی کحال و ابوالحسین بصری و رجاء طبیب که از اهالی خراسان بود و زهرون همگی از ابوالفرج آموخته بودند».
آثار و مؤلفات وی طبق گفته ی ابن ابی اصیبعه، بالغ بر چهل و سه عدد می باشد که چهارده تای آن ها در فلسفه و بقیه در پزشکی است بدین شرح:
1) «تفسیر کتاب ابیذیمیای بقراط؛ 2) «تفسیر کتاب فصول ابقراط»؛ 3) «تفسیر کتاب طبیعه الانسان بقراط»؛ 4) «تفسیر کتاب الاخلاط ابقراط»؛ و از جالینوس 5) «تفسیر کتاب نبض صغیر»؛ 6) «تفسیر کتاب الفرق»؛ 7) «تفسیر کتاب صناعه الصغیره»؛ 8) «تفسیر کتاب اسطقسات»؛ 9) «تفسیر کتاب مزاج»؛ 10) «تفسیر کتاب قوی الطبیعیه»؛ 11) «تفسیر کتاب تشریح صغیر»؛ 12) «تفسیر کتاب العلل و الاعراض»؛ 13) «تفسیر کتاب تعرف علل الاعضاء الباطنیه»؛ 14) «تفسیر کتاب نبض الکبیر»؛ 15) «تفسیر کتاب الحمیات»؛ 16) «تفسیر کتاب بحران»؛ 17) «تفسیر کتاب ایام بحران»؛ 18) «تفسیر کتاب حیله البرء»؛ 19) «تفسیر کتاب تدبیر الاصحاء»؛ 20) «نتیجه و خلاصه کتاب های شانزده گانه (سته عشر) جالینوس»؛ 21) «شرح کتاب ثمار (نتیجه و خلاصه) حنین بن اسحق» (که در سال 405 هجری نوشته است)؛ 22) «کتاب نکته ها و نتیجه های طبی و فلسفی»؛ 23) ««مقاله ای در قوای طبیعی»؛ 24) «مقاله ای در بیان آن که برای هر خلطی داروئی است که آن را از بدن خارج می کند، ولی برای خون داروئی نیست که آن را خارج کند»؛ 25) «اوراقی در باب چشم»؛ 26) «مقاله ای در باب خواب و تمییز صحیح از سقیم بنا بر طریقه فلاسفه»؛ 27) «مقاله ای در باب آن که چه گونه پیش گو خبر از چیز گمشده می دهد و دلیل بر صحت آن چه از حیث شرع و چه از لحاظ پزشکی و فلسفه»؛ 28) «مقاله ای در شراب».
48- ابوسعید یمامی (یمانی)
وی از اطباء نامدار و منجمان بزرگ در دوران سلاطین آل بویه بود و نزد آنان مکانتی رفیع داشت. مولد و منشأ او بصره و با خلفای عباسی مستکفی و مطیع و طائع و ابن سینا معاصر بود.در زمان مستکفی به امر خلیفه مقرر شد که از اطبای بغداد یا بهتر گفته شود از کسانی که به پزشکی می پرداختند امتحان به عمل آید. خلیفه امرداد تا ابراهیم بن سنان که از هر نظر برای این امر واجد شرائط بود، کفایت امر را کند. ابراهیم از نظر کثرت مدعیان نادان ترسید و به بهانه ای از این کار شانه خالی کرد. آن گاه خلیفه امر کرد طبیبی که از هر حیث شایسته ی این امر باشد، پیدا کنند. پس از تفحص بسیار ابوسعید برای امتحان اطباء برگزیده شد.
ابوسعید مدتی در بغداد به امتحان اطباء پرداخت تا هر کس را اجازت دهد به پزشکی مشغول و آن ها را که اجازت ندهد از درمان منع گردند. پس از مدتی که ابوسعید با یک یک اطباء و متصدیان فنون طبی از آن جهت که پرده اسرار دریده نشود، با احترام سؤالات می کرد. نتیجتاً آن ها که از عهده سؤالات بر نمی آمدند، با زبان نرم و اندرز و نصیحت آن ها را می گفت که از پزشکی دست بردارند و آن ها که جواب سؤالات را می گفتند اجازت پزشکی می داد.
حکایات عجیب و غریب از امتحان پزشک نماها و اطباء غیر محق به پزشکی در کتب تواریخ آمده که با لطائف الحیل خود را در زمره پزشکان بغداد آورده بودند و مال و منال فراوان به دست آورده به چشم می خورد. منجمله علاف و خماری را حکایت کنند، که دست از کسب خود کشیده مدت ها به پزشکی می پرداختند. ابوسعید آن ها را با زبانی نرم قانع کرد که از پزشکی منصرف گردند، اولی را گفت که راه مکه در پیش گیرد، سپس به سیر آفاق و انفس بپردازد.
خمار را گفت: اگر به شغل خماری مشغول بودی آیا بهتر از این کار و اشتغال ذمه آن کمتر نبود؟ بهتر آن است که از شهر خارج شوی تا از دست گماشتگان خلیفه در امان باشی.
از این قبیل حکایات درباره ی امتحان اطباء در شرح حال ابوسعید در کتب تاریخ پزشکان بسیار آمده که ذکر همه آن ها باعث تطویل مقال گردد.
نتیجه ای که از این امتحان به عمل آمد آن که هشتصد جراح و طبیب اجازه ی جراحی و پزشکی یافتند. و برای هر صد نفر شخصی که از حیث علم و عمل بر آن ها برتری داشت رئیس آن دسته و برای هر ده نفر یک ناظر گماشت، که در مواقع بیماری های صعب العلاج به مشورت پردازند. به شرح ایضاً دستورهای دیگری در باب مشورت و عیادت و حق الزحمه صادر کرد و سپس مراتب را به اطلاع خلیفه رسانید. خلیفه مقرر کرد که در هر ماه هزار دینار به وی بپردازند. حکیم از گرفتن مقرری امتناع کرد و اذن خواست که به بصره مراجعت کند.
آن گاه ابوسعید به بصره آمد و به قول ابن القفطی بین 421 و 436 هجری در همین شهر وفات یافت. بعضی گفته اند وی هفت سال پس از ابن سینا (یعنی هفت سال پس از 427 هجری که همان سال 436 است) بدرود حیات گفته است.(5)
آثار و مؤلفات طبی وی به قرار زیر است: 1) رساله «امتحان الاطباء» که نتیجه امتحاناتی است که از اطباء کرده و برای خلیفه فرستاده است؛ 2) «شرح فصول ابقراط» در دو مجلد؛ 3) «شرح مسائل حنین» که در آن شرح درمان بیماری های عامه و خاصه هر شهر و هر مزاج درهر سن می باشد، که به تفصیل نگاشته است.
برای توضیح اضافه می شود که در تاریخ پزشکی اسلامی چهار نفر برای امتحان اطباء مأمور گردیده بودند بدین ترتیب:
1) سنان بن ثابت؛ 2) ابراهیم بن سنان؛ 3) ابن تلمیذ هبه الله؛ 4) ابوسعید یمامی.
49- ابن بختویه
ابوالحسن عبدالله بن عیسی بن بختویه طبیب و حکیمی فاضل بود و در اوائل مائه پنجم هجری در شهر واسط (6) مجلس درس پزشکی و حکمت داشت. از آن گذشته در این شهر به درمان بیماران می پرداخت. وی علاوه بر پزشکی خطیب کم نظیری بود و منصب خطابت داشت.از خصائص پزشکی ابن بختویه آن که علاوه بر اطلاعات وسیع در پزشکی به کتب متقدمین بصیرت کامل داشت.
تاریخ تولد و وفات وی به دست نیامد فقط آن چه که مسلم است تا سال 420 هجری حیات داشته است.
مؤلفات وی در پزشکی عبارتند از: 1) «کنزالاطباء» که در مقدمات پزشکی می باشد و برای پسرش به سال 420 هجری نگاشته؛ 2) «الزهد فی الطب» (کتاب ...)؛ 3) «کتاب القصد الی معرفه الفصد»(7)
50- ابوالحسین فارسی
وی از اطباء مائه پنجم هجری قمری است، که تحصیلات طبی را در فارس نزد پزشکان زمان آموخت و در همین سرزمین سالیان دراز به پزشکی اشتغال ورزید. تاریخ تولد وی به دست نیامد.فارسی در خدمت بهاءالدوله دیلمی مقامی بس ارجمند داشت و در زمره ی اطباء وی منسلک سپس طبیب خاص وی شد. وی علاوه بر پزشکی در ادب و کتابت نیز دستی به سزا داشت که امر کتابت بصره به وی تفویض شد. به شرح ایضاً در خدمت خلفاء عباسی نیز بسیار محترم بود.
وی را کتابی در کلیات پزشکی است که ظاهراً به اتمام نرسیده است.
وفاتش پس از مرگ بهاء الدوله بود، بدین معنی که پس از بهاءالدوله در قید حیات بوده است.(8) گر چه تاریخ قطعی وفاتش صریحاً در کتب نیامده، ولی از خلال صحائف بعضی از کتب تواریخ پزشکی چنین مستفاد می گردد، که تا حدود سال 430 هجری قمری حیات داشته است.
51- ابن بطلان طبیب بغدادی
مختاربن حسن بن عبدون بن سعدون بن بطلان طبیبی ترسا و کنیه اش ابوالحسن بود. وی از اطباء به نام قرن پنجم هجری و در بغداد متولد شد و در حکمت و پزشکی هر دو دستی به سزا و به علاوه در درمان بیماری های بسیار مهارت داشت و در بیمارستان عضدی خدمت می کرده است. استادش در حکمت ابوالفرج عبدالله بن طبیب و در پزشکی ثابت بن ابراهیم بن زهرون حرانی است.تاریخ تولد وی به درستی به دست نیامد اما تاریخ وفاتش پس از سال 445 هجری و به قول نامه دانشوران سال 461 هجری بوده.
وی را با این رضوان طبیب مصری مناقشات قلمی بود، تا آن که برای رد بر اقوال و نظرات ابن رضوان سفری به مصر کرد (439هجری).
از آن نظر که کتب و آثار وی در پزشکی اسلامی مخصوصاً در شرق قلمرو اسلام بسیار مؤثر بوده نام وی در این مبحث آمد.
ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء شرحی وافی از دانش و اخلاق و مسافرت های و مناقشات و رد وی بر ابن رضوان آورده که بسیار شیرین است(9).
وی از مصربه قسطنطنیه رفت و یک سال در این شهر بماند. در این زمان بیماری وبا در آن جا بروز کرد. ابن ابی اصیبعه گوید: «خط ابن بطلان را دیدم که درباره ی بیماری وبا و شرح آن کشتاری که شده و سرایت بیماری به عراق و فقدان دانشمندان نقل نموده است»(10).
ابن بطلان را قریب سیزده کتاب و رساله و مقاله است. آثار طبی وی به قرار ذیل است:
1) «تقویم الصحه»؛ 2) مقاله ای «در خوردن داروی مسهل»؛ 3) مقاله ای «در کیفیت و ورود غذا در بدن و هضم آن و خروج فضولات و خورانیدن داروی مسهل و ترکیبات آن ها»؛ 4) مقاله ای «در بیان تغییر روش اطباء از روش قدیم که با داروهای گرم امراض فالج و استرخاء و لقوه را معالجه می کردند و امروز با داروهای سرد معالجه می کند و برخلاف مندرجات قرابادین ها و کناش هاست» و آن که پزشکان عراقی هم از آن ها تبعیت کرده اند و این امر از اوائل سال 337 هجری تا سال 445 هجری به تدریج عملی شده است - این مقاله را ابن بطلان در سال 445 هجری در انطاکیه (یعنی سال بنای بیمارستان انطاکیه) تهیه کرده است؛ 5) «المدخل الی الطب»؛ 6) «دعوه الاطباء» (کتاب ...) که آن را برای امیرابونصراحمد بن مروان نصیرالدوله تألیف کرده است. ابن ابی اصیبعه گوید: که خط ابن بطلان را در آخر این دیده ام که نوشته بود:
من یوانیس طبیب معروف به مختاربن حسن بن عبدون هستم که در دیر ملک متبح قسطنطین (در حوالی قسطنطنیه) در آخر ماه ایلول سال 365 هجری) از آن فراغت یافتم؛ 7) «وقعه الاطبا»؛ 8) مقاله ای «در درمان کودکی که سنگ کلیه داشته باشد»؛(11) بقیه آثار وی در حکمت و سایر علوم است.
52- ابو علی بن زرعه (ابن زرعه)
ابوعلی عیسی بن اسحق بن زرعه بن مرقس بن ذرعه بن یوحنا از اطباء و حکماء اواخر سده ی چهارم و اوائل سده ی پنجم هجری است.تولدش در ذیحجه سال 370 هجری در بغداد و وفاتش به سال 448 هجری اتفاق افتاد.
وی از آن دسته از اطباء و حکماست که در منطق از معاصران خود برتر بوده و به قول ابن ابی اصیبعه از پیشوایان علم منطق و فلسفه و یکی از مترجمان درجه اول بوده است.
ابن زرعه تحصیلات خود را در بغداد شروع کرد و با یحیی بن عدی دوستی داشت.
ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء ضمن زندگی و تحصیل و رویه پزشکی و اخلاق و رفتار وی مطالبی آورده و می نویسد: که وی مردی لاغر اندام و تند مزاج ولی خوش مشرب و خوش صحبت و همیشه به تدریس و تصنیف و ترجمه مشغول بود...». ضمناً او (ابن ابی اصیعه) متذکر گردیده که از خصائص ابن زرعه آن که به تجارت مشغول بود و صاحب مال زیاد گردید که بر اثر سعایت دشمنان اموالش را مصادره کردند و نتیجتاً بر اثر تندی مزاج و بدی غذا و ناراحتی روحی و کدورت خاطر ضعف بر او مستولی و به بیماری حادی منتج به فالج گردید. اطبائی به مانند ابن بکس و ابن کشکرایا و دیگران در خانه اش جمع شدند، تا او را معالجه کنند. آنان پس از مدتی از معالجت وی مأیوس شدند و به سال 448 هجری وفات یافت.
آثار و مؤلفاتش بیشتر در فلسفه و حکمت و منطق می باشد. تألیف طبی از وی در تواریخ دیده نشد.
53- علی نسائی
وی از شاگردان ابن سینا و مولدش سده پنجم در نسا و از اطباء سده ی پنجم هجری است.«ناصر خسرو در سفر خود در سال 437 در سمنان استاد علی نسائی را ملاقات کرده و گفته که شاگرد ابوعلی سینا بوده و مردم نزد او حساب و پزشکی و اقلیدس می خواندند و زبان او فارسی به زبان اهل دیلم بوده است» (نقل از سفرنامه ی ناصر خسرو صفحه 11 شاهکارهای ادبیات ایران).
54 - ابوحرب طبیب غزنوی
(ابوحارث) وی از اطباء مائه پنجم هجری قمری است، پزشکی را نزد اطباء خراسان آموخت و طبیب (حکیم باشی) سلطان محمود غزنوی بود.تاریخ تولدش به دست نیامد.
وی در دربار سلطان محمود و پس از وی نزد فرزند مسعود فرخ زاد طبیب دربار بود و با کمال عزت زندگانی می کرد و به درمان و حفظ صحت آنان مشغول بود. همین نزدیکی سبب شد که بعضی از وزرای پادشاهی بر وی حسد برند و او را به دوستی طغرل که قاتل عبدالرشید بن محمود بود متهم کردند، لذا فرخ زاد امر به قتل ابوحرب داد و این واقعه در سال 444 (یا 445) افتاق افتاد.
وی را تألیفی در «حفظ صحت» می باشد که به نام سلطان مسعود غزنوی نوشته است.
55- ابوعبدالله معصومی اصفهانی
محمد بن عبدالله بن احمد فقیه از اهل اصفهان و از حکماء و اطباء قرن چهارم هجری قمری بود. تاریخ تولدش به دست نیامد ولی از قرائن چنین مستفاد می گردد که در اواخر سده ی چهارم در اصفهان تولد یافته است.وی مردی فقیه و حکیم و از شاگردان شیخ بود. در جوانی به تحصیل ادب و فقه و علوم عقلیه پرداخت. چون شیخ به اصفهان رفت ابو عبدالله به خدمتش رسید و به تکمیل فلسفه و حکمت و علوم عقلی پرداخت. شیخ جواب سؤالات ابوریحان را به وی واگذار می کرد، که شرح این سؤالات و اجویه بسیار مفصل و شیرین و تمام در باب علوم عقلیه می باشد. در کتب تواریخ آمده که شیخ فرمود: مقام معصومی نزد من بدان نسبت است که ارسطو به افلاطون.
به هر حال شهرت وی بیشتر در حکمت و فلسفه و علوم عقلی است و پزشکی را مادون شهرت خود می دانسته و بیشتر به تدریس حکمت الهی و قفه صرف وقت می کرده است.
معصومی بیشتر عمر را در اصفهان به سر برده است. از وی یک اثر طبی در کتب تواریخ دیده می شود ولی آثاری در علوم فلسفی و حکمتی و عقلی مخصوصاً در مورد جواب سؤالات ابوریحان بیرونی در کتب آمده است در نامه دانشوران جلد ششم چاپ دوم از صفحه 165 تا 226 که تحت نظر مرحوم حاج میرزا ابوالفضل ساوجی پدر دانشمند معاصر مرحوم ذبیح الله بهروز تهیه شده، تمام آن ها ذکر گردیده است.
وفات معصومی به سال 450 هجری و به قول قطب الدین لاهیجی به دست سلطان محمود غزنوی به قتل رسیده است؟.
تنها اثر طبی که به نام اوست کتابی در «حفظ الصحه» می باشد.
56- ابن ابی صادق نیشابوری
ابوالقاسم عبدالرحمن بن علی بن احمد بن ابی صادق نیشابوری از اطباء قرن پنجم هجری و اهل نیشابور و طبق گفته ی قطب الدین لاهیجی و ابن ابی اصیبعه شاگرد شیخ الرئیس و مردی باهوش و خوش قریحه و در پزشکی و حکمت فاضلی بارع و ماهر بود. در کسب موضوعات و امور طبی ولع غریبی داشت، مخصوصاً درباره کتب جالینوس جد و کوشش بی نظیر مبذول می داشت، تا مشکلات آن ها را حل کند و اسرار صنعت پزشکی را به دست آورد. طبیبی فصیح و بلیغ بود و آن چه که از کتاب های جالینوس تفسیر کرده در نهایت اتقان و استحکام می باشد.پس از مدتی که ابن ابی صادق به پزشکی و درمان در ایران مخصوصاً در خراسان پرداخت، به هنگام پیری از پزشکی منصرف گردید و انزوا اختیار کرد. در آن روزگار محمد بن منصور کندری عمیدالملک وزیر رکن الدین طغرل بیک سلجوقی را قولنجی روی داد. کندری اسب مخصوص خود را با غلامانی چند در پی آن حکیم فرستاد. حکیم بر اثر پیری و رنج راه بیمار شد و در هشتاد سالگی در گذشت.
تاریخ تولد وی به دست نیامد، ولی وفاتش پس از سال 460 هجری بوده است. وی استاد سید اسماعیل جرجانی بود.
مؤلفات و آثار وی به شرح زیر است:
1) «تلخیص منافع الاعضاء جالینوس». ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء آورده که نیشابوری در کتاب «منافع الاعضاء» جالینوس بسیار سعی کرد و در تلخیص آن جد وافی کرده و تفسیر او را دیده ام که در ابتدای آن گوید: «ما معانی کتاب جالینوس را در این کتاب آزاد کرده و از قید و بند بیرون آورده و اضافات آن را حذف و متفرعات آن را جمع کرده و مطالبی که از سایر کتاب های جالینوس که لازم بود در آن اضافه کرده ایم. چنان که مطالب مفیدی از کتب سایرین نیز بر آن اضافه کرده ایم و هر مقاله را به صورت مجلس درسی مرتب ساختیم و در آخر هر مقاله که احتیاج به توضیح و تشریح داشت بدان ملحق کردیم. تشریح هر عضو را جزء به جزء بیان داشتیم به قسمی که منافع آن عضو بر طبیب و بر خواننده روشن گردد».
ابن ابی اصیبعه گوید: «خط و امضای ابن ابی صادق با عبارت ذیل نوشته شده: مقابله آن را تمام کرده صحیح است انشاءالله و اعتماد به آن هست»؛ 1) شرح کتاب «المسائل فی الطب» تألیف حنین بن اسحق؛ 2) شرح کتاب «فصول بقراط» - ابن ابی اصیبعه گوید: «خط ابن ابی صادق بر این کتاب در سال 460هجری برای کسی که برایش تدریس کرده دیده می شود»؛ 3) شرح کتاب «تقدمه المعرفه بقراط» - نسخه ی خطی این سه کتاب در کتاب خانه ی ملی پاریس موجود است؛ 4) «کتاب جواب های ایرادات محمد زکریای رازی است که بر جالینوس وارد ساخته».
57- ابو عبید عبدالواحدبن محمد الجوزجانی
وی از اهل جوزجان بود و در فنون حکمت و فقه بیشتر از پزشکی تبحر داشت. جوزجانی شاگرد شیخ الرئیس بود و زمانی که شیخ منطق و مجسطی تعلیم می داد به مجلس درس استاد حاضر می گردید.چنان که در مبحث شیخ آمد وی (جوزجانی)(12) در جرجان به شیخ پیوست و قریب بیست و پنج سال به خدمت و منادمت شیخ مشغول بود، تا آن که شیخ در همدان وفات کرد.
جوزجانی شرح حال شیخ را از گرگان تا روز وفاتش به رشته ی تحریر در آورد و در جمیع مسافرت ها مصاحب شیخ بود. طی این مدت جوزجانی در تحریر و کتابت بعضی از مؤلفات شیخ کمک کرده است. آن گاه که شیخ در زمان شمس الدوله به منصب صدارت رسید، جوزجانی از شیخ خواست که کتب ارسطو را شرح کند. شیخ به واسطه ی مشاغل دیوانی و فقدان فراغت از این کار سر باز زد و گفت: اگر خواهی کتابی در حکمت بنویسم بدون نقل نظرهای دیگران و مخالفان خواهم نوشت. جوزجانی ابن سینا را بدین کار تشویق کرد. آن گاه شیخ طبیعیات شفا و پس از مرگ شمس الدوله باز به درخواست جوزجانی شیخ کتاب را تمام کرد. چون طبیعیات و الهیات تمام شد شیخ به نگارش منطق الشفا پرداخت. زمانی که شیخ از همدان به اصفهان رفت، جوزجانی همراه وی (شیخ) بود.
وفات جوزجانی به سال 438 (قریب 10 سال پس از وفات شیخ) اتفاق افتاد.
جوزجانی در جمع آوری شفا با استاد معاونت و مشکلات قانون را تفسیر و حل می کرد و بر رساله «حی بن یقطان» شرحی مبسوطی نوشته است.
58- ابن دینار
وی از اطباء سده ی پنجم هجری بود و در دوران امیر نصیر الدوله بن مروان در میا فارقین به پزشکی اشتغال و در این علم بسیار تسلط داشت.از شرح حال و تاریخ تولد و وفات وی چیزی به دست نیامد.
او را تألیف طبی است به نام «اقرابادین».
ابن دینار همان طبیبی است که شراب معروف به نام خود را ترکیب کرده که آن را «شراب دیناری» می نامیدند و در کتاب خود آن را عنوان کرده و متذکر شده خود آن را ساخته است.
59- ایلاقی
ابوعبدالله شرف الدین محمد بن یوسف مشهور به ایلاقی از اطباء سده ی پنجم هجری و از شاگردان شیخ الرئیس می باشد.تاریخ تولد و وفات وی به دست نیامد.
وی را دو تألیف طبی است: 1)«اختصار کتاب قانون شیخ» معروف به «شرح ایلاقی»؛ 2)«کتاب الاسباب و العلامات».
60- ابوالعلا صاعدبن الحسن
وی از اطباء ممتاز سده ی پنجم هجری و محل اقامتش به رهبه(13) بود.تاریخ تولد و وفاتش به دست نیامد. اثر طبی وی به نام «التشویق الطبی» است که در شهر رهبه در رجب سال 464 تألیف کرده است.(14)
61- ابن جزله
یحیی بن عیسی (ابوعلی) یا علی بن عیسی بن جزله (ابوالحسن) کاتب بغدادی، از پزشکان دانشمند تمدن اسلامی و در زمان مقتدی خلیفه می زیسته است.در بغداد در محله ی کرخ متولد شد. ابتدا مسیحی سپس مسلمان گردید. آن گاه که اسلام آورد مدتی کاتب ابوعبدالله قاضی القضاه دامغانی و بعداً به دارالانشاء مقتدری راه یافت.
تاریخ تولد وی به دست نیامد ولی تاریخ وفاتش پس از به خلافت رسیدن مقتدی (یعنی سال 467 هجری قمری) است. حاجی خلیفه سال فوت وی را 493 هجری نوشته است. عده ای سال فوت وی را از تاریخ بالا (467) نوشته اند. که ناصواب می باشد.
وی طبیبی بسیار رؤف و مهربان و مخصوصاً نسبت به بیماران فقیر بی اندازه با محبت بود و آنان را رایگان درمان می کرد و به آن ها دارو و غذای رایگان می داد.
وی را آثار و مؤلفاتی بدین شرح است: 1) کتاب «تقویم الابدان» که برای مقتدی خلیفه نوشته است. در این کتاب به مانند کتاب های زیج نام بیماری ها را به صورت جدول آورده است؛ 2) کتاب «منهاج (منهج) البیان فیما یستعمله الانسان» در این کتاب گیاهان نو نباتات طبی را به ترتیب حروف تهجی متذکر گردیده و آن را نیز برای مقتدی خلیفه نوشته است؛ 3) کتاب «الاشاره فی تلخیص الاعباره» و آن چه از قوانین طبی را باید مورد عمل قرار داد - این کتاب در تدبیر صحت (بهداشت) و حفظ بدن است که خلاصه تقویم الابدان می باشد؛ 4) «رساله ای در مدح طب» و آن که موافق شرع است و رد بر کسانی که بر او طعن زده اند؛ 5) «رساله ای است که پس از اسلام آوردن به الیا لقس نوشته» - این رساله به سال 466 تألیف گردیده است.
62- ابوالفرج بن ابی سعید یمامی
وی فرزند ابوسعید یمامی (طبیب مشهور و ممتحن اطباء بغداد) و از پزشکان سده ی پنجم هجری و طبیبی حاذق و حکیمی بارع بود.تاریخ تولد وی به دست نیامد.
ابن ابی اصیعه گوید: «... ابوالفرج ابن سینا را ملاقات کرده و با او مکاتباتی داشته که بین آن دو رد و بدل شده که در زمینه پزشکی و فلسفه بوده است. از آثار معروف او رساله ای است که در امور طبی بین او و شیخ مبادله شده است».
مولد و منشأ وی بصره بود و نزد پدرش ابو سعید پزشکی و حکمت را آموخت و به رتبه و مقامی منیع رسید.
در شرح حال وی آمده آن گاه که شیخ الرئیس ابن سینا با علاءالدوله دیلمی به اهواز آمده، ابوالفرج اقامت شیخ را در اهواز مغتنم شمرده در پزشکی نظری و علمی از شیخ سؤالاتی کرده و شیخ جواب هائی داده است. ابوالفرج این سؤالات واجوبه را مرتب ساخته و بر آن اضافاتی نگاشته که در میان اطباء مشهور بوده و از آن بسیار نقل شده است. ایضاً کتابی از وی است که در آن درمان همه ی بیماری هائی که مورد اختلاف آراء اطباء و اختلاف امزجه باشد نگاشته شده است.
تاریخ وفات وی به قولی ده سال پس از وفات شیخ الرئیس است.(15)
ولی این تاریخ صحیح به نظر نمی رسد و قاعدتاً باید وفات وی چندی سال پس از 436 که سال مرگ پدرش بوده باشد.
63- ابونصر یحیی بن جریرطبیب تکریتی (16)
وی از اطباء سده ی پنجم هجری و به قول ابن ابی اصیبعه تا سال 472 هجری در قید حیات بوده.وی را مؤلفاتی طبی به شرح زیر است: 1)«کتابی در منافع و مضار جماع»؛ 2)«رساله ای در منافع ورزش» که به اسم کافی الکفاه ابونصر محمدبن جهیر نوشته است».
64- فضل بن جریر تکریتی
فضل به مانند برادرش یحیی طبیب امیر نصیرالدوله بن مروان بود و از اطباء سده ی پنجم هجری است.تاریخ تولد و وفات وی به دست نیامد. وی طبیب امیرنصیرالدوله بن مروان بود و به نظر می رسد تا سال 476در قید حیات بوده است.
ابن ابی اصیبعه تألیفی از وی در عیون الانباء آورده و آن مقاله ای است در «نام بیماری ها و انتشار آن ها» که برای یکی از دوستانش به نام یوحنا بن عبدالمسیح نوشته است.
65- ابوالخیربن ابی الفرج النصرانی
وی از اطباء سده ی پنجم هجری است. در پزشکی و جراحی در دوران خود مشهور بود، ولی در مراتب علمی اشتهار چندانی نداشت.وفاتش به سال 443 در بغداد اتفاق افتاد.
تألیفی از وی در کتب تواریخ دیده نشد.
66- ابن الواسطی
وی از اهل بغداد و طبیب المستظهربالله (بیست و هفتمین خلیفه عباسی 478-512)و از اطباء اواخر قرن پنجم و اوائل مائه ششم هجری و شهرتش به واسطه درستی و امانتش بود.تصنیف یا تألیفی از وی مشاهده نشد. تاریخ تولد و وفاتش دقیقاً به دست نیامد، اما آن چه که مسلم است در زمان مستظهر در قید حیات بوده.
از وی سخنانی درباره ی پزشکی سلاطین آمده و نیز در دستورهائی در باب استمعال دارو به یادگار مانده است.(17)
67- ابوالخیر حسن بن سواربن باباءبن بهنام (ابن الخمار)
از اطباء به نام قرون چهارم و پنجم هجری و در بغداد در ربیع الاول سال 331 هجری متولد گردیده است.(18) در بغداد به آموختن حکمت و پزشکی و آن گاه به ترجمه کتب از یونانی به سریانی پرداخت ابوالخیر مردی مسیحی بود.وی در دوران خود از اطباء و حکماء بسیار مشهور بود. ابتدا در بغداد می زیست، سپس ابوالعباس مأمون، خوارزمشاه وی را به گرگانج خواست و در سلک دانشمندان دربار این پادشاه منسلک گردید، که با جمع دیگری از دانشمندان در این شهر بود و به نام این پادشاه رساله ای نوشته است. آن گاه که سلطان محمود غزنوی او را با چند نفر از حکماء دیگر از دربار خوارزمشاه خواست، وی به غزنین رفت و از مقربان سلطان محمود غزنوی گشت. سلطان غزنوی وی را به اسلام دعوت کرد ولی او نپذیرفت. اما روزی آن حکیم از دبستانی می گذشت طفلی در آن دبستان با صدای بلند قرآن کریم تلاوت می کرد تا به این آیه رسید:« الم احسب الناس ان یقولوآمنا و هم لایفتنون»(19) ابوالخیر را از شنیدن این آیه حالش دگرگون گردید و شب رسول اکرم (ص) را در خواب دید که وی را خطاب می کند: که ای ابوالخیر تو با مقام علمی که داری منکر نبوت منی؟ سپس ابوالخیر در 102 سالگی مسلمان گشت.
وی با علماء و فقها و دانشمندان بسیار پسندیده رفتار می کرد. اگر زاهدی او را دعوت می کرد پیاده به خانه ی اون می رفت و از وی عیادت می کرد. و اگر پادشاه یا رجل بزرگی از او دعوت می کرد با جلال و شوکت نزد آنان می رفت و گاه اتفاق می افتاد که با سی صد غلام ترک در حالی که غلامان سوار بر اسبهای قوی هیکل بودند و اطراف او را می گرفتند حرکت می کرد.
ابوالحسن علی بن رضوان در مورد ابوالخیر در کتاب (حل شکوک رازی) که بر کتاب جالینوس است گفته: حسن بن بابا معروف به ابن الخمار در عصر ما در عظمت و بزرگی به درجه ای عالی رسیده است.
علت مرگ او بر اثر رم کردن اسب وی از شتری شد، بدین معنی که سلطان ابراهیم غزنوی مرکوب خاص خود را برای وی فرستاد که از او عیادت کند. ابوالخیر سوار بر شتر گشت و چون از بازار کفشگران بغداد می گذشت، مرکوب رم کرد، وی را بر زمین انداخت و در دم کشته شد.
ابوالخیر صاحب خلقی جمیل و صفاتی ملکوتی و خوش سیرت و نیکو فطرت بود. وقتی به عیادت بیماری فقیر می رفت بدون تجمل و خدم بود و در محنه (از شهرهای عراق عرب) فوت و مدفون گردید.
وی بیش از صد سال عمر نمود. وفاتش به سال 440هجری قمری است.
مؤلفات وی در پزشکی عبارتند از:
1)«مقاله ای در امتحان اطباء» - که آن را برای ابوالعباس مأمون خوارزمشاه نوشته است؛ 2)«کتابی در خلق و ترکیب اعضاء آن» (در چهار مقاله)؛ 3) «کتابی در تدبیر صحت پیران به طریق سؤال و جواب» (در بیست و شش باب) که در ابتدای آن نوشته که حنین بن اسحق آن را به سریانی تألیف کرده و از کلمات جالینوس و روفس حکیم در اداره و تدبیر پیران آن چه را که لازم است جمع کرده و سپس خود به آن اضافاتی کرده و به طریق سؤال و جواب می باشد؛ 4)«کتابی در بررسی آن چه بین یحیی بن عدی (ابوزکریا) و ابواسحق ابراهیم بن بکوس (بکس) جریان داشته» در توضیح از خواص آتش و فساد رأی ابوسلیمان محمد بن طاهر درباره ی اسطقسات؛ 5)«مقاله ای در بیماری صرع؛ 6)«کتابی در باره ی تبها»؛ 7)«رساله ای در ادویه قلبی»؛ 8)«مقاله ای در خواص داروهای گوارشی جالینوس»؛ 9)«کتاب الحوامل».
ابن ابی اصیبعه تعدادی کتاب و مقالات دیگر از وی در عیون الانباء آورده که در باب فلسفه و حکمت و منطق است که عده آن ها قریب ده می باشد. منجمله کتاب یا رساله تقسیمات ایساغوجی وقاطیغوریاس تألیف الینوس اسکندرانی که ابن الخمار از سریانی به عربی ترجمه کرده و بر آن حاشیه زده است. ابن ابی اصیبعه گوید: من این کتاب را به خط حسن بن سوار نقل کرده ام.
وی را شاگردان فراوانی بود. منجلمه ابوالفرج بن هندو و ابوالفرج بن طبیب که هر دو از اطباء به نام بودند.
68 - زاهد العلماء
ابوالحسن سعید بن هبه الله بن الحسین طبیبی مسیحی نسطوری از اطباء بیمارستان عضدی و طبیب مخصوص رکن الدوله و معاصر خلفای عباسی المقتدی به امرالله و پسرش المستظهر بالله بود و سمت حکیم باشی آنان را داشت.برادرش مطران نصیبین و معاصر نصیر الدوله بن مروان سازنده بیمارستان میافارقین بود.
تاریخ تولدش شب شنبه بیست و سوم جمادی الثانیه سال 436 هجری است.(20)
وی از شاگردان ابوالعلاء بن تلمیذ و ابوالفضل کتیفات و عبدالله کاتب بود.
ابن ابی اصیبعه قول دیگری در کتاب خود آورده که وی طبیب بیمارستان عضدی بود و در این بیمارستان به کسانی که امراض صفراوی داشته سرکشی می کرده است و مجدداً وفاتش را به سال 495 هجری آورده است(21).
مؤلفات طبی وی به شرح زیر است: 1)«المغنی فی الطب» که آن را برای المقتدی بامرالله تألیف کرده است؛ 2) «مقاله ای است در توصیف و کیفیت ترکیب داروها که در کتاب مغنی بدان اشاره نموده است»؛ 3)«کتاب خلق الانسان»؛ 4) «کتابی درباره ی یرقان»؛ 5)«مقاله ای است در تحدید مبادی الفاط در گفتارها و شماره ی آن ها و جواب هائی که در مسائل طبی از او پرسیده اند»؛ 6)«کتاب الاقناع»؛ در پزشکی که کتاب مفصل و مطولی بوده»؛ 7)«التلخیص النظامی»؛ 8)«مقاله ای در بیان حدود و فروق»؛ 9)«مقاله ای در ترکیب داروها».(21)
69- ابوالخطاب محمد بن محمد الطبیب
وی از اهل بغداد بود و نزد ابوالحسن سعید بن هبه الله تحصیل پزشکی کرد.ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء گوید: «... وی در پزشکی و درمان ممتاز بود و خط او را در کتابی که نزد او خوانده بودند دیده ام، ولی در صحبت کردن به عربی آهنگ بسیار داشت که دلالت می کرد که در عربیب کار نکرده و تاریخ آن کتاب نهم ماه رمضان سال 500هجری قمری بود.(22)
اثر طبی وی به نام «شامل» می باشد که مشتمل به سه مقاله است.(23)
تاریخ وفات وی پس از سال 500 هجری قمری است.
70- بلمظفر
نصربن محمود معروف به بلمظفر از اطباء سده ششم هجری است. استادش در پزشکی ابن عینی زربی بود.تاریخ دقیق تولد و وفات وی به دست نیامد.
ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء آورده که: خط بلمظفر طبیب را در آخر تفسیر اسکندر افرودیسی در باب کتاب «کون و فساد ارسطو» دیدم که نوشته بود که نزد علی بن العین رزبی درس خوانده ام. تاریخ آن کتاب در شعبان سال 534بود».(24)
تألیف طبی وی به نام «مختارات» می باشد.
71- ابن صلاح همدانی
احمد بن محمد مکنی به ابوالفتوح و ملقب به نجم الدین و مشهور به ابن الصلاح از پزشکان ایرانی الاصل و از اطباء قرون پنجم و ششم هجری قمری است. وی تحصیلات خود را در ایران و سپس در بغداد دنبال و نزد حکماء و اطباء آن دوران تلمذ کرد. سپس به موصل رفت و نزد نورالدین محمود بن عمادالدین زنگی به ماند و از این پادشاه احسان فراوانی دید. بعد به دمشق رفت و در آن جا بود تا وفات یافت.وفاتش به سال 540هجری و به قولی 448 هجری اتفاق افتاد.
آثاری که از وی در فهرست ها آمده عموماً در ریاضی و حکمت و طبیعی می باشند که مهم ترین آن ها «شرح کتاب شفاء ابن سینا» است.
72. ابن هبل
ابوالعباس احمد بن مهذب الدین ابوالحسن علی بن احمد بن هبل از اطباء قرن ششم هجری قمری است که در پزشکی نیز دستی داشت، اما امتیاز وی بیشتر در ادب است. وی فرزند مهذب الدین بود.تولدش روز جمعه بیستم جمادی الثانیه سال 548 هجری قمری است.(25)
تاریخ وفاتش معلوم نشد و تألیف طبی نیز از او مشاهده نگردید.
73- ابن عین زربی
موفق الدین ابونصر عدنان بن منصور از اهالی عین زربه(26) و از پزشکان مائه پنجم و ششم هجری قمری است.تاریخ تولد وی به دست نیامد.
وی تحصیلات طبی را در بغداد به اتمام رسانید و در این شهر به پزشکی پرداخت به علاوه در نجوم و فلسفه نیز صرف وقت کرد. اما در بغداد با بودن پزشکان ماهر نتوانست مرجعیت یابد. لذا راه مصر در پیش گرفت و در اندک مدتی توانست به دربار خلیفه علومی مصر الظافر بامرالله ابومنصور اسمعیل بن الحافظ لدین الله راه یابد و همین امر باعث شهرت کم نظیری برایش شد که به درمان خلیفه و سایر اعیان و اشراف پرداخت.
وفاتش به سال 548هجری قمری در دولت الظافر بامرالله در مصر اتفاق افتاد.
آثار و مؤلفات وی به قرار زیر است: 1)«کتاب الکافی» که در سال 510 هجری قمری در مصر تألیف کرده و تا سال 547به تکمیل آن پرداخته است؛ 2)«شرح کتاب صناعت صغیر جالینوس»؛ 3)«مجربات متفرقه» به شکل کناش»؛ 4)«مقاله ای در سنگ ها»؛ 5)«رساله در تعذر وجود طبیب فاضل و نفاق جاهل».
74- ابوالقاسم هبه الله بن الفضل الطبیب البغدادی
از اطباء سده ی ششم هجری قمری است که در بغداد پزشکی می کرده و در چشم پزشکی بصیرتی کامل داشت.تاریخ تولدش معلوم نشد. وی را با ابوالبر کات سازنده معجون «برشعثا» الفت و موانست بود.(27)
وی را مؤلفاتی طبی به شرح زیر است:
1)«کتاب فی الطب» که به طریق سؤال و جواب تألیف کرده؛ 2)«تعالیق فی الطب».
آن گاه که متقی خلیفه ی عباسی سپاهی برای مقابله با پادشاه سلجوقی در بغداد متمرکز کرده بود، وی (ابوالقاسم) در بغداد می زیست. وفاتش به سال 558 هجری قمری است.
75- امین الدوله
موفق الدین (موفق الملک) ابوالحسن هبه الله بن ابی العلاءصاعدبن التلمیذ ملقب به امین الدوله و مشهور به ابن تلمیذ بود. او طبیبی نصرانی و خواهر زاده ی معتمدالملک ابوالفرج و از اطباء سده ی ششم هجری و از قسیسین (کشیشان) نصارای بغداد که دوران عده ای از خلفای عباسی به مانند قائم و مقتدی و مستظهر و مسترشد و راشد و مقتفی و مستنجد را درک کرده و از این دو خلیفه آخر وظیفه دریافت می کرده است.ابن تلمیذ از اطباء بیمارستان عضدی (یا رئیس بیمارستان) بود. تاریخ تولدش در 466 هجری و استادش در پزشکی ابوالحسن هبه الله بن سعید بود.
ابن تلمیذ در پایان عمر مسلمان گردید.
ابن تلمیذ قبل از اقامت در بغداد به ایران سفر کرده و زبان پارسی و سریانی و عربی را آموخت و مدتی در ایران رحل اقامت افکند. طبیبی خوش قریحه و خوش خط بود و زبان های فارسی و سریانی و عربی را خوب می دانست و اهل ترسل بود. منزلش در بغداد در بازار عطر فروشان جنب دروازه ی بغداد و نزدیک نظامیه بود.
ابن اصیبعه گوید: نامه های منشیانه او را بسیار دیده امد که در یک جلد ضخیمی بود و محتوی بر مراسلات و انشاء بسیار است...».(28)
بین ابن تلمیذ و ابوالبرکات بغدادی دشمنی و کینه وجود داشت. ابن ابی اصیبعه داستان ها و حکایاتی از درمان و معالجات عجیب و غریب در شرح حال وی (ابن تلمیذ) آورده است که ذکر همه ی آن ها باعث تطویل مقال گردد. وفاتش در 28 ربیع الاول سال 560 هجری قمری در نود و چهار سالگی در بغداد اتفاق افتاد. ابن تلمیذ از آن دسته از اطباء تمدن اسلامی است که حقی عظیم به پزشکی اسلامی دارد و از خود آثار بزرگ به یادگار گذارده است.
آثار و مؤلفات طبی ابن تلمیذ به گفته ی ابن ابی اصیبعه به قرار زیر است:
1)«اقرابادین» که در بیست باب است. این کتاب مشهورترین تألیف وی می باشد و در جمیع فهارس از آن نام برده شده است. ابن تلمیذ پس از تألیف این کتاب قربادین سهل بن شاپور را که تا آن دوران مرجع اطباء بود، از رواج و رونق انداخت؛ 2)«قرابادین موجز» که کتابی مختصر و بیمارستانی و مشتمل بر سیزده باب است؛ 3)«مقاله امینیه» که درباره ی داروهای بیمارستان هاست؛ 4)«منتخبات کتاب حاوی رازی»؛ 5)«منتخباتی از کتاب مسکویه در نوشابه ها»؛ 6)«مختصر شرح جالینوس از کتاب فصول ابقراط»؛ 7)«مختصر شرح جالینوس از کتاب تقدمه المعرفه ابقراط»؛ 8)«تتمه جوامع اسکندرانیین از کتاب حیله البرء جالینوس»؛ 9)«شرح مسائل حنین بن اسحق» به شکل حاشیه؛ 10)«شرح احادیث نبوی که مشتمل بر پزشکی است»؛ 11)«کناش مختصر»؛ 12)«حواشی بر قانون شیخ»؛ 13)«حواشی بر کتاب مائه ابوسهل مسیحی»؛ 14)«حواشی بر کتاب منهاج»؛ که بعضی گفته اند متعلق به علی بن هبه الله اثردی بغدادی است؛ 15)«مقاله ای در فصد»؛ 16)«تعالیقی که از کتاب مائه ابوسهل مسیحی استخراج کرده»؛ 17)«منتخباتی از کتاب ابدال الادویه جالینوس». (29)
چند طبیب به لقب امین الدوله ملقب می باشند بدین شرح:
1- امین الدوله ابن تلمیذ که شرح آن در بالا مذکور افتاد.
2- امین الدوله ابوالفتح طبیب - ابوالفتح بن ابی النجم بن ابی غالب بن فهد بن منصوربن وهب بن قیس مالک طبیب نصرانی از پزشکان مائه هفتم (متوفی به سال 600هجری قمری).
3- امین الدوله ابوالفرج صاعدبن یحیی بن هبه الله بن توما نصرانی بغدادی (معتمدالملک) (متوفی به سال 620 هجری قمری).
4- امین الدوله ابوالحسن بن غزال - کمال الدین ابوالحسن بن غزال بن ابی سعیدسامری از اطباء سده ی هفتم (متوفی به سال 643 هجری قمری).
5- امین الدوله ابوالفرج طبیب - ابوالفرج بن موفق الدین یعقوب بن اسحق بن قف کرخی نصرانی از پزشکان مائه هفتم (630-685هجری قمری).
6- امین الدوله طبیب معروف به خواجه طبیب ارغون خان فرزند آباقا خان فرزند هلاکوخان مغول.
76- ابوطاهر طبیب واسطی
موفق الدین احمدبن محمد بن عباس واسطی معروف به ابن البرخش از اطباء فاضل مائه ششم هجری و اهل واسط بود. تاریخ تولدش به دست نیامد.ابن ابی اصیبعه گوید: «در صنعت پزشکی مهارت داشت و در فنون ادب نیز کامل بود.
من (ابن ابی اصیبعه) نوشته های او را که به خطش بود دیده ام که دلالت بر کمال عقل زرین و فضل زیاد او بود. این طبیب در زمان المسترشد بالله (خلافت مسترشد از 512 تا 529هجری قمری)بوده است». سپس ابن ابی اصیبعه حکایتی از قول مردی مستسقی حکایت می کند که پس از پرهیز بسیار به وی (بیمار) اجازه خوردن هر نوع غذا داده شده بود. بیمار از شخصی که ملخ جوشانده می فروخت مقداری خرید و خورد و به اسهال شدیدی مبتلی شد و سپس بهبود یافت. ابن ابرخش از بیمار سؤال کرده که چه خورده ای؟ بیمار گفت: ملخ جوشانده. طبیب گفت: این درمان از خاصیت ملخ نیست. فروشنده را به من نشان بده. پس از آن از فروشنده سؤال کرد که ملخ ها را از کجا جمع آوری کردی؟ فروشنده حکیم را به محلی برد که ملخ ها در آن جا از علفی تغذیه می کردند. حکیم علف ها را برداشت و مستسقیان را با آن معالجه می کرد. این امر باعث شهرت وی در واسط شد.
سپس ابن ابی اصیبعه گوید: این حکایت قدیمی است و از قدیم الایام بین مردم مشهور است و نام آن مازریون(30) است.
ابن ابرخش در واسط به پزشکی می پرداخت و شهرت فراوانی در عراق به دست آورد. وی دوران مسترشد و راشد و مقتفی و مستنجد خلفای عباسی را درک کرده است.
وفاتش پش از سال 560هجری قمری اتفاق افتاده است.(31)
تألیف طبی از وی دیده نشد.
77- ابوالبرکات بغدادی
هبه الله بن علی بن ملکان بلدی بغدادی مشهور به ابوالبرکات و فیلسوف عراقین که در جمیع کتب وی را اوحدالزمان نامیده اند. مولدش در بلد (شهر بن بغداد و موصل) بود. ابتدا یهودی بود ولی در آخر عمر مسلمان گشت. پزشکی را نزد ابوالحسن سعید بن هبه الله آموخت. درباره ی آموختن پزشکی و عشق به این علم وی را داستانی است که بسیار شیرین می باشد. ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء آن را مشروحاً متذکر گردیده است.تاریخ تولد وی به دست نیامد ولی آن چه مسلم است وی در قرن ششم هجری می زیسته و پزشکی المستنجد (555هجری قمری) و مستضیء (566هجری قمری) را داشته. در آخر عمر نابینا و مبتلی به جذام شد و به همین بیماری فوت کرد. مدت عمرش به نود سال رسیده بود.
وی در بغداد شهرت فوق العاده داشت و در کتب تواریخ پزشکی از او درمان های عجیب و غریب ذکر شده است و بر اثر مهارت در درمان به اطراف و اکناف خوانده می شد.
گویند یکی از سلاطین غزنوی وی را برای درمان بیماریش به ایران خواند و او سلطان را معالجه کرد. در این موقع بیماری داخس (عقربک) در لشگریان سلطان افتاد. ابوالبرکات با قطع انگشت درمان می کرد در صورتی که دیگران با مرهم و دارو نمی توانستند درمان کنند!؟. بدین جهت در ایران نیز مشهور بود.
وی هشتاد سال عمر کرد و وصیت نمود بر روی سنگ قبرش این عبارت نقر گردد: «هذا قبر اوحد الزمان ابی البرکات ذی العبرصاحب المعتبر».
وی را آثار و مؤلفاتی است که قریب هفت عدد می باشد. مؤلفات طبی اش به شرح زیر است:
1) «اختصار التشریح جالینوس»؛ 2)«کتاب الاقراباذین» در سه مقاله؛ 3)«فی الدواء (مقاله ...» داروهائی که شخصاً اختراع و در آن وصف و شرح داروهایش را نوشته و نامش را برشعثا گذارده است؛ 4)«مقاله ای در معجون دیگری که آن را الارواح نامیده است»؛ 5)«رساله ای در عقل و ماهیت آن». بقیه آثارش غیر طبی می باشند.(32)
78- ابوالحسین (یا ابوالحسن) صاعدبن هبه الله بن المومل
وی طبیبی مسیحی و اصلاً از اهالی حظیره (33) است که به بغداد آمده بود. نام دوم وی ماری(34) بود، که از نام های کلیسای مسیحیان است. وی از اطباء مائه ششم هجری است و در خدمت خلیفه عباسی الناصر بالله مقامی ارجمند داشت. تاریخ تولدش به دست نیامد. وفاتش به گفته ی ابن ابی اصیبعه سال 591هجری قمری در بغداد اتفاق افتاد.تألیفی به نام «صفوه» از وی در کتب تواریخ که منتخباتی در پزشکی نظری و علمی است. در آخر کتاب فصلی در باب ختان نوشته که در آن زمان هیج یک از اطباء متقدم چنان تألیفی نکرده بودند.
تألیف دیگرش کتابی است که از کلیات قانون شیخ تلخیص نموده و به نام (اقتضاب) می باشد که بعداً آن را نیز مختصر کرده وبه «انتخاب الاقتضاب» نام گذارده است.
79- فخرالدین ماردینی
اما فخرالدین ابو عبدالله محمد بن عبدالسلام بن عبدالرحمن بن عبدالساتر انصاری از پزشکان سده ی ششم قمری و از بزرگان و مدرسین علم پزشکی و در دوران خود مشار با لبنان بود.ولادتش در ماردین (35) به سال 512هجری قمری اتفاق افتاد و پدرانش از مردم قدس شریف بودند.
وی پزشکی را نزد امین الدوله بن تلمیذ و ایضاً قانون شیخ را نزد وی (امین الدوله) خواند و در تصحیح و تحریر آن با ابن تلمیذ همکاری و بحث می کرد. شهرت فوق العاده اش به واسطه مجلس درس وی بود که شائقان این علم به گردش جمع می شدند و چون به سال 587هجری قمری به دمشق آمد، مجلس درس بزرگی داشت که عده ای در آن جا نزدش به تلمذ پزشکی مشغول بودند و تا آخر سال 589 هجری قمری در دمشق ماند. پس از آن قصد برگشت به شهر خود کرد. شیخ مهذب الدین از وی خواهش کرد تا قانون شیخ را به وی تدریس کند و حاضر بود در ماه سی صد درهم ناصری بدهد.
امام فخرالدین نپذیرفت و گفت علم و دانش فروشی نیست و هر کسی باشد به او درس می دهم. چون فخرالدین از دمشق به حلب می رفت، ملک الظاهر غازی و فرزند ملک ناصر صلاح الدین کسی نزد او فرستاد و از او خواست تا در دمشق بماند. شیخ عذر خواست، ولی ملک الظاهر نپذیرفت و مال بسیاری به او داد و مقامش را بالا برد. شیخ دو سال در خدمت ملک الظاهر بود سپس به طرف ماردین حرکت کرد و در تاریخ شنبه یازدهم ذی حجه سال 594هجری قمری در شهر آمد(36) در هشتاد و دو سالگی فوت کرد. فخرالدین تمام کتاب هایش را وقف بر مشهدی کرد که حسام الدین بن ارتق آن جا را وقف کرده بود. کتاب های امام فخرالدین از بهترین کتاب ها و نسخه هائی بود که خودش نزد استاد آن ها را خوانده و نوشته و تصحیح کرده بود.
اثر طبی وی شرح «قصیده عینیه» شیخ الرئیس است، که به تقاضای عزالدین ابوالقاسم خضربن ابو غالب نصرالدین حمصی نوشته است.(37)
80- ابن المارستانیه
ابوبکر عبیدالله بن ابی الفرج علی بن نصر بن حمزه بغدادی معروف به ابن المارستانیه است.وی ریاست اطباء بیمارستان عضدی را در بغداد داشت. از اطباء به نام شهر بغداد بود که علاوه بر پزشکی و ادب نیز ید طولی و از آن گذشته در دربار خلفای عباسی مقامی بالا داشت. از معاصران وی الناصر لدین الله خلیفه عباسی و امام فخر رازی و ابن رشد قرطبی اندلسی بودند.
وی در ذی حجه ی سال 599 هجری قمری پس از ادای سفارت و انجام مأموریتی به تفلیس قبل از رسیدن به بغداد در گذشت.
اثر طبی وی عبارت است از: «رساله ادویه مرکبه». دو اثر دیگر غیر طبی دارد به نام های: «دیوان الاسلام» در احوال دارالسلام بغداد و «تاریخ بیمارستان عضدی».
81- ابن هبل
ابوالحسن مهذب الذین علی بن احمد بن علی بن هبل بغدادی که الخلاطی نیز نامیده می شد. وی در بغداد در تاریخ بیست و سوم ذی قعده سال 515 به دنیا آمد. فقه و نحورا در مدرسه نظامیه بغداد فرا گرفت و ادب و پزشکی را نزد ابوالقاسم اسماعیل بن احمد سمرقندی خواند. آن گاه به موصل رفت و تا زمان وفاتش در این شهر بود.وی مسافرتی به ارمنستان کرد و پادشاه آن جا در شهر خلاط(38) وی را به سمت طبیب خود انتخاب کرد و از این راه مال زیادی اندوخت، سپس به ماردین بازگشت و مدتی در خدمت بدرالدین بود.
وی در دوران خود وحید و علامه وقت در پزشکی و حکمت و ادبیات بود و اشعار نیکو می سرائید و قرآن را به خوبی حفظ داشت.
ابن هبل در آخر عمر نابینا گشت، معهذا دست از تدریس بر نداشت و بر صندلی می نشست و شاگردان و کسانی که با او کاری داشتند به نزدش می آمدند.
وفاتش شب چهارشنبه سیزدهم محرم الحرام سال 610 هجری در موصل اتفاق افتاد و در دروازه ی میدان در مقبره ی معافی بن عمران مدفون گردید.
آثار و مؤلفات طبی وی عبارتند از: 1)«کتاب المختار (المختارات) فی الطب» که به سال 560 هجری در موصل تألیف کرد و از کتب معتبر طبی تمدن اسلامی است؛ 2)«کتاب الطب الجمالی» که برای جمال الدین محمد وزیر معروف به جواد تألیف کرده است.(39)
82- ابن مسیحی
ابونصر سعید بن ابوالخیربن عیسی بن المسیحی از پزشکان سده ی ششم هجری قمری است، که به سال 608 هجری در منتهای کهولت فوت کرد.شهرت وی بیشتر در جراحی و طبیب خلیفه ی عباسی الناصر لدین الله (خلافت از 577 تا 622هجری قمری) بود.
به سال 598هجری قمری موقعی که ناصر خلیفه ی عباسی از سنگ مثانه رنج می برد بر حسب توصیه اطباء اخراج سنگ را ناگزیر دیدند. جراحی به نام ابن عکاشه را حاضر کردند او (ابن عکاشه) گفت: استادی دارم به نام ابن المسیحی که باید با او مشورت کنیم. پس از مشورت با ابن المسیحی به وسیله شربت ها و روغن های مالیدنی سنگ را خارج کرد. و به دین ترتیب شهرت یافت و مورد مراجعه ی خانواده و اطرافیان خلیفه گردید.
دو تألیف از وی دیده شد: 1)«الاقتضاب علی طریق المسئله و الجواب»؛ 2)«کتاب انتخاب الاقتضاب».
83- ابن سدیر
ابوالحسن علی بن محمد بن عبدالله مداینی مشهور به ابن سدیر از اطباء مائه ششم هجری است.تاریخ تولدش به دست نیامد.
پدرش محمد ملب به سدیر بود، بدین جهت وی به ابن سدیر معروف گردیده. طبیبی عالم و ماهر و شاعر و ادیبی هنرمند بود، اما جانب ادب و حکمتش بر طبش می چرخید. از وی تألیفی طبی دیده نشد.
وفاتش در رمضان سال 606 هجری قمری اتفاق افتاد.(40)
تا این جا نام عده ای از پزشکان تمدن اسلامی بود که در پزشکی اسلامی هر کدام به نحوی خدماتی انجام داده اند و تا آن جا که مقدور بود فهرست نسبتاً جامعی از اثر یا آثار آن ها ذکر شد. احتمال دارد عده ای دیگری نیز از قلم افتاده باشد، که آنان نیز در پزشکی اسلامی مؤثر بوده اند، که در صورت امکان در آخر کتاب خواهد آمد.
اما در باب پزشکان غرب سرزمین های اسلامی به مانند مصر و مراکش و اندلس و امثال آن ها از آن نظر که دور از مراکز و پایتخت های شرقی سرزمین های اسلامی بودند و عموماً مؤلفات آن ها در کشورهای نامبرده و ایضاً در اروپا بی تأثیر نبوده است، احتیاج به نگارش رساله جداگانه ای است.
پی نوشت ها :
1. به شرحی که در کتاب «کنزالحکمه ترجمه نزهه الارواح و روضه الافراح شمس الدین محمد بن محمود شهرزوری که توسط مرحوم علامه ضیاء الدین دری آمده است. جلد دوم صفحه 47 چاپ تهران 1316 شمسی.
2. عیون الانباء ج1 چاپ مصر صفحه 293.
3. کنزالحکمه. ج2 - صفحه 47.
4. عیون الانباء جلد اول چاپ مصر صفحه 240.
5. برای اطلاع بیشتر رجوع شود به نامه دانشوران جلد ششم از صفحه 1 تا 18 چاپ دوم - قم. و عیون الانباء ابن ابی اصیبعه جلد اول صفحه 238 چاپ مصر و تاریخ الحکماء قفطی.
6. نام تعدادی شهر در عراق عرب بوده که مهم ترین آن ها شهری است که حجاج بن یوسف ثقفی بین بصره و کوفه بنا کرده بود (المنجد).
7. عیون الانباء جلد اول صفحه 247 و مطرح الانظار صفحه 45.
8. برای اطلاع زیادتر رجوع شود به مطرح الانظار صفحه 110 و لغت نامه دهخدا صفحه 413 و نامه دانشوران صفحه 384.
9. عیون الانتاء جلد اول صفحات 342/4 چاپ مصر.
10. عیون الانتاء جلد اول صفحات 342/4 چاپ مصر.
11. عیون الانباء ابن ابی اصیبعه، جلد اول صفحه 244 چاپ مصر.
12. جوزجان = جوزجانان از شهرهای بلخ خراسان است و میان مرو رود و بلخ واقع است. قصبه آن را یهودیه گویند و از شهرهای آن است انبار و فاریاب و کلار... (لغت نامه دهخدا حرف جیم- ص 151).
13. محله ای به کوفه - موضعی است به بغداد - ناحیه ای مابین مدینه و شام دهی است در برابر قادسیه... (لغت نامه دهخدا).
به علاوه آثار شهری در عراق در ساحل فرات که آن را رحبه مالک هم می گویند و در لبنان هم قریه ای است به نام رحبه عکار(المنجد). در این جا مقصود از رحبه به نظر می رسد همان شهر در ساحل فرات باشد (بین کوفه و حله).
14. عیون الانباء جلد اول صفحه 253 چاپ مصر.
15. برای اطلاع بیشتر رجوع شود به نام دانشوران - جلد ششم - از صفحه 19تا 29 چاپ دوم، قم.
16. تکریت شهری است در سی فرسنگی بغداد واقع در غرب دجله منسوب به تکریت بن وائل میان موصل و بغداد که به بغداد نزدیک تر است و قلعه محکمی در آن جا است که بر ساحل غربی دجله واقع و بر دجله مشرف است... و این قلعه را نخست شاپوربن اردشیر بنا نهاد... ایضاً گویند که شهر از بناهای اردشیر بابکان است. (خلاصه ای از لغت نامه دهخدا حرف تاء ص 871).
تکریت شهری است بر ساحل دجله شمالی نزدیک سامره صلاح الدین ایوبی در این شهر تولد یافته است...(المنجد).
17. برای اطلاع بیشتر رجوع شود به عیون الانباء جلد اول صفحه 256 چاپ مصر و کتاب «مطرح الانظارفی تراجم اطباء الاعصار و فلاسفه الامصار» تألیف مرحوم دکتر عبدالحسین خان فیلسوف الدوله، چاپ تبریز 1334قمری.
18. عیون الانباء ج 1- صفحه 321.
19. سوره ی عنکبوت آیه دوم. «آیا مردم خیال می کنند به صرف این که گفتند ما ایمان آورده ایم آنها را بدون امتحان رها می کنند».
20. عیون الانباء ج1 - چاپ مصر - ص 254.
21. عیون الانباء ج1 - چاپ مصر - ص 254.
22. عیون الانباء ج1- چاپ مصر ص 255.
23. باید دانست که در پزشکی اسلامی سه کتاب به نام «شامل» است. نخست شامل تألیف ابوالخطاب دوم شامل تألیف علی بن ابی الحزم قرشی معروف به ابن النفیس که درباره آن پزشکان گفته اند که اگر کتاب تمام می شد مجلد می گردید، سوم شامل ابوسعید بن ابی مسلم بن ابی الخیر ملقب به غیاث الغیب که به سال 736هجری تألیف شده است.
24. نقل از کتاب مطرح الانظار صفحه 260.
25. عیون الانباء جلد اول صفحه 305 چاپ مصر.
26. شهری در ترکیه = Anazarbos= Anazarba در جنوب شرقی کیلیکیه.
27. مطرح الانظار صفحه ی 155/6. چاپ تبریز 1334هجری.
28. عیون الانباء جلد اول چاپ مصر ص 259.
29. عیون الانباء جلد اول چاپ مصر صفحه ی 264.
30. ماذربون = Daphne mezereum، مازریون بایای حطی بر وزن آذر کون دوائی است مجرب از برای دفع استسقا و آن دو نوع می باشد: سفید و سیاه سفید آن را شحیض و سیاه آن را هفت برگ خوانند و آن از برگ زیتون کوچکتر است و از برگ مورد بزرگ تر و به زردی مایل و بعضی گویند مازریون مورد زرد است و آن نوعی از مورد باشد و به عربی زیتون الارض خوانندش ...(برهان قاطع) نام گیاهی داروئی است (فرهنگ ناظم الاطباء).
31. ابن ابی اصیبعه گوید: که وی در سال 560 هجری قمری حیات داشته. ج1 عیون الانباء چاپ مصر صفحه 257.
32. برای اطلاع بیشتر رجوع شود به عیون الانباء جلد اول چاپ مصر صفحه 303 و لغت نامه دهخدا صفحه ی 375 و مطرح الانظار صفحه ی 96.
33. نام موضعی است در عراق.
34. این نام طبق سنت مسیحیان در هنگام ولادت در کلیسا توسط جائلیق برای وی تعیین شده بود.
35. ماردین شهری است در ترکیه (22/000نفر جمعیت) و 441 کیلومتر با حلب فاصله دارد... (المنجد).
36.عیون الانباء جلد 1.
37. عیون الانباء جلد اول چاپ مصر صفحات 299 و 240 و 241.
38. خلاط نام شهری به ارمینیه (منتهی الارب).
39. عیون الانباء جلد دوم چاپ مصر صفحه 304.
40. عیون الانباء جلد اول چاپ مصر صفحه 304 و مطرح الانظار صفحه 65.