نویسنده: دکتر فاطمه قادری
2-3-ماغوط و لبنان
لبنان وطن دوم ماغوط است. می توان گفت که توانایی ادبی ماغوط در لبنان رشد کرده و کمال یافته است؛ بنابراین لبنان و مسائل آن در آثار ادبی ماغوط، حضور بارزی دارد. او در مقالاتش به وضعیّت شهروندانی لبنانی و اختلافاتشان اشاره می کند و تا حدودی به بیان دخالت برخی عرب ها و بیگانگان در ایجاد آن مشکلات می پردازد. همچنین در آثار او تصاویری از موضع برخی عرب ها در برابر حوادث و تحوّلات لبنان دیده می شود.در مقاله ی «العقد الفرید» از احزاب ملّی لبنان و جبهه مقاومت ملّی و رابطه آن با عرب ها می نویسد و می گوید:
... و سعید عَقل یَبکی لبنان
و لبنان یَبکی الجنوب
و الجنوب یبکی المقاومه
و المقاومه تَبکی العرب
و العرب یبکون مصر
و مصر تبکی الجمیع...(احمد، 1992: 98)
از این طریق بیان می کند که عرب ها مقاومت ملّی را فقط با کلام پشتیبانی می کنند اما در عمل، همه نگاه ها متوجّه مصر و کمپ دیوید است.
در مقاله ی «سوبر مارکت الشرق الأوسط» ماغوط هشدار می دهد که لبنان فراموش و به تدریج از عرصه هستی محو خواهد شد.
... مهاجر: عندک شریط (لبنان یا اخضر حلو)؟
البائع: لا
المهاجر: (خضرا یا بلادی خضرا)
البائع: لا
مراهق: عندک صوره لنجلاء فتحی فی باریس؟
البائع: لا. عندی صوره بیغن بالقاهره و شارون فی صیدا (الماغوط، سأخون وطنی، 2006: 129)
در مقاله «تقدّم ملموس» به بیان وضع لبنان و ارتباط کشورهای عربی و کشورهای بیگانه می پردازد و بیان می کند که برای آن ها منافع خودشان اهمیّت بیشتری دارد و هیچکدام در گفتار و در عمل صادق نیستند و همه راه حل ها و پیشنهادهایشان مطابق با خواسته اسراییل است.
المحطه الأولی: کُنا دائماً مع لبنان و سیادته. و نحن کدوله مواجهه، فما تَوافَق علیه دولٌ مواجهه نحن موافقون علیه.
دوله مواجهه: کُنا دائماً مع لبنان و سیاسَتِه. و نحن کدوله مواجهه، فما توافَقَ علیه دول المسائده، نحن موافقون علیه.
دوله مسانده: کنا دائماً مع شعب لبنان و سَعادهِ لبنان... و ما توَافَق علیه الجامعهَ نحن موافقون علیه.
الجامعه العربیه: کان لبنان و لا یزال عضواً فعالاً فی الجامعه،... و لذلک ما توافَق علیه جمیعٍ الدول العربیه دون استثناء نحن موافقون علیه، بما فی ذلک مصر.
مصر: نوافِقُ علی ما توافَق علیه الدول المُتَحضِره فقط....
القوات الدولیه: و نحن موافقون اذا وافَقَت قواتُ سَعد حداد.
سعد حداد: و أنا موافقٌ اذا وافَقَت... اسرائیل.(همان: 97-100)
3-3-ماغوط و فلسطین
می توان گفت که عمیق ترین دل مشغولی ماغوط مسئله فلسطین و تاریخ غم انگیز آن در طی بیش از نیم قرن است. از مقاله «شارلی و المبادره» می توان این مسئله را به وضوح دریافت آن جا که می گوید:... قال: و ما هی القضیه التی تَشغَل تفکرک الآن.
قلت: الآن و الی الأبد، قضیه فلسطین طبعاً.
قال: ألا یکفی ما قاسَیناه حتی الآن بسببِ هذه القضیه، و ما جرَّته علی أرضنا و حریتنا و اقتصادنا و آدابنا من دمار و خراب و تشویه.
قلتُ: حتی ولو لَم یبقَ حَجرٌ علی حَجَر، و حرفٌ فوقَ حرفٍ، لن نتخلَّی عن حَبَّهِ ترابٍ من ترابها، عن بُرتقالهٍ أو کریفونهٍ واحدهٍ من بَیّاراتها.(همان: 348)
به صراحت اعلام می دارد که از ذره ای از خاک فلسطین نخواهد گذشت حتی اگر به قیمت از دست رفتن همه چیز باشد.
ماغوط مسئله فلسطین را اصل و دیگر مسائل را فرع می داند و در یک تصویر زیبا، آن را چون خورشید می داند که دیگر مسائل همچون دیگر سیّارات به دور آن می چرخند.
لا أحدَ یَشُکُ للحظهٍ واحده بأن الشُغلَ الشاغل لمُعظَم زعماء و قادهِ المنطقه... هو معالجه القضایا المُزمنه و المُستَجِده التی تواجِهُ بلادهم و شعوبهم کالاستعمار و الاحتلال... و علی رأس هذه القضایا جمیعاً هی قضیهُ فلسطین فهی ثابتهٌ کالشمس و کلُ القضایا الأخری تَلُفُّ و تدور حولَها (الماغوط، سیاف الزهور، 2006: 249).
اهمیّت این مسئله به اندازه ای است که آن را مقدّم بر تمام خواسته ها و نیازهای ضروری خود، حتی خوردن و آشامیدن می داند تا جایی که وقتی به قهوه خانه می رود، ابتدا از گارسون، عقب نشینی اسرائیل و به رسمیت شناخته شدن ملّت فلسطین را می خواهد و می گوید:
أنا مِن الناحیه السیاسه فسأدخل الی المقهی و إذا ما سألَنی الکَرسون ماذا أشرب سأقول له: أرید انسحاب اسرائیل من جنوب لبنان و الاعترافَ بحقوقِ الشعبِ الفلسطینی و دَعم الجبهه الشرقیه و ضرب المصالح الأمیرکیه فی المنطقه... و بعد ذلک أریدُ فنجانِ قهوه. (الماغوط، سأخون وطنی، 2006: 321)
ماغوط عمده ترین مشکل را تفرقه می داند. او در مقاله «طفح جلدی» از مسئله تجزیه و تفرقه ی ایجاد شده در سازمان آزادی بخش فلسطین که به جای یک سازمان متّحد به چند سازمان تقسیم شده، انتقاد می کند.
... تکتُب عن الیمین فیَزعَل الیسار، تکتب عن الیسار فیَزعَل الیمین، تکتُب عن جَماعه عرفات فتأخذُ جماعه ابوموسی علی خاطرها، تکتب عن جماعه ابوموسی فتأخذَ جماعه عرفات، فالکل حساسٌ و شاعریٌ و بِشرتُه السیاسیه لا تحتمل النسیم الغَلیل فی هذه المرحله...»(همان: 90)
او علّت شکست عرب و موفّقیت اسراییل را در و چندگانگی آن ها می داند؛ زیرا عربها که چندین دولت و ارتش و پارلمان و دستگاه های امنیتی داشته، در برابر دولت ها، سیاست های متفاوت دارند، همیشه شکست می خورند و در مقابل، اسراییل با داشتن یک دولت و ارتش و پارلمان و موضع واحد در تمام زمینه ها، همیشه پیروز است.
کان أمامی شَیئان لا ثالث لهما: العرب و اسراییل.
هی دولهٌ واحدهٌ و نحن 22 دوله.
هی عندها جیشٌ واحد و نحن عندنا 22 جیشاً.
هی عندها برلمانٌ واحد و نحن عندنا 22 برلماناً.
هی عندها شعبَّ واحد و نحن عندنا 22 شعباً
هی عندها موقف واحد من المقاومه الفلسطینیه و نحن عندنا 22 موقفاً منها...
هی عندها سیاسهٌ واحده تُجاهَ کلِ دولهٍ صَدیقه أو عَدُوهٍ و نحن عندنا 22 سیاسه تجاهَ کل دولهٍ صدیقه و عدوه.
هی عندها اذاعهٌ واحده، و نحن عندنا 22 اذاعه.
و هی عندها جِهاز واحد للأمن و نحن عندنا فی کل شارع و کل مضرب بدو 22 جهازاً للأمن. و مع ذلک دائماً لا تراها إلا مُنتَصرهً علینا فی کل مَجال.
و نحن لا ترانا الا مهزومین نائمین علی صدر تلک الدوله أو فی أحضان ذلک المؤتمر. (الماغوط، سأخون وطنی، 2006: 358) اشاره می کند که عرب ها به دلیل نداشتن اعتماد به نفس، همیشه به دولت های دیگر و اجلاس ها و کنگره ها تکیه می کنند. وی موضع گیری نادرست عرب ها را در برابر این قضیه، همانند عکس العمل صاحب خانه ای می داند که به دزد اجازه ورود به منزل خود را می دهد.
و موقِفُ اکثر الاطراف صدقاً علی الساحه العربیه و اشدِّهم حِرصاً و اخلاصاً لفلسطین و شعب فلسطین لا یختلف عن موقف مَن اقتحَم اللصوصُ بیتَه فسَمِحَ لهم بالمَدخل، ثم بِغُرفه الضُیوف، ثم بغُرفه النوم، فالحمام، فالمطبخ فالحدیقه فالسور الخارجی، فالشارع.
اما تأکید می کند که فلسطین بازیچه نیست که هر کس به سلیقه و مصلحت خود با آن بازی کند بلکه همچون گردنبندی بر گردن عرب، تارهای سفید مو روی سرها، شاخه سبز در هر صبحگاه و قاب سیاه در هر خانه است.
... لا ایّها السیدات و الساده، ففلسطین لیسَت لعبهٌ یمکن فَکُّها و تَرکیبُها حسَب مِزاج هذا و مصلحه ذاک، انها اطواق الخَزَر حولَ اعناقِنا و خطوطُ الشَیب فی رؤوسنا، الغصنُ الأخضَر فی کل صَباح و الاطار الأسودُ فی کل بیت. (همان: 299)
با رها شدن ناگهانی مسئله فلسطین توسط عرب ها و پرداختن آن ها به دیگر مسائل، به اسرائیل این فرصت داده می شود تا دیگر سرزمین های باقی مانده را نیز به اشغال خود درآورد. ماغوط به گونه طنز به این مسئله را مطرح می کند و می گوید.
فجأه و دونَ سابِقِ انذارٍ رکَنوا جانباً قضیهَ فلسطین و تَعثَر المفاوضاتُ علی المسارات کلها، و استمرار قَصفِ الجنوب و حصار العراق و احتمال تقسیمه الی حارات و أزقه... و کرَّسُوا کلَ طاقاتهم و جهودِهم للدفاع عن اللغه العربیه و الذودِ عن حیاضِها وشنِ حرب لاهوادهَ فیها ضدَ اللهجات المحلیه التی تُهدِدُها...
و تَشکلَتِ اللجان و رَصَد المیزانیات و أعدَت لوائحُ الکتبه و المؤرشفین و الوراقین.
... و قد تَحتلُ اسرائیل ما تَبقَی من الأراضی العربیه المحتله و کلُ ما علیها
مِن مَجامع لغویه، قبلَ أن یتَفِقَ أربابها علی تفسیر کلمهِ «احتلال» أو ایجادِ الجِذر اللغوی لها و کأنهم یسمعون بها لأول مره فی حیاتهم. (الماغوط، سیاف الزهور، 2006: 31)
در این عبارات پایانی با طنزی تلخ، مشغول شدن عرب به ظواهر و رها کردن اصل مسئله را متذکّر می شود؛ چیزی که آن ها را به سوی شکستی تلخ سوق داد.
به نظر ماغوط، عرب ها با وجود اشغال فلسطین نمی توانند در رفاه و آسایش زندگی کنند و از آسایش و راحتی بگویند. و اگر چنین چیزی برای آنها فراهم شده باشد، به بهای از دست دادن فلسطین و چشم پوشی از مبارزه برای آزادی آن است. از نظر او، زمانی عرب ها به رفاه و آسایش حقیقی دست می یابند که در مبارزه خود به پیروزی دست یافته باشند؛ به همین دلیل در مقاله ای از زبان یک مقام مسئول عرب که در جمع عمومی، خطاب به مردم از زندگی جدید و رفاه و امکانات آن در مقایسه با گذشته، از منازل بزرگ و مرفّه، انواع غذاها، لباس ها و...، سخن می گوید و دست یابی به آنها را نتیجه مبارزه علیه فقر و جهل و گرسنگی... می داند، نقل می کند:
و کلُ هذا ایها الاخوه، لم یَأتِ من فَراغ بل هو ثَمَنُ کِفاحِنا المُستمر و نِضالِنا الشَرس ضد الفقر و الجهل و المرض و الجوع و التخلف.
و نویسنده از زبان یک رهگذر، آن را بهای فلسطین می داند.
عابر سبیل: بل ثمنُ فلسطین.(همان: 66)
ماغوط عرب ها را برای بازپس گیری میراث گذشته و همچنین فلسطین ضعیف می داند. آن ها که در برابر انواع موانع و بازرسی حتّی نمی توانند به خانه ی خود بازگردند، چگونه می توانند به مرزهای سال 1967 برگردند.
یقول لی المؤرخون و اللغویون... عُد الی التُراث...
ثم کیفَ یعودُ الانسانُ العربی الی تراثِه قبل ألفَی عام و هو لا یَستطیع العوده الی حدود الـ 67؟ ثم کیف یعود الی حدود الـ 67 و هو لا یستطیع العَوده الی بیته إلا بعد مائِه حاجِزٍ و نقطهِ تَفتیش؟ (الماغوط، سأخون وطنی، 2006: 408)
تا زمانی که وحدت وجود نداشته باشد و اختلاف نظرها برای آزادی فلسطین فراوان باشد، نمی توان به هدف اصلی رسید. تنها راه رسیدن به هدف، خود عرب ها هستند و امید بستن به کمک بیگانگان، کاری بیهوده است. این مسئله را ماغوط به شیوه طنز و از طریق گفتگوی بین یک گوینده و شنونده رادیو به خوبی بیان می کند.
اذاعه رقم 17: ان طریقَنا الی فلسطین لابَد تَمُرَ من بیروت.
المستمع: و مِن جونیه
اذاعه رقم 19: و مِن موسکو
اذاعه رقم 20: و مِن واشنطن
المستمع: مِن کثره الطُرق التی اصبحَت تُؤدی الی فلسطین صارت القضیهُ فی حاجه الی اداره المرور.(همان،ص 39)
سرانجام به این نتیجه می رسد که قبل از آزادسازی فلسطین، باید عقل عربی را آزاد ساخت که بسیار سخت تر از آزادی فلسطین است. او نمی داند چگونه و به چه وسیله ای تحقّق این امر ممکن است و از کجا باید آغاز کرد.
اِذَن قبلَ تَحریر فلسطین یَجِبُ تحریرَ العَقل العربی و مع أن هذه المهمهَ اکثرُ صعوبهً من تحریر فلسطین نَفسِها، فلنفترض أن الجمیع آمنوا بها و بضَروره العملِ علی تَحقیقها. فمن أین نبدأ و بأیه وسائل؟
بالسیف أم بالقلم؟
بحریه التفکیر أم بحریه التکفیر؟
بالولاء للنظام أم للموهبه؟
باستلهام الماضی أم باستقراء المستقبل؟
بزیاده الانتاج أم بالإضراب عن العمل؟...
و سپس بر حسّاس ترین نقطه، انگشت می گذارد و می پرسد:
بِوَحده الصَف الفلسطینی؟ أم الصفِ العربی؟ أم الصفِ الاسلامی و بأیها نبدأ؟ (الماغوط، سیاف الزهور، 2006: 28)
شاید ماغوط با این سؤال قصد دارد بگوید که فلسطین یک مسئله محلّی و قومی نیست بلکه به همه جهان اسلام ارتباط دارد و باید مسئله مشترک تمامی مسلمانان در تمامی نقاط جهان باشد که یک دشمن مشترک دارند و آن اسراییل است.
از دست دادن فلسطین، حتی گذشتگان را نیز تحت تأثیر قرار داده است؛ آنها از نسل های پس از خود خواهند پرسید که چگونه اجازه دادند فلسطین از دستشان برود و چگونه می توان این ننگ را تحمّل کرد. ماغوط این مسئله را از زبان «صقر»، از اجداد عرب، مطرح می کند و می گوید:
صقر: باسمِهم جمیعاً جئت أسألکم کیفَ أضَعتُم فلسطین و الاندلس و الاسکندرون؟ و بأی وجه بعدَ ذلکَ تأکُلون و تَشرَبون و تَمرَحُون؟(الماغوط، 1998: 379)
اما او در ضمن بدبینی، خوش بین است و از مخاطبان خود می خواهد که از سخنان او ناراحت نشوند زیرا بالاخره فلسطین آزاد خواهد شد و میراث عرب دوباره باز خواهد گشت و عدالت جهان را فراخواهد گرفت.
انا متشائمٌ و متطیرٌ، فلا یأخُذَنَّ أحدٌ بکلامی...
إن شاءَ اللهُ تُحرِّر فلسطین و تُستَعاد الاندلس... و تُحقَق العدالهُ فی المنطقه و فی العالم کلِّه.(الماغوط، سأخون وطنی، 2006: 357)
در «خارج السرب» نیز ماغوط از زبان «جولییت» یکی از شخصیّت های نمایش، مقاومت را تنها راه حل مسئله فلسطین می داند.
جولییت: لازِم نَعمل شِی نَتحَدی فیه اللَجنه و العاَم کِلُوا و التَحدی مُقاومه. و انت ما بِتحِب المقاومه و اطفالَ الحجاره یا عاطف؟
عاطف: طَبعاً، دَخیل عُیُونهن بَس شو صار فیهن.
جولییت: هلأ انت مع المسرح و لا مع القضیه؟ (الماغوط: 103)
و همین مسئله را در یک گفتگوی دو نفره بین زوج و صراصیر در «سأخون وطنی» تکرار می کند.
الزوج: و ما ذا نَفعل اذا کانت کلُ دول العالم تَقِف وراءَ اسراییل؟
الصراصیر: لأنکم لم تَقِفوا مرهً واحده أمامها.
الزوج: و ما العملُ الآن.
الصراصیر: الثوره، المقاومه الشعبیه، الکِفاح المُسلح (الماغوط، سأخون وطنی، 2006: 481)
نتیجه
تحمّل شرایط سخت دوران کودکی و نوجوانی، شالوده اصلی شخصیت ماغوط را پی ریزی کرده است. او دارای روحیّه ای حسّاس است که تاب تحمّل شقاوت و ستم و... را ندارد. وی در کودکی از دیدن منظره ای از شلّاق خوردن آزرده خاطر می شود و از آن پس به مبارزه با بی رحمی، شقاوت و توهین به انسان برمی خیزد.ماغوط با سلاح کلمه به میدان می آید و از طریق آگاهی بخشی و فعّالیت فرهنگی با توده ها ارتباط برقرار می کند آن ها با حقوق خود آشنا می سازد و برای احقاق این حقوق مردم را به مبارزه فرا می خواند. این دعوت، جنبه عام و خاص دارد. او علاوه بر هم میهنان خود، همه انسان ها را به مبارزه با ظلم و ستم و تجاوز فرا می خواند و در این میان، لبنان و فلسطین برای او اهمیت بیشتری دارد.
ماغوط در نقش منتقد اجتماعی ظاهر می شود و برای آگاهی بخشیدن و مقابله با ظلم و ستم و فشار به شعر و داستان و نمایشنامه روی می آورد تا پیام عزّت و کرامت انسانی را به گوش جهانیان برساند؛ به همین دلیل به قصیده النثر که مجال گسترده تری برای بیان دیدگاه های اوست، رو می آورد. او با تمام وجود در مقاومت، حضور فعّال دارد و در تمامی آثار او می توان بن مایه هایی از مقاومت را مشاهده کرد.
منابع تحقیق :
1- آدم، لؤی، 2001، وطن فی وطن، دمشق: دارالمدی.
2- احمد، عمارالمیر، 1992، المقاله النقدیه عندالماغوط، بدون مکان.
3- الماغوط، محمد، 1998، اعمال محمد الماغوط، دمشق: دارالمدی.
4- __، 2006، الاعمال الشعریه، دمشق: دارالمدی، ط2.
5__، 2006، البدوی الاحمر، دمشق: دارالمدی.
6-__، 2007، خارج السرب، دمشق، دارالمدی، ط2.
7- __، 2006، سأخون وطنی، دمشق: دارالمدی، ط5.
8- __، 2007، شرق عدن غرب الله، دمشق: دارالمدی، ط2.
9- __، 2006، سیاف الزهور، دمشق: دارالمدی، ط2.
10- صویلح، خلیل، 2002، اغتصاب کان و اخواتها، دمشق: دارالبلد.
11- ___، 2008، محمد الماغوط سنونر الضجر، دمشق: الامانه العامه لاحتفالیه دمشق عاصمه الثقافه العربیه.
منابع اینترنتی
1- عبود، عبده، الشاعر محمدالماغوط روائیاً، www.awu-dam.org
2- عبدالمولی، محمدعلاء الدین، قصیده النثر من الماغوط الی القصیده الشفویه، (2007/7/24)
www.maktoobblog.com
3- فرطوسی، محمدرضا، گفتگو با محمدالماغوط، (2007/1/17)
www.jehat.com
4- کرم، عالیه، محمدالماغوط رامبو العالم العربی، (2008/11/16)
www.maakom.com
5- الموصلی، ماسه، هل خان محمدالماغوط وطنه، (2007/7/23)
www.alenad.com
6- وفاه محمدالماغوط(2007/7/23) www.kolyom.wordpress.com
منبع : دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنرکرمان-نشریه ادبیات پایداری-سال دوم شماره 3 و 4.