حیات سیاسی و نظامی و مناسبات جعفر سلطان با انگلیس

جعفر سلطان لهونی در اواخر دوره قاجار و تمام دوران سلطنت رضاشاه رئیس ایل اورامان لهون بود؛ و نقش پر رنگی در تحولات سیاسی و نظامی غرب کشور داشت. مناسبات و درگیری های او با دیگر رؤسای ایلات منطقه، روابطش
چهارشنبه، 1 خرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حیات سیاسی و نظامی و مناسبات جعفر سلطان با انگلیس
حیات سیاسی و نظامی و مناسبات جعفر سلطان با انگلیس

نویسنده: سعید حصاری




 

جعفر سلطان لهونی در اواخر دوره قاجار و تمام دوران سلطنت رضاشاه رئیس ایل اورامان لهون بود؛ و نقش پر رنگی در تحولات سیاسی و نظامی غرب کشور داشت. مناسبات و درگیری های او با دیگر رؤسای ایلات منطقه، روابطش با حکومت مرکزی ایران و مناسباتش با انگلیس او را در تاریخ محلی اورامان نامدار ساخته است.
ایل اورامان یکی از کهن ترین ایلات ایران در غرب کشور است. قلمرو این ایل که از ایلات یکجانشین بوده و مشخصات ایلی چندانی هم ندارد از شمال به مریوان، از جنوب به جوانرود، از شرق به کردستان و از غرب به عراق محدود می باشد. اورامان مرکب از دو بخش است: یکی اورامان لهون و دیگری اورامان تخت که به اصطلاح تخته قاپو هستند و ییلاق و قشلاق نمی کنند. اورامانیان خود را از نژاد ساسانی می دانند.(1) اشتغال اصلی اورامی ها، با توجه به اوضاع جغرافیایی منطقه، باغ داری است. زبان این ایل که به اورامی شناخته شده است از بازماندگان زبان های باستانی ایرانی است و زبان ادبی جنوب کردستان نیز هست.(2) واژه اورامان بر اساس کتب لغت کهن گونه ای آواز و خوانندگی است. ساختار سنتی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی این ایل پیش از روی کار آمدن سلسله پهلوی منطبق با ساختار کلی سیاسی کشور بود و به همین دلیل چالشی با حکومت مرکزی نداشت. اما با برآمدن رضا شاه پهلوی و سیاست های ایل ستیزانه او، اورامانیان نیز در برابر اقدامات رضا شاه در حوزه ایلات مقاومت کرده و برخوردهایی را با دولت مرکزی داشتند.
دوران فرمانروایی جعفر سلطان مقارن با سال ترور ناصر الدین شاه قاجار (1313قمری) آغاز شد(3) و همان گونه که در پی خواهد آمد فعالیت های شورشی او بیشتر در واکنش به سیاست رضا شاه و تحریکات انگلیسی ها بوده است. دوران حکومت او مقارن بود با گسترش نفوذ انگلیس در مرزهای غربی و در عراق؛ به ویژه در محل هایی که نفت اکتشاف شده بود؛ چون کرکوک. جامعه ایران نیز در آستانه تحولاتی ژرف بود.
جعفر سلطان با آغاز جنبش مشروطه به طرفداری از این جنبش پرداخت.(4) حضور نیروهای عثمانی در مرزهای غربی پیش از انعقاد قرارداد 1914 میلادی، اشغال کشور توسط دولت های روس و انگلیس و حضور مأموران آلمانی و عثمانی در سال 1334 هجری قمری و وقوع جنگ اول جهانی، پیروزی انقلاب بلشویکی در شوروی به سال 1917 میلادی و تشدید حضور و دخالت انگلیس در ایران و مهمتر از همه انقراض سلسله قاجاریه و روی کار آمدن پهلوی، مهم ترین حوادثی بود که در دوران او روی داد و تمامی این رویدادها بر ایل اورامان تأثیر داشت و شخص جعفر سلطان که زعامت ایل را بر عهده داشت نقش پر رنگی ایفا نمود.
جعفر سلطان توانسته بود با ایجاد تفاهم در بین بازماندگان حوادث خونین پیشین و خاتمه دادن به خون ریزی های درونی و ایجاد زمینه های گسترش فعالیت های اقتصادی و آبادانی بر میزان محبوبیت خود در منطقه بیفزاید. رفتار فرمانروایان و حاکمان پیشین بیشتر بر آزار و اذیت زیردستان بود اما جعفر سلطان با درایت همه را گرد خود جمع کرده بود و با ایجاد جلسات مشورتی معمرین و بزرگان اورامان لهون در شورای ایل به انجام امور می پرداخت. این شیوه باعث نیرومندی بیشتر قوای او شده بود؛ چرا که با جمع آوری بیگ زادگان بی سرپرست و بازماندگان فرمانروایان، نیروی نظامی قابل توجهی در اختیار داشت؛ آن گونه که هنگام حرکت، حدود یک صد سوار از فرزندان و نوادگان و برادرزادگان همراه او بودند.(5) ساکنان اورامان لهون به نیکی از او یاد می کنند و این حسن رفتار، رضایت مشایخ منطقه را در پی داشت.(6)
او در مقر حکومت خود شهر نوسود، دارای عنوان مرزدار سرحدی بود و وظیفه گردآوری مالیات های محلی را نیز بر عهده داشت.(7)
از آنجا که ایل اورامان لهون از ایلات بزرگ کرد بود، جایگاه نسبتاً مهمی در سیاست های انگلیس در کردستان در دوران معاصر داشته است. بررسی رویدادهای تاریخی معاصر به ویژه در حوزه ایلات کرد بدون توجه به نقش عوامل انگلیس بیهوده خواهد بود.
سیاست انگلستان درباره خاورمیانه و سرزمین های کردنشین پس از جنگ اول جهانی اهمیت زیادی یافت؛ به ویژه با شکست نیروهای عثمانی در سال 1918 میلادی که برای خاورمیانه نقش تازه ای طراحی شد. نخستین اشاراتی که به این مرزهای جدید شده بود پیش از پایان جنگ در مکاتبات بین شریف حسین مکه و مک ماهون انگلیسی راجع به آینده سرزمین های عربی امپراتوری عثمانی منعکس است(8) از این زمان طرح تشکیل کشور مستقل کردستان نیز توسط انگلیسی ها شکل گرفت.(9) آرنولد توین بی مورخ مشهور انگلیسی نیز در این باره چنین پیشنهاد داده بود:« اگر بنا است واحدی به نام بین النهرین تحت حکومتی عربی با یاری انگلستان وجود داشته باشد در این صورت نتیجه طبیعی این امر این خواهد بود که کردستانی خودمختار نیز وجود داشته باشد و با یاری بریتانیا همان وظایفی را نسبت به بریتانیا انجام دهد که ایالت مرز شمال غرب (سرحد) نسبت به هند انجام می دهد.» او همچنین پیشنهاد داد کردستان عثمانی به حاکمیت ایران واگذار شود مشروط به اینکه کردستان خودمختار و از کمک خارجی بهره مند باشد.(10) در گزارش وزارت امور خارجه ایران به تاریخ 17 سرطان 1303، آمده است که انگلیسی ها « به تمام اکراد وعده داده اند... دولت انگلیس مسئول است که ملت کرد را مستقل نموده و استقلال آنها را محترم بشمارد.»(11)
بر اساس همین تحولات کردستان ایران و سران ایلات و عشایر کرد در برنامه های استعماری انگلیس قرار گرفته و تحریک و تلقین را دنبال و زمینه بروز شورش و ناآرامی ایجاد کردند. بر طبق گزارش های مربوطه، صاحب منصبان انگلیسی در این برهه با تمامی رؤسای کرد ایران، عراق و ترکیه در مذاکره بودند. اسماعیل آقا سیمیتقو یکی از آنان بود.(12)
حیات سیاسی و نظامی و مناسبات جعفر سلطان با انگلیس
انگلیسی ها بر آن بودند که همه ایلات و عشایر پراکنده و ناهمگون کرد را متحد نمایند. تمامی ایلات ایران از جمله ایلات اورامان و جاف و همچنین ایلات کرد کرمانشاه که با دیگر ایلات اختلاف مذهب داشتند نیز، از سوی انگلیسی ها به پیوستن به جنبش تجزیه طلبانه کرد تحریک و تشویق می شدند و تلاش زیادی برای الحاق آنان به اغتشاشات کردستان صورت می گرفت. یک گزارش ارسالی از غرب کشور حاکی است، انگلیسی ها برای به هم زدن وضعیت ایلات کرمانشاه و ملحق نمودن آنها به کردستان از هیچ گونه اقدامی خودداری نمی کردند؛ به طوری که قلخانی ها بالاخره به تحریک انگلیس ها شروع به اغتشاش کردند.(13)
این در حالی بود که به اذعان خود انگلیسی ها کردهای ایران به ویژه مناطق جنوبی کردستان ایران همچون مناطق اورامان و کرمانشاه با حکومت ایران مشکلی نداشته و متمایل بودند زیر پرچم ایران به حیات خود ادامه دهند.(14) البته پیشینه حضور انگلیس در ایران و روابط با بسیاری از خوانین و سران ایلات و قبایل همچون بختیاری ها و نارضایتی از حکومت های مرکزی همواره زمینه دخالت انگلیس را هموار می کرد.
بخشی از دلایل این قبیل تحریکات ایلات و به ویژه اکراد توسط انگلیس تسویه مسائل ایران و انگلیس بود. دولت انگلیس، که از دیرباز با بسیاری از ایلات و عشایر ارتباط داشت، در حل مسائل و اختلافاتش با دولت مرکزی از این روابط بهره می برد و با توجه به این که در این دوره مشکلاتی با حکومت ایران داشت بیشتر به ایلات نزدیک شد. مهم ترین این مسائل در اواخر قاجار و اوایل دوره پهلوی عبارت بودند از:
-مسئله بازپرداخت کمک های مالی ای که حکومت ایران در فاصله سال های 1914 تا 1920 از سفارت انگلیس دریافت کرده بود.
-جریان مربوط به اغتشاشات شیخ خزعل و حمایت انگلیس از او.
-شناسایی عراق از سوی ایران.
-اجازه پرواز خطوط هوایی انگلیس بر فراز مرزهای ایران.(15)
نزدیک بودن ایلات کرد به مرزهای غربی کشور تأثیر بسزایی در مناسبات ایران با انگلیس داشت؛ زیرا در غرب ایران، کشور تازه تأسیسی وجود داشت که علاوه بر آنکه تحت قیمومیت انگلستان بود، بخش مهمی از جمعیت آن نیز کرد بود. از سویی عشایر ناراضی با دیدن ناامنی و هجوم نیروهای مرکزی از مرزها می گذشتند و به نقاط امن عراق ( که تحت قیمومیت انگلیس بود) می گریختند و از سویی دیگر آنگاه که به کشور بر می گشتند این امکان را به دولت مرکزی می دادند که انگلیس را در معرض اتهام قرار داده و امتیازی به دولت برای کشمکش با دولتمردان انگلیسی در منازعات و اختلافات ذکر شده بدهند. تحرکات و تحریکات رؤسای کرد مثل جعفر سلطان و اسماعیل آقا سیمیتقو و سردار رشید را می توان در این چارچوب نیز تفسیر کرد.(16)
مورخ روس، ملیکف، بر این باور است که امپریالیست های انگلیسی، با حمایت از سران ناراضی و شورشی کرد همچون جعفر سلطان در پی کسب امتیاز بیشتر از حکومت ایران بودند و آن گاه که میان رهبران شورشی کرد و دولت سازش حاصل می شد انگلیسی ها از یاری سران شورشی دست می کشیدند؛(17)و یا با توافق ایران و انگلیس آتش این شورش ها نیز خاموش می شد. به طور کلی انگلیس در حدود سال های 1917 تا 1922 در مناطق کردنشین حضور فعالانه ای داشت. شروع این سیاست که در طرح تجزیه کردستان منعکس است موجب تقویت عده ای از رؤسای منطقه ای توسط عوامل انگلیس شد. پس از پایان جنگ اول جهانی و تثبیت نسبی کشورهای منطقه از شدت حمایت از طرح مزبور کاسته شد و مسئله کردستان صرفاً به ابزاری برای اعمال فشار بر کشورهای منطقه تبدیل شد.(18) مناسبات و حمایت گاه و بی گاه انگلیس از جعفر سلطان را نیز در این راستا می توان ارزیابی کرد.
حیات سیاسی و نظامی و مناسبات جعفر سلطان با انگلیس
انگلیسی ها در آن سال ها مرتباً با جعفر سلطان و دیگر خوانین اورامای ملاقات و با پرداخت مبالغ گزافی آنها را راضی نموده بودند که در مواقع ضروری عده کثیری سوار برای انجام مقاصد انگلیس آماده کنند و صاحب منصبان انگلیسی همواره با هواپیما در اورامان و مریوان تردد و با رؤسای عشایر مذاکره می کردند.(19) جعفر سلطان تا آخر فرمانروایی خود ماهیانه یکصد لیره از انگلیس دریافت می کرد و هر ماه فرستاده ای از سوی او برای دریافت آن به عراق می رفت.(20)
تیمورتاش (وزیر دربار پهلوی) در نامه ای به سر رابرت کلایو (وزیر مختار دولت انگلیس در ایران) با اشاره به سوابق برخی اقدامات انگلیس در دوران جنگ اول جهانی در ایران، انعقاد قرار داد 1919 و تشکیل پلیس جنوب، این موارد را باعث خدشه دار شدن وجهه آن کشور نزد ایرانیان می داند. وی متمرکز سازی را از مهمترین اهداف دولت ایران و هماهنگ با اهداف انگلیس می داند و می نویسد:
... به طور منطقی فرض را بر این می دانیم اگر دولتی در یک کشور اهداف خاصی را دنبال نکند ترجیح می دهد با نمایندگان دولت مرکزی به گفتگو بنشیند تا با یک نظام الیگارشی. مسلماً انگلستان چنین وضعی با ما دارد. به خصوص به دفعات به ما اطمینان داده است طرفدار ایرانی متمرکز و قدرتمند است و مهمتر از هر چیز ایرانی شکننده، بی قدرت، بدون سازمان و ابزار مقاومت به میدان بسیار خوبی برای گسترش اندیشه های جدید که در منطقه پیرامون خود احساس می کنیم تبدیل می شود. گسترش این اندیشه های جدید، جهان به ویژه قلمرو تحت نفوذ انگلستان را با تهدید روبرو می کند و این وضع به نظر من نمی تواند برای انگلستان زیاد به مصلحت باشد.(21)
تیمورتاش دخالت انگلیس در قضیه شیخ خزعل را مهمترین دلیل تضعیف سیاست انگلیس در دفاع از تمرکز گرایی ایران می داند و می افزاید:« دولت ایران متمرکز سازی کشورش را آنقدر موافق با منافع مشروع انگلیس می دید که انتظار چنین خلف وعده ای را نداشت.»(22)
وزیر دربار پهلوی با اشاره به نامه رابرت کلایو که نوشته بود:« در طی شورش های گوناگون قبایل بلوچستان، فارس، لرستان و بختیاری ها دولت بریتانیا موضع کاملاً بی طرفی اتخاذ کرده است» می پرسد دولت بریتانیا که ظاهراًَ در پی ایرانی قدرتمند است چه لزومی دارد پیمان بی طرفی خود را بشکند و به هواداری شورشیان روی آورد؟
او همچنین به این بخش گفته های کلایو که « نه تنها اسلحه ای برای ایلات و عشایر تأمین نشده...» اشاره کرده و عوامل انگلیس را بی گناه نمی داند. تیمورتاش در این نامه به اقدامات لورنس عربستان (جاسوس معروف انگلیسی) اشاره کرده و می گوید وقتی که مطبوعات یک کشور تحت قیمومیت انگلیس (عراق) مطالبی را درباره دست داشتن کلنل لورنس در شورش اکراد منتشر می کنند چرا این چنین نیندیشد.(23)
حوادث و وقایع سال های نخستین سلطنت رضا شاه پهلوی بیشتر به درگیری های مسلحانه با ایلات و عشایر سرکش، که تمایلی به پذیرش سیاست تمرکزگرایی در حوزه عشایر نداشتند، گذشت. بیشتر سران و رؤسای ایلات و عشایر که پیش از آن دارای استقلال و قدرت محلی نسبی بودند در برابر این سیاست رضا شاه که بعضاً به زور اسلحه و اجبار انجام می شد مقاومت می کردند. ایلات کرد گر چه به دلایلی اهمیت دیگر ایلات مهم کشور چون بختیاری ها و قشقایی ها را نداشتند، اما به هر روی مشمول اقدامات تمرکزگرایانه رضا شاه بودند و بسیاری از سرکردگان کرد در برابر این اقدامات پایداری کردند. جعفرسلطان دقیقاً به همین دلیل سر به طغیان و نافرمانی برداشت. به نظر می رسد با توجه به آنکه سلسله پهلوی نخستین خاندان حکومتگر ایرانی غیرایلی بود و تشکیل اولین حکومت کاملاً متمرکز را در سر داشت، برخوردش با ایلات اجتناب ناپذیر بود. لذا جنگ با ایلات یکی از مهمترین دغدغه های حکومت ایرانی بود. قشون تازه تأسیس ایران با اسمعیل (سمیتقو) در سال 1301، شاهسون ها در سال 1302، ایلات لر در سال های 1302 و 1303، شیخ خزعل 1303، کردهای خراسان 1303، ترکمن ها 1302، طوایف بلوچستان 1307 و عشایر جنوب در سال 1309-1307 در جدال بود.(24)
حیات سیاسی و نظامی و مناسبات جعفر سلطان با انگلیس
جعفرسلطان در ابتدای امر مخالفتی با پهلوی نداشت و مطیع دولت مرکزی بود؛ حتی در اجرای برخی اوامر دولتی همکاری می کرد. به گفته شیخ محمد مردوخ کردستانی، جعفرسلطان و پنج نفر از پسرانش حقوق ماهیانه از دولت پهلوی دریافت می کردند(25) و تا زمانی که خود او را به خلع سلاح مجبور کردند هیچ مخالفتی از سوی او بروز نکرد. مردوخ در نامه خود به جعفرسلطان او را دارای سوابق خدمت به دولت مرکزی دانسته است.(26) خود جعفرسلطان نیز در پاسخ این نامه، به سابقه اطاعت از دولت مرکزی و خدمتگزاری در راه دولت از راه سرکوب عشایر و اجرای اوامر دولت و دریافت خلعت و مواجب اشاره می کند.(27) حتی زمانی که سمکو (سیمیتقو)، شیخ صلاح الدین و فرامرزی نامی را به نمایندگی خود نزد جعفر سلطان اعزام و به او پیشنهاد داد از اورامان به قوای دولتی حمله کند و خود سمکو نیز از مهاباد به قوای دولتی حمله کرده و منطقه را از مأموران دولتی پاک کنند، جعفرسلطان این پیشنهاد را نپذیرفت.(28)
جعفرسلطان در جریان حوادث و رویدادهای منطقه بازیچه دست عوامل انگلیس شد؛ گر چه ایجاد و تقویت یک حکومت مرکزی وابسته از سوی انگلیس حمایت می شد و این مسئله به منظور جلوگیری از نفوذ همسایه قدرتمند شمالی، وجود منافع اقتصادی فراوان در ایران از جمله شرکت نفت ایران و انگلیس و نزدیکی به هند بود اما برای توسعه نفوذ در ایران بر آن بودند که در مقاطعی با سرگرم کردن حکومت مرکزی در مرزها و طغیانگری ایلات و طوایف، دولت را بیشتر به خود نیازمند و وابسته سازند. رویارویی جعفرسلطان با حکومت مرکزی که با حمایت ضمنی انگلیس همراه بود، از این دیدگاه قابل درک است.
از سوی دیگر تحرکات جعفرسلطان و سمکو و دیگران بیشتر در راستای حفظ قدرت محلی و حوزه اقتدار نسبی خود بود و هیچ نشانی از وجود ناسیونالیسم کردی و به تبع آن تجزیه طلبی نبود. لذا چنین به نظر می رسد که این شورش های کم دوام بی ارتباط با جریان سیاسی، بیشتر در حد و اندازه شورش های عشیره ای و محدود باقی ماندند؛(29) حسن ارفع درباره شورش های مناطق کردنشین ایران در سال 1308 و تفاوت آن با مبارزات کردهای عثمانی در سال های 1925، 1930 و 1937 میلادی می نویسد که هیچ گونه شباهتی میان این مبارزات نیست؛ چون شورش های کردهای ایران تنها برای حفظ اقتدار محلی و سلطه نسبی خود، و نه برای کسب استقلال و جدایی طلبی از خاک ایران، بوده است.(30)
جعفرسلطان در فاصله سالهای 1297 تا 1310 خورشیدی در منطقه ای از شرق حلبچه و شهرزور و از جنوب تا گردنه پلنگانه و مرز جاف جوانرود حکمرایی داشت.(31)
یکی از رویدادهای سال های نخستین فرمانروایی جعفرسلطان، درگیری با سران ایل جاف جوانرود بود. در این درگیری، که دلیل آن رقابت های منطقه ای بود، حسین خان ظفرالملک، حاکم اردلانی جاف جوانرود، با همدستی عبدالکریم بیگ، وکیل جوانرود در سال 1328 هجری قمری، اردویی برای سرکوبی جعفرسلطان اعزام کردند؛ اما نیروهای جعفر سلطان به فرماندهی افراسیاب بیگ برادرزاده جعفر سلطان قوای جوانرودی را شکست دادند.(32) این گونه درگیری ها با توجه به کثرت ایلات منطقه اجتناب ناپذیر بود.
برخورد با قوای عثمانی از دیگر وقایع قابل ذکر دوره ریاست جعفرسلطان است. در سال های آغاز فرمانروایی جعفرسلطان عده ای از سربازان عثمانی که برای خرید اجناس وارد خاک ایران شده بودند نسبت به اهالی اجحافاتی کرده بودند. جعفرسلطان به محض اطلاع از این قضیه دستور می دهد گوش آن افراد را بریده و به اردوی خود اعزام کنند. پس از این اقدام قوای عثمانی به قلمرو وی حمله کردند. جعفرسلطان دو ماه در برابر آنها مقاومت کرد و پس از چندی بسیاری از مناطق تحت سلطه عثمانی از قبیل موسکال، هوار، پالانیه و چند روستا را تصرف کرد و چون عثمانی درگیر جنگ اول جهانی بود و مجال پرداختن به جعفرسلطان را نداشت او بر قدرت نمایی خود افزود و در نتیجه بر اقتدار و نفوذ او بسیار افزوده شد.(33) پسران او نیز هر یک بر مناطقی حکم می راندند. این پسرها در مناطق تحت حکم خود قادر به هر کاری بودند و هرگونه مالیات و وجوهاتی را اخذ می کردند. آنها مطیع جعفرسلطان بودند، بدون این که وجهی به او بپردازند.(34) پیشروی نیروهای جعفرسلطان در دل متصرفات عثمانی که پس از تصرف بغداد توسط انگلیس روی داد، موجبات جلب توجه انگلیسی ها با جعفرسلطان شد و منزلت و مقام او را نزد آنان بیشتر کرد.(35)
درگیری های مرزی با عثمانی ها در سال 1332 قمری برابر با 1914 میلادی انجام شد. پیش از آن دولت انگلیس و عثمانی به جعفرسلطان مواجب پرداخته بودند که در مواقع ضروری از حمایت او در انجام برنامه های خود استفاده کنند. در این برهه که سیاست انگلیس مبتنی بر تغییر و تحول مرزهای خاورمیانه بود، جعفرسلطان و نیروهایش به مثابه مرزداران کشور اقدام کرده و مدتها با قوای عثمانی که به نواحی کردنشین ایران پیشروی کرده بودند به نبرد پرداختند.
حیات سیاسی و نظامی و مناسبات جعفر سلطان با انگلیس
یکی دیگر از وقایعی که در آن جعفرسلطان حضور داشت فتنه سالارالدوله بود. سالارالدوله پسر مظفر الدین شاه قاجار، که سودای سلطنت در سر داشت، شورش های چندی را انجام داد که بیشتر این شورش ها به پشت گرمی ایلات غرب کشور صورت می گرفت. او ابتدا در سال 1325 قمری به هواداران مشروطه خواهان به سوی پایتخت لشکر کشید که شکست خورد و در کنسولگری انگلیس در کرمانشاه پناه گرفت(36) و در نهایت مدتی در باغ عشرت آباد زندانی بود. شورش دوم او پس از فتح تهران توسط آزادی خواهان و به بهانه کمک به شاه مخلوع و سرکوب مشروطه خواهان بود که در سال 1329 قمری روی داد.(37)
سالارالدوله در غرب ایران سران ایلات و عشایر را گرد خود جمع و شروع به تجهیز قوا نمود. بسیاری از سران ایلات به او پیوستند از جمله جعفرسلطان. پس از کودتای سوم اسفند و اجرای سیاست تمرکز نیز، در اسناد و مدارک قشون و وزارت جنگ اخبار و اطلاعاتی حاکی از ارتباطات سالارالدوله و جعفرسلطان به چشم می خورد.(38) دولت انگیس بارها سالارالدوله را تحریک به اغتشاش در ایران کرده و کمک های مادی و معنوی فراوانی به او می کرد و در مواقع لازم نیز امنیت او را فراهم و زمینه نجات او را ایجاد می کرد و او را همواره در خارج از ایران نگه داشته و هر گاه سیاستشان اقتضا می کرد و بر آن می شدند که دولت وقت را مستأصل کنند او را به ایران می فرستادند. دولت انگلیس به او گذرنامه انگلیسی داده و بارها به او وعده تسلیم تاج و تخت ایران را داده بود.(39)
سالارالدوله همچنین در اواخر سال 1304 شمسی که در ترکیه بود، پس از آگاهی از انقراض قاجاریه به ایران آمده و مجدداً به جمع آوری نیرو پرداخت. او نامه هایی را با سرمارک سالارالدوله پادشاه ایران وارث تاج و تخت قاجاریه به اطراف می فرستاد.(40) دولت انگلیس که ابتدا از برنامه های سالارالدوله در کردستان حمایت می کرد پس از آنکه از ابعاد شورش در کردستان ایران و احتمال بازتاب آن در کردستان عراق بیمناک شد، از حمایت سالارالدوله دست کشید. سالارالدوله در نامه خود به سر هنری داده ضمن اشاره به این نکته که بدون همراهی انگلیس قادر به انجام کاری نیست ذکر کرده بود37 تن از رؤسا و کدخدایان کردستان مراتب تبعیت خود را اعلام داشته اند.(41) جعفرسلطان نیز یکی از این رؤسا بود که با سالارالدوله همراه شده بود. محمود خان دزلی در شرحی به همراهی سلطان لهون با سالارالدوله و انگلیسی ها اشاره کرده و بر این باور است که جعفرسلطان که نعمت دولت ایران را می خورد به انگلیس خدمت می کند و نوشتجات امیرلشکر غرب را تمسخر می کند.(42)
وزیر مستعمرات انگلیس ال امری در 15 شهریور 1305 در پاسخ سالارالدوله اظهار داشته بود:
من به عنوان نماینده دولت اعلیحضرت [پادشاه بریتانیا] که با دولت ایران روابط مودت آمیز دارد نمی توانم در مورد اموری که صرفاً به روابط [افراد یا طوایف ایرانی] با دولت ایران [مربوط] می شود با افراد یا طوایف ایرانی وارد هیچ گونه مکاتبه ای بشوم به ویژه آنکه تحت هیچ شرایطی نمی توانم اتباع ایران را به عدم وفاداری نسبت به کشور خودشان تشویق کنم.(43)
سالارالدوله بار دیگر، و برای آخرین بار، در شهریور 1306، اردویی را مرکب از تفنگچی های اورامانات به رهبری جعفرسلطان و پسرانش تهیه کرده و به قصد تصرف کرمانشاهان حرکت کرد و تا نزدیکی روانسر نیز پیش آمد. در آنجا هنگ پیاده گارد نادری و قوایی تحت فرماندهی سلطان گریش خان ارمنی که مأمور مقابله و سرکوب سالارالدوله بود به نبرد او رفته و با یاری اهالی منطقه او را شکست داده و سالارالدوله نیز به ترکیه فرار کرد.(44) سالارالدوله پس از آن دیگر هیچ وقت به ایران نیامد. در این شورش نقش انگلیس بسیار پر رنگ بود.
حیات سیاسی و نظامی و مناسبات جعفر سلطان با انگلیس
طی این سالها جعفرسلطان گاهی با دیگر سران منطقه متحد بود و گاهی نیز به توصیه انگلیس با آنان به نبرد می پرداخت. از جمله این سران، شیخ محمود برزنجی بود که مناسباتش با انگلیس افت و خیز بسیار داشت. اقدامات دولت انگلیس برای ایجاد مرزهای جدید در خاورمیانه به ویژه سرزمین های کردنشین پی آمدهایی در منطقه به دنبال داشت. برزنجی هم به واسطه دارا بودن مقام شیخ طریقت نقشبندی و هم به عنوان رهبر سیاسی و حامی طرح انگلیسی ایجاد کشور مستقل کردستان مورد توجه بسیار بود.(45) فعالیت های وی چه در مواقعی که با انگلیسی ها همراه بود و چه آنگاه که علم طغیان و شورش بر ضد تشکیلات انگلیس بر می افراشت درگیری کردهای ایران به ویژه سران اورامان و جعفرسلطان را نیز به دنبال داشت. بخشی از علل این تأثیرات به واسطه آن بود که اینان پیوندهای ایلی و ملکی با هم داشتند و بخشی از املاک سران کرد ایران در آن سوی مرزها واقع بود.(46)
شیخ محمود برزنجی که در سال 1918 (1297 خورشیدی) از سوی انگلیسی ها به سمت حاکم سلیمانیه برگزیده شده بود، در سال 1299 نمایندگان و عوامل انگلیس را از سلیمانیه اخراج کرد. در این واقعه بسیاری از سران اورامان با او همراه بودند. در جریان این درگیری ها مناطق اورامان ایران نیز بارها از سوی انگلیسی ها بمباران شد.
در این زمان که شیخ محمود در برابر انگلیسی ها علم طغیان برداشته بود انگلیسی ها برای سرکوب او با پرداخت پول، سران کرد را با خود همراه می کردند. طبق گزارشی در تاریخ 7 سرطان 1303 دو نفر صاحب منصب انگلیسی به اورامان رفته و با جعفر سلطان و محمود خان مریوانی ملاقات کرده و وجوهی را به آنان داده تا وقتی که قوای انگلیسی به سلیمانیه حمله می کنند، کلیه اورامی ها و مریوانی ها نیز حرکت و شیخ محمود را از دو طرف محاصره کنند.(47) پس از آن که دولت انگلیس توانست با تعیین مقرری، جعفر سلطان را از شیخ محمود جدا کند، دولت ایران نیز به شیخ محمود پناهندگی داد.(48) بعدها نیز هرگاه روابط شیخ محمود با انگلیسی ها حسنه می شد، رؤسای قبایل منطقه از جمله جعفرسلطان در مقابل دریافت مقرری مجدداً به درخواست انگلیس با شیخ محمود همراه می شدند. در واقع مناسبات شیخ محمود با انگلیسی ها و پشت گرمی او به کوهستان های اورامان و حمایت گاه و بی گاه سران کرد ایران از او و همچنین ارتباط با دیگر شورشیان ایرانی مثل سردار رشید اردلان و اسمعیل آقا سمکو زمینه های ارتباط و تماس بیشتر رؤسای عشایر با انگلیس را در پی داشت.
طبق گزارش فرمانده تیپ مختلط کردستان در تاریخ 13 آذر 1306، انگلیسی ها با جدیت فوق العاده در پی آن بودند که یک اطمینان حقوقی از شیخ محمود حاصل کنند و کلیه اکراد این حدود را تحت امر مشارالیه در آوردند تا در مواقع مقتضی طبق درخواست آنها قیام نماید. در این راه بسیاری از سران کرد چون محمود خان دزلی و جعفر سلطان را با پرداخت مواجب با خود همراه کردند.(49)
علاوه بر آن، هنگامی که انگلیسی ها با محمود خان دزلی، که رئیس طایفه بهرام بیگی اورامان و از هم فکران شیخ محمود برزنجی بود، درگیر بودند، جعفر سلطان با انگلیسی ها همکاری نمود و حتی به انگلیسی ها تعهد داد که با محمود خان دزلی نبرد و او را دستگیر کند.(50) سفارت بریتانیا در تهران طی نامه ای از وزارت خارجه ایران خواست که دولت ایران مانع از حمله محمود خان دزلی به حلبچه شود. اما گزارش های حکومت کردستان حاکی از آن بود که همه خوانین کردستان علی الخصوص خوانین اورامان و جعفرسلطان اطمینان داده اند چنین کاری انجام نخواهد شد و این قضیه شایعه ای بیش نیست. درخواست توام با تهدید انگلیس مبنی بر اینکه در صورتی که جلوی حمله محمود خان دزلی به پنجوین در خاک عراق گرفته نشود، با هواپیما به او حمله خواهد کرد حکایت از آن داشت که تحرکات اورامان فراتر از شایعه است؛ چون محمود خان دزلی طی مکاتبه ای ضمن تأیید این شایعات اظهار داشته بود از قورخانه دولتی برای مقابله با کفار انتظار کمک دارد و « در صورتی که دولت از من تصاحب نکند البته من هم صاحبی برای خود پیدا خواهم کرد.»(51)
به هر حال در جریانات مربوط به محمود خان دزلی که جعفرسلطان گاه با او متحد و گاه در نبرد بود، دخالت و نقش انگلیس هویدا بود. فرمانده تیپ مستقل کردستان گزارش می دهد بر اساس « اطلاعاتی هم که فدوی از ناحیه جعفرسلطانی ها و سایر عشایر اطراف تحصیل نموده... مأموران سیاسی دولت انگلیس در قضایای سلیمانیه و اکراد آن حدود دخالت هایی دارند... عشایر ایرانی نیز کاملاً از مأمورین سیاسی [انگلیسی] حرف شنوی داشته، به اظهارات آنها اطمینان و اعتماد کامل دارند. منجمله ویس کنسول [سلیمانیه] اطلاع می دهد جعفر سلطان راجع به استقلال کرد حکومت را تهدید و مفتش اداری سلیمانیه به حلبچه رفته او را ملاقات و به محل خود عودت می نماید. بدیهی است رجعت جعفر سلطان صرف نظر از تهدید نمودن حکومت که موضوع فوق را تأیید می نماید از همان نقطه نظر حرف شنوی است... در صورت اقتضاء به جعفرسلطان تذکر داده شود که به هیچ وجه نبایستی در قضایای دزلی مداخله و تقویتی نماید.»(52)
حیات سیاسی و نظامی و مناسبات جعفر سلطان با انگلیس
واقعیت این است که جعفر سلطان پیرو سیاست و هدف خاصی نبوده است. او به عنوان رئیس ایل با سه موقعیت و مسئله متفاوت در ارتباط بود که می بایست در آن میان قدرت ایلی خود را حفظ کند و در مواقع مختلف راهکارهای مختلفی داشته باشد. این سه موقعیت و مسئله عبارت بود از حکومت پهلوی و سیاست های انقیاد ایلات، شورشگران کرد و مسئله کردستان و مهمتر از اینها انگلیس و سیاستهایش در منطقه. او بر عکس بسیاری از رؤسای ایلات و عشایر چون قشقایی ها، بختیاری ها و لران که در بسیاری موارد سلطنت رضا شاه را مطلقاً نمی پذیرفتند و حتی برخی از آنان قرآن مهر کرده بودند که از رضا شاه اطاعت نکرده و او را به پادشاهی نپذیرند(53) مخالفتی با رضا شاه و دولت مرکزی نداشت و تنها وقتی که او را به خلع سلاح مجبور کردند علم طغیان برداشت. پیش از آن حتی بارها با مأمورین دولتی همکاری کرده بود. از جمله در سال 1305 خورشیدی که امیر عبدالله طهماسبی به منظور جلب نظر سران عشایر به ویژه اورامان لهون به منطقه وارد شد، توانست حمایت جعفرسلطان را به دست آورد. همچنین در همان سال، وقتی که نیروهای دولتی به فرماندهی سرهنگ اسدالله خان به رزاو رهسپار بودند، به دعوت سرتیپ محمد خان شاه بختی به کمک اردوی دولتی شتافت(54) و موقعی که در سال 1306 خورشیدی (ژوئن 1927) نیروهای دولتی برای خلع سلاح عشایر یاغی به همدان وارد شدند، محمد امین بیگ لهونی پسر جعفر سلطان به همراه محمود خان دزلی به یاری قوای دولتی رفتند.(55) در همین سال (1306) تعدادی از پسران جعفر سلطان در سنندج با رضا شاه دیدار کردند و حتی خود جعفرسلطان پیشنهاد کرده بود که در شوشمی واقع در سر راه سلیمانیه و حلبچه اداره گمرک تأسیس شود.(56)
اما مسئله دریافت حقوق توسط جعفرسلطان و پسرانش از انگلیس و اصولاً داشتن روابط با آن دولت همواره نگرانی هایی را به دنبال داشت(57) و با حمایت و تقویت او تسلط انگلیس می توانست مشکلاتی را موجب شود.
هنگامی که حکومت ایران بر آن شد که جعفرسلطان را خلع سلاح کند، عوامل انگلیس با او و بسیاری از سران منطقه در ارتباط بوده و اگر چه در مکاتبات خود همواره به رعایت حسن همجواری با دولت ایران و عدم ارتباط و حمایت سران متمرد تأکید داشتند، اما در حقیقت چنین نبود و به استناد بسیاری از شواهد و گزارش های موجود، کارگزاران انگلستان ارتباط گسترده ای با رؤسای ایلات داشته و شورشیان فراری به خاک عراق را زیر چتر حمایت خود داشتند و از استرداد آنها خودداری می کردند. در این باره کفیل وزارت امور خارجه عراق در گفتگو با سفیر ایران اظهار می دارد «آن قدر که در قوه ما است در تسلیم محمدرشید کرده و می کنیم و حتی دیروز هم کتباً امر دادم محمدرشید را تسلیم کنند ولی انگلیسی ها قویاً مخالفت می کنند و در جواب من اظهار کرده اند که مشارالیه عراقی است و در خاک عراق املاک زیاد دارد و نمی توان او را تسلیم نمود.»(58) همین مقام عراقی می افزاید رویه انگلیسی ها در اغتشاش کردستان رو به تزاید و هر روز به عناوینی مردم را تحریک و ترغیب علیه حکومت می نمایند.(59) محمد حسین بدیع، از کنسولگری ایران در بصره، در تاریخ 21 /2 /1309 گزارش می دهد کلنل لورنس جاسوس معروف عربستان در لباس کردی به کردستان رفته و خود را عبدالحافظ صلاح الدین، یکی از مشایخ طریقت معرفی و مشغول طراحی انقلاب در کردستان است.(60) طبق گزارش سفارت ایران در بغداد در تاریخ 26 /3 /1309 جاسوس های انگلیسی در کردستان در رفت و آمد بوده و بعضی از رؤسای اکراد ایران از جمله جعفرسلطان و محمود خان دزلی هر یک از انگلیسی ها شهریه دریافت کرده و پسر جعفرسلطان هم که ساکن عراق است از انگلیسی ها حقوق دریافت می کند.(61)
در تاریخ 9/9 /1309 جماعتی از اکراد در سلیمانیه تشکیل و با نظر و موافقت انگلیسی ها تلگراف هایی به حکومت عراق و مجامع بین المللی راجع به مجزی شدن از حکومت عراق و استقلال تام کردها مخابره نموده و چند مرتبه افراسیاب بیگ با بعضی از اولادهای جعفرسلطان هم در مجالس آنها حاضر شدند.(62)
چنین بر می آید که مأمورین عالی انگلیس در عراق به بهانه تشکیل کردستان مستقل دائماً مشغول اقدام و دسیسه بوده و ملاقات هایی با رؤسای اکراد ایران و ترکیه داشته و برای پیشبرد مقصودی که داشتند به وسایل مختلف محرک اکراد ایران و ترکیه شده تدریجاً فکر استقلال طلبی را در آنها تولید و تقویت نموده و با کمک های مادی و معنوی، آنها را وادار به شورش می کردند؛ چرا که بر این باورند که از این طریق زودتر به مقصود می رسند.(63)
حیات سیاسی و نظامی و مناسبات جعفر سلطان با انگلیس
ارتباطات جعفرسلطان با انگلیسی ها و ممانعت از خلع سلاح، باعث شد در سال 1310 دولت مرکزی برای سرکوب او اقدامات جدی انجام دهد. در 18 فروردین 1310، وزیر امور خارجه به وزارت جنگ می نویسد طبق گزارش ویس کنسولگری ایران در سلیمانیه، در اول فروردین ماه، جعفر سلطان به وسیله برادرزاده اش افراسیاب بیگ و وسایل دیگر، نامه هایی به مفتش اداری انگلیس ارسال داشته و درخواست کرده است با توجه به خدماتی که در این مدت به انگلیسی ها نموده اکنون که اولیای دولت ایران تصمیم گرفته اند که او را دچار صدماتی بنمایند، بنابراین در چنین موقعی تقاضا دارد که انگلیسی ها از او حمایت نمایند. مفتش مزبور هم چنین پاسخ داده که اگر نامبرده خدمتی نموده در مقابل هم شهریه و حقوق دریافت کرده است و ابداً حاضر برای کمک و حمایت نمی باشد و بهتر آن است که اوامر دولت شاهنشاهی را اطاعت نمایید. طبق همین مراسله، اظهار شده که انگلیسی ها همچنان از جعفرسلطان حمایت کرده و مواجب و حقوق او را پرداخت می کردند و جعفرسلطان مشغول خرید اسلحه و جمع آوری نیرو می باشد.(64)
در مهرماه 1310 رضا شاه به کرمانشاه رفته و به فرمانده هنگ کرمانشاه، سرهنگ حاجی علی رزم آرا، دستور داد به همراهی سرهنگ علی شاه مشترکاً از کرمانشاه و سنندج برای خلع سلاح جعفرسلطان حرکت کنند.(65) رضا شاه با توجه به آنکه در سال 1925 افرادی چون محمود خان دزلی، سردار رشید اردلانی و جعفرسلطان به سالار الدوله کمک کرده بودند خلع سلاح آنان را لازم می دانست. به گفته رزم آرا، جعفرسلطان در این تاریخ نود سال سن داشت و در نواحی پاوه، جوانرود و دیگر نقاط مجاور از کوچکترین نفوذ و قدرت دولت جلوگیری می کرد و اصول اداری او از دیگر عشایر به کلی متفاوت بود.(66)
در آذر ماه 1310 سرهنگ حاجی علی رزم آرا از کرمانشاه و سرهنگ علی شاه خان رحیمی از سنندج به طرف اورامان حرکت کردند. پس از یک ماه زد و خورد، منطقه لهون به تصرف قوای دولتی در آمد و جعفرسلطان و افرادش به عراق گریختند. سرتیپ صادق خان کوپال از طرف دولت ایران با دولت عراق تماس گرفته و خواستار تحویل جعفرسلطان و اعوانش شد. اما دولت عراق اظهار داشت از ورود جعفرسلطان به خاک عراق بی خبر است و او در کوههای ایران مخفی است.(67)
جعفرسلطان که خود و ایلش می بایست خلع سلاح می شدند، ادعا داشت باید آخرین فرد خلع سلاح شده در منطقه باشد. او در مکاتباتش با شیخ محمد مردوخ کردستانی که از جانب اردوی دولتی صحبت می کرد به این موضوع اشاره کرده است. پس از آن که در درگیری قوای دولتی به فرماندهی سرهنگ غلامحسین نیروهای جعفرسلطان متواری شدند (14 شعبان 1350)، مردوخ که از خاندانی معتبر و سرشناس در منطقه بود و خود نیز جایگاه برجسته ای داشت و در این درگیری ها با قوای دولتی بود به او چنین نوشت:
حیات سیاسی و نظامی و مناسبات جعفر سلطان با انگلیس
جناب امیرالامرا العظام آقای جعفرسلطان سردار معتضد حکمران لهون و مضافات دام اقباله بارها به شما نوشته ام این آخرین بار هم باز می نویسم که عصر عشایری و دوره ملوک الطوایفی سپری شده. تمام رؤسای عشایر ایران و امرای طوایف مملکت سر تسلیم به درگاه شاهنشاه عظیم الشأن پهلوی خم کرده همه مطیع و فرمانبردار شده اند. چه شده که شما با آن همه سوابق خدمت که دارید- پس خود را به پرتگاه بدبختی نزدیک می نمایید- هر چه زودتر لازم است که خود را مطیع و خدمتگزار معرفی نموده اوامر دولت را انجام دهید و گردن و دوش خود را از بار گران اسلحه آزاد و آسوده نمایید. سرپیچی و تمرد از اوامر پدرانه دولت جز بدبختی و مذلت نتیجه دیگری نخواهد داشت. جمعیت و قوای عشایری وقتی شکوه و شوکت دارد که تحت فرمان دولت باشد و گرنه صورت یخ را خواهد داشت که در مقابل اشعه آفتاب در قلیل زمانی آب شده نیست و نابود می شود. تشکیلات عشایری بی اساس و غیر قابل اعتماد است. اما به عکس اقتدارات دولت روزافزون و پایان ناپذیر است. پس در مقام خیرخواهی و صلاح اندیشی به شما می نویسم که هر چه زودتر رافت و عطوفت دولت را با آغوش باز استقبال نموده اسلحه خود را هر چه سریعاً به وسیله نماینده خودتان روانه شهر نمایید. من هم به موجب اطمینانی که از طرف حضرت فرمانده تیپ دارم به شما قول می دهم که تا حیات دارید با نهایت احترام و عزت به حکومت محل باقی بوده آسوده و راحت زندگانی نمایید. حقوقی هم که سابق به شما و کسان شما داده می شد در آتیه هم به عنوان حکومت و امنیه محل به شما خواهد رسید... من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم- خواه تو از سخنم پند گیر و خواه ملال. در خاتمه این نکته را هم به طور تأکید تذکر می دهم که تمام خوشبختی و بدبختی شما بسته به جواب همین مراسله است که اطاعت کنید یا تمرد نمایید دیگر خود دانید.(68)
پاسخ جعفرسلطان:
...دستخط مبارک که سراسر موعظه و نصیحت پدرانه بود زیارت شد. خاطر مبارک مطلع است اول کسی که برای خدمتگزاری دولت و سرکوبی عشایر این حدود حاضر شد بنده خانه زاد بودم که در نتیجه فداکاری و خدمت گزاری هم نائل خلعت و مواجب و امتیاز شدم. حالا چه واقع شده که جزو خائنین به شمار می آیم و از من اسلحه مطالبه می کنند. خود حضرت عالی می دانید که عشایر این حدود خارج و داخل با من دشمن هستند. هر آن دولت از عشایر هم جوار اسلحه پس بگیرد بنده هم حاضرم اسلحه خود را بار کرده تقدیم نمایم. اگر نه دشمنان بنده هم دارای اسلحه باشند بنده بی اسلحه چگونه می توانم در این سنگلاخ زندگانی نمایم. در دو صورت بنده حاضرم اسلحه را تحویل بدهم اول اینکه از تمام عشایر این حدود اسلحه را پس بگیرند. بنده هم بی گفتگو آنچه اسلحه دارم تقدیم می نمایم یا اینکه یک نفر مثل آقای آصف اعظم ضمانت بکند و به من اطمینان بدهد بنده خودم با اسلحه و خانه و بچه ام به شهر می آیم و اسلحه را تحویل می دهم قول و اطمینان رؤسای قشونی برای بنده نتیجه ندارد. امروز یک نفر رئیس محترم به بنده قول می دهد فردا او می رود و دیگری می آید. هیچ گوش به حرف و قول رئیس سابق نمی دهد و هرگونه بار ناطاقت گردن بنده می گذارد. غیر از این دو فقره اگر می دانید باز دولت دست بر نمی دارد دیگر بنده جز مهاجرت به خاک خارج تکلیف و چاره ای ندارم. بنده هیچ نگرانی از شخص اعلی حضرت قدر قدرت پهلوی ارواحنا فداه ندارم و به مراحم کامله ایشان کمال امیدواری را دارم. اما از مأموران اطمینان ندارم و بی اندازه از رفتار و معاملات آنها وحشت دارم که به هیچ چیز آنها نمی توانم باور کنم زیرا به چشم خودم می بینم هر که اطاعت می کند فوراً مأمورین برای ترقی خودشان او را ذیل و گرفتار می نمایند. چنانکه رزاوی ها به میل خودشان آمدند اطاعت کردند بعد مأمورین برای تحصیل منصب و رتبه و نشان آنها را یاغی قلمداد نموده آنها را حبس کردند. پس از آمدن رتبه و نشان آنها را مرخص کردند. برای محمودخان دزلی با قرآن قسم خوردند و به او اطمینان دادند. پسر او را هم بردند که خلعت و منصب و مواجب به او بدهند ناگه شبانه سر او ریختند او را آواره و دربدر ساختند. پس از قرآن دیگر بنده به چه چیز باور کنم. به سر خودتان قسم است تا اطمینان کامل حاصل نکنم جرئت ندارم اسلحه را از خودم دور کنم. دیگر صاحب اختیار هستید اگر دولت بنده را برای چاکری و غلامی لازم دارد باید وسایل اطمینان برای بنده فراهم بیاورد و یکی مثل آصف اعظم ضمانت بکند که بی وحشت اسلحه خود را تقدیم نمایم.(69)
باید توجه داشت که بسیاری از اهالی و اقشار مختلف مردم با خلع سلاح ایلات و عشایر که معمولاً اجحاف بسیار به اهالی روا می داشتند موافق بودند اما نحوه اجرای این برنامه توسط نظامیان که مرتکب خشونت هایی می شدند اعتراض هایی را به دنبال داشت. دهقانان، بازرگانان و شهرنشینان کردستان از گروه هایی بودند که از خلع سلاح عشایر حمایت می کردند. یحیی صادق وزیری درباره تلقی اهالی سنندج از برنامه خلع سلاح می گوید این برنامه با استقبال اهالی مردم سنندج به ویژه بازاریان و تجار همراه بود. چون پیش از آن مردم قربانی تجاوزات و غارت گری های عشایر مندمی، گلباغی، جاف، لهونی و غیره بودند و اجرای این برنامه رونق اقتصادی و استقرار امنیت را به دنبال داشت، به همین دلیل اهالی به آن روی خوش نشان دادند.(70) خود رزم آرا در این باره می گوید اهالی منطقه به اجبار و در نتیجه فشار جعفرسلطان با او همراه شده اند.(71) با توجه به آنچه گفته شد بیشتر مخالفان خلع سلاح، سران ایلات و عشایر بودند که قدرت و نفوذ خود را در خطر می دیدند، اما اهالی به اجرای این برنامه و بهبودی اوضاع امیدوار بودند. در واقع نحوه اجرای این برنامه و غارت گری های نظامیان که طی آن مرتکب آزار و اذیت می شدند موجب مخالفت می گردید. همان طور که بعد از خلع سلاح عشایر و تیره های گلباغی، مندمی، لهونی و مریوانی، همه اموال آنها غارت شد.(72) این اقدامات باعث شد سران ایلات همچون محمدرشید خان قادرزاده، جعفر سلطان لهونی، محمود خان دزلی و محمود خان کانی سانانی پس از مقاومت بسیار، به عراق که تحت قیمومیت انگلیس بود پناهنده شوند و در قبال دریافت حقوق از شرکت نفت انگلیس و عراق و وزارت امور خارجه انگلیس به راحتی در دام امپریالیسم انگلیس در آمده و در راستای اهداف آنان اقدام کنند.
درباره ارتباط جعفرسلطان با انگلیسی ها رزم آرا می نویسد:
حیات سیاسی و نظامی و مناسبات جعفر سلطان با انگلیس
جای تردید نبود که سیاست های خارجی نیز داخل می گردید چه جعفرسلطان با ائتلافی که با انگلیسی ها داشت از اول زد و خورد، فتح الله بیگ پسر خود را نزد آنها در سلیمانیه فرستاده و کسب تکلیف نموده بود و آنها جواب داده بودند که حالیه کمک کردن نسبت به شما غیرمقدور ولی در اول بهار چون سیاست تغییر حاصل خواهد نمود کمک خواهد شد مشروط به آنکه تا آن موقع پایداری نمایید.(73)
در اواخر آذرماه 1310 جعفرسلطان و کلیه بیگ زادگان و اعوانش به عراق رفته طبق قراردادهای دو جانبه، دولت عراق می بایست آنها را تحویل ایران می داد. رزم آرا در تاریخ 29 آذر به کنسول ایران در سلیمانیه چنین نوشت:
اطلاعاً زحمت می دهد پس از چندین زد و خورد بالاخره قوای اشرار متواری، نوسود و سایر نقاط مهم آنجا به تصرف قوای دولت علیه در آمده. جعفرسلطان با پانزده نفر پسران و تقریباً چهل نفر نوکرهای خود به طرف پالانیه منزل حاجی محمد علی وارد، مصمم بوده است محرمانه به طرف سلیمانیه حرکت کرده خود را تسلیم مأمورین دولت بریتانیا نمایند. زن و بچه خود را نیز به دکاشیخان اعزام کرده است. مراتب به مأمورین طویله حلبچه اطلاع داده شد چون بایستی اشرار مذکور دستگیر و تسلیم دولت گردند لازم است جنابعالی فوری داخل در مذکره شده اقدامات اساسی برای دستگیری اشرار مذکور پس از ورود به سلیمانیه بفرمایید.(74)
مأموران انگلیسی همواره در مکاتبات خود چنین ادعا می کردند که مخالف نافرمانی های جعفرسلطان هستند. از جمله وزیر مختار انگلیسی در عراق به جعفرسلطان توصیه کرده است که از حمله به نیروهای ایرانی امتناع کند. او همچنین از دولت ایران می خواهد که اگر جعفرسلطان زندانیان را آزاد، اموال به غارت برده را مسترد، از اعمال خود اظهار پشیمانی و حاضر شود که از دولت ایران اطاعت کند دولت ایران او را عفو کند. او همچنین قول می دهد اگر جعفرسلطان نصایح او را نپذیرد دیگر به نفع او اعمال نفوذی با دولت ایران نخواهد کرد.(75)
حیات سیاسی و نظامی و مناسبات جعفر سلطان با انگلیس
در گزارش های سالانه سفارت بریتانیا نیز درباره تحولات ایران در سال 1310 آمده است، جعفرسلطان با کمیسرهای بریتانیا در بغداد مکاتبه دارد و با تأیید وفاداری سابق به انگلیس خواستار حمایت انگلیس از خود شده است. ولی به درخواست وی چنین پاسخ داده شده که دولت انگلیس نمی تواند از او حمایت کند و به او توصیه شده بود خود را تسلیم دولت ایران کند.(76) وزیر مختار انگلیس در ایران هم اظهار کرده بود کمیسر عالی انگلیس جعفرسلطان را تهدید کرده است که اگر چنانچه تمکین نسبت به دولت ایران نکند دیگر از طرف حکومت عراق هیچ گونه مساعدتی نخواهد شد.(77)
با وجود این سخنان، انگلیسی ها با حمایت مادی و معنوی از جعفرسلطان و کارشکنی بسیار از تحویل او به دولت ایران خودداری می کردند. طبق گزارش کنسولگری ایران در بصره امتناع مقامات انگلیسی عراق از استرداد نزدیکان جعفرسلطان به هیچ عنوان قابل قبول نبوده و بهانه های آنها از قبیل مشکلات سوق الجیشی و کمبود مأمور پذیرفتنی نیست و علاوه بر این یکی از اقدامات آنها در راستای حمایت از جعفرسلطان حفظ یکی از نزدیکان جعفرسلطان در مقام قائم مقام حکومت حلبچه است چرا که با حفظ او در این مقام تجری و جسارت اعوان و نزدیکان جعفرسلطان بیشتر می شود.(78)
در دی ماه 1310 احمدآقا خان (احمدامیراحمدی)، امیرلشکر غرب، به منطقه وارد و مذاکرات خود را برای تحویل جعفرسلطان آغاز کرد. اما مأموران مرزی عراق از تحویل شورشیان امتناع ورزیدند.(79) سرتیپ کوپال نیز به عراق رفته و در خواست تحویل جعفر سلطان را نموده اما آنان با این ادعا که از حضور جعفرسلطان در عراق بی اطلاعند از تحویل او خودداری کردند.(80) سپهبد امیراحمدی پس از مذاکرات یک ماهه و خودداری مقامات عراقی از تحویل جعفرسلطان، بی نوسود محل فرمانروایی جعفرسلطان رفته بسیاری از بیگ زادگان، کدخدایان مریوانی، دزلی، اورامان رزاب، اورامان تخت، اورامان لهون، جوانرود، ولدبیگی، قبادی، باباجانی، قلخانی، طایشه، روانسرا، کمانگر و ایناقی را که بیش از سیصد نفر بودند دستگیره کرده و این عده را به تهران اعزام و محاکمه کردند.(81)
جعفرسلطان هنگام اقامت در عراق گر چه به ظاهر ادعای دوستی با شیخ محمود برزنجی نداشت، اما در نهان با او هم رأی بود و حتی طلب استقلال کردیت را به رهبری شیخ محمود مهر کرده بود و در این زمینه با مأموران انگلیس در ارتباط و مذاکره بود.(82)
عملیات های نظامیان در مناطق اورامان و عدم اعتماد به وعده ها و سوگندهای امرای لشکری، باعث شد جعفرسلطان سکونت در ایران را نپذیرد و تا شهریور 1320 در منطقه رمادیه در تبعید بماند.(83) فرزندان و خانواده و تفنگچیان او را نیز به فارس تبعید کردند که با وقوع حوادث شهریور 1320 به اورامان بازگشتند. خود جعفرسلطان نیز پس از سقوط رضا شاه، به حلبچه رفت. او پیش از مرگ کلیه بیگ زادگان را گرد آورد و فرزند بزرگ خود کریم بیگ را به ریاست اورامان لهون و جانشینی خود برگزید(84) جعفرسلطان در نهایت در سال 1363 قمری در حلبچه درگذشت و در گورستان ابوعبیده دفن شد.(85)
منابع تحقیق :
-اسناد مرکز پژوهش و اسناد ریاست جمهوری.
-اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، آرشیو روابط ایران و انگلیس.
-اسناد و مکاتبات تیمورتاش وزیر دربار رضا شاه (1312-1314ه ش)، مرکز اسناد ریاست جمهوری، به کوشش عیسی عبدی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، زمستان 1383.
-افشار (سیستانی)، ایرج، کرمانشاهان و تمدن دیرینه آن، جلد دوم، انتشارات زرین، چاپ اول، تهران ، 1371.
-برزویی، مجتبی، اوضاع سیاسی کردستان (از 1285 تا 1325ش)، مؤسسه انتشارات فکر نو، چاپ اول، زمستان 1378، تهران.
-بیات، کاوه، شورش عشایری فارس 1309-1307، نشر نقره با همکاری انتشارات زرین، چاپ اول.
-خاطرات و اسناد سپهبد حاجیعلی رزم آرا، به کوشش کامبیز رزم آرا و کاوه بیات، نشر و پژوهش شیرازه، چاپ اول، 1382، تهران.
-رزم آرا، حاجیعلی، عملیات اورامان، به کوشش کامبیز رزم آرا و کاوه بیات، انتشارات پردیس دانش و نشر و پژوهش شیرازه کتاب، چاپ اول، 1387.
-زرگر، علی اصغر، تاریخ روابط ایران و انگلیس دردوره رضاشاه، ترجمه کاوه بیات، انتشارات پروین و انتشارات معین، چاپ اول، 1372، تهران.
-سجادی، علاء الدین، تاریخ جنبشهای آزادبخش مردم کرد، ترجمه احمد محمودی، چاپ اول، تیر1380، سنندج.
-سردار اسعد، علیقلی خان و لسان السلطنه سپهر، عبدالحسین خان (ملک المورخین)، تاریخ بختیاری «خلاصه الاعصار فی تاریخ البختیار» به اهتمام جمشید کیان فر، انتشارات اساطیر، چاپ دوم، 1383، تهران.
-سلطانی، محمدطاهر، خاطرات سلطانی (از قصر شیرین تا قصر قجر)، به اهتمام محمد علی سلطانی، انتشارات سها، چاپ اول، 1384.
-سلطانی، محمدعلی، جغرافیای تاریخی و تاریخ مفصل کرمانشاهان، جلد دوم (ایلات و عشایر)، چاپ اول، 1372، تهران.
-سنجابی، علی اکبرخان (سردار مقتدر)، ایل سنجابی و مجاهدت ملی ایران، تحریر و تحشیه کریم سنجابی، انتشارات شیرازه، 1380، تهران.
-صفی زاده، صدیق (بوره که یی)، تاریخ کرد و کردستان، نشر آتیه، چاپ اول، 1378، تهران.
-طلوعی، محمود، ترس از انگلیس، تهران، انتشارات هفته، چاپ اول، 1369.
-فریدالملک همدانی، میرزا محمد علی خان، خاطرات فرید از سال 1329 تا 1334 هجری قمری، به کوشش مسعود فرید (قراگزلو)، انتشارات زوار، تهران، 1354.
-کاتوزیان طهرانی، محمدعلی، مشاهدات و تحلیل اجتماعی و سیاسی از تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، شرکت سهامی انتشار، چاپ اول، 1379، تهران.
-مردوخ کردستانی، شیخ محمد، تاریخ مردوخ، نشر کارنگ، چاپ اول، 1379.
-مک داول، دیوید، تاریخ معاصر کرد، ترجمه ابراهیم یونسی، نشر پانیذ، چاپ سوم، 1386، تهران.
-ملیکف، ا.س، استقرار دیکتاتوری رضاخان در ایران، ترجمه سیروس ایزدی، کتابهای جیبی، 1358.
-و.همدی، کردستان و کرد در اسناد محرمانه بریتانیا، ترجمه بهزاد خوشحالی، انتشارات نور علم، همدان، چاپ اول، 1378.
-هه ورامانی، محه مه دئه مین، میژووی هه ورامان [تاریخ اورامان]، تهران، نشربلخ، چاپ اول، 1380.

پی نوشت ها :

1-سنجابی، علی اکبرخان (سردار مقتدر)، ایل سنجابی و مجاهدت ملی ایران، تحریر و تحشیه کریم سنجابی، انتشارات شیرازه، چاپ اول، 1380،تهران، ص 17.
2-سلطانی، محمدعلی، جغرافیای تاریخی و تاریخ مفصل کرمانشاهان، جلددوم (ایلات و طوایف)، چاپ اول، تهران، ص 21.
3-صفی زاده، صدیق (بوره که یی)، تاریخ کرد و کردستان، نشر آتیه، چاپ اول، 1378، ص 435.
4-همان.
5-محمدعلی سلطانی، پیشین، ص 64.
6-تاریخ اورامان، بر اساس گزارش تاریخ هورامان ملاعبدالله هورامی متخلص به شیدا، تدوین و گردآوری مظفر بهمنی سلطان هنرامی، نشراحسان، چاپ اول، 1386، ص 583.
7-سلطانی، ص 65.
8-مک داول، دیوید، تاریخ معاصر کرد، ترجمه ابراهیم یونسی، نشر پانیذ، چاپ سوم، 1386، تهران، ص215.
9-مک داول، ص 25.
10-مک داول، صص 219 و 220.
11-موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، آرشیو اسناد روابط ایران و انگلیس، سند شماره 228.
12-همان، سند شماره 819 /5.
13-همان، سند شماره 439.
14-و.همدی، کردستان و کرد در اسناد محرمانه بریتانیا، ترجمه بهزاد خوشحالی، انتشارات نور علم، همدان، چاپ اول، 1378، ص 32.
15-زرگر، علی اصغر، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضاشاه، ترجمه کاوه بیات، انتشارات پروین و انتشارات معین، چاپ اول، 1372، ص 171.
16-مک داول، ص 384.
17-ملیکف، ا.س، استقرار دیکتاتوری رضاخان در ایران، ترجمه سیروس ایزدی، نشر کتابهای جیبی، 1358، ص 95.
18- سلطانی، محمدطاهری، خاطرات سلطانی ( از قصر شیرین تا قصر قجر)، به اهتمام محمد علی سلطانی، انتشارات سها، چاپ اول، ص 113.
19-مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، آرشیو اسناد روابط ایران و انگلیس، سند شماره 1237.
20-هه ورامانی، محه مه دئه مین، میژووی هه ورامان، تهران، نشر بلخ، چاپ اول، 1380، ص 152.
21-اسناد و مکاتبات تیمورتاش وزیر دربار رضاشاه (1312-1304هش)، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مرکز اسناد ریاست جمهوری، به کوشش عیسی عبدی و..، چاپ اول، 1383، ص 126.
22-همان، ص 127.
23-همان، صص 136-124.
24-بیات، کاوه ، شورش عشایری فارس 1309-1307، نشرنقره با همکاری انتشارات زرین، چاپ اول، 1365، ص 8.
25-مردوخ کردستانی، شیخ محمد، تاریخ مردوخ، نشرکارنگ، 1379، چاپ اول، ص 296.
26-همان، ص 297.
27-همان.
28-سجادی، علاء الدین، تاریخ جنبش های آزادی بخش مردم کرد، ترجمه احمد محمودی، چاپ اول، تیر، 1380، سنندج، ص 248.
29-برزویی، مجتبی، اوضاع سیاسی کردستان (از 1258 تا 1325هش)، ص 237.
30-همان، ص 238.
31-سلطانی، جغرافیای تاریخی، ص 73.
32-صفی زاده، ص 435.
33-رزم آرا، حاجی علی، عملیات اورامان، به کوشش کامبیز رزم آرا و کاوه بیات، انتشارات پردیس دانش و نشر و پژوهش شیرازه کتاب، چاپ اول، ص 9.
34-همان، ص 11.
35-تاریخ هورامان، ص 616.
36-کاتوزیان تهرانی، محمدعلی، مشاهدات و تحلیل اجتماعی و سیاسی از تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، شرکت سهامی انتشار، چاپ اول، 1379، تهران، ص 683.
37-سردار اسعد، علی قلی خان و عبدالحسین خان لسان السلطنه سپهر(ملک المورخین)، تاریخ بختیاری «خلاصه الاعصار فی تاریخ البختیار»، به اهتمام جمشید کیانفر، انتشارات اساطیر، چاپ دوم، 1383، تهران، ص 603.
38-مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، آرشیو اسناد روابط ایران و انگلیس، سند شماره 442.
39-طلوعی، محمود، ترس از انگلیس، تهران، انتشارات هفته، چاپ اول، 1369، ص 104.
40-افشار(سیستانی)، ایرج، کرمانشاهان و تمدن دیرینه آن، جلد دوم، انتشارات زرین، چاپ اول، تهران، ص 933.
41-زرگر، ص 168.
42-مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، آرشیو اسناد روابط ایران و انگلیس، سند شماره 441.
43-زرگر، ص 168.
44-سلطانی، جغرافیای تاریخی، ص 76.
45-موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، آرشیو اسناد روابط ایران و انگلیس، سند شماره 463 /5.
46-حاجی علی رزم آرا، عملیات اورامان، ص چهارده.
47-موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، آرشیو اسناد روابط ایران و انگلیس، سند شماره 216 /5.
48-مک داول، ص 384.
49-موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، آرشیو روابط ایران و انگلیس، سند شماره 473 /5.
50-همان، سند شماره 379 /5.
51-حاجی علی رزم آرا، عملیات اورامان، ص شانزده.
52-موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، آرشیو روابط ایران و انگلیس، سند شماره 683 /5.
53-خاطرات سلطانی، ص 117.
54-سلطانی، جغرافیای تاریخی، ص 76.
55-همان، ص 77.
56-حاجی علی رزم آرا، عملیات اورامان، ص بیست و چهار.
57-همان.
58-اسناد مرکز پژوهش و اسناد ریاست جمهوری، سند شماره 10916.
59-همان.
60-موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، آرشیو اسناد روابط ایران و انگلیس، سند شماره 628 /5.
61-همان، سند شماره 636 /5.
62-همان، سند شماره 680 /5.
63-همان، سند شماره 628 /5.
64-همان، سند شماره 706 /5.
65-خاطرات و اسناد حاجیعلی رزم آرا، به کوشش کامبیز رزم آرا و کاوه بیات، نشر و پژوهش شیرازه، چاپ اول، تهران، 1382، ص 79.
66-همان، ص 80.
67-سلطانی، جغرافیای تاریخی، ص 80.
68-مردوخ، ص 297.
69-همان.
70-برزویی، ص 241.
71-حاجیعلی رزم آرا، عملیات اروامان، ص 99.
72-برزویی، ص 243.
73-حاجی علی رزم آرا، عملیات اورمان، ص 99.
74-همان، ص 115.
75-مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، آرشیو اسناد روابط ایران و انگلیس، سند شماره 426.
76-حاجی علی رزم آرا، عملیات اورامان، ص سی و سه.
77-موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، آرشیو اسناد روابط ایران و انگلیسی، سند شماره 426.
78-اسناد مرکز پژوهش و اسناد ریاست جمهوری، سند شماره 10915.
79-سلطانی، جغرافیای تاریخی، ص 81.
80-خاطرات سلطانی، ص 24.
81-همان، ص 25.
82-اسناد مرکز پژوهش و اسناد ریاست جمهوری، سند شماره 10904.
83-سلطانی، جغرافیای تاریخی، ص 81.
84-همان، ص 83.
85-صفی زاده، ص 435.

منبع مقاله: نشریه مطالعات تاریخی، شماره 35..

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
حکمت | آخرین باری که اطعام دادی، کی بوده؟ / استاد حسینی قمی
music_note
حکمت | آخرین باری که اطعام دادی، کی بوده؟ / استاد حسینی قمی
شیوه ها و سیاست های تبلیغی حضرت زینب سلام الله علیها
شیوه ها و سیاست های تبلیغی حضرت زینب سلام الله علیها
استوری شهادت امام سجاد علیه السلام / نفس آخره یارب
play_arrow
استوری شهادت امام سجاد علیه السلام / نفس آخره یارب
محبت امام حسین(علیه السلام) منتی بزرگ است
محبت امام حسین(علیه السلام) منتی بزرگ است
حکمت | عوامل سلب آرامش در خانواده / استاد رفیعی
music_note
حکمت | عوامل سلب آرامش در خانواده / استاد رفیعی
سیره حضرت زینب (سلام علیها) در مکتب پنج تن آل عبا
سیره حضرت زینب (سلام علیها) در مکتب پنج تن آل عبا
مواجه با ظلم و ظالمان هدف امام حسین علیه السلام
مواجه با ظلم و ظالمان هدف امام حسین علیه السلام
حکمت | آخرین وصیت امام حسین (علیه‌السلام) / استاد حسینی قمی
music_note
حکمت | آخرین وصیت امام حسین (علیه‌السلام) / استاد حسینی قمی
حکمت | دلیل شهادت امام‌حسین؛ بغضاً لابیک / استاد علوی تهرانی
music_note
حکمت | دلیل شهادت امام‌حسین؛ بغضاً لابیک / استاد علوی تهرانی
حکمت | تاثیر لقمه‌ پاک و حلال / استاد عالی
music_note
حکمت | تاثیر لقمه‌ پاک و حلال / استاد عالی
معنی اسم احمد و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم احمد و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم اترک و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم اترک و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ابوریحان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ابوریحان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
شهرستان رامیان کجاست؟ از پیش شماره این شهر تا مناطق گردشگری و مشاهیر آن
شهرستان رامیان کجاست؟ از پیش شماره این شهر تا مناطق گردشگری و مشاهیر آن
همه آنچه که باید درباره روستای رادکان بدانید
همه آنچه که باید درباره روستای رادکان بدانید