در توطئه کودتای نافرجام تعدادی از افسران پایگاه هوایی شهید نوژه در سال 59 گروه ها و نیروهای مختلفی نیز شرکت داشتند. در این مقاله فقط به نقش افسران نیروی هوایی در این ماجرا پرداخته شده است؛ و برای تهیه مقاله علاوه بر روش کتابخانه ای از روش مصاحبه نیز استفاده گردیده است. سؤال محوری که در این پژوهش در پی پاسخ دادن به آن هستیم این است که اوضاع داخلی ایران، عملکرد رسانه ها و فعالیت های گروه های چپ چه تأثیری بر روحیه خلبان ها و سوق دادن آنها به سوی کودتا داشته است؟ فرضیه این پژوهش نیز این است که عوامل و شرایط مزبور تأثیر مستقیمی بر روحیه برخی از خلبان ها و سوق دادن آنها به سوی کودتا داشته است. سئوالات فرعی نیز به شرح ذیل می باشد:
1-جمهوری اسلامی چگونه از وقوع کودتا آگاهی یافته است؟
2-نیروهای غیرسیاسی نیروی هوایی چگونه به سمت سیاسی حرکت کردند؟
3-آیا ویژگی های شخصیتی خلبان های شرکت کننده در کودتا در سوق دادن آنها به سوی کودتا مؤثر بوده است و نقش عوامل روانی تا چه حدی بوده است؟
4-شعار ارتش بی طبقه توحیدی و زمزمه های انحلال ارتش توسط گروه های تندرو چه تأثیری در سوق دادن برخی نیروهای توانمند ارتش به سوی کودتای نوژه داشته است؟
افسران هوایی و خلبانان شرکت کننده در توطئه کودتا را باید به دو دسته تقسیم کرد.
یک دسته افرادی که در رأس کودتا بودند و از تمام جزئیات کودتا آگاهی داشتند؛ که در بیگانه پرستی و دشمنی این افراد با جمهوری اسلامی مردم ایران نمی توان کوچکترین شکی کرد. دسته دیگر خلبان های جوانی بودند که از جزئیات کودتا آگاهی نداشتند. در پرونده آنها نشانی از دلبستگی شان به رژیم پهلوی نمی توان دید. اما اوضاع به گونه ای پیش رفت که این افراد فریب خوردند. کار آنها از یک جهت شبیه به عملکردشان به عنوان خلبان جنگی بود. در نیروی هوایی وقتی لیدر دسته حرکت می کند بقیه هم که جزء گروه پروازی او هستند، در بال او پرواز می کنند. گروه پروازی باید به لیدر خود اعتماد کند. اگر چنین نکند به هیچ وجه مورد اعتماد نیست. دسته پرواز لزوماً نباید از همه چیز آگاهی داشته باشد. پروازها در لوحه (Board) نوشته می شود. خلبان وقتی وارد گردان می شود از کسی نمی پرسد که چه باید کند. در لوحه همه چیز را می نویسند. در واقع آنها مانند شرکت کنندگان در یک کنسرت بزرگ هستند. هر کس سازی را می نوازد ولی از طرح کلی رهبر ارکستر آگاهی ندارد.(1) بسیاری از آنها توبه کردند و قهرمانان در هشت سال دفاع مقدس جنگیدند. برخی به درجه شهادت رسیدند. برخی نیز هم اکنون از جانبازان و آزادگان جنگ تحمیلی می باشند. در ابتدای هر پژوهشی رسم بر این است که واژه های اساسی فرضیه تعریف شود. واژه کودتا نیز واژه اساسی و مهم در فرضیه این مقاله می باشد که به اختصار توضیح داده می شود. کودتا (coup d'etat) از دو واژه فرانسوی coup به معنی قطع کردن و etat به مفهوم حکومت تشکیل شده است. بنابراین هر جا صحبت از کودتا می شود، منظور براندازی حکومت است. به نوشته ادوارد لوتراک «کودتا مجموعه ای از مانورها و حرکات ظریف است که از نظر تکنیکی و تاکتیکی ماهیت نظامی دارند و هدف آنها براندازی رژیم و تصاحب اریکه قدرت است.» به عبارت دیگر کودتا شکل حکومت را تغییر می دهد و به جابجایی شخصیت ها در دستگاه حکومتی کمک می کند. فرق کودتا با انقلاب این است که کودتا از بالا بدون مشارکت توده های مردم و توسط افراد نظامی و سیاسی دستگاه حکومتی انجام می شود. در حالی که انقلاب، توسط مردم و عمدتاً طبقات زیرستم با هدف دگرگونی ساختارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی رژیم می باشد.(2) نام اتفاقی که در 19 تیر 1359 افتاد را نیز یک کودتای شکست خورده می گذاریم؛ چرا که عده ای از نظامیان قصد داشتند مراکز اصلی جمهوری اسلامی را مورد هدف قرار دهند و حکومت را با استفاده از قدرت نظامی ساقط کنند و وابستگان رژیم پهلوی را به قدرت برسانند.
اوضاع نیروی هوایی همزمان با انقلاب اسلامی
نیروی هوایی پیش از سایر نیروهای ارتش به انقلاب اسلامی پیوست. دیدار 19 بهمن 57 افسران نیروی هوایی و همافران با امام خمینی (ره) نیز شاهد این مدعاست. این نیرو زودتر از سایر نیروها با انقلاب و رهبری آن اعلام همبستگی کرد.(3) ارتشی که توسط نیروهای خارجی برای حفظ رژیم پهلوی تعلیم دیده و مسلح شده بود، درست در زمانی که رژیم به وفاداری این نیروی عظیم نیازمند بود، به او پشت کرد و با شرکت در انقلاب اسلامی، حماسه ای نو آفرید تا همواره در تاریخ ایران، یاد و نامش در کنار مردم پر آوازه بماند.(4) نیروی هوایی ایران در زمان رژیم پهلوی بیش از 450 هواپیمای جنگی پیشرفته، شامل پیشرفته ترین هواپیمای جنگنده در آن زمان (جنگنده تام کت اف-14) و حدود 5 هزار خلبان حرفه ای در اختیار داشت. این نیرو در مقایسه با دو نیروی زمینی و دریایی، بسیار پیشرفته، و در بین نیروهای هوایی جهان سوم نیز بی مانند بود. فریدون جم، رئیس ستاد ارتش در رژیم پهلوی، توان نیروی هوایی ایران را در مصاحبه با بی بی سی این گونه توصیف می کند:نیروی هوایی ایران قوی بود، بله درست است، نیروی هوایی ایران در آن تاریخ هم از لحاظ فرماندهی [خوب بود]، خدا بیامرزد خاتمی فرمانده خوبی بود و خیلی با قدرت بود و خیلی هم به کارش وارد بود. آن وقت ستاد نیروی هوایی هم خیلی خوب کار می کرد. تعداد زیادی هواپیمای به اصطلاح اولترا مدرن داشتند. از لحاظ آموزش وضع شان بسیار عالی بود، نیروی هوایی چون وجود نداشت و از اول بنا شده و از زیر ساخته بودند، روی قواعد آمریکایی ساخته بودند و یک نیروی هوایی بود مثل اسکادران نیروی هوایی آمریکایی.(5)
در جنگ ایران و عراق که در شهریور 1359 آغاز شد، هواپیماهای اف-14 ایران مجهز به موشک های فونیکس با توانایی انهدام شش هدف به طور همزمان از یک شعاع 80 کیلومتری، به رغم خروج مستشاران آمریکایی و تحریم فروش قطعات آنها توسط آمریکایی ها، با همت و خودباوری نظامیان غیور ایران اسلامی به کار گرفته شدند و تلفات رزمی سنگینی به نیروی هوایی عراق وارد آوردند و عراقی ها مجبور شدند نیروی هوایی خود را در اردن پراکنده کنند. توانایی اف14 و اف4 با وجود یک اسکادران از هواپیماهای سوختگیری 707 افزایش یافت و در نتیجه شعاع عملیات رزمی آنها با سوختگیری مجدد هنگام پرواز به 2500 کیلومتری رسیده بود.(6)
انقلاب و حرکت نیروی هوایی به سوی سیاسی شدن
نیروهای مسلح ایران، از جمله نیروی هوایی، در دوره پهلوی به شدت از آگاهی های سیاسی دور نگاه داشته می شدند.(7)به گفته سرهنگ خلبان علی پرتوی:
نظام پهلوی در گزینش داوطلبان نیروی هوایی بسیار محتاط بود. اگر فردی از اعضای خانواده یا فامیل داوطلب، سیاسی بودند اصلاً در گزینش پذیرفته نمی شد. از سوی دیگر در آن زمان سیاست برای کارکنان نیروی هوایی مطرح نبود. بیشتر افراد دیپلم گرفته (افراد) معمولی بودند که از روی علاقه خواستار پیوستن به نیروی هوایی بودند. به آنها زبان انگلیسی، فنون نظامی و تا حدودی پرواز آموزش می دادند و بعد آزمون می گرفتند و در صورت قبولی به خارج از کشور اعزام می شدند.(8)
سرتیپ خلبان محمود انصاری، درباره نسبت سیاست و ارتش در دوران قبل از انقلاب چنین می گوید:
نظام پهلوی دوم سعی داشت نظامیان را از مسائل سیاسی به دور نگه دارد. اگر کسی هم وارد بحث های سیاسی می شد به شدت با او برخورد می شد. البته کسی هم هوس نمی کرد به سمت مسائل سیاسی برود. دلیل این امر هم این بود که آنها در زندگی به قدری تأمین بودند که به فکر مسائل سیاسی نمی افتادند. رفاه کامل به بی علاقه گی آنها نسبت به سیاست دامن می زد.(9)
اما انقلاب شرایط را به کلی عوض کرد. این تغییر شرایط نتیجه دو چیز بود؛ اول، بیش از یک سال درگیری مردم مسلمان با نیروهای سرکوبگر رژیم و حضور در خیابان ها و انعکاس اخبار مبارزات که به هر حال، هر کس را هر چقدر هم که بی علاقه به سیاست بود، متوجه سیاست می کرد؛ و دوم پیروزی انقلاب و آزادی حاصل از آن و در گرفتن بحث های سیاسی و عقیدتی در همه محافل و از جمله محافل نظامی. سرهنگ خلبان علی پرتوی، فضای آن روزها را در نیروی هوایی چنین توصیف می کند:
در زمان انقلاب به خاطر شرایط انقلابی یکسری آشفتگی هایی بروز کرد و یکباره خواسته های همه گل کرد. برای مثال همافران می گفتند که چرا به ما با این همه تخصص درجه افسری تعلق نمی گیرد؟ چرا به کسانی که تحصیلات و تخصص ما را ندارند درجه افسری عطا می شود ولی ما مزایا و امتیازات یک افسر را نداریم؟... طوری شده بود که تعداد پروازهای آموزشی در روز به سه تا چهار پرواز رسیده بود. وقتی که پروازی در کار نباشد همه به سمت بحث و جنجال های سیاسی حرکت می کنند. خلبان ها بیکار بودند و بحث های سیاسی و انقلابی به مشغله اصلی آنها تبدیل شده بود. تا آن زمان بسیاری از این خلبان ها اصلاً روزنامه خوان نبودند. اگر کل وسایل آنها را می گشتند، شاید تنها چند مجله تفریحی پیدا می کردید و خبری از یک روزنامه سیاسی نبود. انقلاب این وضعیت را تغییر داد و آنها تبدیل به روزنامه خوان های حرفه ای شدند. پس از پیروزی انقلاب مطبوعات هر روز مطلبی می نوشتند و هر روز یک جنجال تازه ای به وجود می آمد. هر کس برای خودش یک حرفی می زد. خلبان ها در آن زمان اطلاعات عمیق سیاسی نداشتند اما انقلاب شرایط را تغییر داد و ارتش به سمت سیاسی شدن حرکت کرد.(10)
اما روایت همافران از روند سیاسی شدن بعضی از نظامیان تا حدودی متفاوت است:
نیروی هوایی بعد از سال 42 و تثبیت حکومت شاه به پیشرفته ترین تجهیزات مسلح شد. وقتی تجهیزات نو وارد نیروی هوایی شد نیاز به یک طبقه تحصیل کرده برای انجام امور فنی بود. در ابتدا یک عده پذیرش و دوره ای را گذراندند و به نام کمک مهندسی در نیروی هوایی مشغول به کار شدند. بعد از مدتی مشاهده شد که فعالیت افراد غیرنظامی در ارتش با مشکلاتی مواجه است و تصمیم گرفته شد که طبقه همافر را وارد ارتش کنند. بعد از گذراندن دوره های مختلف همافران شروع به انجام کارهای مهندسی و فنی کردند. بسیاری از همافران همزمان با کار در نیروی هوایی به تحصیلات عالیه در دانشگاهها ادامه دادند. دانشگاه ها در آن زمان مرکز فعالیت های سیاسی علیه رژیم پهلوی بود. گروه های مخالف با حکومت با گرایش های اسلامی، مارکسیستی و ملی در دانشگاه ها مشغول فعالیت بودند. این مسائل باعث شد که قشر همافر سیاسی شوند. در میان همافران افراد بسیاری مدرک لیسانس، فوق لیسانس و مهندسی داشتند. این مسئله به سیاسی شدن فضا کمک کرد.(11)
ساموئل هانتینگتون در کتاب سرباز و حکومت، به مسئله حرفه ای گرایی در ارتش می پردازد. به باور هانتینگتون حرفه ای گرایی عامل اصلی دور نگهداشتن نظامیان از سیاست است. هانتینگتون می نویسد:« اگر نظامیان بر اساس اهداف نظامی سازمان دهی و هدایت شوند، نیروهای مسلح خدمتگزاران مطیع حکومت خواهند بود و به طور یقین تحت کنترل غیر نظامیان یا مقامات کشوری انجام وظیفه خواهند کرد.»(12) این نظریه در مورد نظامیان پیش از انقلاب کاملاً صدق می کرد. اما همزمان با انقلاب شماری از اعضای نیروی هوایی، با توجه به شرایط نوین حاصل از انقلاب، از حرفه ای گری فاصله گرفتند و توجهشان به سیاست جلب شد. این جلب توجه به سیاست، در مورد همه افراد، یا حداقل اکثریت نظامیان، صدق می کند؛ و انگیزه آنها نیز متفاوت بود. بیشتر نظامیان همگام با اکثریت مطلق مردم، با انقلاب همراه بودند؛ و این همراهی را بسته به روحیه و میزان شجاعت ابراز یا کتمان می کردند؛ ولی به هر حال همراه بودند. این عده که تقریباً کلیت نیروهای سه گانه ارتش را تشکیل می دادند، پس از پیروزی انقلاب تمام توان خود را برای بازسازی ارتش و سپس دفاع از انقلاب به کار گرفتند.
گروهی دیگر نیز بودند که به سبب سادگی ذهن و عدم قدرت تحلیل همه چیز خود را از رژیم شاه می دانستند. به عبارت دیگر تحت تأثیر آموزش های عقیدتی رژیم پهلوی، طرفدار آن نظام بودند و شاه را به عنوان فرمانده و «بزرگ ارتشتاران» و «سایه خدا» و... قبول داشتند.
این عده که بیشترشان دارای ضمیری ساده و بسیط بودند، با مشاهده آشفتگی های پس از انقلاب و مقایسه آن با نظم و انضباط واحدهای ارتش پیش از انقلاب، تصور می کردند «همه چیز بر اثر انقلاب از دست رفته». به ویژه که با توجه به آزادی های پس از انقلاب، ساواکی ها، گاردی ها، فراریان خارج نشین، پاکسازی شده ها و خلاصه ضربه خوردگان از انقلاب بدون ترس و واهمه علیه انقلاب هر چه می خواستند، می گفتند. از سوی دیگر، گروه های چپ و ملی گرا، و در مجموع مخالفان نظام اسلامی هم، سعی بسیار داشتند تا نظام را ناکارآمد جلوه دهند؛ و این نیز مزید بر علت شده بود. مجموع این عوامل موجب پدید آمدن ذهنیتی آماده فریب در بعضی از افراد نا آگاه ارتش شد.
خلاصه طرح کودتا
پس از شکست توطئه های مختلف، کودتا می توانست قبل از حمله نظامی همه جانبه عراق به ایران، طرح مناسبی برای تضعیف نیروهای داخلی و یا از میان برداشتن نظام نوپای جمهوری اسلامی باشد. در دی ماه 1358 شاپور بختیار، آخرین نخست وزیر رژیم پهلوی، که به پاریس گریخته بود سازمانی به نام نقاب تشکیل داد. نام نقاب جمع حروف اول «نجات قیام ایران بزرگ» بود. سازمان دارای شاخه ها و مسئولانی شامل مسئول تهران، مسئول امور شهرستان ها، مسئول امور وزارتخانه ها، مسئول امور دانشگاه ها، انتشارات و تبلیغات، مسئول امور ایلات و مسئول امور چریکی بود.(13) این سازمان بعد از شکست آمریکا در طبس، موظف بود کودتایی علیه جمهوری اسلامی برنامه ریزی کند.مهره اصلی کودتا بنی عامری، یک سرهنگ بر کنار شده ژاندارمری بود.(14) عوامل کودتا در سه شاخه سازمان داده شده بودند. شاخه نظامی به ریاست محمدباقر بنی عامری؛ شاخه مالی و پشتیبانی به ریاست منوچهر قربانی فر؛ و شاخه سیاسی تحت ریاست مهندس قادسی بود. برخی از اعضای حزب ایران همکاران اصلی بنی عامری در شاخه سیاسی بودند. مهمترین این افراد در شاخه سیاسی، ابوالقاسم خادم از دوستان بختیار و از افراد سالخورده عضو جبهه ملی و پدر جواد خادم از وزیران دولت بختیار بود.(15) ابوالقاسم خادم مدتی قبل از کودتا دستگیر شد. بخشی از بازجویی او توسط سروان انصاری، افسر اداره دوم ارتش و یکی از فعالین کودتا که به بنی عامری بسیار نزدیک بود، انجام شد. بعد از مدتی به دلیل نیافتن مدارک کافی برای اثبات اتهام، او آزاد شد.(16) به دنبال آزادی خادم و گسترش فعالیت های بنی عامری، کودتاچیان با سه چهره داخلی تماس گرفتند تا همکاری آنان را با کودتا جلب نمایند. این سه نفر عبارت بودند از: دریادار مدنی، آیت الله شریعتمداری و مسعود رجوی که همکاری هر یک از آنان به گونه ای تأمین شد. مدنی در آن زمان اظهار داشت در صورت موفقیت کودتا از آنها حمایت خواهد کرد.(17) گازیوروسکی در مورد کودتا با برخی از سران کودتا در خارج از کشور مصاحبه داشته است. او معتقد است آغاز عملیات کودتا به زمینه چینی هایی نیاز داشت. به همین دلیل در هفته های قبل از تیرماه 1359از برخی ایلات و عشایر خواسته شد تا در مناطق مختلف کشور شورش هایی ترتیب دهند تا واحدهای سپاه پاسداران و نیروهای انقلابی ارتش به آن مناطق اعزام و از تهران دور شوند، و اجرای عملیات کودتا تسهیل گردد. برخی از ایلات توسط بنی عامری، قادسی و رکنی جذب شده و در مقابل خدماتشان مبالغی هم دریافت کرده بودند. شاپور بختیار هم از دولت عراق خواسته بود همزمان با آغاز شورش ایلات، در نقاط مختلف مرزی اقدام به حملات نظامی انحرافی به خاک ایران کند.(18)
شیوه جذب افراد
برای جذب افراد مختلف شیوه های گوناگون به کار می رفت. برای مثال کسی که مشکل مالی داشت به او وعده پاداش مالی می دادند. افراد جاه طلب را با حیله های گوناگون فریب می دادند و به آنها وعده مقام و منصب در حکومت آینده می دادند. در نیروی هوایی برای جذب افراد، بیشتر به احساسات ناسیونالیستی افراد متوسل می شدند. کارکنان نیروی هوایی مشکل مالی نداشتند و از نظر مالی تأمین بودند. نیروی هوایی ایران قدمت چندانی نداشت و اغلب اعضای آن را جوانان تشکیل می دادند. جوانان در موضع گیری و برخورد با مسائل تحت تأثیر شدید احساسات قرار دارند و با مسائل سیاسی و اجتماعی انتقادی تر برخورد می کنند.شاخه نظامی برای جذب خلبانان و همافران جوان نیروی هوایی، سعی داشت احساسات ملی و نظامی آنها را توأمان تحریک کند:
نظامیان با شرف و غیرتمند، رزمندگان شاخه نظامی سازمان نقاب، در مقابل خدای بزرگ و قرآن کریم و پرچم سه رنگ زانو زده و سوگند یاد کرده اند که برای حفظ تشکیلات ارتش، حیثیت نظامی و شئون نظامی گری تا آخرین نفس به مبارزه خود ادامه دهند، ...و نگذارند ارتش نوپا و مجهز ما قدرت دفاع از استقلال کشور را از دست بدهد... نظامیان و هم قطاران سکوت کافیست، همه را می کشند، ارتش را متلاشی می کنند، نقشه نابودی پرسنل نظامی را تا آخرین نفر اجرا می سازند... سکوت کافیست، به پا خیزید مانند ما... سوگند یاد کنید که بازو به بازوی هم قطاران سرباز خود به شاخه نظامی سازمان نقاب برای ریشه کن کردن حکومت و جلوگیری از متلاشی شدن ارتش، این معتبرترین ضامن حفظ و بقای استقلال ایران، بپیوندید.(19)
سروان حمید نعمتی که مأمور جذب خلبان ها بود از این احساس خلبان ها بسیار سوء استفاده کرد. او به خلبان ها می گفت:« شما نشسته اید ای بی غیرت ها، ایران در حال تجزیه شدن است. کردها، عربها و ترکمن ها هر کدام از یک طرف در حال تجزیه مملکت هستند و شما بی خیال این جا نشسته اید. بعد از مدتی از ایران چیزی باقی نخواهد ماند». او این گونه احساسات ملی خلبان ها را تحریک می کرد.(20) از سوی دیگر نعمتی به خلبان های شرکت کننده در کودتا این گونه القا کرده بود که اغلب سران ارتش در جریان کودتا هستند و اگر هر کدام از افراد به گروه خیانت کنند با مجازات شدیدی مواجه می شوند.(21)
علت انتخاب پایگاه شهید نوژه
سران کودتا برای انجام عملیات نظامی نیازمند یک پایگاه مجهز هوایی و نزدیک به تهران بودند. پایگاه مهرآباد برای آنها مناسب نبود. آنها پایگاه شهید نوژه را به دلایل مختلف انتخاب کردند. آیت محققی در اعترافات خود چهار دلیل را برای انتخاب این پایگاه ذکر می کند:1-عدم حضور مردم، 2-وجود هواپیماهای کافی، 3-نزدیکی به تهران، 4-فعالیت برخی از سران کودتا در پایگاه هوایی شهید نوژه که در 60 کیلومتری شهر همدان و در کنار شهر کبودرآهنگ، دور از دسترس مردم قرار داشت. محققی، سعید مهدیون، سروان حمید نعمتی، سروان ایرج ایران نژاد و چند تن دیگر از سران کودتا در آنجا خدمت کرده بودند و اماکن و پرسنل پایگاه را می شناختند.(22)امیرسرلشکر خلبان هوشنگ صدیق از جمله عناصر مطمئن و انقلابی بود که برای جلوگیری از وقوع کودتا از پایگاه هوایی بوشهر به تهران منتقل و در سمت معاون عملیات پایگاه مهرآباد مشغول خدمت شد. وی اقدامات انجام شده برای جلوگیری از کودتا را برای نگارنده این طور شرح می دهد:
در اواخر خرداد به پایگاه مهرآباد منتل شدم. در مهرآباد شهید فکوری جلسه ای را با انجمن اسلامی که متشکل [بود] از همافرانی چون آقایان گودرزی، حمزه ای (مسئول اسلحه، مهمات و تجهیز هواپیماها) و علیزاده طباطبایی، فرمانده پایگاه (سرهنگ جعفری) و جانشین او برگزار کردند. در این جلسه ایشان متذکر شدند که صدیق معاون عملیاتی پایگاه شده و هیچ هواپیماهای شکاری بدون اجازه او پرواز نمی کند و مسلح نمی شود. از آنجایی که صحبت هایی از درگیری ایران و عراق بود؛ همه هواپیماها مجهز به بمب و راکت بودند. ما در این جلسه به عنوان اولین عمل پیشگیرانه، فیوز بمب ها را برداشتیم. اگر فیوز بمب ها نباشد هواپیما امکان بمب اندازی ندارد. اگر بمب ها پیاده می شد و به انبار مهمات منتقل می شد در صورت حمله عراقی ها نصب کردن بمب ها خیلی زمانبر بود. به این خاطر فیوز بمب ها را برداشتند تا در صورت حمله عراقی ها سریع بتوانند فیوزها را نصب کنند و اگر هم خلبان ها می خواستند اقدامی در جهت کودتا انجام دهند بمب های هواپیما یا رها نمی شد یا اگر رها می شد عمل نمی کرد.(23)
این یک طرف قضیه است. از سوی دیگر اگر عملیاتی از مهرآباد انجام می شد مردم تهران به آنجا می ریختند و عملیات را متوقف می کردند.
عملیات کودتا
برای آغاز عملیات کودتا ابتدا لازم بود پایگاه شهید نوژه تصرف شود. برای تصرف پایگاه، قرار شد 12 تیم مرکب از یکصد تن از تیپ نوهد و چند صد نفر از فریب خوردگان ایل بختیاری و 12 راهنما از داخل پایگاه به فرماندهی سرگرد آذرتاش در دسته های کوچک به سمت پایگاه هوائی نوژه به حرکت در آیند تا این مرکز نظامی را به تسخیر خود در آورند. از تهران هم قرار بود حدود 20 خلبان نیروی هوائی به فرماندهی آیت محققی و ستوان رکنی همدیگر را در پارک لاله تهران ملاقات کنند و از آنجا با اتوبوس به سوی پایگاه نوژه حرکت کنند، تا در آنجا به 30 خلبان دیگر که در انتظار آنها بودند ملحق شوند. پس از تصرف پایگاه محققی در اتاق فرماندهی مستقر می شد و فرماندهی عملیات هوایی را به دست می گرفت.سروان حمید نعمتی، سروان محمد ملک، سروان کیومرث آبتین و سروان فرخزاد جهانگیری هر کدام فرمانده یک تیم بودند. این خلبان ها بنا داشتند با در اختیار گرفتن جنگنده های اف-4 و اف-5 در پایگاه «نوژه» در سحرگاه 19 تیر مراکز مهم جمهوری اسلامی را بمباران کنند که از جمله این اهداف بیت امام خمینی، مدرسه فیضیه قم، ستاد دادگاه انقلاب، دفتر نخست وزیری، مرکز اطلاعات سپاه پاسداران، چندین مرکز فرماندهی سپاه پاسداران و کمیته های انقلاب در تهران، باندهای پرواز نیروی هوائی در پایتخت و چند شهر دیگر بودند.(24) برای اطمینان خاطر از مرگ امام خمینی قرار بود سه هواپیمای نظامی منزل مسکونی ایشان را بمباران کنند و از آنجایی که نشانه گیری دقیق بیت امام در آسمان تهران غیرممکن بود تلفات این بمباران ها افزایش می یافت.(25) پایگاه های سپاه پاسداران و مراکز کمیته ها هدف های بعدی محسوب می شدند؛ چرا که تشخیص داده شده بود عمده نیروهای نظامی جمهوری اسلامی از این مراکز سازماندهی و بسیج خواهند شد. رهبران عملیات ارزیابی کرده بودند ممکن است اکثر پرسنل نیروی هوائی به حمایت از آنها شورش کنند، اما برای اطمینان خاطر قرار بود باندهای نیروی هوایی بمباران شود تا احیاناً نیروهای وفادار به انقلاب نتوانند مانع پیشروی عملیات شوند. هم چنین قرار بود تعدادی هواپیما در پایگاه «نوژه» دفاع شود. بر اساس طرح از پیش تنظیم شده قرار بود زمانی که هواپیماهای پایگاه «نوژه» به آسمان پایتخت رسیدند دیوار صوتی را بعنوان آغاز عملیات بشکنند. سرهنگ ایزدی همراه با افراد خود در تهران آماده دریافت این علامت برای شروع عملیات بعدی بود. تیمی متشکل از 200 تن از کماندوهای شاغل و منفصل از ارتش به فرماندهی سروان گوهری می بایست با آغاز عملیات، مرکز تلویزیون در تهران را به تصرف خود در آورند. آنها قرار بود با استفاده از اونیفورم رسمی ارتش وانمود کنند که قصد دارند ایستگاه تلویزیون را در مقابل حمله کودتاگران حفاظت کنند. تیم مشابهی، متشکل از 20 نفر قرار بود ایستگاه رادیو را به بهانه مقابله با کودتاچیان تحت کنترل خود در آورد. تیم کماندویی متشکل از 50 نفر می بایست به بیت امام خمینی وارد شود و در صورت زنده ماندن امام بعد از بمباران، ایشان را به شهادت برساند، چرا که امام خمینی نماد موجودیت جمهوری اسلامی محسوب می شد.(26)
بعد از تسخیر رادیو و تلویزیون قرار بود اعضای غیرنظامی گروه نقاب از طریق این رسانه عمومی اعلام حکومت نظامی کنند. اعلام حکومت نظامی به معنای آغاز فعالیت های دیگر گروه های وابسته به طرح کودتای نوژه در سراسر کشور بود. لشکر اهواز به اتفاق واحدهای نیروی دریایی می بایست تأسیسات نفتی و پادگان نیروی هوایی دزفول را تسخیر کند. سرهنگ بنی عامری در نظر داشت در صورت ناموفق بودن عملیات در تهران با در اختیار گرفتن پایگاه هوایی دزفول و اهواز بخش بزرگی از جنوب ایران را بصورت پایگاه نظامی علیه حکومت مرکزی جهت تصرف تهران و دیگر قسمت های ایران مورد بهره برداری قرار دهد.(27) خلبان دکتر حسین خلیلی هماهنگی بین کودتاچیان و بعثیان عراق را این گونه تشریح کرده است:
سران کودتا با ارتش بعثی عراق هماهنگ کردند (آن زمان جنگ تحمیلی هنوز آغاز نشده بود اما بین ایران و عراق خصومت وجود داشت) که در روز 19 تیر 1359 و در ساعت مقرر وارد حریم هوایی منطقه شوند و در پی عملیات هوایی عراق، آژیر قرمز پایگاه که رمز شروع کودتا بود به صدا در آید و پرسنل هواپیماها را مسلح و آماده پرواز کنند، به طور همزمان خلبانان وابسته به کودتا در ظاهر برای حرکت به سمت مرزها و پاسخ به ارتش عراق و در واقع برای حرکت به سوی تهران و بمباران اهداف از پیش تعیین شده پرواز کنند.(28)
برنامه ریزی شده بود که واحدهای نظامی کنترل کامل پایتخت را بدست گرفتند، شاخه غیرنظامی گروه نقاب شروع به پخش برنامه های رادیویی و تلویزیونی در جهت تثبیت کودتا کند. کمیته اطلاعات در نظر گرفته بود از مردم بخواهد در هنگام آغاز عملیات و موفقیت آن با آرامش در خانه های خود باقی بمانند. از سوی دیگر از سپاه پاسداران و پرسنل امنیتی رژیم خواسته شود به گروه رهبری عملیات علیه نظام بپیوندند. این برنامه ها به انضمام پخش سخنرانی آیت الله شریعتمداری می بایست بطور مرتب از رسانه های گروهی پخش می شد. قرار بود هواپیماها و هلیکوپترها در تهران با پخش اعلامیه هایی از مردم بخواهند از تجمع در خیابان ها پرهیز کنند تا اعضای گروه نقاب با کنترل کامل وزارتخانه های مهم، آنها را به ادامه کار عادی وادارند.(29)
قرار بود تلفن بعضی از مناطق شهر قطع شود و تیمی از پرسنل گروه نقاب به کمک زخمی ها بشتابد. اعضای شاخه غیر نظامی گروه نقاب در قسمت های دیگر کشور قصد داشتند همزمان عملیات مشابهی را انجام دهند. همچنین قرار بود شاپور بختیار چند روز بعد به ایران بازگردد و یک دولت موقت تشکیل دهد.(30)
چگونگی اطلاع مسئولان نظام از کودتا
شواهد حاکی از آن است که مسئولان امنیتی جمهوری اسلامی مدتی قبل از کشف کودتای مزبور از طرح یک کودتا آگاه بوده است، اما از کم و کیف و جزئیات آن آگاه نبوده است. در حقیقت دو ماه قبل از کودتا شواهدی در نیروی هوایی نشان می داد عده ای قصد حمله به مراکز حساس نظام نوپای جمهوری اسلامی را دارند. برخی افراد اخباری در این زمینه به اطلاع رکن دوم ارتش رسانده بودند. در رکن دوم ارتش نیز افرادی از جانب نخست وزیری به سرپرستی محمد رضوی مستقر بودند. بعد از تحقیقاتی که توسط گروه وی انجام شد معلوم شد کودتایی در شرف وقوع است. نفوذی حزب توده جزئیات کودتا را حتی به دفتر بنی صدر اطلاع داده بود.(31) آقای محمد علیزاده طباطبایی همافر پایگاه مهرآباد و از فعالان آن زمان انجمن اسلامی ارتش معتقد است:کودتا یک طرح بین المللی برای از هم پاشیدن ارتش بود. هفته ها پیش از کودتا در گردان خلبان ها خیلی راحت از کودتا صحبت می شد. این مسئله به انجمن اسلامی گزارش شده بود و انجمن این مسئله را هم به شهید فکوری و هم به کسانی که در اداره دوم فعالیت می کردند اطلاع داد. در اداره دوم ارتش تشکیلاتی به دست نیروهای انقلابی اداره می شد. افرادی که در این تشکیلات کار می کردند، جزو هسته اصلی مجاهدین انقلاب اسلامی بودند. در رأس این افراد محمد رضوی بود. مسعود کشمیری جزء تیم نخست وزیری در اداره دوم بود. اعضای انجمن اسلامی به عنوان نیروهای انقلابی به تیم محمد رضوی اطلاع دادند که کودتایی در شرف وقوع است. گروه محمد رضوی وابسته به دفتر نخست وزیری یعنی شهید رجایی بودند و با بهزاد نبوی رابطه نزدیکی داشتند. مسعود کشمیری نفوذی مجاهدین خلق در این تشکیلات بود. اعضای انجمن اسلامی به فکوری هم اعلام کردند که یک جریان مشکوکی در میان خلبان ها در حال شکل گیری است. فکوری در پاسخ گفت به هر کس حتی من مشکوک هستید دستگیرش کنید.(32)
از جمله شواهدی که نشان می دهد جمهوری اسلامی از کودتا آگاه بوده مکالمه بین امیر هوشنگ صدیق، که در آن زمان معاون عملیات مهرآباد بود، با شهید فکوری است. تیمسار صدیق مکالمه آن روزها را این گونه برای نگارنده روایت کرد:
در سال 1359که من در بوشهر به عنوان جانشین پایگاه فعالیت می کردم؛... شهید فکوری من را خواستند و به من گفتند که شما باید به پایگاه مهرآباد منتقل و در آنجا سمت معاون عملیاتی پایگاه مهرآباد را بر عهده بگیرید. البته معاون عملیات پایگاه از نظر درجه پایین تر از جانشین پایگاه بود. من نیز پذیرفتم. آقای فکوری به من گفتند: ناراحت نیستی؟ من گفتم: چرا باید ناراحت باشم؟ ایشان گفتند: نمی خواهی علتش را بدانی؟ من گفتم: من امر شما را اطاعت می کنم، نیازی به توضیح نیست. ایشان گفتند: اما من می خواهم دلیل این کار را برای شما توضیح دهم. دلیل این انتقال وضعیت پایگاه مهرآباد است. قرار است عده ای از خلبان ها با هواپیما از پایگاه یکم پرواز کنند و به بیت حضرت امام و بعضی از مراکز حمله کنند.
این صحبت ها در اواخر اردیبهشت شد و من در اوایل خرداد به مهرآباد آمدم. شهید فکوری گفتند تعدادی از خلبان ها از پایگاه یکم می خواهند این کار را انجام دهند و ما این توطئه را کشف کردیم. اگر شما معاونت عملیات مهرآباد را بر عهده بگیرید می توانید گردان های پروازی را تحت اختیار بگیرید. فرمانده گردان خلبان ها را نیز به چابهار منتقل کردند. این نقل و انتقالات صورت گرفت تا این توطئه خنثی شود. ایشان اسامی تعدادی از خلبان ها را که چنین افکاری در سر داشتند را به من گفتند و دستور دادند که این خلبان ها را پیش خودم بیاورم و دورادور آنها را زیر نظر داشته باشم.(33)
در تاریخ 14 خرداد 1359در شماره 61 نشریه کار «ارگان مرکزی سازمان چریک های فدائی» خبری منتشر شد با این عنوان که «فرماندهان نظامی در فکر کودتا هستند.» در خبر آمده که بنا به اطلاعات واصله در یکی از پایگاه های هوایی و در ساعت سه الی سه و نیم بعد از نیمه شب به تاریخ 3 خرداد 59 پیامی رادیویی درباره عملیات کودتا شنیده می شود. این پیام مکالمه ای چند دقیقه ای بود که طی آن اجرای عملیات را به دلیل شرایط نامساعد لغو می کنند. متعاقب تحقیقاتی که به عمل آمده شواهدی نشان می داد که در این شب توطئه ای از جانب عناصر ضد انقلاب ارتش در شرف انجام بوده است. مطابق این تحقیقات در همان شب ( شب شنبه) که مکالمه رادیویی مشکوک شنیده شد:«1-تمام هواپیماهای آماده برای پرواز پایگاه شماره درخواست کرده بودند. این هواپیماها که بمب های 750 پوندی حمل می کنند: تعدادشان 20 الی 22 فروند و برای پرواز آماده بوده اند. در ضمن کلیه هواپیماها مجهز به بمب و راکت و حتی 8 فروند بمب های 750 پوندی سوار کرده بودند. تا آن زمان برای پرواز به کردستان بیش از 8 تا 10 فروند هواپیما برای پرواز آماده نمی شدند و این وضعیت غیر عادی را نشان می دهد. 2-گروه مذهبی و مسلح پایگاه که حدوداً 50 نفر از اعضای انجمن اسلامی می باشند، روز قبل یعنی جمعه به مأموریت کردستان اعزام و پادگان از وجود آنها خالی بود. 3-سرگرد... فرمانده عملیات پایگاه و سرهنگ... فرمانده پایگاه با حیله و دسیسه، نماینده امام (آقای رضوانی) را برای مدت 24 ساعت از پایگاه خارج می کنند. موارد فوق نشان می دهد که چگونه فرماندهان ارتش به راحتی در پی توطئه شوم هستند.»(34)
دکتر سعیده لطفیان مصاحبه هایی را با برخی از سران نظامی اوایل انقلاب در خارج از کشور انجام داده است. بنا به گفته 2 نفر از مصاحبه شوندگان، که نقش رابطه را در جریان آمادگی ها ایفا کردند، افسران فراری یا اخراجی به طور آشکار درباره جزئیات عملیاتی کودتا در کافه های کنار خیابانی پاریس، در چند روز پیش از زمان اجرای نقشه بحث و گفتگو می کردند و شایعات مختلفی راجع به یک کودتای برنامه ریزی شده، همراه با جزئیات کامل هفته ها پیش از 8 ژوئیه 1980 در روزنامه های محافل مهاجران ایرانی در پاریس منتشر شده بود.(35)
بنابراین نظام جمهوری اسلامی از مدتها قبل از نقشه کلی کودتا آگاه بوده اما از جزئیات و زمان دقیق آن اطلاع نداشته است. در نهایت نیز توسط خلبانی که نامش فاش نشده از طرح عملیاتی کودتا پیش از اجرا مطلع می شود. خلبان ناشناس اتفاقات آن روزها را این گونه شرح می دهد که سه روز قبل از کودتا در تهران با سروان حمید نعمتی ملاقات می کند، حمید نعمتی به او می گوید مأموریت تو بمباران بیت امام است و در کل عملیات کودتا احتمال کشته شدن مردم تا 5 میلیون نفر وجود دارد. خلبان یاد شده در مقابل نوع مأموریت و وسعت کشتار مردم غافلگیر و مردد شد، اما به دلیل ترس از سران کودتا نمی دانست چه باید بکند؛ چون به او این گونه القا شده بود که اغلب سران ارتش در جریان کودتا هستند و اگر خطایی مرتکب شود به قیمت جان او تمام خواهد شد. پس از خروج از خانه حمید نعمتی، تشویش و نگرانی بر او مسلط شده و موضوع را با خانواده خود در میان می گذارد و مادر او را وادار به گزارش این مسئله به مقامات مورد اعتماد جمهوری اسلامی می کند.
خلبان یاد شده تصمیم می گیرد با پذیرش احتمال کشته شدن توسط سران کودتا، ماجرای کودتا را افشا کند. او از خانه خارج می شود و پس از پرس و جوها و دوندگی های مختلف، حدود اذان صبح منزل حضرت آیت الله خامنه ای را یافته و خود را به آنجا می رساند.
مقام معظم رهبری این واقعه را چنین تعریف می کنند:
حدود اذان صبح دیدم که در منزل ما را به شدت می زنند، من رفتم دیدم می گویند یک ارتشی آمده و با شما کار واجب دارد، دیدم یک نفر تکیه داده به دیوار، با حال کسل و آشفته و خسته سرش را فرو برده، گفتم شما با من کار دارید، بلند شد و گفت: بله، گفتم: چکار دارید؟ گفت: کار واجبی دارم و فقط به خودتان می گویم... من به حرفش حساس شدم... احتمال این بود که سوءنیتی داشته باشد اما دیدم نمی شود به حرفش گوش نداد...یک جایی گوشه حیاط نشستم... آثار بی خوابی و خیابانگردی و خستگی و هیجان در او پیدا بود. خلاصه آنچه گفت این بود که در پایگاه همدان، اجتماعی تشکیل شده و تصمیمی بر کودتایی گرفته و پولهایی به افراد زیادی داده اند، به خود من هم پول داده اند... قرار است جماران و چند جای دیگر را بمباران کنیم. پرسیدم: کی قرار است این کودتا انجام شود، گفت: امشب. من دیدم مسئله خیلی جدی است و باید آن را پیگیری کنم، در این بین این احتمال را می دادم که یک سیاست باشد و بخواهند ما را سرگرم کنند، اما در عین حال اصل قضیه آن قدر مهم بود که با وجود این احتمالات، لازم بود آن را پیگیری کنیم.(36)
شکست کودتا
در شامگاه 18 تیر چتربازهایی که قرار بود پایگاه هوائی نوژه را تصرف کنند، به دهکده کوچکی در نزدیکی ورودی پایگاه نوژه می رسند. اما در ساعت 10 شب گروه کوچکی از سپاه پاسداران همدان که از ورود چتربازها به محل آگاهی یافته بودند در کمین دستگیری چتربازها منطقه را محاصره می کنند. بزودی گروهی دیگر از سپاهیان از شهر ساوه بعنوان نیروی کمکی به منطقه اعزام می شوند. در همان شب طی یک عملیات برق آسا پنجاه تا شصت تن از چتربازها توسط سپاه پاسداران دستگیر می شوند که سرگرد آذرتاش که قرار بود حمله به پایگاه را فرماندهی کند و مربی چتربازی به نام حیدری که بسیاری از چتربازان را به عملیات جذب کرده بود، از جمله دستگیرشدگان بودند. سرهنگ بنی عامری، که قرار بود کل عملیات را از پایگاه نوژه رهبری کند نیز، دستگیر شد. پاسداران بلافاصله آذرتاش و حیدری را تحت بازجویی قرار می دهند و از آنها اطلاعات لازم را برای خنثی سازی کودتا به دست می آورند.(37)از سوی دیگر خلبان هایی که قرار بود از تهران به پایگاه نوژه اعزام شوند در پارک لاله در تهران تجمع کرده بودند و آنجا قرار بود با اتوبوس به سوی قهوه خانه ای در نزدیکی پایگاه حرکت کنند. علت استفاده آنها از اتوبوس این بود که اتوبوس ها مورد بازرسی شخصی قرار نمی گرفتند. از آنجا که کودتا فاش شده بود، گروه ضربت قصر فیروزه و گروهی از سپاه پاسداران به پارک لاله اعزام می شوند. آنها تعدادی از خلبان ها را دستگیر می کنند و برخی نیز فرار می کنند.(38)
پس از شکست عملیات نظامی آمریکا در طبس، ناکامی کودتا انگیزه دیگری بود تا شمارش معکوس برای تهاجم عراق به ایران آغاز شود. شکست کودتای نوژه نشان داد نیروهای مخالف جمهوری اسلامی توان براندازی نظام را ندارند و از این رو تهاجم نظامی عراق به نظام اسلامی در دستور کار دشمنان ملت ایران قرار گرفت.(39)
بررسی علل زمینه ای کودتا
سطح تحلیل بین المللی-پیروزی انقلاب و سیاست نه شرقی و نه غربی
در سطح تحلیل بین المللی، ساختار بازیگران و ساختار پویش های نظام بین المللی مورد توجه قرار می گیرد. از جنگ جهانی دوم تا سال 1991 سیستم دو قطبی بر نظام بین الملل حاکم بود. ایران نیز متحد درجه یک آمریکا در خاورمیانه محسوب می شد اما همزمان با انقلاب این شرایط تغییر کرد.(40) ایرانیان هیچ تمایلی به عضویت در اردوگاه شرق و غرب نداشتند. این جدایی ایران از غرب، منافع نامشروع آمریکا در ایران را به خطر می انداخت.پیروزی انقلاب اسلامی، و شکست طرح های شورش و کودتا، این پیام را برای آمریکایی ها داشت که تنها راه مهار انقلاب ایران حمله نظامی است. با شکست نظامیان آمریکایی در صحرای طبس، آمریکا و متحدان این کشور تلاش کردند به کمک نیروهای داخلی ایران، جمهوری اسلامی را از درون مضمحل کنند. در این میان سعی کردند به نیروهای سیاسی و نظامی فراری از ایران مانند بختیار و اویسی متوسل شوند. اویسی و شاپور بختیار آخرین نخست وزیر محمدرضا پهلوی از مهمترین گزینه ها برای انجام این توطئه بودند. اویسی اندکی پیش از پیروزی انقلاب ایران را ترک کرده بود. بختیار نیز پس از مدتی اختفا در تهران گریخت.(41)
آمریکایی ها در کودتای نوژه دو هدف را دنبال می کردند. در صورت پیروزی کودتا آنها می توانستند رژیمی وابسته به ایران بر سر کار آورند و در صورت شکست نیز نیروی هوایی بسیار قدرتمند و مجهز ایران تضعیف می شد. با تصمیم کشورهای غربی به انجام با کودتا، اعضای ستاد بختیار در پاریس و برخی از اعضای حزب ایران در داخل کشور، به تدریج طراحی یک کودتا را برای براندازی نظام جمهوری اسلامی ضروری و قطعی دانستند. از دیگر سو، آمریکا و متحدان آن در منطقه از جمله عراق، مصر، عربستان و سایر شیخ نشین ها از کودتا برای پایان دادن به انقلاب اسلامی استقبال می کردند.(42) چنین تخمین زده شده که بختیار در مراحل مختلف تنها از رژیم عراق در حدود 70 میلیون دلار پول دریافت کرد. گذشته از بختیار، اویسی نیز علاوه بر کمک تدارکاتی و مالی از بغداد، یک شبکه نظامی و یک ایستگاه رادیویی در عراق ایجاد نمود. سازمان جاسوسی اسرائیل نیز نقش مهمی در شناسایی افراد مخالف انقلاب در داخل کشور و معرفی آنها به بختیار داشت.(43) بخشی از اسلحه و مهمات مورد نیاز کودتا از کشور عراق تهیه و انبار شده بود. در اردیبهشت ماه سال 1359 قایقی حامل 5 /2 تن اسلحه در نزدیکی سواحل بوشهر تحویل کوروس ناظمیان از عوامل کودتا شد. این سلاح ها به وسیله عراق و توسط یک شرکت کشتیرانی خارجی به دست کودتاگران رسید.(44) عراقی ها در همین ایام، با اعلام آمادگی برای حمله نظامی به ایران، نقش فعالی در اجرای کودتای نوژه بر عهده گرفتند. شکست کودتای نوژه آغاز شمارش معکوس برای شروع جنگ بود و در عمل میزان به هم پیوستگی منافع و در نتیجه اقدامات و سیاست های آمریکا و عراق علیه ایران را افزایش داد.(45)
اخیراً آمریکایی ها 20 سند سری مربوط به رژیم صدام را منتشر ساخته اند. یکی از این اسناد مربوط به نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران است و نشان می دهد چگونه نیروی هوایی ایران به کابوسی برای صدام تبدیل شده بود. صدام در جلسه ای که کمتر از یک هفته پیش از آغاز جنگ تحمیلی برگزار شد، ابراز خوشبینی کرده که با تجمع نظامیان عراقی در مرز، نیروهای نظامی ایران دچار وحشت شوند و مقاومت چندانی نکنند. بر این اساس، واکنش گسترده نیروی هوایی ایران به حمله عراق و بمباران تأسیسات مهم در نزدیکی بغداد به گونه ای بود که صدام قابل باور نبود که پس از آن همه تضعیف نیروی هوایی بعد از کودتای نوژه، این نیرو بتواند قد علم کند و این چنین پاسخ محکمی را به عراقی ها بدهد. صدام برای آرام کردن خیال خود مدتی این حمله را به اسرائیلی ها نسبت داد، اما گذشت زمان به او فهماند که این عملیات توسط خلبان های ایرانی انجام شده است.(46)
سطح تحلیل داخلی
در این سطح تحلیل به اوضاع داخلی کشور توجه می شود به این معنی که شرایط و اوضاع و احوال حاکم بر جامعه ایرانی در نظر گرفته می شود؛ اوضاع و احوالی که زمینه را برای سوق دادن این افراد به سمت کودتا فراهم کرد. در مورد علل دخالت نظامیان در سیاست، نظریه های مختلفی ارائه شد است. میرسکی محقق روسی چهار دلیل اصلی برای کودتاهای نظامی در کشورهای در حال توسعه نام می برد که عبارتند از:1-وجود نارضایتی ناسیونالیستی،2-غرق شدن کشور در یک بحران سیاسی دراز مدت به سبب ناتوانی حکومت غیرنظامی،3-نارضایتی نخبگان تحصیلکرده از یک رژیم مستبد فاقد هرگونه تحریک،4-بی لیاقتی حکومت غیرنظامی آمیخته با فساد اداری و بی علاقگی و یأس توده ها.(47) اگر بخواهیم این نظریه را با وضعیت ایران آن زمان تطبیق دهیم، می توان گفت موارد 1 و 2 تا حدی آن وضعیت را بازتاب می دهد. چندین ماه قبل از انقلاب جو حاکم بر ارتش تغییر کرد. بسیاری از سربازان وظیفه از پادگان ها گریخته بودند. ارتش علاقه ای به مقابله با مردم نداشت، تمرینات روزانه با نظم پیشین دنبال نمی شد، بودجه نظامی کاهش یافته بود. این وضعیت ارتش همزمان با انقلاب بود. با وقوع انقلاب ارتش با شرایط جدیدی مواجه شد. ارتش باقی مانده از رژیم پهلوی باید بازسازی می شد. در سال های بعد از 57 به علت شرایط انقلابی نوعی بی نظمی بر کشور حاکم بود. بعد از سال ها خفقان، فضای سیاسی بازی به وجود آمده بود. همه نوع گروه سیاسی در این فضا فعالیت می کردند. این فضای آزاد مطابق با ظرفیت های جامعه ایران آن زمان نبود. فشار گروه های چپ افزایش یافته بود. همه متهم به مسامحه و سهل انگاری بودند. آنها خواستار افزایش سرعت در تصفیه ارتش بودند. حضرت امام بارها توصیه کردند این روند نیاز به زمان دارد. اما انقلاب بود و احساس و شور، بیشتر از شعور و تعقل به چشم می آمد. در اولین ماه های پس از انقلاب شرایطی در ارتش پدید آمد که بی نظمی و آشفتگی محصول آن بود. دولت موقت درباره ارتش و مسائل نظامی تصمیماتی گرفت که در دراز مدت به نفع ملت ایران نبود. شورای انقلاب تصمیم گرفت خدمت سربازی را از دو سال به یک سال کاهش دهد؛ این در حالی بود که 60 درصد نیروی انسانی ارتش را سربازان نظام وظیفه تشکیل می دادند. به این ترتیب ارتش با کمبود نیروی انسانی مواجه شد. بروز خطا و افراط در تصفیه ها و نقل و انتقالات بی رویه نیز این بی نظمی ها را می افزود. در نیروی هوایی نیز همزمان با انقلاب بی نظمی هایی به وجود آمده بود. عناصر ضد انقلاب به این بی نظمی ها دامن می زدند تا از آب گل آلود ماهی بگیرند. برای درک شرایط آن زمان و بررسی عوامل زمینه ای کودتا می توان به موارد ذیل اشاره کرد.بی نظمی در پایگاه های نیروی هوایی
در اولین ماه های بعد از پیروزی انقلاب در پایگاه های نیروی هوایی بی نظمی حاکم شد. در این پایگاه ها تنها خلبان ها با لباس نظامی حاضر می شدند. بر اثر تبلیغات چپ ها پوشیدن لباس فرم نظامی پشت کردن به اهداف انقلابی بود. برای این افراد درجه گذاشتن نظامیان نشانی از طاغوتی بودن آنها بود. تیمسار صدیق بی نظمی های آن زمان را این گونه توصیف می کند:بی نظمی، از بین رفتن سلسله مراتب و حرمت ها موجب آماده شدن زمینه برای دشمنان انقلاب شد. افرادی که به فرماندهان توهین می کردند اغلب وابسته به توده ای ها، ضد انقلاب، چپ ها، فدائیان و مجاهدین خلق بودند. این افراد ادعای ایجاد ارتش بی طبقه توحیدی را داشتند، در حالی که الفبای اسلام را هم نمی دانستند. این موارد همه موجب ناراحتی افسران خلبان می شد. می شود گفت که به جز سران کودتا، بقیه افراد صد در صد مقصر نبودند و فریب خوردند. به خاطر حس ناسیونالیستی و عرق ملی که داشتند وقتی می دیدند که یک گروهبان توده ای چه جولانی می دهد، با خود می گفتند که اگر حمله ای به ایران شود ما چه می کنیم. دشمنان هم که این وضعیت را دیدند؛ به نحو احسن از این وضع سوء استفاده کردند و ضربه به نیروی هوایی زدند.(48)
در پایگاه های نیروی هوایی گاهی این افراد تحصن به پا می کردند که ما فرمانده را نمی پذیریم و پادگان ها باید به صورت شورایی اداره شود. در پایگاه بوشهر آنها چندین فرمانده را فراری داده بودند. هنگام سخنرانی فرماندهان پایگاه یک دفعه آنها شروع به هو کشیدن و توهین به فرمانده می کردند. فرمانده هم چاره ای جز ترک پایگاه نداشت. وقتی خلبان ها این بی نظمی را می دیدند ناامید می شدند و آینده خود را نیز چیزی بیشتر از فرمانده خود نمی دانستند.(49)
دخالت ها در نصب فرماندهان
در مواردی تعویض فرماندهان واجد شرایط توسط زیردستان و انتصاب خودسرانه فرماندهانی که فاقد شایستگی و توان مدیریت و تخصص و دانش در هدایت و فرماندهی بودند، صورت پذیرفت و موجب ناراحتی و نگرانی بسیاری از نظامیان شد. پس از انقلاب گروه های چپ این شعار را به راه انداختند که ارتش باید شورایی اداره شود. آنها ادعا داشتند فرمانده پایگاه باید توسط پرسنل پایگاه انتخاب شود. در نتیجه شروع به رأی گیری در پایگاه کردند. آنها توانستند برخی از فرماندهان گردان را بر کنار کنند در حالی که این افراد توسط فرمانده نیروی هوایی بر حسب تجربه، دانش و مدیریت منصوب شده بودند. به هر حال با یک رأی گیری برخی از فرماندهان کنار گذاشته می شدند. یعنی به جای اینکه فرمانده نیروی هوایی یک فرد را منصوب کند باید سربازها رأی می دادند که فردی رئیس پایگاه باشد. برای مثال در پایگاه مهرآباد بعد از رأی گیری فرمانده گردانی مانند آقای پرتوی را که ارشد بوده و تجربه بیشتری داشته کنار گذارده و فردی را به خاطر ویژگی های ظاهری و فردی انتخاب کردند در حالی که از فرماندهی چیزی نمی دانست و فقط به دلیل ویژگی های فردی انتخاب شد نه به دلیل تخصص و سابقه و مدیریت.(50)در مدت کوتاهی تصفیه های بی مورد هم تحت فشار این گروه های چپ صورت می گرفت. برخی از خلبان ها فقط به دلیل گرفتن مدال از دست شاه مخلوع تصفیه شدند. یکی از این افراد که در آن زمان جزء تصفیه شده ها بود و بعدها تا پای جان فداکاری نمود، شهید عباس دوران بود. همسر ایشان اوضاع آن روزها را این گونه توصیف می کند:
گروهی با شعار ایجاد ارتش بی طبقه توحیدی در صدد بلوا و آشوب بودند، گروهی با شعار انحلال ارتش و گروهی با شعار ایجاد ارتش خلقی و گروهی نیز با خصومت شخصی خود، قصد ترور مسئولین، فرماندهان و خلبانان را داشتند و عباس یکی از آنان بود که به ناحق ترور شخصیت شد. هنوز چند ماه از آغاز زندگی مشترکمان نمی گذشت که در اجرای لایحه قانونی مربوط به تعدیل پرسنل سازمان ارتش، توسط تیم پاکسازی در فهرست کارکنان تعدیلی قرار گرفت و از خدمت بر کنار شد. یکی از اتهامات او، دریافت نشان و اسلحه شکاری از حاکمان وقت بود که به علت جدیت در انجام وظیفه به او اعطا شده بود و این مدال افتخار لعنتی باعث بدبینی جمعی متظاهر و سرانجام باعث اخراج وی از نیروی هوایی شد. عباس مدت کوتاهی از نیروی هوایی دور شد اما او عاشق پرواز بود. پرواز تمام زندگی اش بود... انقلاب تازه پیروز شده و شیرازه امور به هم ریخته بود؛ در آن شرایط گوش شنوایی برای اعتراضات نبود و اکثر افراد به یک چوب رانده می شدند. البته در این موارد کسی مقصر نبود و معمولاً نفس هر انقلابی چنین است.(51)
پس از حمله عراق به ایران در شهریور 59 تعداد کثیری از افسران بازنشسته به خدمت بازگشتند. اغلب این افراد وابستگی عمیقی به رژیم سابق نداشتند و به دلیل احساسات وطن خواهانه برای نبرد با دشمن بعثی به ارتش بازگشتند. اکثر افسرانی که در سال 1360 به کار خود در تشکیلات نظامی بازگشتند، خلبانان نیروی هوایی و یا کادر فنی بودند.(52)
بعد از کودتا تصفیه شدت گرفت. سرهنگ کتیبه تصفیه های بعد از کودتا را این گونه توصیف می کند:
برای مثال لشکر 92 اهواز که چشم و چراغ ارتش بود به قدری تضعیف شد که در هنگام حمله عراق به ایران توان مقابله نداشت. بعد از کودتا دوستان و مخصوصاً استاندار خوزستان بلایی به سر این لشکر آوردند که این لشکر نتوانست دوباره مانند قبل در اوج باشد. تیمسار فرزانه (فرمانده لشکر)، سرهنگ موسوی زادگان (معاون عملیات لشکر) و سرهنگ بایندریان (فرمانده تیپ زرهی) بی گناه دستگیر شدند. درست است که بعد از مدتی آزاد شدند ولی این مسئله روحیه ارتشیان را تضعیف کرد. ما از سوی رکن دوم ارتش شهید حسن اقارب پرست و تیمسار عبدالله نجفی را به خوزستان فرستادیم اما تیم استانداری اصلاً این افراد را در جمع خود راه ندادند و به اقدامات بی منطقه خود ادامه دادند. آقای علیزاده طباطبایی در آن زمان مسئول تصفیه همافران بود.(53)
آقای علیزاده طباطبایی میزان تصفیه ها را این گونه بیان می کند:
نیروی هوایی 29 هزار پرسنل داشت. ما در سال 1358 خیل کثیری از پرسنل نیروی هوایی را اخراج کردیم. نیروی هوایی بسیار تضعیف شد. در نیروی زمینی بسیار بدتر از این عمل شد. وقتی که عراق به ایران حمله کرد، ارتش از هم پاشیده بود به گونه ای بود که لشکر 92 اهواز راننده تانک نداشت. با این حال ارتش با شروع جنگ توانست نظم دوباره ای به خود ببخشد. الان که بعد از سی سال به قضایای آن سال فکر می کنم می بینم که نقشه دشمن چگونه به دست ما اجرا شد. شهید بهشتی بسیار با کارهای ما مخالفت می کردند و به ما توصیه می کردند که افراطی عمل نکنیم و در تصفیه بیشتر دقت کنیم اما ما در آن زمان صحبت های ایشان را درک نمی کردیم.(54)
طرح شعار انحلال ارتش
شعار انحلال ارتش توسط توده ای ها، چریک های فدائی و مجاهدین خلق مطرح شد. مجاهدین خلق از ابتدای انقلاب اعلام کردند افسران و درجه دارانی که در انقلاب شرکت نداشتند نمی توانند و نباید در ارتش خلقی جایی داشته باشند.(55) تکرار گسترده این شعار موجب تضعیف شدید روحیه پرسنل ارتش شد. باز هم فرمان رهبر کبیر انقلاب شایعات را خنثی و بی اثر می نماید:« مردم ارتش را یاری و تقویت کنید. آنکه می گوید ارتش باید منحل شود منافق است؛ ارتش باید بماند.» و لذا با رهنمودهای حکیمانه امام، ارتش برای صیانت از انقلاب و دفاع از کشور حفظ گردید اما فشار نیروهای ضد انقلاب روی ارتش با هدف فروپاشی آن کماکان ادامه داشت. پس از کودتا حزب توده نارضایتی عمیق خود را از سرعت آهسته پاکسازی در ارتش بیان داشت و خواهان گسترش پاکسازی قاطعانه و بدون درنگ ارتش شد.(56) چریک های فدائی هم بعد از شکست کودتا شعار انحلال ارتش را بلندتر سر دادند. در بیانیه این سازمان که در 26 تیر 59 صادر گردید در هم کوبیدن سیستم ارتش خواسته شد.(57) سازمان مجاهدین خلق نیز اعلام کرد ارتش ایران ناسالم است و به همین دلیل سازمان از ابتدا مسئله ایجاد ارتش خلقی و انحلال ارتش را خواستار بوده است.(58)شعار ارتش بی طبقه توحیدی
شعار ارتش بی طبقه توحیدی از سوی چپ ها و مجاهدین خلق مطرح گردید. مسئله ارتش بی طبقه ابتدا توسط چپ ها مطرح شد و سازمان منافقین کلمه توحیدی را به آن اضافه کرد. شعار کاذب و غیر عملی ارتش بی طبقه توحیدی برای خلبان ها که با دیسیپلین خاصی آموزش دیده بودند ناخوشایند بود.(59)سرتیپ دوم خلبان آقای انصاری حامیان شعار ارتش بی طبقه را این گونه توصیف می کند:
بعد از انقلاب یکسری بی نظمی ها در ارتش به وجود آمد. اما وقتی امام مواضع خود را در مورد ضرورت نظم و سلسله مراتب در ارتش اعلام کردند، از شدت این بی نظمی ها کاسته شد. در آن زمان کسانی در پایگاه بودند که شعار ارتش بی طبقه توحیدی را می دادند. اینها بعضاً فریب اطرافیان خود را خورده بودند. گروه دیگر که خواستار الغای سلسله مراتب بودند، چپ ها بودند. اگر چه تعداد افراد با گرایش کمونیستی و چپ در پایگاه های نیروی هوایی کم بود ولی این افراد با هیاهوی بسیار جو پایگاه ها را متشنج کرده بودند. دو قشر این بی نظمی ها را به وجود آوردند: یک دسته افرادی به ظاهر مذهبی بودند که ولایت فقیه را قبول نداشتند. الان هم نمونه این گونه افراد را در جامعه داریم. اصلاً ماهیت انقلاب را قبول نداشتند. این افراد ادعای زیادی داشتند. حرف های این افراد به قول حضرت علی (ع) در ظاهر حق بود ولی اراده آنها باطل بود. حرف حقی می زدند ولی در دل چیز دیگری را می خواستند. ارتش توحیدی عبارت زیبایی بود و در واقع به این معنی که همه باید در مقابل قانون مساوی باشند. اگر مراد از ارتش بی طبقه توحیدی تساوی همه افراد باشد پس تکلیف آن عده که تلاش بیشتری کرده اند چه می شود. مگر می شود همه ارتش سرباز یا تیمسار باشند. هیچ عقل و پیامبری این را نمی پذیرد. این افراد شعارهای قشنگی دادند اما در دل این شعار آنها دنبال اهداف دیگری بودند. در واقع دعوا، دعوای قدرت بود. افرادی که شعار ارتش بی طبقه می دادند به دنبال سمت فرماندهی ارتش و به قدرت رسیدن بدون تخصص لازم بودند. دسته دومی که این شعار را می داد چپ ها و کمونیست ها بودند. یک عده از این افراد تصفیه شدند و یک عده هم توبه کردند و در ارتش باقی ماندند. چپ ها بیشتر در گردان نگهداری فعال بودند و در گردان های پروازی و تأسیسات نفوذ نداشتند. خلبان ها اصلاً با این افراد رابطه خوبی نداشتند. همه فهمیدند که این افراد از جایی دیگر دستور می گیرند و در صدد تضعیف نظام اسلامی هستند. اهداف آنها از ایجاد و گسترش هرج و مرج این بود:1.به مردم القا می کنند که سیستم ناکارآمد است. 2-در وضعیت هرج و مرج به راحتی می توان بمب گذاری و جاسوسی کرد. چپ ها با این کارها روحیه افراد و خلبان ها را به شدت پایین آوردند و همه را عصبی کرده بودند.(60)
تیمسار ضرابی که در آن زمان در پایگاه هوایی بوشهر مشغول آموزش خلبان های جوان بود اهداف مطرح کنندگان شعار ارتش بی طبقه را این گونه شرح می دهد:
در پایگاه بوشهر فردی شعار ارتش بی طبقه را می داد. او خود به من گفت که وقتی در آفریقا یک استوار می تواند رئیس جمهور شود در ایران نیز می تواند این اتفاق بیفتد. فرد مزبور گروه ضربت را تشکیل داده بود و دست به اقدامات غیرقانونی می زد و در کارشان هم هیچ گونه نظمی حاکم نبود. این گروه ها سر خود عمل می کردند. بعدها هم کشف شد که این گروه ها وابسته به کشورهای خارجی و یا بازیچه آنها هستند و این گروه ها به تدریج از بین رفتند.(61)
این وضعیت ادامه داشت و ادعاهای این گروه ها به اطلاع امام رسید. امام خمینی در پاسخ این افراد فرمودند:
در ارتش می روید می بینید که شوراها را درست کردند و یک ارتش توحیدی، ارتش توحیدی، آنها توحید اصلاً نمی دانند یعنی چه. یک کسی، یک کمونیستی آمده بیخ گوشش این را گفته، ترویج کرده. ارتش توحیدی یعنی دیگر یک ارتشی که هیچ نظام نداشته باشد؟ هیچ بالا و پایین نداشته باشد؟ این معنایش این است که ارتش نمی خواهیم؟ مسئله نظام توحیدی معنایش این است که همه شان دنبال حکم خداوند باشند. همه توجه به خدا داشته باشند. هر کس هر کاری می کند برای خدا بکند. این نظام توحیدی است. یعنی یک است. جوش خوردند به هم. آن نظامی که این برای خودش می کشد و آن برای خودش می کشد. و این به آن فحش می دهد، و آن به او بد می گوید، این نظام توحیدی نیست. آن نظامی که پایین از بالا اطاعت نمی کند، بالا به پایین ظلم می کند، این توحیدی نیست.(62)
امام خمینی بارها در سخنرانی هایشان اشتباه این افراد را در برداشت شان از جامعه توحیدی شرح دادند:
جامعه توحیدی! از آنها بپرسید جامعه توحیدی مقصودتان چیست؟ مقصود این است که ما درجه دار و سرباز نمی خواهیم؟ همه مان سرباز، اطاعت نمی خواهیم، وقتی که یک کسی فرمان بدهد هیچ کس نباید از او اطاعت کند؟...این کشور می شود؟ این مملکت می شود؟ این خیانت به ارتش نیست؟ این خیانت به اسلام نیست؟ اینها را به گوششان خواندند. می آیند در آنجا درجه های خودشان را می کنند می دهند به افسر. می گویند تو درجه بده. این جز این است که یک مملکتی را به فساد بکشد؟... اینها چی می گویند؟... این چه غلطی است که در فکر اینها رفته. خیانت است این به اسلام. خیانت است این به کشور. خیانت است این به ارتش.(63)
به هر حال اگر چه تلاش این افراد به جایی نرسید اما برای کوتاه مدت توانست جو نیروی هوایی را متشنج کند. این اوضاع به برخی افسران نیروی هوایی این تصور را القا می کرد که تمام نظم و انضباطی که با آن انس گرفته بودند در حال فروپاشی است.
سطح تحلیل فردی
در سطح تحلیل فردی به مشخصات روحی و رفتاری افراد توجه می شود. اینکه افراد به لحاظ طبقاتی و مذهبی در چه محیطی رشد کرده اند. خلبان های شرکت کننده در کودتا در چند ویژگی مشترک بودند. تیمسار صدیق که از سال های قبل از انقلاب در نیروی هوایی ارتش خدمت می کرد و در سال های دفاع مقدس نیز تا پای جان در راه اسلام و ایران جنگید، وضعیت فردی و خانوادگی افسران نیروی هوایی را این گونه توصیف می کند:همه آنها را خانواده های متوسط و زیر متوسط به ارتش پیوسته بودند. هیچ کدام از آنها اشراف زاده نبودند. اغلب آنها نیز در خانواده های سنتی و مذهبی رشد کرده بودند. بسیاری از آنها به زبان فرانسه یا انگلیسی یا هر دو تکلم می کردند. هیچ گاه یک اشراف زاده شرایط ارتش را تحمل نمی کرد. وقتی این افراد از خانواده های مذهبی و متوسط وارد ارتش شاهنشاهی می شدند، به علت حاکم بودن فرهنگ غرب در ارتش آن زمان، غباری بر روی جان این افراد می نشست. فرهنگ اسلامی بر نیروهای مسلح حاکم نبود. در موقع ظهر نماز جماعتی، روحانی و مسجدی نبود که نماز برگزار شود. دانشجویان خلبانی و همافران در سن 18 سالگی برای آموزش به آمریکا می رفتند و این جوانان با فرهنگ و امکانات آمریکایی مواجه می شدند. زمانی که ما در ایران برای رفتن به آمریکا دوره می دیدیم، تمام دروسی که ما می خواندیم در مورد آمریکا بود مثلاً زبان انگلیسی، تاریخ و جغرافیای آمریکا و فرهنگ آمریکایی. به ما یاد می دادند که چگونه با افراد مختلف در آمریکا رابطه برقرار کنیم، چگونه در مجالس رقص شرکت کنیم با دختران آنجا برقصیم و الی آخر. بچه هایی که این دوره ها را می دیدند بیشتر با فرهنگ، تاریخ و جغرافیای آمریکا آشنا بودند تا با تاریخ و فرهنگ ایران. این مسائل موجب شد یک لایه غبار روی آیینه وجود این افراد بنشیند در حالی که آنها اصالتاً مسلمان و مذهبی بودند. خانواده های ما خانواده های مذهبی بود. برای مثال پدر من از کودکی به ما یاد داده بود که در روز عاشورا به احترام فرزندان امام حسین (ع) پا برهنه باشیم. کسی که در این خانواده بزرگ شده باشد و یک دفعه در محیط متجدد قرار گیرد هر چقدر هم که با خود بجنگد نمی توانند اصالت خود را تغییر دهد. در سال های قبل از انقلاب اهانت های بسیاری به دانشجویان افسری می شد. برای مثال اساتید و درجه داران ارتش در همان سال اول ما را وادار به کارهایی می کردند که غرور را در ما از بین ببرند. برای مثال به یک سگ درجه می زدند و می گفتند که به او ادای احترام کنید؛ این فرمانده شماست. یعنی اینکه اگر فرمانده شما اخلاق سگ هم دارد باید طاقت بیاورید و از او اطاعت بکنید. یا سگ را در پادگان رها می کردند و می گفتند که بروید سگ را پیدا کنید و بیاورید. یا دستور تمرینات سخت ورزشی، تمیز کردن دستشویی ها را به ما می دادند.
در مورد خصوصیات مشترک فردی این خلبانها تمام مصاحبه شونده ها به این سه نکته اشاره کرده اند:1-علاقه به غرب، 2-خود بزرگ بینی، 3-عدم آشنایی با پیچیدگی امور سیاسی. این مسئله را از نگاه جامعه شناسی نیز می توان مورد ملاحظه قرار داد. افسران و همافران نیروی هوایی در سال های قبل از انقلاب برای آموزش به کشور آمریکا اعزام می شدند. این دانشجویان در آمریکا در وضعیت جدیدی قرار می گرفتند. از نگاه جامعه شناسان مهاجرت های کوتاه مدت و یا بلند مدت دارای تبعات اجتماعی و فرهنگی خاصی هستند. تلاقی گسترده فرهنگ ها هم برای جوامع میزبان و هم مهاجران وضعیت ویژه ای را به وجود می آورد. جمعیت جوان مهاجر که برای تحصیل و آموزش به غرب می روند، به لحاظ فرهنگی با مشکل مواجه می شوند.(65) افراد در مواجهه با هویت جدید سه گزینه در پیش رو داشتند:1-پذیرش هویت جدید،2-حفظ هویت سنتی، 3-باز تعریف هویت با توجه به عناصر فرهنگ جدید و هویت سنتی. با توجه به تحقیقات انجام شده به نظر می رسد گزینه اول بیشترین طرفدار را داشته است. سرتیپ دوم خلبان محمود انصاری که همراه با بسیاری از دانشجویان خلبان در آمریکا دوره دیده بود، وضعیت آمریکا را این گونه تشریح می کند:
از سوی دیگر این جوانان که اغلب زیر بیست سال سن داشتند از یک جامعه جهان سومی پا به مکانی می گذاشتند که بهشت دنیایی محسوب می شد. دیگر از سختی ها و مرارت های ناشی از کمبود امکانات خبری نبود. وقتی انسان پا به جایی می گذارد و در آنجا لذت می برد، به نوعی به آنجا دلبسته می شود. تمام خلبان ها در دهه قبل از انقلاب در آمریکا آموزش دیده بودند. در آمریکا شرایط فرق می کرد. خلبانها از یک کشور جهان سوم به آمریکا اعزام شده بودند. اغلب کسانی هم که به ارتش می آمدند از خانواده های متوسط و فقیر بودند که می توانستند شرایط ارتش آن زمان را تحمل کنند. در تهران که پایتخت محسوب می شد، آن زمان اغلب خانواده های آنها از آب لوله کشی، تلفن و گاز محروم بودند. آنها وقتی از یک خانواده کم در آمد به کشوری رفته بودند که به لحاظ امکانات و تکنولوژی در جهان سر آمد بود، به نوعی شیفته آن کشور شدند. در آمریکا امکانات عالی بود، و با دانشجویان خلبانی و همافران بسیار عالی برخورد می شد. حقیقت باید گفته شود تا علت علاقه برخی خلبان ها در آن زمان به آمریکا را درک کنیم. در دو سالی که دانشجویان ساکن آمریکا بودند، خود را به نوعی نمک پرورده آمریکا می دانستند. حال کسی که مذهبی هم نباشد، آمریکا برای او مدینه فاضله است. کسانی مانند سروان نعمتی از همین اهرم برای فریب خلبان ها استفاده کردند و مدام در گوش آنها می خواندند که اگر نظام اسلامی سر کار بماند، باید به زندگی قبلی بازگردید. دیگر از امکانات و پیشرفت خبری نیست. خلبان های شرکت کننده در کودتا اغلب از خانواده های فقیر در آمد بودند و به شغلی که جایگاه بالای اجتماعی دارد رسیده بودند. کسانی که در توطئه کودتا مسئول جذب نیرو در میان خلبان ها بودند، تبلیغات زیادی راه انداختند و خلبان ها را فریفتند که تغییر رژیم بهترین راه حل است. برای مثال فرخزاد جهانگیری آدم بسیار خوشگذرانی بود.
هدفش در زندگی خوش گذرانی بود. مذهبی هم نبود، با خواننده های زمان شاه هم ارتباط داشت. خلبان شناسایی خوبی هم بود. او می گفت: ما حکومت سوسیال دموکرات می خواهیم. از او اگر می پرسیدی که سوسیال دموکرات یعنی چه؟ نمی توانست توضیح دهد. این خلبان ها اصلاً از سیاست چیزی نمی دانستند ولی به غرب علاقه بسیاری داشتند.(66)
سروان حمید نعمتی در یارگیری برای کودتا نقش مهمی داشت. او توانست با تحریک احساسات ناسیونالیستی و دادن وعده های دروغین در حدود 35 خلبان را جذب کند. هم دوره ای ها و همچنین اساتید او در مصاحبه های انجام شده ناسازگاری را ویژگی برجسته نعمتی عنوان کردند. او همیشه در حال غر زدن و اعتراض بود. این ناسازگاری ویژگی شخصیتی او چه قبل و چه بعد از انقلاب اسلامی بود. او به گونه ای تند و تأثیرگذار صحبت می کرد و احساسات خلبان ها را تحریک می کرد. به آنها می گفت مملکت و ارتش در حال از بین رفتن است و شما مثل بی غیرت ها اینجا نشسته اند تا مملکت تجزیه شود. اطلاعاتی که از کودکی او در دسترس می باشد این است که او هیچ گاه محبت را احساس نکرده بود. در خانواده ای بزرگ شده بود که از مهر مادر خبری نبود. زن پدر و پدر او با او بسیار بد رفتار می کردند. در خانواده او تبعیض حاکم بود و او هیچگاه با خواهران و برادران دیگر مساوی نبود. او به استاد خلبان خود بارها گفته بود آن قدر از دست پدر و زن پدرم عصبانی هستم که یک روز می خواهم تا حد مرگ زن پدرم را کتک بزنم و... او می خواست انتقام تمام بدی هایی را که در حق خودش شده بود از جامعه بگیرد. اگر این روحیه فردی را در کنار اوضاع نابسامان ارتش آن زمان بگذاریم می توان به بخشی از سئوالات این پژوهش پاسخ داد.
دیگر ویژگی اغلب خلبان های شکاری در تمام دنیا روحیه بلند پروازی آنهاست. آنها با پرواز و اوج گرفتن سرو کار دارند. در تمام حرکات و رفتار خود این حس برتری را به طرف مقابل القا می کنند. خلبان های شرکت کننده در کودتا دچار نوعی خود بزرگ بینی شده بودند. خلبان ها به لحاظ شخصیتی افرادی بلند پرواز و شدیداً نیازمند احترام بودند. به گونه ای تربیت شده بودند که خود را تافته جدا بافته می دانستند. سیستم هم به آنها ارج می نهاد و یک افسر خلبان با یک افسر غیر خلبان برابر نبود. آنها فکر می کردند آن قدر قدرتمند هستند که می توانند با چند مرحله بمباران یک نظام مردمی را تغییر دهند. نحوه صحبت های آنها همراه با غلو کردن و بزرگ نمایی بوده است. ویژگی دیگر عدم آشنایی آنها با پیچیدگی های صحنه سیاست بود. آنها از پیچیدگی های امور سیاسی آگاهی نداشتند. آنها فکر می کردند که از همه چیز آگاهی دارند، اما در واقع نمی دانستند در یک ماجراجویی سیاسی، مهره هایی برای قربانی شدن هستند. به همین دلیل به چند وعده دروغین فریب خوردند. اوضاع به هم ریخته ارتش و شعارها و اعمال افراطی گروه های چپ هم تمرکز همه را به هم ریخته بود. این وضع برای برخی افسرانی که با دیسیپلین خاصی بار آمده بودند تحمل ناپذیر بود.(67)
پی نوشت ها :
1-مصاحبه نگارنده با امیرسرتیپ دوم خلبان حسین چیت فروش ( از اعضای انجمن اسلامی).
2-ازغندی، علیرضا، ارتش و سیاست، تهران: نشر قومس، 1374، ص 63.
3-لطفیان، سعیده، ارتش و انقلاب اسلامی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص19.
4-همان، ص 7.
5-هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، انقلاب ایران به روایت B.B.C، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378،ص208.
6-سعیده لطفیان، پیشین، ص 430.
7-همان، ص 482.
8-مصاحبه نگارنده با سرهنگ خلبان آقای علی پرتوی (فرمانده گردان پروازی در زمان کشف کودتا).
9-مصاحبه نگارنده با امیرسرتیپ دو خلبان محمود انصاری ( از هم دوره ایهای بسیاری از اعدامیان در کودتای نوژه).
10-مصاحبه با سرهنگ خلبان آقای علی پرتوی.
11-مصاحبه نگارنده با آقای محمود علیزاده طباطبایی (همافر و عضو انجمن اسلامی پایگاه یک همزمان با کودتا).
12-علیرضا ازغندی، پیشین، ص 70.
13-مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، کودتای نوژه، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش سیاسی، 1384، صص 202-201.
14-همان، ص 304.
15-همان، صص 174-163.
16-همان، صص 258-257.
17-سخنرانی مارک گازیوروسکی به نام «آمریکا و شکست کودتای نوژه» در دانشگاه آکسفورد، روزنامه حیات نو، مورخ 20 /8 /1380.
18-Mark Gasiorowski, The Nuzhih plot and Iranian Politics, Middle East Stud, Cambridge University press, Now. 2002
ترجمه کوروش اعتمادی قابل دسترسی در www.Aria Iran.com
19-آرشیو مؤسسه مطالعات و پژوهش هاسی سیاسی، پرونده کودتای نوژه.
20-مصاحبه نگارنده با امیرسرتیپ دوم خلبان محمود انصاری.
21-آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده سلطانی جی، شماره بازیابی 5587.
22-کودتای نوژه، ص 208.
23-مصاحبه نگارنده با امیرتیمسار خلبان هوشنگ صدیق(معاون عملیات پایگاه یکم در زمان کشف کودتا).
24-همان، ص 214.
25-مصاحبه نگارنده با امیر تیمسار خلبان هوشنگ صدیق.
26-Mark Gasiorowski, Ibid.
27-کودتای نوژه، پیشین، 219-217.
28-مصاحبه نگارنده با امیر تیسمار خلبان دکتر حسین خلیلی.
29-کودتای نوژه، پیشین، ص 219.
30-Mark Gasiorowski,Ibid
31-مصاحبه نگارنده با سرهنگ کتیبه (رئیس اداره دوم ارتش همزمان با کشف کودتا).
32-مصاحبه نگارنده با آقای محمود علیزاده طباطبایی.
33-مصاحبه با امیر تیمسار هوشنگ صدیق.
34-روزنامه کار (اکثریت)، ارگان فدائیان خلق، شماره 16 مورخ 13 /3 /59.
35-سعیده لطفیان، پیشین، ص 411.
36-کودتای نوژه، پیشین، ص 267.
37- Mark Gasiorowski,Ibid.
38-کودتای نوژه، ص 272.
39-سرابندی، محمدرضا، کودتای شب، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، ص 24.
40-سیف زاده، سید حسین، اصول روابط بین المللی، تهران: نشردادگستر، 1378، ص 43.
41-سخنرانی گازیوروسکی، حیات نو، 20 /8 /80.
42-محمدرضا سرابندی، ص 18.
43-سخنرانی گازیوروسکی، پیشین.
44-محمدرضا سرابندی، صص 44-43.
45-کودتای، نوژه، ص 123.
46-تأملی در جنگ ایران و عراق، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 1380، ص 52.
47-ودیس، جک، ارتش و سیاست، ترجمه م، سجودی، تهران، انتشارات مازیار، 1358، صص 73-74.
48-مصاحبه نگارنده با امیرتیسمار هوشنگ صدیق.
49-روزنامه همشهری، مورخ 3 /7 /87، مصاحبه با حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسن روحانی.
50-مصاحبه نگارنده با سرهنگ خلبان علی پرتوی.
51-سایت شهید دوران.
52-سعیده لطفیان، پیشین، ص 413.
53-مصاحبه نگارنده با سرهنگ کتیبه.
54-مصاحبه نگارنده با آقای علیزاده طباطبایی.
55-بیانیه مجاهدین خلق در بهمن 1357، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره پرونده 3436، شم سند 2000004.
56-روزنامه نامه مردم ( ارگان رسمی حزب توده) مورخ 21 /59/4 .
57-بیانیه چریک های فدایی ایران، مورخ 26 /4 /59، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شم پرونده 3636، شم سند 3636-2000112.
58-تحلیل های درون گروهی سازمان مجاهدین خلق، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شم پرونده 24354، شم سند139.
59-مصاحبه نگارنده با آقای علیزاده طباطبایی.
60-مصاحبه نگارنده با امیرسرتیپ دوم خلبان محمود انصاری.
61-مصاحبه نگارنده با امیرتیمسار خلبان محمود ضرابی (رئیس کانون بازنشستگان نیروی هوایی).
62-مرندی، مهدی (تدوین)، ارتش از دیدگاه امام خمینی (ره)، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی، 1382، ص 228.
63-همان، ص 134.
64-مصاحبه نگارنده با امیرتیمسار خلبان هوشنگ صدیق.
65-کاستلز، استفان، دیوسون، آلیستر، مهاجرت و شهروندی، ترجمه فرامرز نقی لو، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1382،صص52-51.
66-مصاحبه نگارنده با امیرسرتیپ دوم خلبان محمود انصاری.
67-مصاحبه نگارنده با آقای علیزاده طباطبایی.