مترجم: فرهنگ ارشاد
نگاهی به زندگی و آموزه های ژان بودریار
زندگی نامه و زمینه نظری
ژان بودریار در سال 1929 زاده شد و هنوز هم بسیار فعال قلم می زند. او در سپتامبر 1999 کتاب مبادله ناممکن را منتشر کرد، در حالی که کتاب قبلی اش درباره عکس در پایان 1998 با عنوان توهم با واقعیت مغایرت ندارد انتشار یافته بود. او در شهر رَنس(1) [فرانسه] به دنیا آمد ولی درباره دوران نخستین زندگی اش اطلاع بسیار اندکی وجود دارد(2)، جز این که می دانیم رشته تخصصی او زبان است و حدود 10 سال در مدرسه ای، زبان آلمانی آموزش داده است. مرحله نخستین پیشینه کار علمی بودریار چندان آرام نبود؛ او در این باره به طور مبهم به «دوران رمبو»(3)ی زندگی خود اشاره می کند، که طی آن برای مدتی مطالعات خود را کنار گذاشت. او نتوانست وارد دانشسرای عالی [پاریس] شود. همچنین توانست امتحان مهم ورودی(4) [صلاحیت تدریس دانشگاهی] را بگذراند. سرانجام در سال 1966 در 37 سالگی و آن هم از راهی غیرمستقیم، به کار تدریس در دانشگاه دست یافت(1993a:19). در دهه 1960 به عنوان مترجم پرکار برجسته زبان آلمانی به فرانسوی شهرت یافت و آثار عمده پتر وایس(5)، برشت، مارکس و انگلس، و همچنین ویلهلم مولمان(6) مردم شناس، را ترجمه کرد.نخستین مقاله های چاپ شده بودریار برای نشریه لوتن مدرن [روزگار نو](7) در سال های 1962-1963 با موضوع های ادبی نوشته شد. سپس ادبیات آلمانی را رها کرد و به جامعه شناسی روی آورد و زیر نظر آنری لُفِور(8) آموزش یافت، پس از لُفِور از رولان بارت تأثیری سرنوشت ساز پذیرفت. بودریار از سال 1967 به مجله اتوپی پیوست؛ مجله ای که با جهان بینی جنبش وضعیت گرایان بسیار نزدیک بود، هرچند ارتباط سازمانی با آن جنبش نداشت. از 1969 تا 1973 در نانتر، جامعه شناسی تدریس نمود و به مرکز پژوهش های ارتباط جمعی(9) پیوست. این دوران پراهمیتی بود که او با مک لوهان، نظریه پرداز رسانه ای آشنا شد. از 1975 تا نزدیک به 15 سال با ویریلیو(10) در مجلّه تراورس همکاری کرد. از همان سال به طور منظم برای تدریس به امریکا رفت و آمد می کرد. مجلّه هایی که او سردبیری آن ها را برعهده داشت به هیچ سازمان سیاسی وابسته نبودند، ولی به نظریه انتقادی و بنیادین فرهنگی جناح چپ گرایش داشتند. او بعدها تصدیق کرد که سال های «دهه شصت و هفتاد در نانتر از بهترین سال ها بود. سپری شدن این سال ها ما را اندوهگین کرد» (1993b:20). او از رساله کسب و لیاقت و شایستگی(11) خود در فوریه 1986 در سوربن دفاع کرد؛ در سال 1987 از دانشگاه بازنشسته شد.
بنابراین، شکل گیری اندیشه بودریار تحت تأثیر قاطع مطالعات او در ادبیات آلمانی، فلسفه، و نظریه اجتماعی با آمیزه ای از سنت های مارکسیستی و نیچه ای بود. اما نفوذ درون مایه های فکری فرانسوی را در اهمیت یافتن رَمبو و وضعیت شناسان و ساختارگرایی(از دورکیم، موس، تا بارت) به روشنی به نزد او می توان دریافت. این امر خصلت متمایز درگیری فکری بودریار را مشخص می نماید که در دهه 1960 و اوایل دهه 1970 اساساً تحت تأثیر درون مایه مارکسیسم، با ظهور بنیادی نظام اشیاء(12) و جامعه مصرفی بود. سپس تغییری بنیادی در موضع خود داد و در مقابله با نوگرایی(شامل مارکسیسم، روان کاوی و ساختارگرایی) به مردم شناسی [یا انسان شناسی] روی آورد. از این چشم انداز بود که رویارویی های معروف خود با نویسندگانی مانند میشل فوکو (Baudrillard, 1987) و نقدهای فرهنگی همچون حمله معروف او به معمار مرکز پمپیدو (Benubourg Effect" , in 19946)، نقدهای سیاسی به احزاب سوسیالیست و کمونیست فرانسه(1985) و در پایان حمله به تداوم کارایی علوم اجتماعی براساس عقیده معروف خودش با عنوان «پایان امر اجتماعی» (1983) را در پیش گرفت. بعضی از این مقاله ها، هنگامی که به زبان انگلیسی ترجمه و در مجموعه فورین اَکسنت(13) [لهجه خارجی] به سردبیری لوترینگر(14) منتشر شدند و همچنین انتشار مصاحبه طولانی با بودریار با عنوان «بودریار را فراموش کنید» در 1987، تأثیر قابل توجهی در پی داشتند. چالش او با نوگرایی به این جا کشید که در همین دوران او را پدر نظریه پسانوگرایی بشناسند، و سبک پسانوگرایی جدیدی به وجود آورد و حتی به عنوان «دلال پسانوگراییِ(15)» غسل تعمیدیافته معروف شد(Moore, 1988). باوجود این، رابطه بودریار با پسانوگرایی همواره حساس و بحرانی بوده و فقط در دهه 1990 است که موضع او سرانجام روشنی گرفت. مسیر نظری دیگری هم در آثار بودریار قابل ذکر است. از نخستین آثار نوشتاری بودریار، معلوم است که او همواره فضا و زمان را برای طرح اندیشه های سیاسی و علم سیاست اختصاص داده است. مجموعه مقالات او با عنوان چپ خدایی: گاه شمار سال های 1977- 1984 (1985) دربردارنده تحلیل های بودریار درباره ناتوانی حزب های سوسیالیست و کمونیست در رویارویی با مسائل برآمده از شرایط سیاسی پس از 1968 است، و کتاب اکران کلّی (1997b) شامل مجموعه ای از نوشته های بودریار برای روزنامه چپ گرای لیبراسیون در طول بیش از یک دهه از 1987 به بعد است که تحلیل های برانگیزاننده او درباره جنگ خلیج [فارس] در آن گنجانده شده است(1995). دو اندیشه بر این تحلیل های سیاسی فرمانروایی می کنند. نخست این که جوامع غربی دیگر به تحولی از نوع انقلاب کارگری نمی اندیشند، و دوم این که این وضعیت جدید نوعی در هم پیچیدگی در دنیای غرب است که در آن «رویدادهای» واقعی فقط در کرانه گندیده این فرهنگ(مانند قضیه بوسنی) رخ می دهد(برای نمونه: ن.ک.: Cushman and Meslrovic, 1996)
آثار بودریار از منابع پرشماری ریشه می گیرند. خود او نیچه را مهم ترین و پایدارترین منبع می داند. بدیهی است او با ادبیات نوین از کافکا تا بالارد، به طور مستمر سروکار داشته است و نیز به نظریه پردازان عمده متون شناخته شده در دهه 1970 مراجعه داشته است: مارکس، موس، باتای، سوسور، فروید، بنیامین، و مک لوهان از این جمله اند. چون آثار او شامل پرورش نظریه ای درباره ارتباطات توده گیر است، او را امروزه با پل ویریلیو در پیوند می دانند، کسی که در سال های فعالیت در مجله تراورس، همکاری نزدیک با او داشته است. باید گفت که آثار دهه 1990 بودریار، دیگر در جهت ارائه «تحلیل انتقادی» از فرهنگ مدرن و پسامدرن نبود. او عقیده دارد نقدهای افرادی مانند ویریلیو، همچون خودِ مارکسیسم، از محدوده سنت های عقل گرای عصر روشنگری فراتر نمی رود. بودریار در چالش نهایی، کوشیده است تا «نظریه تقدیری» خود را به شیوه های گوناگون گسترش دهد: فیلسوفان همواره کوشیده اند جهانی افسون زدوده را تفسیر کنند، ولی نکته اینجاست که آن را اسرارآمیزتر کرده اند. جنبه هایی از گرایش هایش، او را به پذیرش برخی از صورت بندی های پارادخشی [متناقض(16)] علم نوین کشانده و از همین رو او را یکی از «شیادان روشنفکری» معاصر بازشناخته اند- و این توصیفی است که خود او با شوخ طبعی، با اشتیاق پذیرفته است.
به این ترتیب، به نظر می رسد بودریار نسبت به دگرگونی های بحران های فرهنگی و سیاسی جاری حساسیت ویژه دارد. نوشته های او تا حد زیادی بازاندیشانه است و این نه فقط با توجه به اثربخشی دگرگونی آور مفاهیم و اندیشه ها، بلکه با توجه به صورت های خود مداخله ها بیان شده است. در رویارویی با شکست جنبش انقلابی مه 1968، آثار او نظریه رادیکالی را به شیوه ای دنبال کرده است که با شرایط فرهنگی، فنی، و سیاسی جامعه های «پیشرفته»، مناسب باشد. برای بسیاری از اندیشمندان رادیکال دهه 1960، دو گزینش بیشتر وجود نداشت: یا این که راه خود را محدود به مارکسیسم بنیادگرای کنند، و یا شرایط جامعه مصرفی را با جرح و تعدیل هایی بپذیرند(آن را دموکراتیک تر کنند، آگاهی بوم شناختی در آن را افزایش دهند و شکل پسانوگرایی رواداری چندفرهنگی را در درون آن توسعه دهند). در این زمینه، بودریار راه دیگری را پیش می گیرد که در آن این دو گزینه را شکل هایی آشفته از یک فرهنگ بیزاری می داند فرهنگی که در آن یک راهبرد تقدیرگرایانه پنهانی و رازآلود موج می زند. بنابراین، او غریبه ای است که اندیشه هایش با عقیده بالنده امروزی، خواه سوسیالیسم، لیبرالیسم، یا فمینیسم باشد، اخلاف دارد.
نظریه اجتماعی ورهاوردها
بودریار بیشتر به خاطر پرداختن به فرهنگ مصرفی پسانوگرا و اندیشه هایش درباره همسان سازی و فراواقعیت مشهور است، هرچند که این اندیشه ها هنوز هم در معرض کژفهمی و کژتفسیری است. منبع اصلی برای مطالعه این اندیشه ها، جمع بندی بودریار از آثار خودش می باشد که در رساله کسب شایستگی او ارائه شده و با عنوان سرمستی ارتباطات (1998b، ترجمه انگلیسی) منتشر شده است. این کتاب برای مطالعه گفته های بودریار تا اواسط دهه 1980 شایان اهمیت است، هرچند افکار او به سطح بالاتری توسعه یافته است. او آثار عمده نخستین خودش درباره اُبژه و جامعه مصرفی را ساختارگرایانه می داند. او در نیمه دهه 1970، و به ویژه با کتاب مبادله نمادین و مرگ(1993b)، به بحث نقادانه درباره ساختارگرایی و مارکسیسم پرداخته و به موضعی می رسد که بر نظریه مبادله نمادین استوار است. اما در اوایل دهه 1980 موضع خودش را باز- تعریف نموده، که بر پایه نیروی اغوای محض بنا شده است: «دیگر هیچ مرجع نمادینی درباره چالش نشانه ها و چالش از طریق نشانه ها وجود ندارد... اُبژه به خودی خود آغازگری و برگشت پذیری را پی می گیرد... [یعنی] توالی دیگری تعیین کننده است» (1988b). در اواسط دهه 1990 او حرکت دیگری را در پیش گرفت و به موضعی رسید که نه بر مبادله نمادین، که به طرح مبادله ناممکن استوار بود.یک راه برای تفسیر تغییرات موضعی بودریار را می توان به وسیله پذیرش تصوری بازشناخت که در کتاب ارائه کسب شایستگی به کار گرفته شده و آن تصور مارپیچی مضاعف نماد و نشانه است. نوشته های نخستین او درباره ابژه و فرهنگ های مصرفی را می توان به منزله تحلیلی از فرهنگ های نشانه ای جوامع غربی به شمار آورد، چنان که در نوشته های دهه 1970 خود، طرح تبارشناسی معروفی درباره شکل های مجازی(17) آن ها ارائه داده است(1994b). او در پانزده سال اخیر، درباره «نظم چهارم» این تبارشناسی بحث نموده که به نظریه پسانوگرایی ارتباط دارد. اندک تفسیر نقادانه مستقیمی درباره این مرحله زندگی علمی بودریار وجود دارد، چرا که بیشتر بحث های او به بررسی نظریه «نظم سوم» تخصیص یافته که بر محور رسانه های جمعی، جامعه توده ای، و پدیدارهای فراواقعی قرار دارد(به اشتباه، پسانوگرایی تلقی شده). البته نوشته های بودریار در دوره زمانی 1975- 1990 بیشتر به طرف دیگر مارپیچ، یعنی طرف نماد توجه دارد و مقاله های او درباره مبادله نمادین، اغواگری، راهبردهای تقدیری و شر در همین زمینه است. در دهه 1990 درباره موضوعی قلم زده است که خودش آن را «جرم کامل»(18) نامیده است، و آن درباره تحول گسترده در فرهنگ های غربی(تحت تأثیر فناوری ارتباطات) به سوی مجازی نمودن جهان [واقعی] است.
به این ترتیب، آثار بودریار شامل یک سلسله طرح هایی است که به طور همبسته گرداگرد تصور مارپیچ مضاعف(یک طرف آن نماد و طرف دیگر آن نشانه) شکل گرفته است. این تصویر به ما کمک می کند تا در آثار او چهار دسته نوشته نظری را بتوان تشخیص داد. نخستین آن با به تحلیل های شبه مارکسیستی کالا- شیء، نشانه- مبادله و جامعه مصرفی توجه دارد. دوم، به نظریه نظم های نمادی و مبادله نمادی پرداخته که خصلت بارز انسان شناختی دارد و به تندروی درباره پنداره هدیه و مرگ روی آورده است. سومین آن ها به مطالعه فرهنگ معاصر بازگشت نموده، اما دیگر بر مبنای الگوی زیربنا- روبنا قرار ندارد. تحلیل جدید او بر مفاهیم اغوا، تقدیر و شر بنا شده که از چشم اندازهای انسان شناختی و کاربرد آن ها و هر چند از لحاظ روش شناسی همچنین از بر جامعه شناسی فرانسوی، یعنی آسیب شناسی وام گرفته است، (1963c). دسته چهارم، به دگردیسی فرهنگ ها از نظم سوم به چهارمِ شکل های مجازی(19) توجه دارد و آن را از موضعی که به منزله مبادله ناممکن می شناسد، تحلیل نموده است. در روند کارهای بودریار تحولی صورت گرفته، به طوری که از ساختارگرایی انتقادی و مارکسیسم با گرایش آن به تحلیل عملکردهای بیگانه شده نظام اجتماعی نوین و فرهنگ آن فاصله گرفته، و به نظریه ابژه به عنوان نشانه ناب و همچنین شیوه ای از نوشتن روی آورده که بیشتر شاعرانه، «تقدیری»، اسرارآمیز و چند پاره است و باطل نماهای ساخته علوم پیشرفته را پذیرفته است. از این رو، از دیدگاه بودریار، تحول شدید نشانه در فرهنگ های غربی از طریق تبارشناسی شکل های مجازی گوناگون، مایه خودویرانگری آن شده است. این وضعیت، فرصت های تازه ای را به وجود آورده و زمینه را برای دگردیسی در شکل نظریه رادیکال فراهم نموده است.
بنابراین، یک عنصر اساسی آثار بودریار، سهم عمده او در پرورش نظریه نظم نمادی(با بحث های گسترده در زمینه تقدیر، شر، اغوا، و مرگ) است، که انکار مرزهای علمی بین انسان شناسی و نظریه اجتماعی را ضروری می داند تا جامعه شناسی را با انسان شناسی رادیکال [افراطی] رو در رو کند(Genosko, 1998). در نوشته های اولیه بودریار، دو گنجایشیِ ساده نماد در تقابل با یک صداییِ نشانه، بررسی می شود. روشن است که او نظریه ای افراطی دارد، چرا که از دیدگاه او نظم نمادی یک امر ازلی نیست، اما فرادست و برتر است، هرچند که به وسیله عقلانیت های مدرن تخریب می شود. این نظریه، از دیدگاه بودریار، چهار جنبه مهم دارد. نخست آن که برخلاف نشانه، خود را براساس اصل واقعیت سازمان نمی دهد، چرا که جهان به منزله روایت و داستان تلقی می شود. دوم آن که زمان، غیرخطی، غیرانباشتی و غیرپیشرونده درک می شود، زیرا روایت و هدیه هر دو تقدیری و بازگشت پذیر هستند. سوم، فرهنگ های دیگر، متعلق به یک نظام جهانی و همگنِ تفاوت ها تلقی نمی شود، بلکه به عنوان چیزی در نظم دیگر بودگی رادیکال درک می شود، زیرا نظم نمادی(مبتنی بر قواعد) با فرهنگ حقوق بشر(براساس قانون) هماهنگ نیست. چهارم این که رابطه با نظم امور [اشیاء] رابطه ای مالکیتی نیست، نظم نمادی بر محمل دگر دیسی در زمان و فضای آیینی مشخص می شود. آن چه در بودریار نظم نمادی جدید می نماید این است که این نظم فعال، پویا، و راهبردی بوده، و متکی بر چالش وَهم رادیکالی است.
روشن است که این دیدگاه «فرهنگ ابتدایی»، بسیاری از فرض هایی را وارونه می کند که در آثار کسانی مانند ماکس وبر مشاهده می شود و گاهی هم از این فرهنگ ها به عنوان خرافی، انفعالی، محافظه کار و سنتی یاد می کنند. این یکی از وهم های «پیش پاافتاده» فرهنگ های نشانه شناختی است که پیشرونده، فعال، و انباشتنی هستند. بودریار به کمک تحلیلی از صورت های مجازی، تحلیل عقل گرایی وبر را با خوانشی بنیادی از نیچه تفسیر می کند. با ظهور اندیشه جهان واقعی و آرمان شناسی واقعی(Majastre, 1996:209)، فرهنگ های نشانه ظهور می کنند(به زبان سوسور: دال/ مدلول/ مرجع- واقعی). این جریان، انشعابی در فرهنگ های نشانه ای، بین بازنمایی معنا، برای نمونه، معنای مرگ، اندیشه مرگ واقعی زیست شناختی ایجاد می کند. انشعاب مذکور، پیش زمینه تعمیم یافته ای از موجودیت همه پدیده ها در پیروی از پژوهش عینی و علمی می شود. این امر بُعد تفاوت بین حقیقت و بطلان را معین می کند، از سوی دیگر با پیش کشیدن مغایرت بین واقعی و مجازی، توهم را از میان می برد. در تبارشناسی بودریار، نخستین نظم مجازی را می توان در بازنمایی های بدن و جهان در دوران رنسانس مشاهده کرد: چنان که در الگوی آدم- ماشینی، در شکل های شبه واقعیت، و دیوارهای گچی [دکور] در رسانه ها دیده می شود. همراه با انقلاب عظیم صنعتی و شروع تولید انبوه، نظم دومی از مجازی های، که باز- تولید انبوه است شکل می گیرد: انسان به صورت آدم های ماشینی [ربات] زمخت و همچنین (باز) تولید انبوه کالاهای پلاستیک وار از سوی رسانه های جدید می شود. این نظم دوم هم بر پایه اصل سودمندی قرار دارد، که در آن تولید و بازتولید از یک ابژه دست ساخته اصلی ناشی می شود. این شرایط شکل گیری رویداد انفجار درونی جامعه مصرفی به پیدایش رابطه نشانه- مبادله و ظهور «نظام اشیاء» می انجامد- جامعه ای که تصویرهای کامپیوتری رسانه های جمعی بر آن حکومت می کنند. جنبه چالش برانگیزی نظریه بودریار این است که این وضعیت تمام قلمروها را تحت تأثیر قرار می دهد: رابطه با نظم امور، فقط تابع رسانه های جمعی و به ویژه تلویزیون(که پدیده های فرهنگی را به فراواقعیت تبدیل می کند) نیست، بلکه تحت تأثیر انقلاب ماتریسی [شبکه ای] است(که شکل های مجازی را به صورت شبیه سازی [غیرواقعی] درمی آورد). تحول از نظم سوم به نظم چهارمِ شکل های مجازی، در پی تأثیر ماندگار انقلاب اطلاع رسانی به وقوع می پیوندد، و گسترده ترین گسیختگی را در همه موارد در پی دارد، فروپاشی ای که نه قهرمانی و نه قربانی ای در آن است و نه به صورت انفجار بیرونی یا درونی روی می دهد: این تحقق پسانوگرایی و مجازی کردن جهان است.
ذکر این نکته شایان اهمیت است که تبارشناسی صورت های مجازی، فرایند تاریخی ساده ای نیست. بدیهی است بودریار برحسب راه های متفاوتی می اندیشد که هر فرهنگ در رابطه با تبارشناسی نظری او متحول می شود. برای مثال، در مورد امریکا، بودریار بر ویژه بودن آن [جامعه] تأکید دارد. نخست این که بودریار تحلیل خودش را به منزله بازطراحی کنایه ای امری می داند که به آن پارادخش [تناقض] دو توکویل(20) می گوید، و منظور او این شیوه است که دنیای امریکایی هم به بی معنایی مطلق و هم به اصالت مطلق میل می کند، یعنی «بی همتایی توسعه بازگشت ناپذیر برابری، پیش پاافتادگی، و بی تفاوتی در آن جامعه» (1988a:89). دوم این که او عقیده مک لوهان را می پذیرد که می گوید، خصوصیت بارز فرهنگ امریکایی، نداشتن نظم دوم شکل های مجاز است. به عبارت دیگر، امریکا شکل کاملاً متفاوتی از تجدد و نوگرایی را در مقایسه با اروپا دارد. به طور کلی مجموعه نظریات خاطرات سرد(21) روشنگر آن است که تحلیل های بودریار، حتی در داخل اروپا هم همگن نمی شود. برای نمونه [به عقیده او] فرهنگ های فرانسه، ایتالیا، آلمان، اسپانیا هر کدام به جای خود پدیده منحصر به فردی هستند. باتوجه به این که بودریار یکی از دنیا دیده ترین نظریه پردازان است که فقط با نوشتن سروکار ندارد، بلکه با دوربین هم دمساز است(عکس های او به نوبه خود مبین دیدگاه تفرد فرهنگی اوست، 1988c)، هر خوانشی از رهاوردهای بودریار باید با تنوع شکلی گسترده آثار او(که حتی شامل یک جلد کتاب شعر هم می شود، 1978)، مورد بررسی قرار گیرد.
ارزیابی پیشرفت ها و مجادله های عمده
به نظر روشن می آید که سه یا چهار موضوع اصلی در آثار بودریار هست که تأثیر نظری قابل توجهی داشته است. نخستین آن ها، پیامد کارهای اولیه او درباره ابژه و نشانه- مبادله است. این اندیشه ها اصولاً از سوی کسانی استقبال شده که می خواسته اند تفکر مارکسیسم را در مقابله با نظریه ساختاری و به ویژه دیدگاه آلتوسری که بر اهمیت شیوه تولید اقتصادی و نظریه سرمایه داری مارکس تأکید دارد پیش ببرند. بودریار هم مانند بسیاری از اندیشمندان عقیده دارد تحول جامعه مصرفی، تحول مهمی است که مارکسیسمِ مکتبی را کهنه شده می انگارد. کوشش بودریار در نظریه پردازی رابطه نشانه- مبادله همچون تحولی در مبادله کالایی مورد توجه نقادانه بسیاری قرار گرفته است. با وجود این، پنداره فراواقعیت او، به ویژه در ارتباط با فرهنگ امریکایی از سوی مارکسیست ها مورد انتقاد شدید قرار گرفت، به ویژه این که بودریار می گوید دوره مبارزه طبقاتی سیاسی موفق و پیشرفت دیالکتیکی به سر آمده است. دومین موضوع مورد توجه بودریار، که اولویت و برتری مبادله نمادی به منزله یک اصل انقلابی است، او تقریباً در مقابل همه نظریه پردازان بزرگ انقلابی قرار داده است. سومین موضوع، تحلیل مفاهیم اغوا، تقدیر، راهبردها و شرّ است که همچون شکل های پنهانی درون فرهنگ های نشانه ای مطرح شده، و مورد کژفهمی زیادی قرار گرفته و مایه بدنامی بودریار را فراهم کرده است. او اکنون به عنوان «کشیش عالی پسانوگرایی»، مورد تحسین یا تقبیح است. نظریه او درباره شکل های مجازی نظم چهارم، کم تر مورد توجه است. حتی از سوی مفسرانی که با بودریار همدلی دارند و در مباحث گنوسکو و باتلر، در مورد پذیرش چنین گذاری که در تحلیل های بودریار پیش آمده، مقاومت می شود، و اگر هم آن را پذیرفته اند چندان جدی و شایان توجه نیافته اند. برای این اندیشمندان، بودریار هنوز همان نظریه پرداز شکل های نظم سوم است.موضوع نخست، یعنی نظریه نظام اُبژه [شیئی]، زمینه بحث پراهمیت و دامنه داری را فراهم کرده است. آمیختن ساختارگرایی انتقادی(کتاب نظام اشیاء بودریار و نظام مد بارت که همزمان بودند) با رویکرد وضعیت گرایی به جامعه نمایی(22) (دبور(23)) از سوی بودریار، با وجودی که صورت مبهمی داشت، ولی باز هم بودریار توانست آن را به نظام سرمایه داری و مبارزه طبقاتی ربط دهد. وام او به لوکاچ و مارکوزه در نقد آن شکلی از مارکسیسم که بر عمومیت مفهوم شیوه تولید و اصل تعارض متقارب تأکید داشت، روشن است. مهم ترین جنبه های موضع بودریار در این واقعیت نهفته است که با تحلیل های غیرتاریخی جامعه سرمایه داری مبارزه می کند و در همان حال با تقلیل گرایی اقتصادی مارکسیسم راست کیش هم برخورد می نماید. بحث انتقادی بودریار به مارکسیسم به این نکته نیز اشاره دارد که اندیشمندان عمده این شیوه فکری، پیش از این به تغییرات بنیادی در ماهیت سازمان سرمایه داری پرداخته اند. او به خصوص به گفته لنین درباره اهمیت تحول از سرمایه داری بازار به سرمایه داری انحصاری اشاره می کند. بودریار برای این تغییر و تبدیل، تفسیری افراطی ارائه داده است: این تحول، تعیّن رابطه اجتماعی را به وسیله رمز نشانه شناختی آغاز می کند(1975). دیگران این گونه تحلیل می کنند که آثار بودریار امکان شکل گیری نظریه ای برای شیوه اطلاعات رسانی(Poster, 1995)، یا شیوه مصرف (Ritzer, 1999) فراهم کرده است.
اما نظریه ابژه به منزله رابطه نشانه- مبادله، نظریه پردازی بودریار را به قلمرو زیبایی شناسی کشانده است، او در یک جا اشاره می کند(1981:185) که «شیء» با آثار باوهاوس(24) ظهور کرد. به عبارت دیگر، تحول از شکل کالایی به شیء، ضرورتاً حلقه اتصال کارکرد(ارزش استفاده) با ارزش زیبایی شناختی بود. این توسعه در تحلیل کالا، بی شک از جهات مهمی با نظریه شیءوارگی و بتوارگی تفاوت پیدا می کند. بی گمان، توسعه اصلی همان کوشش در به کارگیری اصول نشانه شناسی در تحلیل مبادله، به جای پدیدارشناسی است. تفسیر بودریار به روشنی متکی بر تعریف سوسور از نشانه است، اما بودریار در اندیشه آن گونه نظریه پردازی از نشانه و رابطه نشانه- مبادله است که به طور تاریخی با مرحله ویژه ای از توسعه سرمایه داری مرتبط است و سوسور هم درباره آن کار کرده است ولی تحقیق کاملی در ادبیاتِ کلاسیک قدیم نبود(Starobinski’s 1979، کتاب در این باره در سال 1971 منتشر شد). با این اختلاف آشکار بین بازی با حروف کلمه و نشانه، بودریار می توانست برای پنداره نماد و گنجایشی قبلی خودش محتوایی فراهم کند(Genosko, 1994, 1998).
بی تردید مارکسیست های راست آیین، به ویژه پیروان آلتو سرهم روش شناسی ساختاری این سبک تحلیل و هم نظریه کلی جامعه مصرفی را رد می کردند. تحلیل بودریار شکل خاصی از تحلیل ارائه داد که بازتاب بسیار گسترده تری داشت(نویسندگان گوناگونی هم هستند که با او هم سوی هستند مثل مارکوزه، دبور، بارت، و لیوتار)؛ تحلیلی که دوره انقلاب پولتاریایی را خاتمه یافته می دانست و گویای آن بود که با مصرف گرایی توده وار شکل تازه ای از همبستگی اجتماعی در نظم سرمایه داری پدید آمده است. مارکسیسم آلتو سری، مسئله را در شکل دستگاه های دولتی آرمانگرا و بحران های مقبولیت(25) سرمایه داری در دانشگاه ها و در شرایط عمومی بحران سرمایه داری مطرح می کرد، اما هنوز به این دیدگاه پای بند بود که تعارض جدید و انقلابی همان تعارض بین سرمایه و کار است. بودریار در پاسخ به این اندیشه می گفت تقویت کردن سازمان اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر [پرولتاریا] در شرایط جدید مصرف گرایی توده گیر، در واقع روند خنثی شدگی پرولتاریا به منزله یک طبقه در درون شکل های سرمایه داری را تسهیل می کند، زیرا پایه های همبستگی این طبقه زایل شده بود(1985).
بحث موضوعی دوم بودریار، که یک توسعه منطقی از نظریه نماد بود، به افراطی شدن انگاره نظم نمادی انجامید(genosko, 1998). چنین می نماید که پروراندن این شیوه تحلیل، تا اندازه ای ملهم از کتاب فوکو درباره دیوانگی است. تبارشناسیِ شکل های رابطه با درگذشتگان، با تحلیل فوکو از تأثیر جداسازی و نوانخانه ها در تبارشناسی دیوانگی هم سویی دارد. از نظر بودریار، مرگ یک شکل بنیادی نمادی است. تحلیل او تبارشناسی را چنان که در ارتباط با بدن نموده می شود دنبال می کند. او سیر حرکت از شکل های اولیه ای که در آن ها بدن مرده در گروه باقی می ماند تا شکل هایی که در آن یا سلسله مراتبی از درگذشتگان زیر نظارت روحانیون به جاودانگی بهشتی می رسند را به دقت ترسیم می نماید. تحلیل او از گورستان ها، فاصله اجتماعی بین بدن زنده و مرده را ترسیم می نماید. مرده، پس از این دوران جدایی، همچون دیوانه، تابع نشیب و فراز تمدن است.
هنگامی که فوکو کتاب معروف خودش، مراقبت و تنبیه را برگرد محور نظریه شکل های نوین قدرت و نظارت منتشر کرد، بودریار آن را نقطه عطف عمده آثار فوکو برشمرد. او بازنگری قابل توجهی که از اثر مزبور کرده بود را با عنوان فوکو را فراموش کنید منتشر کرد و در آن بحث نمود که اندیشه فوکو، خود در خُرده نظام قدرت و کنترلی که می خواهد تحلیل شان کند، گرفتار شده است(1987). از این زمان معلوم شد که بودریار می بایست ساختارگرایی، پسا ساختارگرایی و واسازی گرایی(26) را همدستان رمزگان فرهنگ مصرفی نوین ببیند و چنین می اندیشد که آن ها نمی توانند رویاروی هم باشند. بودریار تأسف می خورد که سوسور نتوانست نظریه ای بسنده درباره نماد در مقابله با نشانه ارائه دهد، همان طور که از تعمیم دادن شکل خاصی از عقده ادیپی به هر انسان از سوی فروید و لاکان، و از ناتوانی لوی- اشتراوس در ارائه نظریه نمادی ذهن وحشی تأسف می خورد(1993b). لیوتار با عصبانیت می گوید بودریار اسطوره دیگری از [فرهنگ] ابتدایی را ساخته و پرداخته است.
البته بودریار برای مدتی طولانی در محدوده نظریه مبادله نمادی باقی نمی ماند، حداقل در کتاب ارائه کسب شایستگی [سرمستی ارتباطات- ترجمه انگلیسی]. در سه کتاب از مرحله بعدی، یعنی اغواگری، راهبردهای تقدیری، و تصویر شفاف شرّ می کوشد تا غلبه قدرت تقدیر را بر نظریه انتقادی، به اثبات برساند. به نظر می رسد منطق این تغییر موضع تحت تأثیر ضعف فزاینده کارگزاری انقلابی از سوی نیروهای اجتماعی باشد. بودریار بدون این که با سوژه فعال و بیگانه شده همداستان باقی بماند، نتیجه می گیرد که قدرت کارگزاری به ابژه واگذار شده است. آن چه در بازگشت بودریار به تحلیل فرهنگ جاری در دهه 1980 مؤثر بوده است، این قضیه کلی او بود که نظارت و توازن اجتماعی(آرمان درونی کردن آزادی خواهانه قدرت) و چارچوب توسعه بالنده دیالکتیکی(آرمان تعالی انقلابی) منطق منسوخ شده ای است و او خود ابراز می دارد که «جوامع ما به فراسوی این نقطه مرزی گام نهاده اند» (1988b:82 و ن.ک: Bauman, 1992).
به ادعای او، وضعیت جدید اصولاً حالت همگن سازی بی امان توده وار را نداشت، هرچند که این وضعیت در چارچوب منطق مثالی شبیه سازی و آن چه او فرهنگ بی تفاوتی و ناشکیبایی می شناخت، امکان وقوع داشت(همگن سازی مستلزم محو رویدادهای تاریخی است: حتی جنگ هم در آن روی نمی دهد، 1995). منطق حاکم، پدیده ای نمایی و برآمده از آزادسازی نیروها بود [آن گونه که بودریار فکر می کرد]. بودریار می خواست چگونگی ظهور پدیدارهای افراطی مخالف با بی تفاوتی را تشخیص دهد. در این جا او دو گزاره پیوسته به هم را مطرح کرد. نخست این که راهبرد تقدیری ابژه را می توان به شکل ژرفا روندگی مشاهده کرد: [به نظر بودریار] جهان در هیجان هذیانی ابژه گرفتار شده. پدیدارهای فراواقعی، صورتی بارز از این حرکت مستانه امور است- بیش از [سرخوشی] رابطه جنسی در راهبرد تقدیری: یعنی هرزه نگاری؛ و بیش از حالت چاقی: که فربهی است. دوم آن که، بودریار با آزادشدن انرژی ها و قاعده زدایی از توازن ها، از هم پاشیدگی مرزها را تشخیص می دهد. این امر به ظهور چیزی می انجامد که به آن پدیده فراسیاسی می نامد. این فرایند، ژرفاروندگیِ منطق به شمار نمی آید، بلکه ژرفاروندگی تمایزنیافتگی ها است. به این ترتیب بیش از [رابطه] جنسی: [رابطه] فرا جنسی؛ بیش از تاریخی: فراتاریخی؛ بیش از زیبایی شناسی: فرازیبایی شناسی، و بیش از موروثی: فراموروثی است. بودریار پیش از این یادآوری کرده بود که اشیاء [امور- ابژه] دیگر از مواد سنتی ساخته نمی شوند، بلکه از [مواد] رسانه ای همگن شده پلاستیک وار درست می شوند. در این هیاهو، حتی مرزهای اشیاء(و از جمله مرز نوع ها) در مسیر زایل شدن می افتند.
بعضی از تحلیل های درخشان بودریار درباره این گذارها، به شیوه ای کمابیش عجیب برگرفته شد. حداقل از سه نقطه نظر کاملاً متفاوت، او به عنوان ارائه دهنده نوعی نظریه پردازی پسانوگرا درباره شرایط پسانوگرا شناخته شد. این تفسیر نخست، از سوی جیمسن پرورده شد که آثارش به شدت از افکار بودریار تأثیر پذیرفته است. جیمسن(1991) به روشنی می گوید، تحلیل های بودریار با حفظ چارچوب مارکسیستی، می تواند شارح فرهنگ سرمایه داری پسینی به حساب آید. کِلنِر، بودریار را یک نظریه پرداز فرهنگ پسانوگرایی معرفی می کند و اعلام می نماید بودریار، چنان که از پذیرش سبک های تقدیری جدید تحلیل های او برمی آید، کاملاً با منطق پسانوگرا همداستان است(1989). فمینیست هایی مانند میگان موریس(1988) و سوزان مور(1988) تحلیل های بودریار از اُبژه جنسی، را بسیار محافظه کارانه، پدرسالارانه و واکنشی یافته اند.
موضوع آخر در آثار بودریار، نظریه شکل های مجازی نظم چهارم است. بحث محوری این نظریه، تداوم تحلیل سرنوشت یا تقدیر واقعیت، اُبژه ها و مبادله است. اگر جهان به راستی از چارچوب توازن های ضابطه ساز خارج شده، پس رویدادها و پدیده ها یک روال هذیانی را در فضای جدید دنبال می کنند. در این جا و به ویژه هنگامی که رابطه سوژه و ابژه زیر سؤال رفته، بودریار بیشتر زبان علوم پیشرفته را اتخاذ می کند. ساختارهای فضا و زمان، دیگر اقلیدسی نیستند، و سوژه و ابژه هم از یکدیگر مستقل تلقی نمی شوند. به گفته او، ابژه، در برهه ای از تاریخ علم، از قلمرو نظریه بیرون بود(1988b:87). امروزه دیگر ابژه [شناختی] نمی خواهد در رابطه با سوژه [شناسنده]، منفعل باقی بماند. در دنیایی از جبریت های شدید ساختاری، وضعیت جاری همان وضعیت بی تعینی در بنیادهای اصول و دانش است. یکی از آخرین مقاله های بودریار(1999)، به جنبه مبادله اختصاص یافته است. در این وضعیتِ پسانوگرا، خودِ مبادله هم به طور فزاینده ای دشوار می شود. او در نتیجه این وضعیت می گوید، تحلیل باید از موضع «مبادله ناممکن» صورت پذیرد، تا نیروی کامل نیازها برای وجود نظریه ای از نوع جدید که برای جهانی بی تعین و برون از شبکه ها مناسب باشد شناخته شود، نظریه ای که با اشیاء منفرد یا بی همتایان سروکار دارد.
اکنون روشن می شود که بودریار از اواسط دهه 1980 کوشیده است که نظم چهارم را تحلیل و نظریه پردازی کند، در حالی که بیشتر مفسران همچنان سرسختانه درگیر و دار مفهوم فراواقعیت و رمزگان او مانده اند. همچنین روشن می شود که اگر هم بودریار پنداره ای از پسانوگرایی دارد، نظم سوم دیگر اُبژه این نظریه [پسانوگرایی] نیست. در واقع، بسیار ممکن است که گسیختگی بین پدیدارهای نظم سوم و چهارم برای بودریار، مهم ترین مسئله باشد، چیزی که گسیختگی فرانوگرایی(27) را مشخص می کند. اما تحلیل بودریار گویای آن است که این تغییر و تبدیل بنیادی، با هیچ رویداد انقلابی دیداری شناخته نمی شود، و هنگامی که این تغییر محقق می شود، «جرم کامل» به شمار می آید. برای نمونه، برخلاف دیدگاه ویریلیو که فروپاشی در واقعیت، ممکن است با یک «رویداد عمومی» همراه باشد، از نظر بودریار در نظم «سوم»، داوری فرجامین به انجام رسیده است ولی رستاخیز(یا انقلاب) بهنگام نبوده است(1987)، اما در نظم چهارم هیچ وعده و هنگامی وجود ندارد: «برای محشور شدگان هیچ قضاوت نهایی وجود ندارد: برای کدام بدن باید محشور شد؟» (1988:51).
نقد
چون بودریار برای گسترش افکار خودش، شیوه های گوناگون را پذیرفته است، پس بسیار عادی است که منتقدان برخلاف ادعای او، آثار او را نامسنجم بدانند، یا بگویند آثار بودریار شالوده منسجمی ندارد. یورش او به اصل واقعیت، باعث شده است که او از سنت های عقل گرا و ماده گرا فاصله بگیرد و از سوی دیگر نقدهای آشتی ناپذیر او از دموکراسی ها و سروری غربی، باعث بیگانه شدن او از لیبرال ها و طرفداران حقوق بشر شده است. بسیاری از کسانی که از مباحث او درباره جامعه مصرفی و فراواقعیت طرفداری کرده اند، نظریه پدیدارهای نظم چهارم به منزله نظریه پسانوگرایی را نتوانستند بفهمند، چه رسد به این که آن را بپذیرند. یک جریان مخالف چنین عقیده دارد که نظریه پردازی بودریار هنوز هم به صورت نوعی جبرگرایی فناورانه تقلیلی است که پیچیدگی جامعه های امروز را برنمی تابد. گفته می شود، تبارشناسی او چون بسیاری از گرایش های ستیزنده را درون چارچوب یک «نظمِ» یگانه مجازها دربرمی گیرد، بسیار ساده اندیشانه است. بودریار حتی نمی کوشد که چگونگی ترکیب و برخورد این نظم ها را تحلیل نماید. در واقع، به طور کلی روشن نیست که آن ها با تحول تک تک فرهنگ ها چه ارتباطی دارند، یا چگونه آن ها صورت مفهوم به خود می گیرند(مثلاً با ایدئولوژی چگونه ارتباط می یابند). اما، انتقاد بنیادی تر این که بودریار شکل های خرافاتی و تعصب آمیز ابتدایی پیش از نوگرایی [در واقع پیش از رنسانس و دورانی که اروپا نظام فئودالی را می گذراند] را از نو در قلمرو علوم اجتماعی مطرح نموده، از این رو اندیشه پیشرفت در دانش عقلانی و کشفیات درباره جهان واقعی را نادیده می گیرد. به عبارت دیگر، نظریه او تصویر آیینه ای ساده ای از نظریه بتوارگی کالایی است(Callinicos, 1981). نکته پایانی در این باره این که، بدبینی بی حد و آشکار او از فرهنگ های غربی، به نقد کشیده شده است. اگر افرادی مانند نیچه در نوشته های خود وعده تعالی و اثبات [در مقابل نفی] را می دهند، بودریار آن را دیدگاهی رؤیایی [اتوپیاپی] و منسوخ شده می داند. وانگهی نقادان گفته اند شگفت این که بودریار برخلاف دیدگاه خودش، هنوز هم تجددخواه و ایجابی است (Zurbrugg, 1993, 1997; Mestrovic, 1990).مشکل می توان گفت که تأثیر افکار بودریار تا کی دوام خواهد داشت، ولی امکان دارد که ژرفناک باشند. چنان که ریترز اشاره نموده(1999 و 1997)، در بازنگری آثار بودریار روشن می شود که او در برگرفتن نکته های باریک درباره جامعه مصرفی در حال ظهور در دهه 1960، بسیار توانمند بوده است(in Boudrillard, 1998b, 17). دیگران درباره راه هایی که او مضامین عمده انقلاب اطلاع رسانی و اهمیت الگوسازی شبیه سازی را باز می شناسد، سخن گفته اند. او با مطرح کردن مرگ امر اجتماعی [چون امور را در فردیت آن می بیند] و ظهور فرهنگ فراواقعیت در یک زمان، بسیار بدنام شد. همه این مباحث پیش از هر چیز در نظریه او درباره نظام سرمایه داری دگرگون شده آمده است. اما آثار او در دهه 1990 گویای آن است که تحول ریشه ای و گسترده تری روی داده است، که او آن را روی آوردن به نظم چهارم مجازها می نامد. شاید از نظر بودریار، این بزرگ ترین گذار می باشد که به صورت بی سابقه ای در حال روی دادن است، یعنی انقلاب بدون کارگزار، «بدون قربانی و بدون انگیزه»، و به همین دلیل بدون هیچ مقاومت، که اگر حقیقتاً تجربه شود با بی تفاوتی کامل خواهد بود(1996b:1). به هر حال تحولی است که بیشترین چالش را در مقابل نظریه برافراشته است و اگر می خواهیم آن چه را روی می دهد درک کنیم، [نخست] باید به طور بنیادی آن [نظریه] را متحول کنیم. نظریه باید واژگان پایه ای خودش را واژگون کند. چارچوب متداولی که تمایز امور را متناسب با فضا و زمان معین و همگن تحلیل می کند، باید جای خود را به تحلیلی دهد که شیوه ای را بررسی می کند که در آن، امور از یکدیگر «جدایی ناپذیر» بوده و در عین حال «در یک فضای همگن با یکدیگر کنش متقابل» ندارند(1996b:54). به این ترتیب، اگر آثار او بازنگری شود، و گاهی اوقات هم در معرض مجادله قرار می گیرد، میراث فکری بودریار این خواهد بود که پژوهش های او درباره جامعه مصرفی و مجازهای فراواقعی، فقط شیوه تحلیلی را می گشاید که با آن بتوانیم شیوه کنش پدیده های افراطی را هنگامی که به نظم چهارم وارد شده باشند تحلیل کنیم.
آثار اصلی بودریار
Baudrillard, J. (1975) The Mirror of Production. St. Louis, MO: Tetos.Baudrillard, J. (1978) L 'Ange de Stuc. Paris: Galilee.
Baudrillard, J. (1981) For a Critique of the Political Economy of the Sign. St Louis, MO: Telos.
Baudrillard, J. (1983) In the Shadow of the Silent Majorities. New York: Semiotext(e.)
Baudrillard, J. (1985) La Gauche Divine. Paris: Grasset.
Baudrillard, J. (1987) Forget Foucault. New York Semiotext(e.)
Baudrillard, J. (1988a) America. London: Verso.
Baudrillard, J. (1988b) The Ecstasy of Communication. New York: Semiotext(e.)
Baudrillard, J. (1990a) Seduction. Lonodn: Macmillan.
Baudrillard, J. (1990b) Faal Strategies. London: Pluto.
Baudrillard, J. (1990c) Cool Memories. London: Verso.
Baudrillard, J. (1993a) Baudrillard Live: Selected Interviews. London: Routledge.
Baudrillard, J. (1993b) Symbolic Exchange and Death. London: Sage.
Baudrillard, J. (1993c) The Transparency of Evil. London: Verso.
Baudrillard, J. (1994a) The Illusion of the End. Cambridge: Polity.
Baudrillard, J. (1994b) Simulacra and Simulation. Ann Arbor: University of Michigan Press.
Baudrillard, J. (1995) The Guff War Did Not Take Place. Sydney: Power.
Baudrillard, J. (1996a) Cool Memories II. Cambridge: Polity.
Baudrillard, J. (1996b) The Perfect Crime. London: Verso.
Baudrillard, J. (1996c) The System of Objects. London: Verso.
Baudrillard, J. (1997a) Fragments. Cool Memories III. London: Verso.
Baudrillard, J. (1997b) Ecran Total. Paris: Galilee.
Baudrillard, J. (1998a) Paroxsym: Inteviews -with Phillipe Petit. London: Verso.
Baudrillard, J. (1998b) The Consumer Society: Myths and Structures. London: Sage.
Baudrillard, J. (1998c) Car I'llusion ne s'oppose pas a la Realite. Paris: Descartes.
Baudrillard, J. (1999) L 'Echange Impossible. Paris: Galilee.
منابع تحقیق :
Abbas, A. (ed.) (1990) The Provocation of Jean Baudrillard. Hong Kong: Twilight.
Bauman, Z., (1992) Intimations of Postmodernism. London: Routledge.
Best, S. (1989) 'The commodification of reality and the reality of commodication'. Critical
Perspectives in Social Theory. 19(3):32-51
Butler, R. (1999) Jean Baudrillard: The Defence of the Real. London: Sage.
Callinicos, A. (1989) Against Postmodernism: A Marxist Critique. Cambridge: Polity.
Cushman, T. and Mestrovic, S. (eds.) (1996) This Time We Knew. New York: New York University Press.
Denzin. N. (1991) Images of Postmodern Society: Social Theory and Contemporary Cinema. London: Sage.
Frankovits, A. (ed.) (1984) Seduced and Abandoned: The Baudrillard Scene. Glebe: Stonemoss.
Gane, M. (1991a) Baudrillard: Critical and Fatal Theory. London: Routledge.
Gane, M. (1991b) Baudrillard's Bestiary: Baudrillard and Culture. London: Routledge.
Gane, M. (2000a) Jean Baudrillard: in Radical Uncertainty. London: Pluto.
Gane, M. (ed.) (2000b) Jean Baudrillard: Masters of Social Theory. 4 Vols. London: Sage.
Genosko, G. (1994) Baudrillard and Signs: Signification Ablaze. London: Routledge.
Genosko, G. (1998) Undisciplined Theory. London: Sage.
Genosko, G. (1999) McLuhan and Baudrillard: The Masters of Implosion. London: Routledge.
Gottdiener, M. (1995) Postmodern Semiotics: Material Culture and the Forms of Modem Life. Oxford: Blackwell.
Horrocks, C. (1999) Baudrillard and the Millenium. Cambridge: Icon.
Jameson, F. (1991) Postmodernism, or, the Cultural Logic of Late Capitalism. Durham N.C. Duke University Press.
Kellner, D. (1989) Jean Baudrillard: From Marxism to Postmodernity and Beyond. Cambridge: Polity.
Kellner, D. (1989) 'Boundaries and borderlines: reflections on Baudrillard critical theory', Current Perspectives in Social Theory, 19:5-22.
Kellner, D. (ed.) (1994) Baudrillard: A Critical Reader. Oxford: Blackwell.
Kroker, A. (1985) 'Baudrillard's Marx', Theory Culture and Society, 2(3):69-83.
Kroker, A. (1992) The Possessed Individual: Technology and Postmodernism. London: Macmillan.
Levin, C. (1996) Jean Baudrillard: A Study of Cultural Metaphysics. London: Prentice Hall Luke, T. W. (1991) 'Power and politics in hyperreality — the critical project of Jean Baudrillard', Social Science Journal, 28(3)-.347-67.
Majastre, J. O. (ed.) (1996) Sans Oublier Baudrillard. Brussels: La Lettre Volec.
Merrin, W. (1994) 'Uncritical criticism Norris, Baudrillard and the Gulf War', Economy and Society, 23(2): 141-54.
Mestrovic, S. (1998) Anthony Giddens, The Last Modernist. London: Routledge.
Moore, S. (1988) 'Baudrillard — a different drummer', in R. Chapman and Rutherford, J. (eds). Male Order: Unwrapping Masculinity. London: Lawrence and Wishart.
Norris, M. (1988) The Pirate's Fiancee. London: Verso.
Norris, C. (1989) 'Lost in the funhouse: Baudrillard and the politics of postmodernism', Textual Practice, 3(3) .-360-87.
Norris, C. (1992) Uncritical Theory: Postmodernism and Society: Intellectuals and the Gulf War. London: Lawrence and Wishart.
Poster, M. (1990) The Mode of Irformation: Poststructuralism and Social Context. Cambridge: Polity.
Ritzer, G. (1997) Postmodern Social Theory. New York: McGraw-Hill.
Ritzer, G. (1999) Enchanting a Disenchanted World: Revolutionizing the Means of Consumption. London: Pine Forge.
Rojek, C. and Turner, B. (eds) (1993) Forget Baudrillard London: Routledge.
Starobinski, J. (1979) Words Upon Words: The Anagrams of Ferdinand Saussure. New Haven: Yale University Press.
Stearns, W. and Chaloupka, W. (eds) (1992) Jean Baudrillard: The Disappearance of Art and Politics. London: Macmillan.
Smart, B. (1990) 'On the disorder of things: sociology, postmodenity, and the "end of the social'", Sociology, 24(3):397-416.
Wernick, A. (1984) 'Sign and commodity: aspects of the cultural dynamic of advanced capitalism', Canadian Journal of Politics and Social Theory, 8(1-2): 17-34.
Zurbrugg, N. (1993) 'Baudrillard, modernism and postmodernism \ Economy and Society, 22(4):482-500.
Zurbrugg, N. (ed.) 1997) Art and Artefact. London: Sage.
پی نوشت ها :
1- Reims
2- این که اشاره شده است اطلاع کمی درباره سال های نخست زندگی او وجود دارد، شاید موضوع مهمی نبوده و زندگی بسیار معمولی داشته است. برای اطلاع بیشتر، ر. ک: جان لچت، پنجاه متفکر بزرگ معاصر، ترجمه محسن حکیمی، انتشارات خجسته، 1378، ص 341. – م.
3- Arthure Rimbaud (1854- 1891)، شاعر فرانسوی که علیه هرگونه اقتدار طغیان کرد. او تمام اشعار خود را تا سن 20 سالگی سرود، که سخت نافذ و برانگیزاننده بود و سبکی نمادگرا و سوررآلیست داشت. – م.
4- aggregation
5- Peter Weiss
6- Wilhelm Muhlmann
7- Les Temps Modernes
8- Henri Lefebvre
9- Centre d’Etudes des Communication
10- P. Virilio
11- hablitation
12- system of objects، چنان که خواهیم دید این عبارت، عنوان یکی از کتاب های بودریار و نیز یکی از مراحل فکری است، و بهتر بود به صورت «نظام امور» ترجمه شود. ولی چون بیشتر با بحث مبادله و ارزش کالایی می آید، و دیگران هم به همین دلیل به صورت نظام اشیاء ترجمه کرده اند، ما نیز از همین روش پیروی می کنیم. – م.
13- Foreign Accents
14- Lotringer
15- "Pimp of postmodernism" شاید لازم بود به جای کلمه «دلال»، معادل دیگری به کار می رفت، ولی حداقل به زبان فارسی، توهین آمیز می شود و شاید انجام غسل تعمید به همین دلیل در پی آمده است. در این جا، نه فقط از جهت رعایت ادب، بلکه به دلیل این که موضع افراطی منفی نسبت به پسانوگرایی تلقی نشود، به این صورت ترجمه شد. بی تردید چه از بابت ترجمه و چه از جهت برخورد با پسانوگرایی، باب نقد بر خواننده (و همچنین مترجم) همچنان باز است. – م.
16- Paradoxical
17- simulacra برای پیدا کردن معادل مناسب این واژه، کوشش زیادی انجام شد. به نظر می رسد معنای لغوی آن «شکل های موهومی» (لغت نامه فرانسه به فارسی نفیسی) یا «شکل های مجازی غیرواقعی» است. در بحث «ارزیابی پیشرفت ها و مجادله های عمده» در همین مقاله، این موضوع با بحث معروف «منطق مثالی» افلاطون مقایسه شده است. با این مقدمه، فعلاً این واژه را به صورت «شکل های مجازی» ترجمه کردیم. – م.
18- perfect crime
19- به نظر بودریار، مردم ساکن دنیای پسانوگرا، در هیئت و وجهیت شباهت ها پدیدار می شوند. شباهت یا شکل مجاز و موهومی (simulacrum) حاصل عمل شبیه سازی simulation است. او عقیده دارد شبیه سازی با تظاهر و وانمود کردن فرق دارد. شبیه سازی تفاوت بین حقیقت و باطل، واقعیت و خیال را مخدوش می کند. شبیه سازی یا موجودیت انسان پسانوگرا، همچون تظاهر به بیماری یا تمارض نیست، او به نوعی بیماری روانی- تنی مبتلاست و تمام عوارض بیماری را احساس می کند، ولی معلوم نیست که بیمار است یا نه. در جایی دیگر می گوید، شبیه سازی یک قلمرو واقعی ندارد، الگویی از واقعیت است ولی ریشه در واقعیت ندارد. نقشه ای است که قبل از ایجاد سرزمین به وجود آمده و این نقشه به وجود آورنده سرزمین است. (این مطالب از باومن گرفته شده که او هم از کتاب Simulacra and Simulation بودریار اقتباس کرده است.) منبع مترجم:
Z. Bauman, Postmodernity and its Discontents, Polity Press, 1997, pp. 125 and 210.
20- deTocqueville
21- Cool Memories
22- society of the spectacle
23- Debord
24- The Bauhaus، مکتبی است در طراحی که در سال 1919 به وسیله والتر گروپیوس پی ریزی شد. این رویکرد، معماری را به صورت طرح «کلی» می نگریست و پیروان آن می خواستند به سبک گروهیِ بی نامی برسند و اصول طرح هنری را در امور روزمره زندگی اشاعه دهند. سبک مزبور با ظهور حکومت نازی، از هم پاشید. – م.
25- legitimation
26- deconstructionism
27- hypermodernity