ایمان ابوطالب (2)

گروهی از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر ایمان راستین ابوطالب علیه السلام گواهی داده اند که برخی از آن موارد را یادآور می شویم:
دوشنبه، 13 خرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ایمان ابوطالب (2)
 ایمان ابوطالب(2)

نویسنده: حسین تهرانی




 

5) گواهی صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:

گروهی از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر ایمان راستین ابوطالب علیه السلام گواهی داده اند که برخی از آن موارد را یادآور می شویم:
الف: آنگاه که شخصی ناآگاه در حضور امیرمؤمنان علی علیه السلام به مقام ابوطالب علیه السلام اتّهام ناروایی زد، آن حضرت در حالی که آثار خشم در چهره اش ظاهر گشته بود، فرمود:
«مه، فضّ الله فاک، و الّذی بعث محمداً بالحق نبیّاً لو شفع أبی فی کلّ مذنب علی وجه الأرض لشفّعه الله».(1)
«ساکت باش، خدا دهانت را بشکند، به خدایی که محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به پیامبری برانگیخت، اگر پدرم(ابوطالب) بخواهد شفاعت هر گنهکاری را برعهده بگیرد، خداوند او را شفیع می گرداند».
و در جایی دیگر می فرماید:
«کانّ والله ابوطالب عبد مناف بن عبدالمطلّب مومناً مسلماً یکتم ایمانه مخافهً علی بنی هاشم ان تنابذها قریش»(2).
«به خدا سوگند، ابوطالب، عبدمناف بن عبدالمطلب، مؤمن و مسلمان بود و ایمان خود را بر کفّار قریش پنهان می داشت تا با بنی هاشم دشمنی نکنند».
این سخنان امام علی علیه السلام نه تنها ایمان نیرومند ابوطالب علیه السلام را تأیید می کند بلکه وی را از زمره اولیای الهی به شمار می آورد که به اذن خدا می توانند شفیع دیگران گردند.
ب: ابوذر غفاری در مورد ابوطالب علیه السلام چنین می گوید:
«والله الذی لا اله الا هو مات ابوطالبٍ رضی الله عنه حتّی اسلم».(3)
«سوگند به خداوندی که جز او خدایی نیست، ابوطالب رخت از جهان نبست مگر این که اسلام را اختیار نمود».
ج: از عباس بن عبدالمطلب و ابوبکر بن ابی قحافه نیز با اسانید فراوانی، چنین روایت شده است:
«انّ اباطالبٍ ما مات حتّی قال: لا اله الا الله محمّد رسول الله»(4)
«ابوطالب از دنیا نرفت مگر این که گفت: لا اله الّا الله محمّد رسول الله».

6) گواهی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام:

همه امامان اهل بیت علیه السلام، به ایمان استوار ابوطالب علیه السلام تصریح نموده و در مناسبتهای گوناگون به دفاع از این یار فداکار پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم برخاسته اند، و ما تنها به دو نمونه از آن موارد، اشاره می کنیم:
الف-امام محمد باقر علیه السلام می فرماید:
«لو وضع ایمان ابی طالب فی کفّه میزان و ایمان هذا الخلق فی کفّه الاخری لرجح ایمانه».(5)
«اگر ایمان ابوطالب را در یک کفّه ترازو و ایمان مردم را در کفّه دیگر قرار دهند، ایمان ابوطالب فزونی خواهد داشت».
ب- امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند:
«انّ اصحاب الکهف اسرّوا الایمان و اظهروا الکفر فاتاهم الله اجرهم مرّتین، و انّ اباطالبٍ اسرّ الایمان و اظهر الشِّرک فاتاه الله اجره مرّتین»(6).
«اصحاب کهف ایمان خویش را (به خاطر برخی مصالح) پنهان نمودند و به ظاهر وانمود کردند که کافر هستند، پس خداوند دوبار به آنان پاداش داد و ابوطالب نیز ایمان و اسلام خود را پنهان نگه داشت و (به سبب مصلحتی) اظهار شرک نمود، پس خداوند دوبار به وی پاداش عنایت فرمود».
از مجموع دلایل یاد شده، بسان آفتاب روشن می گردد که ابوطالب علیه السلام از مقامات یاد شده در زیر، برخوردار بوده است:
1) ایمان نیرومند به خدا و پیامبرگرامی صلی الله علیه و آله و سلم.
2) یاری و حمایت بی شائبه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و فداکاری در راه اسلام.
3) محبوبیّت کم نظیر نزد پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم.
4) برخورداری از مقام شفاعت در نزد خداوند.
و بدین سان بی پایگی اتّهام ناروایی که به وی نسبت می دهند، به ثبوت می رسد.
از آنچه بیان گردید، چهره دو حقیقت بر ما آشکار می شود:
1) ایمان ابوطالب علیه السلام، مورد پذیرش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، امیرمؤمنان علیه السلام و پیشوایان اهل بیت علیهم السلام می باشد.
2) اتّهامات ناروایی که به وی نسبت داده اند، پایه و اساسی ندارد و تنها به خاطر برخی از اهداف سیاسی و با تحریک گروهی از پادشاهان بنی امیّه و بنی عباس، که همواره با اهل بیت علیهم السلام و فرزندان ابوطالب علیه السلام در ستیز بوده اند، انجام گرفته است.
اینک شایسته می دانیم بارزترین دستاویزی را که به منظور در هم شکستن شخصیت آن یار دیرین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به کار گرفته اند و به حدیث «ضحضاح» مشهور است را مورد بررسی قرار می دهیم و در پرتو آیات شریفه قرآن و سنّت مسلم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و بینش عقل سلیم، دلایل بی پایگی آن را از نظر شما بگذرانیم:

بررسی حدیث «ضحضاح»

برخی از نویسندگان؛ مانند بخاری و مسلم به نقل از راویانی چون «سفیان بن سعید ثوری» و «عبدالملک بن عمیر» و «عبدالعزیز بن محمد دراوردی» و «لیث بن سعد» دو سخن یادشده در زیر را به پیامبرگرامی صلی الله علیه و آله و سلم نسبت داده اند:
الف: «وجدته فی غمراتٍ من النّار فاخرجته الی ضحضاح».
«او(ابوطالب)را در انبوهی از آتش یافتم، پس وی را به ضحضاح (7) (پایاب) منتقل نمودم».
ب: «لعلّه تنفعه شفاعتی یوم القیامه فیجعل فی ضحضاح من النّار یبلغ کعبیه یغلی منه دماغه»(8).
«شاید در روز رستاخیز، شفاعت من به او-ابوطالب-سودی رساند پس در پایابی از آتش قرار گیرد، که گودی آن تا برآمدگی پاهای وی می رسد؛ بطوری که مغز او به جوش می آید».
گرچه انبوه روایات و دلایل روشن که در رابطه با ایمان حضرت ابوطالب علیه السلام بیان گردید، بی پایگی این افترا و تهمت بزرگ را اثبات می نماید، لیکن به منظور روشن تر شدن مسأله، در دو زمینه به بررسی می پردازیم:
1) بی پایگی اسناد آن.
2) مخالفت متن آن با کتاب خدا و سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم.

بی پایگی اسناد حدیث «ضحضاح»

چنانکه بیان گردید، راویان حدیث «ضحضاح» عبارتند از: «سفیان بن سعید ثوری» و «عبدالملک بن عمیر» و «عبدالعزیز بن محمد دراوردی» و «لیث بن سعد».
اینک با استناد به سخنان دانشمندان علم رجال اهل سنّت که احوال محدّثان را بیان می نمایند، وضعیّت آنان را مورد تحقیق قرار می دهیم:

الف:سفیان ابن سعید ثوری.

ابوعبدالله محمد بن احمد بن عثمان ذهبی، دانشمند معروف علم رجال از اهل سنّت پیرامون وی چنین می گوید:
«کان یدلّس عن الضّعفاء»(9).
«سفیان بن ثوری احادیث جعلی را از راویان ضعیف حکایت می کرد».
این سخن گواه روشنی است بر وجود تدلیس و روایت نمودن از ضعفا و یا افراد مجهول توسط سفیان ثوری؛ بطوری که احادیث وی از درجه اعتبار ساقط می گردد.

ب: عبدالملک بن عمیر.

ذهبی درباره وی می گوید:
«طال عمره و ساء حفظه. قال ابوحاتم: لیس بحافظٍ، تغیرّ حفظه. و قال احمد: ضعیف یخلّط، و قال ابن معین: مخلط، و قال ابن خراش: کان شعبه لا یرضاه و ذکر الکوسج عن احمد انّه ضعّفه جدّاً»(10).
«عمر وی طولانی گشت و حافظه او دچار اختلال شد. ابوحاتم می گوید: توان حفظ و نگهداری حدیث را نداشت و نیروی حافظه وی نیز دگرگون گردید. احمد بن حنبل نیز می گوید: عبدالملک ابن عمیر، ضعیف و پرغلط است (یعنی روایات بی پایه و جعلی نقل می کند) ابن معین می گوید: وی احادیث نادرست را با احادیث صحیح درهم آمیخته است. ابن خراش می گوید: شعبه نیز از وی راضی نبوده است. کوسج از احمد بن حنبل حکایت نموده که عبدالملک بن عمیر را به شدّت تضعیف کرده است».
از مجموعه این سخنان، استفاده می شود که «عبدالملک بن عمیر» دارای صفات زیر بوده است:
1) بی حافظه و فراموشکار.
2) شعیف(در اصطلاح علم رجال) یعنی کسی که نمی توان به روایات وی اعتماد نمود.
3) پرغلط.
4) مخلط(کسی که روایات نادرست را با روایات صحیح مخلوط می کند). روشن است که هر یک از صفات یاد شده، به تنهایی بر بی پایگی احادیث «عبدالملک بن عمیر» گواهی می دهد، در حالی که تمام این نقاط ضعف در وی جمع شده است.

ج: عبدالعزیز بن محمد دراوردی:

دانشمندان علم رجال از اهل سنّت، او را فراموشکار و بی حافظه دانسته اند که نمی توان به روایات او استدلال نمود:
احمد بن حنبل، پیرامون «دراوردی» می گوید:
«اذا حدّث من حفظه جاء ببواطیل»(11)
«هرگاه از حفظ روایت نماید، سخنان بی پایه و نامربوط ارائه می دهد».
ابوحاتم نیز درباره وی می گوید:
«لا یحتجّ به»؛(12)
«به سخن او، نمی توان استدلال کرد».
ابوزراعه نیز، وی را «سیّئی الحفظ»؛ یعنی بدحافظه معرفی نموده است.(13)

د: لیث بن سعد

با مراجعه به کتب علم رجال اهل سنّت، بخوبی معلوم می شود که همه راویانی که نام آنان «لیث» است، افرادی ناشناخته و مجهول یا ضعیف هستند که نمی توان به احادیث آنان، اعتماد و استدلال نمود.(14)
و «لیث بن سعد» نیز یکی از آن افراد ضعیف و بی مبالات بوده که در شنیدن حدیث و کسانی که از آنان روایت نموده، سهل انگاری کرده است.
یحیی بن معین، در مورد وی می گوید:
«انّه کان یتساهل فی الشیّوخ و السّماع»(15).
«لیث بن سعد، در مورد کسانی که از آنان روایت نموده و همچنین شنیدن حدیث، مسامحه کرده است».
«نباتی» نیز وی را از جمله ضعیفان، دانسته و نام او را در کتاب خود «التذلیل علی الکامل» که تنها راویان ضعیف را معرّفی می کند، بیان نموده ست.(16)
از مجموع آنچه گفته شد، معلوم می گردد که راویان اصلی حدیث «ضحضاح»، در نهایت ضعیف بوده و نمی توان به احادیث آنان اعتماد کرد.

متن حدیث «ضحضاح»، با کتاب و سنّت، ناسازگار است

در حدیث یادشده به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نسبت داده اند که آن حضرت ابوطالب علیه السلام را از انبوه آتش دوزخ، به پایابی از آتش، منتقل نمود و بدین سان، موجب تخفیف عذاب وی گردید و یا آرزو نمود تا در روز رستاخیز از وی شفاعت نماید، در حالی که قرآن مجید و سنّت پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم تخفیف عذاب و شفاعت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را تنها برای مؤمنان و مسلمانان می پذیرد. بنابراین اگر ابوطالب علیه السلام کافر بوده، هرگز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نمی توانست موجب تخفیف عذاب و یا شفاعت وی گردد.
بدین سان، بی پایگی محتوای «حدیث ضحضاح»(بنابر گفتار کسانی که ابوطالب را کافر می دانند) به ثبوت می رسد.
اینک دلائل روشن این مسأله را در پرتو کتاب خدا و سنّت پیامبرگرامی صلی الله علیه و آله و سلم از نظر شما می گذرانیم:
الف-قرآن کریم در این زمینه می فرماید:
«وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لاَ یُقْضَى عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَ لاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذَابِهَا کَذلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُورٍ »(17).
«آتش دوزخ برای کافران است، نه مرگ آنان فرا می رسد که بمیرند و نه عذاب آنان تخفیف داده می شود. ما کافران را چنین کیفر می دهیم».
ب: سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز شفاعت کافران را نفی می کند. ابوذر غفاری از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنین آورده است که:
«اعطیت الشّفاعه و هی نائله من امّتی من لا یشرک بالله شیئا».
«شفاعت من به کسانی از امّتم می رسد که مشرک نباشند».
بنابراین متن حدیث «ضحضاح» نیز بر اساس سخن کسانی که ابوطالب علیه السلام را کافر می دانند، پایه و اساسی ندارد و با کتاب و سنّت مخالف است.

نتیجه:

در پرتو آنچه که گذشت،معلوم گردید که «حدیث ضحضاح» هم ازنظر سند و هم از جهت متن و محتوا، فاقد هرگونه اعتبار است و نمی توان به آن استدلال نمود.
بدین سان، استوارترین دژی که به منظور مخدوش ساختن ایمان نیرومند ابوطالب علیه السلام بدان پناهنده می شوند، فرو می ریزد و چهره درخشان آن مؤمن قریش و یار دیرین پیامبر صلی الله علیه و سلم همچنان پرفروغ و نورانی جلوه می کند.

پایان کار ابوطالب علیه السلام
«ابن ابی الحدید» در «شرح نهج البلاغه» نقل می کند:

وقتی که امام امیرمؤمنان علی علیه السلام خبر مرگ حضرت ابوطالب علیه السلام را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رساند، آن حضرت سخت گریست و به علی علیه السلام دستور غسل و کفن ایشان را داد و از خدا برای وی طلب مغفرت نمود.(18)

سؤالی از اهل سنت:

اگر نستجیر بالله ابوطالب علیه السلام کافر از دنیا رفت، پس چرا پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد که او را غسل بدهند و کفن نمایند؟ مگر نه این است که غسل دادن و کفن نمودن بدن میّت اختصاص به مسلمین دارد؟
آیا ممکن است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم آیه شریفه «ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک»(19) را نادیده بگیرد؟ پس چگونه ممکن است که آن حضرت با وجود چنین آیه ای که صریحاً پروردگار می فرماید که ما مشرکان را نمی آمرزیم، برای مشرک طلب رحمت و مغفرت بنماید؟
آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که مأموریت داشت با کافران، برخوردی سخت و خشن داشته باشد و بر مؤمنان عطوف و مهربان باشد، به یک کافر این چنین مهر می ورزد و بیش ز همه مؤمنین به او اظهار محبت می کنند و در فقدانش جزع می نماید؟

پی نوشت ها :

1. الحجّه، ص 24.
2. همان.
3. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج14، ص 71، ط2.
4. الغدیر، ج7، ص 398، ط 3، بیروت، سنه 1378 ه. به نقل از تفسیر«وکیع».
5. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج14، ص 68، ط2؛ الحجّه، ص 18.
6. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج14، ص 70، ط 2؛ الحجّه، ص 17 و 115.
7. «ضحضاح» که معادل آن در فارسی«پایاب» است، به معنای گودالی است که عمق آن، کمتر از قامت انسان باشد.
8. صحیح بخاری، ج5، ابواب مناقب، باب قصّه ابی طالب، ص 52، ط مصر-و ج8، کتاب الادب، باب کنیه المشرک، ص 46.
9. میزان الاعتدال ذهبی، ج2، ص 169، ط1، بیروت، سنه 1382.
10. همان، ج2، ص 660، ط1، بیروت.
11. میزان الاعتدال، ج2، ص 634.
12. میزان الاعتدال، ج2، ص 634.
13. همان، ج2، ص 634.
14. همان، ج3، ط1، بیروت، از ص 420 تا ص 423.
15. همان، ج2 ص 423.
16. همان، ج3، ص 423؛ شیخ الابطح، ص 75.
17. سوره فاطر، آیه 36.
18. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج14 ص 76.
19. سوره نساء، آیه 51.

منبع : تهرانی، حسین؛ (1427 ه.ق)، سؤالات ما شامل 313 سؤال پیرامون مسائل اعتقادی، کلامی، فقهی، تفسیری و تاریخی، قم: نشر حاذق، چاپ دوم(1427ه.ق).

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.