در فرهنگ اسلامی تأکید فراوانی به شناخت نیازها شده است و برداشتهای منطقی در مورد لزوم برآورده شدن نیازهای انسان وجود دارد.
در قرآن مجید نیازهای انسان از زبان ابراهیم علیه السلام به صورت زیر مطرح شده اند: و آن که مرا بیافرید هم او مرا راهنمایی می کند. هم او به من طعام می دهد و مرا سیراب می سازد و چون بیمار شوم شفایم می بخشد. آنکه مرا می میراند و سپس زنده می کند و آن که امیدوارم در روز قیامت خطایم را ببخشاید.(1) علامه طباطبائی منظور از هدایت را در آیه فوق راهنمایی کردن به منافع دنیوی و اخروی هر دو مطرح می سازد و جملات بعد را که در مورد تغذیه و سیراب کردن و رفع بیماری مطرح شده اند، به عنوان خلاصه ای از نیازهای مادی معرفی می نماید که به طور اجمال در مفهوم هدایت نیز مطرح شده اند.(2) پس در حقیقت مهمترین نیاز انسان نیاز به راهنمایی به منافع دنیوی و اخروی هر دو می باشد. از مجموع آموزشهای اسلامی می توان استنباط نمود که نیازهای انسان به دو دسته اصلی تقسیم می شوند:
1ــ نیازهای ناشی از شهوت.
2ــ نیازهای ناشی از فطرت.
نیازهای ناشی از شهوت
کلیه نیازهای ناشی از جریان شهوت به عنوان عواملی برای ادامه حیات می باشند که برای هر کدام از آنها یعنی برای خوردن، خواب رفتن و جماع کردن، خداوند محرکی در سازمان روانی انسان قرار داده است که انسان را به انجام آنها و برآوردن نیاز مربوط به خود، مجبور می کنند.امام صادق علیه السلام ضمن تأکید بر واقعیت فوق، وجود محرکهای ناشی از نیازهای فوق را عامل حفظ هماهنگی در دستگاههای مختلف و حفظ سلامتی انسان می داند و چنین می بینیم: «گرسنگی مقتضی طعام خوردن است که زندگی و قوام بدن به آن است و بی خوابی محرّک بر خواب است که راحت بدن و استراحت قوتهای بدن به آن است و شهوت محرک بر جماع است که دوام نسل و بقای نوع انسانی به آن است. اگر گرسنگی نبود و غذا خوردن برای آن بود که آدمی می داند که بدن به آن محتاج است و در طبع آدمی حالتی نبود که او را به خوردن مجبور گرداند، در بسیاری از اوقات از خوردن کسالت و سستی می ورزید و در نتیجه بدنش تحلیل می رفت و هلاک می شد. چنانچه گاهی انسان برای اصلاح بدن خود به دارویی نیازمند می شود و سهل انگاری می کند تا به بیماریهای مهلک و مرگ منجر می شود. همچنین اگر خواب رفتن به آن بود که می دانست بدن و قوای آن برای استراحت به آن نیازمندند، ممکن بود که آنرا مشکل پندارد و یا به علت حرص از انجام آن مسامحه کند و بدنش بکاهد. اگر عمل جماع هم برای به هم رسانیدن فرزند بود، بعید نبود که سستی ورزد و آنرا انجام ندهد تا نسل کم شود و یا منقطع گردد، زیرا بعضی از مردم به فرزند رغبتی ندارند و به آن اعتنایی نمی کنند. پس نظر کن که مدبر علیم برای هر یک از این افعال که صلاح و قوام بدن به آنهاست، محرّکی از نفس طبیعت، برای آن مقرر گردانیده است که آنرا تحریص نماید و به انجام آن مضطر گرداند.(3)» چنانچه مشاهده می شود امام صادق علیه السلام پیامهای ناشی از محرکین داخلی ناشی از شهوت را که قسمت مهمی از فعالیتهای دستگاه اعصاب مرکزی را به وجود می آورند، به عنوان عوامل لازم برای حفظ حیات انسان و به عنوان الطاف الهی بر بشر معرفی می نماید. بنابراین عوامل فوق، خود به خود موجب سقوط انسان نیستند و فقط در صورتی که انسان به آنها استقلال و حاکمیت دهد و نسبت به کنترل آنها توسط جریان فطرت اقدام ننماید موجب سقوط او خواهند شد.
نیاز به غذا با تأکید فراوان به صورت زیر توسط پیامبر اسلام (ص) مطرح شده است: «خداوندا برای ما درباره نان برکت عطا فرما. زیرا اگر نان نباشد نه نماز می خوانیم نه روزه می گیریم و نه واجبات پروردگارمان را ادا می کنیم (4)».
پیامبر اسلام در آموزشی دیگر می فرماید: نزدیک است که نیاز شدید (فقر) زمینه کفر را فراهم آورد.(5) پیامبر اسلام (ص) میل جنسی را به عنوان محرکی قوی مطرح می نماید که جز از طریق ارتباط جنسی ارضا نمی گردد و به همین علت دستور اکید در مورد ارضای آن از طریق قوانین الهی (ازدواج) صادر می نماید و چنین می بینیم:
«دوشیزگان مانند میوه های چسبیده به درختند، اگر میوه برسد و چیده نشود، آفتاب آنرا خراب کند و باد آنرا بپراکند. همچنین دوشیزگان چون به حد بلوغ رسند، دوایی جز شوهر ندارند. در غیر این صورت اعتمادی نیست که فاسد نشوند زیرا آنها هم بشرند.(6)» پیامبر اسلام دستور می دهد در صورتی که فرد نتواند اقدام به ازدواج نماید، لازم است از طریق روزه داری نسبت به کاهش محرکها اقدام نماید:
«کسی که نتواند ازدواج نماید، روزه بگیرد.(7)» به نظر می رسد روزه هم از طریق افزایش ارتباط فرد با خداوند و هم از طریق کاهش محرکهای فیزیولژیایی از تحریکات جنسی می کاهد و از زیر فشار قرار گرفتن فرد جلوگیری می نماید.
شهوت به عنوان انگیزه ذاتی رفتار
شهوت را می توان به عنوان انگیزه ذاتی رفتار انسان و حیوان مورد پذیرش قرار داد. انگیزه های رفتار در حیوان همگی تحت تأثیر محرکهای شهوانی می باشند و به هیچ وجه امکان کنترل آنها وجود ندارد. در انسان نیز محرکهای شهوانی بسیار قوی هستند و تمایل به غلبه کلی بر جریان فطرت و عقل و احاطه بر کل شخصیت را دارند. در قرآن مجید، محرکهای شهوانی به صورتهای مختلف مطرح شده اند. به عنوان مثال در آیه ی 14 از سوره آل عمران چنین می بینیم: برای مردم میل به شهوت دنیا از زنان، فرزندان، همیانهای زر و سیم، اسبان نشاندار، چهارپایان، مزارع و املاک زینت داده شده اند. اینها متاع ناچیز زندگی دنیایند لیکن در نزد خدا همانا بازگشت نیکوست.(8) علاّمه طباطبائی در تفسیر آیه فوق چنین بیان می نماید (9): انسان پس از آنکه به مرحله تعقل رسید، خود را نیازمند غیر خود می بیند و این اولین علم و دانش فطری است که می تواند او را به صانع مدبر رهنمون گردد. بتدریج که وارد میدان زندگی می شود، با «اسباب ظاهری» آشنا می گردد. کمال بدنی و نیروی نباتی یعنی رشد و نمو و تولید مثل در درجه اول فکر او را مشغول می دارند و در نتیجه خود را به غذا و اولاد نیازمند احساس می کند. کمکم نفس او سایر کمالات حیوانی را از لباس و مسکن و زن و جنبه هایی نظیر آنرا برایش زینت می دهد. آدمی به این مرحله که رسید عشق و علاقه ای که قبلاً به غذا داشت به جمع اموال و گردآوردن ثروت مبدل می شود. زیرا به خیال خود مال و ثروت را کلید هر مشکل و مفتاح هر کمال می داند. امور جاری زندگی هم آنرا تأیید می نمایند. خلاصه پس از آنکه گمان می کرد ضامن سعادت او غذا و اولاد است، اکنون خیال می کند که سعادت او در مال و اولاد می باشد. علاّمه، علت سقوط افراد بشر را در استقلال دادن به مال و تمرکز فکر بر آن و فراموشی خداوند ذکر می نماید. در این افراد انگیزه های رفتار بر روی همین مسائل متمرکز می گردند و در حقیقت وسیله به جای هدف جایگزین می شود.همچنین در قرآن مجید، پیروی از انگیزه های شهوانی و حاکمیت دادن آنها به عنوان عوامل انحراف از مسیر رشد و راه مستقیم و به عنوان سدی در راه عبادت خدا مطرح شده اند و در آیه 95 سوره مریم چنین می بینیم: و از پی آنها خلقی جانشین ایشان شدند که نماز را مهمل گذاشتند و پیرو هوسها شدند.(10) علاّمه طباطبائی در تفسیر آیه فوق، شهوات را به عنوان سد راه حق و مانعی از مجاهده در راه خدا معرفی می نماید.(11) در آیاتی از قرآن مجید، پیروی از شهوت، به عنوان صفتی خاص برای انسانهای منحرف مطرح شده و به عنوان لغتی مترادف برای انسان کافر و فاسق و ظالم که در خلاف مسیر توحید سیر می نمایند مطرح می گردد. در آیه 27 سوره نساء چنین می بینیم: و آنان که از شهوات پیروی می کنند می خواهند که با انحرافی بزرگ منحرف شوید.(12) علاّمه طباطبائی مخالفت با دستورات الهی در مورد ازدواج و قوانین خانواده را که در قرآن مجید ذکر شده است، به عنوان نتیجه گرایش به شهوات مورد تأکید قرار می دهد که خود موجب هتک حرمت حدود الهی می گردند و به عنوان مثال جایز شمردن زنا و جلوگیری از احکام قطعی الهی را در این باره ذکر میکند.(13)
نیاز به لذت به عنوان پیش نیاز اصلی
در مکتب اسلام نیاز به لذت به عنوان یکی از نیازهای اصلی مطرح شده است. امام موسی کاظم علیه السلام بر این واقعیت تأکید می فرماید که ارضای این نیاز، انسان را برای برآوردن سایر نیازها آماده می سازد و چنین می بینیم:«بکوشید که وقت شما چهار ساعت (قسمت) باشد.»
1ــ یکساعت برای مناجات با خدا.
2ــ یکساعت برای کار زندگی و معاش.
3ــ یکساعت برای آمیزش با برادران و مردم مورد اعتماد که عیوب شما را به شما می فهمانند و از دل به شما اخلاص دارند.
4ــ یکساعت هم خلوت کنید برای درک لذتهای حلال و به وسیله این ساعت بر انجام وظائف آن سه ساعت دیگر توانا شوید... «برای خود بهره ای از دنیا بگیرید و آنچه خواهش حلال باشد و به مردانگی رخنه نکند و اسراف هم نباشد منظور دارید و به این وسیله برای انجام امور دین یاری جویید. زیرا روایت است که از ما نیست کسی که دنیایش را برای دینش وانهد و یا دینش را برای دنیا از دست دهد (14).» رسول خدا (ص) نیز بر لزوم برآوردن نیاز لذت تأکید می نماید و در دستوری به علی (ع) چنین می بینیم:
خردمند را نشاید که جز در سه مورد سفر نماید.
ترمیم زندگی، قدمی برای قیامت و رستخیز و لذت از غیر اموری که منع شدهاند.(15) علی علیهالسلام نیز با همین برداشت دستور زیر را صادر می نماید: برای مؤمن سه ساعت است (شبانه روز را باید سه قسمت کند) (16):
1ــ ساعتی که در آن با پروردگارش راز و نیاز کند.
2ــ ساعتی که در آن معاش خود را اصلاح کند.
3ــ ساعتی که بین خود و لذت و خوشی حلال و نیکو آزاد گذارد.
خردمند نباید که جز در سه مورد اقدام به سفر نماید. به منظور اصلاح معاش، گام نهادن در امر معاد و خوش بودن در آنچه ناروا و حرام نیست. در قوانین اسلامی نیاز جنسی به عنوان یک عامل تعیین کننده مورد توجه قرار می گیرد. مجازات زنا در صورتی که زن و مرد همسر نداشته باشند، صد تازیانه، و در صورتی که همسر دائم داشته باشند سنگسار کردن می باشد. نکته مهمی که باید مورد توجه قرار گیرد این واقعیت است که ازدواج موقت بنا به آموزشهای اسلامی موجب بی نیازی نمی شود و در نتیجه در صورتی که فرد از ازدواج موقت بهره مند باشد و اقدام به زنا نماید، مجازات تازیانه در مورد او پیاده می شود.
معیار دیگری که در قوانین اسلامی در مورد مجازات زنا مطرح شده است، در دسترس بودن زن و شوهر می باشد. یعنی زن و مرد صبح و شام در اختیار یکدیگر باشند و اگر زن یا شوهر به میزانی که موجب شکسته شدن نماز و افطار روزه می شود یا بیشتر از آن از هم فاصله داشته باشند یا یکی از آنها در زندان باشد، در صورت اقدام به زنا فقط مجازات تازیانه در مورد آنها پیاده می شود و سنگسار نخواهند شد. معیار دیگری که برای سنگسار شدن مطرح شده است، انجام ارتباط جنسی و مقاربت بطور کامل می باشد. در صورتی که ارتباط جنسی به صورت خلوت کردن با همسر و هر گونه تماس بدون مقاربت از طریق تناسلی باشد، این معیار کامل نمی شود و در صورت انجام زنا فقط مجازات تازیانه انجام می شود و در این مورد مرد و زن یکسان هستند.(17) مفهوم نیاز در حد انجام سرقت نیز ملحوظ شده است.(18)
نیازهای ناشی از فطرت و نیازهای ناشی از شهوت هر کدام دارای انگیزه های بی نهایت جویانه می باشند. به این معنی، فردی که در مسیر تکامل سیر می نماید، احساس نیاز او برای دستیابی به تکامل بیشتر هیچ گاه از بین نمی رود. به همین ترتیب، انسانی هم که شهوت بر او حاکمیت دارد، هر مقدار تمایلات شهوانی او بیشتر ارضا می گردند اشتیاق بیشتری به لذت دارد. با توجه به اینکه علم، عامل شکوفایی فطرت و مال (زیربنای اقتصادی) موجب فراهم آمدن نیازهای ناشی از شهوت است، پیامبر اسلام (ص) اعلام می نماید که: «دو حریص اند که هیچ گاه سیر نمی شوند. کسی که به دنبال علم می رود و کسی که به دنبال مال می رود».(19) علی علیه السلام به بیانی دیگر مفهوم فوق را بیان می نماید: دو حریص هستند که هرگز سیر نمی شوند خواهان علم و خواهان دنیا.(20) با توجه به اینکه ارضای هر دو نیاز با هم در حد بی نهایت امکان پذیر نیست، آموزشهای اسلامی تأکید می نمایند که لازم است نیازهای ناشی از شهوت در حد کفاف ارضا شوند و وقت و انرژی برای دستیابی شکوفایی فطرت و رشد ذخیره گردند. بدیهی است فردی که در مسیر رشد حرکت می کند بر حسب رشد به دست آمده احساس رضامندی می کند و آرامش می یابد.
امام سجاد رفتار رسول خدا (ص) در مورد تأکید بر کفاف و منع گسترش زیاد در امور مالی را به صورت زیر بیان می نماید.(21) رسول خدا (ص) به شترچرانی گذر کرد و کسی را فرستاد تا از او شیر بخواهد. شتربان گفت آنچه در پستان شتران است صبحانه قبیله و آنچه در ظرفها است شام ایشان می باشد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خدایا مال و فرزندانش را زیاد کن.
سپس به گوسفندچرانی گذر کرد و کس فرستاد تا از او شیر بگیرد. چوپان گوسفندها را دوشید و هر چه در ظرف داشت در ظرف پیامبر (ص) ریخت و گوسفندی هم برای حضرت فرستاد و عرض کرد همین اندازه نزد ما بود، اگر بیشتر هم بخواهید به شما می دهیم. رسول خدا (ص) فرمود: خدایا او را به قدر کفاف روزی ده. یکی از اصحاب عرض کرد: یا رسول الله! برای کسی که ترا رد کرد دعایی فرمودی که همه ما آنرا دوست داریم و برای کسی که حاجت ترا روا کرد دعایی فرمودی که همه ما ناخوش داریم. رسول خدا (ص) فرمود: آنچه کم باشد و کفایت کند بهتر است از زیادی که دل را مشغول دارد. بارخدایا به محمد و آل محمد به قدر کفاف روزی کن.
نیازهای ناشی از فطرت
نیازهای ناشی از فطرت مجموعه نیازهایی هستند که برای رشد و شکوفایی فطرت مورد نیاز می باشند. پیش نیاز اساسی در این مورد، سالم بودن دستگاه اعصاب مرکزی و سیستم شناختی فرد می باشد. بدیهی است چنانچه اختلالی در دستگاه مزبور وجود داشته باشد، امکان رشد و شکوفایی فطرت به هیچوجه وجود ندارد. به عنوان مثال، دستیابی به رشد در یک فرد مبتلا به عقب ماندگی هوشی شدید و یا مبتلا به قطع ارتباط با واقعیت امکان پذیر نیست. برآورده شدن نیازهای ناشی از شهوت در حد کفاف نیز از پیش نیازهای ناشی از فطرت می باشد که قبلاً به آنها اشاره شد.مهمترین نیاز برای شکوفایی فطرت این است که پویایی فطرت به سمت کمال تنها با کاربرد آموزشهای توحیدی امکان پذیر است.
در قرآن مجید در دو آیه صریحاً برداشت فوق مورد تأیید قرار گرفته است. در آیه 28 سوره رعد چنین می بینیم: آنها که به خدا ایمان آورده و دلهاشان با یاد خدا آرام می گیرد. آگاه باشید که تنها یاد خدا آرام بخش دلهاست.(22) در آیه 24 سوره طه چنین آمده است: هر کس از یاد من روی بگرداند برای او زندگی سخت باشد.(23) امام صادق علیه السلام یاد خدا «ذکر» را به عنوان یاد خدا به هنگام برخورد با آنچه خدا حلال کرده و آنچه خداوند حرام کرده است تفسیر می نماید.(24) به عبارت دیگر تطبیق رفتار ارادی با آموزشهای توحیدی مفهوم ذکر را تشکیل می دهد. علاّمه طباطبائی در تفسیر مفهوم زندگی تیره و تار که در آیه 24 سوره طه آمده است اعلام می دارد: «وقتی انسان از ذکر خدا اعراض می کند، چیزی غیر دنیا نمی ماند که به آن دل ببندد. در نتیجه همه کوشش خود را در آن منحصر می نماید و فقط به اصلاح زندگی دنیایش می پردازد و روز به روز آنرا گسترش بیشتری می دهد و به تمتع آن سرگرم می شود. این معیشت او را آرام نمی کند. زیرا آنچه دارد چه کم یا زیاد باشد قانع نمی شود و همواره چشم به زیادتر شدن می دوزد و حرص و تشنگی او ارضا نمی شود. پس چنین فردی دائماً در فقر و تنگی زندگی می کند و دلش علاقمند به چیزی است که فاقد آن می باشد. صرفنظر از غم و اندوه و قلق و اضطراب و ترسی که از نزول آفات و روی دادن ناملایمات و فرارسیدن مرگ و بیماری دارد و صرفنظر از اضطرابی که از شر حسودان و کید دشمنان دارد. پس همواره در میان آرزوهای برآورده نشده و ترس از فراق آنچه دارد به سر می برد». با بیان فوق، معیشت ضنک را از دیدگاه علاّمه طباطبائی با داشتن اضطراب می توان معنی کرد. علامه بالأخره نتیجه می گیرد که اگر مقام پروردگار را می شناخت و به یاد او بود به آنچه برایش مقدر شده قانع می شد و زندگیش هر چه باشد برایش فراخ می گشت و دیگر تنگی و ضنک نداشت.(25) بنابراین همان طور که در اصل توحید ذکر شد، به منظور شکوفایی فطرت لازم است کلیه مدارها و سیستمهای اصلی زندگی انسان در داخل مدار یا سیستم ایدئولوژی توحیدی محاط گردند. آموزش نظری و عملی، مهمترین وسیله پیاده کردن این برداشت می باشد و بهترین زمان برای شروع این آموزش دوره نوجوانی است. علی علیه السلام در وصیت به امام حسن علیه السلام این روش را مورد تأکید قرار می دهد:
قلب جوان مانند زمین خالی از بذر و گیاه است. هر تخمی که در آن افشانده شود، به خوبی می پذیرد و در خود می پرورد. از دوران کودکی تو استفاده کردم و خیلی زود در پرورش تو قیام کردم، پیش از آنکه قلبت سخت و عقلت مشغول گردد.(26) علم مهمترین عامل تقویت کننده فطرت است و موجب حیات و شادابی آن و دستیابی به رشد بیشتر می گردد و می تواند به عنوان یک نیاز مطرح شود. به طور مکرّر تأکید کرده ایم که فطرت نیروی بالقوه ای می باشد که فقط در شرایط اختصاصی بارور و شکوفا می گردد. محیط متناسب و لازم برای رشد فطرت، آموزشهای توحیدی می باشند که قبلاً مورد بررسی واقع گردیدند. در حقیقت علت تأثیر این آموزشها در شکوفایی فطرت، ایجاد علم (شناخت واقع بینانه) و روشن کردن مسیر حرکت او به سمت کمال می باشد.
علی علیه السلام در کلامی چنین می فرماید: کل وعاء یضیق بما جعل فیه الا وعاء العلم فانه یتسع به. یعنی هر ظرفی به وسیله آنچه که در درون آن می گذارند تنگ می شود (پر می شود) مگر ظرف علم و دانش که (چون علم در آن راه یافت) فراخ می گردد.(27) استاد حسن زاده آملی در تفسیر این گفتار می گوید در این مطلب باید خیلی اندیشه به کار برد و بسیار در خویش جستجو کرد تا آن ظرف را که هر چه علم در او قرار گیرد، گنجایش آن بیشتر می شود و برای تحصیل علوم بالاتر آماده تر می شود، در خود پیدا کرد.(28) استاد چنین ادامه می دهد: «باید بین وعای علم با علم سنخیت بوده باشد، چنانکه بین ظرف غذا با غذا یک نحو سنخیت است. اینک شایسته است که سخن در ماهیت بین علم و حقیقت علم به میان آید تا چون جوهر و ذات علم دانسته شود، هویت وعای او نیز دانسته شود و لکن بحث در پیرامون علم و رسیدن به کنه حقیقت آن کاری آسان نیست. بالاخره استاد با ذکر این نکته که درک مفاهیم انتزاعی و مطلق مانند درک محبت، فاقد ابعاد و مشخصات مادی هستند، چنین نتیجه می گیرد که نفس ناطقه انسان نیز غیرمادی است. این محقق مسلمان براساس آموزش فوق، دانش را عامل باروری روان انسان و به عنوان آب حیات معرفی می نماید که موجب ارتقای آثار وجودی انسان می شود و بالاخره چنین نتیجه می گیرد که علم و ظرف علم (روان انسان) که با برداشتهای فوق غیرمادی هستند، می توان آنها را ورای طبیعی و در حقیقت یک حقیقت آخرتی (غیردنیوی) تلقی کرد.
وقتی علم با «مفهوم شناخت اشیاء آنچنان که هستند» به عنوان عامل و شرط اساسی شکوفایی فطرت و عقل فطری مورد پذیرش قرار گیرد، خود به خود نتایج حاصل از باروری فطرت را فقط در صورت وجود این شرط می توان انتظار داشت. به عبارت دیگر پذیرش خداوند و شناخت او و در نتیجه تطبیق رفتار براساس این اعتقاد، تنها بطور کامل در دانشمندان مشاهده می گردد.(29) امام سجاد علیه السلام، علم به وجود خدا و پیدایش رفتار رشدیافته را لازم و ملزوم با هم معرفی می نمایند و معتقدند که حالت خوف از خدا که در نتیجه شناخت او به وجود می آید، به عنوان انگیزه ای قوی در تطبیق رفتار با آموزشهای الهی درمی آید.(30) امام صادق علیه السلام نیز در تفسیر آیه 18 سوره آل عمران می فرمایند، دانشمند کسی است که رفتارش با گفتارش تطابق داشته باشد و چنانچه بین رفتار و گفتار فردی هماهنگی وجود نداشته باشد، به مرحله دانش نرسیده است.(31) بدیهی است بین میزان علم و هماهنگی بیشتر رفتار با گفتار، ارتباط مستقیم وجود دارد و انسانی که از دانش بیشتری برخوردار باشد، حداکثر تطابق رفتار را با گفتار می توان در او مشاهده نمود و در نتیجه به بالاترین درجات تکاملی دست می یابد.(32)
آموزشهای اسلامی، فقدان علم و در نتیجه تطبیق رفتار با خواست خویش (هوای نفس) را به عنوان جهل معرفی می نمایند، که خود انگیزه ایجاد تمام رفتارهای انحرافی می باشد و در نتیجه موجب سقوط می گردد.(33) در حقیقت جریان شهوت که در این موارد به عنوان انگیزه رفتار وارد عمل می شود، به آن علت که فعل و انفعالات ناشی از آن به صورت کور انجام می پذیرند و فاقد بصیرت و آگاهی می باشند، تنها در صورتی می تواند به رشد انسان کمک نماید که زیر نفوذ عقل قرار گیرد. حاکمیت شهوت با توجیهی که گفته شد در حقیقت حاکمیت جهل می باشد. باید به خاطر آوریم که بصیرت و آگاهی فقط از مشخصات فطرت و عقل فطری است و در صورتی که فطرت تضعیف گردد، حالت بصیرت و آگاهی نیز تحت الشعاع قرار خواهد گرفت. با این برداشت، در آموزشهای اسلامی جهل در مقابل عقل، مطرح می گردد. امام صادق علیه السلام، عقل را به عنوان انگیزه تمام تمایلات و رفتارهای رشدیافته معرفی می نمایند. و جهل را که همان هوای نفس یا جریان شهوت با تمایلات کور و فاقد آگاهی می باشد به عنوان انگیزه کلیه تمایلات و رفتارهای انحرافی مطرح می فرمایند در این مورد 75 حالت متضاد را معرفی می کند.(34) با بررسی عواملی که تاکنون برای رشد و شکوفایی فطرت مورد بحث قرار گرفتند، می توان به این نتیجه رسید که فطرت، عقل، ایمان به خدا، علم و تقوی، جریانهای مختلفی هستند که همگی اهداف و مسیر حرکت واحدی دارند. در نتیجه هر مشخصه و معیاری که برای یکی از آنها کشف نماییم می توان آنرا دقیقاً در مورد سایر عوامل مورد استفاده قرار داد. در بسیاری از آموزشهای اسلامی تعاریف واحدی برای عقل و فطرت به کار رفته اند و در حقیقت عقل فطری بُعد اساسی فطرت را تشکیل می دهد. در آموزشی از علی علیه السلام، سازمان روانی انسان، مرکب از عقل و شهوت ذکر شده است.(35) از طرف دیگر تعاریف و مصداقهای واحدی برای ایمان به خدا، علم و تقوی و عقل ذکر شده اند. به عنوان مثال علی علیه السلام معتقد است که عقل و علم در یک ریسمان به هم پیوسته اند و از یکدیگر جدا و دور نمی شوند.(36) در آموزشی دیگر که از ایشان در رابطه بین ایمان و علم رسیده است، این دو را دو قلو و به عنوان دو رفیق که هیچ گاه از هم جدا نمی شوند معرفی کرده است.(37)
علی علیه السلام در تقسیم بندی ابعاد عقل و انواع علم جملات کاملاً مشابهی را به کار می برد. در یک جا چنین می بینیم: رایت العقل عقلین فمطبوع و مسموع و لا ینفع المسموع اذا لم یکن المطبوع.
یعنی عقل بر دو قسم است یکی طبیعی و ذاتی که آدمی با خود آورده است و به همین علت از سایر حیوانات ممتاز است. دوم عقل کسبی که بوسیله کسب و تجربه و استماع قضایا و مطالب علمی و غیرعلمی حاصل می گردد و هر که را عقل طبیعی و ذاتی نباشد از عقل کسبی هیچ بهره ندارد.(38)
دقیقاً همین جملات در مورد تقسیم بندی علم به کار رفته است:
العلم علمان: مطبوع و مسموع و لا ینفع مسموع اذا لم یک مطبوع. یعنی علم بر دو نوع است:
یکی علم مطبوع یعنی علمی که طبیعی و فطری است و دیگری علم مسموع و شنیده شده که از راه آموختن و مطالعه به دست آید. و علم مسموع سود ندهد هر گاه علم مطبوع وجود نداشته باشد.(39) در بسیاری از محاورات عادی نیز عقل و فطرت به جای هم استفاده می شوند. ابن سینا می گوید هر کس چیزی را بی دلیل باور کند یا رد نماید از فطرت انسانی بیرون رفته است. در این جمله فطرت دقیقاً به جای عقل مورد استفاده قرار گرفته است.
علت همگامی این چهار جریان آن است که همگی هدف واحدی را دنبال می نمایند و می خواهند از راه مربوط به خود به حقیقت رسند و واقعیت را کشف نمایند. و با توجه به اینکه واقعیت و حقیقت یک چیز بیشتر نیست، همگی با هم تلاقی می نمایند. فطرت جریان ذاتی سازمان روانی انسان برای دستیابی به این هدف می باشد و مسیر حرکت به سمت رشد به وسیله آن مشخص می گردد. عقل تجربی عامل هماهنگ کننده نیروهای روانی است که در یک فرد رشدیافته با فطرت جریان مشترکی را به وجود می آورد. شرع مسیر حرکت را تعیین می نماید و علم این مسیر را روشن می کند. بنابراین وجود هر چهار عامل برای حرکت به سمت رشد الزامی می باشد و حرکت به سمت رشد جز با هماهنگی این چهار عامل مقدور نیست. در مواردی که این چهار عامل هماهنگ باشند به عنوان عامل هماهنگ کننده اصلی تأیید الهی را هم باید ذکر نمود.
چنانچه در دیاگرام شماره 1 جلب توجه می نماید عوامل فوق مانند رشته های یک ریسمان، همگی به سمت رشد جهت گیری نموده اند. جنبه های مخالف و متضاد آنها را می توان به صورتی که در دیاگرام شماره 2 نشان داده می شود، عوامل اصلی سقوط دانست که به صورت هماهنگ در مسیر سقوط حرکت می نمایند.
دیاگرام شماره 1- هماهنگی عوامل اصلی ایجاد کننده رشد
دیاگرام شماره 2- هماهنگی عوامل اصلی ایجاد کننده سقوط
توجه به نیازها و سعی در برآوردن آن ها، حاکی از یک واقعیت کاملاً عقلانی است. این اصل یک واقعیت را بیان می نماید و کاملاً عقلانی است. عدم توجه به نیازهای ناشی از فطرت و نیازهای ناشی از شهوت می تواند منجر به بروز اضطراب و سایر تظاهرات واکنشی روانی گردد. آبراهام مزلو (Abraham Maslow) اساس تئوری خود را تنها بر این اصل گذاشته و معتقد است تظاهرات روانی واکنشی به علت برآورده نشدن یک یا چند نیاز از نیازهای اصلی یا تکاملی به وجود می آیند و این تظاهرات را اختلالات ناشی از کمبود نیازها معرفی می کند. او معتقد است به همان ترتیب که کمبود (Deficiency) بعضی از عناصر و مواد منجر به بروز علایم بدنی و بیماریهای اختصاصی می شوند و به عنوان مثال کمبود آهن موجب بروز کم خونی، کمبود ید موجب بروز گواتر و کمبود هر کدام از ویتامینها علایم اختصاصی ایجاد می نمایند، کمبود یک یا چند نیاز نیز مd jواند موجب بروز تظاهرات روانی واکنشی گردد. به منظور پیشگیری باید سعی نمود نسبت به ارضای نیازها اقدام نمود و در درمان نیز باید توجه کرد که کدام نیاز ارضا نشده و از طریق ارضای آن نسبت به از بین بردن علایم اقدام نمود.
نکته بسیار مهمی که در آموزشهای اسلامی به عنوان یک عامل کمکی هم در شناخت علت و هم در پیشگیری از اختلالات روانی واکنشی و هم در درمان آنها می تواند مورد استفاده قرار گیرد این است که اسلام آموزش می دهد که نیازهای ناشی از شهوت باید در حد کفاف برآورده شوند و وقت و انرژی فرد برای برآوردن نیازهای ناشی از فطرت ذخیره گردند.
در برنامه ریزی زندگی سالم نیز عینا برداشت فوق می تواند و باید نصب العین قرار گیرد.
در این مورد بنا بر تفسیری که از علّامه طباطبائی در مورد نیاز اصلی انسان به راهنمایی و هدایت در شرح همین موضوع مطرح شد، می توان گفت اصلی ترین نیاز بشر در امور فردی و اجتماعی، نیاز به هدایت در طرز زندگی است. در این صورت هم نیازهای ناشی از شهوت و هم نیازهای ناشی از فطرت مورد توجه قرار می گیرند. بنابراین تمام اصول مطرح شده در این کتاب را با توجه به این که راهنمایی در تمام جنبه های مختلف زندگی انسان را به عهده دارند می توان، به عنوان نیازهای اصلی انسان مطرح ساخت. فراگیری، پذیرش و کاربرد هر اصل، خود یک نیاز می باشد. بنابراین دستیابی به زندگی سالم، فقدان اضطراب و سایر اختلالات واکنشی روانی و رشد به میزانی که این اصول مورد توجه نظری و عملی قرار گیرند، امکان پذیر است. در این صورت یک حرکت دستجمعی برای گسترش سریع و پیاده شدن آنها الزامی است.
در تربیت و مدیریت توجه به نیازهای افراد تحت پوشش ضروری است. در حقیقت برآورده شدن نیازهای اولیه به عنوان پیش نیاز آمادگی برای تحصیل است و باید توجه خانواده، جامعه و دولت بر آن جلب شود. در محیطهای آموزشی و نهادهای اجتماعی، مورد پذیرش واقع شدن افراد و ارجاع نقش شایسته به آنها می تواند نسبت به ارضای نیازهای تکاملی آنها کمک نماید و زمینه را برای از قوه به فعل درآوردن استعدادهای نهفته (Self actualization) فراهم آورد.
پی نوشت ها :
1- الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یهْدِینِ وَالَّذِی هُوَ یطْعِمُنِی وَیسْقِینِ وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یشْفِین وَالَّذِی یمِیتُنِی ثُمَّ یحْیین وَالَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یوْمَ الدِّین. سوره شعرا (26) آیه 78-82. (ترجمه در متن).
2- علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ترجمه موسوی، ج30، ص 7-143.
3- توحید مفضل (بیانات امام صادق علیه السلام) ترجمه علامه مجلسی، انتشارات کعبه، 1362، ص 56-55.
4- اللهم بارک لنا فی الخبز فانه لو لا الخبز ما صلینا و لا صمنا و لا ادینا فرائض ربنا. وسائل الشیعه، ج12، ص 17، (ترجمه در متن).
5- عن ابی عبدالله علیه السلام قال: قال رسول الله (ص): کادالفقر ان یکون کفرا. وسائل الیشعه، ج11، ص 293.
6- ان الابکار بمنزله الثمر علی الشجر. اذا ادرک ثمارها فلم یجتن افسدته الشمس و نثرته الریاح و کذالک الابکار. اذا ادرکن ما یدرک النساء فلیس لهن دواء الا البعوله و الا لم یؤمن علیهن الفساد لانهن البشر. وسائل الشیعه، ج14، ص 39. (ترجمه در متن).
7- من لم یستطع التزویج فالصوم له. درج گهر. کلمات قصار حضرت محمد (ص).
8- زُینَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ. سوره آل عمرا (3) آیه 14.
9- المیزان، ج5، ص 197-161.
10- فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوه و اتبعوا الشهوات.
11- المیزان، ج27، ص 119-117.
12- و یرید الذین یتبعون الشهوات ان نمیلوا میلا عظیما.
13- المیزان، ج8، ص 107-85.
14- امام موسی کاظم علیه السلام: اجتهدوا فی ان یکون زمانکم اربع ساعات: ساعه لمناجات الله و ساعه لامر المعاش و ساعه لمعاشره الاخوان و الثقات الذین یعرفونکم عیوبکم و یخلصون لکن فی الباطن و ساعه تخلون فیها للذاتکم فی غیر محرم و بهذه الساعه تقدرون علی الثلاث ساعات... اجعلو الانفسکم حظا من الدنیا باعطائها ما تشتهی من الحلال و مالا یثلم المروه و مالا سرف فیه و استعینوا بذلک علی امور الدین. فانه روی لیس منا من ترک دنیاه لدینه او ترک دینه لدنیاه. تحف العقول، (ترجمه غفاری)، ص 433.
15-لیس ینبغی للعاقل ان یکون شاخصا الا فی ثلاث: مرمه للمعاش او خطوه أولذه فی غیر محرم. (تحف العقول، ص 11).
16- للمؤمن ثلاث ساعات: فساعه یناجی فیها ربه و ساعه یرم معاشه و ساعه یخلی بین نفسه و بین لذتها فیما یحل و یجمل. و لیس للعاقل ان یکون شاخصا الا فی ثلاث: مرمه للمعاش، او خطوه اولذه فی غیر محرم (ترجمه در متن) نهج البلاغه، ج6، ص 1261.
17- الشهید السعید محمد بن جمال الدین مکی العاملی، اللمعه الدمشقیه، تصحیح و تعلیق السید محمد کلانتر، 1396، ج9، ص 81-72.
18- منوچهر صدوقی، کیفر سرقت در اسلام.
19- منهومان لا یشبعان طالب علم و طالب مال. نهج الفصاحه، ص 568.
20- منهومان لا یشبعان طالب علم و طالب دنیا، نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، ج6، ص 1286.
21- عن ابراهیم بن محمد النوافلی، رفعه الی علی بن الحسین صلوات الله علیهما قال: مر رسول الله (ص) براعی ابل فبعث یستسقیه، فقال: اما فی ضروعها فصبوح الحی و اما فی آنیتنا فبغبوقهم. فقال رسول الله (ص): اللهم اکثر ماله و ولده.
ثم مر براعی فبعث الیه یستسقیه فحلب له ما فی ضروعها و آکفاء ما فی انائه فی اناء رسول الله (ص) و بعث الیه بشاه و قال: هذه ما عندنا و ان احببت ان نزدیک زدناک؟ قال: فقل رسول الله (ص): اللهم ارزقه الکفاف، فقال له بعض اصحابه: یا رسول الله دعوت للذی ردک بدعاء عامتنا نحبه و دعوت للذی اسعفک بحاجتک بدعاء کلنا نکرهه؟
فقال رسول الله (ص): ان ما قل و کفی خیر مما کثروالهی اللهم ارزق محمداً و آل محمد الکفاف. الکلینی الرازی، اصول کافی، ترجمه دکتر سید جواد مصطفوی، ج3، ص 21.
22- الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ. سوره رعد (13) آیه 28.
23- من اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا. سوره طه (20) آیه 24.
24- قال ابوعبدالله علیه السلام: ما ابتلی المومن بشیء اشد علیه من خصال ثلث یحرمها: قیل و ما هن: قال: المواساه فی ذات الله و الانصاف من نفسه و ذکر الله کثیرا. اما انی لا اقول سبحان الله و الحمدلله ولکن ذکر الله عندما احل له و ذکر الله عندما حرم علیه. العلامه العروسی الحزیری، تفسیر نورالثقلین، المطبعه العلمیه بقم، ج4، ص73.
25-علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ترجمه موسوی، ج28، ص 35-33.
26- و انما قلب الحدث کالارض الخالیه. ما القی فیها من شیء قبلته فبادرتک بالادب قبل ان یقسو قلبک و یشتغل لبک. (ترجمه در متن) نهج البلاغه، ج5، ص 3-9.
27- نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، ج6، ص 1169.
28- استاد حسن زاده آملی: معرفت نفس، ج1، ص 105-91.
29- شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ. خداوند به یکتایی خود گواهی می دهد که جز ذات اقدس او خدایی نیست، و فرشتگان و دانشمندان نیز به یکتایی او گواهند. سوره آل عمران (3) آیه 18.
30- قال علی بن الحسین علیهما السلام: و ما العلم بالله و العمل الاالفان موتلفان، فمن عرف الله خافه و حثه الخوف علی العمل بطاعه الله، و ان ارباب العلم و اتباعهم الدین عرفوا الله فعلموا و رغبوا الیه و قد قال: « انما یخشی الله من عباده العلماء». امام سجاد علیه السلام فرمود: علم به وجود خدا و عمل جز دو دوستی که با هم درآمیخته باشند نیستند. پس هر کس خدا را شناخت از او می ترسد و ترس او را به اطاعت خدا وامی دارد. صاحبان علم و پیروان آنها کسانی هستند که خدا را شناخته و به مرحله علم و تمایل به او رسیده اند. حضرت برای تایید مطلب خود استشهاد به آیه قرآن می نماید که می فرمایند فقط دانشمندان از خدا می ترسند. تفسیر نورالثقلین، ج4، ص 359.
- انما یخشی الله من عباده العلماء: فقط دانشمندان از خدا می ترسند. خشیه ترسی است آمیخته با تعظیم و اکثرا با علم به چیری که از آن می ترسند توام است و لذا علما به آن مخصوص شده اند. قاموس قرآن، ج2، ص 250.
31- در تفسیر آیه 21 سوره فاطر آموزش زیر مطرح شده است: عن الصادق (ع) قال: یعنی بالعلماء من یصدق قوله فعله و من لم یصدق فعله قوله فلیس بعالم، و فی الحدیث اعلمکم بالله اخوفکم لله. امام صادق علیه السلام فرمود منظور از علما افرادی هستند که قول آنها را فعلشان تصدیق نماید و کسی که فعل او قولش را تصدیق ننماید عالم نیست و در حدیث آمده است از شما فردی به خدا علم بیشتری دارد که بیشتر از خدا بترسد. تفسیر نورالثقلین، ج4، ص 359.
32- یرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ . خداوند مقام اهل ایمان و دانشمندان را (در دو جهان) رفیع می گردان. سوره مجادله (58) آیه 13
33- بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُمْ بِغَیرِ عِلْمٍ. آری مردم ستمکار (مشرک) بعلت فقدان علم، از هوای نفس خود پیروی می کنند. سوره روم (30) آیه 29.
34- اصول کافی، ج1، ص 23-26.
35- وسائل الشیعه، ج11، ص 164.
36- العقل و العلم مقرونان فی قرن لا یفترقان و لا یتباینان. عقل و علم در یک ریسمان بهم پیوسته اند و از یکدیگر جدا و دور نمی شوند. غررالحکم، ج2، ص 46.
37- الایمان و العلم اخوان توأمان و رفیقان لا یفترقان. ایمان و علم دو برادر دوقلو هستند که با هم زائیده شده اند و دو رفیق که جدا نمی شوند. غرر الحکم، ج2، ص 47.
38- شیخ صدوق، علل الشرایع، ترجمه آقای مسترحمی، کتابفروشی مصطفوی، ص 21-20 به نقل از دیوان منسوب به حضرت علی علیه السلام.
39- علی علیه السلام، نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، ج6، ص 1235، حکمت 331.