برنامه‌های دولت علم و برخورد با مخالفان

اسدالله علم جهت مقابله با نشریات و کنترل فعالیتهای آنها دوست دیرینه‌اش جهانگیر تفضلی را به عنوان سرپرست انتشارات و تبلیغات منصوب کرد. تفضلی در این راه با بهانه‌های واهی نشریات ضد دولتی را توقیف کرد و صرفاً به
پنجشنبه، 30 خرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
برنامه‌های دولت علم و برخورد با مخالفان
برنامه‌های دولت علم و برخورد با مخالفان

 

پزوهشگر: مظفر شاهدی




 
اسدالله علم جهت مقابله با نشریات و کنترل فعالیتهای آنها دوست دیرینه‌اش جهانگیر تفضلی را به عنوان سرپرست انتشارات و تبلیغات منصوب کرد. تفضلی در این راه با بهانه‌های واهی نشریات ضد دولتی را توقیف کرد و صرفاً به جرایدی اجازه فعالیت داد که در چارچوب برنامه‌های دولت علم گام برمی‌داشتند. از سوی دیگر تفضلی با توجه به منصبش تبلیغات دامنه‌داری را به نفع علم و برنامه‌های وی آغاز کرد و حمایتهای همه جانبه مادی از نشریات طرفدار دولت را در سرلوحه برنامه‌های تبلیغاتی و انتشاراتی خود قرار داد.1
پس از روی کار آمدن کابینه علم برنامه اجرای اصلاحات ارضی که از مدتها قبل آغاز شده بود پی‌گیری شد. اما اصلاحات پیشنهادی امریکا در این مرحله پایان نمی‌یافت. به ویژه اینکه به طرحهای بیشتری نیاز بود تا برنامه‌های اصلاحی نخستوزیر پیشین را تحت شعاع قرار دهد.
این طرحهای اصلاحی که چندی بعد تحت عنوان «انقلاب سفید» از آنها نام برده شد، عبارت بودند از: 1) اصلاحات ارضی؛ 2) ملی شدن جنگلها و مراتع؛ 3) فروش سهام کارخانه‌های دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی؛ 4) سهیم شدن کارگران در سود کارگاهها؛ 5) اصلاح قانون انتخابات؛ 6) تشکیل سپاه دانش؛ 7) تشکیل سپاه بهداشت؛ 8) تشکیل سپاه ترویج و آبادانی؛ 9) تأسیس خانه‌های انصاف.2 این برنامه‌ها از جمله مهم‌ترین اهداف به اصطلاح «انقلاب سفید» بودند که تحقق آنها از زمان نخستوزیری علم پیش‌بینی شده بود.
هر چند طرح و اجرای مسائلی از این نوع برای جامعه مفید به نظر می‌رسید، اما در عمل با مخالفتها و مشکلات عدیده‌ای روبرو شد و از سوی برخی از اقشار قدرتمند و با نفوذ جامعه ازجمله علمای دینی، به دلیل ماهیت استثماری برنامهریزان و طراحان خارجی آنها، سخت مورد اعتراض قرار گرفت. در واقع ماهیت استعماری برنامهریزان این به اصطلاح اصلاحات و اهدافی را که از مطرح کردن آن مدّ نظر داشتند بر همگان آشکار شده بود. بنابراین به کار بستن ترفندهایی از این نوع، صرفاً راهکارهایی عملی‌تر جهت نفوذ هرچه بیشتر کشورهای خارجی و بالاخص آمریکا تلقی می‌شد.
طرح لوایح انجمنهای ایالتی و ولایتی نیز که از سوی شاه و دولت علم در دست بررسی بود، از سوی روحانیون با مخالفت جدّی روبه‌رو شد.
شاه و اسدالله علم خطر مخالفت روحانیون را با برنامه‌های خود درک می‌کردند و واقف بودند که طرحهایی مانند انقلاب سفید و لوایحی نظیر تشکیل انجمن‌های ایالتی و ولایتی، و حذف نام «قرآن کریم» به هنگام مراسم تحلیف و به جای آن سوگند خوردن نمایندگان مجلس به «کتاب آسمانی»، نمی‌توانست از منظر روحانیت و علمای دینی نادیده گرفته شود، لکن آنها به پشتیبانی و قدرت دولت امریکا متکی بودند.
امّا از آنجا که روحانیت خود را پاسدار حفظ حریم دیانت مردم و قوانین اسلامی می‌دانست، اقدامات اخیر دولت علم و شاه را به معنای دوری جستن از اجرای احکام اسلامی و قانون اساسی فرض کرد و با اعتراضهای کتبی و شفاهی خود، قاطعانه در مقابل اقدامات آنها ایستاد.
اسدالله علم و شاه که مخالفت گسترده مردم و روحانیون را دیدند به راهحل دیگری متوسل شدند و آن تصمیم به برگزاری رفراندوم بود. در پی این تصمیم روز 6 بهمن 1341/1962م در یک اقدام نسبتاً فرمایشی، انتخابات برگزار شد و به این ترتیب طرحهای دولت علم و شاه موسوم به «انقلاب سفید» از سوی رأیدهندگان تأیید شد.
طبق گزارشات رسمی حدود 5598711 نفر از مردان و 271179 نفر از زنان به طرحهای به اصطلاح انقلاب سفید رأی مثبت داده بودند. به رغم برگزاری رفراندوم و پیروزی ظاهری دولت علم در این رأی‌گیری، تحولات بعدی، بی‌اساس و پایه بودن این رفراندوم را نشان می‌داد. مخالفتهای خشونت‌باری بر ضد لوایح تصویبی انقلاب سفید از سوی اقشار مختلف و به ویژه از سوی روحانیون و علمای دینی در حال شکل‌گیری بود. تلگرافها و نامه‌های اعتراض‌آمیز، پیاپی از سوی روحانیت در مخالفت صریح با لوایح تصویبی دولت علم به سوی دفتر علم و شاه سرازیر شد.
در اوایل دهه 1340/1960م به خصوص پس از درگذشت آیت‌الله بروجردی، عالم و مجتهد عالیقدر جهان تشیع، در فروردین 1340/1961م رژیم تاحدود زیادی احساس آرامش کرد، زیرا روحانیت را چندان قدرتمند نمی‌دید که بتواند در مقابل اقدامات جدید رژیم ایستادگی کند و یا به تحرکات جدّی دست بزند. ولی واقعیت چیز دیگری بود و گروههای اسلامی مخالف رژیم با جدّیتی بیشتر از قبل به صحنه آمده بودند. گروههای اسلامی از سالها قبل مبارزات علنی و خصمانه‌ای را بر ضد شاه آغاز کرده بودند. مهمترین گروه اسلامی که ضرباتی سخت بر رژیم وارد ساخته بود فداییان اسلام بود. مبارزه مسلحانه این گروه، که غالباً در ترور شخصیتهای عالیرتبه وابسته به رژیم نمود یافته بود، رژیم شاه را به ستوه آورده بود. از دیگر مخالفان جدّی رژیم در این زمان، می‌توان از حزب توده و جبهه ملی نام برد.
با آغاز نخستوزیری اسدالله علم، به ویژه پس از اعلام برنامه‌های جدید دولت، مخالفتهایی از سوی گروههای مختلف و معارض رژیم ابراز شد. اسدالله علم در واکنش به هر یک از این مخالفتها، شیوه خاصی به کار بست. یکی از جریانهای مخالف که در خط مبارزه با رژیم قرار داشت، حزب توده بود. حزب توده در بین عامه طرفداران چندانی نداشت بلکه به دلیل دیدگاههای خاص خود تا حدودی در جامعه منفور بود. اسدالله علم جهت مبارزه با عناصر این حزب از سویی خطر نفوذ و قدرت‌یابی حزب توده را به مردم جامعه گوشزد می‌کرد، و از سوی دیگر با نفوذ در درون حزب و همسو کردن برخی از عناصر و اعضای برجسته آن عملاً تا حد زیادی آنها را خلع سلاح کرد.
با تمام این احوال این حزب طی اعلامیه‌ای مخالفت خود را با اصلاحات ارضی دولت علم ابراز داشت، در بخشی از این اعلامیه آمده است:
... رنجبران ایران بیدار شوید برای به دست آوردن حقوق از دست رفته خود که سالهای زیادی است توسط امپریالیستها و کاپیتالیستها و فئودالیستهای داخلی که مثل زالو از خون ملت می‌مکند ... و در فکر از بین بردن تمام ثروت سرشار ایران هستند و هر روز با نقشه‌های خائنانه و غیرانسانی خودشان می‌خواهند نگذارند ملت ما در یک صف فشرده گام برداریم ... ما کمونیستها همیشه گفته و حالا هم می‌گوییم که زمین مال دهقان و کارخانه مال کارگر و حکومت از آن رنجبران است. اما خائنین وطن برای این که بتوانند در ایران چند صباحی به حکومت ننگین خود ادامه دهند ... حیله تازه‌ای را به کار بردند آن هم عبارت از تقسیم اراضی قلابی بود که در بین دهقانها تقسیم کرده و کارگران را در سود کارخانه‌ها سهیم نماید. اما نه این که این امر باعث راحتی دهقانان نشد بلکه چندین ناراحتی دیگر به وجود آورد که می‌دانید ... آخر ملت ایران تا کی در خواب غفلت فرو رفته‌اید برخیزید و روی پای خود بایستید ...3
جبهه ملی یکی دیگر از مخالفان عمده‌ی رژیم پهلوی بود. اسدالله علم که در هنگام نخست‌وزیری دکتر علی امینی جهت سقوط وی زمینه‌چینی می‌کرد، در این میان نفوذ در بین عناصر جبهه ملی را یکی از راههای عملی به دست‌گیری قدرت تشخیص داد. در واقع پس از کودتای 1332ش/1953م جبهه ملی تصمیم گرفته بود به شیوه ملایم‌تری با رژیم شاه مبارزه کند و از مخالفت علنی با آن اجتناب ورزد. بنابراین استراتژی این جبهه بر این قرار گرفت تا در چارچوب قانون اساسی به فعالیت خود ادامه دهد و با بهره‌گیری از شیوه‌های سیاسی، نظیر مبارزات انتخاباتی و غیره در درون نظام موجود جایی برای خود باز کند و در صورت امکان سهمی در قدرت داشته باشد.
به دنبال چنین تجربیاتی بود که اسدالله علم قبل از رسیدن به نخستوزیری بر آن شد باب گفت و گو را با سران جبهه ملی بگشاید و به ویژه در این راه برخی ویژگیهای درونی این جبهه برای علم مفید واقع شد، و تصمیم گرفت جهت نیل به هدف به نوعی با رهبران این جبهه کنار بیاید.
دکتر شمسالدین امیرعلایی به نقل از دکتر مهدی آذر درباره مذاکرات اسدالله علم و سران جبهه ملی و تلاش وی جهت مذاکره با آنان چنین می‌نویسد:
در جلسه‌ای که برای خوردن آبگوشت ولایتی رفته بودیم آقای اللهیار صالح و من ]دکتر آذر[ و مهندس عبدالحسین خلیلی شرکت داشتیم؛ یعنی آقای صالح دعوت شده بودند ولی ایشان لازم دانستند که من و مهندس خلیلی هم در معیّت ایشان برویم و به علم این مطلب را اظهار کرده بودند. ملاقات اولی که در شمیران باغ علم اتفاق افتاد، علم در اظهارات خود نظر خوب شاه را نسبت به آقای صالح اظهار داشتند و اضافه نمودند که صحبت شده سرپرستی برای ولیعهد انتخاب شود. بعد از ذکر همه اسامی معظمله بالاخره آقای صالح را قبول کرده‌اند. بعد گفت شاه نسبت به جبهه ملی هم نظر مساعد دارد و من هم معتقدم آقایان یک سرمایه‌ای برای مملکت هستند. بنابراین با یک چنین فکری وارد مذاکره می‌شویم سپس نظرات ما را جویا شدند. پس از چندی جلسه دوم با شور شورای جبهه ملی قرار شد منزل آقای صالح باشد.
وی در ادامه می‌نویسد:
... رفت و آمدهای اسدالله علم به منزل اللهیار صالح شروع شد. بحث عمده بر سر چگونگی تشکیل کابینه بود ... این جلسات تا سقوط دولت امینی و تشکیل دولت علم ادامه یافت و رهبری جبهه ملی به طمع خام سرپرستی ولیعهد و وزارت در دولت علم متحد واقعی دربار پهلوی بود. پس از صعود علم که دیگر بهره‌گیری از جبهه ملی سودی در بر نداشت این جلسات از سوی علم قطع شد.4
اعضای بلندپایه جبهه ملی در شرایطی مذاکره با اسدالله علم را پذیرفته بودند که وابستگی علم به سیاست انگلستان و نقش وی در براندازی دولت دکتر مصدق کاملا برای آنها محرز بود و خود آنها نیز در ملاقاتهای مکرر با شخص اسدالله علم در خانه وی واقع در دزاشیب، نشانه‌های عینی وابستگی وی به انگلستان را مشاهده کرده بودند. یکی از اعضای جبهه ملی که در این ملاقاتها حضور داشت در این باره می‌نویسد:
«من از این که دو قراول باغ علم لباس کاملاً شبیه به لباس سربازان هندی انگلستان به تن و دستار مانند دستار آنها بر سر داشتند خیلی متعجب شدم. به محض رسیدن ما به در باغ پیشخدمت که در آنجا منتظر بود فوراً به علم خبر داد».5
در واقع همکاری اعضای جبهه ملی با اسدالله علم به مفهوم کوتاه آمدن اعضای آن جبهه در مبارزه با شاه بود. شاه و علم، هر دو در استفاده از اعضای جبهه ملی، برای پیشبرد اهدافشان توافق داشتند. به همین دلیل اسدالله علم به برخی از اعضای بلندپایه این جبهه وعده شرکت در کابینه‌اش را داده بود.
هنگامی که پایههای قدرت اسدالله علم در مقام نخستوزیری تثبیت شد، وی دیگر حاضر نشد به تقاضاهای اعضای جبهه ملی پاسخ مثبت دهد. از جمله خواسته‌های جبهه ملی از اسدالله علم، این بود که شاه باید سلطنت کند و نه حکومت. اما این امر کاملاً خلاف برنامهای بود که شاه با همیاری اسدالله علم در صدد به کار بستن آن برآمده بود. به همین دلیل اسدالله علم در طی یکی از ملاقاتهایش به اعضای جبهه ملی گفت:
«... اعلیحضرت مشروطه‌ای که شما می‌خواهید نخواهند داد، زیرا ایشان دیدند که چگونه پدرشان کفشهای پادشاه مشروطه را جفت کردند. با وجود این دولت حاضر است چند نفر از برگزیدگان جبهه ملی را به مقاماتی از قبیل استانداری و سفارت و سناتوری غیر از وزارت منصوب کند».6
بدین‌ترتیب اسدالله علم در بازی دادن اعضای برجسته جبهه ملی تا حدود زیادی موفقیت به دست آورد. به ویژه این که مذاکرات این جبهه با دولت اسدالله علم از نگاه عامه مردم و دیگر معارضان شاه به مفهوم سازش این گروه با رژیم شاه تلقی گردید، و به تدریج جبهه ملی اهمیت و وجه خود را به عنوان یک سازمان مخالف رژیم پهلوی، در انظار عمومی از دست داد.
از دیگر کسانی که به نوعی در برابر جاه‌طلبیهای شاه و اسدالله علم مانع ایجاد می‌کردند باید از دکتر حسن ارسنجانی نام برد. وی نه این که در برابر اصلاحات پیشنهادی دولت علم سدی ایجاد نماید، بلکه خود مجری طرحهای دولت و در رأس آنها اصلاحات ارضی بود. وی از زمان دولت دکتر علی امینی در رأس وزارت کشاورزی با جدّیت، کار تقسیم اراضی و اصلاحات ارضی را آغاز کرده بود. بنابراین از این حیث در برخی از محافل درون کشور اهمیت بسزایی کسب کرده و در میان مردم جایگاهی به دست آورده بود. پس از سقوط کابینه امینی، اسدالله علم چند صباحی دکتر حسن ارسنجانی را در عضویت دولت خود پذیرفت. این امر دلایلی داشت:
از یک سو با ابقای موقتی ارسنجانی، در پست وزارت کشاورزی، برنامه‌های در دست اقدام وزیر کشاورزی درباره اصلاحات ارضی با مانعی جدی روبهرو نمی‌شد، زیرا در صورت کنار گذاشتن وی، اسدالله علم تردید داشت که وزیر جدید بتواند اقدامات ارسنجانی را پیگیری کند. از سوی دیگر شاه برای این که خود را پرچمدار اصلاحات معرفی کند ارسنجانی را در پست قبلی خود ابقا کرد تا از اهمیت اقدامات وی در انظار عمومی بکاهد. در این زمان گزارشات حاکی از محبوبیت ارسنجانی در بین برخی از کشاورزان و روستاییان بود، به ویژه سخنرانیهای پر طمطراق ارسنجانی که طی آنها وعده‌های بزرگی به روستاییان و کشاورزان بدون زمین می‌داد و از سوی دیگر خود را قهرمان اصلاحات ارضی معرفی می‌کرد. به همین دلیل علم برای کاستن از ارزش و اعتبار ارسنجانی مدتی او را در وزارت کشاورزی ابقا کرد و پس از چندی او را کنار گذاشت. سالها پس از عزل ارسنجانی از مقام وزارت کشاورزی، اسدالله علم گفت:
امروز ]10 خرداد 1348/م1969[ حسن ارسنجانی وزیر اسبق کشاورزی مرحوم شد. کاراکتر عجیبی بود. خیلی مرد قوی و پرحرارت و پرکار و به علاوه فهمیده و عالم بود ... در کابینه امینی به وزارت کشاورزی رسید و من هم او را در کابینه خودم به همین سمت نگاه داشتم، چون اصلاحات ارضی را شروع کرده بود و ممکن نبود او را عوض کرد. به علاوه خودم هم با او دوست بودم و دوستش داشتم. خدا رحمت کند، فوقالعاده مرد کاردان و درکار بی‌رحم بود. اهل مطالعه و تئوریسین حسابی بود. تنها عیب بزرگ او این بود که فکر می‌کرد هر چه خودش می‌گوید درست و هر چه برای خود او خوب است، خوب است و دیگر هیچ. با وصف این محسنات او برای کشور خیلی بیشتر از معایب بود. در آخر دولت من چون زیاد لگد می‌انداخت و به دولت بی‌اعتنایی می‌کرد به خیال این که قهرمان اصلاحات ارضی است او را خارج کرده برای سفارت رم فرستادم. البته برحسب امر شاه. ولی در دولت منصور عزلش کردند و به تهران آمد. کمکم مورد بی‌مهری قرار گرفت ولی من سعی کردم رشته او با شاهنشاه و دربار پاره نشود تا روزی که به رحمت خدا پیوست ... در 47 سالگی به سکته قلبی درگذشت.7
یکی دیگر از مهم‌ترین جریانهای مخالف رژیم، تشکلهای مذهبی و علمای روحانی بودند که در مخالفت با طرحهای موسوم به انقلاب سفید، شاه و علم را به مبارزه می‌طلبیدند.
ارسال اولین نامه اعتراضآمیز روحانیت در خصوص برنامه‌های شاه و علم از سوی امام خمینی در 17 مهر 1341/1962م صادر شد؛ یعنی هنگامی که هنوز کمتر از سه ماه از آغاز زمامداری اسدالله علم در پست نخستوزیری سپری شده بود.
بسم الله الرحمن الرحیم
حضور مبارک اعلیحضرت همایونی. پس از اهداء تحیت و دعا به طوری که در روزنامه‌ها منتشر شده است دولت در انجمنهای ایالتی و ولایتی،8 اسلام را در رأیدهندگان و منتخبین شرط نکرده و به زنها حق رأی داده است و این امر موجب نگرانی علمای اعلام و سایر طبقات مسلمین است. بر خاطر همایونی مکشوف است که صلاح مملکت در حفظ احکام دین مبین اسلام و آرامش قلوب است. مستدعی است امر فرمایند مطالبی را که مخالف دیانت مقدسه و مذهب رسمی مملکت است از برنامه‌های دولتی و حزبی حذف نمایند تا موجب دعاگویی ملت مسلمان شود. الداعیروحالله الموسوی.9
ایشان در همین حال ضمن سخنرانیهایشان همواره اسدالله علم و طرحهای دولت او را مورد حمله قرار داد و در بخشی از سخنانشان گفتند:
...از اولی که این دولت بی‌سواد و بی‌حیثیت روی کار آمد، از اول هدف اسلام را قرار داد. در روزنامه‌ها با قلم درشت نوشتند که بانوان را حق دخالت در انتخابات دادهاند لکن شیطنت بود، برای انعکاس نظر عامه مردم به آن موضوع بود که نظرشان به الغاء اسلام و الغاء قرآن درست نیفتد....
امام خمینی که از تلگراف خود خطاب به شاه نتیجه لازمه را نگرفته بود، در تاریخ 28/7/1341ش/1962م مستقیماً شخص اسدالله علم را مورد خطاب قرار داد:
بسم الله الرحمن الرحیم
تهران ـ جناب آقای اسدالله علم نخستوزیر ایران
در تعطیل طولانی مجلسین دیده می‌شود که دولت اقداماتی را در نظر دارد که مخالف شرع اقدس و مباین صریح قانون اساسی است. مطمئن باشید تخلف از قوانین اسلام و قانون اساسی و قوانین موضوعه مجلس شوری برای جنابعالی و دولت ایجاد مسئولیت شدید در پیشگاه مقدس خداوند قادر قاهر و نزد ملت مسلمان و قانون خواهد کرد، الغاء شرط اسلام در انتخابکننده و انتخابشونده که در قانون مذکور قید کرده و تبدیل قسم به قرآن مجید را به کتاب آسمانی تخلف از قانون مذکور است و خطرهای بزرگی برای اسلام و استقلال مملکت دارد که یا غفلتاً یا خدای نخواسته عمداً اقدام به این امر شده است اکنون که اعلیحضرت درخواست علماء اعلام را به دولت ارجاع فرمودند و مسئولیت به دولت شما متوجه است انتظار می‌رود به تبعیت از قوانین محکم اسلام و قوانین مملکتی اصلاح این امر را به اسرع وقت نمائید و مراقبت کنید که نظائر آن تکرار نشود و اگر ابهامی در نظر جنابعالی است مشرف به آستانه قم شوید تا هرگونه ابهامی حضوراً رفع شود و مطالبی که به صلاح ممکت است و نوشتنی نیست تذکر داده شود. در خاتمه یادآور می‌شود که علماء اعلام ایران و اعتاب مقدسه و سایر مسلمین در امور مخالفه با شرع مطاع ساکت نخواهند ماند و به حول و قوه خداوند تعالی امور مخالف با اسلام رسمیت نخواهد پیدا کرد.
28/7/41 روحالله الموسوی الخمینی10
http://www.iichs.orgمنبع : ایرانیان



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط