نویسنده: سید محمد مهدی زاده
نظریه ی هورتون(1) و وُهل(2) درباره ی تعامل رسانه ای شده تحت عنوان «ارتباطات جمعی و تقارن فرااجتماعی»(3) (1956)، نشأت گرفته از نظریه ی جامعه شناسیِ تعامل گرایی و در تقارن با کارهای اولیه ی گافمن است. دو مفهوم نظریِ مهم به وسیله ی هورتون و وُهل وضع گردید که به ساخت نظریه ی تولید و دریافت رسانه ای منجر شد. نخستین مفهوم، مفهوم تعامل فرااجتماعی، به معنیِ ارتباط نزدیک و خودمانی بین شخصیت های رسانه ای و مخاطبان است. این ارتباط نزدیک و خودمانی با استفاده ی مداوم از رادیو و تلویزیون به ویژه میزگردهای رادیویی و تلویزیونی و دیگر اَشکال اجرای برنامه مانند حضور مخاطب در استودیو شکل می گیرد.
از نظر مک کوایل، مفهوم تعامل فرااجتماعی توسط هورتون و وُهل، برای توصیف پدیده ی جایگزینی هم صحبت انسانی با یک شخصیت یا چهره ی محبوب رسانه ای به کار رفته است. آن ها پدیده ی فوق را دارای رضایت آفرینی کمتری نسبت به تعاملات اجتماعی واقعی دانسته اند. در هر حال، تعامل با شخصیت های رسانه ای را می توان در برخی شرایط به طور مطبوع تفسیر نمود یا این که می توان آن را نتیجه ی جبریِ فقدان تماس های اجتماعی واقعی دانست(مک کوایل، 175:1380).
هورتون و وُهل، ارتباط نزدیک و خودمانی بین شخصیت های رسانه ای و مخاطبان را، جایگزین یا مکمل منابع سنتیِ آشنایی مانند تعامل بین اعضای خانواده، دوستان و بستگان می دانند.
«اجرای بعضی برنامه های رسانه ای مانند گفت و گوهای رادیویی و تلویزیونی یا نماها و تصاویر بزرگ در تلویزیون، باعث شکل گیری نوعی تصور غلط درباره ی صمیمیت می شود. حضور بعضی از مخاطبان در استودیو به هنگام اجرای برنامه، نقش بسیار مهمی در شکل دادن به نگرش های مخاطبانِ انبوه و گسترده دارد. مخاطبان حاضر در استودیو و عکس العمل توأم با اشتیاق آن ها مانند خندیدن یا ابراز احساسات در خلال اجرای برنامه، به عنوان مصداق و نماینده ی مخاطبانِ انبوه و فراوان در جامعه معرفی می شوند که در منزل خود به تنهایی یا در کنار دیگر اعضای خانواده به تماشای تلویزیون یا گوش دادن به رادیو می پردازند» (هورتون و وهل، 375:2004).
مفهوم دوم که به طور تفکیک ناپذیری با تعامل فرا اجتماعی مرتبط است، مفهوم شخصیت رسانه ای(4) است. هورتون و وُهل(2004)، شخصیت های رسانه ای را شخصیت ها یا بازیگرانی می دانند که از طریق رسانه ها مانند رادیو و تلویزیون، نوعی صمیمیت و روابط فرا اجتماعی با مخاطبان ایجاد می کنند. مهم ترین ویژگی این شخصیت ها این است که یک «ارتباط مداوم» با مخاطبان برقرار می کنند در خلال این ارتباط، کاراکتر و الگویی برای رفتار آن ها فراهم می کنند که ویژگی نسبتاً ثابت و پایداری دارد و باعث ایجاد نوعی آرامش در جهانی که تغییر در آن نگران کننده است، می شود. به این معنا، تعاملات فرا اجتماعی با میانجیِ شخصیت های رسانه ای باعث می شود که افراد معمولی، بدون ترس و تردید از سیطره ی جهان واقعی که در آن زندگی می کنند، بگریزند. شخصیت رسانه ای به منظور ایجاد علاقه و عشق و همانندی در مخاطبان نسبت به خودش، باید سخت تلاش کند.
طبق دیدگاه هورتون و وُهل، شخصیت های رسانه ای با اجرای نقش ها و نمایش ها، ظرفیت ایجاد صمیمیت با انبوه غربیه ها را دارند و هر کدام از غریبه ها احساس می کنند که آن شخصیت را می شناسند؛ همان گونه که دوستان شان را می شناسند. شخصیت رسانه ای تصور نادرست یا ساختگی از صمیمیت را با دقت زیاد خلق می کند. این رابطه البته کاملاً یک سویه است. شخصیت رسانه ای به واسطه ی لفاظی و گفت و گوی کوتاه، این رابطه ی مصنوعی و ساختگی را ایجاد می کند. برای مثال، او به طور مداوم، مخاطبان داخل خانه را مورد خطاب قرار می دهد و از این طریق، بیننده و شنونده را به سبک خودش خلق می کند.
پژوهشگری به نام نوبل(5) (1975)، تلویزیون را وسیله ای برای عرضه ی یک «اجتماع تلویزیونی» می نامد که بینندگان به طور مرتب به گفت و گو و تعامل با آن می پردازند. وی به درجات مختلفی از درگیری [ذهنی و عاطفی] بینندگان با شخصیت های تلویزیونی اشاره می کند. یک نوع از رابطه ی فوق را می توان «شناسایی» نامید؛ یعنی موقعی که بیننده ای به صورت بسیار می شود، اما در عین حال رابطه ی خود با واقعیت را از دست نمی دهد. چنین تجربیاتی می توانند در شکل گیری هویت بینندگان تأثیر مثبت داشته باشند. او می نویسد: «برخی شخصیت های تلویزیونی به خلق نوعی اجتماع تلویزیونی کمک می کنند که بینندگان به طور مرتب به گفت و گو و تعامل با آن می پردازند... و این اجتماع تلویزیونی برای بسیاری از بینندگان نقش گروه خویشاوندی گسترده را دارد. در مقابل، پدیده ی «هویت مندی» قرار دارد: به این معنی که فرد آن چنان عمیق با یک شخصیت تلویزیونی یکی می شود که احساسات مشابهی به وی دست می دهد و رابطه اش با واقعیت را از دست می دهد. چنین پدیده ای حتی می تواند به «گم گشتگی هویت» شخصی و وابستگی غیرضروری و مضر به رسانه ها بینجامد» (نوبل، 1975 به نقل از مک کوایل، 6:1380-175).
همه تلاش ها برای تقویت تصور اشتباه رابطه ی متقابل و نزدیک [بین شخصیت رسانه ای و مخاطب]، به منظور جبرانِ غیرشخصی سازیِ ذاتی رسانه ها صورت می گیرد. محرک های ایجاد صمیمیتِ فرااجتماعی، بازیگران متخصصِ عرضه ی خود هستند و نه تکنولوژی های رسانه ای آن چنان که میروویتز و نظریه پردازان رسانه ادعا می کنند. شخصیت های رسانه ای برای ایجاد تعاملات فرااجتماعی با افرادی که دیده نمی شوند و سخنان شان شنیده نمی شود، از انواع ترفندها مانند در آمیختن با مخاطبان حاضر در استودیو، بیان احساسات قلبی در تصاویر و نمای درشت و آمیختن صداقت با شوخی استفاده می کنند. طبق دیدگاه هورتون و وُهل، محرک های ایجاد صمیمیت فرااجتماعی معمولاً به وسیله مخاطبان به ویژه مخاطبانی که احساس تنهایی می کنند و مورد علاقه و پذیرش دیگران نیستند، پذیرفته می شود.
دیدگاه هورتون و وُهل به خاطر ایجاد تمایز بین تعاملات اجتماعی(واقعی) و تعاملات فرااجتماعی(کمتر واقعی) مورد انتقاد قرار گرفته است. چنان که رویکرد پست مدرن، این تمایز را رد می کند؛ زیرا رسانه ها حس جدیدی از واقعیت را خلق می کنند که از صُورِ سنتیِ حس مربوط به تعامل چهره به چهره جداست (لافی، 87:2007).
پی نوشت ها :
1. D. Horton
2. R. Wohl
3. Mass communcation and parasocial interaction
4. Persona
5. G. Noble