در رثای امام شهیدان

ای که در راه حقیقت سرو سودای تو بود نور حق جلوه گر از چهره و سیمای تو بود پرچم حق که علم گشت دراین عصرجمود قائم ازمعرفت وعشق و تولای تو بود تو بدی بت شکن عصر بتان زر و زور چشم تاریخ و زمان غرق تماشای تو بود
شنبه، 15 تير 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
در رثای امام شهیدان
 در رثای امام شهیدان

نویسنده: فرزاد بیطرف( محزون)




 

درغم یار

ای که در راه حقیقت سرو سودای تو بود
نور حق جلوه گر از چهره و سیمای تو بود
پرچم حق که علم گشت دراین عصرجمود
قائم ازمعرفت وعشق و تولای تو بود
تو بدی بت شکن عصر بتان زر و زور
چشم تاریخ و زمان غرق تماشای تو بود
درشب خفته دلی آمدی ای آیت نور
مظهر صدق و صفا قامت رعنای توبود
جسم ما جان دگراز تو و انفاس تو یافت
مایه عزت ما همت والای توبود
کشور ونهضت واسلام به کوران بلا
ایمن از یمن تو و دیده بینای تو بود
هرکجا بد گره ی کور دراین طی طریق
رهگشا پند تو و صحبت گیرای تو بود
ای مسیحا نفس ای آنکه به ظلمتگه یأس
مایه همت و امید تسلای تو بود
این نمازت زسرعشق خدا قبله گهت
وادی شوکت و اخلاص مصلای تو بود
تو بدی ملجاء هر بنده ی دربند ستم
گوییا ناله ی هرغمزده در نای تو بود
تو بدی پیرمراد همه دردکشان
هر کجا بود دل سوخته مأوای تو بود
عالم کفر وستم مات تو ای روح خدا
قرن حاضر همه مبهوت معمای تو بود
ای که از برکت تو نهضت ما پای گرفت
انقلاب دگری ماتم عضمای تو بود
عرشیان را نشناسیم که مشغول خودیم
فرشیانیم، ولی عرش برین جای تو بود

پیر رهدار

آنکه انوار رخش جلوه خورشید گرفت
حرمت و مرتبه اش شهرت ناهید گرفت
آنکه در عرصه بیداد ابر قدرتها
برسر دست به حق پرچم توحید گرفت
آنکه با بوی بهاران به جهان جان بخشید
آنکه دنیا زخروشش همه امید گرفت
آنکه فریاد رسایش کمر ظلم شکست
از طواغیت زمان سلطه وتهدید گرفت
مسلمین را همه آوازه و جرأت بخشید
از دل شب زدگان غفلت و تردید گرفت
خفتگان را زنهیبی به تقلا وا داشت
خواب از دیده جمیعت نومید گرفت
آنکه دنیای دنی نفس و دلش را نفریفت
درجنان منصب پاینده وجاوید گرفت

آن روز

روزی که شناختم من این راه
بگذشتم از این وجود، آگاه
چون راه حسین برگزیدم
هر صدمه به جان و دل خریدم
با پیر خمین خو گرفتم
از عزتش ابرو گرفتم
آمر بد و من مرید دلسوز
در معرکه ها همیشه پیروز
من بودم ویک دل شکسته
از غیر امام خود گسسته
من بودم و ناله در دل شب
من بودم و ذکر یار بر لب
سنگر بد و خاکریز و آتش
من بودم و اعتماد سرکش
من بودم و ترکش وحرارت
من بودم و در درون طراوت
جان بود و نیاز وصل دلدار
دل در گرو رخ علمدار
او بود و حرارت کلامش
او بود و حلاوت کلامش
من بودم و جبهه های خون رنگ
من بودم و عشق حمله و جنگ
شب بود وصدای گریه هایم
اندر بر یار شکوه هایم
شب بود و صفای خط شکستن
بربال فرشتگان نشستن
خون بود و شهادتی حسینی(ع)
لبخند رضایت خمینی(ره)
او بود و بسیجیان پاکش
عشاق صدیق و سینه چاکش
من بودم و نغمه های جوشش
در معرکه ها، جهاد و کوشش
آتش بد و خون عاشقان بود
امداد، نصیب صالحان بود
از بیم و کذا خبر کجا بود
آن روز فقط خدا، خدا بود
من بودم و ترک این منیت
من بودم و بوی معنویت
شب بود و وفور سجده من
شب بود و شکست عقده من
گویی که دلم صداقتی داشت
در خلوت خویش، حالتی داشت
من بودم و اوج افتخاری
من بودم و جذبه نگاری
آن روز خبر زغم نبودی
بر عاشق ره ستم نبودی
یاران همه واله و مصمم
اخلاص بسیجی و معمم
هر عجب و غرور مرده بودی
صفها همگی فشرده بودی
اخلاص و خروش و شور یاران
روحی به لطافت بهاران
سربود وهوای جبهه وجنگ
آیینه ی دل نبود وپرزنگ
امروز که روز ادعاهاست
هیهات که روز مردن ماست
روزی است که انزوا گزینیم!
گویی نه حماسه آفرینیم!
چون دست بسیج بسته گشته
فصل سخن از وفا گذشته
امروز سخن زعیش ونوش است
اخلاص به معرض فروش است
بنگر به مرفهان بی درد
بین چهره دل شکستگان، زرد
امروز سخن نه از وصال است
غوغای فرنگ و ابتذال است
کو حال و هوای خط شکستن
بر عالم خاک دیده بستن
کو سوز کمیل وندبه هامان
شبها و تهجد و دعامان
افسوس که درد دل زیاد است
نفس است و اسیر انقیاد است
افسوس که مانده ایم از راه
یوسف صفتیم، در دل چاه

باز هم داغ خمینی تازه شد

باز هم داغ خمینی تازه شد
شورش و فریاد بی اندازه شد
عاشقان از سوز شیون می کنند
جامه ها صد چاک برتن می کنند
کیست گوید روح ما از ما جداست
آری، آری روح ما پیش خداست
رفت پیرما وما بر جا چرا؟
خم شد از غم قد وما بر پا چرا؟
حیف ما هم جمله دنیایی شدیم
سائل این دیر و هر جایی شدیم
از چه عشق وشورمان از یاد رفت
وای مان، اخلاصمان برباد رفت
ای سلحشوران سنگرهای عشق
پس چه شد تفسیر باورهای عشق
یاد مجنون را زخاطر برده ایم
در سکون پوسیده ایم و مرده ایم
فاتحان خط فاو هور کو؟
چهره های ماه وغرق نور کو؟
کو بسیجیهای شام حمله ها ؟
کوصداقت، کو صفای جبهه ها ؟
بچه ها از خود فراموشی چرا؟
بلبلان عشق، خاموشی چرا؟
عندلیبان نغمه باید، باغ سوخت
سینه های گرم ما را داغ سوخت
سوخت از غم هر دل آشفته ای
غرق خون از زخم هر ناگفته ای
سوگ پرسوز خمینی داغ ماست
ای عزا پاییز سرد باغ ماست
ای شلمچه کربلای بی قرین
گو چه شد مفقودهای نازنین؟
با توأم، اروند ای رود روان
گو چه شد غواصهای بی نشان؟
عاشقان روز خمینی روز ماست
روز درد و حسرت جانسوز ماست
عاشقان یاد خمینی شور ماست
امتداد راه او منظور ماست
رخت ماتم در عزایش زیب ما
هجرت او مایه تأدیب ما
باب رحمت باز وما غفلت زده
حقمان بد ماندنی، غربت زده
از شهادت سفره ای گسترده بود
حیف ما را خاطری افسرده بود
ما و سودای مقام و منصبی
خود پرستی با نقاب مذهبی
ما و حجم فتنه دیو درون
ما ومردودی به گاه آزمون
عاشقان دیگر خمینی زنده نیست
درجماران اختر تابنده نیست
حقمان بود این غریبی، بی کسی
این همه یأس وغم و دلواپسی
آه دیگر چون خبر از جنگ نیست
از صفا در چهره هامان رنگ نیست.
ضجه لیل وکمیل ما چه شد
برشهادت شوق و میل ما چه شد
شب دگر تکبیرما را نشنود
ناله شبگیر ما را نشنود
عاشقان داغ خمینی مرگ ماست
پند او مانند ساز وبرگ ماست
جنگ درپیش است وخیل دشمنان
سوز وساز وخون دلها بی امان
هر که را عشق خمینی درسر است
پیرو فرزند پاکش، رهبر است
منبع : بیطرف (محزون)، فرزاد؛ (1386)، آتش دل، تهران: انتشارات ایران سبز، چاپ اول 1386.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط