نویسنده: فرزاد بیطرف( محزون)
وصف حال ما
گمنام شهر ماییم، رزمندگان دیروزنام آوران جنگیم، امروز رام ودلسوز
یک عمر آشنا با شور وخروش بودیم
یکپارچه علاقه، ایمان و جوش بودیم
احوال ما بپرسید از جبهه شلمچه
از فاو، هور، مجنون، از بصره و حلبچه
ساقی پیر در بر، ما مست مست بودیم
میخانه بود جبهه، ساغر به دست بودیم
امروز از چه گوییم، از سوزش درونی؟
یا از جمود نسلی در بیشه زبونی
گویی که غیرت خود در جبهه جا نهادیم
معیارهای ارزش در زیر پا نهادیم
این جامعه خدایا، با ما چه ها نکرده
چون محنت و بلایا برما روا نکرده
رزمنده بسیجی، امروز روز جنگ است
تجویز غرب امروز، این نسخه های ننگ است.
درد است وننگ باشد، این سان فساد دیدن
نسل قیام وخون را، درانجماد دیدن
در غیبت تو ای گل، بس خار وخس بروید
گلهای خشک خارند، چون هیچکس نبوید
چه کنم؟
سینه تنگ من وعقده پنهان چه کنماین دل خون شده و درد فراوان چه کنم
چشم پر بارش واین قد خم از بار تعب
نیش یار و حیل وفتنه عدوان چه کنم
نه کسی دست بگیرد زمن غرق گنه
من و این سوز دل و دیده گریان چه کنم
راهیان رفته و ره بسته به رویم، هیهات
پشت در مانده، من بی کس و نالان چه کنم
هرچه بینم همه طعن است و مناظر همه درد
مات این حالت و با دیده حیران چه کنم
اشک من ترجمه ی توبه دلسوز من است
کاروان رفته، در این شام غریبان چه کنم
قافله رفت و به سر منزل مقصود رسید
مانده ام غمزده در دخمه ویران چه کنم
ای فلک رسم نباشد که غریب آزاری
تو بگو درغم هجر رخ یاران چه کنم؟
منبع : بیطرف (محزون)، فرزاد؛ (1386)، آتش دل، تهران: انتشارات ایران سبز، چاپ اول 1386.