نویسنده: فرزاد بیطرف( محزون)
در آنجا
دردمندی شرح احوال من استپایبندی جرم امثال من است
گوشه گیری اقتضای روزگار
ورنه در دل بی قرارم، بی قرار
دست من روزی سلاحی داشت، دوست
سینه ام فرجام آهی داشت، دوست
خاکریزی بود وشور و سنگری
من هم آنجا سرخوش از جنگاوری
روزگاری همنشینی داشتم
جرأت میدان مینی داشتم
سرزدل در شور سبقت می گرفت
دل هم الگو از شجاعت می گرفت
کوله بارم یکدل بی کینه بود
هم نشنیم فوجها آیینه بود
مهربانی بود آنجا، شور بود
عشق از ایثارها مشهور بود
روزگاری خویش سازی ساده بود
جایگاهم دامن سجاده بود
من چه گویم، چون زبانم الکن است
جبهه بالاتر ز توصیف من است
سوختم خاکسترم بر باد رفت
خاطرات جبهه ام از یاد رفت
مهد مکشوفات عینی جبهه بود
عشق آباد خمینی جبهه بود
کوچ مشتاقان و استقبال مرگ
عشق تنها عشق، استدلال مرگ
مرگ را بازی گرفتن شیوه بود
نخل ایمان را شهادت میوه بود
ترک سهل جان درآنجا درس عشق
بیم هم در پرده بود از ترس عشق
پیشه دریا دلان، سوز وگداز
شستن سجاده با اشک نماز
آتش محراب، جان را می گداخت
قبله خون اهل دل را می شناخت
بی تکلف، ارتباطی معنوی
ره سپردن در صراطی معنوی
خاک ما را خوب خاکی کرده بود
روحمان را غرق پاکی کرده بود
حسرت آنجا وقف رفتن بود وبس
خط اول خود شکستن بود وبس
از خود آنجا تا خدا راهی نبود
هیچ کس را میل خودخواهی نبود
معرفت روح خصالی بی نظیر
جبهه بود و شور و حالی بی نظیر
همسنگران
همسنگران جبهه ها گرد هم آییدنام آوران دشت گمنامی کجائید
ای فاتحان خطه فاو وشلمچه
محنت کشان صحنه درد حلبچه
دیروز ما از عشق گرما گرم بودیم
شور آفرینان مصاف و رزم بودیم
دیروز فخر ما نبردی آتشین بود
ایثار و غیرت با وجود ما عجین بود
دیروز سیمامان حرارت از حیا داشت.
رهبر با بازومان گلی از بوسه می کاشت
دیروز هر شهری چه ها بود از حماسه
هر سنگری مهد خدا بود ازحماسه
امروز، روز جنگ فرهنگی است یاران
وضعیت این جامعه، جنگی است، یاران
آتش فروزی عدو، بی صوت ونور است
دربوته صد امتحان، عشق وشعور است
با مسخ فرهنگی اجانب حمله کردند
هر شهر ما را صحنه ای از جبهه کردند
قلب جوانان وطن، بنگر هدف شد
هنگام جانبداری از دین و شرف شد
یاران همسنگر، زمان همت ماست
آماج ترفند اجانب، ملت ماست
همسنگران جبهه ها، پا در رکابند
چون تحت امر دیده بان انقلابند
منبع : بیطرف (محزون)، فرزاد؛ (1386)، آتش دل، تهران: انتشارات ایران سبز، چاپ اول 1386.