مجموعه اسناد خانوادگی حاج عزّالدین محمد ابوالمکارم زنجانی، پیشوای روحانی زنجان و خمسه و توابع در اواسط دوران قاجار بیشتر مربوط به دوران زعامت وی برآن دیار و مسائل پیش آمده در مشروطهخواهی زنجانیان و نامههای محاکم شرعیه و دستورهای وی و برخی از نامههای خصوصی و قبالههای ملکی است. برخی از آنها متعلق به عصر فتحعلی شاه و دوران زمامداری عبدالله میرزا دارا 1 فرزند وی بر زنجان و تعدادی نیز مربوط به اوایل سلطنت ناصرالدین شاه است؛ اما بیشتر این اسناد متعلق به اواسط عصر ناصری تا دوران پس از استبداد صغیر و آغاز سلطنت احمدشاه و نایبالسلطنگی عضدالملک قاجار، تا سال 1328 هجری قمری و سپس، نیمه اول دوران نیابت سلطنت ابوالقاسمخان قراگوزلوی همدانی ناصرالملک، یعنی تا حدود سال 1330 هجری قمری، سال وفات حاج میرزا ابوالمکارم میباشد.
بررسی این اسناد به روشن شدن گوشههای مبهم و ناشناختهای از تاریخ ایران و خاندان موسوی زنجانی و وقایع صدر مشروطیت در زنجان کمک خواهد کرد. پس از استنساخ این اسناد بر نگارنده معلوم گردید که در حقیقت، جدا از مسائل سیاسی روز، شخصیت میرزا ابوالمکارم ناشناخته مانده و کوششی درخور توجه، چنانکه شایسته مقام دینی و سیاسی وی میباشد، صورت نگرفته و کماکان در پرده ابهام قرار دارد. تأثیر و نفوذ ایشان بر گسترش و پذیرش مشروطیت در زنجان، به صورت دقیق مورد کاوش قرار نگرفته و شاید علت آن عدم دسترسی به اسناد و نامههای برجای مانده از وی بوده است. در خلال این بررسیها میتوان دریافت که نفوذ دینی و اجتماعی خاندان میرزا ابوالمکارم، افزون بر احاطه وی بر سیاست تا چه حد بوده است و چگونه این خانواده حدود پنج قرن متوالی ملجأ و پناهگاه متدینان و محل پرورش علما و روحانیون بوده و بزرگان بسیاری را در دامان خویش پرورانیده است که حاج میرزا ابوالمکارم یکی از بزرگترین ایشان در سدههای نزدیک به ما میباشد. نزدیکی زنجان به اولین پایتخت رسمی دولت اسلامی شیعی صفوی، یعنی قزوین، از یک سو و ارتباط آن با مناطق شمالی و غربی ایران از سوی دیگر بر اهمیت آن در طول تاریخ ایران همواره افزوده است. در این میان، وجود مرجعیت تام خاندان موسوی زنجانی از اوایل عصر حکومت صفویه در آن درالارشاد، موقعیت خاص دینی آن را نیز ارتقایی شایسته بخشیده است. برای یافتن مسقطالراس این خاندان، باید به روزگار شاه اسماعیل اول صفوی و استقرار مذهب شیعه اثنیعشریه جعفریه به عنوان مذهب رسمی کشور بازگردیم. مذهب تشیع، از آغاز در ایران نفوذ خود را به عنوان یک اقلیت پذیرفته شده قدرتمند به اثبات رسانیده و در دورههای خاصی به فراخور اوضاع سیاسی و اجتماعی این نفوذ بهطور قابل توجهی گسترده شده است.
در همان زمان که شاه اسماعیل اول علم سلطنت برافراشت، شمار زیادی از مردم ایران پیرو مذهب شیعه بودند. پس از این واقعه بسیار مهم در تاریخ ایران، که درحقیقت یک انقلاب دینی، علاوه بر عامل تغییر در ساختارهای حکومت، به حساب میآید، با استقرار مذهب تشیع، ایران به عنوان پایگاه قدرتمند این مذهب در برابر سلطنت عثمانی قد برافراشت. پیش از این، عثمانیان که از فعالیتهای خانقاه اردبیل و صوفیگری متعصبانه سران آن، علاوه بر دفاع، حمایت نیز مینمودند، به ناگاه خود را در مقابل نوجوانی آماده فداکاری و مجاهدت یافتند که سعی داشت کشوری را که گرفتار تفرقه بود زیر علم واحدی متحد سازد. پس از ایجاد یک کشور بزرگ و شیعه مذهب، مهاجرت و مسافرت علمای این مذهب به ایران، جانی تازه در کالبد فرهنگ و اجتماع ایران و ایرانیان دمید و علمای عراق عرب و بحرین و جبل عامل و کرک نوح لبنان از موقعیت خاص و ممتازی برخوردار گردیدند.
منطقه جبل عامل از روزگار کهن منطقه شیعهنشین بود و بارها امارتنشینهای شیعه مذهب در این منطقه به وجود آمده بود. شرح تشکیل این دولتها و رنجهایی که شیعیان در روزگار تسلط عثمانیان تحمل کردند به تفصیل در کتاب تاریخ شیعه در لبنان2 آمده است. از زمان دقیق ورود تشیع به جبل عامل اطلاع دقیقی در دست نیست و تنها به این نکته در منابع اکتفا شده که تشیع در میان قبایل عرب آن منطقه در دوران کهن وجود داشته است. آن سامان به جهت استقرار تشیع همواره محل پرورش علما و طلابی بود که به تعداد زیاد به نجف، حلّه و کربلا مسافرت میکردند و در این مناطق به تحصیل میپرداختند و شاید اولین شناخت ایشان از دولت نوپای صفوی در آن حدود بوده باشد؛ زیرا مناطق دیگر شیعهنشین در زیر فشار عثمانیان در آستانه نابودی قرار داشتند و اینک ایشان میدیدند که کشوری با این اصول تأسیس شده. صدالبته ترجیح برآن بود که به آنجا مهاجرت کنند و مسکن گزینند. پیش از این عصر، در زمان سلطان حسین میرزا بایقرا نیز شخصی به نام سیدمختار جبل عاملی به هرات مهاجرت کرده بود؛ اما مهاجرت وی بیشتر جنبه پناهندگی و رهایی از فشار و ستم عثمانی داشت. در میان این، مناطق شیعهنشین لبنان، آنطور که ذکر شد، علاوه بر جبل عامل، ناحیه کرک یا کرک نوح در جنوب غربی بعلبک، که از شهرهای منطقه بقاع لبنان محسوب میشود، یکی از مهمترین مناطق و مراکز علمی تشیع در قرون هفتم تا نهم هجری به حساب میآید. این شهر در دوران عثمانی از پرجمعیتترین شهرهای لبنان بهشمار میآمد و چون در مسیر قافلههای تجاری قرار داشت بر اهمیتش افزوده شده بود. این شهر، پس از بعلبک، از مراکز سلسله حرفوشی بود که از سلسلههای شیعی مذهب بهشمار میآمد. 3 کرک نوح در دامانش علمای بسیاری را پروراند و بسیاری را به جامعه بزرگ شیعه عالم تحویل نمود که یکی از مهمترین و برجستهترین چهرههای آن شیخ علائی، شیخ علیبن حسنبن علیبن عبدالعالی کرکی مشهور به محقق کرکی، قدسالله نفسه الزکیه، میباشد. سفرهای مکرر محقق کرکی به ایران در پی آشنایی وی با شاه اسماعیل صفوی در نجف اشرف، باعث گردید تا در کنار ورود این خاندان جلیل، تعداد زیادی از شاگردان وی نیز به ایران کوچیده در طی دو مرحله مسافرت او به پایتخت صفوی استقرار یابند.
در آن عصر، شاه اسماعیل برای تشکیل دولت خود نیاز مبرمی به علما و فقهای امامیه داشت. بنابراین، تلاش میکرد از مراکز مهم تشیع اقدام به دعوت از علما و ترغیب ایشان برای مسافرت به ایران نماید. محقق کرکی در همین زمان دو بار به ایران آمد. اما به نظر میرسد استقرار تدریجی این خانواده و بسیاری از معاریف شاگردانش در عصر شاه طهماسب اول واقع شده باشد. اگرچه امروز بر سر مهاجرت علمای شیعه از جبل عامل و کرک نوح به ایران و میزان تأثیر آن بر تاریخ سیاسی مذهبی و فرهنگی ما در عصر صفوی اتفاق نظر وجود ندارد و برخی چون اندرو نیومن4 این موضوع را افسانه و داستان تلقی کردهاند و چنین مهاجرتی از سوی ایشان مورد تردید واقع شده؛ 5 اما اشاره وی به مهاجرت محقق کرکی و تنی چند از شاگردانش و تعدادی از فقهای جبل عاملی در نیمه نخست سده دهم به ایران خود گواه صحت این بخش از تاریخ روحانیت میباشد.
به هر حال، مهاجرت محقق به ایران و استقرارش در دربار صفوی یکی از مهمترین وقایع آن قرن میباشد. همراه با وی که در بین سالهای 934 تا 346 هجری قمری به ایران مهاجرت نمود، نام دو تن از همراهانش در خور توجه بیشتری است. اول سید برهانالدّین سید شاهی و دیگری سید حسینبن ضیاءالدّین حسن که نوه دختری محقق کرکی بوده است. پس از تفویض اختیارات تام به محقق کرکی از جانب شاه طهماسب، سید برهانالدین سید شاهی به زعامت روحانی دارالسعاده زنجان و خمسه و ساوه به آن سو فرستاده شد و سید حسین روانه دارالارشاد اردبیل گردید. استقرار سید برهانالدین در زنجان را میتوان نقطه آغازین تاریخ پانصد ساله خاندان موسوی زنجانی دانست. درباره اینکه در میانه عصر صفوی این خانواده درچه جایگاه و مرتبهای بودند، در بسیاری از تذکرهها و تواریخ سخن رفته است.
از زمان ورود سید برهانالدّین به زنجان تا دوران شاه سلطان حسین، مرجعیت کل زنجان با این خانواده بوده و در آن عصر (عصر شاه سلطان حسین) نیز زعامت زنجان و خمسه برعهده سید میرمحسن (سید امیرمحسن) متوفی به سال 1148 قمری بوده است، پس از حمله افغانها به اصفهان، میر ویس خان هوتکی افغان که از نفوذ سید و مخالفتش با نیروهای اشغالگر و لزوم جهاد با آنها اطلاع حاصل کرده بود، با یکهزار سوار به قصد سلطانیه برای دستگیری و قتل سید محسن خارج میشود. در این میان، به میرمحسن خبر میدهند که افغانها به دنبال او به زنجان لشکرکشی کردهاند. وی شبانه به یکی از قراء زنجان نقل مکان کرده در آنجا پناه میگیرد. در سحرگاهان سپاه افغان وارد شهر زنجان شده خانه او را به آتش میکشند و کتابخانه معتبر وی را که مخزن کتابهای نفیس خطی بود تماما میسوزانند. این عمارت تا عصر میرزا ابوالقاسم پدر ابوالمکارم، هنوز به همان وضعیتِ سوخته شده موجود بوده تا در دوران وی مجدد بازسازی میگردد. 6 پس از وفات سید محسن، نوه وی یعنی سید کاظم زنجانی (فرزند میرمحمدحسین) بر مسند نیاکان خویش مینشیند. سید محمدکاظم از شاگردان سید علی طباطبایی، صاحب ریاض، بود که در تعقیب سنت حسنه اسلافش پس از مراجعت از کربلا به ترویج احکام و تدریس مشغول بود تا سرانجام در سال 1232 در سن 33 سالگی دارفانی را وداع گفت و منصب شیخالاسلامی زنجان به فرزندش امینالدین سید محمدابوالقاسم موسویزنجانی، که در میان عامه به میرزا شهرت داشت، واگذار شد. 7 سید ابوالقاسم که در سال 1222 هجری قمری قدم به عرصه وجود گذارده بود، با آنکه در زمان وفات پدر ده سال بیشتر نداشت، اما با همین صغر سن، با جدیت و نهایت سعی به کسب و فراگیری علوم میپردازد و پس از مدتی به ترغیب عبدالله میرزا دارا، پسر فتحعلی شاه که حاکم زنجان و خمسه بود، چندی در محضر درس حاج ملا عبدالوهاب قزوینی در قزوین تلمذ میکند، از وی اجازه اجتهاد میگیرد و به زنجان باز میگردد. آنگاه، در امتداد پیگیری معلومات و شور یادگیری و عطش علمآموزی رهسپار اصفهان میشود، به محضر حاج سید محمدباقر حجتالاسلام و حاج محمدابراهیم کلباسی میرسد و از ایشان کسب علوم مینماید. میرزا مدت هشت سال در اصفهان به تحصیل پرداخت تا آنکه در اواخر سال 1254 هجری قمری، یعنی اواسط سلطنت ناصرالدین شاه قاجار، پس از تحصیل اجازه اجتهاد از استادان خود در اصفهان، به زنجان مراجعت مینماید. 8
در آن هنگام وضع زنجان به سبب بروز غائله فتنه بابیه و خروج ملا محمدعلی نامی که عملاً برضد دولت مرکزی قیام کرده بود، بسیار آشفته بود. پس از ورود میرزا و اطلاع وی از وضعیت موجود، با آنکه اوضاع بسیار پیچیده بود لیکن به مبارزه با آن فرقه و ناآرامیها و آشوبها پرداخته از قتل نفوس و غارت اموال جلوگیری به عمل آورد و در بازگرداندن افراد نادان از راه کج، با موعظه و وسایل ممکن، سعی نمود و در این امر خطیر کوششهای درخور توجه و تلاشهای مجدانه ابراز کرد. در اثر اقدامات وی، پس از ورود قوای دولتی، مخالفان و معاندان متواری و امنیت برقرار گردید.
به جهت روش شدن اذهان ملت و آگاهی مردم و خاموشی فتنه بابیه، میرزا دست به تألیف کتبی در رد بابیت زد که هر کدام به نوبه خود تأثیر زیادی در ریشهکنی این فتنه در زنجان و ایران داشته است. کتابهایی مانند ردّالباب، قلعالباب، قمعالباب، مقالیدالابواب، سدّالباب و تخریبالباب را میتوان از آن جمله دانست. میرزا تا پایان عمر خویش در ترویج احکام شریعت مقدس اسلام کوشید و از سرپرستی فقرا و مستمندان لحظهای فروگذار نکرد. کتابهای بسیاری، چه به قلم و چه به تقریر، در علوم مختلف از او به یادگار مانده که این خود دلیل احاطه وی بر علوم اسلام میباشد؛ کتبی مانند هدایتالمتقین در عقاید اصولیه و فروعیه، حجّةالابرار که رسالهای است مفصل و مبسوط در اثبات حرمت خمر در شرایع سابقه و کتاب ارزشمند نارالله الموقده در مصائب اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام و رسالهای مفصل در حبوه را میتوان از آن جمله نام برد. 9 محمدحسنخان اعتمادالسلطنه در کتاب المآثر و الآثار مینویسد که:
حاج میرزا ابوالقاسم موسوی مجتهد زنجانی از رؤسای بزرگ مذهب جعفری بوده و در فتنه بابیه زنجان زحمات زیادی تحمل کرد و به دین و دولت خدمات نموده، در فقه و اصول و عدد و حدیث و غیرو ذالک کتابهای سودمند ساخته، همانا به دارالسعاده زنجان از چندین قرن قبل تا این زمان احدی ریاست و نفاذ امر و بسط ید او را به هم نرسانیده است. 10
علاوه بر تألیف بیش از پنجاه جلد کتاب که به توسط میرزا ابوالقاسم نوشته شده ترجمههایی نیز از آثار خارجی در میان تألیفات وی به چشم میخورد که خودگواه تسلط او بر یکی از زبانهای خارجه و احاطه او بر علوم جدید و قدیم میباشد. سرانجام، سید ابوالقاسم زنجانی در اواسط روز دوشنبه سوم جمادیالاولی سال 1292 هجری قمری وفات یافت. در هنگام وفات وی هر سه فرزندش، که از تحصیل علم فارغ شده بودند، در زنجان حضور داشتند. میرزا ابوالقاسم در اواخر عمر طرف شور و مشورت ناصرالدین شاه قاجار در مسائل مدنی و اجرای قوانین و احکام اسلامی در زنجان و خمسه بوده است. 11 فرزند بزرگ میرزا، سید عزّالدین محمدبن ابوالقاسم موسوی زنجانی، که بیشتر با نام سید ابوالمکارم و یا حاج میرزا ابوالمکارم شناخته میشود.
در سال 1255 هجری قمری در زنجان دیده به جهان گشود. نسب وی با بیست و یک واسطه به ابراهیمبن حسینبن حضرت موسیبن جعفر علیه آلاف التحیه و الثناء میرسد. میرزا ابوالمکارم پس از تکمیل علوم مقدماتی و فقه و دیگر مواد درسی به قزوین مهاجرت کرده در این شهر به تکمیل معلومات خویش در محضر استادان بنام آن میپردازد. پس از کسب علم در قزوین، به زنجان مراجعت کرد. به سال 1278 هجری قمری (1277 هجری قمری) با برادر کوچکتر خود میرزا ابوطالب به عتبات عالیات مشرف شد و از محضر استادان بنامی چون شیخ مرتضی انصاری اعلیالله مقامه الشریف و فقیه ماهر وارسته سید حسین کوه کمری مشهور به سید حسین ترک کسب فیض نمود. 12
ابوالمکارم در نجف اشرف مدت سه سال در محضر شیخ انصاری حضور یافته از گوهر وجود آن یگانه روزگار بهرهها برد. پس از وفات شیخ، به حلقه شاگردان میرزای شیرازی پیوست و از محضر آن فقیه کسب دانش نمود. سپس به خدمت سید حسین ترک مشرف شد و پس از تکمیل معلومات در محضر سید، از وی اجازه اجتهاد دریافت نمود. بهطور قطع میتوان گفت که او تا زمان وفات شیخ انصاری یعنی حدود سالهای 1282-1281 هجری قمری در نجف حضور داشت و در بین سالهای 1289 تا 1290 هجری قمری همراه با میرزا ابوطالب به زنجان مراجعت کرد و در محضر پدر به ساماندهی اوضاع شرعی پرداخت و در حدود سال 1291 هجری همراه پدر بزرگوارش برای انجام فریضه حج به مکه مکرمه مشرف میشود. پس از مراجعت به زنجان، همانطور که ذکر در تاریخ سوم جمادیالاولی 1292 هجری قمری میرزا ابوالقاسم وفات یافت و منصب قضا و فتوی و مرجعیت تام در زنجان و دیگر بلوکات خمسه به عهده میرزا ابوالمکارم نهاده شد. 13
منبع :ایرانیانhttp://www.iichs.org