فتوّت در لغت به معنای جوانمردی است، جوانمرد کسی است که با بهره گیری از توان معنوی در جریان سلوک درونی، خود را از چنبرة تعلّقات دنیوی و کدورتهای بشری برهاند و متصّف به صفات ملکی گرداند، تا مستعد کمال گردد و از این رهگذر به ولادت دوباره دست یابد و به مقام دل، یعنی منزلت جوانی برسد. با تأمل در شواهد و قراین تاریخی که در این مقال مورد بحث و مداقه قرار می گیرد، به نظر می آید که فتوّت این آیین معنوی از ذوق و اندیشة ایرانی تراویده و از طریق جوانمردان ایرانی در درازنای قرون و اعصار در آسیای صغیر، عراق، مصر و سوریه و دیگر بلاد راه یافته است.
در ایران دورة هخامنشی طبقة خاص و ممتازی وجود داشت که سواران یلان دلیر و نام آور نامیده می شدند و موسوم به «ارتشتاران» بودند. «این سواران ابنای خاندانها بودند و هرکس نمی توانست خود را در شمار آنان قرار دهد. دولت، اسامی آنان را در دیوانی مخصوص با سلسله نسب هر یک ضبط می کرد. ایشان از دولت در هنگام جنگ حقوق می گرفتند و رؤسای آنان نیز مانند افراد حقوق دریافت می کردند. اما در وقت صلح از عایدی املاک خانوادگی، یا ضیاع و عقاری که به مقاطعه گرفته بودند و خالصة دولت و در حکم «تیول» بود، گذران می نمودند[۱]».
سواری به این طبقة خاص، اختصاص داشت و طبقة سوم یعنی «دهقانان» و طبقة چهارم هوتخشان نمی توانستند سوار اسب شوند و در جنگ های دولتی شرکت جویند. اسواران می بایست زردشتی پاک و صادق در وعده باشند. زیرا، در آیین زردشت یکی از بزرگترین معاصی که با قتل نفس برابر بود، مهر دروغ بود، یعنی بر خلاف عهد و پیمان رفتار کردن. چنین کسی زردشتی در شمار نمی آید چه رسد به سوار. ویژگی هایی که برای اسواران ذکر شده، از جمله این که: «باید از هموطن و هم کیش خود دفاع کند، راست بگوید و اگر کسی به او پناه آورد، جانش را در پاسداری از پناه آورنده نثار کند، سخی و کریم باشد، به ناموس کسی دست درازی نکند، دست و چشم و زبان او پاک باشد، به قولش صادقانه عمل کند[۲]»، همانندی خوی و خصلت آنان را با خصایص جوانمردان دوران بعد نشان می دهد. اضافه بر این، یکی از آیینهای ویژة جوانمردان ملبس شدن به جامة فتوّت یعنی سراویل ازار، شلوار بود. این خود گویای این نکته است که پایه و منشأ جوانمردی از ایران است. زیرا «شلوار مختص آن دسته از اقوام آسیایی بود که سوارکاری از آداب و سنن آنان به شمار می رفته است، و شلوار در ایران اقلاً از زمان آغاز فرمانروایی هخامنشیان متداول بوده است. در صورتی که اعراب به سب پوشیدن جامة بلند بدان نیازی نداشتند[۳]».
آداب جوانمردی با سنّت پهلوانان دوران اشکانی و آیین مهرنیز، پیوندی تاریخی و فکری دارد. با مطالعة تطبیقی میان آیین مهری و زورخانه ها و ارتباط زورخانه ها با جوانمردی می توان میان رسوم رایج در معابد مهری ایران و و روم در دورة اشکانی، با آیینهای زورخانه مشابهت و همانندی بسیاری یافت. جالب توجه اینکه بنای زورخانه ها نیز با معابد مهری شباهت بسیار دارند: چنانچه: مراسم مهری در غارهایی انجام می گرفت که می بایست در داخل یا نزدیک آن آبی روان جاری باشد. در شهرها، یا جلگه هایی که غاری نبود، این معابد رادر زیرزمین به شباهت غارها، بنا می کردند. این بناها فاقد پنجره بودند و به وسیله پلکانی طولانی به سطح زمین می رسیدند. در درون معابد در دو سو، دو ردیف سکو می نهادند و در میان دو ردیف سکو، صحن مستطیل و گودی معبد قرار گرفته بود، که آیین و مراسم در آن جا، انجام می شد. تماشاگران بر نیمکت هایی که کنار سکوها، پای دیوار بود به تماشای این مراسم می نشستند. در کنار در ورودی ظرف پایه داری بود که آب متبرک در آن قرار داشت. در طرف مقابل، در پای تصویر مهر، دو آتشدان قرار گرفته بود[۴].
در خور تأمل است که بنای زورخانه ها در ایران شباهتهای بسیاری را با این معابد نشان می دهند. زورخانه ها نیز مانند معابد مهری با پلکانی طولانی از زیرزمین به سطح معابر عمومی می رسند. همه زورخانه های که به آیین نیاکان، نه با معیارهای دنیای امروز ساخته شده اند، در زیرزمین قرار دارند. نکته ی درخور توجه اینکه زورخانه های قدیمی نیز به مانند معابد مهری، در کنار، یا نزدیک آب جاری ساخته می شدند[۵]. در کنار سکو، چون معابد مهری، در پای دیوار نیمکت هایی قرار می دهند که تماشاگران بر آنها می نشیند و مراسم را نگاه می کنند. به هر حال نکته ی اصلی اشتراک: گود، سکو و نیمکت است. در کنار در ورودی زورخانه، آبدانی وجود دارد که امروز مورد استعمال اصلی خود را از دست داده است. به جای آتشدانها که در معابد مهری بود، در زورخانه ها، در جلوی «سردم» اجاقی قرار دارد که از آن برای گرم کرن ضرب فایده بر می گیرند[۶]. همان گونه که بر دیوارهای معابدمهری نقش های مقدس ترسیم می کردند، در زورخانه ها نیز نقش هایی از رستم و دیگر پهلوانان بر دیوارها نصب می نمایند. همانندی دیگر آنها، کوچکی زورخانه هاست که می توانند تنها گروه اندکی را در خود جای دهند.
میان رسوم و آداب زورخانه نیز، با آیین مهر شباهتهایی وجود دارد، از آن جمله است:
۱) کشتــی گرفتن،
۲) آداب دست دادن و پیمان دوستی بستن،
۳) زنگ زدن،
۴) وجود قمه، دشنه یا چاقو میان ورزشکاران زورخانه ای با دشنه ای که مهر به هنگام زادن با خود داشت و سلاح اصلی او بود، همانندی دقیق دارد.
۵) در آداب زورخانه، چون پهلوانی به مقام استادی می رسید و کمال تن و روان می یافت، از طریق پیشوایان طریقت به این افتخار دست می یافت که تاج فقر بر سر نهد[۷].
۶) در آیین مهر، پیروان مهر را با روحیه ای جنگی تربیت می نمودند، در زورخانه ها نیز به صورت نمادین آداب نبرد آموخته می شود.
۷) در سنّت پهلوانی، ایرانی همچون آیین مهری مردانی که به سن بلوغ رسیده اند، می توانند به سلک پهلوانان درآیند.
۸) زنـــان را در زورخــانــه همچون معابد مهری راه نیست.
۹) پهلوان در گود زورخانه مانند مهر به هنگایش زایش که جامه ای بر تن نداشت، برای ابراز نهایت از خود گذشتگی عریان به میدان می آید و تنها لنگی بر کمر می بندد.
۱۰) پهلوانان یکدیگر را برادر، یا هم مسلک، یا یار می خوانند و این در میان مهر پرستان نیز رایج بوده است. ۱۱) در زورخانه در هر کار همواره تقدّم با پیش کسوتان است و این سنّت نیز دقیقاً در آیین مهر نیز دیده می شود[۸].
از سوی دیگر، برخی از پژوهشگران بر این باورند داستان سمک عیار که وجوه مشترک فراوانی با سنن و آداب پهلوانی این دوران دارد، مربوط به دورة پیش از اسلام و محتملاً اشکانیان است، اگر چنین نظری قابل پذیرش باشد، باید معتقد شد که قدمت آیین جوانمردی به ایران پیش از اسلام، خاصّه زمان اشکانیان می رسد و میان این آیین و آیین مهری و زورخانه پیوندی تاریخی و فکری وجود دارد[۹].
ملک الشعرای بهار حدس زده کلمة عیار که در بیشتر منابع مترادف با جوانمرد آمده، واژه ای است پارسی و به معنی یار می باشد. این حدس صائب به نظر می آید، زیرا کلمة «یار» در متنهای پهلوی به صورت «ادییار» ثبت است که آن را «اییار» نیز می توان خواند. در هر حال تبدیل «ذ» و «د» به «ی» در تحوّل زبانهای ایرانی موارد و نظایر بسیار دارد، که از آن جمله می توان به صورتهای «آذین» و «آیین» اشاره کرد. چنان که کلمة «ایار» به معنی بازوبند را، در کتاب «سمک و عیار» به صورت «عیاره» ثبت کرده اند. در این کتاب گاهی کلمة «رفیقی» نیز در ذکر آداب عیاری آمده است که خود مؤید حدس بهار است[۱۲]. بنابراین نظر، می توان اذعان داشت که «عیاران» سازمانی از همبستگان و یاران را تشکیل داده بودند که به آیین خاصّی در رفتار و کردار، پای بندی داشته اند که آن آیین را می توان آیین جوانمردی خواند.
ذکر سلسلة سند فتوّت که از جوانمردی به جوانمرد دیگر انتقال می یاقت، تأکیدی بر این معناست که آیین جوانمردی ملهم از آیینهای ایرانی است. زیرا، در این موضوع رنگ و صبغة خراسانی و ایرانی به خوبی نمایان است. حفظ سلسله و رساندن آن به اصل و مبدأ قدیمی نمایندة تفکّر ایرانی است که پیوسته در احیای مجد و عظمت دیرین خود می کوشد و برای بقای آن به هر وسیله ای دست می یازد. نام ابومسلم خراسانی و سلمان فارسی که در سلسلة فتوّت دیده می شود، این نظر را قوّت می بخشد. در اینجا برای نمونه سلسلة منظمی را که ابن معمار نقل کرده، ذکر می شود: «سلسلة فتوّت به الناصرلدین الله ... بدین گونه منتقل شد: از شیخ عبدالجبار، از ابن دعبم از عبید بن مقیره از عمر رهّاص از ابوبکر بن جحیش از حسن بن ریان از بقاء بن طباخ از نفیس بن عبیداللّه از شریف ابوالقاسم بن ابوحیه از عمر بن البن از ابوالحسن صوفی از مهنا علوی و از ابومسلم خراسانی و از ملک کالیجار فرزند بردویل از روزبه فارسی از بهرام دیلمی از حافظ کندی از علی نوبی از عمر طائی از عون ضائی از اشج بصری از سلمان فارسی از امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب، علیه اسلام، از پیغمبر، صلی اللّه علیه و آله و سلم[۱۳]».
درخور ذکر است که آیین جوانمردی بیشتر در میان طبقة اصناف و پیشه وران و صنعت گران شهری منتشر گردیده و شکوفایی یافته است و اشراف یا روستائیان به ندرت به آن تمایل نشان داده اند. «ارتباط اهل فتوّت با اصناف پیشه وران نه از آن نوع بوده است که اصناف مختلف را از یکدیگر جدا نگهدارد، بلکه بیشتر از نوع ایجاد پیوند اتصالی بوده است بین اصناف مختلف[۱۴]».
جالب توجه است که «آیین پیوستن به گروه فتیان تا حد بسیاری شبیه به آیین پیوستن به اصناف بود، این تشابه در دو تشکیلات، نشانگر تأثیر متقابل میان آنهاست. حتی اصناف عربی اسلامی به احتمال قوی از قرن ششم هجری، روشهای اخلاقی و آیین های فتیان را اخذ نمودند و پیشه وران و صاحبان حرف بسیاری هم به سازمان های فتیان پیوستند [۱۵].» یکی از چیزهایی که پیوستن اهل صناف را به گروه فتوّت تأیید می کند، این است که نقیب در هنگام آیین شدّ فتوّت به ذکر همة مشایخ و استادان و عالمان اهل حرف و صنایع می پردازد و برای آنان طلب رحمت می کند. ارتباط سلمان فارسی با فتیان با توجه به انتساب وی به سازمان های صنفی در مداین حاکی است از پیوند استوار میان طریقة فتوت با آیین جوانمردی ایرانی از یک سو و با طبقات اصناف از سوی دیگر. فتوّت نامة سلطانی اثر حسین واعظ کاشفی برادرزادة جامی، شاعر مشهور، دلیل و سند معتبری است بر این که در ایران فتوّت جنبة تشکیلات صنفی داشته است.
بنابراین لویی ماسینیون به حق حدس می زند که آیین فتوّت از تشکیلات صنفی شهر مداین تیسفون پایتخت ساسانیان آغاز شده است. او ضمن یادآوری سایر نکات، به این مطلب اشاره می کند که پس از علی بن ابی طالب (ع)، سلمان فارسی که زادة ایران بود و از اصحاب نزدیک پیغمبر اسلام به شمار می رفت، مهمترین شخصیت مورد علاقة فتیان بود، و تمام روات آنها به او ختم می شود[۱۶]. لازم به یادآوری است که سلمان پس از وفات پیامبر (ص) در شمار اصحاب علی (ع) درآمد، و در زمان خلافت عمر بن خطاب به حکومت مداین منسوب شد و در سال ۳۵ یا ۳۶ هجری به درود حیات گفت و در همان جا مدفون شد. و مدفن او که به «سلمان پاک» مشهور است هنوز هم یک از زیارتگاههای مورد توجه مسلمانان می باشد.
باید توجه داشت که پیوستن الناصرلدین الله به گروه جوانمردان و در بر کردن سروایل فتوّت در جزء وقایع بسیار بزرگ و قابل ملاحظة تاریخ فتوّت، بلکه بزرگترین حادثة آن است. البته بحث در باب علت هایی که این خلیفة مقتدر را وادار به پیوستن به خیل جوانمردان کرد، در این مختصر نمی گنجد. لیکن اشارت به دو نکته در این مقام خالی از فایده نیست:
نخست آنکه شهاب الدین عمر سهروردی (وفات ۶۳۲) پایه گذار طریقت سهروردی از اقطاب صوفیه و صاحب دو فتوّت نامه، مشاور دینی الناصرلدین الله بود و در وی نفوذ معنوی زیادی هم داشت، به نظر می آید که خلیفه از طریق سهروردی با این آیین معنوی آشنایی یافته و بدان علاقمند گشته است. «دوم این که ناصر با دوراندیشی خاص خویش به نفوذ جوانمردان و آین جوانمردی در جامعة اسلامی پی برده بود و می دانست که اگر خود او به خیل جوانمردان بپیوندد، خواه ناخواه پیرو رئیس این طایفه خواهد شد و جوانمردان که خلیفه را نیز برادر طریقت و یکی از همسلکان خود می دانند به رایگان و بی هیچ مزد و منّتی در راه استحکام پایه های دولت عباسی خواهند کوشید[۱۷]».وی با پیوستن به جوانمردان خواست یک دلی و اتحاد تازه در کشورهای اسلامی پدید آورد، و روحی نو در کالبد خلافت اسلامی بدمد و بغداد را مانند گذشته مرکز جهانی سیاست شرق و تمام شهرهای اسلامی سازد. به هر حال این ملاحظات به اضافه عوامل دیگر، موجب توجه الناصرلدین الله به فتوّت گردید. او به دست شیخ عبدالجبّار سراویل فتوّت پوشید و آب و نمک نوشید. پس از آن خاص و عام بدین آیین گرویدند. پادشاهان نواحی مختلف خواستار ورود در جمع جوانمردان شدند و ناصر رسولانی نزد آنها روانه کرد تا به نیابت او، ایشان را جامة فتوّت بپوشانند.
سلطان روم، عزالدین ابوالمظفر کیکاوس بن کیخسرو بن قلج ارسلان از شاهان سلجوقی روم (متوفی ۶۱۵) نیز دوستدار و خواستار ورود به حلقة فتیان شد. ناصرسراویل فتوت را برای او به آسیای صغیر فرستاد. البتّه این نخستین بار نبود که آیین جوانمردی به آسیای صغیروارد می شد، بلکه فتوّت و جوانمردی به همراه فتیان ایرانی که به آن دیار مهاجرت کرده بودند، به آنجارفته در میان پیشه وران و صنعتگران از نفوذ فوق العاده ای برخوردار گشته بود، اما با پذیرش این آیین معنوی از جانب سلطان روم ، مایة رونق و شکوفایی آن در میان خواص بیش از پیش فراهم آمد.
لازم به یادآوری است که یکی فتیان ایرانی که از مدتها قبل جلای وطن کرده و به آسیای صغیر رفته در رواج و انتشار طریقة فتوّت در آن بلاد تأثیر بسزایی داشته، محمد بن حسن ارموی، پدر حسام الدین حسن ارموی، معروف به اخی ترک است که نسب به یک خاندان معروف از مشایخ کرد ارموی می رساند.وی در آن بلاد به فتوّت و جوانمردی شهرت داشت و از مشایخ و اولیای طریقة اخیان در شمار می آمد و صاحب لنگر و زاویه بود و در تربیت اخیان اهتمامی بسیار می ورزید. نام اخی در مورد او متضمن نوعی بزرگداشت بود. پسر او، حسام الدین حسن که مولانا وی را در مقدمة مثنوی مفتاح خزائن عرش، و امین کنوز فرش و بایزید وقت و جنید زمان می خواند، در عین انتساب به حلقة مریدان مولانا، شیخ جماعتی از اخیان شهر بود. «وی در بین جوانان شهر خاصّه دسته های اخیان، محبوب و مرجع محسوب می شد و در کمک رسانی به مریدان مولانا و در رفع دشواریهایی که برای آنها پیش می آمد، غالباً نقش مؤثر داشت. همین نکته مریدان را به رعایت حرمت و رجوع به خدمت او، راضی یا الزام می کرد[۱۸].» حسام الدین با اینکه خود مرید مولانا و منسوب به طریقة صوفیه محسوب می شد، در بین فتوتداران قونیه تعداد قابل ملاحظه ای از اخیان و تربیت یافتگان پدرش به او به چشم مرشد و مربی خویش می نگریستند و آنچه در حق پدرش به جا می آوردند، همچنان در مورد وی نیز رعایت می کردند. «با آنکه به اشارت وی، همة آنها در جرگة مریدان مولانا در آمده بودند، امّا در آنچه به آداب فتوّت و آیین جوانمردان مربوط می شد، خود را به حسام الدین که نزد آنها به ابن اخی ترک معروف بود، منسوب می کردند. وی را به عنوان «اخی» و صاحب فتوّت و مقتدای خویش می خواندند و همچون مشایخ قدیم اهل فتوّت که نزد آنها، امثال بایزید و شبلی و بوسعید تلقی می شد، تکریم بسیار می نمودند[۱۹]».
در اینجا باید یادآور گردید که سفر شهاب الدین سهروردی پایه گذار مذهب صوفیانة سهروردیه که برگرفته از نام خود اوست به آسیای صغیر نیز در انتشار اخوت و اصول اهل فتوّت تأثیر بسیاری بر جا نهاد. اخیان آسیای صغیر در قرن هفتم، شامل گروه های سازمان یافته بودند و به سبب آنکه آشنایی و پیوستن آنها با آیین جوانمردی از طریق صوفیان و فتیان ایرانی صورت پذیرفته بود، مشربی نزدیک به مشرب تصوف داشتند. ایشان علاوه بر تزکیة نفس و تصفیة دل و احتراز از رذایل و ذمایم که نزد آنها لازمة فتوّت بود، به ریاضتهای بدنی چون کشتی گیری، سواری و تیراندازی و شمشیربازی نیز اهتمام داشتند. در دستگیری از ضعیفان و پایمردی نسبت به غریبان می کوشیدند، افزون بر آن در پاسداری و حمایت از ستمدیدگان و دفع ظلم عمال دولت از ضعفا، نقطة اتکای مردم به شمار می آمدند. غالباً موزه ای در پای و کارد، یا خنجری بر کمر می بستند و کلاه درازی که از نوک آن پارچه ای باریک آویخته شده بود، بر سر می نهادند. شب ها مداخل روزانه را به بیوت و لنگرهایی که محل تجمع اخیان و فتیان بود، می بردند و خرج می کردند.
ابن بطوطه طنجی، سیاح معروف مراکشی که در قرن هشتم به مصر و آسیای صغیر و ایران و هند و نقاط دیگر مسافرت کرده بسیاری از خانقاه ها لنگر و زاوایه را دیده و در سفرنامة خود از غریب نوازی و گشاده دستی آنها تمجید و تحسین کرده و می نویسد:
«دستة اخیه الفتیان، یا برادران جوانمرد در هر شهر و آبادی و قریه از بلاد روم وجود دارند. اخیه جمع اخی است که به معنی برادر من می باشد. این گروه در غریب نوازی و اطعام و برآوردن حوایج مردم و دستگیری از مظلومان در تمام دنیا بی نظیراند. اخی در اصطلاح آن نواحی، کسی را گویند که از طرف همکاران خود و سایر جوانان مجرد به عنوان رئیس و پیش کسوت برگزیده می شود. این طریقه را فتوّت نیز می نامند. پیش کسوت هر یک از گروهها، خانقاهی دارد مجهّز به فرش و چراغ و سایر لوازم. اعضای وابسته به هر کدام از گروه ها آنچه را که از کار خود به دست می آورند، شامگاهان تقدیم پیش کسوت خود می کنند. این وجوه صرف خرید میوه و خوراک می شد که در خانقاه به مصرف می رسید. این جماعت، مسافرینی را که وارد شهر می شوند در خانقاه خود منزل می دهند و مسافر تا هنگامی که بخواهد آن شهر را ترک کند مهمانان آنان تلقی شود[۲۰]».
رواج داستان ابومسلم خراسانی در میان اخیهای آسیای صغیر، دلیل دیگری است برای اثبات این نظر که طریقة فتوّت و اخوّت آیینی است ایرانی و اهل فتوّت این داستان و آیین را از ایران به آن دیار یرده اند. البتّه در زمانی بسیار اندک داستان ابومسلم در آن سامان چندان مؤثر واقع شد، که دیگر داستانهای پهلوانی ترک را تحت الشعاع قرار داد. «تا جایی که پس از ضعیف شدن اخیها در امپراطوری عثمانی و پیوستن آنها به دسته های درویشانی چون بکتاشیان، نفوذ این داستان در میان بکتاشیان نیز آغاز شد. تبری که بر روی دیوار تکیه های بکتاشیان دیده می شود، همان تبر مذکور در زمان ابومسلم و منسوب به اوست [۲۱ ]».
اخیان، با تبلیغ رمانهای حماسی چون ابومسلم نامه در میان اصناف و عامة مردم بی سواد نفوذ می کردند و در نظر این طبقات، که در برابر طبقة نخبه و زبدة برخوردار، مشاغل حقیری داشتند، قهرمان داستان پهلوانی را به صورت قهرمانی مذهبی و مدافع حقوق مردم در برابر مستبدان و ستمکاران جلوه می دادند. از این رو، ابومسلم در محیطهای پیشه وری و صنعتی به عنوان پهلوانی دلیر و جوانمردی حامی ضعیفان تجلی یافته و داستانش چنان مشهور گشته است که تا امروز نیز رواج دارد.
«نسخه های رمان ابومسلم به ترکی بیشتر از فارسی است، برای نمونه در کتابخانة ملی پاریس نه نسخه از آن به ترکی و چهار نسخه به فارسی وجود دارد. در کتابخانه های استانبول از ترجمة ترکی این داستان تا نوزده نسخة خطی دیده می شود. به عقیدة ترکان، ابومسلم فردی از قوم ایشان و رسالت تاریخی او انتقام کربلاست. [۲۲]».
شایان عنایت است که جوانمردان در طی سه قرن نخستین تاریخ بعد از اسلام، وظایف خطیری را در امور اجتماعی و سیاسی و حتی اداری عهده دار بوده اند و در حوادث عهد نیز نقش قابل ملاحظه داشته اند. چنان که در آغاز سدة دوم هجری، ابومسلم خراسانی که در روایات راجع به او هنوز ویژگی های سیمای یک جوانمرد ایرانی را می توان دید، رهبری جنبشی را بر عهده گرفت که در خراسان و ماوراءالنهر علیه درازدستی و بیداد گریهای برخاسته از دمشق پدیدار شده بود. او توانست «خلافت اموی را که نزد موالی مظهر تعدّی و خشونت ناجوانمردانه بود، با نیروی لشکری ساقط کند که مرکب بود از طبقات روستائیان و پیشه وران خراسان، چنان که اشراف عرب آنها را غالباً از روی طعنه «سرّاجان» می خواندند.[۲۳]»، این قیام ابومسلم سبب احیا و تجدید فرهنگ ایرانی و برانگیختن ایرانیان از خواب یک صد ساله شد.
در قرن دوم و سوم هجری قمری، مردم، خاصّه جوانان در پی مسلک و مرامی برآمدند که همة جنبه های ملیّت و میهن پرستی آنان را دربر داشته باشد، از این رو جذب دسته هایی شدند که در تاریخ ایران به نام عیّاران خوانده می شدند. بنای کار این عیّاران بر جوانمردی بود و خطرات و مصائب فراوانی را برای انجام کار مردم بینوا و یا دفع ظلم از مظلومان متحمل می شدند. آنها با گرد آوردن جوانان غیور و فداکار و وفادار، جلوی بسیاری از مظالم را می گرفتند. عیّاران پارچه ای سرخ و یا زرد رنگ بر گردن می بستند و کمند بر دست می گرفتند. و به چستی و چابکی اشتهار داشتند و در هر پیش آمدی مردانه پیکار می نمودند.
عیّاران از تشکیلات و نظام خاصّی برخوردار بودند، چنان که: هر ده تن عیّار دارای سرپرستی به نام عریف بودند، و هر ده تن عریف یک نقیب و هر ده نفر نقیب یک سرهنگ و هر ده سرهنگ یک امیر داشتند. چون عیّاران موظف به پرداخت مخارج جمعیّت خود بودند، گاه به راهداری می پرداختند. بدین معنی، که از کاروانها برای سلامت رساندن آنان به مقصد باج می گرفتند و از این طریق معاش خود را تأمین می کردند. اگر کاروانی، راهداری آنها را نمی پذیرفت با خشونت ایشان مواجه می گشت.[۲۴] از این جهت است که گاهی عیّاران را راهزن نامیده اند.
یعقوب لیث صفّار در آغاز از این عیّاران بود. وی توانست به یاری آنان در اندک زمان، نیروی شگرفی به وجود آورد و بر همة سیستان و هرات و کابل و بلخ دست یابد. طاهریان را براندازد و در تمام این شهرها رسم متابعت و پیروی از خاندان طاهریان را منسوخ نماید.
مواد اصلی مرامنامه و شیوة آن عیاران بدین قرار بود: ۱) نگهداشتن حق نان و نمک، ۲) آسایش خویش و بلای خلق را روا ندانستن، ۳) با دوست، دوست بودن و با دشمن، دشمنی ورزیدن، ۴) میان جوانمردی و ناجوانمردی فرق گذاشتن، ۵) راستگو بودن، ۶) رازداری کردن، ۷) مراعات عفّت، ۸) فداکاری، ۹) بی باکی و دلاوری، زیرا عیاری و پهلوانی به بد دلی نتوان کرد، ۹) برسر پیمان ایستادن، ۱۰) شکیبا بودن، ۱۱) به شب بیدار ماندن و مردمان را پاسبانی کردن. خصوصیات مذکور همانندیهای بسیاری با آداب و رسوم پهلوانی دارد و این مشابهت ها حاکی از آن است که پهلوانی در آثار دورة اسلامی و عیاری در دوران باستان هر دو منشأ واحدی دارند.
در قرن پنجم عیّاران و جوانمردان به دیانت و تقوا پناه بردند و کوشیدند تا ریشه های جوانمردی را در آیین های الهی بجویند و بدان رنگ دینی بدهند و از این رهگذر مسلک خویش را به تکیه گاهی دینی متکی سازند. « خصوصیت آیین ها و اسطوره هاست که برای دوام و بقای خود، در هر دوره ی فکری و اجتماعی تازه می کوشند رنگ محیط تازه را بپذیرند و خود را با تحوّلات زمان هماهنگ کنند. «توجّهی به آثار تاریخی فارس و عرب قرون نخستین اسلامی، این حالت جیوه گونه و لغزان اساطیر را اثبات می کند، در این آثار بسیاری از شخصیّت های آسمانی و زمینی زردشتی رنگ و نام اسلامی گرفته اند، برای نمونه کیومرث برابر حضرت آدم یا فرزندان او شده است.[۲۵]» بدین طریق جوانمردان با استناد به قرآن و حدیث منشأ جوانمردی را از پنج جوانمرد دانسته اند:
۱) ابراهیم خلیل الله،
۲) یوسف صدیق،
۳) یوشع بن نون،
۴) اصحاب کهف،
۵) سردار احرار علی مرتضی (ع).
صاحب فتوّت نامه ها، آغاز فتوّت را از ابراهیم خلیل می دانند و به این آیه استناد می کنند: «قالوا سمعنا فتی یذکرهم یقال له ابراهیم و الفضل ما شهدت به الاعدا.»[۲۶] نقطة اوّل فتوّت حضرت ابراهیم بود، زیرا معنی وحدت از او منتشر شد. نخستین کسی بود که در راه تجرید قدم نهاد و از دنیا و از لذّات آن کناره گرفت، رنج سفر و دوری از خانواده و وطن را به جان خرید. خود را در عشق جانان فدای نیران کرد. بتان درون و برون را شکست و پارة جان را قربانی دوست کرد. آری اساس مروّت او نهاد که در جنب دوست، جان و مال و فرزند را حقیر شمرد تا به جایی که دشمنان به فتوّت او گواهی دادند. دوم فتی، یوسف صدّیق بود که آن همه بلیّات و مصائب از برادران دید و آنگه که بر آنان دست یافت با آن خواری که با او کرده بودند، از گناهشان چشم پوشید و گفت: «لاتثریب علیکم الیوم [۲۷]».
سوم یوشع بن نون جوانمرد بود، زیرا که: «قال الله تعالی فلما جاوزا قال لفتاه آتنا غدا لقینا من سفرنا هذا نصیباً»[۲۸] او جوانمرد بود که برای کسب معرفت شاگردی کلیم الله کرد. هر که پای بر سر نفس نهد و ملازمت استاد را قبول کند، جوانمرد باشد.
چهارم، اصحاب کهف را جوانمرد خوانند که از حق طلبیدند تا مراتب وجود خود را با رحمت و هدایت باری تعالی کامل کنند. «اذاوی الفتیه الی الکهف فقالوا ربنّا آتنا من لدنک رحمهً و هبی لنا من امرنا رشد [۲۹]»
فتوّت از ابراهیم صلب به صلب می رفت تا به حضرت رسول، حبیب الله رسید که ایزد تعالی در بیان کمال فتوّت او فرمود: «انّک لعلی خُلُقٌ عظیم [۳۰]».
از پیغامبر (ص) به ضرغام بیشة توحید، آن علمدار و علم دار رسول، علی مرتضی (ع) رسید که مدار فتوّت را قطب اوست. خاتم انبیا (ص) در حق او فرمود: یا علی اَنت فتی هذه الاُمّه: تو، جوانمرد این امّتی.[۳۱ ]
فتیان اصل و مأخذ فتوّت را بر این حدیث می نهند و شُرب جام جوانمردی و پوشیدن ازار و بستن میان را که میان جوانمردان متعارف است و قاعدة فتوّت و اساس اخوّت بر آن استوار می باشد، به پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) منتسب می سازند. البته در هر یک از این آیینها، سرّی لطیف و اشارتی ظریف به معنی شریفی است.
شرب قدح، اشارت است به علم و حکمت که شخص می تواند بر حسب پاکی جبلی و استعداد ذاتی خود که در فطرت الاهیش نهفته است آن را به دست آورد. این توانایی نهفته در انسان وقتی از قوّه به فعل درآید مبدّل به سرچشمة حیات حقیقی می شود. چه، حیات واقعی قلوب به علم و معرفت است. اما نمک، اشارتی است به صفت عدالت که کمال فضایل اخلاقی با آن به صلاح آید و سبب تعادل درونی و اصل مقامات شریعت و طریقت و حقیقت است. میان بستن اشارت است به فضیلت شجاعت، و صورت قیام نمودن به خدمت.
اما سراویل ازار یا شلوار پوشاندن، اشارتی است به فضیلت عفاف و نجابتی که در نخستین گام و در بدو ورود جوانمردان به حلقة فتوّت باید آنها را در گسستن از بخشهای زیرین وجود آدمی یاری دهد. «بدین سبب جامة فتوّت، شلوار است و خرقة تصوّف، کلاه. اول قدم در فتوّت تعفّف است که تعلق به اسافل دارد و ابتدای کار تصوّف، ترقّیی که تعلق به اعالی دارد [۳۲]».
ملخص کلام، آیین جوانمردی، یکی از جنبه های در خور توجّه تاریخ اجتماعی ایران است که ریشه در ایران پیش از اسلام دارد، و پیوسته در میان عامة مردم از مؤثرترین وسیله ها برای بقای روح ملّی ایران و قیام در برابر مستبدان و تسلّط بیگانگان بوده است. در سده های نخستین اسلام، جوانمردان برای حفظ و بقای این رسم خوشایند ریشه های دیرین آیین جوانمردی را در ادیان الهی جستند و بدان رنگ و صبغة دینی دادند. بدین طریق آیین جوانمردی پس از پیوند با سنّت ابراهیمی در دوره های بعد به تدریج به صورت مذهبی از مذاهب تصوّف درآمد. صوفیان به تنزیه و تصفیة آن پرداختند.
در پرتو این نوع فتوّت که نشانة تفکّر جوانمردی معنوی اسلام است، پهلوانان میدان های رزم مبدل به قهرمانان معنوی شدند و به معنای باطن فتی جوان دست یافتند.
دکتر فاطمه مدرسی، استاد دانشگاه ارومیه
پینوشتها:
1) ملک الشعرای بهار، جوانمردی، روزنامة مهرایران، دورة یکم، ش ۲۲، ۱۳۲۰، ۲۵.
2) همان.
3) تیشنر، فرانتس، فتوّت در کشورهای اسلامی، مجلة دانشکدة ادبیات، دورة چهارم، ش ۲، آبان ماه ۱۳۳۱، ۲۲.
4) بهار، دکتر مهرداد، جستاری چند در فرهنگ ایرانی، مقالة ورزش باستانی ایران و ریشههای تاریخی آن، فکر روز، ۱۳۷۳، ۱۵۶.
5) برای اطلاع بیشتر رجوع شود به جستاری چند در فرهنگ ایرانی، ۱۵۶.
6) همان ۱۵۷.
7) پرتوبیضائی کاشانی، حسن، تاریخ ورزش باستانی ایران، زورخانه، ۱۳۳۷، ۸۳ .
8) جستاری چند در فرهنگ ایرانی، ۱۵۹.
9) همان، ۱۵۷.
10) تاریخ ایران از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانی، ج۳، ق، گرداورنده جی. ا. بویل، ترجمة حسن انوشه، امیرکبیر، ۱۳۶۸، ۴۵.
11) مدرسی، فاطمه، کشف الاسرار و عدة الابرار فتوّت نامه عارفان، مجلة علمی - پژوهشی دانشکدة ادبیات و علوم انسانی اصفهان، شماره دهم و یازدهم، تابستان و پائیز ۱۳۷۶، ۱۲۸.
12) ناتل خانلری، دکتر پرویز، آیین عیاری، مجلة سخن، دورة نوزدهم، ش ۱ تا ۶، ۱۳۴۸، ۸۴ .
13) مصطفی شیبی، کامل، فتوّت و تشیّع، از کتاب همبستگی میان تصوّف و تشیّع، علیاکبر شهابی، دانشگاه تهران، ۱۳۵۳، ۲۵.
14) زرین کوب، دکتر عبدالحسین، جستجو در تصوّف ایران، امیرکبیر، ۱۳۵۷، ۲۵۰.
15) سعید الشیخلی، صباح ابراهیم، اصناف در عصر عباسی، ترجمة هادی عالم زاده، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۲.
16) تیشنر، فرانتس، ۲۲.
17) واعظی کاشفی سبزواری، مولانا حسین، فتوّت نامة سلطانی، به اهتمام محمّد جعفر محجوب، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۰، چهل هفت مقدمه.
18) زریّن کوب، دکتر عبدالحسین، پله پله تا ملاقات خدا، انتشارات علمی، ۱۳۷۳، ۱۹۹.
19) همان، ۲۰۱.
20) حاکمی، دکتر اسماعیل، سماع در تصوّف، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۵۹، ۸۴.
21) یوسفی، دکتر غلامحسین، مقاله فتوّت و قیامهای ضد خلافت از کتاب آیین جوانمردی، گردآوری احسان نراقی، ۱۳۶۳، نشر نو، ۱۰۳.
22) همان، ۱۶۲.
23) جستجو در تصوف ایران، ۲۵۱.
24) باستانی پاریزی، دکتر محمد ابراهیم، یعقوب لیث، ابن سینا، ۱۳۴۴، ۳۵.
25) جستاری چند در فرهنگ ایران، ۱۶۱.
26) قرآن کریم، ۲۱/۶۱.
27) قرآن کریم ۱۲/۹۴.
28) قرآن کریم ۱۸/۶۲.
29) قرآن کریم ۱۸/۱۰.
30) قرآن کریم ۱۶۸/۴۱.
31) مدرسی، فاطمه، لافتی الا علی در ادب فارسی، مجموعه مقالات کنگرهی ولایت و اهل بیت در گسترة ادب فارسی، دانشگاه تبریز، ۱۳۷۳، ۴۱۱.
32) کاشانی، کمالالدین عبدالرزاق، تحفه الاخوان فی خصائص الفتیان، با تصحیح سیّد محمد دامادی، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۹، ۲۳۲.
/ج