دربارة زندگانی و آثار خاندان دهدار تاکنون پژوهش جامعی نگاشته نشده و مطالب موجود گسسته، مغشوش و غالباً غلط است. بررسی زندگانی و آثار این خاندان به حیات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی عهد صفوی پرتوی نو می افکند. نگارنده در این پژوهش، با بهره گیری از دیدگاه تاریخی و تکیه بر کتابشناسی و نسخه شناسیِ آثار خطی و فهارس آنها، منابع دست اول و پژوهشهای جدید، به یافته های نوینی دست یافته است.
در آغاز عهد صفوی برخی از دانشمندان، ادیبان و شاعران، به دلایل گوناگون سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، از ایران مهاجرت کردند و در سرزمینهای مجاور، عمدتاً دولتهای دکن هند و به ندرت عثمانی، سکنی گزیدند. مهاجرت دانشمندان، دست کم، در حیات فرهنگی آن دوره تأثیر گذاشت. معین الدین محمد دهدار از این دسته دانشمندان مهاجر به شمار می رود. در این مقاله، در میان دهدارها، سرگذشت و آثار عمادالدین محمود دهدارخفری شیرازی و فرزندش معین الدین محمد در ایران و هند بررسی شده است. نگارنده در این بخش کوشیده است، علاوه بر ذکر کتابها و رسایل آنان، آثاری را که به اشتباه بدانها منسوب شده، جدا سازد.
به طور کلی، در بررسی زندگانی و آثار خاندان دهدار، می توان به شناختی ژرفتر از دلایل مهاجرت دانشمندان و اوضاع سیاسی، فرهنگی و محیط تصوف ستیز عهد صفوی دست یافت.
زمینة تاریخی
دولت صفوی (۹۰۷ ۱۱۳۵/۱۵۰۱ ۱۷۲۳) با حمایت شیعیان ایران و آناتولی و با تکیه بر تفکراتی که پیشتر در جنبش باباییان تجلّی یافته بود, به قدرت رسید.۱ آنان توانستند پس از چند سده حکومت بیگانگان، نخستین دولت سراسری را در ایران، با گسترش ایدئولوژی شیعی، تأسیس کنند. اما، از سوی دیگر، صفویان اهداف و آرزوهای عثمانیان را به مبارزه طلبیدند. از دیدگاه عثمانی، صفویان وحدت سرزمینهای اسلامی را به خطر انداخته و با این کار به آنان اعلان جنگ داده بودند. دشمنی ایدئولوژیک صفویان و عثمانی برای اروپا فرصتی مغتنم بود تا بتواند از زیر بار تهاجم سنگین عثمانی بگریزد.
گرچه صفویان دانشمندان دینی را به نگارش کتابها و رسایل به زبان فارسی تشویق کردند، اما به نظر بسیاری از نویسندگان، به طور کلی، برآمدن آنان تضعیف علوم و ادبیات فارسی را در پی داشت؛ زیرا آنان چندان توجهی به شاعران و نویسندگان دنیایی نداشتند و توجه عمدة خود را به مسائل مذهبی معطوف کردند.۲ آنان حتی بر صوفیان، که در سده های پیشین از برجسته ترین گروههای مروّج ادبیات فارسی به شمار می رفتند و آثار گرانیهایی را از خود به یادگار گذاشته بودند، تاختند. اوضاع به گونه ای شد که حتی نگهداری کتاب مثنوی مولوی در خانه خطری دائمی برای صاحب خانه به شمار می رفت.۳ شاه تهماسب پیروان سلسلة مولویه را از ایران بیرون راند و تعقیب صوفیان در عهد شاه سلطان حسین (۱۱۰۶ ۱۱۳۵/۱۶۹۴ ۱۷۲۳) سخت تر شد. فقط در دورة شاه عباس اول(۹۹۶ ۱۰۳۸/۱۵۸۶ ۱۶۲۹)از سیاست قلع و قمع صوفیه کاسته شد و افرادی مانند شیخ بهایی (م۱۰۳۱/۱۶۲۲) که گرایشات صوفیانه هم داشت، و گروهی از دانشمندان و شاعران، با حمایت دربار و رونق اقتصادی کشور، توانستند به فعالیت بپردازند؛ ۴ اما پس از مرگ شاه عباس اول این سیاست حمایتی پایان یافت و شاگردان شیخ بهایی ایران را ترک کردند. آنان از دربار صفوی به دربارهای ثروتمند همجوار، نظیر هند، روی آوردند.۵
دلایل مهاجرت دانشمندان
مهـاجرت دانشمنـدان در دورة صفـویان در دو دورة مخـتلف روی داد: دورة نخست در حکومـت شاه اسماعیل اول (۹۰۷ ۹۳۰/۱۵۰۱ ۱۵۲۴) و شـاه تهمـاسب (۹۳۰ ۹۸۴/۱۵۲۴ ۱۵۷۶)، و دورة دوم پس از مرگ شـاه عبـاس اول (۱۰۳۸/۱۶۲۹) و به قدرت رسیدن شاه صفی (جمادی الآخر ۱۰۳۸ صفر ۱۰۵۲/ فوریه ۱۶۲۹ مه ۱۶۴۲). البته دلایل مهاجرت دانشمندان در این دو دوره متفاوت است. آنان در دورة نخست به دلایل مذهبی و سیاسی ایران را ترک کردند. به عنوان نمونه، شاه اسماعیل در تأسیس دولت صفوی خشونت و سنگدلی فراوان، به ویژه علیه دانشمندان دینی، از خود نشان داد.۶ در شیراز، به سال ۹۰۹/۴ ۱۵۰۳، پس از تعاقب سلطان مراد آق قویونلو، فرمان قتل برخی از دانشمندان دینی را صادر نمود، از آن میان تنها شمس الدین محمد خفری از مرگ رست. برخی از دانشمندان به سرزمینهای مجاور گریختند. ادریس بدلیسی۷، نگارندة شرفنامه و مصلح الدین شافعی لاری، شاگرد ملاجلال الدین دوانی به عثمانی مهاجرت کردند. عبدالعلی بیرجندی و فضل الله بن روزبهان خنجی اصفهانی مشهور به ملای اصفهانی، دشمن سرسخت صفویان و نگارندة مهمان نامة بخارا، سلوک الملوک و عالم آرای امینی و امیرعبدالوهاب، شیخ الاسلام تبریز در ماوراء النهر مأمن یافتند۸. همچنین, در عهد شاه تهماسب اول (۹۳۰ ۹۸۶/ ۱۵۲۴ ۱۵۷۸) نقطویان۹ تحت پیگرد قرار گرفتند.
مهاجرت در دورة دوم، بلافاصله پس از مرگ شاه عباس اول رخ داد. عدم کفایت سیاسی و قساوت و سنگدلی بیرحمانة شاه صفی، باده گساری شاه عباس دوم (۱۰۵۲ ۱۰۷۷/۱۶۴۲ ۱۶۶۷) و شاه سلیمان (۱۰۷۷ ۱۱۰۵/۱۶۶۷ ۱۶۹۴) و تصمیمات نابخردانة ایشان فضای سیاسی ـ دینی جامعه را تنگ و تاریک ساخت. علاوه بر فشارهای سیاسی، که از عهد مغول بدین سو ادامه داشت، عامل دیگر مهاجرتها، عوامل فرهنگی و اقتصادی بود. چه برخی از خاندانهای دانشمند به طمع مال و منال طریق سفر می پیمودند. در این هنگام آوازة سخاوت دربار دهلی و دولتهای دکن تأثیری کاملاً متفاوت داشت. در آنجا نوید سودهای سرشارتری می رفت و گاه مهاجران از آزادی بیشتری برخوردار بودند، اما آنان در آنجا چندان خوشدل نبودند؛ زیرا خواه ناخواه خود را ملزم به تطبیق با محیطی بیگانه می دیدند و در نتیجه، به مرور با فرهنگ ایرانی فاصله گرفتند.۱۰
از نظر انتخاب کوچگاه دو گزینه پیش پای مهاجران قرار داشت؛ یکی امپراتوری عثمانی در غرب و دیگر دولتهای شبه قارة هند در شرق ایران۱۱. علاوه بر کشاکش مذهبی بین صفویان و عثمانیان، بسیاری از ایرانیان با خوشبینی امیدوار بودند پس از مدتی، با تغییر و مساعد شدن اوضاع، به وطن مألوف باز گردند؛ بنابراین، دولت عثمانی برای مهاجران، به ویژه در دورة دوم، جاذبه ای نداشت و بیشتر آنان دولتهای شبه قارة هند را برگزیدند، که از لحاظ عقیدتی با صفویـان سـر عنـاد نداشتند؛ سهـل اسـت عقاید شیـعی در برخی از آن دولتـها، همچـون دولت قطبشـاهی غلبه داشت. همچنین، ایرانیان به خوبی اطلاع داشتند که در دولتهای هند آزادی عقاید, تسامح مذهبی, امنیـت و نوعی ملوک الطوایفی برقرار است. آن دربارها، در رقابت با یکدیگر، از دانشمندان مهاجر به گرمی استقبال می کردند. در اوایل عهد صفوی، در عهد شاه تهماسب یکم، نقطویان به دلیل عقاید سیاسی و مذهبی به هند گریخته و در آنجا پناه یافتند. گاه مهاجران شرایط و زمینه های مهاجرت افراد خانواده یا دوستان و آشنایان خود را نیز فراهم می کردند. این گروه بیشتر متعلق به لایه های متوسط و بالای جامعه ایران بودند۱۲. این سیل مهاجرت تدریجی در تمام عهد صفوی جریان داشت. به نظر می رسد آخرین نسل دانشمندان مهاجر عهد صفوی شاگردان شیخ بهایی، همچون محمد بن علی بن خاتون عاملی، نگارندة ترجمة قطبشاهی، جامع التمثیل و...، روزبهان بن عماد خنجی اصفهانی، نگارندة خرقة علما بودند، که ترجمة آثار و افکار استادشان را با خود نزد خاندان قطبشاهی(۹۱۸ ۱۰۹۸/۱۵۱۲ ۱۶۸۷) در گلنکندة دکن به ارمغان بردند۱۳. در این سیل مهاجرت، خاندان دهدار از نخستین مهاجران به شمار می روند.
خاندان دهدار
دربارة خاندان دهدار تاکنون پژوهش مستقلی نگاشته نشده است و آنچه دربارة آنان موجود است، اطلاعاتی پراکنده و بسیار مغشوش در تذکره ها و فهرستهای نسخه های خطی است۱۴. البته این اطلاعاتِ مختصر هم بی اشکال نیستند، به گونه ای که برخی مقاطع تاریخیِ زندگانیِ آنان همچنان نامکشوف مانده است. در تذکره ها و فهرستها و تقریباً تمام آثار خطی که نگارنده دیده است، نام، لقب و کنیة این خاندان به صورت نادرست ثبت شده است۱۵. به عنوان مثال، لقب معین الدین گاه برای محمود، و کنیة ابومحمد گاه برای محمد ذکر شده، که هر دو اشتباه فاحش است. این اشتباه طبعاً به انتساب کتب آنها به همدیگر و جز آنها منجر شده است، که پس از این خواهد آمد. به نظر نگارنده، علت عمدة این اشتباهات، تشابه نامهای محمد و محمود، کنیة ابومحمد، و انتساب فامیلی آن نویسندگان(دهدار) است.
از این خاندان چهار تن شناخته شده اند:
احمد عیانی جهرمی
شمس الدین محمد خفری
عمادالدین محمود عیانی
معین الدین محمد
به نظر نگارنده و بنا بر دلایل تاریخی، سلسله نسب آنان بدین ترتیب است: معین الدین محمد فرزند ابومحمد عماد الدین محمود بن شمس الدین محمد بن احمد دهدار. دهدارها خاندانی از مردم هویزة خوزستان بودند، که به خفر۱۶ و از آنجا به شیراز رفتند۱۷؛ به همین دلیل، انتساب «خفری شیرازی» در پایان نام آنها دیده می شود. تخلص شعری معین الدین محمد «فانی» و ابومحمد محمود «عیانی» بوده است.
در منابع دربارة احمـد، جـد اعلای این خانـدان، مطلبی نیامده است؛ امـا از فرزندش شمس الدین محمد خفری (یا فاضل خفری) همین قدر آشکار است که از حکیمان بزرگ عهد شاه اسماعیل صفوی و از شاگردان صدرالحکما امیر صدرالدین محمد دشتکی شیرازی، و به قولی سعد الدین تفتازانی، و نگارندة کتابهای مختلف در فلسفه ، تفسیر، علوم غریبه و غیره ـ از قبیل اثبات الواجب، اثبات الهیولی، تفسیر آیة الکرسی، تکملـه در شرح تذکرة نصیریة خواجه نصیرالدین طوسی، رسالة الرمـل ¬ـ بوده و در سال ۹۵۷/۱۵۵۰، در عهد شاه تهماسب صفوی درگذشته است۱۸.
ابومحمد عمادالدین محمود دهدار ( سده ۱۰/۱۷)
از زندگانی ابومحمد عمادالدین محمود چندان چیزی دانسته نیست. او در جَفر و حروف و علوم غریبه، همچون رمل و کیمیا و طلسمات۱۹، دستی توانا داشته و تألیفاتی چند در این علوم از خود به یادگار گذاشت. او در سدة دهم / هفدهم می زیست و گویا بیشتر عمرش را در عهد شاه تهماسب صفـوی گذراند. البته نباید او را با عمادالدین محمود فرزند سراج الدین مسعود طبیب شیرازی، نگارندة کتابهای طبی، یکی دانست؛ به ویژه آنکه این دو با هم معاصر بوده اند. مقبـرة عمادالدین محمود دهدار در حافظیـة شیراز است. او با شیـخ ابوالقاسم امری شیرازی دوستی داشت و مدتی نزد او تلمّذ نمود و احتمالاً علوم غریبه را از او فراگرفت و در تصوف نیز « قریب به آن شده بود که بالکلیه از موهومات بگذرد۲۰». این ابوالقاسم به نقطویه منسوب بود و لذا حکم مرگ او را صادر کردند؛ اما شاه تهماسب فرمان داد تا او را با یک درجه تخفیف! در ۹۳۲/۱۵۲۵ کور کردنـد. او بدان حال می زیست تا آنکه در شـورش عوام شیـراز، به سـال ۹۹۹/۱۵۹۱، کشته شد. امری شیرازی اقسام شعر را نیکو می سرود و تألیفاتی از او بازمانده است؛ از آن جمله رسالة ذکر و فکر و جواب مرآة الصفا قابل ذکر است۲۱. احتمالاً محمود نیز، به حکم این دوستی با ابوالقاسم شیرازی و ماهیت و مضامین نوشته های خودش، از آزار مصون نبوده است. نفیسی او را پیرو طریقه حروفی دانسته است۲۲. اما ایجاد و گسترش فعالیت حروفیان مربوط به دورة تیموری (۷۷۱ ۹۰۶/۱۳۶۹ ۱۵۰۰) است و در عهد شاه تهماسب صفوی نقطویان، که شاخه ای از حروفیان بودند، فعالیت شدیدتری داشتند.
تخلّص او در شعر «عیانی» بود و انتساب آن به پسرش معین الدین محمد خطاست. شاید او این تخلص را از جـد خود احمد جهرمی گرفته باشد. او در منظومه ای در جفر و استخراج، که در مجموعة جامع الفوائدِ خود آورده، بدین تخلّص تصریح کرده است:
از عیـانی اگر سخنی شنـوی۲۳ ...
یا در آخر همین منظومه:
من عیـانیْ تخـلـّصْ از آنـم که در این شیوه عین اعیانم
و در پایان جواهر الاسرار می گوید:
من عیـانی که تخـلّص دارم به تــولّای عـلی در کــارم
هست در نَعْتِ نبـی تحریرم هسـت در مدح ولی تقریرم
یا در دیباچة منظوم کتاب مذکور:
ای عیانی اگرت هست عیان ساز این جوهر اسرار عیـان
او همة آثار خود را به زبان فارسی نگاشت و آنچه از کتابها و رساله های او باز مانده, به قرار ذیل است:
استخراج نام معین الدین محمد ـ بنا به اعتقاد او، نام هر شخص با یکی از اسماء اعظم توافق دارد، که به چند طریق آن را می توان استخراج کرد. او در این رساله برای آموزش مبتدیان، نام فرزندش ابوالقاسم معین الدین محمد را به طریق رَشْف استخراج نمود۲۴.
اسرار الحروف ـ منظومه ای است در پانصد بیت دربارة اسرار نقطه، اسرار حروف و تطبیق شمارش آنها با اسما ء و برخی اوصاف حضرات معصومین (ع).۲۵
جامع الفوائد ـ در عـلم حـروف، که آن را قطعاً پس از مفاتیح المغالیق نگاشت؛ چون در کتاب مذکور بارها به جامع الفواید ارجاع داده است. او کتاب را برای فرزندش محمد ساخته و در آن به کنیه و نام خود تصریح کرده است. منظومة سجنجل۲۶، که برخی آن را رساله ای مستقل شمرده اند، جزیی از همین کتاب است۲۷.
جواهر الاسرار ( در برخی نسخه ها جوهر الاسرار)ـ به نظم و نثر، در جفر به نقل از ائمة اطهار (ع)، «در بعضی قواعد اعداد که سیدحسین اخلاطی در کتاب ذخائر الاسماء ذکر فرموده». در واقع، خلاصه ای است از همان کتاب، در یک فاتحه و پنج فصل و یک خاتمه، با سربندهای جوهر. هر قاعدة جفری را نخست زیر عنوان«تحریر» به نثر و با سربند « تقریر» به نظم کشیده است۲۸.
خلاصة الأذکار ـ در آن تعدادی ادعیه را با نامهای «حروف کواکب، اسماء کواکب» بیان کرده است؛ به عنوان مثال، در «حروف الکواکب» (د، ن، خ، غ)، دعای « یا دیان، یا ناعم، یا خالق، یا غنی» را آورده است۲۹.دیوان اشعار۳۰ زبدة الالواح ـ در جفر و تکسیر و رمل و اختربینی و حروف مقطعة قرآن کریم و فواید برخی از آیات، در یک مقدمه و پنج فصل و یک فاتحه. در مقدمه گوید که در این علوم سالها زحمت کشیده است. بنا به اعتقاد او، حروف و مقطعات قرآنی نقش بزرگی در علم جفر دارد و چنانکـه کسی به آنها آشنایی داشته باشد، بر فوائد بسیاری واقف می شود.۳۱
صحیفةالنـورـ در این منظـومه، که به وزنها و قافیـه های گوناگون و با تخلص عیانی سـروده، اسماء و القاب ائمه و معصومیـن(ع) را به روش اعداد از آیات قرآنی استـخراج کرده و در آغاز، سورة فاتـحه را با اعداد ابجـدی تطبیـق کرده است.۳۲
العلم النقطه کَثَرهُ الجاهلون ـ دربارة اسرار نقطه و حروف، با عنوانهای «سرّ»، که در آن از محمود پسیخانی هم یاد کرده است.۳۳
کنزالرموز ـ در خواص حروف و تطبیق آن با احکام نجومی؛ او، به گواه شعری که در پایان کتاب آورده، آن را در چهارده روز نگاشته است:
نام کتاب را هم در این بیت تصریح کرده است:
نبــرده راه مطـلــقاً به رمـــوز چشم بنـدش بُوَد رموز کنوز ۳۴
مفاتیح المغالیق ـ در بیان قواعد علم تکسیر۳۵ و جفر جامع و خابیة شمسی و خافیة۳۶ قمری و اسرار اعداد، وفق و کیفیت نقطه و حروف و شرح بینات حروف و خواص هر یک از اینها؛ با بهره گیری از برخی آیات قرآن و گفته های بزرگان این فنون و جداولی برای مطالب و آموزش تطبیقی آنها، که آن را در یک مقدمه و دوازده فصل و یک خاتمه در جمادی الاول ۹۷۶/ اکتبر و نوامبر ۱۵۶۸ نگاشت:
ـ مقدمه در رموز نقطه و حرف و سرّ تطبیقات آن
فصل اول ) در قواعد کتابت جفر جامع
فصل دوم ) در کتابت خابیة شمسی و ضوابط ادوار خمسة آن
فصل سوم ) در شرح خافیة قمری و قواعد بسیط و تکسیر حروف
فصل چهارم) در استخراج اسماء از لوح
فصل پنجم ) در شرح لوح خاتم سلیمانی
فصل ششم ) در قواعد دعوات اسمای الهی
فصل هفتم ) در قواعد دعوت فاتحة الکتاب
فصل هشتم ) در طریق نگاشتن الواح تکسیری و عددی
فصل نهم ) در قسمت حروف بر منازل قمر
فصل دهم ) در کیفیت و کمیت اعداد و اقلام طلسمات
فصل یازدهم ) در دعوت وزرای اربعة سلیمانی
فصل دوازدهم ) در اختیارات اعمال و حکمیات و عزائمات
ـ خاتمه ـ در فواید متفرقه۳۷
مفتاح الاستخراج ـ در جفر۳۸
جز اینها، آثار الاطوار، غایة الامکان و مقصدالاقصی را نیز به او نسبت می دهند، که شاید نامگزاری دیگری بر آثار او باشد.۳۹
ابوالقاسم معین الدین محمد دهدار (۹۴۷ـ۱۰۱۳/۱۵۴۰ـ۱۶۰۵)۴۰
خواجه معین الدین محمد فرزند ابومحمد محمود دهدار، متخلّص به فانی، از مشاهیر دانشمندان صوفی مشرب زمان خود بود. او در معقول و منقول دست داشت و از شاگردان شاه فتح الله شیرازی به شمار می رفت. او همانند روزبهان بن عماد خنجی اصفهانی، عقاید خود را مکتوم نگاه داشت؛ به بیان دیگر، عمادالدین محمود تمایلات حروفی و نقطوی و مخالف صفویه داشت، حال آنکه معین الدین محمد تقریباً در آن باره سکوت و حتی مخالفت نمود. نمونه ای از مخالفت او را می توان در نفایس الارقام مشاهده نمود.۴۱ اما این ظاهر امر است. زیرا گرایش او به نقطویه میراثی خانوادگی بود و فقط به دلیل شرایط خاص مذهبی و سیاسی زمانه عقاید خود را تعدیل کرد. او میان سالهای ۹۶۵ تا ۹۸۷/۱۵۵۸ تا ۱۵۷۹ به هندوستان رفت و در بیجاپور دکن، در دربار علی اول فرزند ابراهیم بن اسماعیل (۹۶۵ـ۹۸۷/۱۵۵۸ـ۱۵۷۹)، چهارمین حاکم عادلشاهی آنجا،۴۲ کارش بالا گرفت و از آن پادشاه خواست تا استادش شاه فتح الله را به دربار خود بخواند و عادلشاه زر بسیار فرستاد و او را دعوت کرد. رباعیاتی از این فتح الله صوفی، که در حکمت و معرفت مقام ارجمندی داشت، بازمانده است.۴۳ معین الدین محمد نیز به تقلید از او رباعیاتی سرود، که از آن جمله است:
ایــام بقــا چــو بــاد نـوروز گذشــت روز و شب]ما[ به محنت و سوز گذشت
تا چشـم نهادیـم به هـم، صبـح دمیـد تـا چشـم گشـودیـم ز هـم، روز گذشت ۴۴
پس از فوت علی عادلشاه (۹۸۷/۱۵۷۹)، شاه فتح الله به دربار جلال الدین محمداکبر (۹۶۳ـ۱۰۱۴/ ۱۵۵۶ـ۱۶۰۵)، از پادشاهان مغول هند، رفت و مُجالس او گشت و همان جا درگذشت. احتمالاً در این زمان بود که شاه فتح الله، شاگردش ملک احمد بن ملک مقصود دخلی اصفهانی (م۱۰۲۵/۱۶۱۶)، خواهرزادة ابوالقاسم امری شیرازیِ مقتول و معاصـر شریف سرمـدی، را به دربـار جلال الدین محمداکبر دعوت نمود و برایش در دربار منصـب یافت.۴۵ از دوستان شاه فتح الله در دربار اکبرشاه، یکی فیضی دکنی بود.۴۶ محمد دهدار هم در آن سال (۹۸۷/۱۵۷۹) به احمد نگرِ دکن رفت و در دربار ابوسعید مرتضی بن حسین بن برهان اول (۹۷۲ـ۹۹۶/ ۱۵۶۵ـ۱۵۸۸) چهارمین حاکم نظامشاهی آنجا، اعتبار بسیار یافت. او به هنگام ورود به دربار نظامشاه چهل ساله بود؛ چون وفات او را در شصت ونه سالگی، به سال ۱۰۱۶/۱۶۰۷ نوشته اند. در آنجا به مدت هیجده سال به حلقة مریدان و شاگردان شیخ حسن نجفی پیوست، کتابهای خوانده را بار دیگر تکرار کرد و در تصوف به درجة کمال رسید.
در سلطنت بهادر بن ابراهیم بن برهان دوم (۱۰۰۴ـ۱۰۰۸/ ۱۵۹۵ ۱۵۹۹)، آخرین حاکم دولت نظامشاهی احمدنگر، به حکومت صوبه از نواحی برار دست یافت؛ از اینجا معلوم می شود که صوفی اهل دنیایی بوده است. پس از خلع و حبس بهادر و جایگزینی سلاطین مغول هند در برار، معین الدین محمد تنها و منزوی به سورت رفت و چنانکه گفته شد، در ۱۰۱۶/۱۶۰۷ در همان جا درگذشت.۴۷ اما علت انزوای او سیاسی بود. جلال الدین اکبر، سلطان هندوستان، در سال ۱۰۰۴/۱۵۹۵ توسط فرزندش مراد، احمدنگر را محاصره کرد؛ اما با انعقاد قراردادی مبنی بر بیرون رفتن نظامشاه از برار، از آنجا عقب نشست. پس از مدتی، جلال الدین اکبر دوباره حمله کرد و بهادر را اسیر و دولت نظامشاهی را منقرض نمود. پس از این وقایع، جلال الدین اکبر بر احمدنگر و برار تسلط یافت.۴۸ به احتمال زیاد، در همین سال ۱۰۰۸/۱۵۹۹ـ۱۶۰۰ با مرگ ابراهیم و تصرف احمدنگر و برار توسط سلطان مغول هند، معین الدین دهدار طریقة انزوا گزید.
در فهرستهای نسخه های خطی آثار او با نامهای گوناگون ضبط شده و گاه یک اثر با چند نام گوناگون آمده است؛ همین امر تفکیک آثار او را دشوار کرده است. اما، به طور کلی، همة آثار او در زمینه های عرفانی، فلسفی و تفسیر قرآن است:
اشراق النیّرین ـ در تشویق به سیر در آفاق و انفس و تصحیح کیفیت ادراک انسانی و توحید؛ در چند اشراق و نیّر؛ تقسیم بندی بخشهای کتاب در نسخه ها گوناگون است.۴۹اصطلاحات صوفیان۵۰ انسانیت ـ تفسیری عرفانی از سورة والضحی و الم نشرح، که به گفتة خودش در حق پیامبر(ص) نگاشته و در آن مراتب انسانیت و مقامات او را به نثر آمیخته به نظم گزارش داده است. آقا بزرگ تهرانی آن را دهمین رسالة عرفانی دهدار دانسته است.۵۱ نسخه هایی با نام تفسیر سورة والضحی و الم نشرح، در واقع، جزیی از همین رساله است.۵۲
ایجاز مفاتیح الاعجاز ـ گزیده ای است از شرح شمس الدین محمد لاهیجی بر گلشن راز شیخ محمود شبستری.۵۳
توحید استدلالی ـ در اثبات واجب و توحید، بیشتر از دیدگاه متکلمان و عارفان و صوفیان، که آن را در برار به نظامشاه مرتضی بن حسین تقدیم کرد. در یک مقدمه و سه فصل و یک خاتمه:
ـ مقدمه، در شرف و فضیلت انسان
فصل اول،) توحید به طریق استدلال
فصل دوم) توحید به لسان اهل ذوق و تصوف
فصل سوم) اشارت به وحدت وجود و کثرت اطوار
ـ خاتمه، اشارت به مبدأ و معاد۵۴
ـ توحید برهانی ـ در عرفان و در دو مطلب شیء و وجود.۵۵
جبر و قدر و اختیار در پاسخ برادران دینی و با الهام از فلسفه، کلام و آیات قرآن، فرق میان آنها را در چهار مقدمه آورده است:
مقدمة اول) نخستین آفریده
مقدمة دوم) در ایجاد ممکنات
مقدمة سوم) تقسیم علم به فعلی و انفعالی
مقدمة چهارم) نسبت هستی ها به نخستین آفریده۵۶
حقیقت ادراک (نسبت میان افراد) ـ در فلسفه و در اتحاد عاقل و معقول، بر پایه های ذوقی۵۷
خلاصة الترجمان فی تأویل خطبة البیان ـ گزارش و ترجمة خطبة عرفانی خطبةالبیان، منسوب به علی(ع) است، که به هنگام اقامت سورت، به سال ۱۰۱۳/۱۶۰۴ برای خان خانان نگاشت.۵۸
درّ یتیم ـ در خویش شناسی (معرفت النفس) و مراتب آن، بر پایة ذوقیات عرفانی۵۹دیوان اشعار۶۰
ذوقیات عقلی و معقولات ذوقی (ذوقیه) ـ گفتاری فلسفی و عرفانی، با عنوانهای «ذوق» که در یک بنیان کلی و چهار رکن و یک پایان، برای محمدقلی بن ابراهیم قطبشاه (۹۸۹ـ۱۰۲۰/ ۱۵۸۱ـ۱۶۱۱) نگاشت:
رکن اول) رؤیت و شهود و مشاهده
رکن دوم) معنی اتحاد
رکن سوم) وحدت وجود
رکن چهارم) وجود به مانند کلی طبیعی
پایان، در مجملی از قول اهل دانش۶۱
رقائق الحقائق ـ در فلسفه و در اثبات وحدت وجود، بر پایة گفته های عارفان و حکیمان، به طریقی عقلی و ذوقی، در یک فتح و هفت رقیقه و ختمی، در مبحث وحدت وجود. در برخی نسخه ها به نام دقائق الحقائق آمده است.۶۲
زنبیل ـ در عرفان و دربارة مسألة تجلی یا معرفت و موضوعات اخلاقی؛ گویا این رساله ناتمام مانده است.۶۳
شرح بیتی از شاه داعی ـ گزارش بیت نظام الدین محمود شاه داعی شیرازی (م۸۶۵ یا ۸۷۰ یا پس از آن / ۱۴۶۱ یا ۱۴۶۶) است:
خلـق به مــعلـومِ خرد ملحِق اسـت آنچه به حس یافته آن، آن حق است۶۴
کواکب الثواقب ـ در اهمیت دانش، به روش عقلی و ذوقی، که در هفت کوکب برای میرزا یوسف خان نگاشت:
۱) فضیلت دانش
۲) کیفیت دانش
۳) اثبات واجب الوجود
۴) اثبات آن به روش عرفا
۵) معرفت نفس
۶) قضا و قدر
۷) علت اختلاف دانشمندان و مذاهب۶۵
ملکات انسانی (عشرة کامله) ـ شامل ده صفت نیکو و اصیل انسانی، با استدلالهای ذوقی و حکایتهای مناسب برای هر باب، که آن را به هنگام اقامت در سورت (پس از ۱۰۰۸/۱۵۹۹) در یک مقدمه و ده فقره برای خان خانان نگاشت. گویا ترجمه ای است از الاصول العشرة شیخ نجم الدین احمد کبری خیوقی (م۶۱۹/۱۲۲۲).۶۶
نامه ها ـ شامل چند نامة عرفانی به دوستان و استادان۶۷
نفایس الارقام ـ در آن دربارة عقاید نقطویان هم مطالبی با پرده پوشی آورده است؛۶۸ در اثبات واجب و توحید خداوند، به طریق متکلمان و حکیمان و صوفیان، در ده رقم:
رقم اول) در ابطال دور
رقم دوم) در ابطال تسلسل
رقم سوم) در برهان سلم
رقم چهارم) در اثبات واجب به طریق متکلّمان
رقم پنجم) در اثبات واجب به طریق حکما
رقم ششم) در ادله ای که مخصوص به حکما و متکلّمان نیست
رقم هفتم) در توحید
رقم هشتم) در اثبات توحید به طریق حکما
رقم نهم) در اثبات توحید موافق مشرب صوفیه
تلویح بر خاتمه، ذاتی بودن مواد سه گانه و وجوب و امکان و تشکیک و ماهیت نداشتن وجوب۶۹
جز اینها کتابها و رسالات دیگری نیز به او نسبت داده اند؛ که نامگزاریِ دیگری بر آثار او، یا جزیی از آنها یا از آنِ دیگران است.
نتیجه
اگر بتوان مهاجرت را به دو دستة کلیِ دائمی و موقت تقسیم نمود، مهاجرتهای عهد صفوی عمدتاً دائمی محسوب می شود. این نوع مهاجرت را پیشتر زردشتیان ایران در سدة سوم/نهم به صورت گروهی آزموده بودند. در عهد صفوی مهاجرت دانشمندان به صورت انفرادی صورت گرفت. نوع موقت مهاجرت را می توان در عهد قاجار (۱۲۱۱ـ۱۳۴۴/۱۷۹۶ـ۱۹۲۵) جستجو نمود. خاندان دهدار از نخستین نخبگانِ مهاجرِ عهد صفوی به شمار می روند.
آنان افرادی اهل علم و ادب و تصّوف بودند. تمام آثار دو تن از آن خاندان، عمادالدین محمود و معین الدین محمد، به زبان فارسی است، که دلیل آن گسترش فارسی نویسی ساده در عهد صفوی است؛ گرچه زبان ادبی و نگارشی آنان چندان محکم و استوار نیست. همة افراد این خاندان علم جفر را آموخته بودند و احمد عیانی جهرمی، نخستین کسی که از این خاندان شناخته شده است، رسالة الرمل را نگاشت. از نوة او، عمادالدین محمود، چندین کتاب در جفر و علم حروف بازمانده است. اما معین الدین محمد فرزند محمود، علیرغم آنکه این علم مرسوم خانوادگی را فرا گرفت، در این باره کتاب یا رساله ای ننوشت. همة نوشته هایی که از او بازمانده، در زمینة تصوف و عرفان و فلسفه و تفسیر است و آن نوشته ها در علم جفر و حروف و کیمیا که به او نسبت می دهند، همگی از آن پدرش محمود است. یکی از دلایلی که سبب گردید معین الدین محمد کتاب یا رساله ای در علم جفر و علم حروف ننویسد، مخالفت صفویان با نقطویان بود. نگارش کتابها و رساله ها در این علوم یکی از ویژگیهای بارز نقطویان محسوب می شد و او، با توجه به سرنوشت بدفرجام دوستان خانوادگی و شاید پدر، به جانب عرفان و تصوف گرایش یافت؛ که آن هم در این عصر چندان مطبوع نبود و بدین ترتیب، او چاره را در ترک وطن دید.
جنبة دیگر زندگانی این خاندان سیاسی است. معین الدین محمد دهدار به دربار شاهان عادلشاهی و سپس نظامشاهی در دکنِ هند راه یافت. عمادالدین محمود، پدر او، با ابوالقاسم امری شیرازی، که متهم به نقطویه بود، و شاه فتح الله شیرازی دوستی داشت. از سرنوشت عمادالدین اطلاعی در دست نیست؛ اما می توان احتمال داد که به اتهام نقطویه تحت تعقیب و آزار صفویان قرار گرفته باشد. معین الدین محمد هم در محضر پدر و دوستان او به کسب دانش پرداخت. او محیط سیاسی و عقیدتی ایرانِ صفوی را برای خود و دوستان و استادانش چندان مساعد نمی دید. به همین دلیل، به هنگام اقامت در دکن، دست کم، فتح الله شیرازی را، که از دوستان و استادانش بود، با تشویق حاکمان محلی آنجا نزد خود آورد. او در آثار خود دربارة سرنوشت پدر سکوت نمود؛ همان سکوت معناداری که روزبهان بن عماد اصفهانی، پس از تغییر مذهبِ خاندانی، دربارة جد اعلای خود فضل الله بن روزبهان خنجی اصفهانی، دشمن سرسخت صفویان، در پیش گرفت.
بدین ترتیب، می توان گفت برخی از مهاجرتهای ادیبان و دانشمندانِ عصر صفوی به هند جنبة سیاسی و احتمالاً مذهبی داشته است. فضل الله بن روزبهان به همین علل از صفویان گریخت؛ اما بعدها روزبهان بن عماد، نتیجه یا نسل سوم از خاندان او، در کسوتِ شیعی، مدتی در حمایت صفویان در حلقة شاگردان بهاء الدین محمد عاملی، و مدتی در دربار قطبشاهی هند دیده می شود، که حتی کشکولی۷۰ هم موسوم به خرقة علما در عقاید شیعه نگاشت.
به طور کلی، نقطویان، فضل الله بن روزبهان، ادریس بدلیسی و معین الدین محمد دهدار از نخستین مهاجران در اوایل عهد صفوی به شمار می روند. از آخرین مهاجران این عهد می توان شاگردان شیخ بهایی، همچون محمد بن علی بن خاتون عاملی، نگارندة ترجمة قطبشاهی، و روزبهان بن عماد خنجی اصفهانی را ذکر نمود. البته دلایل مهاجرت در دورة نخستِ صفوی، سیاسی و مذهبی و در دورة دوم اقتصادی بوده است. بر این دلایل باید عدم انگیزة کافی شاهان صفوی در حمایت از دانشمندان و ادیبان دنیایی و صوفیان را افزود.
عباس زارعیمهرورز
عضو هیأت علمی دانشگاه بوعلیسینا و دانشجوی دورة دکتری رشته تاریخ ایران در دانشگاه شهید بهشتی
پینوشتها:
۱. رائول متیـکا، «جنبـش باباییـان در آناتـولی », ترجمـة عبـاس زارعیمهـرورز، کیهان فرهنگی، س ۶، ش۶ (شهریور۱۳۶۸)، صص ۱۱ـ۱۲.
۲. مقایسه شود با راجر سیوری، ایران عصر صفوی، ترجمة احمد صبا، تهران، کتاب تهران، ۱۳۶۳،ص۱۸۲ به بعد.
۳. در این باره رک یان ریپکا و دیگران، تاریخ ادبیات ایران، ترجمة کیخسرو کشاورزی، تهران، گوتمبرگ و جاویدانخرد، ۱۳۷۰، صص ۴۲۴ـ۴۲۷.
۴. همان، ترجمة عیسی شهابی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۴، ص۴۶۷؛ سیوری، همان، ص۲۰۳.
۵. ریپکا و دیگران، همان، ترجمة شهابی، صص ۴۶۴ـ۴۶۷.
۶. سیوری، همان، صص ۲۵ـ۲۶؛ ذبیحالله صفا، خلاصة تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران از آغاز تا پایان عهد صفوی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۶، ص۲۶۳.
۷. والتر هینتس، تشکیل دولت ملی در ایران، حکومت آققوینلو و ظهور دولت صفوی، ترجمة کیکاوس جهانداری، تهران، کمیسیون معارف، ۱۳۴۶، صص ۱۵۱ـ۱۵۲.
۸. همان، صص ۱۴۸ـ۱۵۰.
۹. نقطویان، از شاخه های حروفیان، که حروف الفبا را دارای ویژگیهای معجزه آسا و شگفت آوری می دانستند، یکی از فرقههای مخفی و صوفی مسلکِ مسلمان بودند که در سدة دهم/هفدهم در هندوستان اعتباری تحصیل کردند. شیخ ابوالفضل پسر شیخ مبارک ناگوری، که در هندوستان به منصب وزارت جلالالدین محمداکبر پادشاه مغول هند (۹۶۳ـ۱۰۱۴/۱۵۵۶ـ۱۶۰۵) رسید، از پیشروان این فرقه بود. او منشورها و رسالهها مینوشت و به ایران میفرستاد و مردم را به مسلک خود دعوت میکرد. این فرقه در ایران، به ویژه در میان دانشمندان، اندک شیوعی یافت. علاوه بر کشتار آنان در عهد شاه تهماسب، در عهد شاه عباس اول نیز، به هنگامی که منجّمانْ شاه را از یک بلای آسمانی مطلع کردند و او بنا بر اعتقاد قلبی به سعد و نحس، سه روز از تخت به زیر آمد، یوسفیترکش دوز، یکی از نقطویانِ مریدِ درویش خسرو قزوینی، را از زندان به تخت سلطنت کشاندند و پس از سه روز سلطنتِ مستعجل کشتند. پس از آن دور دیگری از کشتار نقطویه آغاز گردید (رک مجتبی مینوی، «سلطنت یوسفیترکشدوز»، داستانها و قصهها ]مجموعة عمر دوباره، ج۱[، تهران، خوارزمی، چاپ دوم، ۱۳۵۶، صص ۱۳۷ـ۱۴۷ و صفحات بعد؛ علی رفیعی، «حروفیه»، دایرة المعارف تشیّع.
۱۰. ریپکا و دیگران، همان، ترجمة شهابی، ۴۶۷.
۱۱. فرهنگ ارشاد، مهاجرت ایرانیان به هند (قرن هشتم تا هیجدهم میلادی)، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، ۱۳۶۵، صص ۲۰۱، ۲۰۸ـ۲۰۹؛ به نقل از
G.L. Tikku, Persian Poetry in Kashmir,p. ۹۰.
۱۲. همان، ص ۲۰۴؛ مقایسه شود با عبدالحسین نوایی/ عباسقلی غفاریفرد، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه، تهران، سمت، ۱۳۸۱، ص ۳۶۷.
۱۳. رک عباس زارعی مهرورز، «معرفی نسخة خرقة علما، کتابی از عهد صفوی»، وقف میراث جاویدان، ش ۱۰(تابستان ۱۳۷۴)، صص ۱۱۲ـ۱۱۳. متأسفانه این مقاله ناقص است؛ زیرا به خواستة سردبیر محترم مجله، علاوه بر تغییر نام، قسمتهای مهمی از مقاله، شامل توضیح دربارة خاندان خنجیاصفهانی، دلایل تغییر مذهب روزبهان بن عماد به شیعه و مهاجرت او به هند، بدون کسب اجازه از نگارنده حذف شده است!
۱۴. محمدحسین اکبریساوی که بخشی از رسائل دهدار را گرد آورده و به چاپ رسانده است، در مقدمة کتاب، گزیدهای از نوشتههای پیشینیان را دربارة خاندان دهدار ذکر کرده، اما آن نوشتهها را نقد و بررسی نکرده است. رک رسائل دهدار، به کوشش همو، تهران، نشر نقطه/ میراث مکتوب، ۱۳۷۵، مقدمه.
۱۵. برای نمونهای از اشتباهات مذکور در فهرستها و پژوهشها، رک شیخ آقابزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیفالشیعه، تهران، [اسلامیه]، ۱۳۴۵، ج ۹، ص ۷۷۷؛ ج ۱۸، ص ۱۵۷؛ او در طبقات اعلام الشیعه برخی از اشتباهات خود را در این باره تصحیح کرده است؛ سعید نفیسی، تاریخ نظم و نثر در ایران و زبان فارسی تا پایان قرن دهم هجری، تهران، فروغی، ۱۳۴۴، ج۲، ص ۸۰۷. مرحوم نفیسی سال وفات محمد را با سال وفات محمود، که معلوم نیست، اشتباه کرده و در انتساب کتابهای آنها هم دچار اشتباه شده است. چنین اشتباهاتی در فهرست کتابخانة مجلس شورای ملی هم دیده میشود (عبدالحسین حائری و دیگران، فهرست کتابخانة مجلس شورای ملی، تهران، کتابخانة مجلس، ج ۱۰، بخش اول، ۱۳۴۷، صص ۵۸ـ۵۹). احمد منزوی با الهام از نفیسی میگوید که عیانی و فانی پدر و پسر هستند (احمد منزوی، فهرست مشترک نسخههای خطی فارسی پاکستان، اسلامآباد، مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، ۱۳۶۱، ج ۱، ص ۷)؛ اما نفیسی میگوید: «ظاهراً [محمود عیانی] از خاندان احمد دهدار شیرازی بوده که فانی تخلص میکرده» (همان، ج ۲، صص ۶۵۵، ۸۰۷)؛ و در جای دیگر میگوید: «نام فرزند محمود، احمد است و به خطا محمد بن محمود نوشتهاند» (همان، ج ۲، ص ۸۳۷). منظور نفیسی، احمد پدربزرگ محمود نیست، بلکه چنانکه پیشتر گفته (ج ۲، صص ۶۵۵ـ۶۵۶)، منظورش همان معینالدین محمد بوده که به خطا احمد نامیده است.
۱۶. بخش خفر در شهرستان جهرم و استان فارس واقع است و موقعیت آن کوهستانی ـ جلگهای است (لغتنامة دهخدا، ذیل «خفری»)
۱۷. منزوی، مشترک پاکستان، ج ۱، ص ۶.
۱۸. محمدعلی مدرس، ریحانه الادب فی تراجم المعروفین بالکُنیه و اللقب (کنی و القاب)، تبریز/ تهران، شفق(تبریز)/ خیام(تهران)، چاپ دوم، بیتا، ج ۲، ص ۱۵۴؛ به نقل از شاهد صادق؛ ذبیحالله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، ۱۳۶۲، ج ۵، بخش اول، ص ۳۴۷؛ نفیسی، همان، ج ۱، ص ۳۸۵؛ «خفری»، لغتنامه دهخدا.
۱۹. بخشی از علوم غریبه، همچون جفر و رمل و طلسمات، در فرهنگ اسلامی مشحون از تفسیر باطنیِ حروف است. در جفر، به معنای چاه فراخ، از حرف که مستقل به دلالت است، گفتگو می شود و پیروانش مدعی هستند که به وسیلة آن به همة حوادث آینده آگاهی می یابند. رمل، به معنیِ شن و ریگ نرم، ابزار پیشـگوییِ آینده و طالع افراد است. رمال مدعی است که از طریق خطوط منقـوش بر رمـل به مجهولات پی می برد. دربارة طلسمات، به معنیِ گره لاینحـل، گویند که آن می تواند فعل غریب و خلاف انتظـاری در جهـان پدیـد آورد ( »حرف « و » طلسمات « ، لغتنامة دهخدا؛ »جفر« و » رمل « ، فرهنگ عمید؛ فرهنگ لاروس یا المعجم العربی الحدیث).
۲۰. خانبابا مشار، مؤلفین کتب چاپی فارسی و عربی، تهران، بینا، ۱۳۴۴، ج ۶، ص ۸۳.
۲۱. فرصتالدوله شیرازی، آثار عجم، تهران، بامداد (افست از روی چاپ سنگی)، ۱۳۶۲، ص ۴۶۴؛ نفیسی، همان، ج ۲، ص ۷۰۹.
۲۲. نفیسی، همان، ج ۲، ص ۸۰۷.
۲۳. دوست و ادیب گرامی، جناب دکتر قهرمـان شیـری، اشعـار مذکور در این مقاله را بررسی و تصحیح کردند؛ بدین وسیـله از ایشان سپاسگزارم.
۲۴. احمد حسینیاشکوری، فهرست نسخههای خطی کتابخانة عمومی حضرت آیتالله مرعشینجفی، قم، کتابخانة عمومی مرعشی، ۱۳۶۶، ج ۱۴، ص ۳۴۷. رشف، به معنی مکیدن آب، در اصطلاحِ اهل جفر، استخراج اسماء از زمام یا به روایتی، اطلاع از مغیبات و در مقابل کشف است ( »رشف«، لغتنامة دهخدا).
۲۵. همان، ج ۲۰، ص ۳۶.
۲۶. به معنی آینه و برخی گویند که واژهای رومی است(فرصتالدوله شیرازی، همان، ص ۴۶۴).
۲۷. آقابزرگ تهرانی، طبقات اعلام الشیعه (احیاء الدائر من القرن العاشر)، تحقیق علینقی منزوی، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۶۶، ص ۲۳۸؛ محمدعلی مدرس، همان، ج ۲، ص ۲۴۲.
۲۸. منزوی، مشترک پاکستان، ج ۱، ص ۳۳۷؛ آقابزرگ تهرانی، ذریعه، ج ۵، ص ۲۶۲؛ ج ۱۰، صص ۵، ۱۳؛ همو، طبقات، ص ۲۳۹؛ محمدتقی دانشپژوه، فهرست نسخههای خطی کتابخانة مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۴۰، ج ۱۳، ص ۳۳۵۱؛ «خفری»، لغتنامه دهخدا.
۲۹. عبدالله انوار، فهرست نسخ خطی کتابخانة ملی ایران، تهران، وزارت فرهنگ و هنر، ۱۳۵۴، ج ۶، صص ۲۹۹، ۳۰۰.
۳۰. تهرانی، الذریعه، ج ۹، ص ۷۷۷؛ احتمالاً نسخة ش ۸/۳۹۲۱ دانشگاه تهران به نام مخمس دهدار عیانی بخشی از دیوان اوست (رک دانشپژوه، همان، ج ۱۲، ص ۲۹۱۰).
۳۱. انوار، همان، ج ۶، ص ۸۵؛ خانبابامشار، فهرست کتابهای چاپی فارسی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم، ۱۳۵۲، ج ۲، ص ۲۷۵۴؛ منزوی، مشترک پاکستان، ج ۱، ص ۳۵۴؛ تهرانی، الذریعه، ج ۱۲، ص ۲۰؛ نفیسی، همان، ج ۱، ص ۳۹۷؛ حسینیاشکوری، همان، ج ۱۴، ص ۳۴۸.
۳۲. حسینی اشکوری، همان، ج ۲۰، ص ۳۵.
۳۳. دانشپژوه، همان، ج ۱۶، ص ۴۱۸؛ این نسخه در هامش نسخة ۷۳۶۵ دانشگاه تهران آمده است.
۳۴. آقابزرگ، همان، ج ۱۸، ص ۱۵۷؛ نفیسی، همان، ج ۱، ص ۳۹۷.
۳۵. تکسیر، به معنای در هم شکستن اجسام و ترکیب آنها با یکدیگر است؛ نام دیگر جفر یا علم حروف ( فرهنگ عمید؛ » جفر« ، دایرة المعارف التشیع).
۳۶. به معنی نهان و پوشیده.
۳۷. نسخة خطی مفاتیح المغالیق، موجود در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران, به شمارة ۱۰۱۶۵، کتابت سدة ۱۳ (فهرست نگارنده که ناتمام مانده و به چاپ نرسیده است)؛ حسینیاشکوری، همان، ج ۱۸، صص ۱۹۳ـ۱۹۴؛ دانشپژوه، همان، ج ۱۶، ص ۴۱۸.
۳۸. نفیسی، همان، ج ۱، ص ۳۹۷.
۳۹. رک مشار، مؤلفین ... ، ج ۶، ص ۸۴.
۴۰. دانشپژوه، همان، ج ۱۶، ص ۵۲۲.
۴۱. رک اکبریساوی (مصحح)، رسائل دهدار، رسالة نفائسالارقام.
۴۲. استانلی لینپول، طبقات سلاطین اسلام، ترجمة عباس اقبالآشتیانی، تهران، دنیای کتاب، چاپ دوم، ۱۳۶۲، ص ۲۹۱؛ استانلی لینپول و دیگران، تاریخ دولتهای اسلامی و خاندانهای حکومتگر، ترجمة صادق سجادی، تهران، نشر تاریخ ایران، ۱۳۷۰، ج ۲، صص ۵۳۲، ۵۳۷.
۴۳. این رباعی از اوست:
می از خم معرفت چشـیـدن مشکل وز هستی خویش بریدن مشـکل
تحقـیق نکـات اهل عرفـان آسـان اما به حقیقتش رسیـدن مشـکل
۴۴. حسن حسینیفسایی، فارسنامة ناصری، تهران، کتابخانة سنایی (افست از روی چاپ سنگی)، بیتا، ج ۲، صص ۱۵۱، ۱۹۶.
۴۵. نفیسی، همان، ج ۱، ص ۵۳۹.
۴۶. لغتنامة دهخدا، ذیل «فیضی دکنی».
۴۷. مقایسه شود با لینپول و دیگران، همان، ص ۵۳۲؛ نفیسی، همان، ج ۲، صص ۶۵۵ـ۶۵۶؛ منزوی، مشترک پاکستان، ج ۱، ص ۶؛ مشار، مؤلفین ... ، ج ۵، صص ۷۹۱ـ ۷۹۲، به نقل از تحفه االکرام، ج ۲، ص ۷۷؛ ریاضالعارفین، ص ۳۹۳؛ مقالات الحنفا، ص ۲۶۸.
۴۸. لینپول و دیگران، همان، ج ۲، صص ۵۳۲ـ۵۳۷.
۴۹. حسینیاشکوری، همان، ج ۱۹، ص۱۷۰؛ احمد منزوی، فهرست نسخههای خطی فارسی، تهران، مؤسسة فرهنگی منطقهای، ۱۳۴۹، ج ۲، صص ۱۰۳۱ـ۱۰۳۲.
۵۰. منزوی، فهرست نسخهها، ج ۲، ص ۱۰۳۸.
۵۱. همان، ج ۲، ص ۱۰۴۷؛ همو، مشترک پاکستان، ج ۱، ص ۷؛ آقابزرگ تهرانی، الذریعه، ج ۲، ص ۲۹۰؛ حسینیاشکوری، همان، ج ۱۹، ص ۱۷۲. نفیسی در جایی آن را از محمود بن محمد (همان، ج ۱، ص ۳۹۷) و جای دیگر از احمد (کذا) دانسته است (همان، ج ۲، ص ۶۵۵)؛ همچنین، رک پانویس ش ۱۵.
۵۲. رک دانشپژوه، همان، ج ۱۱، ص ۲۳۰۷.
۵۳. نفیسی، همان، ج ۲، صص ۶۵۵ـ۶۵۶، ۷۴۲؛ منزوی، فهرست نسخهها، ج ۲، ص ۱۰۶۰؛ مشار، مؤلفین ... ، ج ۵، ص ۷۹۲.
۵۴. منزوی، فهرست نسخهها، ج ۲، ص ۱۱۰۲، دانشپژوه، همان، ج ۶، ص ۲۲۶۱؛ حسینیاشکوری، همان، ج ۱۷، ص ۲۹.
۵۵. حائری و دیگران، همان، ج ۱۰، ص ۶۵۷؛ منزوی، فهرست نسخهها، ج ۲، ص ۱۱۰۳.
۵۶. انوار، همان، ج ۶، ص ۲۹۲؛ منزوی، فهرست نسخهها، ج ۲، ص ۷۷۲؛ احتمالاً جوابات المسائل العرفانیه مذکور در الذریعه همان جبر و قدر و اختیار است (رک تهرانی، همان، ج ۵، ص ۲۲۸).
۵۷. انوار، همان، ج ۶، ص ۲۹۰؛ منزوی، فهرست نسخهها، ج ۲، ص ۷۸۲.
۵۸. منزوی، فهرست نسخهها، ج ۲، ص ۱۱۳۸؛ دانشپژوه، همان، ج ۱۶، ص ۱۰۹.
۵۹. منزوی، فهرست نسخهها، ج ۲، ص ۱۱۴۵؛ حسینیاشکوری، همان، ج ۱۹، ص ۱۷۱؛ مشار، مؤلفین... ، ج ۵، ص ۷۹۲.
۶۰. نفیسی، همان، ج ۲، ص ۶۵۶.
۶۱. منزوی، فهرست نسخهها، ج ۲، ص ۱۱۵۴؛ نفیسی، همان، ج ۱، ص ۳۹۷؛ حسینیاشکوری، همان، ج ۱۷، صص ۲۷ـ۲۹؛ ج ۱۹، ص ۱۷۱؛ لینپول و دیگران، همان، ج ۲، ص ۵۳۵.
۶۲. منزوی، فهرست نسخهها، ج ۲، ص ۷۹۳؛ حسینیاشکوری، همان، ج ۱۹، ص ۱۷۲.
۶۳. انوار، همان، ج ۶، ص ۷۵۵.
۶۴. تهرانی، الذریعه، ج ۹، ص ۳۱۴؛ منزوی، فهرست نسخهها، ج ۲، ص ۱۲۲۱.
۶۵. حائری و دیگران، همان، ج ۱۰، صص ۶۵۷، ۱۰۸۶؛ دانشپژوه، همان، ج ۱۴، ص ۳۷۰۳؛ منزوی، فهرست نسخهها، ج ۲، ص ۸۳۱؛ حسینیاشکوری، همان، ج ۱۹، صص ۱۶۹ـ۱۷۰.
۶۶. دانشپژوه، همان، ج ۶، ص ۲۲۵۸؛ منزوی، فهرست نسخهها، ج ۲، صص ۱۰۱۲، ۱۰۸۲، ۱۶۹۲؛ حسینیاشکوری، همان، ج ۱۹، ص ۱۶۸.
۶۷. منزوی، فهرست نسخهها، ج ۲، ص ۱۴۳۸؛ حائری و دیگران، همان، ج ۱۰، ص ۶۲۸.
۶۸. حمید فرزام، «صوفیه و فرقة حروفیه»، مجموعة چهارمین کنگرة تحقیقات ایرانی، به کوشش محمدحسین اسکندری، شیراز, دانشگاه شیراز, ۱۳۵۳، ج ۲، ص ۲۲۴؛ به نقل از صادقکیا، نقطویان یا پسیخانیان، تهران، بینا، ۱۳۲۰ یزدگردی، ص ۲۴.
۶۹. دانشپژوه، همان، ج ۱۶، ص ۵۲۲؛ حائری و دیگران، همان، ج ۱۰، ص ۶۵۷؛ منزوی، فهرست نسخهها، ج ۲، ص ۸۵۲؛ حسینیاشکوری، همان، ج ۱۹، ص ۱۶۹؛ انوار، همان، ج ۶، ص ۲۹۱؛ البته نسخة کتابخانة ملی در دو مطلب است، که احتمالاً با رسالة توحید ربّانی اشتباه شده است.
۷۰. نویسندة کشکول، اگر بتوان او را نویسنده نامید، نیازی به تنظیم و ترتیب و ارائه دیدگاه نداشت. او میتوانست هرگونه مطلبی را در هر جای کتاب بنگارد و بدین روش اثری به نام خود ثبت کرده و با دریافت پاداش از شاه گذران عمر نماید. رواج کشکولنویسی در عهد صفوی و پس از آن یکی از نشانههای انحطاط فرهنگی و ادبی به شمار میرود (رک زارعیمهـرورز، همان، ص۱۱۰).
۱. ارشاد، فرهنگ, مهاجرت ایرانیان به هند (قرن هشتم تا هیجدهم میلادی)، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، ۱۳۶۵.
۲. اسکندری, محمدحسین( گردآوری), مجموعه مقالات چهارمین کنگره تحقیقات ایرانی در زمینه ادب و فرهنگ ایران, شیراز, دانشگاه شیراز, ۱۳۵۳.
۳. انوار, عبدالله/ علینقی منزوی/ حبیبالله عظیمی, فهرست کتابخانه ملی ایران, تهران, وزارت فرهنگ و هنر/ کتابخانه ملی, ۱۳۴۳ ـ۱۳۷۵.
۴. تهرانی، آقابز&
/ج