از مصر اسکندر به طرف فرات عزیمت نمود ( ۳۳۱ ق . م . ) و از رود مزبور گذشته وارد بین النهرین شد . پس از آن از دجله گذشته متابعت ساحل یسار آن را کرد تا در گوگامل نزدیک نینوای سابق و آرْبلْ ( اَرْبیل کنونی ) به لشگر داریوش برخورد . اززمان عبور قشون اسکندر از فرات تا ورود آن به گوگامل فرصت های خوبی برای داریوش پیش آمد ولی او از این مواقع هیچ استفاده نکرد . اولاً جلگه بین النهرین برای عملیات سواره نظام ایران بسیار مساعد و با ترتیب دستجات ممکن بود به سبک جنگ گریز صدمات زیاد به قشون اسکندر وارد و حرکت آن را کُند و بلکه مختل نمود چنان که پارتی ها در همین جاها با همین ترتیب چند قرن بعد قشون رومی را بیچاره کرده فاتح شدند . ثانیاً آب دجله در این موقع تند و عبور از آن مشکل بود و قشون ایران با داشتن تیراندازهای ماهر می توانست مانع از عبور قشون اسکندر گردد یا لااقل تلفات زیاد به آن وارد آرد . در گوگامل جنگی در مرتبه سوم بین قشون ایران و اسکندر روی داد .
سپاه ایران را یک میلیون نوشته اند ولیکن باید اغراق باشد کلیةً ارقامی را که مورخین یونانی و شرقی ذکر می کنند باید همیشه با احتیاط تلقی کرد . یکی از جهات آن این است که خدمه بار و بنه و عمله و کارگر و هزاران نفر دیگر را که در این موارد جزو قشون و یا عقب آن حرکت می کنند در عده مردان جنگی محسوب می دارند این جا چند فیل جنگی هم تهیه کرده بودند . قشون ایران در این دفعه ورزیده تر بود و وقتی که جنگ درگرفت ایرانی ها در بعضی از قسمت ها عرصه را بر مقدونی ها تنگ کردند ولی فرماندهی داریوش در این جا هم باعث هزیمت لشگر ایران شد . توضیح آن که چون اسکندر پافشاری قشون ایران را دید حمله بدانجایی کرد که داریوش روی عرابه جنگی قرار گرفته بود و داریوش همین که دید در حوالی او جنگ می شود فرار کرد و فرار او باعث فرار قسمتی گردیده متدرجاً به قسمت های دیگر سرایت نمود و جنگ به شکست ایرانی ها منتهی شد و حال آن که در بعضی از قسمت ها پیشرفت با قشون ایران بود .
بعد از این جنگ اسکندر داریوش را تا آربل که در مسافت ۱۷ فرسخ از دشت نبرد بود تعقیب کرده بعد به بابل رفت و مانند کوروش بزرگ دست مجسمه بل مَردوک را گرفت و حکم کرد معابدی را که در زمان خشیارشا خراب کرده بودند تعمیر نمایند . پس از آن به شوش درآمد و ۵۰۰۰۰ تالان طلا که در خزانه شوش بود تصرف کرد. کیسّی ها ( اوکسیان یونانی ها ) باج از اسکندر خواستند زیرا در اواخر دوره هخامنشی معمول شده بود که شاهان انعامی به آنها می دادند . بعد از راندن آنها اسکندر به دربندپارس ( کوه گیلویه کنونی ) رسیده دچار مقاومت شدید آرِیُ بَرْزَنّ و سپاهیان او گردید و چون مقدونی ها از جبهه نتوانستند بر آنها فایق آیند ، اسکندر مجبور شد همان کار کند که ایرانی ها در ترموپیل کردند و بنابراین قسمتی از قشون یونانی از کوره راه ها حرکت کرده پشت سر مدافعین را گرفت و آنها را قلع و قمع نمود .
این یگانه مدافعه مرتب و صحیحی بود که در این زمان به عمل آمد . بعد از ورود به پرس پلیس اسکندر کشتاری در شهر راه انداخت و قصر شاهان هخامنشی را آتش زد و اهالی را بَرده کرده بفروخت دیو دور و کَنْتْ کورس و پلوتارک چنین نوشته اند ولی آرّیِنْ ساکت است تا مردم ایران بفهمند که سلطنت هخامنشی ها خاتمه یافته و نیز از ایرانی ها در ازای آتشی که به شهر آتن در زمان خشیارشا زده بودند انتقام کشیده باشد . در این جا علاوه بر ذخایر خزانه ، ۱۲۰۰۰۰ تالان به تصرف اسکندر درآمد به پوی امروزی ، ۱۴۴ میلیون تومان .
پس از تسخیر پرس پلیس اسکندر به همدان رفت ( ۳۳۰ ق . م . ) و در آنجا خزانه خود را که بالغ بر ۱۸۰۰۰۰ تالان بود گذاشته ، ۶۰۰۰ مقدونی برای محافظت آن بگماشت و خودش از راه ری برای تعقیب داریوش حرکت کرد چه او با وجود شکست های پی در پی هنوز از پای ننشسته و در صدد تهیه سپاه جدیدی بود . وقتی که اسکندر به نزدیکی دامغان امروزی رسید ، شنید که بسْ سوس ( BESSUS ) والی باختر و بَرَسُنْتِسْ ( BARASANTES ) والی رُ ّخج داریوش را گرفته اند .
اسکندر بشتافت تا به آنها برسد اما بس سوس همین که از آمدن اسکندر مطلع شد به داریوش زخم مهلکی زده فرار کرد و اسکندر وقتی رسید که داریوش فوت کرده بود . به امر اسکندر نعش او را با تشریفات به پاسارگاد برده دفن کردند . پس از آن اسکندر حرکت کرده به مملکت تَپوری ها ( طبرستان ) و از آنجا به وَرکان ( گرگان امروزی ) رفت . موافق روایات پارسی های زرتشتی اسکندر بعد از تسخیر ایران گنج شاپیکان را به دست آورده اما نتوانسته اند معلوم نمایند که گنج شاپیکان کجا بوده است.
منبع:آفتاب http://www.aftabir.com
سپاه ایران را یک میلیون نوشته اند ولیکن باید اغراق باشد کلیةً ارقامی را که مورخین یونانی و شرقی ذکر می کنند باید همیشه با احتیاط تلقی کرد . یکی از جهات آن این است که خدمه بار و بنه و عمله و کارگر و هزاران نفر دیگر را که در این موارد جزو قشون و یا عقب آن حرکت می کنند در عده مردان جنگی محسوب می دارند این جا چند فیل جنگی هم تهیه کرده بودند . قشون ایران در این دفعه ورزیده تر بود و وقتی که جنگ درگرفت ایرانی ها در بعضی از قسمت ها عرصه را بر مقدونی ها تنگ کردند ولی فرماندهی داریوش در این جا هم باعث هزیمت لشگر ایران شد . توضیح آن که چون اسکندر پافشاری قشون ایران را دید حمله بدانجایی کرد که داریوش روی عرابه جنگی قرار گرفته بود و داریوش همین که دید در حوالی او جنگ می شود فرار کرد و فرار او باعث فرار قسمتی گردیده متدرجاً به قسمت های دیگر سرایت نمود و جنگ به شکست ایرانی ها منتهی شد و حال آن که در بعضی از قسمت ها پیشرفت با قشون ایران بود .
بعد از این جنگ اسکندر داریوش را تا آربل که در مسافت ۱۷ فرسخ از دشت نبرد بود تعقیب کرده بعد به بابل رفت و مانند کوروش بزرگ دست مجسمه بل مَردوک را گرفت و حکم کرد معابدی را که در زمان خشیارشا خراب کرده بودند تعمیر نمایند . پس از آن به شوش درآمد و ۵۰۰۰۰ تالان طلا که در خزانه شوش بود تصرف کرد. کیسّی ها ( اوکسیان یونانی ها ) باج از اسکندر خواستند زیرا در اواخر دوره هخامنشی معمول شده بود که شاهان انعامی به آنها می دادند . بعد از راندن آنها اسکندر به دربندپارس ( کوه گیلویه کنونی ) رسیده دچار مقاومت شدید آرِیُ بَرْزَنّ و سپاهیان او گردید و چون مقدونی ها از جبهه نتوانستند بر آنها فایق آیند ، اسکندر مجبور شد همان کار کند که ایرانی ها در ترموپیل کردند و بنابراین قسمتی از قشون یونانی از کوره راه ها حرکت کرده پشت سر مدافعین را گرفت و آنها را قلع و قمع نمود .
پس از تسخیر پرس پلیس اسکندر به همدان رفت ( ۳۳۰ ق . م . ) و در آنجا خزانه خود را که بالغ بر ۱۸۰۰۰۰ تالان بود گذاشته ، ۶۰۰۰ مقدونی برای محافظت آن بگماشت و خودش از راه ری برای تعقیب داریوش حرکت کرد چه او با وجود شکست های پی در پی هنوز از پای ننشسته و در صدد تهیه سپاه جدیدی بود . وقتی که اسکندر به نزدیکی دامغان امروزی رسید ، شنید که بسْ سوس ( BESSUS ) والی باختر و بَرَسُنْتِسْ ( BARASANTES ) والی رُ ّخج داریوش را گرفته اند .
اسکندر بشتافت تا به آنها برسد اما بس سوس همین که از آمدن اسکندر مطلع شد به داریوش زخم مهلکی زده فرار کرد و اسکندر وقتی رسید که داریوش فوت کرده بود . به امر اسکندر نعش او را با تشریفات به پاسارگاد برده دفن کردند . پس از آن اسکندر حرکت کرده به مملکت تَپوری ها ( طبرستان ) و از آنجا به وَرکان ( گرگان امروزی ) رفت . موافق روایات پارسی های زرتشتی اسکندر بعد از تسخیر ایران گنج شاپیکان را به دست آورده اما نتوانسته اند معلوم نمایند که گنج شاپیکان کجا بوده است.
منبع:آفتاب http://www.aftabir.com
/ج