پژوهشگر: غلامرضا زائری کاکینی
محدوده ای از استان بوشهر که امروز به نام شهرستان دشتی شناخته می شود و از جنوب به شهرستان های جم و دیر، از شمال به دشتستان و تنگستان، از شرق به شهرستان فراشبند استان فارس و از غرب به خلیج فارس منتهی می شود در طول زمان اسامی مختلفی داشته و محدوده آن غیر از این بوده که امروز، وجود دارد.
در روزگار حکومت خاندان قاجار ،ضابط نشینی با همین وسعت و عنوان بوده است.پیش از قاجارها گاهی جزیی از قلمرو شیخ بوشهر و گاهی که اوضاع حکومت مرکزی پریشان می شده است به کسب استقلال سیاسی و اقتصادی متمایل می گشته است.در دوران صفویان جز قلمرو مالیاتی بزرگتری موسوم به گرمسیرات فارس بوده و قبل از آن گویا وضعی شبیه به روزگار پس از صفویان داشته است.
ابن بلخی از دبیران مالیاتی عهد سلجوقی در کتاب خود به نام فارسنامه که برای راهنمایی عوامل مالیاتی اتابکی فارس به رشته تحریر در آورده، از این ناحیه تحت عنوان ماندستان یاد کرده است و آن را جز خوره شاپور شمرده که شاپور خوره از تقسیمات ایران قبل از اسلام بوده است.خوره به واحدهای کوچکتری به نام تسوج منقسم می شدهو گویا محدوده فعلی شهرستان دشتی یک تسوج را تشکیل می داده است.
حمد اله مستوفی که در اواخر عهد مغول کتابی تحت عنوان نزهه القلوب در علم جغرافیا برای مطالعه علاقه مندان به این رشته تألیف کرده همان بیانات ابن بلخی را تکرار نموده است.
تمام اطلاعاتی که راجع به تاریخ جغرافیایی شهرستان دشتی در کتب متقدمین ضبط شده محدود به همین است که بیان شد.اطلاعات تاریخی محض راجع به این شهرستان هنوز کمتر از اطلاعات جغرافیایی است.
اطلاعات مکتوب ما راجع به عهود اولیه سکونت انسان در شهرستان دشتی تقریباً صفر است. هیچ گونه کاوش علمی نیز در این پهنه صورت نگرفته است.بنابراین تنها راهی که برای تحقیق در گذشته دور این ناحیه باقی می ماند مراجعه به ریشه کلماتی است که با توحه به ساختمان خود می توانند مورد مداقه قرار گرفته و اندکی از گذشته را بازگو نمایند، که در پی به بررسی آنها خواهیم پرداخت.
در ابتدا به واژه ماندستان مراجعه می کنیم که ابن بلخی در کتاب خود آن را برای نامیدن این ناحیه به کار گرفته است.بدون شک ماندستان مأخوذ از نام رود مند است که سرزمین های اطراف را به این نام موسوم نموده است.درباره ریشه ماندستان هیچ گزارش تاریخی مکتوبی وجود ندارد اما یک روایت شفاهی می گوید زمانی که حضرت ابراهیم شروع به بازسازی خانه کعبه نمود تمام کوه ها راه افتادند و خود را در معرض تماشای وی گذاردند تا اگر مناسب ببیند از مصالح آنها برای ساختن خانه استفاده نماید ولی این کوه از جای خود حرکت نکرد و ماند؛ به همین دلیل به کوه مند معروف شد و رودی که از کنار آن می گذشت را رود مند نامیدند به همین سان سرزمین های اطراف این رود را ماندستان گفتند.این داستان بغرنج تر از آن است که برای رد آن مجبور به اقامه حجت باشیم.
آنچه در مورد این واژه پذیرفتنی تر است این است که این رود قبل از وصول به دریا، «مانداب» یا باتلاقی را تشکیل می داده که نام خود را نیز به عنوان رود مانداب برساخته است و بعدها بر اثر کثرت استعمال، واژه مانداب به مند تغییر یافته است.به ویژه محدوده کم ارتفاعی در جبهه جنوب شرقی این کوه قرار دارد که امروزه شوره زار خشک و لم یزرعی موسوم به مسیله است، دقت در کلمه مسیله نیز می تواند ما را به وجود مانداب یا باتلاقی از یاد رفته رهنمون گردد.
واژه بعدی که می بایست مورد بررسی قرار گیرد کلمه خورموج است که اکنون عنوان مرکز شهرستان دشتی است.تلاشهایی که تاکنون برای ریشه یابی این عنوان صورت گرفته، آن را تغییر یافته کلماتی چون هرمزد و یا خون موج قلمداد کرده که تعابیری گمراه کننده اند زیرا در جای دیگری دیده نشده است که واژه هرمزد به خورموج یا چیزی شبیه آن تغییر کند و نیز هرگز در این برهوت خاموش آن قدر موجود زنده وجود نداشته تا با ریختن خود آنها بتوان دریای مواج قرمزی را ایجاد کرد تا آیندگان نام خون موج را از آن جشن اهریمنی به خاطر بسپارند؛ همچنین میدان مناسبی برای جنگ بزرگی نیز نبوده تا لشکرهای گران به دوئلی خونین در آنجا دست زنند.
گمانه زنی در مورد کلمه خورموج این عقیده را تقویت می کند که این واژه منشایی عیلامی دارد و اصل تحریف نشده آن را می توان در کتیبه پیروزی شوتروک ناکونتا پادشاه بزرگ عیلام میانی یافت که در حین شمردن فتوحات خود از شهرهای شمالی شروع می کند و پس از لیان بلافاصله عنوان خودیمری را درج کرده است و از آنجا که تطابق لیان با بوشهر کنونی ثابت شده و خودیمری در جنوب آن قرار داشته می توان ادعا نمود که ارتباطی میان این کلمه و خورموج کنونی وجود دارد.به ویژه این که میخاییل میخاییلویچ دیاکانوف، محقق بزرگ روس، در کتاب معروفش به نام تاریخ ماد محل احتمالی خودیمری را در حدود خورموج فعلی تصور می کند.همچنین قابل ذکر است که در سال ۱۳۸۲ شمسی در حین یک عملیات ساختمانی در روستای عربی واقع در شمال خورموج آثاری کشف شد که شباهت زیادی به آثار عیلامی داشت.
سومین واژه قابل بررسی «کاکی» نام دومین شهر عمده این شهرستان است که می توان با رعایت شروطی آن را به دوره پیش از ورود آریاها مرتبط ساخت.جرج کامرون در یکی از کتابهایش که تحت عنوان ایران در سپیده دم تاریخ توسط حسن انوشه به فارسی برگردانده شده است ضمن برشمردن جنگهای تیگلاث پیلسر سوم (۷۲۸ ـ ۷۴۶ قبل از میلاد) در کوههای آذربایجان اسامی افرادی که در مقابل این پادشاه قهار آشوری ایستادگی کرده اند نام کاکی را نیز ذکر می کند.این کلمه در زبان آشوری و سایر زبانهای وابسته به آن هیچ معنایی ندارد.با این پیش فرض، اگر که این واژه کوتاه شده واژه دیگری نباشد و بتوان به طور منطقی فاصله جغرافیایی و در نتیجه نژادی و زبانی بین این ناحیه و آذربایجان را نادیده گرفت امکان انتساب این کلمه به دوره مذکور به وجود می آید.
به هر صورت مراد از صدور این مقدمه نسبتاً طولانی، ارایه دلایلی برای اثبات وجود اجتماعات انسانی در اعصام متقدم در این ناحیه بوده است که ظاهراً قابل پذیرش می باشد.
همانطور که می دانیم آریاها در هزاره اول قبل از میلاد به طور کامل در فلات ایران مستقر شدند و پس از آن، تلاشهایشان را برای تشکیل یک حکومت ملی در این پهنه آغاز کردند.مادها در قرن هفتم قبل از میلاد دولتی محلی در شمال غربی نجد ایران تشکیل دادند و با پیروزی بر آشور شهرت جهانی کسب کردند اما دیر نگذشت که قدرت را به پارس ها واگذاردند.بنیانگذار واقعی دولت پارس کورش بود اما داریوش که پس از یک دوره آشفتگی به حکومت رسید با اصلاحات خود توانست دوام این دولت جهانی را تضمین نماید.از میان اقدامات گوناگون داریوش، یکی اسکان عشایر پارس در نقاط حساس کشور بود.بدیهی بود که این پادشاه بزرگ ناحیه سکونت قوم پارس را توسعه دهد بدون اینکه باعث تفرقه و تجزیه آنها شود.
هرودوت، مورخ معروف یونان باستان و نویسنده کتاب ذیقیمت تواریخ در بند ۱۲۵ از دفتر اول خود، قوم پارس را شامل ده طایفه می داند که شش تای آن یکجا نشین و چهارتای دیگر بیابانگرد بوده اند.گروه نخست عبارت از پاسارگادیان، مارافیان، ماسپیان، پانتالیان، دروسیان و گرامانیان بوده اند و گروه دوم شامل طوایف دایی، مارد، دروپیک و ساگارتی بوده است.هرودوت گزارشی راجع به محل سکونت یکایک آنها ارایه نمی دهد بلکه اراضی واقع در شرق کوههای شوش تا سواحل خلیج فارس و بیابان لوت را به مناسبت محل استقرار قبایل پارسی، پرسپولیس می نامد.
نگارنده با توجه به نتایج مطالعات خود، در مورد محدوده اسکان هر یک از طوایف پارسی مایل است اراضی واقع در ناحیه ای که از سمت شمال به خط لاور ساحلی ـ لاور شرقی و از شرق و جنوب به محور لار، لامرد و لاوان و از سمت غرب به خلیج فارس محدود می شود را مسکن طایفه مارد بداند زیرا همه این اسامی واژه مارد یا صورت های دیگر آن، مرد یا آمارد را در جز دوم خود مستور دارند و پیشوند «لا» که در آغاز همه آنها قرار دارد به معنی لانه یا آشیانه و به تعبیر امروزی وطن است.البته این بدان معنا نیست که طایفه مارد در ورای این خطوط فرضی مستقر نشده بلکه بدیهی است انشعاباتی از این طایفه در بیرون از این خطوط نیز سکنی داشته اند مانند روستای لاغران که از لحاظ ریشه شناسی بی ارتباط با این مقوله نیست در جنوب جهرم و در شمال لامرد قرار دارد.به همین سان برخی طوایف همجوار نیز می توانسته اند به داخل اراضی این طایفه نفوذ نمایند.
بنابراین ورود آریاها به ناحیه امروزی دشتی به دوره داریوش بزرگ هخامنشی و عصر اصلاحات داخلی وی یعنی پیش از سال ۵۱۲ قبل از میلاد که سرآغاز اصلاحات خارجی داریوش است باز می گردد.
نام ماردها دوبار دیگر نیز در تاریخ آمده است: یکی در زمان جنگ سارد (۵۴۶ قبل از میلاد) که کورش بزرگ برای فتح لیدیه به نبرد کرزوس رفت.گزنفون فیلسوف معروف یونان و فرمانده سپاه ده هزار نفری در هنگام بازگشت یونانیان از جنگ میان کوروش جوان و اردشیر دوم هخامنشی، در یکی از تالیفات خود تحت عنوان سیروپدی یا تربیت کوروش می گوید در یکی از صحنه های جنگ اسب سواری کوروش توسط تیرهای دشمن از پا درآمد و احتمال داشت کوروش بزرگ پایمال سم ستوران شود سربازی که اسب خود را در اختیار کورش گذاشت از طایفه مارد بود .از سرنوشت این سرباز فداکار مطلبی در تاریخ درج نشده است ولی استاد باستانی پاریزی ضمن مقایسه ای که بین این صحنه و صحنه مشابهی که دو هزار سال بعد برای یکی از امرای آل مظفر و یکی از سربازانش پیش آمده است تصور می کند که آن سرباز جان خود را بر سر از خود گذشتگی اش نهاده است.
بار دوم که نامی از این طایفه در تاریخ آمده است مربوط به اواخر قرن چهارم پیش از میلاد و لشکر کشی اسکندر مقدونی به ایران است.در این روایت آمده است که اسکندر، در پیشروی اش به سمت غرب به قومی موسوم به آمارد برخورد کرد و بدون اینکه بتواند آنها را مطیع نماید با گذر از دریا به صحرای آرابیوس رفت.محققین جدید اروپایی که تمایل زیادی دارند تا دامنه یورش اسکندر را به هندوستان برسانند این طایفه بیگانه ستیز را ساکنین آمل امروزی در ساحل خزر قلمداد می کنند و صحرای آرابیوس را بیابان ترکستان فعلی می دانند، اما در مقابل وجه تسمیه آن روزی بیابان ترکستان به آرابیوس سکوت می کنند.مخصوصاً درباره نام آن بیابان که طبق کتیبه های هخامنشی و متون معتبر یونانی و رومی که سغدیان و سغدیانوس ضبط شده و کیفیت تبدیل آن به آرابیوس هیچ توضیحی نمی دهند.حال اگر بتوان نوشته های محققین اروپایی را که تا حدی تحت تأثیر ذهنیت آنها برای بزرگ نمایی اسکندر بوده است یکسو نگرانه، غیر علمی و مغشوش فرض کرد می توان این احتمال را پذیرفت، طایفه ای که در مقابل هجوم اسکندر به سمت غرب ایستادگی کرده همان طایفه مارد ساکن در ساحل خلیج فارس بوده است و صحرای آرابیوس که بنا به گفته مورخین اسکندر در آن سوی دریا قرار داشته را نیز به جای سغد با عربستان کنونی که در کتیبه های باستانی نیز آرابه و آرابیوس قید شده تطبیق داد و دریای مابین قوم مارد و صحرای آرابیوس را خلیج فارس دانست.بیگانه ستیزی مردم دشتی و تنگستان که بارها در تاریخ در مقابل اعراب صدر اسلام، تهاجم قوای مزدور کمپانی هند شرقی در نیمه نخست قرن نوزدهم میلادی و در برابر قوای انگلیسی در خلال جنگ جهانی اول تکرار شده نیز می تواند دلیل دیگری بر اثبات این فرضیه باشد.
محققان بر آنند که آریاها پس از ورود به یک منطقه جدید بین خود و افراد بومی تفاوت قایل شده و با کنترل زیاد مانع در هم آمیختگی خون خود و نژادهای دیگر می شدند و بدین گونه نوعی کاست اجتماعی را ایجاد می کردند که در هند شدت این کنترل زیاد بوده و در ایران احتمالاً تحت تأثیر تمدنهای غربی فلات از شدت کمتری برخوردار بوده است.لازم به گفتن است که آنچه امروزه در بین مردم این ناحیه و تاحدودی در نواحی همجوار به طوایف اصیل و غیر اصیل مرسوم است و مانع از آمیزش و حتی ارتکاب افراد به پاره ای مشاغل مثل آرایشگری یا پرورش شتر می شود می تواند یادگاری ازهمان دوران باشد که تا به امروز بدون تغییر مانده است.
دین مردم این منطقه در دوران باستان را نیز باید با توجه به نژاد آنها مورد بررسی قرار داد.با توجه به این که مردم بومی این ناحیه، پیش از ورود آریاها از لحاظ سیاسی تابع و تحت تأثیر عیلام بوده اند و حکومت عیلامی ها نیز از مرحله حکومتهای تئوکراسی بالاتر نرفته بدیهی اگر این مردم راغب به پذیرش اعتقادات مذهبی عیلامی ها نمی شدند مجبور به قبول آن بوده اند.ماردها نیز چون از طوایف آریایی بوده اند معتقدات اولیه آریاها را با خود به این ناحیه آورده اند و هر چند عادت تحمیل عقیده مذهبی بر اقوام تابع در میان آریایی ها وجود نداشته اما بدیهی است که طوایف شکست خورده پس از گذشت مدتی تا آنجا که مجاز باشند مایل به پذیرش آداب و رسوم و فرهنگ قوم غالب شوند به ویژه زمانی که امید بازگشت به گذشته وجود نداشته باشد.
براساس خرابه های موجود در کوه مند موسوم به کلات حیدری یا کلات مند پاره ای مایلند دین مقطعی مردم این ناحیه در اواخر دوره هخامنشی تا روزگار رسمیت یافتن آیین زردشت در ایران توسط اردشیر پابکان، مؤسس سلسله ساسانی، مبتنی بر پرستش مهر بدانند، علت این امر نیز شباهت کلات مورد نظر با پرستشگاههای مهریان می باشد که تا حدی قانع کننده است، ولی از آنجا که این آیین ویژه خواص مردم بوده بعید می نماید که در میان قومی بیابانگرد آیین مهر پرستی رشد چشمگیری به خود گرفته باشد تا آنجا که لزوم بنای نیایشگاهی در دل کوه مند را سبب شده باشد.از طرف دیگر سبک معماری قبل از گسترش میتراییسم بوده است که بر شکل ظاهری معابد مهریان تأثیر گذاشته اند.مهمتر اینکه هدف داریوش از اسکان اقوام پارسی در حاشیه خلیج فارس ایجاد امنیت در پشت سر و ساحل بوده است و برای این مهم لازم بوده است که چاپار خانه ای در آن حدود ساخته شود و احتمالاً کلات مند از جمله چاپار خانه های دوره هخامنشی بوده است که معماری آن ها پیشرو شکل ظاهری معابد مهر پرستان شده است.
اما تأخیر در پذیرش آیین زردشتی توسط مردم این ناحیه دور از انتظار نیست همانگونه که در پذیرش اسلام نیز تأخیر زیادی داشته اند چنانکه ابن بلخی در قرن پنجم هجری، هنوز مردم ماندستان راآتش پرستانی می داند که هر روستایی آتش مقدس خود را حفظ کرده است.تأخیر در قبول آیین ها و رسومات تازه را می توان ناشی از موقعیت جغرافیایی این منطقه دانست زیرا نه تنها از لحاظارتباطی دور افتاده است بلکه آب و هوای بیابانی و در نتیجه جمعیت کم آن مانع از گوناگونی افکار و احتیاجات می گردد.
کوه مند که گویا در ازمنه قدیم نوعی تقدس را نیز در خود داشته دو اثر دیگر مربوط به قبل از اسلام را بر پیکر خود حفظ کرده است: یکی قلعه دختر روبروی روستای لاور ساحلی است که اگر تحقیقات استاد باستانی پاریزی را مبنا قرار دهیم باید بپذیریم که این قلعه مثل سایر قلاع دختر از آتشکده های دوره ساسانی بوده است.دوم کلات سیاه در نزدیکی روستای چاه حسین جمال که نامش برگرفته از رنگ سنگهای آن می باشد.این بنا نیز مربوط به روزگار پیش از اسلام بوده که کمتر مورد توجه محققین قرار گرفته است.
۱) ابن بلخی، فارسنامه، تصحیح لسترنج.
۲) آزاد، ابو الکلام، کوروش کبیر، ترجمه ابراهیم باستانی پاریزی.
۳) پیرنیا، تاریخ ایران باستان.
۴) حمد الله مستوفی، نزههٔ القلوب، تصحیح لسترنج.
۵) سایکس، سریرسی، تاریخ ایران، ترجمه سید محمد تقی فخرداعی گیلانی.
۶) کامرون، جرج، ایران در سپیده دم تاریخ، ترجمه حسن انوشه.
۷) میخاییلویچ دیاکانف ،میخاییل ،تاریخ ماد ،ترجمه کریم کشاورز
منبع: آفتاب http://www.aftabir.com
در روزگار حکومت خاندان قاجار ،ضابط نشینی با همین وسعت و عنوان بوده است.پیش از قاجارها گاهی جزیی از قلمرو شیخ بوشهر و گاهی که اوضاع حکومت مرکزی پریشان می شده است به کسب استقلال سیاسی و اقتصادی متمایل می گشته است.در دوران صفویان جز قلمرو مالیاتی بزرگتری موسوم به گرمسیرات فارس بوده و قبل از آن گویا وضعی شبیه به روزگار پس از صفویان داشته است.
ابن بلخی از دبیران مالیاتی عهد سلجوقی در کتاب خود به نام فارسنامه که برای راهنمایی عوامل مالیاتی اتابکی فارس به رشته تحریر در آورده، از این ناحیه تحت عنوان ماندستان یاد کرده است و آن را جز خوره شاپور شمرده که شاپور خوره از تقسیمات ایران قبل از اسلام بوده است.خوره به واحدهای کوچکتری به نام تسوج منقسم می شدهو گویا محدوده فعلی شهرستان دشتی یک تسوج را تشکیل می داده است.
حمد اله مستوفی که در اواخر عهد مغول کتابی تحت عنوان نزهه القلوب در علم جغرافیا برای مطالعه علاقه مندان به این رشته تألیف کرده همان بیانات ابن بلخی را تکرار نموده است.
تمام اطلاعاتی که راجع به تاریخ جغرافیایی شهرستان دشتی در کتب متقدمین ضبط شده محدود به همین است که بیان شد.اطلاعات تاریخی محض راجع به این شهرستان هنوز کمتر از اطلاعات جغرافیایی است.
اطلاعات مکتوب ما راجع به عهود اولیه سکونت انسان در شهرستان دشتی تقریباً صفر است. هیچ گونه کاوش علمی نیز در این پهنه صورت نگرفته است.بنابراین تنها راهی که برای تحقیق در گذشته دور این ناحیه باقی می ماند مراجعه به ریشه کلماتی است که با توحه به ساختمان خود می توانند مورد مداقه قرار گرفته و اندکی از گذشته را بازگو نمایند، که در پی به بررسی آنها خواهیم پرداخت.
در ابتدا به واژه ماندستان مراجعه می کنیم که ابن بلخی در کتاب خود آن را برای نامیدن این ناحیه به کار گرفته است.بدون شک ماندستان مأخوذ از نام رود مند است که سرزمین های اطراف را به این نام موسوم نموده است.درباره ریشه ماندستان هیچ گزارش تاریخی مکتوبی وجود ندارد اما یک روایت شفاهی می گوید زمانی که حضرت ابراهیم شروع به بازسازی خانه کعبه نمود تمام کوه ها راه افتادند و خود را در معرض تماشای وی گذاردند تا اگر مناسب ببیند از مصالح آنها برای ساختن خانه استفاده نماید ولی این کوه از جای خود حرکت نکرد و ماند؛ به همین دلیل به کوه مند معروف شد و رودی که از کنار آن می گذشت را رود مند نامیدند به همین سان سرزمین های اطراف این رود را ماندستان گفتند.این داستان بغرنج تر از آن است که برای رد آن مجبور به اقامه حجت باشیم.
آنچه در مورد این واژه پذیرفتنی تر است این است که این رود قبل از وصول به دریا، «مانداب» یا باتلاقی را تشکیل می داده که نام خود را نیز به عنوان رود مانداب برساخته است و بعدها بر اثر کثرت استعمال، واژه مانداب به مند تغییر یافته است.به ویژه محدوده کم ارتفاعی در جبهه جنوب شرقی این کوه قرار دارد که امروزه شوره زار خشک و لم یزرعی موسوم به مسیله است، دقت در کلمه مسیله نیز می تواند ما را به وجود مانداب یا باتلاقی از یاد رفته رهنمون گردد.
واژه بعدی که می بایست مورد بررسی قرار گیرد کلمه خورموج است که اکنون عنوان مرکز شهرستان دشتی است.تلاشهایی که تاکنون برای ریشه یابی این عنوان صورت گرفته، آن را تغییر یافته کلماتی چون هرمزد و یا خون موج قلمداد کرده که تعابیری گمراه کننده اند زیرا در جای دیگری دیده نشده است که واژه هرمزد به خورموج یا چیزی شبیه آن تغییر کند و نیز هرگز در این برهوت خاموش آن قدر موجود زنده وجود نداشته تا با ریختن خود آنها بتوان دریای مواج قرمزی را ایجاد کرد تا آیندگان نام خون موج را از آن جشن اهریمنی به خاطر بسپارند؛ همچنین میدان مناسبی برای جنگ بزرگی نیز نبوده تا لشکرهای گران به دوئلی خونین در آنجا دست زنند.
سومین واژه قابل بررسی «کاکی» نام دومین شهر عمده این شهرستان است که می توان با رعایت شروطی آن را به دوره پیش از ورود آریاها مرتبط ساخت.جرج کامرون در یکی از کتابهایش که تحت عنوان ایران در سپیده دم تاریخ توسط حسن انوشه به فارسی برگردانده شده است ضمن برشمردن جنگهای تیگلاث پیلسر سوم (۷۲۸ ـ ۷۴۶ قبل از میلاد) در کوههای آذربایجان اسامی افرادی که در مقابل این پادشاه قهار آشوری ایستادگی کرده اند نام کاکی را نیز ذکر می کند.این کلمه در زبان آشوری و سایر زبانهای وابسته به آن هیچ معنایی ندارد.با این پیش فرض، اگر که این واژه کوتاه شده واژه دیگری نباشد و بتوان به طور منطقی فاصله جغرافیایی و در نتیجه نژادی و زبانی بین این ناحیه و آذربایجان را نادیده گرفت امکان انتساب این کلمه به دوره مذکور به وجود می آید.
به هر صورت مراد از صدور این مقدمه نسبتاً طولانی، ارایه دلایلی برای اثبات وجود اجتماعات انسانی در اعصام متقدم در این ناحیه بوده است که ظاهراً قابل پذیرش می باشد.
همانطور که می دانیم آریاها در هزاره اول قبل از میلاد به طور کامل در فلات ایران مستقر شدند و پس از آن، تلاشهایشان را برای تشکیل یک حکومت ملی در این پهنه آغاز کردند.مادها در قرن هفتم قبل از میلاد دولتی محلی در شمال غربی نجد ایران تشکیل دادند و با پیروزی بر آشور شهرت جهانی کسب کردند اما دیر نگذشت که قدرت را به پارس ها واگذاردند.بنیانگذار واقعی دولت پارس کورش بود اما داریوش که پس از یک دوره آشفتگی به حکومت رسید با اصلاحات خود توانست دوام این دولت جهانی را تضمین نماید.از میان اقدامات گوناگون داریوش، یکی اسکان عشایر پارس در نقاط حساس کشور بود.بدیهی بود که این پادشاه بزرگ ناحیه سکونت قوم پارس را توسعه دهد بدون اینکه باعث تفرقه و تجزیه آنها شود.
هرودوت، مورخ معروف یونان باستان و نویسنده کتاب ذیقیمت تواریخ در بند ۱۲۵ از دفتر اول خود، قوم پارس را شامل ده طایفه می داند که شش تای آن یکجا نشین و چهارتای دیگر بیابانگرد بوده اند.گروه نخست عبارت از پاسارگادیان، مارافیان، ماسپیان، پانتالیان، دروسیان و گرامانیان بوده اند و گروه دوم شامل طوایف دایی، مارد، دروپیک و ساگارتی بوده است.هرودوت گزارشی راجع به محل سکونت یکایک آنها ارایه نمی دهد بلکه اراضی واقع در شرق کوههای شوش تا سواحل خلیج فارس و بیابان لوت را به مناسبت محل استقرار قبایل پارسی، پرسپولیس می نامد.
نگارنده با توجه به نتایج مطالعات خود، در مورد محدوده اسکان هر یک از طوایف پارسی مایل است اراضی واقع در ناحیه ای که از سمت شمال به خط لاور ساحلی ـ لاور شرقی و از شرق و جنوب به محور لار، لامرد و لاوان و از سمت غرب به خلیج فارس محدود می شود را مسکن طایفه مارد بداند زیرا همه این اسامی واژه مارد یا صورت های دیگر آن، مرد یا آمارد را در جز دوم خود مستور دارند و پیشوند «لا» که در آغاز همه آنها قرار دارد به معنی لانه یا آشیانه و به تعبیر امروزی وطن است.البته این بدان معنا نیست که طایفه مارد در ورای این خطوط فرضی مستقر نشده بلکه بدیهی است انشعاباتی از این طایفه در بیرون از این خطوط نیز سکنی داشته اند مانند روستای لاغران که از لحاظ ریشه شناسی بی ارتباط با این مقوله نیست در جنوب جهرم و در شمال لامرد قرار دارد.به همین سان برخی طوایف همجوار نیز می توانسته اند به داخل اراضی این طایفه نفوذ نمایند.
بنابراین ورود آریاها به ناحیه امروزی دشتی به دوره داریوش بزرگ هخامنشی و عصر اصلاحات داخلی وی یعنی پیش از سال ۵۱۲ قبل از میلاد که سرآغاز اصلاحات خارجی داریوش است باز می گردد.
نام ماردها دوبار دیگر نیز در تاریخ آمده است: یکی در زمان جنگ سارد (۵۴۶ قبل از میلاد) که کورش بزرگ برای فتح لیدیه به نبرد کرزوس رفت.گزنفون فیلسوف معروف یونان و فرمانده سپاه ده هزار نفری در هنگام بازگشت یونانیان از جنگ میان کوروش جوان و اردشیر دوم هخامنشی، در یکی از تالیفات خود تحت عنوان سیروپدی یا تربیت کوروش می گوید در یکی از صحنه های جنگ اسب سواری کوروش توسط تیرهای دشمن از پا درآمد و احتمال داشت کوروش بزرگ پایمال سم ستوران شود سربازی که اسب خود را در اختیار کورش گذاشت از طایفه مارد بود .از سرنوشت این سرباز فداکار مطلبی در تاریخ درج نشده است ولی استاد باستانی پاریزی ضمن مقایسه ای که بین این صحنه و صحنه مشابهی که دو هزار سال بعد برای یکی از امرای آل مظفر و یکی از سربازانش پیش آمده است تصور می کند که آن سرباز جان خود را بر سر از خود گذشتگی اش نهاده است.
بار دوم که نامی از این طایفه در تاریخ آمده است مربوط به اواخر قرن چهارم پیش از میلاد و لشکر کشی اسکندر مقدونی به ایران است.در این روایت آمده است که اسکندر، در پیشروی اش به سمت غرب به قومی موسوم به آمارد برخورد کرد و بدون اینکه بتواند آنها را مطیع نماید با گذر از دریا به صحرای آرابیوس رفت.محققین جدید اروپایی که تمایل زیادی دارند تا دامنه یورش اسکندر را به هندوستان برسانند این طایفه بیگانه ستیز را ساکنین آمل امروزی در ساحل خزر قلمداد می کنند و صحرای آرابیوس را بیابان ترکستان فعلی می دانند، اما در مقابل وجه تسمیه آن روزی بیابان ترکستان به آرابیوس سکوت می کنند.مخصوصاً درباره نام آن بیابان که طبق کتیبه های هخامنشی و متون معتبر یونانی و رومی که سغدیان و سغدیانوس ضبط شده و کیفیت تبدیل آن به آرابیوس هیچ توضیحی نمی دهند.حال اگر بتوان نوشته های محققین اروپایی را که تا حدی تحت تأثیر ذهنیت آنها برای بزرگ نمایی اسکندر بوده است یکسو نگرانه، غیر علمی و مغشوش فرض کرد می توان این احتمال را پذیرفت، طایفه ای که در مقابل هجوم اسکندر به سمت غرب ایستادگی کرده همان طایفه مارد ساکن در ساحل خلیج فارس بوده است و صحرای آرابیوس که بنا به گفته مورخین اسکندر در آن سوی دریا قرار داشته را نیز به جای سغد با عربستان کنونی که در کتیبه های باستانی نیز آرابه و آرابیوس قید شده تطبیق داد و دریای مابین قوم مارد و صحرای آرابیوس را خلیج فارس دانست.بیگانه ستیزی مردم دشتی و تنگستان که بارها در تاریخ در مقابل اعراب صدر اسلام، تهاجم قوای مزدور کمپانی هند شرقی در نیمه نخست قرن نوزدهم میلادی و در برابر قوای انگلیسی در خلال جنگ جهانی اول تکرار شده نیز می تواند دلیل دیگری بر اثبات این فرضیه باشد.
محققان بر آنند که آریاها پس از ورود به یک منطقه جدید بین خود و افراد بومی تفاوت قایل شده و با کنترل زیاد مانع در هم آمیختگی خون خود و نژادهای دیگر می شدند و بدین گونه نوعی کاست اجتماعی را ایجاد می کردند که در هند شدت این کنترل زیاد بوده و در ایران احتمالاً تحت تأثیر تمدنهای غربی فلات از شدت کمتری برخوردار بوده است.لازم به گفتن است که آنچه امروزه در بین مردم این ناحیه و تاحدودی در نواحی همجوار به طوایف اصیل و غیر اصیل مرسوم است و مانع از آمیزش و حتی ارتکاب افراد به پاره ای مشاغل مثل آرایشگری یا پرورش شتر می شود می تواند یادگاری ازهمان دوران باشد که تا به امروز بدون تغییر مانده است.
دین مردم این منطقه در دوران باستان را نیز باید با توجه به نژاد آنها مورد بررسی قرار داد.با توجه به این که مردم بومی این ناحیه، پیش از ورود آریاها از لحاظ سیاسی تابع و تحت تأثیر عیلام بوده اند و حکومت عیلامی ها نیز از مرحله حکومتهای تئوکراسی بالاتر نرفته بدیهی اگر این مردم راغب به پذیرش اعتقادات مذهبی عیلامی ها نمی شدند مجبور به قبول آن بوده اند.ماردها نیز چون از طوایف آریایی بوده اند معتقدات اولیه آریاها را با خود به این ناحیه آورده اند و هر چند عادت تحمیل عقیده مذهبی بر اقوام تابع در میان آریایی ها وجود نداشته اما بدیهی است که طوایف شکست خورده پس از گذشت مدتی تا آنجا که مجاز باشند مایل به پذیرش آداب و رسوم و فرهنگ قوم غالب شوند به ویژه زمانی که امید بازگشت به گذشته وجود نداشته باشد.
براساس خرابه های موجود در کوه مند موسوم به کلات حیدری یا کلات مند پاره ای مایلند دین مقطعی مردم این ناحیه در اواخر دوره هخامنشی تا روزگار رسمیت یافتن آیین زردشت در ایران توسط اردشیر پابکان، مؤسس سلسله ساسانی، مبتنی بر پرستش مهر بدانند، علت این امر نیز شباهت کلات مورد نظر با پرستشگاههای مهریان می باشد که تا حدی قانع کننده است، ولی از آنجا که این آیین ویژه خواص مردم بوده بعید می نماید که در میان قومی بیابانگرد آیین مهر پرستی رشد چشمگیری به خود گرفته باشد تا آنجا که لزوم بنای نیایشگاهی در دل کوه مند را سبب شده باشد.از طرف دیگر سبک معماری قبل از گسترش میتراییسم بوده است که بر شکل ظاهری معابد مهریان تأثیر گذاشته اند.مهمتر اینکه هدف داریوش از اسکان اقوام پارسی در حاشیه خلیج فارس ایجاد امنیت در پشت سر و ساحل بوده است و برای این مهم لازم بوده است که چاپار خانه ای در آن حدود ساخته شود و احتمالاً کلات مند از جمله چاپار خانه های دوره هخامنشی بوده است که معماری آن ها پیشرو شکل ظاهری معابد مهر پرستان شده است.
اما تأخیر در پذیرش آیین زردشتی توسط مردم این ناحیه دور از انتظار نیست همانگونه که در پذیرش اسلام نیز تأخیر زیادی داشته اند چنانکه ابن بلخی در قرن پنجم هجری، هنوز مردم ماندستان راآتش پرستانی می داند که هر روستایی آتش مقدس خود را حفظ کرده است.تأخیر در قبول آیین ها و رسومات تازه را می توان ناشی از موقعیت جغرافیایی این منطقه دانست زیرا نه تنها از لحاظارتباطی دور افتاده است بلکه آب و هوای بیابانی و در نتیجه جمعیت کم آن مانع از گوناگونی افکار و احتیاجات می گردد.
کوه مند که گویا در ازمنه قدیم نوعی تقدس را نیز در خود داشته دو اثر دیگر مربوط به قبل از اسلام را بر پیکر خود حفظ کرده است: یکی قلعه دختر روبروی روستای لاور ساحلی است که اگر تحقیقات استاد باستانی پاریزی را مبنا قرار دهیم باید بپذیریم که این قلعه مثل سایر قلاع دختر از آتشکده های دوره ساسانی بوده است.دوم کلات سیاه در نزدیکی روستای چاه حسین جمال که نامش برگرفته از رنگ سنگهای آن می باشد.این بنا نیز مربوط به روزگار پیش از اسلام بوده که کمتر مورد توجه محققین قرار گرفته است.
۱) ابن بلخی، فارسنامه، تصحیح لسترنج.
۲) آزاد، ابو الکلام، کوروش کبیر، ترجمه ابراهیم باستانی پاریزی.
۳) پیرنیا، تاریخ ایران باستان.
۴) حمد الله مستوفی، نزههٔ القلوب، تصحیح لسترنج.
۵) سایکس، سریرسی، تاریخ ایران، ترجمه سید محمد تقی فخرداعی گیلانی.
۶) کامرون، جرج، ایران در سپیده دم تاریخ، ترجمه حسن انوشه.
۷) میخاییلویچ دیاکانف ،میخاییل ،تاریخ ماد ،ترجمه کریم کشاورز
منبع: آفتاب http://www.aftabir.com
/ج