بیان اسامی دعای سمات
این دعا نزد مسلمین معروف به دعای «سِمات» است ــ به کسر سین، جمع سِمّه ــ به معنای علامت. چون این دعا، علایم استجابت در او هست، به جهت اشتمال او بر اسم اعظم و اسمای حسنی و وسایل مقبوله؛ پس شاید به این جهت به این اسم، مسمّا شده و یا به جهت اشتمال بر بیان علایم قدرت کامله و سلطنت شامله از آیات بیّنات و معجزات قاهرات. و ظاهر می شود از بعض کلمات، که این دعا در نزد یهود معروف است به دعای «شَبّور»، به فتح شین معجمه و ضمّ بای موحّده ی مشدّده و رأی مهمله، بر وزن تنّور (1) چنان چه در قاموس و صحاح است.(2) و ظاهراً شبّور مخفف شیپور است: آلتی معروف که به جهت اعلام می زنند؛ یعنی دعای «بوق»؛ چون که بنی اسرائیل این دعا را در شاخ های گوسفندان که سوراخ کرده بودند می خواندند چنان چه در شرح او بیاید، عمّا قریب إن شاءالله تعالی.و بعضی احتمال دادند که «شبور» مأخوذ از شَبَر ــ بفتحتین ــ باشد ــ بفتح شین معجمه و باء موحّده ــ که به معنای عطیّه است؛ یعنی دعای عطیّه ی از خدا.
و بعضی گفتند: شبر در لغت عبرانی شنبه است؛ (3) نظر به این که این دعا را بنی اسرائیل، شب شنبه خواندند به جهت هلاکت عمالقه و لذا، بعضی فرمودند (کفعمی است، چنان چه بیاید). این دعا را مقارن غروب شب شنبه بخوانند یا شب شنبه بخوانند. پس دعای شبر؛ یعنی دعای شنبه به اعتبار اطلاق اسامی هفته بر مجموع شب و روز ولو به تقدیر مضاف توسّعاً.
در بیان سند دعای سمات
امّا سند این دعا: علاّمه ی مجلسی در کتاب ربیع الأسابیع می فرماید (علی المحکی عنه) که: دعای سمات از ادعیه ی مشهوره است و اکثر علمای سلف، بر این دعا مواظبت می نمودند.(4) و در مصباح شیخ طوسی (5) و کتب کفعمی (6) و در جمال الأسبوع سید ابن طاووس (7) به سندهای معتبر از محمد بن عثمان عمروی، که از نُوّاب حضرت صاحب الامر است ــ روحی لک الفداء یا سیّدی و مولای المستغاث بک یا مولای یا صاحب الزمان ــ از حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق (علیهما السلام) روایت کردند. و علاّمه ی مجلسی در کتاب ربیع الأسابیع (8) (علی ما نقل) می فرمایند:یافتم به خط شیخ أجلّ، شمس الدین، محمد بن علی الجبعی، جدّ شیخنا العلّامه، شیخ بهایی که نوشته بود "دعاء السمات المعروف بدعاء الشبّور، یستحبّ الدعاء به فی آخر ساعة من نهار الجمعة." (9)
روایت نموده این دعا را ابوعبدالله، احمد بن محمّد بن عیّاش جوهری، گفت: حدیث کرد مرا ابوالحسین، عبدالعزیز بن احمد بن محمد الحسنی، گفت: حدیث کرد مرا محمد بن علی بن حسن بن یحیی المراشدی که از اولاد حسین بن راشد است، گفت: حدیث کرد مرا حسین بن احمد بن عمر بن الصباح که گفت: حاضر شدم در مجلس شیخ ابی جعفر، محمد بن عثمان بن سعید عمروی، (10) پس بعضی از ما از اهل مجلس گفتیم به او: ای آقای ما! چه شده است بسیاری از مردم را، که تصدیق می کنند دعای شبور یهود را به این که می خوانند بر کسی که دزدی کرده باشد، و مستجاب می دانند و حال آن که یهود، ملعوند بر زبان عیسی و پیغمبر ما محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم)؟! پس شیخ ابوجعفر عمروی گفت: این مطلب، دو جهت دارد: یک جهت ظاهریّه و یک جهت باطنیّه.
امّا جهت ظاهریّه این است که این دعا مشتمل است بر اسمای خداوند و مدایح او، لکن آن چه در نزد یهود است از اسماء الله تعالی و صفات خدا، ناقص و ناتمام و یا مُحرَّف شده و آن چه در نزد ما مسلمین است تامّ و تمام است به برکت سادات أنام ائمّه ی معصومین (علیهم السلام) که خداوند آن ها را اهل ذکر یاد فرموده که دست به دست از آن ها نقل شده تا به ما رسیده.
امّا جهت باطنیّه این است که روایت رسید به ما از امام (علیه السلام) که فرمود: هر گاه مؤمن دعا کند؛ خداوند می گوید: صوتی است که دوست می دارم او را بشنوم. ای ملائکه! حاجت او را برآورید؛ یعنی تقدیر نمایید به اذن من حاجت او را ولکن او را معلّق نمایید میان زمین و آسمان؛ یعنی تعجیل در اجابت او منجّزاً ننمایید تا بسیار مرا بخواند که من شوق دارم به سوی او. و هر گاه کافر خدا را بخواند، می گوید خداوند عالم: صوتی است که مکروه می دارم شنیدن او را، روا نمایید حاجت او را و تعجیل نمایید در اجابت او، تا این که دیگر صدای او را نشنوم و او مشغول شود به حاجتی که می خواسته از خشوع به درگاه من، پس حاضرین مجلس گفتند به شیخ ابی جعفر محمد بن عثمان ما دوست می داریم که بخوانی بر ما، دعای سمات را که دعای شبور یهود باشد تا ما هم بخوانیم بر ظالمین خود و کسانی که با ما، در مقام حیله و مکر هستند و می خواهند بر ما غلبه بجویند.
پس گفت شیخ ابوجعفر که حدیث کرد مرا ابوعمر و عثمان بن سعید، گفت: حدیث کرد مرا محمد بن راشد، گفت: حدیث کرد مرا محمد بن سنان، گفت: حدیث کرد مرا مفضل بن عمر الجعفی، که خواصّ از شیعه، همین مسئلت را بعینها از امام بحق ناطق، جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام) نمودند، پس جواب داد ایشان را به مثل این جوابی که گفتم، پس فرمود حضرت صادق (علیه السلام) که: فرمود پدرم حضرت باقر علم انبیاء (علیهم السلام) که هرگاه بدانند مردم آن چه را که ما می دانیم ــ از این مسائل، و عظمت شأن آن ها نزد خدا و سرعت اجابت نمودن خدا حاجت خواننده ی این دعا را به علاوه ثواب هایی که ذخیره شده از برای او ــ هر آینه به جهت تحصیل این دعا، مقاتله به شمشیر نمایند ولکن حق تعالی مخصوص می گرداند به رحمت خود، هر که را می خواهد. آگاه باشید! که هر گاه قسم یاد کنم که اسم اعظم خدا در این دعا هست، هر آینه به راستی قسم یاد نمودم. پس هرگاه این دعا را می خوانید، سعی کنید که به جهت امور باقیه اخرویّه باشد، نه به جهت امور فانیه ی دنیویّه، به درستی که امور اخرویّه ی الهیّه بهتر و باقی تر است و این دعا از علم های پنهانی و مسائل ذخیره شده ی مستجابه نزد خداوند است.(11) پس املا فرمود دعا را که بعد، نقل می نماییم إن شاءالله تعالی.
و شیخ ابراهیم بن علی کفعمی نقل می کند که حضرت باقر (علیه السلام) فرمود:
یوشع بن نون، وصیّ موسی (علیه السلام) در هنگامی که به محاربه ی عمالقه رفت و بودند آن ها در صورت های هولناک، پس بنی اسرائیل ترسیدند از آن ها، به جهت عظم جثّه ی آن ها و هیئت های غریب آن ها، پس شکایت کردند بنی اسرائیل به سوی خداوند متعال از آن ها، پس امر کرد خداوند متعال یوشع بن نون را که امر نماید خواصّ بنی اسرائیل را و بزرگان آن ها را که هر یک از آن ها سبویی از «خزف» که خالی باشد، به دوش چپ کشند به اسم عملیقی از عمالقه و بگیرند به دست راست، شاخی از شاخ های گوسفند که سوراخ کرده باشند او را و بخوانند هر یک از آن ها در آن شاخ، این دعا را تا شیاطین جنّ و انس یاد نگیرند این دعا را، پس از خواندن این دعا، بیندازند آن سبوها را در آخر شب در لشکرگاه عمالقه، به نحوی که بشکنند آن سبوها را.
چون بنی اسرائیل، چنین کردند و صبح شد، دیدند که عمالقه، تماماً شکم های آن ها باد کرده و هلاک شدند (کأنّهم أعجاز نخلٍ خاویةٍ) (12) پس شما نیز این دعا را بخوانید بر هر که با شما دشمنی کند از مردم ــ یعنی العامّة العمیاء لا الشیعة المستبصرة ــ پس از آن، حضرت باقر (علیه السلام) فرمودند: «این دعا از عمیق علم مکنونه است و از مخزون علم است، پس بخوانید او را به جهت حوایجی که نزد خدای تعالی دارید و نیاموزید او را به زنان و سفها و کم عقلان و اطفال و ظالمان و منافقان».(13)
کفعمی می گوید: یافتم این حدیث مروی از حضرت باقر (علیه السلام) را که عثمان بن سعید عمروی بعینه روایت کرده است از حضرت صادق (علیه السلام) الاّ این که در روایت از حضرت امام صادق (علیه السلام) این چنین است که «محاربه ی عمالقه با حضرت موسی بوده» محمدبن علی الراشدی که یکی از راویان این حدیث است می گوید: نخواندم این دعا را در مهمّی و مطلب سختی که به من وارد شده الاّ این که دیدم در او، سرعت اجابت را و مستحبّ است خواندن این دعا در نزد [هنگام] غروب آفتاب در هر روز جمعه و شب شنبه أیضاً. و کسی که قادر بر خواندن آن نیست، بنویسد در رقعه ای از کاغذ و بر بازوی خود بندد، یا بر گردن بندد که قایم مقام خواندن است.(14)
و بالجمله، سند این دعای عظیم الشأن، مطابق آن چه در کتاب بحارالأنوار، در جلد هیجدهم (15)، در باب ادعیه ی روز جمعه می فرماید:
دعاء السمات و هو المعروف بدعاء الشبّور، و یستحبّ الدعاء به فی آخر ساعة من نهار الجمعة. رواه ابوعبدالله، أحمدبن محمّد بن عیّاش الجوهری قال: حدّثنی أبوالحسین عبدالعزیز بن أحمد بن محمد الحسنی، قال: حدّثنی محمد بن علیّ بن الحسن بن یحیی الراشدی من ولد الحسین بن راشد قال:حدّثنا الحسین بن أحمد بن عمر بن الصباح، قال: حضرت مجلس الشیخ أبی جعفر محمّد بن عثمان بن سعید العمروی... قال: حدّثنی ابوعمرو، عثمان بن سعید قال: حدّثنی محمّد بن راشد، قال: حدّثنی محمّد بن سنان، قال: حدّثنی المفضّل بن عمر الجعفی: أنَّ خواصّاً من الشیعة سألوا عن هذه المسألة بعینها أباعبدالله (علیه السلام).
و مراد از این مسأله، املای دعای سمات است که دعای شبّور یهود است تا بخوانند بر ظالمین و اعدای خود، پس از آن، می گوید: قال ابوجعفر الباقر علم الأنبیا (علیهم السلام): «و لو یعلم النّاس ما نعلمه من علم هذه المسائل، و عظم شأنها عندالله، و سرعة إجابة الله لصاحبها مع ما ادّخر له من حسن الثواب، لأقتتلوا علیها بالسّیوف؛ فإن الله یختصُّ برحمته، من یشاء» ثمّ قال: «أمّا إنّی لو حلفت لبررت أنّ الاسم الأعظم قد ذکر فیها؛ فإذا دعوتم فاجتهدوا فی الدّعاء بالباقی، و ارفضوا الفانی؛ فإنّ ما عندالله خیرٌ و أبقی» الخبر بتمامه، ثمَّ قال: « هذا هو من مکنون العلم، و مخزون المسائل المجابة عندالله تعالی». (16)
بعد، ذکر می نماید اصل دعا را. تا این جا کلام مجلسی تمام شد. و کفعمی دعا را از ابی عمرو العمروی نقل می کند (17):
و أمّا سند الرّوایة، پس متّصف به صحّت مصطلح عند المتأخّرین نیست؛ زیرا که احمد بن محمد بن عیاش، جوهری را تضعیف کردند. و از فهرست (18) و رجال شیخ (19) نقل شده که: احمد بن محمد بن عیاش ــ یکنّی أباعبدالله ــ کثیر الروایة إلاّ أنّه اخبلّ (20) فی آخر عمره. و سایر رجال سند تا محمد بن عثمان (رحمه الله) مجهول و غیرمذکور در علم رجال است و شیخ ابوجعفر محمد بن عثمان، دومین [وکیل] از وکلای اربعه ی ممدوحین موثّقین بسیار جلیل القدر و عظیم الشأن و المنزلة است. و اوّلین آن ها، پدر عالی مقدارش، عثمان بن سعید عمروی است. و سیّمین آن ها، شیخ ابوالقاسم، حسین بن رَوح (21) است. و چهارمین، شیخ ابوالحسن علی بن محمد سُمَری (22) است. این چهار نفر، وکلای اربعه ی ممدوح ناحیه ی مقدّسه (روحی له الفداء) هستند در غیبت صغرا که بعد از سمری، دیگر وکیل مخصوص از آن ناحیه مقدّسه، منصوب نشده. و واقع شد غیبت کبرا و مصیبت عُظمی و هر چهار نفر، در وثاقت و جلالت قدر و ظهور کرامات از آن ها و اخبار از مغیبات، به برکت مولانا حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) بمثابه ای شده که أظهر من الشمس و أبین من الأمس است. و در علم رجال مشروحاً مذکور است.
در احوالات محمدبن راشد و محمّدبن سنان
و امّا محمدبن راشد نیز مجهول الحال [است]، بلکه در کتب رجال متداوله، به او برنخوردم، (23) ولی نقل شیخ جلیل، عثمان بن سعید (رضی الله عنه) از او، دلالت بر جلالت او [دارد]، بلکه توثیق ضمنی اوست.و امّا محمدبن سنان، جمعی او را تضعیف نموده و رمی به غلّو کرده و آن چه به او متفرّد است، معمولٌ به نگرفته، (24) ولکن از شیخ مفید (رضی الله عنه) حکایت شده که در کتاب ارشادش فرموده: محمد بن سنان از خواص حضرت کاظم است و از جمله ثقات آن حضرت است و اهل ورع و علم و فقه [و] از شیعیان آن بزرگوار است و از جمله ی کسانی است که نصّ بر حضرت رضا (علیه السلام) را نقل نموده.(25) و کلام این شیخ جلیل با تضعیفات سایر اصحاب، مورث تعجّب شده و موجب توقّف علاّمه (26) گشته، درباره ی روایات محمد بن سنان، ولکن روایت اجلاّ از محمد بن سنان، مثل فضل بن شاذان و پدر او و یونس و محمد بن عیسی العبیدی و محمد بن حسین بن أبی خطاب و الحسن و الحسین ابنا سعید الأهوازیّان و ایّوب بن نوح و غیر این ها از ثقات و عدول. و همچنین کثرت روایات محمد بن سنان در کتب اربعه ی معتمده؛ مؤیّد کلام شیخ مفید است (27) و به علاوه، این أحقر برنخوردم در روایات او به چیزی که دال بر غلوّ و ارتفاع و فساد عقیده ی او باشد.(28) و کلام منقول از صفوان: «إنّ ابن سنان أراد أن یطیر فقصصناه حتی ثبت معناً (29) دلالت بر فساد عقیده ی او اصلاً [به هیچ وجه] ندارد.
شرح حال مفضّل بن عمر
و امّا مفضّل بن عمر، پس کلام در او، مثل کلام در تلمیذ او محمدبن سنان است حذو القذّة بالقذّة و بسیاری از روایات محمدبن سنان از مفضّل بن عمر است. و هر دو را تضعیف کرده و رمی به غلوّ نمودند و منّاع حدیث شمردند. درباره ی مفضّل بن عمر، کلمات بد گفتند. او را نسبت به فساد مذهب [داده] و او را خطّابی شمردند.(30) و مع ذلک کلّه، شیخ جلیل، شیخ مفید در ارشادش هر دو را توثیق و تجلیل فرموده و از خواص امام (علیه السلام) شمرده و درباره مفضّل بن عمر فرموده که: او از شیوخ اصحاب حضرت صادق (علیه السلام) است و از خواصّ و اصحاب سرّ و ثقات آن حضرت است و از جمله ی فقهای صالحین است.(31)أقول: و لیس هذا أول قاروةٍ کسرت فی الإسلام، و الّذی یختلج بالبال فی حق الرجلین، خصوصاً مفضّل بن عمر أنّه وصل إلیهما من العلم ما لا یصل إلیه عقول الرجال، و لم یبلغوا مبلغ علمهما، فلا الرجلان استسرّ السرّ، و أرخیا الستر، و لا النّاس أمسکوا عمّا لیس لهم به علم، و هکذا یذهب الزمان علی العبر.
در رجال میرمصطفی نقل می کند از عبدالله بن محمدبن عیسی الملقّب به بنان (32) که: من در منزل صفوان بن یحیی بودم که ناگاه داخل شد بر ما محمدبن سنان، پس گفت صفوان: إنّ هذا ابن سنان، لقد همّ أن یطیر غیر مرَّة فقصصناه حتی ثبت معنا.(33)
و در اصول کافی [آمده است: ]
لو علم أبوذرّ ما فی قلب سلمان لقتله.(34)
و بالجمله، سند این دعای عظیم الشأن ــ به اصطلاح متأخّرین ــ متّصف به صحّت نیست، ولی اشتهار این دعا در سایر اعصار، نزد عصابه محقّه و سیره ی علمای اتقیاء فی جمیع الأعصار و الأمصار بر مواظبت به قرائت او، ونقل اجلّه ی امامیّه در کتب خود بر وجه اعتماد [بوده]، مثل شیخ الطائفه در مصباح (35) و کفعمی در جُنّه الواقیة (36) بلکه در رساله ی مفرد [که] در شرح این دعا تألیف نموده و او را مسمّا به صفوة الصفات فی شرح دعاء السمات کرده (37) و سید جلیل القدر ابن طاوس در جمال الأسبوع (38) و شیخ أزهد أجلّ محمدبن علی جبعی، (39) جدّ شیخنا البهائی به خطّ خود، روایت کرده این دعا را از احمدبن محمدبن عیّاش، از سید عبدالعزیز بن احمد حسینی، از محمدبن علیّ راشدی، از حسین بن احمد بن عمر که گفت: حاضر شدم در مجلس شیخ أبی جعفر محمدبن عثمان بن سعید عمروی. إلی آخر ما نقلناه سابقاً.(40) و علوّ مضامین این دعا، به نحوی است که اذهان مستقیمه إبا دارد که از غیر ارباب وحی باشد؛ إذ لا یعلم تفسیرها و لا تأویلها الاّ الرّاسخون فی العلم فعلوّ متنه یغنی عن ملاحظة سنده، پس به صحّت قدماء متّصف است، به علاوه به انطباق مضامین او مع ما هو المقطوع فی الخارج و به علاوه کفایت عمومات دالّه بر ترغیب و تحریص، به دعا کردن و به علاوه تسامح در ادلّه ی سنن که مشهور بین اصحاب است و ثبوت رجحان به عنوان انقیاد و رجای حصول ثواب، مختار حقیر است، نه به معنای ثبوت رجحان ذاتی؛ اذ لا دلیل یعتمد علیه، بل بمعنی ثبوته بعنوان ثانوی عارض له، و هو عنوان الانقیاد، و الله الهادی إلی سبیل الرشاد.
پی نوشت ها :
1. جنّة الأمان الواقیة و جنة الإیمان الباقیة المعروف بمصباح الکفعمی، ص 559.
2. مجمع البحرین، ماده «شبر»، ج 3، ص 341؛ لسان العرب، ماده «شبر»، ج 7، ص 17، صحاح اللغه، ج 2، ص 693، ماده «شبر».
3 . ر.ک: بحار الأنوار، ج 90، ص 102.
4. ربیع الأسابیع، در أعمال عصر جمعه، ص 231.
5. مصباح المتهجّد، ص 298.
6. مصباح کفعمی، ص 560، بلد الأمین، ص 134.
7 .جمال الأسبوع، ص 321.
8. ربیع الأسابیع، در أعمال عصر جمعه، ص 232.
9. این عبارت، محتمل الوجهین است: اول آن که در ساعت آخر جمعه، این دعا خوانده شود. دوم آن که در آخر ساعت از ساعات اخیره ی روز جمعه خوانده شود و این اقرب است. به اعتبار قرب او به شب شنبه که این دعا را بنی اسرائیل شب [شنبه] خواندند. و بعضی از علما هم فرمودند: قریب به غروب یا شب شنبه بخوانند (منه (قدس سره)).
10. قال کفعمی ــ فی حاشیة منه علی کتاب الجنّة الواقیه ــ : ابو عمرو العمروی هو عثمان بن سعید العمروی ــ بفتح العین المهملة ــ یکنّی أبا عمرو السّمان، و یقال له: الزّیات الأسدی، و هو من أصحاب الجواد (علیه السلام)، خدمه، وله إحدی عشر سنة، وله إلیه عهد معروف، و هو ثقة، جلیل القدر، و هو وکیل العسکری (علیه السلام)، و اختلف فی تسمیته بالعمروی، فقیل: إنّه ابن بنت أبی جعفر العمروی فنسب إلی جدّه، فقیل: العمروی. و قیل: إنّ العسکری (علیه السلام) قال: «لا یجتمع علی امرئ بین عثمان و أبی عمرو» و أمر بترک کنیته فقیل له: العمروی. و ابنه محمد بن عثمان، و هما جمیعاً وکیلان للقائم (علیه السلام).
قال العلّامة فی الخلاصة: و کان محمد قد حفر لنفسه قبراً و سوّاه بالساج، و سئل عن ذلک، فقال: للناس أسباب، ثم سئل بعد ذلک، فقال: أمرت أن اجمع أمری، فمات بعد ذلک بشهرین فی جمادی الأولی سنة خمس و ثلاثمائة. و قیل: بسنة أربع و ثلاثمائة، و کان یتولّی هذا الأمر نحواً من خمسین سنة، و قال عند موته: أمرت أن أوصی إلی أبی القاسم حسین بن روح، فأوصی إلیه، و أوصی أبوالقاسم إلی أبی الحسن علیّ بن محمد السّمری، فلمّا حضرت السمری الوفاة، سئل أن یوصی، فقال: لله تعالی أمر هو بالغه. و الغیبة الثانیة هی التی وقعت بعد موت السمری.
عن العلّامة فی الخلاصة: محمدبن عثمان بن سعید العمروی ــ بفتح العین ــ الأسدی یکنّی أبا جعفر، و أبوه یکنّی أبا عمرو، جمیعاً وکیلان فی خدمة صاحب الزمان، و لهما منزلة جلیلة إلی آخر ما فی الکتاب.
أقول: قد سبق منّا فی حاشیة طویلة عن الکفعمی أنّ العسکری (علیه السلام) قال: «لا یجتمع علی امرئ بین عثمان و أبی عمرو» و أمر بترک کنیته، فقیل له: العمروی ــ بفتح العین (منه (قدس سره)) (الجنة الواقیه المعروف بالمصباح، ص 560؛ خلاصة الأقوال، ص 250ــ 251؛ البد الأمین، ص 134).
11. بحار الأنوار، ج 90، باب 101، ص 95ــ 97، ذیل ح 12.
12. حاقه (69)، آیه ی 7.
13. مصباح کفعمی، ص 559؛ بلد الأمین، ص 134؛ بحار الأنوار، ج 90، ص102؛ صفوة الصفات، ص 5.
14. بلد الأمین، ص 134؛ بحار الأنوار، ج 90، باب 101، ص 102، ذیل ح 12؛ صفوة الصفات، ص 5.
15. مراد جلد هجدهم از دوره ی بیست و پنج جلدی است و در چاپ جدید جلد نود است.
16. بحار الأنوار، ج 90، باب 101، ص 96 ــ 97، ذیل ح 12.
17. صفوة الصفات، ص 3.
18. الفهرست، ص 33.
19. رجال شیخ، باب ذکر اسماء من لم یرو عن الائمه (علیهم السلام)، ص 449.
20. قال المحقّق الداماد فی الراشحة الرابعة و العشرین من الرواشح: إنّ الشیخ فی کتاب الرجال قال فی ترجمة أبی عبدالله، أحمدبن محمد بن عیّاش: کثیر الروایة إلاّ أنّه أخبل فی آخر عمره ــ علی بناء الإفعال من الخبال بالخاء المعجمة المفتوحة و الباء الموحدّة و همزة القطع للصیرورة ــ یعنی صارذا خبال، أی ذا فساد فی عقله أو فی روایته، و الخبال فی الأصل بمعنی الفساد، و أکثر ما یستعمل فی العقول و الحواسّ و الأبدان و الأعضاء، و فی التنزیل الکریم: (لا یالونکم خبالاً) (59) فجماهیر المصحّفین من ضعف التحصیل و قلّة البضاعة بدّلوه إلی «اختلّ بالتاء المثّناة من فوق و تشدید اللاّم من الاخلاّل.(منه (قدس سره)) (الرواشح، ص 82).
21. حسین بن رَوح ــ بفتح الراء المهملة و سکون الواو ــ (فروحٌ و ریحانٌ و جنّة نعیمٍ) (منه (قدس سره)). و الآیة فی الواقعة (56)، آیه 89.
22. السَمُـری ــ بالسین المهملة المفتوحة و المیم المضمومة و الراء المهملة ــ و قیل: بالسین المکسوره و المیم المکسورة المشدّدة، کذا قال النراقی فی آخر العوائد (منه (قدس سره)) (عوائد الایّام، ص 889).
23. محمدبن راشد البصری، قد ذکره الشیخ الطّوسی فی أصحاب الصادق (علیه السلام) (جلالی) (رجال الشیخ، ص 287؛ نقد الرجال، ج 4، ص 202).
24. رجال نجاشی، ص 328 و 424؛ رجال شیخ، ص 386، رجال کشّی، ج 2، ص 795؛ جامع الرواة، ج 2، ص 123؛ منتهی المقال، ج 6، ص 65.
25. ارشاد، ص 304؛ منتهی المقال، ج 6، ص 68.
26. خلاصة الاقوال، ص 394 و 159.
27. ر.ک: معجم الرجال الحدیث، ج 17، ص 148 ــ150.
28. عنوان تضعیف بعض روات به جهت إکثار نقل آن ها فضائل ائمه (علیهم السلام) را و نقل معجزات آن ها را و اعتقاد آن ها بعض مقامات را درباره ی اهل بیت بنورانیت قدیماً پیش ظاهر که قاصر در معرفت انبیا و ائمه (علیهم السلام) بودند، شایع بوده و الآن کماکان و لیس هذا أوّل قاروةٍ کسرت فی الإسلام (منه (قدس سره)).
29. نقد الرجال، ج 4، ص 224.
30. رجال نجاشی، ص 416؛ رجال کشی، ج 2، ص 612؛ مجمع الرجال، ج 6، ص 131؛ خلاصة الأقوال، ص 407؛ منتهی المقال، ج 6، ص 310.
31. ارشاد، ص 288 ــ 304.
32. البَنه ــ بفتح الباء الموحدة و بعد النون ــ بوی خوش و بوی گندیده. جمع بنان بر وزن کتاب، و هو غیر موثوق فی الرجال، فلا یعتمد علی ما نُقل فی ابن سنان (منه (قدس سره)).
33. نقد الرجال، ج4، ص 224.
34. اصول کافی، ج 2، ص 401.
35. مصباح المتهجّد، ص 298.
36. جنّة الأمان الواقیه معروف به مصباح کفعمی، ص 560.
37. للشیخ تقی الدین إبراهیم بن علی بن الحسن بن محمد الکفعمی صاحب «الجنّة» التی فرغ منها 895 و توفّی، کما فی کشف الظنون، ص 905 و النسخة فی مکتبة الخونساری، و ینقل عنها المجلسی فی بحارالأنوار أولها [الحمدلله الذی أنطق ألسنتنا بلغة العرب العرباء، و نضدبها زبر العلماء... ]. ألّفها بأمر من أکثر الثناء علیه... أورد مقدمة فی ذکر سند هذا الدعاء و روایته و فضله، و قطباً هو مدخل الصرح و مدار الشرح، ثم ذکر جملة من ألفاظ الدعاء ثم شرحها. فرغ منها ضحوة نهار الاثنین للیلتین بقیتا من شهر شعبان 875 هـ.ق، و ذکر فی آخرها مصادرها.
و لا یوجد فی نسخة الشیخ صالح الجزایری المصادر و أسماء الکتب. و هی مجموعة کشکولیة بخط المولی عباس بن محمد، المدعوّ بالناسخ الگنجوی، فرغ منها، 7محرّم 1083 هـ. ق، و عنها استنسخ «السماوی» و توجد نسخة منه عند السید محمد علی الروضاتی» بأصفهان أیضاً.
إلی هنا تمّ کلام صاحب الذریعة (قدس سره). راجع الذریعة، ج 15، ص 50. ولکن الظاهر أن بعض مطالب صفوة الصفات موجودٌ الآن فی هامش البلد الأمین و مصباح الکفعمی فی ذیل دعاء السمات و إلی الآن لم یطبع صفوة الصفات مستقلّاً (الجلالی) (راجع لشرح مصنّفات الکفعمی، روضات الجنات، ج 1، ص 21).
38. جمال الأسبوع، ص 321.
39. از کتاب خاتمه ی مستدرک الوسائل (ج 1، ص 30) معلوم می شود که مجموعه ای به خط جدّ شیخ بهائی بوده است که همه ی مطالب آن را از خط شهید اوّل نقل کرده و در آن مجموعه، شمس الّدین محمدبن علی جباعی رقم کرده و بدین قرار، شمس الدین مزبور، جدّ دوم او محمدبن علی، نام داشته است. تاریخ نگارش این مجموعه در سال 859 و 860 بوده است و لذا محمدبن علی جبعی در اواسط قرن نهم می زیسته است (جلالی).
40. بحار الأنوار، ج 90، ص 95.