کوری ها در پاریس

پاریس سرزمین آزادی بود. ماری می توانست در هوایی آزاد تنفس کند. حتی صدای همهمه ی مردمی که در طول بولوارهای وسیع در رفت و آمد و جنب و جوش بودند، برایش شگفت انگیز بود.
شنبه، 26 مرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کوری ها در پاریس
 کوری ها در پاریس

نویسنده: برچ بِوِرلی
مترجم: محمدرضا افضلی



 

پاریس سرزمین آزادی بود. ماری می توانست در هوایی آزاد تنفس کند. حتی صدای همهمه ی مردمی که در طول بولوارهای وسیع در رفت و آمد و جنب و جوش بودند، برایش شگفت انگیز بود.
در این شهر مردم به زبان فرانسه، به زبان خودشان، حرف می زدند! آنها کتابهایی را می خواندند که خودشان انتخاب کرده بودند! در کافه های شلوغ و کتاب فروشیهای فضای باز اطراف دانشگاه، زمزمه مردم که به گوش می رسید، به نظرش می آمد در پاتیل بزرگی است که در آن همه ی افکار سرنوشت ساز و فلسفه های نو به هم می آمیزند.
هر روز ماری سوار واگن اسبی می شد تا خود را از خانه ی خواهرش در حومه شمالی پاریس به دانشگاه سوربُن برساند.
ماری وقتی برای نخستین بار دانشگاه را دید، مدتی طولانی در مقابل آن ایستاد. راستی چند بار این لحظه را در رویا دیده بود! او، ماری اسکلودوسکا از لهستان، وارد دانشگاه سوربُن می شد؛ جایی که تقریباً از 800 سال قبل، جایگاه آموختن علم بود!
ماری، در کنار حدود 12000 دانشجوی دیگر، حق داشت وارد کلاسهای درس شود و از کتابخانه ها استفاده کند. حتی در آزمایشگاه علوم هم جایی برای او درنظر گرفته شده بود. خاطرات سالها تلاش غریبانه در لهستان را از یاد برد. دیگر فقط آینده را می دید.
اما ماری با مشکلی روبه رو شد، نمی توانست یک کلمه از درسها را بفهمد! در لهستان همیشه به نظر می رسید که زبان فرانسوی را نسبتاً خوب می داند؛ آن قدر خوب که بتواند مطالعات گسترده ای به این زبان انجام دهد. اکنون ماری به درسهای فیزیک، ریاضی و شیمی گوش می داد که با سرعت زیاد به زبان فرانسوی ادا می شد. مسئله کاملاً فرق می کرد.
ماری با وجود همه مطالعاتش در اشچوکی و ورشو، سالها از دانشجویان فرانسوی که درسهای علوم را در سوربُن آغاز می کردند، عقب بود. اطلاعات او کمبودهای فراوانی داشت.
ماری مقاومت می کرد و نومید نمی شد. در سالهای آماده سازی یک نکته را خوب آموخته بود: هرگز نباید شکست بخورد. او باید فرانسه می آموخت و کمبودهای علمی خود را جبران می کرد. خیلی سریع هم باید این کار را انجام می داد! اینها کارهایی بود که باید حتماً انجام می داد. ماری برای کسب موفقیت تصمیم قاطع داشت. او تمام وقت خود را در دانشگاه می گذراند و فقط شبها به خانه ی شوهرش باز می گشت. برونیا و شوهرش کازیمیر، پزشکان باصلاحیتی شده بودند. در خانه آنها به روی ماری باز بود. پیوند دوستی بین دوخواهر، که در طول سالهای طولانی انتظار و نقشه کشیدن در لهستان آنها را امیدوار نگه داشته بود، اکنون محکمتر از همیشه بود. بین ماریا باکازیمیر، شوهر برونیا نیز پیوند دوستی و احترام متقابلی برقرار شد که تا آخر عمر آنها دوام یافت.
با وجود این، مدت زیادی نگذشت که رفت و آمد از دانشگاه سوربُن به خانه ی برونیا که دو ساعت طول می کشید، ماری را خسته کرد. روز که به پایان می رسید، ماری بسیار خسته بود و فرصت اندکی برای مطالعه داشت. ماری، برونیا و کازیمیر دنبال راهی می گشتند که این مشکل را حل کنند. ماری احساس می کرد که باید در جایی نزدیکتر به دانشگاه اقامت کند؛ جایی مثل کارتیه لاتن که می توانست از آنجا پیاده به آزمایشگاهها و کتابخانه ها برود و در کلاسهای درس شرکت کند. او به خوبی می دانست که با وجود هزینه ی اضافی پرداخت اجاره، پس انداز او خیلی زود تمام می شود. اما مصمم به انجام این کار بود. در ماه مارس 1892، ماری در کارتیه لاتن اتاقی پیدا کرد.

زندگی در اتاق زیر شیروانی

ماری در سالهای تحصیل در سوربُن، در اتاقهای محقری زندگی می کرد که اسباب و اثاثیه ی درستی نداشتند، ولی ارزان بودند. این اتاقها فقط جایی برای خوابیدن و مطالعه کردن بودند وماری هم چیزی بیش از این توقع نداشت. او نیز مانند بسیاری از همکلاسیهایش فقط پول کافی برای پرداخت اجاره اتاق و خرید آذوقه و سوخت داشت تا بتواند اتاقش را گرم نگه دارد. گاه که هوا خیلی سرد می شد، مجبور بود بین سوخت و غذا یکی را انتخاب کند، زیرا پول کافی برای خرید هر دو نداشت.
اما ماری بسیار قانع بود. در اتاق کوچکش در نزدیکی سوربُن می توانست به مطالعه مستمر روزانه بپردازد. تا هنگامی که کتابخانه ها باز بودند در کتابخانه مطالعه می کرد، اما کتابخانه ساعت 10 شب تعطیل می شد. آن گاه ماری در تاریکی به خانه بازمی گشت تا زیر نور چراغ نفتی کتاب بخواند و آن قدر کتاب می خواند تا کاملاً خسته شود و خوابش ببرد. ماری همه جا پیاده می رفت، زیرا واگن اسبی سوار شدن خرج داشت. گاهی روزهای متوالی فقط نان و کره و چای می خورد. اما همیشه در ردیف اول کلاس حاضر بود و با دقت و سرعت یادداشت بر می داشت. جاذبه ی روزافزون علم که در لهستان او را شیفته کرده بود، اینک تمام وجود او را در بر می گرفت. رازهای فراوانی که هر روز از جهان طبیعت می آموخت او را سرشار از شگفتی می کرد.

مدارک ماری

با نزدیک شدن نخستین امتحانات، گویی تمام زندگی او پا در هوا بود. همه ی آن سالها فداکاری و کار طاقت فرسا با این امتحانات به نتیجه می رسید.
ماری نخستین امتحان را در ژوئیه سال 1893 داد؛ در آن هنگام بیست و پنج سال داشت و تازه هجده ماه بود که به پاریس آمده بود. وقتی نتیجه ی امتحان اعلام شد، ماری بالاترین نمره را گرفته بود!
ماری، به هر ترتیب که بود، زبان فرانسوی و فیزیک را خوب آموخت و سرآمد همکلاسیهایش شد. او بی تردید دانشجویی استثنایی و فوق العاده بود. ماری تصمیم گرفته بود که به یک مدرک قناعت نکند. قصد داشت سال بعد مدرکی هم در ریاضیات بگیرد. به صورتی کاملاً غیر منتظره توانست از لهستان بورس تحصیلی بگیرد؛ کمک هزینه ای که برای تحصیل دانشجویی در خارج از کشور اختصاص یافته بود. از محل این کمک هزینه می توانست 15 ماه دیگر در پاریس اقامت کند!
در تابستان سال 1894، درست پس از یک سال، ماری در امتحانات رشته ی ریاضی با رتبه ی دوم قبول شد.

ملاقات با پی یِر کوری

سال 1894 برای ماری اهمیتی بیشتر از این داشت. اوایل همین سال پی یِر کوری را در خانه ی یکی از دوستان مشترک لهستانی ملاقات کرده بود. او درباره ی این لحظه می نویسد: «وقتی وارد شدم، پی یِر در گودی پنجره ای، نزدیک درِ منتهی به بالکن، ایستاده بود... از نگاه خیره و آشکار او جا خوردم... سخنان نسبتاً آهسته و فکورانه ی او، سادگی او و لبخند او، جدی و در عین حال جوانانه، اعتماد بر می انگیخت.»
به این ترتیب، یکی از بزرگترین همکاریهای علمی آغاز شد. آنها با هم به گفتگو پرداختند. ماری ابتدا خجالت می کشید، اما به تدریج اعتماد به نفس بیشتری یافت و از پی یِر در مورد کار علمی او سؤالاتی کرد. ماری می خواست نظر او را در مورد بعضی از مشکلات خود بداند.
پی یِر از درک وسیع او از مسائل علمی حیرت زده شد. ماری علاقه ی فراوانی از خود نشان می داد و اشتیاق او مُسری بود. گفتگوی آنها جان تازه ای یافت. پی یِر قبلاً از دوست مشترکشان شنیده بود که ماری برای سفر به پاریس تقلای زیادی کرده و پیش خود درس خوانده، با وجود این درامتحانات فیزیک هم بالاترین نمره را آورده است و مهمتر از همه، به نظر می رسید ماری در دلبستگی او به علم سهیم است. در پی یِر نیز نیروی محرکی برای کشف قوانین حاکم بر جهان مادی وجود داشت. ماری نیز، مانند پی یِر، همواره برای گسترش دانش خود تلاش می کرد.
این ملاقات سرآغاز دوستی بین آن دو شد؛ این دوستی به عشق و همکاری منحصر به فردی انجامید که برای هر دو شهرت جهانی به ارمغان آورد. پی یِر سعی می کرد ماری را به ماندن در پاریس، ازدواج با او و شروع همکاری علمی تشویق کند.
با گذشت هر روز، ماری علاقه ی بیشتری به پی یِر پیدا می کرد. پی یِر دانشمندی بود که به سبب کارهای علمی اصیلش، مورد احترام بسیاری از همکاران برجسته خود بود. او شخصیتی آرام و سرشتی سخاوتمند داشت. اما فرانسوی بود و ازدواج با او به معنای اقامت در فرانسه و دست کشیدن همیشگی از لهستان محبوب و از خانواده خود بود. به نظر می رسید چنین اقدامی از وفاداری به دور باشد.
پی یِر متوجه شد که ماری نمی تواند فکر ترک کردن همیشگی لهستان را بپذیرد. بنابراین به ماری پیشنهاد کرد که همراه او به لهستان برود و در آنجا زندگی و کار کند. ماری می دانست که در لهستان پی یِر نخواهد توانست به شیوه ای که دوست دارد کار یا زندگی کند. این فداکاری بسیار سنگین بود و پی یِر در لهستان هرگز طعم سعادت را نمی چشید.
ماری به کشمکش با انتخاب دشوار خود پرداخت: لهستان و خانواده اش، یا پی یِر و همکاری علمی. یک سال تمام در تردید بود.
ماری سرانجام پی یِر را انتخاب کرد. در 26 ژوئیه 1895، که ماری بیست و هفت سال داشت، با هم ازدواج کردند. ماریا اسکلودوسکا اهل ورشو، به ماری کوری اهل پاریس تبدیل شد.

نخستین سالهای زندگی مشترک

«چه زیباست اگر بتوانیم در کنار یکدیگر زندگی کنیم و غرق در رؤیاهایمان شویم؛ رؤیای وطن پرستانه ی تو و رؤیای علمی ما.»
پی یِر کوری، در نامه ای به ماری، به تاریخ اوت 1894
ماری و پی یِر دوران ماه عسل بسیار مطلوبی داشتند. تنها کار آنها گشت و گذار در نواحی روستایی فرانسه، با دوچرخه های نویی بود که یکی از بستگانش به عنوان هدیه ی عروسی به آنها داده بود.
ماری در پی یِر روحیه ای همانند خویش می دید که به روستا علاقه داشت. آنها با هم گلها، پروانه ها، قورباغه ها و پرندگان، نشانه های تغییر فصل و چرخه ی زندگی گیاهان و حیات وحش راتماشا می کردند. در نخستین سالهای ازدواج، غالباً دوچرخه هایشان را بار قطار می کردند و به نواحی روستایی می رفتند تا در جنگلها و مزارع به سیاحت بپردازند.
در اکتبر سال 1895، ماری و پی یِر به آپارتمان کوچکی در پاریس نقل مکان کردند. کار علمی خود را دنبال کردند. این سالها سرشار از سعادتمندی و کار بود.
آنها از کار خود، از آرزوهای مشترک خود و از مصاحبت با یکدیگر لذت می بردند و چنان به هم نزدیک بودند که غالباً مثل هم فکر می کردند. آنها اعتقاد داشتند که کار مشترک نتیجه بهتری دارد و با کار انفرادی قابل قیاس نیست.
ماری از تجربه و دانش فراوان پی یِر بهره بسیار برد و چیزهای بسیار آموخت. پی یِر معلم خوبی بود. به ماری اجازه داده شد تا در دانشکده ی فیزیک و شیمی پاریس، در کنار شوهرش کار کند. در این دانشکده، پی یِر هم به تدریس اشتغال داشت و هم به تحقیقات مهم خود روی ساختار و رشد بلورها ادامه می داد. ماری نخستین گامهای خود را در جهت تحقیقِ علمی برمی داشت.
در ماه سپتامبر سومین سال ازدواج، نخستین فرزند آنها، ایرنه، به دنیا آمد.
ماری در آزمایشگاه به تحقیق اشتغال داشت و در خانه نقش همسر و مادر را بازی می کرد. دوران پرمشغله ای بود. در فاصله چند ماه، ماری هم نخستین فرزند خود را به دنیا آورده بود و هم نخستین گزارش خود را در مورد خواص مغناطیسی فولاد نوشته بود.
کوری ها در پاریس
توضیح تصویر
پی یِر و ماری با دوچرخه هایشان، جلو خانه شماره 109 در بولوار کلرمان در پاریس؛ آنها در سال 1900 به این خانه نقل مکان کردند.
منبع : برچ، بِوِرلی، (1385)، ماری کوری: پیشگام شجاع تحقیقات پرتوزایی، ترجمه محمدرضا افضلی، تهران: فاطمی، چاپ دوم

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.