تاریخ بابل

در حدود میانه سده بیست و یکم پیش از میلاد، و اواخر دوره دودمان سوّم اور، نبرد بزرگی در سرزمین سومر آغاز گردید. مردمان اَموری که از سوریه رسیده بودند خوی ستیزه جویی را با خود آورده بودند. آنها از صحرای سوریه به
دوشنبه، 28 مرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاریخ بابل
تاریخ بابل

 





 

دودمان نخست بابل

در حدود میانه سده بیست و یکم پیش از میلاد، و اواخر دوره دودمان سوّم اور، نبرد بزرگی در سرزمین سومر آغاز گردید. مردمان اَموری که از سوریه رسیده بودند خوی ستیزه جویی را با خود آورده بودند. آنها از صحرای سوریه به سرزمین های میان دو رود هجوم آورده شهرهای «ایلیپ»، «ماراد»، «مالگیوم»، «ماشکان شاپیر» و «اوروک» را تسخیر کردند، و در واقع این اَموری ها بودند که واپسین دوره تاریخ سومر را رقم زدند.
در سال ۱.۸۹۴ ق.م، در سه پادشاهی میان دو رود، سه تن به پادشاهی رسیدند. این سه تن هر یک بر آن شدند تا بر دیگران برتری یابند و بزودی درگیری و کشاش، سراسر میان دو رود را فراگرفت.
«سومو آبوم» یک شیخ اهل آمورو بود که از هرج و مرج در میان دو رود استفاده کرد و در شهر کوچکی به نام «بابیلِم»، که هیچ اهمیت سیاسی نداشت، ساکن شد و دودمان نخست «بابیلِم» را پی افکند (این ناحیه را سومریان «کَدین گیرّا» می نامیدند و اکّدیان «بابیلِم» می گفتند و همان است که بعد ها به بابل شناخته شد).
همچنین، «سومو ایلوم» در لارسا به تخت نشست و «بورسین دوّم»، شاه ایسین شد.
در سال ۱.۸۹۰ ق.م «سومو ایلوم» شاه لارسا با قبایل آموری که در «آکوز» و «کازالو» زندگی می کردند به نبرد پرداخت. او همچنین در ۱.۸۸۶ ق.م کوشید تا «دهانه رودخانه ها» را به اطاعت خویش درآورد. اما در ظاهر توفیقی نیافت، یا دست کم نتوانست فتوح خود را نگاه دارد.
در سال ۱.۸۸۱ ق.م، «سومو آبوم» شاه بابل به «کازالو» حمله برد. در طی چند سال آینده، کوشش های دو پادشاه بابل و لارسا برای بازپس گرفتن یا استیلا بر ناحیه کازالو در خاور رود دجله، که اَموری ها به آنجا وارد شده بودند سایه افکند.
«سومو ایلوم» شاه لارسا در ۱.۸۷۲ ق.م، به ناحیه کازالو لشکر کشید.
در سال ۱.۸۶۲ ق.م «سومو لا اِل» شاه بعدی بابل (۱.۸۸۰ ۱.۸۴۵ ق.م) کشاکش هشت ساله ای را با «ایاخزر ایلی» پادشاه آمورو آغاز کرد و او را از شهر بیرون راند. از جمله فتوحات دوران پادشاهی «سومو لا اِل» می توان به گشودن شهر «کیش» اشاره کرد.
در سال ۱.۸۳۵ ق.م، عیلامیان به لارسا تاختند و آن شهر را اشغال کردند. «سابیوم» شاه بابل (۱.۸۴۴ ۱.۸۳۱ ق.م) نیز با «واراد سین» (۱.۸۳۵ ۱.۷۲۳ ق.م)، حکمران عیلامی لارسا علیه «اَموری» ها متحد شد و سپس به اَموری ها حمله کردند.
«اَپیل سین» شاه بعدی بابل بود که از دوره پادشاهی وی جز سالهای پادشاهیش چیزی موجود نیست (۱.۸۳۰ ۱.۸۱۳ ق.م).
جانشین «اَپیل سین»، «سین موبالیت» (۱.۸۱۲ ۱.۷۹۲ ق.م)، در نبرد با «ریم سین یکم» (۱.۸۲۳ ۱.۷۶۳ ق.م) حکمران عیلامی لارسا شکست خورد. او آخرین شاه دودمان نخست بابل بود که دارای نام اکّدی است.
حمورابی (به زبان آموری آموراپی؛ ۱.۷۹۲ ۱.۷۵۰ ق.م)، ششمین شاه دولت شهر بابل، و نخستین شاه امپراتوری بابل بود. او به خاطر تنظیم قوانینی که مجموعه قوانین حمورابی خوانده می شود، شناخته شده است.
حمورابی تاج و تخت پادشاهی را از پدرش «سین موبالیت» به ارث برد و ده سال نخست پادشاهی او در صلح و آرامش گذشت. او با هوش استثنایی خود پادشاهی می کرد و از فقرا، زنان بیوه و یتیمان محافظت می نمود. او خود می گوید:
«من راستی را در کشور می گسترانم، تا بدی و گمراهی از بین برود، تا قوی بر ضعیف ستم نکند. من می خواهم تا برای مردم همچون خورشید باشم، بر همه کشور بتابم، و شادی ببار بیاورم. من نجات دهنده ای هستم که عصای سلطنتی او عدالت است، و به همه شهروندان سود می رساند.
ستونی که قوانین حمورابی بر روی آن حک گردیده در حدود ۲٫۵ متر ارتفاع دارد.متن قوانین گرداگرد این ستون در ۳۴ ردیف به خط میخی نوشته شده است که شامل ۲۸۲ ماده در باب حقوق جزا و حقوق مدنی و حقوق تجارت است.
این قانون بخش بیباک، پس از نشستن بر تخت شاهی، بیدرنگ سیاست توسعه طلبی را آغاز نمود و کار خود را با حمله به «مالگیوم» آغاز نمود (۱.۷۸۸ ق.م). او سال بعد توانست شهرهای ایسین، اور و اوروک را به اشغال خود درآورد (۱.۷۸۷ ق.م). حمله دوباره حمورابی به مالگیوم (۱.۷۸۴ ق.م) سبب تسخیر آن شهر به دست شاه بابل شد.
در سال ۱.۷۶۴ ق.م، «ریم سین» حکمران عیلامی لارسا سخت زیر فشار دولت بابل قرار گرفت. بطور کامل آشکار است که او از سرزمین نیاکانش عیلام، کمک خواسته باشد. در نتیجه عیلامیان به کمک ریم سین شتافتند. حمورابی نیز که با «زیمری لیم» شاه ماری متحد شده بود به رویارویی آنها رفت و عیلامیان را شکست داده، لارسا به دست شاه توانای بابل افتاد.
تاریخ بابل
توجه حمورابی در بین سال های ۱.۷۶۰ ۱.۷۵۵ ق.م بروی سرزمین آشور متمرکز بود.
در ۱.۷۵۷ ق.م، «زیمری لیم» شاه ماری علیه حمورابی شورش کرد. سپاه حمورابی شهر ماری را تسخیر و به پادشاهی زیمری لیم در آن شهر پایان بخشید. شهر ماری نیز، که در آن هنگام بزرگ ترین شهر جلگه باختر فرات بود، برای همیشه نابود گردید. کمی پس از آن، آشور و دیگر شهرهای پادشاهی آشور نیز به زیر سلطه بابل درآمدند و او سرانجام توانست آن ناحیه را خراجگذار خویش کند.
با این فتوحات، حمورابی نخستین فرمانروایی شد که پس از سارگُن اکّدی (۲.۳۳۴ ۲.۲۷۹ ق.م) به رؤیای باشکوه میان دو رود متحد، دست یافت. قلمرو پادشاهی او به احتمال از خلیج فارس در جنوب خاوری، تا مرزهای سوریه و کوهپایه های ارمنستان در شمال باختری گسترده بود. بیشتر خاندان های حکومترگر محلی، از جمله حکومت آشور، زیردست و فرمانبردار بابل شدند و اجازه یافتند بر امور کشور خود همچنان نظارت داشته باشند مشروط بر اینکه، از فرمان های «شاه قدر قدرت، شاه بابل، شاه سومر و اکّد، شاه چهار گوشه ی جهان» (لقبی که حمورابی به خود داده بود) اطاعت کنند.
پس از درگذشت حمورابی (۱.۷۵۰ ق.م)، آشکار شد که آشور تنها دولت زیردست بابل نبوده که به دلیل اجبار به پیروی از فرامین حمورابی آزرده خاطر بود. درست همان طور که قلمرو شَمشی اَدَد یکم شاه آشور، اندکی پس از درگذشتش فروپاشید، اینک امپراتوری حمورابی نیز، بر اثر بروز شورش های متعدد از سوی اقوامی که او بر آن ها چیره گشته بود، شروع به فرو ریختن کرد.
«سَمسو ایلونا» (۱.۷۴۹ ۱.۷۱۲ ق.م)، پسر حمورابی، کمی پیش از درگذشت پدرش و به علت بیماری او به تخت شاهی بابل نشسته بود. پس از درگذشت حمورابی، او با شورش های زیادی روبرو شد. او علیه فرصت طلبی با عنوان «ریم سین دوّم» که در لارسا به تخت نشسته و پس از درگذشت حمورابی اعلان استقلال کرده بود به جنگ می پردازد. بیشتر جنگ های او با «ریم سین دوّم» در مرز سومر و عیلام انجام می گرفت.
این جنگ ۵ سال به درازا انجامید تا انکه در ۱.۷۴۴ ق.م، ریم سین دوّم دستگیر و با دستور شاه بابل، اعدام شد؛ همچنین «آننی» اِنسی شهر اِشنوننا نیز که همراه با ریم سین دوّم در یک سو قرار گرفته بود دستگیر و به بابل برده شد و در آنجا او را خفه کردند.
در هنگامه جنگ، دیوارهای اور را فرو ریخت، نیایشگاه ها را به آتش کشید و تا اندازه ای آن شهر را ویران ساخت. شهر اوروک نیز به همین سرنوشت دچار گشت. کمی بعد (ح. ۱.۷۳۲ ق.م)، «ایلوما ایلو»، که وانمود می کرد از نوادگان «دامیک ایلیشو»، آخرین شاه ایسین (۱.۸۱۷ ۱.۷۹۴ ق.م) است اعلان استقلال کرد. او سرانجام آزادی نیپّور در جنوب سومر را بدست آورد و دودمانی را پایه گذاری کرد که در تاریخ بابل از آن با عنوان «دودمان دوّم بابل»، یا «دودمان سرزمین دریا» نام می برند. نزدیک به همان روزها، آشوریان شورش کردند و استقلال خود را بدست آوردند.
در ۱.۷۱۵ ق.م، نخستین موج کاسی ها به بابل سرازیر شد و «سَمسو ایلونا» به رویارویی با آنان پرداخت و کاسیان را پس راند.
از دست رفتن ایالت های سومری، درآمد آن ایالت ها را نیز از دست بابل بیرون آورد و موجب شد تا بازرگانان به دکان داران و کشاورزان وام های سنگینی دهند و چون آنان نمی توانستند وام خود را بازپرداخت نمایند، بیشتر و بیشتر کار می کردند. تا ح. ۱.۶۰۰ ق.م، اختلافات سیاسی در بابل به شکست اقتصادی تبدیل شد.
«اَبی اِشوه» (۱.۷۱۲ ۱.۶۸۴ ق.م) پسر «سَمسو ایلونا» نیز تهاجم دیگری از کاسیان را دفع کرد؛ اما به آنان اجازه داد تا بطور صلح آمیز و بعنوان کارگران کشاورز در بابل سکونت داشته باشند. تلاش های او نیز برای از میان بردن «ایلوما ایلو»، مدعی تاج و تخت بابل، ناکام ماند.
«اَمّی دیتَنَه» (۱.۶۸۳ ۱.۶۴۷ ق.م) قلمرو پادشاهی خود را تا اوروک، ایسین و لارسا گستراند و این نواحی تا پایان کار دودمان نخست بابل، تحت سلطه این دودمان به جا ماندند.
«اَمّی سَدوقَه» (۱.۶۴۶ ۱.۶۲۶ ق.م) به خاطر مجموعه قوانین عدالتش، که برپاکننده اصلاحاتی چون تعلیق چند ساله ی برخی مالیات ها و لغو مجازات زندان بخاطر بدهی بود، پرآوازه است. او همچنین تلاش کرد تا زوال اقتصاد بابل را متوقف سازد، که موفق نشد.
«سَمسو دیتَنَه» (۱.۶۲۱ ۱.۵۹۵ ق.م)، آخرین شاه دودمان نخست بابل بود که از دوره پادشاهی وی چیز زیادی مشخص نیست. در سال ۱.۵۹۵ ق.م، مورسیلی یکم شاه هیتی (۱.۶۲۰ ۱.۵۹۰ ق.م)، شهر «آلِپ» در سوریه را چپاول کرد. در ادامه به تصرف استحکامات بابل پرداخت و غارت آن شهر ساکنان آن را وحشت زده کرد. شاه هیتی پس از آن، مجسمه طلایی مردوک خدای بزرگ بابلیان را از آن شهر بیرون برد. بدین ترتیب، دودمان نخست پادشاهی بابل، که ۳۰۰ سال پیش از آن، توسط «سوموآبوم»، شیخ آموری پایه گذاری شد، و حمورابی از شاهان بزرگ آن بود، به دست پادشاهی هیتی سقوط کرد.

دودمان دوم بابل

دودمان دوّم بابل، به دودمان «سرزمین دریا» شناخته شده است. بابلیان، ناحیه باتلاقی دهانه خلیج فارس و سرزمین های پیرامون آن را «سرزمین دریا» می نامیدند. شاهان این دودمان نیز در چند سنگ نبشته ای که به جا گذاشته اند، خود را «شاه سرزمین دریا» شناسانده اند. چیز کمی در مورد این دودمان شناخته شده است. فهرستی از شاهان این دودمان بدون یادآوری تاریخ پادشاهیشان در دست است. اسامی شاهان این دودمان و تاریخ پادشاهیشان در زیر آمده است؛ تاریخ ها گمانه زنی می باشد:
«ایلوما ایلو» (ح. ۱.۷۳۲ ۱.۷۰۰ ق.م). او که ادعا می کرد از نوادگان «دامیک ایلیشو» آخرین شاه ایسین (۱.۸۱۷ ۱.۷۹۴ ق.م) می باشد. وی در برابر «سَمسو ایلونا» (۱.۷۴۹ ۱.۷۱۲ ق.م)هفتمین شاه دودمان نخست بابل بپاخاست و اعلان استقلال کرد و توانست آزادی نیپّور در جنوب میان دو رود را بدست بگیرد.
«ایتّی ایلی نیبی» (ح. ۱.۷۰۰ ۱.۶۸۳ ق.م).
«دَمیک ایلوشو» (ح. ۱.۶۸۳ ۱.۶۵۷ ق.م). او شهر های اوروک، ایسین و لارسا را به بابل واگذار کرد.
«ایشکی بَل» (ح. ۱.۶۵۷ ۱.۶۴۲ ق.م).
«شوشّی» (ح. ۱.۶۴۲ ۱.۶۱۸ ق.م).
«گول کی شَر» (۱.۶۱۸ ۱.۵۹۲ ق.م). او پس از سقوط دودمان نخست بابل به دست پادشاهی هیتی (۱.۵۹۵ ق.م)، توانست تا نواحی جنوب بابل را دوباره تسخیر کند .
«گیشِن» (ح. ۱.۵۹۲ ۱.۵۸۰ ق.م).
«پِش گَل دَر اَمَش» (ح. ۱.۵۸۰ ۱.۵۳۰ ق.م).
«اَدَر اَکَل اَممَه» (ح. ۱.۵۳۰ ۱.۵۲۰ ق.م).

دودمان سوم بابل

براستی گفته اند که کمتر فاتحانی به اندازه کاسی ها نشانی از قدرت خود بر مردم بابل به جا گذاشتند. دوران فرمانروایی کاسیان بر بابل به دو دوره بخش پذیر است. عصر تاریک (۱.۵۹۵ ۱.۳۷۵ ق.م) و عصر روشن (۱.۳۷۵ ۱.۱۱۵ ق.م). عصر تاریک خالی از اسناد تاریخی است و تنها نام شاهان کاسی را از خود به جا گذاشته است. پس از سال ۱.۳۷۵ ق.م، اسناد تاریخی بیشتر می شود.
هیتی ها در ۱.۵۹۵ ق.م بابل را غارت کردند اما نتوانستند آن را نگه دارند چون مسافت بابل از هیتی بسیار زیاد بود؛ بنابراین به غارت آن بسنده کرده به میهن خود بازگشتند؛ در این میان، کاسیان، این قوم بومی ایرانی، از خلاء قدرت در بابل سود جست و به فرماندهی پادشاه خود «آگوم دوّم»، به بابل هجوم آورده آن سرزمین را به اشغال خود درآوردند.
اما در آمدن کاسی ها به بابل شاید به دلیل ورود نژادی دیگر از مردم، یعنی هندو ایرانیان به این سرزمین بوده است. اگر چند کاسی ها خود از این نژاد نبودند، اما چنین می نماید که با هندو ایرانیان تماس هایی برقرار کرده اند و از همین روست که چند خدای غیر قفقازی نیز وارد خدایان کاسیان شده است و شاید، این آریاها بوده اند که کاسیان را به صورت یک ملت جنگجو، سازماندهی می کردند.

دودمان سوّم بابل در اوج

شاهان کاسی بیش از هر دودمان دیگری به فرمانروایی بر میان دو رود متحد پرداختند و بابل، زیر حکومت آنان، به مرکز سیاسی و فرهنگی جهان باستان تبدیل شد. یکی از دلایل سلطنت طولانی آنها سیاست محافظه کارانه آنان بوده است. آنها به جنگ های توسعه طلبی دست نمی زدند؛ به آسانی تمدّن بابل را در آغوش گرفتند و به معنای تمام بابلی شدند. آنها قلمرو پادشاهی خود را «کار دونیاش» می نامیدند. تاریخ های دوران پادشاهی شاهان کاسی، دست کم تا سال ۱.۳۷۵ ق.م، نمی تواند قطعی باشد.
«آگوم دوّم»، ملقب به «کاکریمه» به معنی «بزرگ» (ح. ۱.۵۹۵ ۱.۵۴۵ ق.م)، شاه ماری، هنگامیکه هیتی ها از بابل پس نشستند، آن سرزمین را اشغال کرد. او همچنین خود را «شاه کاشو، شاه اکّد، و شاه سرزمین پهناور بابل» و نیز «شاه پادان و المان و شاه گوتیوم» می نامد. در پی او «بورنابوریاش دوّم» (ح. ۱.۵۴۵ ۱.۵۰۰ ق.م) به پادشاهی رسید که معاهده صلحی را با «پوزور آشور سوّم» شاه آشور (۱.۵۰۳ ۱.۴۷۹ ق.م) به امضا رساند که برپایه آن، مرزهای دو کشور، ناحیه سامرا تعیین گشت.
آنگاه «کاشتیلیاش سوّم» به تخت آمد (ح. ۱.۵۰۰ ۱.۴۷۰ ق.م). برادر کاشتیلیاش سوّم، به «سرائا گَمیل» آخرین پادشاه سرزمین بطایح لشکرکشید و او نیز به عیلام پناه جست. پس از کاشتیلیاش سوّم، برادرش «اولام بوریاش» (ح. ۱.۴۷۰ ۱.۴۶۵ ق.م) و پس از او، «آگوم سوّم» (ح. ۱.۴۶۵ ۱.۴۴۵ ق.م) به پادشاهی رسیدند. او به «اِئا گَمیل» (۱.۴۶۹ ۱.۴۶۰ ق.م) آخرین شاه سرزمین دریا یا دودمان دوّم بابل تاخت، بر او پیروز شد، و سرزمین بابل را یکپارچه ساخت.
سپس «کاداشمان هاربه ی یکم» شاه شد (۱.۴۴۵ ۱.۴۴۰ ق.م) و پس از او «کارا اینداش» به تخت شاهی بابل نشست (۱.۴۴۰ ۱.۴۳۰ ق.م). او نیز معاهده صلحی مشابه آنچه که پیش از آن منعقد شده بود، با آشور بست. او همچنین، نیایشگاه تازه ای برای خدا «ایناننا» در شهر اوروک ساخت.
«کوریگالزو ی یکم» (ح. ۱.۴۳۰ ۱.۳۸۰ ق.م) به سازندگی اشتیاق داشت. شهر اور را که بهنگام تسخیر سرزمین دریا ویران شده بود، بازسازی کرد و پایخت سلطنتی تازه ای نزدیک بابل ساخت و آن را «دور کوریگالزو» نامید. نیایشگاه های آن شهر نیز وقف خدایان اِنلیل، نینیل، و نینورتا بودند. حضور خدایان سومری در این شهر کاسی، گواه این مسئله است که کاسیان در آن زمان، جذب فرهنگ و تمدّن سومری شده بودند. او همچنین طرح های عمومی در اوروک و ایریدو به انجام رسانید.
«کاداشمان اِنلیل یکم» (ح. ۱.۳۸۰ ۱.۳۵۹ ق.م)، شهر «آراپخا» (کرکوک کنونی) را تسخیر کرد. «بورنابوریاش دوّم» (۱.۳۵۹ ۱.۳۳۳ ق.م)، خود را «برادر فرعون» نامید و روابط بسیار خوبی با «آخناتون» فرعون مصر داشت. او همچنین بمنظور تحکیم روابط با آشور، با دختر «آشور اوبالیت» شاه آشور (۱.۳۶۵ ۱.۳۳۰ ق.م) ازدواج کرد.

دودوان سوّم بابل رو به زوال

«کاراهارداش» (۱.۳۳۳ ق.م) پسر بورنابوریاش دوّم بود و از آنجایی که از سوی مادر، نوه آشور اوبالیت به حساب می آمد، کسانی که از نفوذ آشور بر بابل بیمناک بودند، او را به قتل رساندند. در پی مرگ او، جنگ داخلی در بابل روی داد. «نازی بوگاش» از این فرصت سود جست و بر تخت نشست و خود را شاه بابل خواند اما «آشور اوبالیت» شاه آشور مداخله کرد و او را از تخت به زیر کشید؛ و «کوریگالزدو ی دوّم» پسر دیگر «بورنابوریاش دوّم» را به تخت شاهی بابل نشاند (۱.۳۳۲ ۱.۳۰۸ ق.م)، و این نخستین مداخله از مجموعه مداخلات آشور در امور داخلی بابل به شمار می آمد.
با این حال چندی نگذشت که این شاه دست نشانده به آشور وفادار نماند و به آن سرزمین حمله برد؛ آشوریان نیز در ناحیه «سوگاگو» به رویارویی با بابلیان شتافتندو گویا هر دو سو سرانجام به صلح دست یافت. کوریگالزو ی دوّم همچنین به «هورپاتیلا» شاه عیلام حمله کرد و موفق شد دست کم بخشی از عیلام را تسخیر کند.
«نازی ماروتاش» (۱.۳۰۸ ۱.۲۸۲ ق.م) و «کاداشمان تورگو» (۱.۲۸۲ ۱۲۶۴ ق.م) نیز بمنظور تعیین حدود مرزهای میان آشور و بابل، علیه آشور وارد جنگ شدند. در عین حال «کاداشمان تورگو» و پسرش «کاداشمان اِنلین دوّم» (۱.۲۶۴ ۱.۲۵۵ ق.م) روابط خوبی با هیتی داشتند. در پی آن دو، «کودور اِنلیل» (۱.۲۵۵ ۱.۲۴۶ ق.م) و «شاگاراکتی شوریاش» (۱.۲۴۶ ۱.۲۳۳ ق.م) به شاهی رسیدند.
به تخت نشستن کاشتیلیاش سوّم (۱.۲۳۳ ۱.۲۲۵ ق.م)، همزمان بود با آمادگی «اونتاش هوبان» شاه انشان و شوش، برای دست زدن به فتوحات خارجی. بهانه او برای جنگیدن با دشت نشینان بدین قرار بود:
چرمسازی از اهالی «هَنیبالگات» در میتانی، نزد کاشتیلیاش سوّم گریخت و برای او سپری از چرم ساخت. شاه بابل نیز به پاداش این کار ملکی در نزدیکی شهر «پادان» در مرز شمال خاوری سرزمین بابل به وی بخشید. به احتمال زیاد پادشاه انشان و شوش چنین دریافت که این ملک در قلمرو عیلام قرار دارد نه بابل. به هر حال، جنگ او با عیلامیان به ناکامی انجامید.

بابل، در دستان آشور

جنگ دیگر «کاشتیلیاش سوّم» در برابر آشوریان بود (۱.۲۵۵ ق.م). در این جنگ بابلیان از آشوریان شکست خوردند و آنها شهر بابل را تسخیر کردند. کاشتیلیاش سوّم اسیر و به آشور تبعید شد.
پس از آن، در پی شورشی در بابل، آشوریان نیایشگاه های آن شهر، از جمله نیایشگاه مردوک را مورد چپاول قرار دادند و «توکولتی نینورتا ی یکم» شاه آشور (۱.۲۴۴ ۱.۲۰۸ ق.م)، در بابل شهر جدید به نام «کار توکولتی نینورتا» ساخت. سپس یک حاکم دست نشانده را به نام «اِنلیل نَدین شومی» در بابل نشاند (۱.۲۵۵ ۱.۲۵۴ ق.م) و خود به آشور بازگشت.
عیلامیان از این فرصت سود جستند و به بابل تاختند و به پادشاهی یک ساله و نیمه ی «اِنلیل نَدین شومی» پایان بخشیدند. اما شاه آشور نیز بیکار ننشست و دست نشانده دیگر را با عنوان «کاداشمان هاربه ی دوّم»، بر تخت شاهی بابل گمارد.

ناتوانی دودمان سوّم بابل

در دوران زمامداری «اَدَد شوما ایدینا» (۱.۲۲۲ ۱.۲۱۷ ق.م)، «کیدِن هوتران» شاه عیلام (۱.۲۲۶ ۱.۰۲۵ ق.م) بار دیگر به بابل تاخت. او در باختر تا «ایسین» و در شمال تا «ماراد» که درست در باختر «نیپّور» قرار داشت پیش رفت (۱.۲۱۷ ق.م). در این هنگام بود که نجبای کاسی بابلی سر به شورش برداشته، «اَدَد شوما ایدینا» حکمران دست نشانده ی آشور را به زیر کشیدند و پادشاهی بومی را بازگرداندند. این پادشاه بومی، «اَدَد شوما اوسور» (۱.۲۱۷ ۱.۱۸۷ ق.م) پسر کاشتیلیاش سوّم بود.
پس از او «مِلیشیپاک» (۱.۱۸۷ ۱.۱۷۲ ق.م) و آنگاه پسرش «مَردوک اَپَل ایدینا ی یکم» (۱.۱۷۲ ۱.۱۵۹ ق.م) به پادشاهی رسیدند.
«زابابا شوما ایدینا» (۱.۱۵۹ ۱.۱۵۸ ق.م) به احتمال در جنگ با عیلامیان کشته شد (۱.۱۵۸ ق.م).
شوتروک ناخونته شاه عیلام (۱.۱۹۱ ۱.۱۵۵ ق.م) که به ناتوانی بابل پی برده بود، با کمک پسرش کوتیرناخونته به بسیج و آراستن نیروهای عیلام پرداخت. او به سرزمین بابل درآمد و در شهر «اِشنونا» تندیسی از «ملیشیپاک» شاه سابق بابل، و نیز تندیسی از «مانیشتوسو» شاه امپراتوری اکّد را پیدا کرد. او «استوانه پیروزی» معروف «نارام سین» و سنگ بزرگی را که قوانین «حمورابی» بر آن نقش شده بود در شهر «سیپار» یافت. شوتروک ناخونته بخشی از نوشته آن سنگ را برای کندن کتیبه خود پاک کرد.سپس به سرزمین «کارینتاش» پیش رفت و در آنجا نیز استلی از «ملیشیپاک» را یافت.
پس از آن به سوی بابل شتافت و «زاماما شوما ایدینا»ی نگون بخت را که تنها یک سال پادشاهی کرده بود از تخت برداشت و پسر خود کوتیرناخونته را بر جای او نشاند.

آخرین مقاومت

مورخان رسمی بابلی از دادن لقب «شاه بابل» به کوتیرناخونته خودداری کرده اند چرا که «اِنلیل نَدین آهه» همچنان مقاوت کاسیها را در بابل ادامه می داد (۱.۱۵۷ ۱.۱۵۵ ق.م)؛ اما او نیز آن چنان توانمند نبود که رویاروی عیلامیان بایستد. کوتیرناخونته حاکم عیلامی در بابل، با حمله ای به اِنلیل نَدین آهه، برای همیشه به فرمانروایی دودمان کاسی در بابل پایان داد (۱.۱۵۵ ق.م).
چکامه های بابلی که می کوشیدند تا حقیقت تلخ و ناگوار سیطره عیلام را فراخوانند، پای می فشردند که خدایان بابل خود، کوتیرناخونته را برای نشستن بر تخت شاهی فراخوانده اند.
اما فرمانروای عیلام اندیشه بطور کل متفاوتی در سر می پروراند. امتیاز پایتخت بودن از بابل گرفته شد. خدایان بابل نشان دادند که از قدرتی برخوردار نیستند. پیکره مردوک، خدای بزرگ بابل، و ناننا خدابانو ی اوروک، به شوش انتقال داده شدند.
و دودمان کاسی، پس از ۴۴۰ سال پادشاهی بر بابل، فروافتاد.

دودمان چهارم بابل

پس از سقوط پادشاهی بابل به دست عیلامیان (۱.۱۵۵ ق.م)، دودمان تازه ای در دولت شهر «ایسین» پایه گذاری شد که بعنوان «دودمان چهارم بابل» شناخته شده است. پایه گذار این دودمان شخصی بود به نام «مَردوک کَبیت آهِشو». جانشینان او، «ایتی مَردوک بَلَتو» (۱.۱۴۶ ۱.۱۳۲ ق.م) و «نینورتا نَدین شومی» (۱.۱۳۲ ۱.۱۲۶ ق.م)؛ نبردهایی با آشوریان داشتند.
«نِبوکَدنِصَر یکم» (به اکّدی نَبو کودوری اوسور)، سوّمین شاه این دودمان (۱.۱۲۶ ۱.۱۰۳ ق.م)، پادشاه نیرومندی بود. پیدایش این پادشاه بزرگ در سرزمین بابل، با فروپاشی قدرت عیلام مقارن بود. او در سنگ نبشته ی خود، پیروزی های شوتروک ناخونته شاه عیلام (۱.۱۹۱ ۱.۱۵۵ ق.م) را برمی شمارد و می گوید عزم کرده که یا این پیروزی ها را تلافی کند، یا جان خود را بر سر این کار بگذارد.
نبرد نهایی سرانجام در دو مرحله سال ۱.۱۲۵ ق.م رخ داد. نِبوکَدنِضَر شاه بابل، با هوته لودوش اینشوشیناک شاه عیلام (۱.۱۳۵ ۱.۱۲۵ ق.م) به جنگ پرداخت و عیلامیان را از سرزمین های بابل بیرون راند و موفق شد بار دیگر، پادشاهی بابل را زنده سازد. او حتی به سرزمین های عیلام نیز رخنه کرد و تا سرچشمه های رود «اوکنو» (کرخه ی امروزی) پیش رفت و در آنجا منتظر حمله عیلامیان ماند.
هوته لودوش اینشوشیناک که به سپاهی که شاه پیشین عیلام فراهم آورده بود متکی بود، دست به حمله زد. سربازان نَبو کودوری اوسور به اعتراف خودش، متحمل شکست سختی گردیدند و سواره نظام بابل با پریشانی و بی نظمی پس نشست. او خود می گوید:
«عیلامی سر در پی من نهاد و من از پیش وی گریختم؛ من به بستر گریه و آه کشیدن نشستم». او سپس به مَردوک (خدای بزرگ بابل) که از روزگار فرمانروایی کوتیر ناخونته، در عیلام اسیر بود پناه جست. مَردوک ناله های وی را شنید و به نَبو کودوری اوسور بفرمود تا او را از عیلام دشمن، بیاورد!»
تا اینجای کار پادشاه بابل هنوز هیچ پیروزی بدست نیاورده بود و اگر هوته لودوش اینشوشیناک توانسته بود مردم عیلامی خود را وفادار نگاه دارد، پیروزی کامل با او بود.
اما «ریتی مَردوک»، پادشاه «بیت کرزیابکو» سرزمینی که از حلوان امروزی چندان دور نبود هوته لودوش اینشوشیناک را فروگذاشت و به پادشاه بابل پیوست. همچنین «شاموآ» حکمران شهر «دین شاری» در نزدیکی شوش، به همراه پسرش «شامایا» از نزد شاه عیلام گریختند و به نَبو کودوری اوسور یکم پیوستند.
شاه بابل با این کمک های غیر منتظره ای که دریافت کرد توانست تهاجم خود را از سر گیرد و چون شهر «دِر» دیگر سیادت عیلام را نمی پذیرفت، پایگاهی شد برای لشکرکشی بابل به عیلام. این لشکرکشی سی ساعت به درازا انجامید.
گرما، گرد و غبار و نبودن آب، پیشروی شاه بابل را به تأخیر انداخت؛ اما هوته لودوش اینشوشیناک به دلیلی که از آن آگاهی نداریم، در مقابل او مقاومتی نکرد و نَبو کودوری اوسور به رودخانه «اولای» در نزدیکی شوش رسید. در آنجا، عیلامیان گرد آمدند و چنانکه شاه بابل می گوید، آن چنان نبردی کردند که از غبار آوردگاه، چهره خورشید تیره و تار شد.
«ریتی مردوک» دلیرانه در برابر مخدوم پیشین خود درایستاد، و به حکم و مشیت ایشتار و اَدَد، «شاه عیلام بازگشت و بر کوه خود ایستاد». یعنی مرد. نَبو کودوری اوسور پیروز شد؛ او سرزمین عیلام را تسخیر و غارت کرد. او دشت و کوه را از ویرانی انباشت و به بیابانی مبدل ساخت، و مَردوک را به بابل بازگرداند. این تاخت و تاز، عیلام را بعنوان یک قدرت، نابود ساخت.
خود نَبو کودوری اوسور یکم، مدعی است که لولوبیان قدرتمند را نیز شکست داده و شهر کاسی ها را غارت کرده است. او به احتمال به سربازان لولوبی که در سپاه عیلام حضور داشتند اشاره می کند.
پس از نبوکدنصر یکم، پسرش «اِنلیل نَدین اَپلی» شاه شد (۱.۱۰۳ ۱.۱۰۰ ق.م) و سپس، بردار نبوکدنصر، «مَردوک نَدین آهه» (۱.۱۰۰ ۱.۰۸۲ ق.م) به تخت شاهی بابل نشست. او شهر آشوری «اِکالاتوم» را تسخیر کرد. «تیگلات پیلِسِر یکم» شاه آشور (۱.۱۱۵ ۱.۰۷۶ ق.م) نیز در اقدامی تلافی جویانه، شهرهای «دور کاریگالزو»، «سیپّار»، «اُپیس» و «بابل» را به اشغال خود درآورد، اما نتوانست آن نواحی را نگاه دارد. در آخرین سال پادشاهی او (۱.۰۸۲ ق.م)، خشکسالی سختی سرزمین بابل را فراگرفت. اسناد و مدارک می گویند که در آن هنگامه مردمان شهرهای بابلی به دلیل کمبود خوراک به خوردن گوشت انسان روی آوردند و مَردوک نَدین آهه، در همان روزگار ناپدید می گردد. به احتمال مرده است.
در حدود همان زمان بود که آرامیان، فشار بر بابل و آشور را آغاز کردند. آنها در زمین های کشاوری ساکن شدند و گهگاه در حومه شهرها، دولت های قبیله ای برپا ساختند. «مَردوک شَپیک زِری» (۱.۰۸۲ ۱.۰۶۹ ق.م) بمنظور یافتن متحدی در برابر تهدید فزاینده آرامیان، به آشور رفت اما به هنگام برگشت به میهنش دریافت که یک شخص آرامی با عنوان «اَدَد اَپَل ایدینا» تاج و تخت بابل را تصاحب کرده است (۱.۰۶۹ ۱.۰۴۶ ق.م). در دوران پادشاهی او، «سوتو»، یکی از قبایل سامی، نیایشگاه شَمَش در سیپّار را به یغما برد. همچنین ممکن است که شهرهای اوروک، دِر، و کاریگالزو نیز به تسخیر قوم سوتو درآمده باشد. بعد از آن، مردم بابل علیه تاخت و تازگران شورش کردند که شورش آنها فرونشانده شد.
در پی «اَدَد اَپَل ایدینا» سه پادشاه دیگر از دودمان چهارم بر بابل پادشاهی کردند که تنها نام های ایشان را می دانیم: «مَردوک آهه اِریبا» (۱.۰۴۶ ق.م)، «مَردوک زِر ایکس» (۱.۰۴۵ ۱.۰۳۳ ق.م)، و «نَبو شوم لیبور» (۱.۰۳۳ ۱.۰۲۵ ق.م).

دوره پادشاهی میانه

دودمان پنجم بابل

این دودمان را دوّمین دودمان بطایح، یا دوّمین دودمان سرزمین دریا نیز نامیده اند. پایه گذار این دودمان، یک کاسی اهل بطایح به نام «سیمبَر شیپَک» بود (۱.۰۲۵ ۱.۰۰۸ ق.م). پس از او، «اِئا موکین زِری» تنها پنج ماه به پادشاهی بر بابل پرداخت و آن گاه «کَشو نَدین آهه» به پادشاهی رسید (۱.۰۰۷ ۱.۰۰۴ ق.م).

دودمان ششم بابل

این دودمان را «اِئولما شَکین شومی» که یک آرامی اهل دولت قبیله ای «بیت بازی» بود پایه گذاری نمود (۱.۰۰۷ ۹۸۷ ق.م). جانشینان او، «نینورتا کودوری اوسور» (۹۸۷ ۹۸۵ ق.م) و «شیریکتی شوقَمونا» (۹۸۵ ق.م) بودند که این آخری، تنها سه ماه پادشاهی کرد.
دودمان هفتم بابل
تنها پادشاه این دودمان، «مَر بیتی اَپلی اوسور»، سربازی از سرزمین بطایح بود که نام عیلامی داشت و از این رو این دودمان را دودمان عیلامی نیز نامیده اند (۹۸۴ ۹۷۹ ق.م).

دودمان هشتم بابل

این دودمان توسط «نَبو موکین اَپلی» (۹۷۹ ۹۴۳ ق.م) پایه گذاری شد. در نخستین سال های پادشاهی او، پایتخت بابل از نواحی اطراف خود، که توسط آرامیان محاصره شده بود، جدا گشته بود. در واقع، برای نه سال، جشن های سال نو (مقدس ترین جشن های بابل)، برگزار نشد زیرا حوالی شهر امنیت نداشت. از جانشینان او، به ندرت چیزی بیش از نام هایشان می دانیم.
«نینورتا کودوری اوسو» هشت ماه پادشاهی کرد (۹۴۳ ق.م). سپس، «مَری بیتی آهه ایدینا» پاشداه شد (۹۲۴ ۹۰۰ ق.م). «شَمَش مودَمیق» (۹۰۰ ۸۸۷ ق.م)، شهرهای هیت و زَنکو را از دست داد و آن شهرها به دست «اَدَد نیراری دوّم» شاه آشور (۹۱۲ ۸۹۱ ق.م) افتاد. «نَبو اَپلی ایدینا» (۸۸۷ ۸۵۵ ق.م)، نیایشگاه شَمَش در سیپّار را که ۱۵۰ سال پیش ویران شده بود، بازسازی کرد.
سپس، «مَردوک زَکیر شومی یکم» بر تخت پادشاهی بابل نشست (۸۵۵ ۸۱۹ ق.م). در سال ۸۵۰ ق.م، برادر او، شورشی را با پشتیبانی آرامیان، علیه آشور برپا داشت. شاه، از همسایه نیرومند خود آشور، درخواست کمک کرد. شلم نصر سوّم شاه آشور (۸۵۹ ۸۲۴ ق.م) شورش را درهم شکست، وارد بابل شد و هدایایی را تقدیم خدایان کرد. آن گاه شورشیان را تا جنوب سومر و تا خلیج فارس دنبال نمود. در این فرآیند، شاه بابل به طور موقت خراجگذار آشور شد، و بعنوان سپاسگذاری، در فرونشاندن شورش هایی که اقوام مختلف علیه «شمشی اَدَد پنجم» شاه بعدی آشور (۸۲۴ ۸۱۱ ق.م) برپا می کردند، آن دولت را یاری می نمود. در طول دوران پادشاهی او، برای نخستین بار از «کلدانیان» در سال نامه های آشوری یاد می شود. آن ها در میان مرداب ها و برکه های انتهای جنوبی میان دو رود زندگی می کردند و ائتلاف سستی از اقوامی بودند که به خرده دولت هایی سازماندهی گشته بودند. آنها به دلیل سرپیچی از گردن نهادن به آشور، بعد ها به قهرمانان استقلال بابل تبدیل شدند.
«مَردوک بَلَسّو ایقبی» (۸۱۹ ۸۱۳ ق.م) نیز دست کم بخشی از دوران پادشاهی اش، خراجگذار آشور بود. با این حال توسط شَمشی اَدَد شاه آشور، از پادشاهی برکنار گشت و به آشور برده شد. سپس، دوران فترتی در تاریخ بابل آغاز می شود. پادشاه بعدی بابل، «بابا آها ایدینا» (۸۱۳ ۸۱۱ ق.م) نیز خراجگذار آشور بود اما سرنوشتی بهتر از نیای خودش پیدا نکرد. او نیز توسط شَمشی اَدَد شاه آشور، از پادشاهی برکنار و به آشور برده شد. سپس، یک دوره فترت در تاریخ آشور آغاز می شود. به فاصله ۱۱ سال (۸۱۱ ۸۰۰ ق.م)، پنج پادشاه به تخت نشستند و از تخت به زیر کشیده شدند و به گفته دبیران بابلی، به مدت چندین سال، «کشور شاه نداشت».
با آغاز پادشاهی «نینورتا اَپلَ ؟» (۸۰۰ ۷۹۰ ق.م) دوباره به دوران روشن تاریخ بابل بازمی گردیم. در دوران پادشاهی «مَردوک بعل زِری» (ح. ۷۹۰ ۷۸۰ ق.م)، که خراجگذار آشور بود، «اَدَد نیراری سوّم» شاه آشور به کلدانیان ساکن در جنوب بابل تاخت. «مَردوک اَپلَ اوسور» شاه بعدی بابل (ح. ۷۸۰ ۷۶۹ ق.م)، خود یک کلدانی بود. «اِریبا مَردوک» (۷۶۹ ۷۶۱ ق.م) نیز یک کلدانی بود که توانست بابل را از وجود آرامیان پاک سازد. دوران پادشاهی «نَبو شومَه ایشکین»، با ناآرامی و جنگ داخلی همراه بود.

دودمان نهم بابل

پایه گذار این دودمان، «نَبو نَسیر» بود (۷۴۸ ۷۳۴ ق.م). نام ها او را همچنین، «نَبو نَسَر»، «نَبو ناسِر»، و «نِبو اَدون آسور» نیز خوانده اند. در آن زمان، امپراتوری آشور، به سبب جنگ داخلی، و نیرومند شدن پادشاهی های دیگر همچون «اورارتو»، در هرج و مرج و اغتشاش فرورفته بود. اما با فرونشستن ناآرامی در آشور، و به قدرت رسیدن «تیگلَت پیلِسِر سوّم» در آن سرزمین، بابل بار دیگر خراجگذار آشور گردید (۷۳۴ ق.م)، و نَبو نَسیر مدت ۱۴ سال باقی مانده پادشاهی اش را خراجگذار آشور بود.
پسرش «نَبو نَدین زِری» (۷۳۳ ۷۳۲ ق.م) بر اثر شورشی کشته شد. «نَبو شومَه اوکین دوّم»، واپسین شاه این دودمان، تنها یک ماه پادشاهی کرد (۷۳۲ ق.م) و توسط «نَبو موکین زِری»، یک رهبر اَموری، از تخت شاهی به زیر کشیده شد.
آن گاه بابل به تسخیر آشور درآمد، و پس از آن که از زیر یوغ آشور رهایی یافت، این کلدانیان بودند که زمام امور آن سرزمین را بدست گرفتند.
منبع: آفتاب http://www.aftabir.com



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.